حساب کاربری عباس شنبهزاده برادر حسین شنبهزاده در شبکه اکس پیامی از این زندانی سیاسی منتشر کرده است.
حسین در این پیام مینویسد:
من تا ابد خودم رو #زندانی_نقطه میدونم
متن کامل بیانیه را در پوسترها بخوانید.
پیام حسین شنبهزاده از زندان:
من تا ابد خودم رو #زندانی_نقطه میدونم
«گاهی زندانیهایي از بیرون میان و بعضاً من رو میشناسن. بهم میگن، بین شوخی و جدی، هنوز افرادي هستن که عنوان اتهامیِ جاسوسی رو در مورد من بهکار میبرن. نوعاً به شوخی البته.
من کاري با نفْسِ اتهام جاسوسی و اینکه جاسوسهای واقعی چه کساني هستن ندارم، اما بههرحال عنوانِ جاسوسی اتهامیه که پشتِ دوستانِ آدم رو میلرزونه. واقعیت اینه که اتهاماتِ من که سرش به جاسوسیـماسوسی میخورد، سر ضرب، تو همون مرحلهٔ بازپرسی برائت خورد.
یعنی اتهامات بیاساس، فقط کار بازجوم بود؛ ظالمترین انساني که در عمرم دیدهم یا شنیدهم.
حتی به این اتهامات محاکمه هم نشدم. تأکید میکنم، حتی به این اتهامات محاکمه هم نشدم. تو بازپرسی برائت خورد.
باکم از رِندانِ تیرانداز نیست
طعنۀ تیرآورانم میکُشد
(یک کلمه تو این بیت به صلاحدید خودم تغییر کرد.)
الآن اتهاماتي که من باهاش به حبس محکوم شدم، طبقِ پرینتِ قضایی، عیناً و واو به واو ایناست:
"تبلیغ علیه نظام اهانت به مقدسات اهانت به بنیانگذار ج.ا. اهانت به رهبری فعالیت تبلیغی به نفع رژیم غاصب رژیم"
عینِ اتهاماتیه که برام نوشتن. «رژیم غاصب رژیم.» ظاهراً همهش تو برگۀ پرینت جا نشده؛ «رژیم غاصب رژیم صهیونسیتی» باید بوده باشه که البته از ایرادِ نحوی هم خالی نیست.
در هر حال من تا ابد خودم رو #زندانی_نقطه میدونم. این لقب اگرچه از طعن و طنزي خالی نیست ولی برای خودم برازنده میدونمش. حبس این سِریِ من به قدر کافی، و بیشتر از کافی، با عُسر و حرَج و مشقّت میگذره.
از شما دوستای عزیزم اگه لیاقتي در نظرِ عزیزتون دارم خواهش میکنم به شوخی و جدی، از این اتهام جاسوسی در مورد من صحبت نکنید.
گرچه میدونم حتی نفر دومِ خبیثترین و بد ذاتترین موجود عالم هم احتمالاً این اتهام رو در مورد من جدی نمیگیره، ولی همین شوخیش هم باعثِ فشار بیشتر روی این مشقّتهام میشه و به اصطلاحِ زندونیا باعث میشه بیشتر «حبس تو حبس» بشم.
فدای همگی،
حسین
حسین شنبهزاده، ویراستار و فعال فضای مجازی است که مجموعا به ۱۲ سال حبس محکوم شده هرچند ۵ سال آن به عنوان مجازات اشد قابل اجرا ست.
صدای زندانیان باشیم
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#حسین_شنبه_زاده
@Tavaana_TavaanaTech
حسین در این پیام مینویسد:
من تا ابد خودم رو #زندانی_نقطه میدونم
متن کامل بیانیه را در پوسترها بخوانید.
پیام حسین شنبهزاده از زندان:
من تا ابد خودم رو #زندانی_نقطه میدونم
«گاهی زندانیهایي از بیرون میان و بعضاً من رو میشناسن. بهم میگن، بین شوخی و جدی، هنوز افرادي هستن که عنوان اتهامیِ جاسوسی رو در مورد من بهکار میبرن. نوعاً به شوخی البته.
من کاري با نفْسِ اتهام جاسوسی و اینکه جاسوسهای واقعی چه کساني هستن ندارم، اما بههرحال عنوانِ جاسوسی اتهامیه که پشتِ دوستانِ آدم رو میلرزونه. واقعیت اینه که اتهاماتِ من که سرش به جاسوسیـماسوسی میخورد، سر ضرب، تو همون مرحلهٔ بازپرسی برائت خورد.
یعنی اتهامات بیاساس، فقط کار بازجوم بود؛ ظالمترین انساني که در عمرم دیدهم یا شنیدهم.
حتی به این اتهامات محاکمه هم نشدم. تأکید میکنم، حتی به این اتهامات محاکمه هم نشدم. تو بازپرسی برائت خورد.
باکم از رِندانِ تیرانداز نیست
طعنۀ تیرآورانم میکُشد
(یک کلمه تو این بیت به صلاحدید خودم تغییر کرد.)
الآن اتهاماتي که من باهاش به حبس محکوم شدم، طبقِ پرینتِ قضایی، عیناً و واو به واو ایناست:
"تبلیغ علیه نظام اهانت به مقدسات اهانت به بنیانگذار ج.ا. اهانت به رهبری فعالیت تبلیغی به نفع رژیم غاصب رژیم"
عینِ اتهاماتیه که برام نوشتن. «رژیم غاصب رژیم.» ظاهراً همهش تو برگۀ پرینت جا نشده؛ «رژیم غاصب رژیم صهیونسیتی» باید بوده باشه که البته از ایرادِ نحوی هم خالی نیست.
در هر حال من تا ابد خودم رو #زندانی_نقطه میدونم. این لقب اگرچه از طعن و طنزي خالی نیست ولی برای خودم برازنده میدونمش. حبس این سِریِ من به قدر کافی، و بیشتر از کافی، با عُسر و حرَج و مشقّت میگذره.
از شما دوستای عزیزم اگه لیاقتي در نظرِ عزیزتون دارم خواهش میکنم به شوخی و جدی، از این اتهام جاسوسی در مورد من صحبت نکنید.
گرچه میدونم حتی نفر دومِ خبیثترین و بد ذاتترین موجود عالم هم احتمالاً این اتهام رو در مورد من جدی نمیگیره، ولی همین شوخیش هم باعثِ فشار بیشتر روی این مشقّتهام میشه و به اصطلاحِ زندونیا باعث میشه بیشتر «حبس تو حبس» بشم.
فدای همگی،
حسین
حسین شنبهزاده، ویراستار و فعال فضای مجازی است که مجموعا به ۱۲ سال حبس محکوم شده هرچند ۵ سال آن به عنوان مجازات اشد قابل اجرا ست.
صدای زندانیان باشیم
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#حسین_شنبه_زاده
@Tavaana_TavaanaTech
احضار حسین جعفری، از مصدومان چشم و از بازداشتشدگان خیزش انقلابی ۱۴۰۱، به دادگاه انقلاب کرج
حسین جعفری از مجروحان و بازداشتشدگان خیزش انقلابی ۱۴۰۱ در ایران به دادگاه انقلاب کرج احضار شده است.
بر اساس احضاریهای که حسین در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرده، این احضار از سوی شعبه سوم دادگاه انقلاب انجام گرفته است و از حسین جعفری خواسته شده در تاریخ ۱۹ آبان ماه جاری در محل شعبه سوم دادگاه انقلاب کرج حضور یابد.
پیش از این در فروردین ماه سال جاری، پروندهای با اتهام «اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم بر ضد امنیت داخلی و خارجی و عضویت در سته و گروه برای بر هم زدن امنیت کشور» علیه حسین جعفری گشوده شده بود.
#حسین_جعفری #چشم_برای_آزادی #نه_به_جمهورى_اسلامى #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
حسین جعفری از مجروحان و بازداشتشدگان خیزش انقلابی ۱۴۰۱ در ایران به دادگاه انقلاب کرج احضار شده است.
بر اساس احضاریهای که حسین در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرده، این احضار از سوی شعبه سوم دادگاه انقلاب انجام گرفته است و از حسین جعفری خواسته شده در تاریخ ۱۹ آبان ماه جاری در محل شعبه سوم دادگاه انقلاب کرج حضور یابد.
پیش از این در فروردین ماه سال جاری، پروندهای با اتهام «اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم بر ضد امنیت داخلی و خارجی و عضویت در سته و گروه برای بر هم زدن امنیت کشور» علیه حسین جعفری گشوده شده بود.
#حسین_جعفری #چشم_برای_آزادی #نه_به_جمهورى_اسلامى #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
اسراییل نه مرز مشترک با ما دارد و نه صدمهای به منافع ملی ما زده. اما جمهوری اسلامی مدام به دنبال نابودی این کشور بوده. پس جنگ اینها با اسراییل، جنگ میهنی و مردمی نیست و خامنهای و سرکوبگران سپاه نباید روی ما حساب کنند!
پیام همراهان
- نظر شما چیست؟ آیا با پیام این مخاطب موافقید؟
#نه_به_جنگ #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
پیام همراهان
- نظر شما چیست؟ آیا با پیام این مخاطب موافقید؟
#نه_به_جنگ #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from گفتوشنود
@dialogue1402
«… به خاطر آنکه علماء و دولت ایران، حضرت بهاءالله را از ایران تبعید کردند و ایشان را به مملکت عثمانی سرگون نمودند، مزار حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء در داخل کشور عثمانی یعنی در عکّا و حیفاء قرار گرفت و عکّا و حیفا مرکز روحانی و اداری جامعهی جهانی بهایی گردید.
۲۷ سال پس از وفات حضرت عبدالبهاء بود که با تشکیل دولت اسرائیل، عکا و حیفا جزئی از خاک این کشور گشت. مخالفان امر بهایی که از انصاف و خرد بویی نبردهاند بهائیان ایران را به عنوان جاسوسان صهیونیزم مورد زجر و آزار قرار دادهاند و حقوق اولیه ایشان را مسلوب کردهاند. دلیل اصلی این افراد برای توجیه افعال ضدانسانی و ضدخداییشان این است که مرکز اداری و روحانی بهائیان در اسرائیل قرار دارد و بهاییان برای مخارج این مرکز، تبرُّعاتی به مرکز اداری بهایی در حیفاء میفرستند. آیا بیانصافی و بیرحمی و خشونت بیش از این هم میشود؟
نابردباری همین افراد بود که به سرگونی و تبعید حضرت بهاءالله از وطن خود به کشور عثمانی منجر گردید. این دولت ناشکیبا و علماء تنگنظر و نابردبار بودند که به آزار و اذیت بهائیان پرداختند؛ حقوق اولیهی ایشان را مسلوب نمودند؛ به قتل و غارت و کشتار ایشان پرداخته و شارع بهایی را از ایران اخراج کرده و بالاخره به زندان عکا تبعید نمودند. آنگاه بهاییان ایران را متهم به جاسوسی اسرائیل میسازند چرا که پیامبر بهایی در عکا وفات میکند و لذا مرکز اداری و روحانی بهایی در فلسطین قرار میگیرد؛ جایی که بیش از نیم قرن بعد مبدل به دولت اسرائیل میشود.»
آنچه خواندید از مقالهی بلند «آیین جهانی بهایی» نوشتهی نادر سعیدی بود. در اپیزود بیست و نهم از دیگرینامه با نام «از جادو تا دین» به جنبه تبهکارانه آیینهای «انتقال شر» پرداختیم. برای دسترسی به این اپیزود از لینک زیر استفاده کنید:
https://dialog.tavaana.org/others-29/
#دیگری_نامه #رواداری #بهاییان #ایمان_بهایی #بلاگردان #آیین_انتقال_شر
@dialogue1402
«… به خاطر آنکه علماء و دولت ایران، حضرت بهاءالله را از ایران تبعید کردند و ایشان را به مملکت عثمانی سرگون نمودند، مزار حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء در داخل کشور عثمانی یعنی در عکّا و حیفاء قرار گرفت و عکّا و حیفا مرکز روحانی و اداری جامعهی جهانی بهایی گردید.
۲۷ سال پس از وفات حضرت عبدالبهاء بود که با تشکیل دولت اسرائیل، عکا و حیفا جزئی از خاک این کشور گشت. مخالفان امر بهایی که از انصاف و خرد بویی نبردهاند بهائیان ایران را به عنوان جاسوسان صهیونیزم مورد زجر و آزار قرار دادهاند و حقوق اولیه ایشان را مسلوب کردهاند. دلیل اصلی این افراد برای توجیه افعال ضدانسانی و ضدخداییشان این است که مرکز اداری و روحانی بهائیان در اسرائیل قرار دارد و بهاییان برای مخارج این مرکز، تبرُّعاتی به مرکز اداری بهایی در حیفاء میفرستند. آیا بیانصافی و بیرحمی و خشونت بیش از این هم میشود؟
نابردباری همین افراد بود که به سرگونی و تبعید حضرت بهاءالله از وطن خود به کشور عثمانی منجر گردید. این دولت ناشکیبا و علماء تنگنظر و نابردبار بودند که به آزار و اذیت بهائیان پرداختند؛ حقوق اولیهی ایشان را مسلوب نمودند؛ به قتل و غارت و کشتار ایشان پرداخته و شارع بهایی را از ایران اخراج کرده و بالاخره به زندان عکا تبعید نمودند. آنگاه بهاییان ایران را متهم به جاسوسی اسرائیل میسازند چرا که پیامبر بهایی در عکا وفات میکند و لذا مرکز اداری و روحانی بهایی در فلسطین قرار میگیرد؛ جایی که بیش از نیم قرن بعد مبدل به دولت اسرائیل میشود.»
آنچه خواندید از مقالهی بلند «آیین جهانی بهایی» نوشتهی نادر سعیدی بود. در اپیزود بیست و نهم از دیگرینامه با نام «از جادو تا دین» به جنبه تبهکارانه آیینهای «انتقال شر» پرداختیم. برای دسترسی به این اپیزود از لینک زیر استفاده کنید:
https://dialog.tavaana.org/others-29/
#دیگری_نامه #رواداری #بهاییان #ایمان_بهایی #بلاگردان #آیین_انتقال_شر
@dialogue1402
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جاویدنام جواد رضایی، در حوالی سالگرد ازدواجش، توسط جمهوری اسلامی کشته شد. همسر او، طاهره خوشکلام، به مناسبت سالگرد ازدواجش او نوشت:
«چه سخت بدست آوردمت و چه سخت تر از دست دادمت😔
چیز زیادی از زندگی نمیخواستیم و همین که در کنار هم بودیم با تموم سختی هاش بازم دلمون خوش بود که با هم هستیم
اما داره میشه دوسال که هر کجا رو که نگاه میکنم نمیبینمت
هر صدایی که درمیاد صدای تو نیست
دوساله که تو فکرم تو خواب و بیداریم
تو هرلحظه که مشغول به کاری هستم تو ذهنم هستی
و این تصویر تو لحظهای ازم جدا نمیشه
میدونی چرا؟
چون من لحظه ای هم فکرش رو نمیکردم که بدون تو زندگی کنم
زمانی تو زندگیمون بود که ترس از دست دادنت رو داشتم ولی دست و پنجه میزدم نگهت دارم که بمونی برام که باشی پیشم
جواد من بلد نیستم به تو فکر نکنم
من بلد نیستم بدون تو زندگی کنم
من نمیتونم یاد بگیرم که بدون تو باید تا آخر عمرم سر کنم
جواد من به اینا حتی فکر هم نمیکردم چه برسه که بخوام انجامشون بدم
جواد من نمیتونم
بدون تو نمیتونم
عاشقتم پسر
عاشقتم تا ابد
تنها عشق زندگیم بودی و تنها عشق زندگیم باقی میمونی
سالگرد یکی شدنمون مبارکت باشه قشنگ ترین عشق زندگیم
جمعه 11 آبان 1380
جمعه 11 آبان 1403»
#جوادرضایی #جواد_رضایی
#آبان
#علیه_فراموشی
#لاهیجان #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«چه سخت بدست آوردمت و چه سخت تر از دست دادمت😔
چیز زیادی از زندگی نمیخواستیم و همین که در کنار هم بودیم با تموم سختی هاش بازم دلمون خوش بود که با هم هستیم
اما داره میشه دوسال که هر کجا رو که نگاه میکنم نمیبینمت
هر صدایی که درمیاد صدای تو نیست
دوساله که تو فکرم تو خواب و بیداریم
تو هرلحظه که مشغول به کاری هستم تو ذهنم هستی
و این تصویر تو لحظهای ازم جدا نمیشه
میدونی چرا؟
چون من لحظه ای هم فکرش رو نمیکردم که بدون تو زندگی کنم
زمانی تو زندگیمون بود که ترس از دست دادنت رو داشتم ولی دست و پنجه میزدم نگهت دارم که بمونی برام که باشی پیشم
جواد من بلد نیستم به تو فکر نکنم
من بلد نیستم بدون تو زندگی کنم
من نمیتونم یاد بگیرم که بدون تو باید تا آخر عمرم سر کنم
جواد من به اینا حتی فکر هم نمیکردم چه برسه که بخوام انجامشون بدم
جواد من نمیتونم
بدون تو نمیتونم
عاشقتم پسر
عاشقتم تا ابد
تنها عشق زندگیم بودی و تنها عشق زندگیم باقی میمونی
سالگرد یکی شدنمون مبارکت باشه قشنگ ترین عشق زندگیم
جمعه 11 آبان 1380
جمعه 11 آبان 1403»
#جوادرضایی #جواد_رضایی
#آبان
#علیه_فراموشی
#لاهیجان #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دکتر حسن باقرینیا، مرگ یک دانشجو در اثر اهمال کاری مسئولان و عدم پاسخگویی آنها را دستمایه طرح این موضوع قرار میدهد که اصولاً در جمهوری اسلامی، جان انسان چه جایگاهی دارد؟! او مثالهایی از جنگ، هواپیمای اوکراینی و ... را بیان میکند.
«دانشجویی در دانشگاه حکیم سبزواری در اثر ایست قلبی جان میسپارد اما دانشگاه به جای پاسخگویی در خصوص تقصیر یا قصور خود، فقط ابراز تأسف میکند و آن را مشیت الهی مینامد.
جان انسانها در این نظام مقدس چه محلی از اعراب دارد، سالهاست که به همین شیوه در جمهوری اسلامی حکومت میشود.»
#دانشگاه #پاسخگویی #هواپیمای_اوکراینی #جنگ #ایران #حسن_باقری_نیا #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«دانشجویی در دانشگاه حکیم سبزواری در اثر ایست قلبی جان میسپارد اما دانشگاه به جای پاسخگویی در خصوص تقصیر یا قصور خود، فقط ابراز تأسف میکند و آن را مشیت الهی مینامد.
جان انسانها در این نظام مقدس چه محلی از اعراب دارد، سالهاست که به همین شیوه در جمهوری اسلامی حکومت میشود.»
#دانشگاه #پاسخگویی #هواپیمای_اوکراینی #جنگ #ایران #حسن_باقری_نیا #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امیدی بر این خاک نازل نشد،
خدا در دل آسمان مانده است
به تاریکی روزهای بلند
بشر شعر نا باوری خوانده است
خدا با زمین قهر کرده چرا
چه کردیم از ما گریزان شده
چرا از سر باغ ما آسمان
به شلاق باد ابر را رانده است
لب رود از تشنگی خشک شد،
سراب است دریا اگر دیدهای
در این دشت تاول زده سالهاست
زمین تخم سبزی نرویانده است
نه خورشید و نه جویبار بهار،
نه باران و نه سبزی سبزهزار
بر این پرده دستان تصویرساز
به جز نفرت و خشم ننشانده است
چرا کوچه تاریک و افسرده است؟
کجا رفت نور امید و خرد؟
مگر آتش مهر زرتشت را
در این شهر موبد نگیرانده است؟!
علی رضا جعفری(آزادی)
سپاس از آقای جعفری گرامی
#فقر_فساد_گرونی #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
خدا در دل آسمان مانده است
به تاریکی روزهای بلند
بشر شعر نا باوری خوانده است
خدا با زمین قهر کرده چرا
چه کردیم از ما گریزان شده
چرا از سر باغ ما آسمان
به شلاق باد ابر را رانده است
لب رود از تشنگی خشک شد،
سراب است دریا اگر دیدهای
در این دشت تاول زده سالهاست
زمین تخم سبزی نرویانده است
نه خورشید و نه جویبار بهار،
نه باران و نه سبزی سبزهزار
بر این پرده دستان تصویرساز
به جز نفرت و خشم ننشانده است
چرا کوچه تاریک و افسرده است؟
کجا رفت نور امید و خرد؟
مگر آتش مهر زرتشت را
در این شهر موبد نگیرانده است؟!
علی رضا جعفری(آزادی)
سپاس از آقای جعفری گرامی
#فقر_فساد_گرونی #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from گفتوشنود
موارد متعددی وجود دارد که در تنگناهای سیاسی و اجتماعی شاهد تغییر در مباحث اعتقادی و فقهی رهبران شیعه در ایران بودهایم.
از تغییر حکم حرمت در شطرنج تا تغییر یک دشمن بعنوان کشور برادر ! و البته نمونههای تاریخیتر.
با توجه به شرایط امروز آیا احتمال تغییر فتوای حرمت ساخت بمب اتم را قابل پیشبینی میدانید؟
یا چه نمونه های دیگری از این تغییرات را به یاد دارید؟
#اسلام_سیاسی #فقه_شیعه #بمب_اتم #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
موارد متعددی وجود دارد که در تنگناهای سیاسی و اجتماعی شاهد تغییر در مباحث اعتقادی و فقهی رهبران شیعه در ایران بودهایم.
از تغییر حکم حرمت در شطرنج تا تغییر یک دشمن بعنوان کشور برادر ! و البته نمونههای تاریخیتر.
با توجه به شرایط امروز آیا احتمال تغییر فتوای حرمت ساخت بمب اتم را قابل پیشبینی میدانید؟
یا چه نمونه های دیگری از این تغییرات را به یاد دارید؟
#اسلام_سیاسی #فقه_شیعه #بمب_اتم #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
عالیه مطلبزاده، روزنامهنگار، عکاس، فعال حقوق زنان و زندانی سیاسی سابق، در یادداشتی که در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرد، از ابتلایش به بیماری سرطان خبر داد، او در این یادداشت احضارهای پیاپی و تحت فشار بودن مداوم از طرف بازجویان و استرس و اضطراب را مانع از رسیدگی به موقع به وضعیت سلامتیاش عنوان کرد.
متن یادداشت خانم مطلبزاده به شرح زیر است:
دکتر سرش را تکان میدهد و با صدای آرام و ملایمی میپرسد:
«چرا زودتر نیومدی ماموگرافی؟»
این سوال ذهنم را به سوی گذشته میکشاند. پله به پله به عقب میروم و در تاریکی خاطرات غرق میشوم. «چرا زودتر نیامدم؟» این پرسش در ذهنم طنینانداز میشود و به یاد تلفنها و احضارهای این یک و نیم سال پس از آزادی میافتم. روزهای پر از فشار و استرسی که هر بار مانند طوفانی همه زندگی را در هم میپیچیدند.
بعد از زندان، هر بار که اطرافیانم به مراجعه به پزشک و انجام معاینات ضروری تأکید میکردند، به خودم میگفتم: «وقتی این ماجرا تمام شود، میروم.» اما ماجراها هیچگاه به پایان نمیرسیدند.
سالهاست که اخبار روز به روز بدتر میشوند و ما در چنگال خبرهای سرکوب، اعدامها، زندانها، و احتمال جنگ گرفتار هستیم. در میان این همه بحران، پرداختن به خود به راحتی فراموش میشود و تا زمانی که درد نیاید، حس نیاز به پزشک هم احساس نمی شود.
سپس، یک روز مثل همین امروز، ناگهان با توموری که در وجودت لانه کرده و آرام آرام بزرگتر و خطرناکتر میشود، مواجه میشوی. تودهای پنهان که دیگر حتی آشکار شدنش هم حیرتی در تو برنمیانگیزد.
شاید در بروز این درد تازه، تبار تو یا موروثی بودن بیماری اندکی حضور داشته باشد، اما سهم اصلی از آنِ احضارکنندههای درد و بیماری است. آن همه تحمیلِ اضطراب، فشار و زندان بر جانِ زنِ ایرانیِ معترض که تنها خواهانِ زندگی است، چنان که حق اوست.
همه تلخی ها و رنج ِ مدامِ سالها را پس میزنی و میکوشی زندگی را که در نبودنت تکه تکه شده، رفو کنی. میکوشی خودت را باز بیابی… اما هر بار احضارکنندگان به بهانهای دوباره به زندگیات هجوم میآورند و هر آنچه را که رشتهای، پنبه میکنند.
و حتی حال که در دور مداوم آزمایشها، مشاورهها و معاینه ها میچرخی و میچرخی، رهایت نمیکنند.
کسانی که ایران را به پرتگاه فقر و جنگ کشاندهاند، نگرانند که نکند تو امنیت کشور را به خطر بیندازی!
و طنین زنگ تلفن با شمارههای ناشناس مدام در گوشات تکرار می شود و پژواک صدای پزشک، که با آن میآمیزد:
«سعی کن از شرایط غم، اضطراب و استرسها دور باشی!»
و من که حتی حسابهای بانکیام برای حفظ امنیت کشور مسدود شده است، سعی میکنم آرام بمانم.
هر روز اخبار را میخوانم و صدای پای جنگ را که نزدیک و نزدیکتر میشود، میشنوم و سعی میکنم آرام بمانم.
هزینههای سرسامآور سونوگرافی، ام آر آی، آزمایشگاه، ارقام جراحی و … را میبینم و باز سعی میکنم آرام بمانم.
در میان انبوه زنان بیمار که برگههای آزمایش در دست، بیرمق و خسته از پلهها بالا و پایین میروند، یاد زندانیان و دوستان در بندم دوباره زنده میشود. جایی که خبر از هیچ آزمایش یا معاینهای نیست و تا بیماری در مرحله نهایی عود نکند، هیچ مبتلایی از آن باخبر نمیشود. و سعی میکنم آرام بمانم!
هر چند که مدتها است باورم به «انسان» که معجزه اش میپنداشتم، همچون قبل نیست اما همچنان پا سفت میکنم تا آرام بمانم به خاطر مبارزهای که این بار ماهیتی دیگرگونه دارد؛ مبارزهای از جنس ماندن و بودن.
بودن در رویای روشن فردای آزاد و آباد وطن. بودنی آن قدر قوی که با هیچ اضطرابی نتوانند زیباترین رویای جانت را از تو بگیرند.
این مبارزه نه تنها برای بقاء، بلکه برای زندگی کردن است؛ برای داشتن حق انتخاب، برای داشتن صدایی که شنیده شود، صدای رسای زن، زندگی، آزادی …و برای ساختن آیندهای که شایستهاش هستیم.
عالیه مطلبزاده
آبان ۱۴۰۳
- آن طور که مطلع شدهایم، ایشان فردا تحت عمل جراحی قرار خواهند گرفت و پس از آن دوره شیمیدرمانی آغاز خواهد شد
امیدواریم روند درمان به خوبی پیش برود و خانم مطلبزاده سلامت خود را بازیابد.
#عالیه_مطلب_زاده #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
متن یادداشت خانم مطلبزاده به شرح زیر است:
دکتر سرش را تکان میدهد و با صدای آرام و ملایمی میپرسد:
«چرا زودتر نیومدی ماموگرافی؟»
این سوال ذهنم را به سوی گذشته میکشاند. پله به پله به عقب میروم و در تاریکی خاطرات غرق میشوم. «چرا زودتر نیامدم؟» این پرسش در ذهنم طنینانداز میشود و به یاد تلفنها و احضارهای این یک و نیم سال پس از آزادی میافتم. روزهای پر از فشار و استرسی که هر بار مانند طوفانی همه زندگی را در هم میپیچیدند.
بعد از زندان، هر بار که اطرافیانم به مراجعه به پزشک و انجام معاینات ضروری تأکید میکردند، به خودم میگفتم: «وقتی این ماجرا تمام شود، میروم.» اما ماجراها هیچگاه به پایان نمیرسیدند.
سالهاست که اخبار روز به روز بدتر میشوند و ما در چنگال خبرهای سرکوب، اعدامها، زندانها، و احتمال جنگ گرفتار هستیم. در میان این همه بحران، پرداختن به خود به راحتی فراموش میشود و تا زمانی که درد نیاید، حس نیاز به پزشک هم احساس نمی شود.
سپس، یک روز مثل همین امروز، ناگهان با توموری که در وجودت لانه کرده و آرام آرام بزرگتر و خطرناکتر میشود، مواجه میشوی. تودهای پنهان که دیگر حتی آشکار شدنش هم حیرتی در تو برنمیانگیزد.
شاید در بروز این درد تازه، تبار تو یا موروثی بودن بیماری اندکی حضور داشته باشد، اما سهم اصلی از آنِ احضارکنندههای درد و بیماری است. آن همه تحمیلِ اضطراب، فشار و زندان بر جانِ زنِ ایرانیِ معترض که تنها خواهانِ زندگی است، چنان که حق اوست.
همه تلخی ها و رنج ِ مدامِ سالها را پس میزنی و میکوشی زندگی را که در نبودنت تکه تکه شده، رفو کنی. میکوشی خودت را باز بیابی… اما هر بار احضارکنندگان به بهانهای دوباره به زندگیات هجوم میآورند و هر آنچه را که رشتهای، پنبه میکنند.
و حتی حال که در دور مداوم آزمایشها، مشاورهها و معاینه ها میچرخی و میچرخی، رهایت نمیکنند.
کسانی که ایران را به پرتگاه فقر و جنگ کشاندهاند، نگرانند که نکند تو امنیت کشور را به خطر بیندازی!
و طنین زنگ تلفن با شمارههای ناشناس مدام در گوشات تکرار می شود و پژواک صدای پزشک، که با آن میآمیزد:
«سعی کن از شرایط غم، اضطراب و استرسها دور باشی!»
و من که حتی حسابهای بانکیام برای حفظ امنیت کشور مسدود شده است، سعی میکنم آرام بمانم.
هر روز اخبار را میخوانم و صدای پای جنگ را که نزدیک و نزدیکتر میشود، میشنوم و سعی میکنم آرام بمانم.
هزینههای سرسامآور سونوگرافی، ام آر آی، آزمایشگاه، ارقام جراحی و … را میبینم و باز سعی میکنم آرام بمانم.
در میان انبوه زنان بیمار که برگههای آزمایش در دست، بیرمق و خسته از پلهها بالا و پایین میروند، یاد زندانیان و دوستان در بندم دوباره زنده میشود. جایی که خبر از هیچ آزمایش یا معاینهای نیست و تا بیماری در مرحله نهایی عود نکند، هیچ مبتلایی از آن باخبر نمیشود. و سعی میکنم آرام بمانم!
هر چند که مدتها است باورم به «انسان» که معجزه اش میپنداشتم، همچون قبل نیست اما همچنان پا سفت میکنم تا آرام بمانم به خاطر مبارزهای که این بار ماهیتی دیگرگونه دارد؛ مبارزهای از جنس ماندن و بودن.
بودن در رویای روشن فردای آزاد و آباد وطن. بودنی آن قدر قوی که با هیچ اضطرابی نتوانند زیباترین رویای جانت را از تو بگیرند.
این مبارزه نه تنها برای بقاء، بلکه برای زندگی کردن است؛ برای داشتن حق انتخاب، برای داشتن صدایی که شنیده شود، صدای رسای زن، زندگی، آزادی …و برای ساختن آیندهای که شایستهاش هستیم.
عالیه مطلبزاده
آبان ۱۴۰۳
- آن طور که مطلع شدهایم، ایشان فردا تحت عمل جراحی قرار خواهند گرفت و پس از آن دوره شیمیدرمانی آغاز خواهد شد
امیدواریم روند درمان به خوبی پیش برود و خانم مطلبزاده سلامت خود را بازیابد.
#عالیه_مطلب_زاده #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
۱۲ آبان دومین سالگرد جانباختن جاویدنام نیما نوری همزمان با مراسم چهلم حدیث نجفی است.
نیما نوری، ۱۷ساله بود و تکفرزند خانواده. ۱۲ آبان ۱۴۰۱ با اصابت گلوله ماموران به سینه و رانش در خرمدشت کرج کشته شد.
نیما برای حضور در مراسم چهلم حدیث نجفی به خیابان رفته بود.
جاویدنام علی سیدی، جوانی ۲۵ سالهای بود که چهارم آبان ماه در شهر پرند در چهلم مهسا امینی توسط ماموران حکومتی به قتل رسید.
این ویدیو را پوریا افضلی با تصاویری از مادر نیما و مادر علی درست کرده است.
#نیما_نوری #علی_سیدی #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
نیما نوری، ۱۷ساله بود و تکفرزند خانواده. ۱۲ آبان ۱۴۰۱ با اصابت گلوله ماموران به سینه و رانش در خرمدشت کرج کشته شد.
نیما برای حضور در مراسم چهلم حدیث نجفی به خیابان رفته بود.
جاویدنام علی سیدی، جوانی ۲۵ سالهای بود که چهارم آبان ماه در شهر پرند در چهلم مهسا امینی توسط ماموران حکومتی به قتل رسید.
این ویدیو را پوریا افضلی با تصاویری از مادر نیما و مادر علی درست کرده است.
#نیما_نوری #علی_سیدی #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
علیه فراموشی؛
۱۲ آبان ۱۴۰۱، سوزاندن روسریها و حضور پر شور مردم در چهلم غزاله چلابی
۱۲ آبان ۱۴۰۱، یکی از روزهای پر هیجان خیزش انقلابی ۱۴۰۱ بود، چهلم غزاله چلاوی در آمل و چهلم سایر جانباختگان به خصوص حدیث نجفی هم بود.
مردم با اتحاد و همبستگی حضوری پر شور داشتند.
مردمی که هنوز زخمهایشان تازه است و مترصد فرصتی برای حضور مجدد در خیابان هستند.
#علیه_فراموشی #نه_به_جمهوری_اسلامی #غزاله_چلابی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
۱۲ آبان ۱۴۰۱، سوزاندن روسریها و حضور پر شور مردم در چهلم غزاله چلابی
۱۲ آبان ۱۴۰۱، یکی از روزهای پر هیجان خیزش انقلابی ۱۴۰۱ بود، چهلم غزاله چلاوی در آمل و چهلم سایر جانباختگان به خصوص حدیث نجفی هم بود.
مردم با اتحاد و همبستگی حضوری پر شور داشتند.
مردمی که هنوز زخمهایشان تازه است و مترصد فرصتی برای حضور مجدد در خیابان هستند.
#علیه_فراموشی #نه_به_جمهوری_اسلامی #غزاله_چلابی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
علیه فراموشی؛
تبریز هم در روز ۱۲ ابان، روز پرشوری داشت. مردم غیور تبریز، جانانه در برابر سرکوبگران مقاومت و ایستادگی کرده و آنها را فراری داده بودند.
#تبریژ #علیه_فراموشی #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
تبریز هم در روز ۱۲ ابان، روز پرشوری داشت. مردم غیور تبریز، جانانه در برابر سرکوبگران مقاومت و ایستادگی کرده و آنها را فراری داده بودند.
#تبریژ #علیه_فراموشی #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
علیه فراموشی؛
۱۲ آبان ۱۴۰۱
روزی که شعر کرج تا مرز سقوط رفت، اتوبان بسته شد، حکومت مجبور شد با هلیکوپتر نیرو جا به جا کند!
مردم حضوری پر شور داشتند. چهلم حدیث نجفی و پارسا رضادوست بود. سیل جمعیت به سوی بهشت سکینه روان بود.
چند ون پلیس و ماشین و کیوسک سرکوبگران به آتش کشیده شده بود.
#علیه_فراموشی #حدیث_نجفی #پارسا_رضادوست #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
۱۲ آبان ۱۴۰۱
روزی که شعر کرج تا مرز سقوط رفت، اتوبان بسته شد، حکومت مجبور شد با هلیکوپتر نیرو جا به جا کند!
مردم حضوری پر شور داشتند. چهلم حدیث نجفی و پارسا رضادوست بود. سیل جمعیت به سوی بهشت سکینه روان بود.
چند ون پلیس و ماشین و کیوسک سرکوبگران به آتش کشیده شده بود.
#علیه_فراموشی #حدیث_نجفی #پارسا_رضادوست #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
علیه_فراموشی؛
سرودخوانی زیبای دانشجویان
دانشگاه فرهنگ و هنر تهران
۱۱ آبان ۱۴۰۱
- در سال ۱۴۰۱ شاهد سرودخوانی های زیبا و با شکوه و حماسی دانشجویان بودیم. دانشجویانی که موتور محرکه جنبش مردمی بودند و البته بهای سنگینی هم پرداختند. جمهوری اسلامی سنگینترین سرکوبها را علیه دانشگاهیان اعمال کرد.
ولی دانشآموزان انقلابی وارد دانشگاه میشوند و نسل نیکا و سارینا خون جدیدی در رگهای دانشگاه تزریق خواهند کرد... این ماهیت سیال حرکتهای دانشجویی و فضای دانشگاه است که آن را زنده نگاه میدارد.
#مهسا_امینی #انقلاب_۱۴۰۱ #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
سرودخوانی زیبای دانشجویان
دانشگاه فرهنگ و هنر تهران
۱۱ آبان ۱۴۰۱
- در سال ۱۴۰۱ شاهد سرودخوانی های زیبا و با شکوه و حماسی دانشجویان بودیم. دانشجویانی که موتور محرکه جنبش مردمی بودند و البته بهای سنگینی هم پرداختند. جمهوری اسلامی سنگینترین سرکوبها را علیه دانشگاهیان اعمال کرد.
ولی دانشآموزان انقلابی وارد دانشگاه میشوند و نسل نیکا و سارینا خون جدیدی در رگهای دانشگاه تزریق خواهند کرد... این ماهیت سیال حرکتهای دانشجویی و فضای دانشگاه است که آن را زنده نگاه میدارد.
#مهسا_امینی #انقلاب_۱۴۰۱ #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
علیه فراموشی؛
این زن غیور، نامش مینا یعقوبی بود، در مراسم هفتم مهرشاد شهیدی به سمت عکس خامنهای نشانه گیری میکند.
او یک مادر است. مینا را بازداشت و شکنجه کردند. چند ماه بعد با چشم کبود آزاد شد و حالا از ایران خارج شده است.
در ایران زنان غیور و با شهامت در مبارزات مردمی علیه حکومت ستمگر پیشرو بودهاند و شهامت آنها الهامبخش بوده است.
#اراک #مینا_یعقوبی #علیه_فراموشی #مهرشاد_شهیدی #نه_به_جمهورى_اسلامى #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
این زن غیور، نامش مینا یعقوبی بود، در مراسم هفتم مهرشاد شهیدی به سمت عکس خامنهای نشانه گیری میکند.
او یک مادر است. مینا را بازداشت و شکنجه کردند. چند ماه بعد با چشم کبود آزاد شد و حالا از ایران خارج شده است.
در ایران زنان غیور و با شهامت در مبارزات مردمی علیه حکومت ستمگر پیشرو بودهاند و شهامت آنها الهامبخش بوده است.
#اراک #مینا_یعقوبی #علیه_فراموشی #مهرشاد_شهیدی #نه_به_جمهورى_اسلامى #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ژینا مدرسگرجی، روزنامهنگار و فعال حقوق زنان اهل سنندج، در اینستاگرامش اعلام کرد که باید ۱۲ آبان ماه ۱۴۰۳ برای اجرای حکم ۱۶ ماه حبس خود را به زندان سنندج معرفی کند.
#ژینا_مدرس_گرجی در اعتراضات به قتل حکومتی مهسا امینی، بازداشت شده و با قید وثیقه آزاد شده بود. او ابتدا به حکمی سنگین مواجه شد، در تجدید نظر از برخی اتهامات تبرئه شد و حکم او کاهش یافت.
رویا حشمتی، فعال مدنی که روایت او از شلاق خوردنش به خاطر بیحجابی خبرساز شده بود، ضمن انتشار این ویدیو درباره آشنایی و دوستیاش با ژینا مدرس گرجی نوشت:
«یادم به سمت غروب تابستانی پر میکشد که پشت میزی در کافه نشسته بودم، شیرزاد حسن پشت ستونی که حایل ما بود در حال سخنرانی بود و زنی زیبا آن سوی میز به من لبخند زد. بعد از سخنرانی آن زن زیبا نزدیک آمد و اینطور خودش را معرفی کرد: «سلام! من ژینا مدرسگرجی هستم و روزنامهنگارم. اگه مایل باشی دوست دارم بیشتر با هم آشنا بشیم» شماره تماسش را روی برگهی کوچکی یادداشت کرد و به دستم داد، و از آن روز حضورش برکت زندگیام شد؛ منی که دانشجویی خجالتی بودم با دیوارهای بلند قلعهای که دور خودم کشیده بودم.
رفیقم شد و رفاقت را با او مشق کردم. کتابفروشی دنج و آغوش گرم و چشمهای مطمئنش مامن روزهای سرگردانیام شد.
جنبش زن، زندگی، آزادی آمد و جان ما را در خود به بر کشید. از همان روزهای ابتدای جنبش تهدیدش کردند که اگر کوچکترین مطلبی راجع به قتل ژینا بنویسد دیگر روی آفتاب را نخواهد دید، و در تاریکی شبی که از ژیرا به خانه برمیگشت وسط راه او را ربودند.
ژینا در انفرادی برای اعتراف اجباری تحت فشار بود که شبانه به خانهام ریختند. در چنگ زمانی که انگار خیال تمام شدن نداشت، با خودم میگفت «ژینا هم الان تو انفرادیه. اگه ژینا تونسته از پسش بربیاد، من هم میتونم.» و قلبم آرام میگرفت.
صبح یک روز بهاری با بهت پیامش را خواندم که «رویا رای دادگاه صادر شده. ۲۱ سال حبس. عصر میای با هم از شهر بزنیم بیرون؟».
این سیمای اوست؛ زنی که صبح درِ کتابفروشیاش را باز کرد، پشت میزش نشست و به او گفتند قرار است ده سال آینده زندگیات را پشت دیوارهای زندان و در تبعید بگذرانی.
فردا باید تو را هم راهی زندان کنیم ژینا گیان. آن در بزرگ آهنی پشت سرت بسته میشود و ما با دلتنگیات به خانه برمیگردیم و برگشتنت به ژیرا را انتظار میکشیم.
از تو ممنونم خانم ژینا مدرسگرجی. تا همیشه از تو ممنونم که آن روز قدم پیش گذاشتی که برکت روزهای زندگیام شوی.»
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
#ژینا_مدرس_گرجی در اعتراضات به قتل حکومتی مهسا امینی، بازداشت شده و با قید وثیقه آزاد شده بود. او ابتدا به حکمی سنگین مواجه شد، در تجدید نظر از برخی اتهامات تبرئه شد و حکم او کاهش یافت.
رویا حشمتی، فعال مدنی که روایت او از شلاق خوردنش به خاطر بیحجابی خبرساز شده بود، ضمن انتشار این ویدیو درباره آشنایی و دوستیاش با ژینا مدرس گرجی نوشت:
«یادم به سمت غروب تابستانی پر میکشد که پشت میزی در کافه نشسته بودم، شیرزاد حسن پشت ستونی که حایل ما بود در حال سخنرانی بود و زنی زیبا آن سوی میز به من لبخند زد. بعد از سخنرانی آن زن زیبا نزدیک آمد و اینطور خودش را معرفی کرد: «سلام! من ژینا مدرسگرجی هستم و روزنامهنگارم. اگه مایل باشی دوست دارم بیشتر با هم آشنا بشیم» شماره تماسش را روی برگهی کوچکی یادداشت کرد و به دستم داد، و از آن روز حضورش برکت زندگیام شد؛ منی که دانشجویی خجالتی بودم با دیوارهای بلند قلعهای که دور خودم کشیده بودم.
رفیقم شد و رفاقت را با او مشق کردم. کتابفروشی دنج و آغوش گرم و چشمهای مطمئنش مامن روزهای سرگردانیام شد.
جنبش زن، زندگی، آزادی آمد و جان ما را در خود به بر کشید. از همان روزهای ابتدای جنبش تهدیدش کردند که اگر کوچکترین مطلبی راجع به قتل ژینا بنویسد دیگر روی آفتاب را نخواهد دید، و در تاریکی شبی که از ژیرا به خانه برمیگشت وسط راه او را ربودند.
ژینا در انفرادی برای اعتراف اجباری تحت فشار بود که شبانه به خانهام ریختند. در چنگ زمانی که انگار خیال تمام شدن نداشت، با خودم میگفت «ژینا هم الان تو انفرادیه. اگه ژینا تونسته از پسش بربیاد، من هم میتونم.» و قلبم آرام میگرفت.
صبح یک روز بهاری با بهت پیامش را خواندم که «رویا رای دادگاه صادر شده. ۲۱ سال حبس. عصر میای با هم از شهر بزنیم بیرون؟».
این سیمای اوست؛ زنی که صبح درِ کتابفروشیاش را باز کرد، پشت میزش نشست و به او گفتند قرار است ده سال آینده زندگیات را پشت دیوارهای زندان و در تبعید بگذرانی.
فردا باید تو را هم راهی زندان کنیم ژینا گیان. آن در بزرگ آهنی پشت سرت بسته میشود و ما با دلتنگیات به خانه برمیگردیم و برگشتنت به ژیرا را انتظار میکشیم.
از تو ممنونم خانم ژینا مدرسگرجی. تا همیشه از تو ممنونم که آن روز قدم پیش گذاشتی که برکت روزهای زندگیام شوی.»
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech