دادستانهای امریکایی یک مقام ارشد سپاه پاسداران و سه مرد دیگر را به ارتباط با حکومت جمهوری اسلامی و مشارکت در یک توطئه نافرجام برای ترور مسیح علینژاد، روزنامهنگار و فعال سیاسی ایرانی- امریکایی متهم کردند.
روزنامه نیویارکتایمز روز سهشنبه، اول اکتبر، گزارش داد که براساس این گزارش دادستانهای فدرال در منهتن نیویارک کیفرخواست جدیدی را صادر کردهاند که در آن، این افراد متهم شدهاند که در تلاش بودهاند تا در سال ۲۰۲۲ مسیح علینژاد را در بروکلین ترور کنند.
به گزارش نیویارکتایمز، حکومت امریکا این توطئه را خنثی کرد. دادگاه فدرال نیویارک پیش از این علیه اعضای یک سازمان تبهکار اروپای شرقی مرتبط با حکومت ایران به دلیل تلاش برای ترور مسیح علینژاد اعلام جرم کرده بود.
کیفرخواست جدید، برای اولین بار یک مقام عالی رتبه سپاه پاسداران را به دخالت در این توطئه متهم میکند.
در کیفرخواست، نام این مقام عالیرتبه سپاه، روحالله بازقندی عنوان شده است. او سرتیپ/
سپاه است و وزارت خزانهداری ایالات متحده از او بهعنوان یک مقام ضد جاسوسی نام برده و او را تحریم کرده بود.
روحالله بازقندی، معاون ضدجاسوسی اطلاعات سپاه، واحد ۱۵۰۰، مسئول عملیات شکستخورده جمهوری اسلامی در استانبول برای ترور یوسف لوی سیفری، قنسول پیشین اسرائیل و سه زن توریست اسرائیلی بوده است.
روحالله بازقندی همچنین در فهرست تحریمهای ایالات متحده قرار دارد.
وزارت خزانهداری امریکا، روز هشتم ثور ۱۴۰۲، اعلام کرد روحالله بازقندی از مقامات ارشد فعال در امور ضداطلاعاتی، در زندانی کردن اتباع خارجی دخیل بوده و در عملیات مختلف سازمان اطلاعات سپاه در سوریه و توطئههای سپاه برای هدف قرار دادن روزنامهنگاران، شهروندان اسرائیلی و سایر مخالفان حکومت نقش داشته است.
مسیح علینژاد در بروکلین زندگی میکرد، اما از زمان خنثی شدن طرح ترور او به جای دیگری در نیویورک نقل مکان کردهاست.
- جمهوری اسلامی سالهاست که مخالفان خود را در خارج از ایران ترور میکند و عملا به صورت یک گروه مافیایی و باند تبهکار عمل میکند. رژیم جمهوری اسلامی و مشخصا نهاد نظامی سپاه پاسداران تروریست هستند و طبعا باید انتظار رفتاری را داشته باشند که با سازمانهای تروریستی انجام میشود.
- متن خبر از ایران اینترنشنال
#irgcterrorists
#مسیح_علینژاد #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
روزنامه نیویارکتایمز روز سهشنبه، اول اکتبر، گزارش داد که براساس این گزارش دادستانهای فدرال در منهتن نیویارک کیفرخواست جدیدی را صادر کردهاند که در آن، این افراد متهم شدهاند که در تلاش بودهاند تا در سال ۲۰۲۲ مسیح علینژاد را در بروکلین ترور کنند.
به گزارش نیویارکتایمز، حکومت امریکا این توطئه را خنثی کرد. دادگاه فدرال نیویارک پیش از این علیه اعضای یک سازمان تبهکار اروپای شرقی مرتبط با حکومت ایران به دلیل تلاش برای ترور مسیح علینژاد اعلام جرم کرده بود.
کیفرخواست جدید، برای اولین بار یک مقام عالی رتبه سپاه پاسداران را به دخالت در این توطئه متهم میکند.
در کیفرخواست، نام این مقام عالیرتبه سپاه، روحالله بازقندی عنوان شده است. او سرتیپ/
سپاه است و وزارت خزانهداری ایالات متحده از او بهعنوان یک مقام ضد جاسوسی نام برده و او را تحریم کرده بود.
روحالله بازقندی، معاون ضدجاسوسی اطلاعات سپاه، واحد ۱۵۰۰، مسئول عملیات شکستخورده جمهوری اسلامی در استانبول برای ترور یوسف لوی سیفری، قنسول پیشین اسرائیل و سه زن توریست اسرائیلی بوده است.
روحالله بازقندی همچنین در فهرست تحریمهای ایالات متحده قرار دارد.
وزارت خزانهداری امریکا، روز هشتم ثور ۱۴۰۲، اعلام کرد روحالله بازقندی از مقامات ارشد فعال در امور ضداطلاعاتی، در زندانی کردن اتباع خارجی دخیل بوده و در عملیات مختلف سازمان اطلاعات سپاه در سوریه و توطئههای سپاه برای هدف قرار دادن روزنامهنگاران، شهروندان اسرائیلی و سایر مخالفان حکومت نقش داشته است.
مسیح علینژاد در بروکلین زندگی میکرد، اما از زمان خنثی شدن طرح ترور او به جای دیگری در نیویورک نقل مکان کردهاست.
- جمهوری اسلامی سالهاست که مخالفان خود را در خارج از ایران ترور میکند و عملا به صورت یک گروه مافیایی و باند تبهکار عمل میکند. رژیم جمهوری اسلامی و مشخصا نهاد نظامی سپاه پاسداران تروریست هستند و طبعا باید انتظار رفتاری را داشته باشند که با سازمانهای تروریستی انجام میشود.
- متن خبر از ایران اینترنشنال
#irgcterrorists
#مسیح_علینژاد #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
بنیاد ریچارد نیکسون، جایزه سالانه خود با عنوان «معمار صلح» را به شاهزاده رضا پهلوی اهدا کرد.
شاهزاده رضا پهلوی، در بخشی از سخنرانی خود در مراسم دریافت این جایزه گفت:
«امشب که این جایزه را میپذیرم، نه فقط برای خود، بلکه برای مردم ایران میپذیرم. این افتخار متعلق به آنهاست. آنها معماران واقعی صلح هستند. دهههاست که آنان زیر یوغ رژیمی ظالمانه متحمل رنجهای غیرقابل تصور شدهاند؛ رژیمی که تلاش کرده است امیدها و آرزوهایشان را نابود کند. اما با وجود همه اینها، آنها همچنان برخاستهاند و همچنان برای تحقق تمدن بزرگ ما مبارزه میکنند.
فداکاریهای آنها در عرصه جهانی اغلب نادیده گرفته شده است. اما امشب، از طریق این تقدیر، کتابخانه نیکسون به شجاعت و استقامت آنان نور میافکند. همانطور که رئیسجمهور نیکسون زمانی در کنار پدرم ایستاد، اکنون کتابخانه نیکسون در کنار مردم ایران ایستاده است، و نه راه آسان و محبوب، بلکه راه حقیقت و عدالت را برگزیده است.
برای بیش از چهار دهه، مردم ایران برای ابتداییترین حقوق انسانی خود در مبارزه بودهاند. آنان با آزار، زندان، شکنجه و مرگ مواجه شدهاند، تنها به خاطر آنکه جرات کردند آنچه را که باید برای همگان تضمین شود، مطالبه کنند: حق زندگی در صلح، حق آزادی بیان و حق انتخاب رهبرانشان بدون ترس.
از جنبش دانشجویی سال ۱۳۷۸ و حمله مرگبار رژیم به کوی دانشگاه تهران، تا اعتراضات ۱۳۸۸ که میلیونها نفر به نام آزادی به خیابانها آمدند، تا مبارزان آزادی آبان ۹۸، و تا جوانان شجاع امروز که با به خطر انداختن همه چیز، قوانین ستمگرانه رژیم را به چالش میکشند، اینها معماران واقعی صلح هستند. مبارزه آنها برای قدرت یا تسخیر نیست؛ بلکه برای حق ساده اما عمیق زندگی با عزت است.
با این حال، ما در یک نقطه خطرناک قرار داریم. بادهای جنگ در منطقه ما میوزد. اما باید روشن باشد که این جنگ مردم ایران نیست. این جنگ یک دیکتاتور، علی خامنهای است که از تفرقه و درگیری سود میبرد. مردم ایران به دنبال جنگ نیستند. آنها خواهان صلح، امنیت و آیندهای آزاد از ظلم و ستم هستند.
آنها برای آن آینده مبارزه میکنند. تلاش آنها تنها برای آزادی ایران نیست، بلکه برای رهایی خاورمیانه، اعراب و اسرائیلیها از وحشت جمهوری اسلامی نیز است.»
#شاهزاده_رضا_پهلوی
#نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
شاهزاده رضا پهلوی، در بخشی از سخنرانی خود در مراسم دریافت این جایزه گفت:
«امشب که این جایزه را میپذیرم، نه فقط برای خود، بلکه برای مردم ایران میپذیرم. این افتخار متعلق به آنهاست. آنها معماران واقعی صلح هستند. دهههاست که آنان زیر یوغ رژیمی ظالمانه متحمل رنجهای غیرقابل تصور شدهاند؛ رژیمی که تلاش کرده است امیدها و آرزوهایشان را نابود کند. اما با وجود همه اینها، آنها همچنان برخاستهاند و همچنان برای تحقق تمدن بزرگ ما مبارزه میکنند.
فداکاریهای آنها در عرصه جهانی اغلب نادیده گرفته شده است. اما امشب، از طریق این تقدیر، کتابخانه نیکسون به شجاعت و استقامت آنان نور میافکند. همانطور که رئیسجمهور نیکسون زمانی در کنار پدرم ایستاد، اکنون کتابخانه نیکسون در کنار مردم ایران ایستاده است، و نه راه آسان و محبوب، بلکه راه حقیقت و عدالت را برگزیده است.
برای بیش از چهار دهه، مردم ایران برای ابتداییترین حقوق انسانی خود در مبارزه بودهاند. آنان با آزار، زندان، شکنجه و مرگ مواجه شدهاند، تنها به خاطر آنکه جرات کردند آنچه را که باید برای همگان تضمین شود، مطالبه کنند: حق زندگی در صلح، حق آزادی بیان و حق انتخاب رهبرانشان بدون ترس.
از جنبش دانشجویی سال ۱۳۷۸ و حمله مرگبار رژیم به کوی دانشگاه تهران، تا اعتراضات ۱۳۸۸ که میلیونها نفر به نام آزادی به خیابانها آمدند، تا مبارزان آزادی آبان ۹۸، و تا جوانان شجاع امروز که با به خطر انداختن همه چیز، قوانین ستمگرانه رژیم را به چالش میکشند، اینها معماران واقعی صلح هستند. مبارزه آنها برای قدرت یا تسخیر نیست؛ بلکه برای حق ساده اما عمیق زندگی با عزت است.
با این حال، ما در یک نقطه خطرناک قرار داریم. بادهای جنگ در منطقه ما میوزد. اما باید روشن باشد که این جنگ مردم ایران نیست. این جنگ یک دیکتاتور، علی خامنهای است که از تفرقه و درگیری سود میبرد. مردم ایران به دنبال جنگ نیستند. آنها خواهان صلح، امنیت و آیندهای آزاد از ظلم و ستم هستند.
آنها برای آن آینده مبارزه میکنند. تلاش آنها تنها برای آزادی ایران نیست، بلکه برای رهایی خاورمیانه، اعراب و اسرائیلیها از وحشت جمهوری اسلامی نیز است.»
#شاهزاده_رضا_پهلوی
#نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
صائب سرقلی ۲۹ساله اهل ایذه در جریان قیام سراسری در روز ۲۴مهر ۱۴۰۱ تماس با خونواده داشت بعد از چند روز بیخبری خانواده ماموران امنیتی خبر دادن که صائب در تصادف کشته شده اما در مراجعه پدرش به پزشک قانونی مشخص شد که صائب زیر شکنجه ماموران حکومتی به قتل رسید.
روز ۳ آبان ماموران امنیتی به آنها خبر میدهند که صائب در یک تصادف در دره افتاده و کشته شده، پدر صائب برای دیدن جنازه پسرش به پزشکی قانونی اهواز مراجعه میکند و میبیند که دستهای صائب زیرشکنجه شکسته، پشت سرش در اثر ضرباتی ورم کرده وصورت و پیشانیاش کبود شده است.
ماموران به پدر صائب میگویند که باید چند نفر از دوستان صائب را به آنها معرفی کند تا جنازه را تحویل بدهند.
اما وقتی با مقاومت پدر او مواجه میشوند بعد از چند ساعت تماس میگیرند و میگویند که جنازه را در صورتی که مراسم را بیسر و صدا برگزار کنند، تحویل میدهند.
خاکسپاری صائب بدون به جا آوردن مراسم انجام شد و ۲روز بعد از خاکسپاری ماموران شهرداری ایذه به دستور ماموران امنیتی و اطلاعاتی بنرهای تسلیت را از دیوار خانه آنها کندن.صائب آرماتور بند بود و در ماهشهر و هندیجان کار میکرد آرزوی او هم رسیدن به یک زندگی نرمال در ایران بود.
#صائب_سرقلی #ایذه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
صائب سرقلی ۲۹ساله اهل ایذه در جریان قیام سراسری در روز ۲۴مهر ۱۴۰۱ تماس با خونواده داشت بعد از چند روز بیخبری خانواده ماموران امنیتی خبر دادن که صائب در تصادف کشته شده اما در مراجعه پدرش به پزشک قانونی مشخص شد که صائب زیر شکنجه ماموران حکومتی به قتل رسید.
روز ۳ آبان ماموران امنیتی به آنها خبر میدهند که صائب در یک تصادف در دره افتاده و کشته شده، پدر صائب برای دیدن جنازه پسرش به پزشکی قانونی اهواز مراجعه میکند و میبیند که دستهای صائب زیرشکنجه شکسته، پشت سرش در اثر ضرباتی ورم کرده وصورت و پیشانیاش کبود شده است.
ماموران به پدر صائب میگویند که باید چند نفر از دوستان صائب را به آنها معرفی کند تا جنازه را تحویل بدهند.
اما وقتی با مقاومت پدر او مواجه میشوند بعد از چند ساعت تماس میگیرند و میگویند که جنازه را در صورتی که مراسم را بیسر و صدا برگزار کنند، تحویل میدهند.
خاکسپاری صائب بدون به جا آوردن مراسم انجام شد و ۲روز بعد از خاکسپاری ماموران شهرداری ایذه به دستور ماموران امنیتی و اطلاعاتی بنرهای تسلیت را از دیوار خانه آنها کندن.صائب آرماتور بند بود و در ماهشهر و هندیجان کار میکرد آرزوی او هم رسیدن به یک زندگی نرمال در ایران بود.
#صائب_سرقلی #ایذه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
من#آتوسا_استادی هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۱۸ مرداد ماه ۱۴۰۲. بیست و دو سالم بود، متولد ۷ مهر ماه ۱۳۷۹. فرزند علی اکبر و معصومه دانا و یه برادر بزرگتر داشتم. اهل تهران و ساکن رویان در استان مازندران بودم، من و مادرم با هم زندگی میکردیم. متاسفانه مدتی بود که مادرم به سرطان مبتلا شده بود و با وجودیکه نصف حقوق پدربزرگمو که ارتشی زمان شاه بود رو دریافت میکرد ولی بخاطر بالا بودن هزینه درمان و خرج زندگی منم مشغول به کار شدم تا بتونیم از پس هزینه های درمانش بربیایم. اصولا دختری شاد و سرزنده و پر از شور و شوق زندگی بودم.
برادرم سال ۸۸ تو اعتراضات سراسری به نتایج انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرد و بازداشت شد. اونو به بازداشتگاه جهنمی کهریزک بردن و تحت شکنجه های وحشتناک قرار گرفت و براش پرونده سازی کردن. وقتی از اونجا جون سالم به در برد و آزاد شد مشکل عصبی پیدا کرد و مجبور به خوردن داروی اعصاب شد، اون دیگه هیچوقت آدم سابق نشد…
با کشته شدن مهسا ژینا امینی و شروع اعتراضات سراسری در اواخر شهریور ماه ۱۴۰۱، موج جدیدی از نارضایتی بین مردم شروع شد. من و مادرمم خیلی از وضع موجود ناراحت بودیم ، یه روز وقتی مادرم برای شیمی درمانی تو بیمارستان بابلسر بستری شد کاغذی که شعار م ر گ بر خامنه ای روش نوشته شده بود در دست گرفت و گفت: «من بیماری سرطان دارم و تو بخش انکولوژی بستریم، چون نمیتونم برم بیرون برای اعتراض از همینجا بعنوان یه ایرانی اعتراضمو اعلام میکنم و میگم م ر گ بر جمهوری اسلامی و خامنه ای»! منم ازش فیلم گرفتم.
بالای سر مادرم دوربین بود و از حراست بیمارستان اومدن سراغش که چرا به خامنه ای فحش دادی! بعدم به من گفتن بیخود کردی از مادرت فیلم گرفتی! خلاصه به جر و بحث کشیده شد و من بهشون فحش دادم! بعدش مزدورا یواشکی تو سرم مادرم یه دارو تزریق کردن که خیلی حالش بد شد و مجبور شدیم با آمبولانس به بیمارستان بابل منتقلش کنیم، اون تا پای م ر گ پیش رفت ولی خوشبختانه بعد از سه روز حالش بهتر شد و از بیمارستان مرخصش کردن.
مادرم که ماهی دو بار برای شیمی درمانی مجبور بود به اون بیمارستان بابلسر مراجعه کنه، وقتی من با حراست درگیر شدم گفتن دیگه حق ندارین برای درمان بیاین اینجا، به مادرمم گفتن بیمه ات رو قطع میکنیم! یه کاری میکنیم که مرغای آسمون به حالت گریه کنن، اونم جواب داد: هیچ غلطی نمیتونین بکنین! خلاصه با میانجی گری دکترا و پرستارا دعوا تموم شد ولی بعد از اون جریان همش احساس میکردم مامورای اطلاعات دنبالم هستن و به مادرمم اینو میگفتم.
مدتی گذشت، روز ۱۸ مرداد ماه من از خونه بیرون رفتم و دیگه برنگشتم…مزدورای حکومتی که تهدیدم کرده بودن عاقبت کار خودشونو کردن و منو به قتل رسوندن!
از اون طرف مادرم که خیلی نگران شده بود شروع کرد به جستجو، ولی اثری ازم پیدا نکرد تا اینکه عاقبت تو بیمارستان بهش گفتن دخترت فوت کرده و تو سرخونه هست!
مادرم توی سردخونه جسم بیجون منو دید در حالیکه آثار کبودی روی دستام و گردنم دیده میشد.
تو برگه پزشکی قانونی هم نوشته شد فوت بر اثر ضربه!
بعد از قتل فجیع من به مادرم گفتن
دادگاه پیگیری میکنه ولی در نهایت اعلام کردن م ر گ بر اثر خودکشی بوده و من خودمو حلق آویز کرده بودم!! و این یه دروغ محض بود، من هیچ دلیلی برای خودکشی نداشتم، روزی که از خونه بیرون رفتم و دیگه برنگشتم کاملا عادی و شاد و سرزنده بودم چرا باید خودمو حلق آویز میکردم؟!
مامورای حکومتی اجازه دفن منو تو بابلسر ندادن و به مادرم گفتن چون بومی اینجا نیستی نمیتونی!! و بعد در حالیکه من متولد تهران بودم مادرم مجبور شد جنازمو به روستای پدریش، اسفراین سمت خراسان ببره.
پیکر بیجون من مظلومانه کنار پدربزرگم به خاک سپرده شد…
مادرم تو شمال غریب بود و با تنی مریض و درد لاعلاج دستش به جایی بند نبود. از شدت غصه پاش فلج شد و دکتر بهش میگفت بیحسی پات از اعصابته!
هموطن، حکومت جنایتکار منو به ناحق کشت و هیچکس هم پاسخگو نشد… مادر داغدارم با دلی پر از درد میگفت: حالا دیگه فلج شدم و بیکسم، بیاین منو هم بکشین! دخترمو که عزیزترین گوهر زندگیم بود کشتین، پسرمو مریض کردین دیگه هیچی برام مهم نیست…
نذار خون من پایمال بشه، صدای مادر داغدارم باش! در مقابل اینهمه ظلم سکوت نکن و به مبارزه ادامه بده، روزی که وطنمون آزاد شد به یاد منم باش…💔
جمعآوری اطلاعات و تنظیم متن از خانم لعبت
LoabatK
#علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
برادرم سال ۸۸ تو اعتراضات سراسری به نتایج انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرد و بازداشت شد. اونو به بازداشتگاه جهنمی کهریزک بردن و تحت شکنجه های وحشتناک قرار گرفت و براش پرونده سازی کردن. وقتی از اونجا جون سالم به در برد و آزاد شد مشکل عصبی پیدا کرد و مجبور به خوردن داروی اعصاب شد، اون دیگه هیچوقت آدم سابق نشد…
با کشته شدن مهسا ژینا امینی و شروع اعتراضات سراسری در اواخر شهریور ماه ۱۴۰۱، موج جدیدی از نارضایتی بین مردم شروع شد. من و مادرمم خیلی از وضع موجود ناراحت بودیم ، یه روز وقتی مادرم برای شیمی درمانی تو بیمارستان بابلسر بستری شد کاغذی که شعار م ر گ بر خامنه ای روش نوشته شده بود در دست گرفت و گفت: «من بیماری سرطان دارم و تو بخش انکولوژی بستریم، چون نمیتونم برم بیرون برای اعتراض از همینجا بعنوان یه ایرانی اعتراضمو اعلام میکنم و میگم م ر گ بر جمهوری اسلامی و خامنه ای»! منم ازش فیلم گرفتم.
بالای سر مادرم دوربین بود و از حراست بیمارستان اومدن سراغش که چرا به خامنه ای فحش دادی! بعدم به من گفتن بیخود کردی از مادرت فیلم گرفتی! خلاصه به جر و بحث کشیده شد و من بهشون فحش دادم! بعدش مزدورا یواشکی تو سرم مادرم یه دارو تزریق کردن که خیلی حالش بد شد و مجبور شدیم با آمبولانس به بیمارستان بابل منتقلش کنیم، اون تا پای م ر گ پیش رفت ولی خوشبختانه بعد از سه روز حالش بهتر شد و از بیمارستان مرخصش کردن.
مادرم که ماهی دو بار برای شیمی درمانی مجبور بود به اون بیمارستان بابلسر مراجعه کنه، وقتی من با حراست درگیر شدم گفتن دیگه حق ندارین برای درمان بیاین اینجا، به مادرمم گفتن بیمه ات رو قطع میکنیم! یه کاری میکنیم که مرغای آسمون به حالت گریه کنن، اونم جواب داد: هیچ غلطی نمیتونین بکنین! خلاصه با میانجی گری دکترا و پرستارا دعوا تموم شد ولی بعد از اون جریان همش احساس میکردم مامورای اطلاعات دنبالم هستن و به مادرمم اینو میگفتم.
مدتی گذشت، روز ۱۸ مرداد ماه من از خونه بیرون رفتم و دیگه برنگشتم…مزدورای حکومتی که تهدیدم کرده بودن عاقبت کار خودشونو کردن و منو به قتل رسوندن!
از اون طرف مادرم که خیلی نگران شده بود شروع کرد به جستجو، ولی اثری ازم پیدا نکرد تا اینکه عاقبت تو بیمارستان بهش گفتن دخترت فوت کرده و تو سرخونه هست!
مادرم توی سردخونه جسم بیجون منو دید در حالیکه آثار کبودی روی دستام و گردنم دیده میشد.
تو برگه پزشکی قانونی هم نوشته شد فوت بر اثر ضربه!
بعد از قتل فجیع من به مادرم گفتن
دادگاه پیگیری میکنه ولی در نهایت اعلام کردن م ر گ بر اثر خودکشی بوده و من خودمو حلق آویز کرده بودم!! و این یه دروغ محض بود، من هیچ دلیلی برای خودکشی نداشتم، روزی که از خونه بیرون رفتم و دیگه برنگشتم کاملا عادی و شاد و سرزنده بودم چرا باید خودمو حلق آویز میکردم؟!
مامورای حکومتی اجازه دفن منو تو بابلسر ندادن و به مادرم گفتن چون بومی اینجا نیستی نمیتونی!! و بعد در حالیکه من متولد تهران بودم مادرم مجبور شد جنازمو به روستای پدریش، اسفراین سمت خراسان ببره.
پیکر بیجون من مظلومانه کنار پدربزرگم به خاک سپرده شد…
مادرم تو شمال غریب بود و با تنی مریض و درد لاعلاج دستش به جایی بند نبود. از شدت غصه پاش فلج شد و دکتر بهش میگفت بیحسی پات از اعصابته!
هموطن، حکومت جنایتکار منو به ناحق کشت و هیچکس هم پاسخگو نشد… مادر داغدارم با دلی پر از درد میگفت: حالا دیگه فلج شدم و بیکسم، بیاین منو هم بکشین! دخترمو که عزیزترین گوهر زندگیم بود کشتین، پسرمو مریض کردین دیگه هیچی برام مهم نیست…
نذار خون من پایمال بشه، صدای مادر داغدارم باش! در مقابل اینهمه ظلم سکوت نکن و به مبارزه ادامه بده، روزی که وطنمون آزاد شد به یاد منم باش…💔
جمعآوری اطلاعات و تنظیم متن از خانم لعبت
LoabatK
#علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from تواناتک Tavaanatech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقاحت با چاشنی دورویی!
امت حزب الله یا همان کابران ارزشی که ماهانه برای پرداخت هزینه تیک آبی (ایکس ، اینستاگرام ...) پول پرداخت میکنند و با انواع فیلترشکن پولی در اینستاگرام، ایکس، واتساپ و فیسبوک و .... فعال هستند، خواستار برچیده شدن پهنای باند این شبکههای اجتماعی شدند.
@tavaanatech
امت حزب الله یا همان کابران ارزشی که ماهانه برای پرداخت هزینه تیک آبی (ایکس ، اینستاگرام ...) پول پرداخت میکنند و با انواع فیلترشکن پولی در اینستاگرام، ایکس، واتساپ و فیسبوک و .... فعال هستند، خواستار برچیده شدن پهنای باند این شبکههای اجتماعی شدند.
@tavaanatech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برای هر کس که از تو پرسد گفتم،
او چنان استوار در برابر ظلم ایستاد،
که من شرمندهی تک تک این ۷۱۳ روز اسارتش هستم.
این روزها در دلم جایی برای اندوه نمیماند،
چرا که تو نمایندهی تمام صداهایی،
که در تاریکی گم شدهاند و در انتظار آزادیاند.
گفتم تو بیداری، صدایی که خاموش نمیشود،
و هر لحظهات، برای ما درسی است از شجاعت.
در برابر چشمان ناامید، تو چراغی هستی،
که نورش حتی در دل زندان نیز میدرخشد.
گفتم تو مجسمهای از ارادهای محکم،
که در دل تمامی ستمدیدگان زنده است.
این روزها در یادهایت، روزهای رنج و درد است،
اما عزم تو، آیندهای روشن را نوید میدهد.
گفتم توماج، تو هرگز تنها نیستی،
درد تو درد ماست و امید تو امید ماست.
ما تا آزادیات، در کنار تو ایستادهایم،
و به یاد خواهیم داشت که نور حقیقت هرگز خاموش نخواهد شد.
برای آبان و بازمانده هایش
برای توماج و فریاد آزادی اش
برای آرش و کمانش که مرزهای شاهد شهر را با جانش رسم کرد
برای سیاوش و عبورش از آتش
برای تمام آنهایی که در تاریکی درخشیدند
برای آزادی، برای عدالت، برای آن فردایی روشن تر
متن و ویدیو از دٌرینا
#آبان۹۸ #آبان_ادامه_دارد #نه_به_جمهوری_اسلامی #آبان_خونین #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
او چنان استوار در برابر ظلم ایستاد،
که من شرمندهی تک تک این ۷۱۳ روز اسارتش هستم.
این روزها در دلم جایی برای اندوه نمیماند،
چرا که تو نمایندهی تمام صداهایی،
که در تاریکی گم شدهاند و در انتظار آزادیاند.
گفتم تو بیداری، صدایی که خاموش نمیشود،
و هر لحظهات، برای ما درسی است از شجاعت.
در برابر چشمان ناامید، تو چراغی هستی،
که نورش حتی در دل زندان نیز میدرخشد.
گفتم تو مجسمهای از ارادهای محکم،
که در دل تمامی ستمدیدگان زنده است.
این روزها در یادهایت، روزهای رنج و درد است،
اما عزم تو، آیندهای روشن را نوید میدهد.
گفتم توماج، تو هرگز تنها نیستی،
درد تو درد ماست و امید تو امید ماست.
ما تا آزادیات، در کنار تو ایستادهایم،
و به یاد خواهیم داشت که نور حقیقت هرگز خاموش نخواهد شد.
برای آبان و بازمانده هایش
برای توماج و فریاد آزادی اش
برای آرش و کمانش که مرزهای شاهد شهر را با جانش رسم کرد
برای سیاوش و عبورش از آتش
برای تمام آنهایی که در تاریکی درخشیدند
برای آزادی، برای عدالت، برای آن فردایی روشن تر
متن و ویدیو از دٌرینا
#آبان۹۸ #آبان_ادامه_دارد #نه_به_جمهوری_اسلامی #آبان_خونین #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
یکی از وکلای پرونده پوریا علیپور: پرونده رسیدگی به اتهامات ضاربان موکلم، محرمانه شده و اجازه دسترسی به پرونده داده نشد
علی شریفزاده اردکانی، یکی از وکلای پرونده پوریا علیپور، جوانی که فیلم ضرب و شتم شدید او توسط ماموران انتظامی در جریان اعتراضات زن، زندگی، آزادی افشا شد، میگوید پرونده موکلش از سوی شعبه یازده بازپرسی دادسرای نظامی تهران محرمانه اعلام شده و وکلا اجازه دسترسی به آن را ندارند. پوریا علیپور در ۱۰ آبان ۱۴۰۱ در محله نازیآباد تهران مورد حمله ماموران انتظامی قرار گرفت و به شدت مجروح شد. در این حمله ماموران از فاصله نزدیک به صورت این جوان شلیک کرده و در همان حال او را مورد ضرب و شتم شدید قرار دادند. تصاویر این حمله یعدتر در شبکههای اجتماعی منتشر شد و انتقادات فراوانی را برانگیخت.
به گفته این وکیل دادگستری علیرغم گذشت نزدیک به دو سال از این اتفاق، هنوز اما تکلیف این پرونده روشن نشده و شعبه چهارم دادگاه نظامی تهران در فروردین ماه پرونده را مجددا برای تحقیقات بیشتر به دادسرا ارسال کرده است.
آنطور که علی شریفزاده اردکانی اردکانی به رسانه امتداد گفته «شروع به قتل عمدی، مشارکت در ایجاد جو بدبینی مردم نسبت به نیروهای مسلح، ایراد صدمه به مجروح، تیراندازی برخلاف مقررات، ایراد صدمه عمدی به مجروح منجر به شکستگی بینی» از جمله اتهامات منتسب نسبت به متهمان این پرونده است.
او میگوید:
«موکل من، یک فرد بیدفاع و غیرمسلح بوده و باید مشخص شود که چرا او را با برخورد موتورسیکلت و شلیک مستقیم از فاصله نزدیک موردآسیب قرار دادهاند؟
پوریا علیپور به صورت کاملا بیدفاع و غیر مسلح در گوشهای افتاده بوده و هر کس رسیده، ضربهای به او وارد کرده است که منجر به شکستن استخوان دست میشود که در انتها در عملکرد عجیب به پیکر بیجان او حتی شلیک هم میشود.
در حال حاضر، موکلم از نظر جسمانی دچار مشکل بوده و هنوز جای زخم ناشی از اصابت گلوله روی صورت او باقی مانده است. ضمن اینکه ضربات روحی وارده به او، غیرقابل جبران است و امید است.»
#پوریا_علیپور #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
علی شریفزاده اردکانی، یکی از وکلای پرونده پوریا علیپور، جوانی که فیلم ضرب و شتم شدید او توسط ماموران انتظامی در جریان اعتراضات زن، زندگی، آزادی افشا شد، میگوید پرونده موکلش از سوی شعبه یازده بازپرسی دادسرای نظامی تهران محرمانه اعلام شده و وکلا اجازه دسترسی به آن را ندارند. پوریا علیپور در ۱۰ آبان ۱۴۰۱ در محله نازیآباد تهران مورد حمله ماموران انتظامی قرار گرفت و به شدت مجروح شد. در این حمله ماموران از فاصله نزدیک به صورت این جوان شلیک کرده و در همان حال او را مورد ضرب و شتم شدید قرار دادند. تصاویر این حمله یعدتر در شبکههای اجتماعی منتشر شد و انتقادات فراوانی را برانگیخت.
به گفته این وکیل دادگستری علیرغم گذشت نزدیک به دو سال از این اتفاق، هنوز اما تکلیف این پرونده روشن نشده و شعبه چهارم دادگاه نظامی تهران در فروردین ماه پرونده را مجددا برای تحقیقات بیشتر به دادسرا ارسال کرده است.
آنطور که علی شریفزاده اردکانی اردکانی به رسانه امتداد گفته «شروع به قتل عمدی، مشارکت در ایجاد جو بدبینی مردم نسبت به نیروهای مسلح، ایراد صدمه به مجروح، تیراندازی برخلاف مقررات، ایراد صدمه عمدی به مجروح منجر به شکستگی بینی» از جمله اتهامات منتسب نسبت به متهمان این پرونده است.
او میگوید:
«موکل من، یک فرد بیدفاع و غیرمسلح بوده و باید مشخص شود که چرا او را با برخورد موتورسیکلت و شلیک مستقیم از فاصله نزدیک موردآسیب قرار دادهاند؟
پوریا علیپور به صورت کاملا بیدفاع و غیر مسلح در گوشهای افتاده بوده و هر کس رسیده، ضربهای به او وارد کرده است که منجر به شکستن استخوان دست میشود که در انتها در عملکرد عجیب به پیکر بیجان او حتی شلیک هم میشود.
در حال حاضر، موکلم از نظر جسمانی دچار مشکل بوده و هنوز جای زخم ناشی از اصابت گلوله روی صورت او باقی مانده است. ضمن اینکه ضربات روحی وارده به او، غیرقابل جبران است و امید است.»
#پوریا_علیپور #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from گفتوشنود
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در نظامهای خودکامه و اقتدارگرا، بسیاری از سیاستمداران و مقامات دینی و نظامی بهعنوان ابزارهایی برای تحکیم قدرت استفاده میشوند. اظهارات طباطبایینژاد در مورد (بزدلی)کسانی که از جنگ میترسند، نمونهی بارزی از این الگوی رفتاری است؛ اظهاراتی که نهتنها از عمق بیتفاوتی این مقامات نسبت به رنج مردم پرده برمیدارد، بلکه بهروشنی نشاندهندهی رویکردی است که همیشه مسئولیت فداکاری و تحمل درد و رنج را بر دوش مردم گذاشته و خود از این مسئولیت شانه خالی میکنند.
طباطبایینژاد بهعنوان نمایندهی خامنهای در اصفهان، بهوضوح سخن از جنگ میگوید، اما آیا او و هممسلکانش حاضرند خود و خانوادههایشان را به جبهههای جنگ بفرستند؟ پاسخ روشن است: نه. آنها که پشت منبرهای قدرت نشستهاند و با سخنرانیهای آتشین خواهان خون و شهادت مردم میشوند، خود هرگز دست در آتش جنگ نمیگذارند. این اظهارات یادآور دستورات حاکمانی است که همواره در ادوار مختلف تاریخ، مردم را به جنگ و فداکاری فراخواندهاند، اما خود در امنترین مکانها دور از هرگونه خطر و آسیب قرار داشتهاند.
این موضعگیری گستاخانه و بیپروایانه، بهویژه در شرایطی که مردم ایران با مشکلات اقتصادی و اجتماعی بیشماری مواجه هستند، تنها به بیاعتمادی بیشتر مردم نسبت به نظام و رهبران آن دامن میزند. مردمی که بهخاطر فساد گسترده، نابرابری اقتصادی و سیاسی، و نقض مداوم حقوق بشر در کشور، اعتماد خود را نسبت به حاکمان از دست دادهاند، اکنون با اینگونه اظهارات روبرو میشوند که بهوضوح نشان از عدم احساس مسئولیت این افراد دارد.
نظام جمهوری اسلامی ایران در طول دهههای اخیر بهطور مکرر حقوق مردم را نقض کرده است. از سرکوب معترضان در خیابانها گرفته تا دستگیری و شکنجهی فعالان سیاسی، دانشجویان، و روزنامهنگاران، همواره شاهد رویکردی قهری و خشونتآمیز از سوی حکومت بودهایم. اما این تنها یک بخش از داستان است. حالا وقتی فردی چون طباطبایینژاد با چنین بیپروایی دربارهی جنگ سخن میگوید، بدون شک بیاعتنایی به جان و مال مردم را بهنمایش میگذارد.
از دیگر مصادیق این رویکرد دوگانه، نقش فرزندان و وابستگان مقامات حکومتی در ساختارهای اقتصادی و اجتماعی است. به اصطلاح(آقازادهها)که در شرایطی کاملاً متفاوت از مردم عادی زندگی میکنند، اغلب بهدور از واقعیتهای جاری کشور، در خارج از ایران زندگی لوکسی دارند و از فرصتهای اقتصادی و سیاسی بهرهمند میشوند که از هرگونه پاسخگویی و مسئولیتپذیری معاف هستند. در حالی که طباطبایینژاد و هممسلکانش مردم را به جنگ و تحمل رنج فرا میخوانند، فرزندان آنها در دانشگاههای خارجی تحصیل میکنند و از رفاه و آسایش کامل برخوردارند.
حاکمیت جمهوری اسلامی با چنین مواضع گستاخانهای سالهاست که مشروعیت خودرا از دست داده است. مردم ایران بهخوبی میدانند که این نظام، که از آغاز تأسیس خود تا کنون با شعارهای عدالتخواهانه و دینی سعی در تحکیم پایههای قدرت داشته، نهتنها به آن شعارها پایبند نبوده، بلکه با فساد، تبعیض و نقض حقوق بشر خود بهعنوان یکی از حکومتهای بیرحم و غیرمردمی شناخته میشود.
در نهایت، آنچه امروز در ایران میگذرد، نبردی است میان مردم و حاکمیتی که نهتنها به نیازها و خواستههای آنها بیتوجه است، بلکه با گستاخی تمام، آنها را به مسیرهای پرمخاطره و خشونتبار فرا میخواند، بیآنکه خود را در این فداکاری شریک بداند. در این میان، مردم ایران با آگاهی و تجربهی طولانی از دههها سرکوب و بحران، دیگر فریب این شعارهای تهی از محتوا را نمیخورند.
#گفتگو_توانا #نظام_استبدادی #حقوق_بهاییان #خامنهای #جمهوری_اسلامی
@dialogue1402
طباطبایینژاد بهعنوان نمایندهی خامنهای در اصفهان، بهوضوح سخن از جنگ میگوید، اما آیا او و هممسلکانش حاضرند خود و خانوادههایشان را به جبهههای جنگ بفرستند؟ پاسخ روشن است: نه. آنها که پشت منبرهای قدرت نشستهاند و با سخنرانیهای آتشین خواهان خون و شهادت مردم میشوند، خود هرگز دست در آتش جنگ نمیگذارند. این اظهارات یادآور دستورات حاکمانی است که همواره در ادوار مختلف تاریخ، مردم را به جنگ و فداکاری فراخواندهاند، اما خود در امنترین مکانها دور از هرگونه خطر و آسیب قرار داشتهاند.
این موضعگیری گستاخانه و بیپروایانه، بهویژه در شرایطی که مردم ایران با مشکلات اقتصادی و اجتماعی بیشماری مواجه هستند، تنها به بیاعتمادی بیشتر مردم نسبت به نظام و رهبران آن دامن میزند. مردمی که بهخاطر فساد گسترده، نابرابری اقتصادی و سیاسی، و نقض مداوم حقوق بشر در کشور، اعتماد خود را نسبت به حاکمان از دست دادهاند، اکنون با اینگونه اظهارات روبرو میشوند که بهوضوح نشان از عدم احساس مسئولیت این افراد دارد.
نظام جمهوری اسلامی ایران در طول دهههای اخیر بهطور مکرر حقوق مردم را نقض کرده است. از سرکوب معترضان در خیابانها گرفته تا دستگیری و شکنجهی فعالان سیاسی، دانشجویان، و روزنامهنگاران، همواره شاهد رویکردی قهری و خشونتآمیز از سوی حکومت بودهایم. اما این تنها یک بخش از داستان است. حالا وقتی فردی چون طباطبایینژاد با چنین بیپروایی دربارهی جنگ سخن میگوید، بدون شک بیاعتنایی به جان و مال مردم را بهنمایش میگذارد.
از دیگر مصادیق این رویکرد دوگانه، نقش فرزندان و وابستگان مقامات حکومتی در ساختارهای اقتصادی و اجتماعی است. به اصطلاح(آقازادهها)که در شرایطی کاملاً متفاوت از مردم عادی زندگی میکنند، اغلب بهدور از واقعیتهای جاری کشور، در خارج از ایران زندگی لوکسی دارند و از فرصتهای اقتصادی و سیاسی بهرهمند میشوند که از هرگونه پاسخگویی و مسئولیتپذیری معاف هستند. در حالی که طباطبایینژاد و هممسلکانش مردم را به جنگ و تحمل رنج فرا میخوانند، فرزندان آنها در دانشگاههای خارجی تحصیل میکنند و از رفاه و آسایش کامل برخوردارند.
حاکمیت جمهوری اسلامی با چنین مواضع گستاخانهای سالهاست که مشروعیت خودرا از دست داده است. مردم ایران بهخوبی میدانند که این نظام، که از آغاز تأسیس خود تا کنون با شعارهای عدالتخواهانه و دینی سعی در تحکیم پایههای قدرت داشته، نهتنها به آن شعارها پایبند نبوده، بلکه با فساد، تبعیض و نقض حقوق بشر خود بهعنوان یکی از حکومتهای بیرحم و غیرمردمی شناخته میشود.
در نهایت، آنچه امروز در ایران میگذرد، نبردی است میان مردم و حاکمیتی که نهتنها به نیازها و خواستههای آنها بیتوجه است، بلکه با گستاخی تمام، آنها را به مسیرهای پرمخاطره و خشونتبار فرا میخواند، بیآنکه خود را در این فداکاری شریک بداند. در این میان، مردم ایران با آگاهی و تجربهی طولانی از دههها سرکوب و بحران، دیگر فریب این شعارهای تهی از محتوا را نمیخورند.
#گفتگو_توانا #نظام_استبدادی #حقوق_بهاییان #خامنهای #جمهوری_اسلامی
@dialogue1402
علیه فراموشی
چهارم آبان ۱۴۰۱ همزمان با چهلم مهسا امینی، سراسر ایران غرق انقلاب بود. از جمله دانشگاههای ایران در آن روزها تقریبا همه روزه دانشجویان تظاهرات میکردند و شعار میدادند.
این دو ویدیو مربوط به دانشگاه اصفهان است که در آن روزهای به یاد ماندنی همه دانشجویان در صحن دانشگاه حضور داشتند.
#علیه_فراموشی #دانشگاه_اصفهان #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
چهارم آبان ۱۴۰۱ همزمان با چهلم مهسا امینی، سراسر ایران غرق انقلاب بود. از جمله دانشگاههای ایران در آن روزها تقریبا همه روزه دانشجویان تظاهرات میکردند و شعار میدادند.
این دو ویدیو مربوط به دانشگاه اصفهان است که در آن روزهای به یاد ماندنی همه دانشجویان در صحن دانشگاه حضور داشتند.
#علیه_فراموشی #دانشگاه_اصفهان #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
من #محمدحسین_فرجی کشته شدم، در تاریخ ۴ آبان ماه ۱۴۰۱. فقط ۱۸ سالم بود، متولد ۲۴ تیر ماه ۱۳۸۳. فرزند نسرین و جمشید و اهل و ساکن تهران بودم و در محله تهرانسر زندگی میکردم. تک پسر بودم و دو خواهر بنامهای فائزه و فریماه داشتم. فائزه ازدواج کرده بود و فریماه شاگرد مدرسه بود. به عکاسی علاقمند بودم و بخصوص عکاسی چهره رو خیلی دوست داشتم. اصولا پسری قوی، شجاع، مهربون، مردم دار، خونگرم و پرانرژی و کاری بودم. یه مدت بعد از مدرسه میرفتم تو خیابون اصلی تهرانسر دستفروشی میکردم، دلم میخواست مستقل باشم و دستم تو جیب خودم باشه. به داییم میگفتم من دیگه کاسب شدم، میخوام یه مغازه اجاره کنم.
با کشته شدن مهسا ژینا امینی و شروع اعتراضات سراسری، منم ساکت نموندم و در کنار هموطنام به خیابون رفتم و اعتراضمو فریاد زدم. تمام دوستام میدونستن که آدم شجاع و نترسی بودم و بین اونا نقش لیدری داشتم، توی تمام اعتراضات شرکت میکردم و یه لیدر میدانی بودم، حتی تو تجمع جلوی زندان اوین همحضور داشتم. روزای آخر مهرماه بود که به مادرم گفتم که تو شلوغیا توی یه کوچه چند نفر منو دوره کردن و یه بسیجی که مال همون منطقه بود منو بیخ دیوار گذاشت و ازم عکس گرفت و بعد گفت عکستو داریم اگه بازم حول و حوش شلوغيا ببینیمت دستگیرت میکنیم!
روز چهارشنبه ۴ آبان ماه ۱۴۰۱ مصادف با چهلم مهسا امینی حدود ظهر بود که برای شرکت تو تظاهرات از خونه رفتم بیرون. مزدورای سرکوبگر وحشیانه به تجمع مردم حمله ور شدن، منم توی اون تجمع بودم ولی بعد ناپدید شدم.
از اونطرف من اونروز تا شب با چند نفر تماس تلفنی داشتم ولی دیگه از شب تلفنم خاموش شد و هرچی خانوادم باهام تماس گرفتن جواب ندادم. اونا که خیلی نگران شده بودن شروع کردن به جستجو، به همه جا سر زدن و پیگیریکردن ولی هیچکس پاسخگو نبود. پنج روز گذشت و خانوادم خبری از زنده یا مرده من نداشتن، تو روزایی که خانوادم از من بیخبر بودن، خواهرم فائزه تو اینستاگرام برام یه پست گذاشت، بعدش بلافاصله چند مامور لباس شخصی به منزل پدرم مراجعهکردن و فائزه رو تهدید کردن. تا اینکه دوشنبه ۹ آبان ماه نیمه شب مامورا با پدرم تماس گرفتن و گفتن که جسد پسرت توی یه پارک تو منطقه زعفرانیه پیدا شده بیاین برای شناسائی. وقتی خانوادم رفتن اونجا مامورای امنیتی یه برگه گذاشتن جلوشون که روی اون نوشته شده بود من بر اثر سکته از دنیا رفتم! و بعد با تهدید از پدرم پای اون برگه امضا گرفتن. به خانوادم اجازه ندادن توی پزشکی قانونی سر و بدن منو ببینن و فقط یه عکس بهشون نشون دادن. مامورا تهدیدشون کردن که خاکسپاری باید در سکوت برگزار بشه و نباید اطلاع رسانی انجام بگیره.
پزشک قانونی تاریخ کشته شدن منو جمعه ۶ آبان ۱۴۰۱ قید کرد، مامورا از پدرم تعهد گرفتن که هیچ جا مخالف با تاریخی که پزشکی قانونی اعلام کرده حرفی نزنه.
مزدورا جنازمو به خانوادم تحویل ندادن و نذاشتن منو برای شستشو و خاکسپاری ببرن به بهشت زهرا، خودشون جسدمو با آمبولانس انتقال دادن.
پیکر بیجون من در تاریخ ۱۱ آبان ماه ۱۴۰۱ در بهشت زهرای تهران در قطعه ۳۱۰ ردیف ۱۳ شماره ۵۹ در جو شدید امنیتی مظلومانه و در سکوت خبری به خاک سپرده شد…. ۱۰،۱۵ تا مامور لباس شخصی اونجا بودن و نمیذاشتن کسی کفن منو کنار بزنه، فقط موقع دفن گذاشتن گردی صورتم از زیر کفن معلوم بشه. دو تا سمند هم ماشین نعش کش رو از غسالخونه تا لحظه ای که منو از ماشین بیرون آوردن و توی قبر گذاشتن تعقیب میکرد.
مراسم ختم در تاریخ ۱۳ آبان ماه ۱۴۰۱ تو مسجد نبی تهرانسر برگزار شد. مزدورای امنیتی اعلامیه های تشییع جنازه رو از روی دیوارها کندن و پاره کردن. مراسم هفتم که برگزار شد تازه دوستام فهمیدن که من کشته شدم.
بعد از کشته شدنم پدرم که به شدت تهدید شده بود به سکوت فرو رفت. تهدیدش کرده بودن که اگه حرفی بزنه جفت خواهرامو میکشن! اونقدر ترسوندنش که هنوزم حرفی نمیزنه و نمیذاره کسی ببینه تو برگه پزشک قانونی چی نوشته شده. وقتی فامیلا ازش میپرسیدن که چه بلایی به سر من اومده؟ میگفت فکر کنین تصادف یا سکته کرده من از جون دخترام میترسم.
من از پشت سر تیر خورده بودم ولی خانوادم هنوزم نمیدونن مزدورا چجوری و کجا منو کشتن، کسی نمیدونه لحظه آخر چه بلایی به سر من آوردن، آیا تو شلوغی تیر خوردم و جنازمو دزدیدن یا منو دستگیر و شکنجه کردن و بعد کشتن؟
هموطن، من با اینکه سن و سالی نداشتم ولی در برابر ظلمی که حکومت جنایتکار سالها به مردم کشورم روا داشته بود ساکت ننشستم و توی این راه جان باختم…به زندگی امیدوارم بودم و دلم میخواست بعد از آزادی گواهینامه بگیرم آخه من عاشق موتور سنگین بودم! ولی نذاشتن و آرزوشو به گور بردم… دوست دختری داشتم که هنوزم رخت عزا بر تن داره…نذار خونم پایمال بشه، سکوت نکن، به مبارزه ادامه بده و یقین داشته باش که پیروز میشی، تو جشن آزادی وطن به یاد منم باش💔
#علیه_فراموشی
#یاری_مدنی_توانا
با کشته شدن مهسا ژینا امینی و شروع اعتراضات سراسری، منم ساکت نموندم و در کنار هموطنام به خیابون رفتم و اعتراضمو فریاد زدم. تمام دوستام میدونستن که آدم شجاع و نترسی بودم و بین اونا نقش لیدری داشتم، توی تمام اعتراضات شرکت میکردم و یه لیدر میدانی بودم، حتی تو تجمع جلوی زندان اوین همحضور داشتم. روزای آخر مهرماه بود که به مادرم گفتم که تو شلوغیا توی یه کوچه چند نفر منو دوره کردن و یه بسیجی که مال همون منطقه بود منو بیخ دیوار گذاشت و ازم عکس گرفت و بعد گفت عکستو داریم اگه بازم حول و حوش شلوغيا ببینیمت دستگیرت میکنیم!
روز چهارشنبه ۴ آبان ماه ۱۴۰۱ مصادف با چهلم مهسا امینی حدود ظهر بود که برای شرکت تو تظاهرات از خونه رفتم بیرون. مزدورای سرکوبگر وحشیانه به تجمع مردم حمله ور شدن، منم توی اون تجمع بودم ولی بعد ناپدید شدم.
از اونطرف من اونروز تا شب با چند نفر تماس تلفنی داشتم ولی دیگه از شب تلفنم خاموش شد و هرچی خانوادم باهام تماس گرفتن جواب ندادم. اونا که خیلی نگران شده بودن شروع کردن به جستجو، به همه جا سر زدن و پیگیریکردن ولی هیچکس پاسخگو نبود. پنج روز گذشت و خانوادم خبری از زنده یا مرده من نداشتن، تو روزایی که خانوادم از من بیخبر بودن، خواهرم فائزه تو اینستاگرام برام یه پست گذاشت، بعدش بلافاصله چند مامور لباس شخصی به منزل پدرم مراجعهکردن و فائزه رو تهدید کردن. تا اینکه دوشنبه ۹ آبان ماه نیمه شب مامورا با پدرم تماس گرفتن و گفتن که جسد پسرت توی یه پارک تو منطقه زعفرانیه پیدا شده بیاین برای شناسائی. وقتی خانوادم رفتن اونجا مامورای امنیتی یه برگه گذاشتن جلوشون که روی اون نوشته شده بود من بر اثر سکته از دنیا رفتم! و بعد با تهدید از پدرم پای اون برگه امضا گرفتن. به خانوادم اجازه ندادن توی پزشکی قانونی سر و بدن منو ببینن و فقط یه عکس بهشون نشون دادن. مامورا تهدیدشون کردن که خاکسپاری باید در سکوت برگزار بشه و نباید اطلاع رسانی انجام بگیره.
پزشک قانونی تاریخ کشته شدن منو جمعه ۶ آبان ۱۴۰۱ قید کرد، مامورا از پدرم تعهد گرفتن که هیچ جا مخالف با تاریخی که پزشکی قانونی اعلام کرده حرفی نزنه.
مزدورا جنازمو به خانوادم تحویل ندادن و نذاشتن منو برای شستشو و خاکسپاری ببرن به بهشت زهرا، خودشون جسدمو با آمبولانس انتقال دادن.
پیکر بیجون من در تاریخ ۱۱ آبان ماه ۱۴۰۱ در بهشت زهرای تهران در قطعه ۳۱۰ ردیف ۱۳ شماره ۵۹ در جو شدید امنیتی مظلومانه و در سکوت خبری به خاک سپرده شد…. ۱۰،۱۵ تا مامور لباس شخصی اونجا بودن و نمیذاشتن کسی کفن منو کنار بزنه، فقط موقع دفن گذاشتن گردی صورتم از زیر کفن معلوم بشه. دو تا سمند هم ماشین نعش کش رو از غسالخونه تا لحظه ای که منو از ماشین بیرون آوردن و توی قبر گذاشتن تعقیب میکرد.
مراسم ختم در تاریخ ۱۳ آبان ماه ۱۴۰۱ تو مسجد نبی تهرانسر برگزار شد. مزدورای امنیتی اعلامیه های تشییع جنازه رو از روی دیوارها کندن و پاره کردن. مراسم هفتم که برگزار شد تازه دوستام فهمیدن که من کشته شدم.
بعد از کشته شدنم پدرم که به شدت تهدید شده بود به سکوت فرو رفت. تهدیدش کرده بودن که اگه حرفی بزنه جفت خواهرامو میکشن! اونقدر ترسوندنش که هنوزم حرفی نمیزنه و نمیذاره کسی ببینه تو برگه پزشک قانونی چی نوشته شده. وقتی فامیلا ازش میپرسیدن که چه بلایی به سر من اومده؟ میگفت فکر کنین تصادف یا سکته کرده من از جون دخترام میترسم.
من از پشت سر تیر خورده بودم ولی خانوادم هنوزم نمیدونن مزدورا چجوری و کجا منو کشتن، کسی نمیدونه لحظه آخر چه بلایی به سر من آوردن، آیا تو شلوغی تیر خوردم و جنازمو دزدیدن یا منو دستگیر و شکنجه کردن و بعد کشتن؟
هموطن، من با اینکه سن و سالی نداشتم ولی در برابر ظلمی که حکومت جنایتکار سالها به مردم کشورم روا داشته بود ساکت ننشستم و توی این راه جان باختم…به زندگی امیدوارم بودم و دلم میخواست بعد از آزادی گواهینامه بگیرم آخه من عاشق موتور سنگین بودم! ولی نذاشتن و آرزوشو به گور بردم… دوست دختری داشتم که هنوزم رخت عزا بر تن داره…نذار خونم پایمال بشه، سکوت نکن، به مبارزه ادامه بده و یقین داشته باش که پیروز میشی، تو جشن آزادی وطن به یاد منم باش💔
#علیه_فراموشی
#یاری_مدنی_توانا
نامه جمعی از زنانزندانی اوین درباره تعلل و امتناع این زندان در رسیدگی پزشکی به زندانیان:
نرگس محمدی را با وجود شرایط اورژانسی به بیمارستان اعزام نمیکنند
ما جمعی از زنان همبندی نرگس محمدی در بند نسوان اوین نسبت به امتناع زندان در اعزام او به بیمارستان اعتراض داشته و نگران سلامتی او هستیم.
نرگس محمدی ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ به علت درد در ناحیهی سینه به بیمارستان اعزام و به بخش ICU منتقل شد.
به دستور پزشک او باید خرداد ماه برای عمل آنژیو بار دیگر به بیمارستان اعزام میشد. زندان پس از یک ماه و نیم تأخیر یعنی ۱۸ تیر ماه بار دیگر او را به بیمارستان منتقل کرد. در این اعزام پزشکان متوجه تودهای در سینهی او شدند و اقدام به بایوپسی کرده و به دلیل نگرانی از نیاز فوری به عمل جراحی، عمل آنژیو را به تعویق انداختند.
بنا به دستور پزشک او باید شهریور ماه برای عمل آنژیو به بیمارستان اعزام میشد.
در این مدت علاوه بر ۳ نامه از سوی پزشک متخصص بیمارستان، پزشک معتمد زندان نیز او را معاینه کرده و خواهان اعزام اورژانسی او به بیمارستان شده است. رئیس بهداری اوین نیز بارها ضرورت اعزام اورژانسی او به بیمارستان را به مسئولان زندان متذکر شده، اما زندان از اعزام نرگس امتناع کرده و دلیل آن را دستور نهادهای بالادستی عنوان میکند. نرگس در چند روز گذشته نیز به دلیل درد در قفسه سینه به بهداری مراجعه کرده و نوار قلب او تغییراتی را نشان داده که به گفتهی پزشک اوین به معنای نوسان فشار خون و شرایط پرریسک سلامتی اوست.
گذشته از اورژانسی بودن عمل آنژیو، آبان ماه ۱۴۰۲ نرگس ناگهان دچار درد شدید در کمر شد، که به بیمارستان اعزام و طبق دستور پزشک باید حداقل ۱۰ جلسه فیزیوتراپی و کایروپراکتیک برای او انجام میشد، که زندان هیچ گاه در این زمینه او را برای درمان اعزام نکرد.
در واقع تاکنون زندان هر بار پس از اعتراضهای متعدد زندانیان حاضر به اعزام نرگس محمدی به بیمارستان شده است.
نرگس از شهریور ماه باید برای انجام عمل آنژیو به بیمارستان اعزام میشد، اما با وجود اورژانسی بودن شرایط و اعتراضهای متعدد همبندیان و زنان زندانی همچنان زندان اقدام به اعزام او نکرده و هر بار که وعدههایی داده شده، در نهایت صبح روز اعزام، از انجام آن سر باز زده است.
ما تنها خواهان رسیدگی پزشکی و اعزام همبندی خود برای درمان هستیم. خواستهای قانونی که زندان وظیفه انجام آن را برعهده دارد. مگر نه اینکه زندان مسئول رسیدگی به سلامت زندانی است؟ چرا ما هر بار برای اعزام نرگس و حتی دیگر زندانیان باید به روشهای متعدد به زندان اعتراض خود را اعلام کنیم و پس از کشمکشهای بسیار اقدام به اعزام یک بیمار کنند؟
لازم به ذکر است، بسیاری از زنان زندانی اوین دچار بیماریهای سخت و لاعلاج بوده یا کهولت سنی دارند که اگر برچسب زندانی امنیتی نداشتند، قطعا عدم تحمل برای آنها صادر میشد. به وضعیت این زندانیان رسیدگی نشده و به نظر میرسد زندان اساسا امکان رسیدگی مداوم به این زندانیان را دارا نیست. با این حال با نگاه داشتن این زندانیان، جان آنان را در خطر انداخته و اضطراب و نگرانی برای وضعیت سلامتی آنها را به همبندیان و خانوادههای آنان تحمیل میکند.
زندانی بودن خود به معنای زندگی در اضطراب و دشواری بسیار است و بند نسوان در حال حاضر پرجمعیتترین دوران خود در سالهای اخیر را سپری میکند و زندان در چنین شرایطی به جای رسیدگی بیشتر از ابتداییترین وظایف قانونی خود، چون اعزام به بیمارستان سر باز زده و بر اضطراب و دشواری حبس ما در این دوران میافزاید.
امضاکنندگان:
ویدا ربانی، مطهره گونهای، آنیشا اسدالهی، سپیده قلیان، گلرخ ایرایی، مریم یحیوی، سمانه اصغری، نسیم سیمیاری، سعیده شفیعی، پخشان عزیزی، نسرین خضری جوادی، سکینه پروانه، ریحانه انصارینژاد، شکیلا منفرد، زهره سرو، حورا نیکبخت، راحله راحمیپور، مهوش شهریاری، محبوبه رضایی، معصومه نساجی، ناهید خداجو و سعیده قربانعلی
دوم آبان ۱۴۰۳
زندان اوین، بند زنان
#بیانیه #نرگس_محمدی #زندان_اوین #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
نرگس محمدی را با وجود شرایط اورژانسی به بیمارستان اعزام نمیکنند
ما جمعی از زنان همبندی نرگس محمدی در بند نسوان اوین نسبت به امتناع زندان در اعزام او به بیمارستان اعتراض داشته و نگران سلامتی او هستیم.
نرگس محمدی ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ به علت درد در ناحیهی سینه به بیمارستان اعزام و به بخش ICU منتقل شد.
به دستور پزشک او باید خرداد ماه برای عمل آنژیو بار دیگر به بیمارستان اعزام میشد. زندان پس از یک ماه و نیم تأخیر یعنی ۱۸ تیر ماه بار دیگر او را به بیمارستان منتقل کرد. در این اعزام پزشکان متوجه تودهای در سینهی او شدند و اقدام به بایوپسی کرده و به دلیل نگرانی از نیاز فوری به عمل جراحی، عمل آنژیو را به تعویق انداختند.
بنا به دستور پزشک او باید شهریور ماه برای عمل آنژیو به بیمارستان اعزام میشد.
در این مدت علاوه بر ۳ نامه از سوی پزشک متخصص بیمارستان، پزشک معتمد زندان نیز او را معاینه کرده و خواهان اعزام اورژانسی او به بیمارستان شده است. رئیس بهداری اوین نیز بارها ضرورت اعزام اورژانسی او به بیمارستان را به مسئولان زندان متذکر شده، اما زندان از اعزام نرگس امتناع کرده و دلیل آن را دستور نهادهای بالادستی عنوان میکند. نرگس در چند روز گذشته نیز به دلیل درد در قفسه سینه به بهداری مراجعه کرده و نوار قلب او تغییراتی را نشان داده که به گفتهی پزشک اوین به معنای نوسان فشار خون و شرایط پرریسک سلامتی اوست.
گذشته از اورژانسی بودن عمل آنژیو، آبان ماه ۱۴۰۲ نرگس ناگهان دچار درد شدید در کمر شد، که به بیمارستان اعزام و طبق دستور پزشک باید حداقل ۱۰ جلسه فیزیوتراپی و کایروپراکتیک برای او انجام میشد، که زندان هیچ گاه در این زمینه او را برای درمان اعزام نکرد.
در واقع تاکنون زندان هر بار پس از اعتراضهای متعدد زندانیان حاضر به اعزام نرگس محمدی به بیمارستان شده است.
نرگس از شهریور ماه باید برای انجام عمل آنژیو به بیمارستان اعزام میشد، اما با وجود اورژانسی بودن شرایط و اعتراضهای متعدد همبندیان و زنان زندانی همچنان زندان اقدام به اعزام او نکرده و هر بار که وعدههایی داده شده، در نهایت صبح روز اعزام، از انجام آن سر باز زده است.
ما تنها خواهان رسیدگی پزشکی و اعزام همبندی خود برای درمان هستیم. خواستهای قانونی که زندان وظیفه انجام آن را برعهده دارد. مگر نه اینکه زندان مسئول رسیدگی به سلامت زندانی است؟ چرا ما هر بار برای اعزام نرگس و حتی دیگر زندانیان باید به روشهای متعدد به زندان اعتراض خود را اعلام کنیم و پس از کشمکشهای بسیار اقدام به اعزام یک بیمار کنند؟
لازم به ذکر است، بسیاری از زنان زندانی اوین دچار بیماریهای سخت و لاعلاج بوده یا کهولت سنی دارند که اگر برچسب زندانی امنیتی نداشتند، قطعا عدم تحمل برای آنها صادر میشد. به وضعیت این زندانیان رسیدگی نشده و به نظر میرسد زندان اساسا امکان رسیدگی مداوم به این زندانیان را دارا نیست. با این حال با نگاه داشتن این زندانیان، جان آنان را در خطر انداخته و اضطراب و نگرانی برای وضعیت سلامتی آنها را به همبندیان و خانوادههای آنان تحمیل میکند.
زندانی بودن خود به معنای زندگی در اضطراب و دشواری بسیار است و بند نسوان در حال حاضر پرجمعیتترین دوران خود در سالهای اخیر را سپری میکند و زندان در چنین شرایطی به جای رسیدگی بیشتر از ابتداییترین وظایف قانونی خود، چون اعزام به بیمارستان سر باز زده و بر اضطراب و دشواری حبس ما در این دوران میافزاید.
امضاکنندگان:
ویدا ربانی، مطهره گونهای، آنیشا اسدالهی، سپیده قلیان، گلرخ ایرایی، مریم یحیوی، سمانه اصغری، نسیم سیمیاری، سعیده شفیعی، پخشان عزیزی، نسرین خضری جوادی، سکینه پروانه، ریحانه انصارینژاد، شکیلا منفرد، زهره سرو، حورا نیکبخت، راحله راحمیپور، مهوش شهریاری، محبوبه رضایی، معصومه نساجی، ناهید خداجو و سعیده قربانعلی
دوم آبان ۱۴۰۳
زندان اوین، بند زنان
#بیانیه #نرگس_محمدی #زندان_اوین #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدئویی از خانم «پوری بنایی» - بازیگر برجسته سینمای پیش از انقلاب - که در آن از نقش شهبانو فرح پهلوی در برپایی جشن هنر شیراز تجلیل میکند و آن را فرصتی برای هنرمندان ایران و عرضه هنرنماییشان در عرصههای مختلف میداند.
این جشن از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۶ به مدت ۱۱ دوره برگزار شد و هر تابستان، به مدت نزدیک به دو هفته ایران را تبدیل به یک مرکز هنری بزرگ میکرد. شهبانو فرح پهلوی کلید آغاز آن را زد و «رضا قطبی» - رییس سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران - و فرخ غفاری - معاون فرهنگی رضا قطبی - از جمله کسانی بودند که از همان آغاز طرح جشن هنر شیراز در برگزاری آن مدخلیت داشتند.
پوری بنایی قبل از وقوع انقلاب اسلامی قراردادهایی با کشورهای آمریکایی و اروپایی داشت که با وقوع انقلاب نتوانست دو سه سالی از ایران خارج شود. البته تصمیم هم نداشت ایران را ترک کند. در این باره میگوید: «میخواستم هر کاری که میکنم در همین آب و خاک باشد.»
دربارهی پوری بنایی بیشتر بخوانید :
bit.ly/2UIDBfO
.
#پوری_بنایی #جشن_هنر #جشن_هنر_شیراز #فرح_پهلوی #سینمای_ایران #هنر #هنرمند #توانا #آموزشکده_توانا #انقلاب_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
این جشن از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۶ به مدت ۱۱ دوره برگزار شد و هر تابستان، به مدت نزدیک به دو هفته ایران را تبدیل به یک مرکز هنری بزرگ میکرد. شهبانو فرح پهلوی کلید آغاز آن را زد و «رضا قطبی» - رییس سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران - و فرخ غفاری - معاون فرهنگی رضا قطبی - از جمله کسانی بودند که از همان آغاز طرح جشن هنر شیراز در برگزاری آن مدخلیت داشتند.
پوری بنایی قبل از وقوع انقلاب اسلامی قراردادهایی با کشورهای آمریکایی و اروپایی داشت که با وقوع انقلاب نتوانست دو سه سالی از ایران خارج شود. البته تصمیم هم نداشت ایران را ترک کند. در این باره میگوید: «میخواستم هر کاری که میکنم در همین آب و خاک باشد.»
دربارهی پوری بنایی بیشتر بخوانید :
bit.ly/2UIDBfO
.
#پوری_بنایی #جشن_هنر #جشن_هنر_شیراز #فرح_پهلوی #سینمای_ایران #هنر #هنرمند #توانا #آموزشکده_توانا #انقلاب_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech