Forwarded from بشکن Beshkan
فیلترشکن OpenVPN برای ویندوز: https://goo.gl/3Z2d3p
برای عضویت در بشکن به https://goo.gl/A7DbzA بروید.
@beshkan و @tavaanatech
برای عضویت در بشکن به https://goo.gl/A7DbzA بروید.
@beshkan و @tavaanatech
Forwarded from بشکن Beshkan
فیلترشکن OpenVPN برای مک: https://goo.gl/4aTPqH
برای عضویت در بشکن به https://goo.gl/A7DbzA بروید.
@beshkan و @tavaanatech
برای عضویت در بشکن به https://goo.gl/A7DbzA بروید.
@beshkan و @tavaanatech
Forwarded from بشکن Beshkan
فیلترشکن OpenVPN برای اندروید: https://goo.gl/vhfkdO
برای عضویت در بشکن به https://goo.gl/A7DbzA بروید.
@beshkan و @tavaanatech
برای عضویت در بشکن به https://goo.gl/A7DbzA بروید.
@beshkan و @tavaanatech
Forwarded from بشکن Beshkan
فیلترشکن OpenVPN برای آیفون: https://goo.gl/t4XEt5
برای عضویت در بشکن به https://goo.gl/A7DbzA بروید.
@beshkan و @tavaanatech
برای عضویت در بشکن به https://goo.gl/A7DbzA بروید.
@beshkan و @tavaanatech
Forwarded from بشکن Beshkan
OpenVPN_v2.6.0.4-Updated.apk
11.5 MB
فایل نسخه آپدیت شده OpenVPN برای اندروید
یک پدیده تکاندهنده:
#کارتنخوابی خانوادگی با سه کودک ناشنوا
یک چادر مسافرتیِ رنگی، یکی دو پتویی که کهنگی از رنگ و بویشان پیداست، چند دست لباس زهوار در رفته، با خرت و پرتهایی که داخل کیسه برنج پاره چپانده شده؛ این تمام داراییشان است، همه آن چیزی که برای یک زندگی دارند. چادرهای مسافرتی، ظهر یکی از روزهای اردیبهشتماه، با هر بادی تکان میخورند. وقتی که باد شدیدتر میشود، انگار میخواهند از جا کنده شوند.
اینجا گوشه کنارهای اتوبان تهران- قم است. دو هفتهای میشود که جایگاه استراحت موقت مسافران در محوطه حرم مطهر را اشغال کردهاند. حالا باید به فکر جای دیگری برای اقامتشان شوند.
«معصومه»، پتوی قرمز کهنهای را دورش پیچانده و در محوطه راه میرود. بادی میآید و او با دستهای سیاه و زردش، پتو را محکمتر میگیرد که نیفتد. معصومه ٤٢ سال بیشتر ندارد اما مادر یک خانواده پرجمعیت است؛ سه دختر و سه پسرش، همان حوالیاند. معلوم نیست این همه جمعیت که دو داماد هم به آنها اضافه میشود، چطور در همین چند وجب جا، میخوابند: «نوبتی میخوابیم. همیشه هم همه اینجا نیستند. دامادم سر کار میرود، آن یکی هم گاهی میآید و سر میزند.» این را معصومه میگوید و صورتش به لبخند تلخی باز میشود. دندانهایش زرد است اما نگاهش با آن چشمان آبی تند، نافذ است: «دو هفته است که اینجاییم، چند شب را درحرم خوابیدیم، میگویند کسی نمیتواند بیشتر از دو سه روز در داخل حرم بخوابد.» این را با اعتراض میگوید و رویش را برمیگرداند تا بچههایش را نشان دهد. به آنها سلام میدهم و حالشان را میپرسم، اما فقط نگاه میکنند: «بچههایم #ناشنوا هستند. همهشان نه اما سه تا از بچههایم مادرزادی نمیشنوند.»
همه آن سه نفر رنگ چشمان مادرشان را به ارث بردهاند. با ایما و اشاره با مادرشان حرف میزنند. بزرگترین آنها ٢٤ ساله است، ازدواج کرده و حالا سهماهه باردار است اما سهم او هم از این زندگی، تنها یک پتو، یک دامن بلند و بلوزی همرنگ است. منتظر همسرش است: «ما ساکن عباسآباد و به هم علاقهمند بودیم.» میپرسم: «کجا هست؟» با دست انتهای اتوبان را نشانم میدهد: «آنجا، سمت خاوران. آنجا مستاجر بودیم، دخترکوچکم که ناشنواست در یک حادثه، تمام تنش سوخته، من هم هر چه داشتم و نداشتم، فروختم تا خرج درمانش کنم. دیگر پولی برایمان نماند تا کرایه بدهیم. حتی اثاثیهمان را فروختیم تا بخشی از کرایه را بدهیم. دخترم را هم فرستادم سر کار، اما آخر سر، یک روز صاحبخانه آمد، ما را از خانه بیرون کرد و قفلی به درخانهاش زد. از همان روز ما بیخانه شدیم، حتی نتوانستیم لباس با خودمان بیاوریم. با همین دمپاییها و کفشها آمدیم.»
نگاهی میرود به سمت دمپایی پسر ناشنوایش. آنها از همان شب راهشان را از خاوران گرفته و به انتهای اتوبان تهران- قم رسیدند: «با بدبختی خودمان را اینجا رساندیم. با تاکسی و اتوبوس آمدیم. خیلی شب سختی بود، باران میآمد و ما جایی نداشتیم، فقط توانستیم از اینجا یک چادر مسافرتی بخریم. بعد که مستقر شدیم دو سه روزی غذا نداشتیم تا اینکه یکی از موسسههای خیریه، از وضع ما باخبر شد و برایمان غذا آورد. ما حتی پول نداریم حمام برویم.»
همه اینها برای ماهی ٣٥٠ هزار تومان کرایه خانه بود که خانواده معصومه از پس پرداختش برنمیآمدند: «شوهرم قبلا #اعتیاد داشت، از وقتی چادرنشین شدیم، مشغول ترکدادنش هستم.»
«قهرمان» پدر خانواده، بیکار است. قبلا ریختهگری میکرد، حالا ولی به خاطر یک بیماری دستش از کار افتاده: «وقتی اینجا آمدیم، یک پتو بیشتر نداشتیم، اینجا شبها خیلی سرد میشود، چند شب پیش آنقدر هوا خراب شد که داشتیم از سرما میمردیم. یکی از همسایهها به ما پتو داد.»
آنجا پر است از همین زندگیها. چادرهای قرمز، نارنجی، آبی، سبز و زرد. ٣٠ تایی میشوند، همه کارتنخواب نیستند. یا مسافرند و چند روز بیشتر اقامت نمیکنند یا خستهاند و چند ساعتی میخواهند استراحت کنند، اما آنها که کارتنخوابند، آنها که جایی ندارند برای زندگی، حالا حالاها، چادرهایشان به راه است. کفشهای بچهگانه و رختآویزهایی که لباسهای رنگ به رنگ روی آنها آویزانند، زیراندازهای حصیری و گونیهای پُر، همه حکایت از زندگیهای بلاتکلیفی است بین ماندن و رفتن. آنها همین چند وجب جا را دارند، همین چند پتو و خانههای پارچهای.
گزارش منتشر شده در ایسنا
عکس تزیینیست.
@Tavaana_TavaanaTech
#کارتنخوابی خانوادگی با سه کودک ناشنوا
یک چادر مسافرتیِ رنگی، یکی دو پتویی که کهنگی از رنگ و بویشان پیداست، چند دست لباس زهوار در رفته، با خرت و پرتهایی که داخل کیسه برنج پاره چپانده شده؛ این تمام داراییشان است، همه آن چیزی که برای یک زندگی دارند. چادرهای مسافرتی، ظهر یکی از روزهای اردیبهشتماه، با هر بادی تکان میخورند. وقتی که باد شدیدتر میشود، انگار میخواهند از جا کنده شوند.
اینجا گوشه کنارهای اتوبان تهران- قم است. دو هفتهای میشود که جایگاه استراحت موقت مسافران در محوطه حرم مطهر را اشغال کردهاند. حالا باید به فکر جای دیگری برای اقامتشان شوند.
«معصومه»، پتوی قرمز کهنهای را دورش پیچانده و در محوطه راه میرود. بادی میآید و او با دستهای سیاه و زردش، پتو را محکمتر میگیرد که نیفتد. معصومه ٤٢ سال بیشتر ندارد اما مادر یک خانواده پرجمعیت است؛ سه دختر و سه پسرش، همان حوالیاند. معلوم نیست این همه جمعیت که دو داماد هم به آنها اضافه میشود، چطور در همین چند وجب جا، میخوابند: «نوبتی میخوابیم. همیشه هم همه اینجا نیستند. دامادم سر کار میرود، آن یکی هم گاهی میآید و سر میزند.» این را معصومه میگوید و صورتش به لبخند تلخی باز میشود. دندانهایش زرد است اما نگاهش با آن چشمان آبی تند، نافذ است: «دو هفته است که اینجاییم، چند شب را درحرم خوابیدیم، میگویند کسی نمیتواند بیشتر از دو سه روز در داخل حرم بخوابد.» این را با اعتراض میگوید و رویش را برمیگرداند تا بچههایش را نشان دهد. به آنها سلام میدهم و حالشان را میپرسم، اما فقط نگاه میکنند: «بچههایم #ناشنوا هستند. همهشان نه اما سه تا از بچههایم مادرزادی نمیشنوند.»
همه آن سه نفر رنگ چشمان مادرشان را به ارث بردهاند. با ایما و اشاره با مادرشان حرف میزنند. بزرگترین آنها ٢٤ ساله است، ازدواج کرده و حالا سهماهه باردار است اما سهم او هم از این زندگی، تنها یک پتو، یک دامن بلند و بلوزی همرنگ است. منتظر همسرش است: «ما ساکن عباسآباد و به هم علاقهمند بودیم.» میپرسم: «کجا هست؟» با دست انتهای اتوبان را نشانم میدهد: «آنجا، سمت خاوران. آنجا مستاجر بودیم، دخترکوچکم که ناشنواست در یک حادثه، تمام تنش سوخته، من هم هر چه داشتم و نداشتم، فروختم تا خرج درمانش کنم. دیگر پولی برایمان نماند تا کرایه بدهیم. حتی اثاثیهمان را فروختیم تا بخشی از کرایه را بدهیم. دخترم را هم فرستادم سر کار، اما آخر سر، یک روز صاحبخانه آمد، ما را از خانه بیرون کرد و قفلی به درخانهاش زد. از همان روز ما بیخانه شدیم، حتی نتوانستیم لباس با خودمان بیاوریم. با همین دمپاییها و کفشها آمدیم.»
نگاهی میرود به سمت دمپایی پسر ناشنوایش. آنها از همان شب راهشان را از خاوران گرفته و به انتهای اتوبان تهران- قم رسیدند: «با بدبختی خودمان را اینجا رساندیم. با تاکسی و اتوبوس آمدیم. خیلی شب سختی بود، باران میآمد و ما جایی نداشتیم، فقط توانستیم از اینجا یک چادر مسافرتی بخریم. بعد که مستقر شدیم دو سه روزی غذا نداشتیم تا اینکه یکی از موسسههای خیریه، از وضع ما باخبر شد و برایمان غذا آورد. ما حتی پول نداریم حمام برویم.»
همه اینها برای ماهی ٣٥٠ هزار تومان کرایه خانه بود که خانواده معصومه از پس پرداختش برنمیآمدند: «شوهرم قبلا #اعتیاد داشت، از وقتی چادرنشین شدیم، مشغول ترکدادنش هستم.»
«قهرمان» پدر خانواده، بیکار است. قبلا ریختهگری میکرد، حالا ولی به خاطر یک بیماری دستش از کار افتاده: «وقتی اینجا آمدیم، یک پتو بیشتر نداشتیم، اینجا شبها خیلی سرد میشود، چند شب پیش آنقدر هوا خراب شد که داشتیم از سرما میمردیم. یکی از همسایهها به ما پتو داد.»
آنجا پر است از همین زندگیها. چادرهای قرمز، نارنجی، آبی، سبز و زرد. ٣٠ تایی میشوند، همه کارتنخواب نیستند. یا مسافرند و چند روز بیشتر اقامت نمیکنند یا خستهاند و چند ساعتی میخواهند استراحت کنند، اما آنها که کارتنخوابند، آنها که جایی ندارند برای زندگی، حالا حالاها، چادرهایشان به راه است. کفشهای بچهگانه و رختآویزهایی که لباسهای رنگ به رنگ روی آنها آویزانند، زیراندازهای حصیری و گونیهای پُر، همه حکایت از زندگیهای بلاتکلیفی است بین ماندن و رفتن. آنها همین چند وجب جا را دارند، همین چند پتو و خانههای پارچهای.
گزارش منتشر شده در ایسنا
عکس تزیینیست.
@Tavaana_TavaanaTech
دغدغههای یک کارشناس محیط زیست:
پس از بیست سال از سازمان محیط زیست فرار کردم!
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
پس از بیست سال از سازمان محیط زیست فرار کردم!
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
دغدغههای یک کارشناس محیط زیست:
پس از بیست سال از سازمان محیط زیست فرار کردم!
در اولین روزهای ماه اردیبهشت، #حیاتوحش ایران شاهد تصاویر دردناکی از شکار یک بز کوهی آبستن در منطقه حافظتشده دنا و یک آهوی آبستن در منطقه حفاظت شده کلاه قاضی اصفهان بود. در هر دو مورد بزغالهها و برهآهوها هرگز طعم زندگی را نچشیدند.
بیژن فرهنگ درهشوری کسیست که از اوایل دهه پنجاه تا اواخر دهه هفتاد خورشیدی در سازمان حفظت محیطزیست ایران فعالیت کرده است. از جمله اقدامهای او میتوان به تأسیس اولین ژئو پارک خاورمیانه در منطقه آزاد قشم اشاره کرد.
فرهنگ درهشوری همچنین در کارنامهاش نجات نسل لاکپشت پوزه عقابی از خطر انقراض نیز به چشم میخورد. او همچنین چندین جلد کتاب در زمینه #زیستبوم و #طبیعت ایران به نگارش درآورده است.
او میگوید: «طبیعت این سرزمین حراج شده. نابودشده، با سرعت غیرقابل تصور. من الآن از شیراز از مسیر کوهستانی دارم میروم به وان و ازآنجا بروم نورآباد و ازچنارشاهی جان برگردم بیایم شیراز. باورتان نمیشود چند تا بلوط پیر، چند هکتار جنگل؟ الآن من سه ۴ ساعت است رانندگی میکنم دو تا کلاغ دیدم.»
او معتقد است که مردم مقصر نیستند: «مردم هم شروع کردند به تملک و تخریب #جنگل ولی وقتی به آنها میگویی میگوید من ۱۰ هکتار باغ سیب درست کردم توی جنگل بلوط. چند تا بلوط را بریدند؟ تملک زمین، زمین تصرف کردن آنقدر توسط مقامات رونق گرفته که آنکسی که ۱۰ هکتار و ۵ هکتار باغ سیب درست میکند خودش را تبرئه میکند.»
او میافزاید که پس از بیست سال سازمان #محیط_زیست را رها کرده و به کوه و بیابان زده است.
در این رابطه میگوید: «وقتی یک جایی میشود پارک ملی، چطور میشود در پارک ملی بازهم با توجه به اینکه باید نظارتی وجود داشته باشد و شاهد این اتفاقها نباشیم میبینیم که حیواناتی که کمیاب هستند و در معرض #انقراض، کشته میشوند؟ تعداد اسلحه مجاز و غیرمجاز سر به میلیونها میزند. در خیلی از روستاهای جنوب فارس نزدیک دریا مثلاً یک سوپر است دو تا اسلحه فروشی هست. از ترکیه و دوبی و مسقط و همهجا اسلحه وارد میشود و رسماً خریدوفروش میشود و جمهوری اسلامی به آن ها جواز میدهد و بعد هم سهمیه فشنگ میدهد. پارک ملی قدیم یک تعریفی داشت. ولی بعد از انقلاب یک تعریف دیگر دارد، دوست عزیز! شما مهمترین پارکهای ملی که ما سال ۵۰ ساختیم و با معیارهای جهانی مدیریت میشد، پارک ملی گلستان است، پارک ملی بمو است، پارک ملی کلاه قاضی است... بیایید نگاه کنید اینها را. پارک ملی بمو چسبیده به شیراز است. آن موقع چهل و خوردهای هزار هکتار وسعت داشت.»
#درهشوری با اشاره به سیستم فاسد اداری برقرار در کشور میافزاید: «درشرایط موجود هرکسی را بکنید رییس #محیطزیست، هیچ کاری نمیتواند بکند. یک سیستمی میخواهد که از بالا تا پایین برایشان آینده این سرزمین مهم باشد. ما خیلی شخصیتهای محبوبی داریم در این سرزمین که دانش و عشقش را دارند. ولی هیچکدام اینها هیچکاره اند. یک اراده ملی، یک سیستم ملی یک حکومت ملی میخواهد برای این کار عظیم که سرزمین را بشناسد و برایش برنامهریزی کند و با کمک مردم سرزمین را بسازد.»
منتشر شده در رادیو فردا
@Tavaana_TavaanaTech
پس از بیست سال از سازمان محیط زیست فرار کردم!
در اولین روزهای ماه اردیبهشت، #حیاتوحش ایران شاهد تصاویر دردناکی از شکار یک بز کوهی آبستن در منطقه حافظتشده دنا و یک آهوی آبستن در منطقه حفاظت شده کلاه قاضی اصفهان بود. در هر دو مورد بزغالهها و برهآهوها هرگز طعم زندگی را نچشیدند.
بیژن فرهنگ درهشوری کسیست که از اوایل دهه پنجاه تا اواخر دهه هفتاد خورشیدی در سازمان حفظت محیطزیست ایران فعالیت کرده است. از جمله اقدامهای او میتوان به تأسیس اولین ژئو پارک خاورمیانه در منطقه آزاد قشم اشاره کرد.
فرهنگ درهشوری همچنین در کارنامهاش نجات نسل لاکپشت پوزه عقابی از خطر انقراض نیز به چشم میخورد. او همچنین چندین جلد کتاب در زمینه #زیستبوم و #طبیعت ایران به نگارش درآورده است.
او میگوید: «طبیعت این سرزمین حراج شده. نابودشده، با سرعت غیرقابل تصور. من الآن از شیراز از مسیر کوهستانی دارم میروم به وان و ازآنجا بروم نورآباد و ازچنارشاهی جان برگردم بیایم شیراز. باورتان نمیشود چند تا بلوط پیر، چند هکتار جنگل؟ الآن من سه ۴ ساعت است رانندگی میکنم دو تا کلاغ دیدم.»
او معتقد است که مردم مقصر نیستند: «مردم هم شروع کردند به تملک و تخریب #جنگل ولی وقتی به آنها میگویی میگوید من ۱۰ هکتار باغ سیب درست کردم توی جنگل بلوط. چند تا بلوط را بریدند؟ تملک زمین، زمین تصرف کردن آنقدر توسط مقامات رونق گرفته که آنکسی که ۱۰ هکتار و ۵ هکتار باغ سیب درست میکند خودش را تبرئه میکند.»
او میافزاید که پس از بیست سال سازمان #محیط_زیست را رها کرده و به کوه و بیابان زده است.
در این رابطه میگوید: «وقتی یک جایی میشود پارک ملی، چطور میشود در پارک ملی بازهم با توجه به اینکه باید نظارتی وجود داشته باشد و شاهد این اتفاقها نباشیم میبینیم که حیواناتی که کمیاب هستند و در معرض #انقراض، کشته میشوند؟ تعداد اسلحه مجاز و غیرمجاز سر به میلیونها میزند. در خیلی از روستاهای جنوب فارس نزدیک دریا مثلاً یک سوپر است دو تا اسلحه فروشی هست. از ترکیه و دوبی و مسقط و همهجا اسلحه وارد میشود و رسماً خریدوفروش میشود و جمهوری اسلامی به آن ها جواز میدهد و بعد هم سهمیه فشنگ میدهد. پارک ملی قدیم یک تعریفی داشت. ولی بعد از انقلاب یک تعریف دیگر دارد، دوست عزیز! شما مهمترین پارکهای ملی که ما سال ۵۰ ساختیم و با معیارهای جهانی مدیریت میشد، پارک ملی گلستان است، پارک ملی بمو است، پارک ملی کلاه قاضی است... بیایید نگاه کنید اینها را. پارک ملی بمو چسبیده به شیراز است. آن موقع چهل و خوردهای هزار هکتار وسعت داشت.»
#درهشوری با اشاره به سیستم فاسد اداری برقرار در کشور میافزاید: «درشرایط موجود هرکسی را بکنید رییس #محیطزیست، هیچ کاری نمیتواند بکند. یک سیستمی میخواهد که از بالا تا پایین برایشان آینده این سرزمین مهم باشد. ما خیلی شخصیتهای محبوبی داریم در این سرزمین که دانش و عشقش را دارند. ولی هیچکدام اینها هیچکاره اند. یک اراده ملی، یک سیستم ملی یک حکومت ملی میخواهد برای این کار عظیم که سرزمین را بشناسد و برایش برنامهریزی کند و با کمک مردم سرزمین را بسازد.»
منتشر شده در رادیو فردا
@Tavaana_TavaanaTech
قاتل #ستایش را در فضای مجازی چندینبار اعدام کردند؛ #خشونت کلامی در فضای مجازی. محمد بیات، جامعهشناس- روزنامه شرق
@Tavaana_TavaanaTech
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from آموزشکده توانا
مورد کتاب ِ "پرده آهنین"، نوشته «آن اپلباوم»
bit.ly/22CIzsc
با پایان جنگ جهانی دوم، اتحاد جماهیر شوروی بر حوزه وسیعی از قلمرو اروپای شرقی کنترل پیدا کرد. ژوزف استالین و پلیس مخفی او شروع به تغییر دادن نظامهای چندین کشور متفاوت به یک نظام سیاسی - اخلاقی کاملا جدید (کمونیسم) کردند. در گزیدهای از کتاب «پرده آهنین» که توسط توانا ترجمه شده است، «اَن اپلباوم»، مورخ و برنده جایزه «پولیتزر» شرح میدهد که چگونه نظامهای کمونیستی اروپای شرقی به وجود آمدند و زندگی روزمره تحت تمامیتخواهی تحمیلی شوروی چگونه بوده است.
اپلباوم با جزئیاتی چشمگیر توصیف میکند که چگونه نهادهای مدنی - احزاب سیاسی، کلیساها، رسانهها، و سازمانهای جوانان - در چنین کشورهایی به پایههای این نظم جدید تبدیل شدند. او توضیح میدهد چگونه سرویسهای امنیتی مخفی سازماندهی شدند، چگونه کمونیستها رسانهها را تحت سلطه خود در آوردند، و چگونه تمام اشکال مخالفت سیاسی به شدت سرکوب شد.
بر اساس اسناد آرشیوی تازهای، اَپلباوم تاکتیکهای کمونیستها را ثبت کرده است که برای مثال چگونه با اعمال زور، تهدید، و قتل مسیرشان را به سوی قدرت هموار کردند. او زندگی افراد را نقل میکند تا نشان دهد گزینههای مردم چه بود - مبارزه، فرار، یا همکاری کنند.
در یک دوره بسیار کوتاه پس از پایان جنگ، اروپای شرقی بیرحمانه استالینیزه شد. پرده آهنین تاریخنگاری درخشانی از یک زمانه بیرحم و یادآوری فراموشنشدنیای از میزان شکنندگی جوامع باز است. امروزه بلوک شرق، یک تمدن گمشده است، تمدنی که سبعیت، پارانویا، اخلاقیات وهمآلودش، و زیباییشناسی عجیبش را اَن اَپلباوم در صفحات این اثر استثنائی به طور تاریخی-اخلاقی نشان میدهد.
کتاب را از لینک زیر دانلود کنید:
https://goo.gl/VsIqAx
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇
bit.ly/22CIzsc
با پایان جنگ جهانی دوم، اتحاد جماهیر شوروی بر حوزه وسیعی از قلمرو اروپای شرقی کنترل پیدا کرد. ژوزف استالین و پلیس مخفی او شروع به تغییر دادن نظامهای چندین کشور متفاوت به یک نظام سیاسی - اخلاقی کاملا جدید (کمونیسم) کردند. در گزیدهای از کتاب «پرده آهنین» که توسط توانا ترجمه شده است، «اَن اپلباوم»، مورخ و برنده جایزه «پولیتزر» شرح میدهد که چگونه نظامهای کمونیستی اروپای شرقی به وجود آمدند و زندگی روزمره تحت تمامیتخواهی تحمیلی شوروی چگونه بوده است.
اپلباوم با جزئیاتی چشمگیر توصیف میکند که چگونه نهادهای مدنی - احزاب سیاسی، کلیساها، رسانهها، و سازمانهای جوانان - در چنین کشورهایی به پایههای این نظم جدید تبدیل شدند. او توضیح میدهد چگونه سرویسهای امنیتی مخفی سازماندهی شدند، چگونه کمونیستها رسانهها را تحت سلطه خود در آوردند، و چگونه تمام اشکال مخالفت سیاسی به شدت سرکوب شد.
بر اساس اسناد آرشیوی تازهای، اَپلباوم تاکتیکهای کمونیستها را ثبت کرده است که برای مثال چگونه با اعمال زور، تهدید، و قتل مسیرشان را به سوی قدرت هموار کردند. او زندگی افراد را نقل میکند تا نشان دهد گزینههای مردم چه بود - مبارزه، فرار، یا همکاری کنند.
در یک دوره بسیار کوتاه پس از پایان جنگ، اروپای شرقی بیرحمانه استالینیزه شد. پرده آهنین تاریخنگاری درخشانی از یک زمانه بیرحم و یادآوری فراموشنشدنیای از میزان شکنندگی جوامع باز است. امروزه بلوک شرق، یک تمدن گمشده است، تمدنی که سبعیت، پارانویا، اخلاقیات وهمآلودش، و زیباییشناسی عجیبش را اَن اَپلباوم در صفحات این اثر استثنائی به طور تاریخی-اخلاقی نشان میدهد.
کتاب را از لینک زیر دانلود کنید:
https://goo.gl/VsIqAx
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇
YouTube
معرفی کتاب "پرده آهنین"، نوشته آن اپلباوم
با پایان جنگ جهانی دوم، اتحاد جماهیر شوروی بر حوزه وسیعی از قلمرو اروپای شرقی کنترل پیدا کرد. ژوزف استالین و پلیس مخفی او شروع به تغییر دادن نظامهای چندین ...
خلاصهای از میزگرد «اینترنت و شبکههای اجتماعی در جامعه بسته»
جامعه بسته جامعهای است که در آن یک ایدئولوژی رسمی و غیرقابلپرسش وجود دارد. نظام تمامیتخواه تلاش میکند تا تمام مسیرهای اطلاعرسانی، آگاهیبخشی و آزادیهای سیاسی را مسدود کند. در قرن بیست و یکم اما اینترنت و شبکههای اجتماعی این فرصت را برای شهروندان ایجاد کردهاند که در برابر مکانیسمهای انسدادی یک جامعه بسته مقاومت کنند.
آموزشکده توانا ششم اسفند میزگرد «اینترنت و شبکههای اجتماعی در جامعه بسته» را برگزار کرد. مهمانان این برنامه خانم #مسیح_علینژاد و آقای #کامبیز_حسینی بودند.
ویدیوی کامل میزگرد را از اینجا ببینید:
https://goo.gl/h7IaTK
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇
جامعه بسته جامعهای است که در آن یک ایدئولوژی رسمی و غیرقابلپرسش وجود دارد. نظام تمامیتخواه تلاش میکند تا تمام مسیرهای اطلاعرسانی، آگاهیبخشی و آزادیهای سیاسی را مسدود کند. در قرن بیست و یکم اما اینترنت و شبکههای اجتماعی این فرصت را برای شهروندان ایجاد کردهاند که در برابر مکانیسمهای انسدادی یک جامعه بسته مقاومت کنند.
آموزشکده توانا ششم اسفند میزگرد «اینترنت و شبکههای اجتماعی در جامعه بسته» را برگزار کرد. مهمانان این برنامه خانم #مسیح_علینژاد و آقای #کامبیز_حسینی بودند.
ویدیوی کامل میزگرد را از اینجا ببینید:
https://goo.gl/h7IaTK
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇
YouTube
میزگرد «اینترنت و شبکههای اجتماعی در جامعه بسته»
میزگرد «اینترنت و شبکههای اجتماعی در جامعه بسته» جامعه بسته جامعهای است که در آن یک ایدئولوژی رسمی و غیرقابلپرسش وجود دارد. نظام تمامیتخواه تلاش میکند ت...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خلاصهای از میزگرد «اینترنت و شبکههای اجتماعی در جامعه بسته»
با حضور مسیح علی نژاد و کامبیز حسینی
ویدئو کامل در این آدرس:
https://goo.gl/h7IaTK
@Tavaana_TavaanaTech
با حضور مسیح علی نژاد و کامبیز حسینی
ویدئو کامل در این آدرس:
https://goo.gl/h7IaTK
@Tavaana_TavaanaTech
سلام بر آزادی
اولین کارتون هادی حیدری؛ روزنامهنگار و کارتونیست، بعد از آزادی از زندان اوین
@Tavaana_TavaanaTech
اولین کارتون هادی حیدری؛ روزنامهنگار و کارتونیست، بعد از آزادی از زندان اوین
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from آموزشکده توانا
☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝
خواهران مسلمان؛ گروهی برای دفاع از حقوق زنان در مالزی
زینا انور فعال #حقوق_زنان در مالزی و بنیانگذار گروه خواهران مسلمان میگوید: «دلیل آنکه من در این #جنبش درگیر شدم آن بود که حقیقتاً از بیعدالتی به نام خدا عصبانی بودم. برای من، ترک اسلام یا نادیده گرفتن اسلام ابداً مسئلهای نیست. من فکر میکنم برای همهٔ ما که از آغاز شکلگیری #خواهران مسلمان حضور داشتهایم دغدغه آن بود که چرا اسلام برای توجیه #خشونت_خانگی، #سرکوب، و #تبعیض مورد استفاده واقع میشود.»
وی اعتقاد دارد: «حتی اگر ما ملأ نباشیم، به عنوان #شهروندان یک جامعه #دمکراتیک میتوانیم سخن بگوییم و اگر دین به صورت منبعی برای #حقوق یا سیاست عمومی مورد استفاده واقع شود هر شهروندی حق دارد در مورد دین و قوانین مبتنی بر اصول مذهبی سخن بگوید.»
انور بر این باور نیست که #زنان باید میان مسلمان بودن و #فمینیست بودن یکی را انتخاب کنند: "من میخواهم ... هم یک مسلمان و هم یک فمینیست باشم، و هیچ تناقضی در اینجا نمیبینم. به همین دلیل است که تصمیم گرفتم حقیقتاً متن دینی را بخوانم تا ببینم کجا توجیه تبعیض علیه زنان در متن وجود دارد. و کل فرایند بازگشت دوباره به متن به عنوان یک فمینیست با این پرسشها در ذهن، جهانی تازه و درکی تازه را در برابر من گشود ونیز درک مردم را که قران در مورد #عدالت، #همدردی و #بخشش سخن میگوید، در مورد این که زنان و مردان قیم و ... محافظ یکدیگر هستند."نشریات دیگر گروه خواهران مسلمان به این موضوعات در عمق آنها میپردازند، از جمله کتابی در مورد اسلام و برنامه ریزی خانواده، اسلام و حقوق بار آوری زنان، حدیث در مورد زنان در ازدواج و اسلام و چند همسری.
#تجربه
#کنشگری
#توانا
لینک مطلب مفصل تر در سایت توانا:
https://tavaana.org/fa/node/1792
خواهران مسلمان؛ گروهی برای دفاع از حقوق زنان در مالزی
زینا انور فعال #حقوق_زنان در مالزی و بنیانگذار گروه خواهران مسلمان میگوید: «دلیل آنکه من در این #جنبش درگیر شدم آن بود که حقیقتاً از بیعدالتی به نام خدا عصبانی بودم. برای من، ترک اسلام یا نادیده گرفتن اسلام ابداً مسئلهای نیست. من فکر میکنم برای همهٔ ما که از آغاز شکلگیری #خواهران مسلمان حضور داشتهایم دغدغه آن بود که چرا اسلام برای توجیه #خشونت_خانگی، #سرکوب، و #تبعیض مورد استفاده واقع میشود.»
وی اعتقاد دارد: «حتی اگر ما ملأ نباشیم، به عنوان #شهروندان یک جامعه #دمکراتیک میتوانیم سخن بگوییم و اگر دین به صورت منبعی برای #حقوق یا سیاست عمومی مورد استفاده واقع شود هر شهروندی حق دارد در مورد دین و قوانین مبتنی بر اصول مذهبی سخن بگوید.»
انور بر این باور نیست که #زنان باید میان مسلمان بودن و #فمینیست بودن یکی را انتخاب کنند: "من میخواهم ... هم یک مسلمان و هم یک فمینیست باشم، و هیچ تناقضی در اینجا نمیبینم. به همین دلیل است که تصمیم گرفتم حقیقتاً متن دینی را بخوانم تا ببینم کجا توجیه تبعیض علیه زنان در متن وجود دارد. و کل فرایند بازگشت دوباره به متن به عنوان یک فمینیست با این پرسشها در ذهن، جهانی تازه و درکی تازه را در برابر من گشود ونیز درک مردم را که قران در مورد #عدالت، #همدردی و #بخشش سخن میگوید، در مورد این که زنان و مردان قیم و ... محافظ یکدیگر هستند."نشریات دیگر گروه خواهران مسلمان به این موضوعات در عمق آنها میپردازند، از جمله کتابی در مورد اسلام و برنامه ریزی خانواده، اسلام و حقوق بار آوری زنان، حدیث در مورد زنان در ازدواج و اسلام و چند همسری.
#تجربه
#کنشگری
#توانا
لینک مطلب مفصل تر در سایت توانا:
https://tavaana.org/fa/node/1792
Tavaana
خواهران مسلمان: محافظت از حقوق زنان در مالزی
بینش و انگیزه جامعه مالزی پس از به دست آوردن استقلال خود از بریتانیای کبیر در سال ۱۹۴۶، در دورانی از ناآرامی پیوسته قرار داشت. این ناآرامیها از جمله شورشهای نژادی ۱۹۶۹، میان مالزیاییهای بومی و غیربومی، نوسازی سریع و صنعتی شدن و سیاستهای اقتصادی و اجتماعی…