آموزشکده توانا
55.7K subscribers
31.9K photos
37.5K videos
2.55K files
19.2K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.iss.one/Tavaana_Admin

📧 : [email protected]
📧 : [email protected]

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

هستی خزایی، خواهر جاویدنام عرفان خزایی، ده ماه پس از جان‌باختن برادرش نوشت:
«۱۰ ماه که پیشمون نیستی...
هنوز منتظرم برگشتنتیم کاش همه اینا خواب بود...کاش از در بیای تو و بگی تمام این مدت خواب بودیم کاش میشد فقط یکبار دیگ بیای تو خونه دورهم دیگ جمع بشیم باهم بگیم و بخندیم یاد آن روز های خوش بخیر هیچ وقت فکر نمی‌کردیم یک روزی یکی ازمون کم بشه واینجوری بی رحمانه کشته بشه
چقدر آرزو و فکر و خیال داشتیم برا آینده
منتظر بودیم که لباس دامادی تنت کنی برات ذوق کنیم و شادی کنیم چقدر کت شلوارت بهت میومد یادته پوشیدی گفتم ماه شدی؟؟
سریع اسفند دود کردم برات تا چشم نخوری
گفتم انشالله به زودی کت شلوار دامادیت تنت کنی خندیدی اون خندت هیچ وقت فراموشم نمیشه .
هرروز و هرثانیه به مغازه ای که دوست داشتی بزنی فکر میکردی چقدر ایده های قشنگ داشتی همیشه همه کارات و برنامه هایی که داشتی مثل خودت خاص و قشنگ بود..خونه قشنگت همونجور دست نخورده مونده کی دلش میاد بره داخل؟ کی دلش میاد نگاه وسایلت کنه خوش سلیقه ی خواهر
مامان ۱۰ ماهه هنوز میگ ساعت ۶ شد عرفان الان میاد خونه بمیرم برای دلت چجوری آروم کنیم مامانوو عرفان؟؟ مامان منتظر عروسیت بودکی باورش میشد بری بیرون و دیگ هیچ وقت برنگردیی ...
همیشه پیش خودم فکر میکنم اونی که بهت شلیک کرد زن و بچه نداره.؟
نمیدونه داغ اولاد چقدر سخته؟؟
چجوری دلش اومد بهت شلیک کنه؟؟
چجوری دلش اومد نگاه چشمان مظلومت کنه و بعد شلیک کنه؟
آها راستی اینقدررر بی وجود بود .که ترسید نگاه چشمانت کنه از پشت سربهت شلیک کرد
واما صحبتم با تویی که عرفان رو کشتی
نمیدونم چقدر گرفتی ؟
نمیدونم چه امتیازی گرفتی ؟؟
نمیدونم هدفت چی بود ؟؟
نمیدونم خانوادت از قاتل بودن و بیشرف بودنت خبر دارن؟؟
میدونن پول خون ریخته شده بچه هامونه که دارن میخورن؟؟
ولی اینو میدونم با دستا کثیفت خیلیارو مثل عرفان رو کشتی
چون ذاتت کثیف و نجس و اینجور بزرگ شدی همینجوربد ذات ...
واما بی وجدانی و بیشرف عرفان آزارش به مورچه هم نمی‌رسید لعنت به تو
آه مادرم تا ابد دودمانت آتیش میکشه......
مادر دلشکسته من..
عرفان شهید راه آزادی 💔💔💔💔»
hasti_khazaei78

#عرفان_خزایی #نه_فراموش_میکنیم_نه_میبخشیم #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حسین نادربیگی از ناحیه هر دو چشم مصدوم شده است. او همراه با دو تن از مصدومان چشم برای معاینه و درمان به شیراز رفت، ولی متاسفانه پزشکان گفتند که کاری نمی‌توانند بکنند. حسین متولد ۱۳۷۹ و ۲۳ ساله است و جمهوری اسلامی او را دچار معلولیت و نابینایی کرده، اما حسین از بسیاری از افراد بیناتر است. او جوانی است که آینده را خواهد ساخت، جوان با شهامت، زیبا و دلیر ایران زمین که اصالت و شعور از سر تا پایش می‌بارد.

- ۱۲ آبان در چهلم حدیث نجفی در بهشت سکینه توجه حسین به تجمع مردم جلب می‌شود. در آن روز او سرما خورده و کسالت داشت و کمی دورتر و با فاصله ایستاده بود.
نیروهای سرکوب با موتور در حال عبور بودند.
یکی از آن‌ها با دو سرنشین که درجه نظامی نداشتند، اما لباسی شبیه بسیج داشتند به حسین نگاه می‌کند. حسین آرام به راه میفتد اما آن‌ها می‌ایستند و از فاصله حدود ۵ متری به صورت او شلیک می‌کنند.

حسین همچنان تصویر ضارب رادر ذهن دارد.
«قد او حدود ۱۸۵ با ته ریش و لبخندی بر لب»

وقتی حسین بر زمین می‌افتد و با دست صورت پر از خون ناشی از اصابت ساچمه را گرفته بود، آن‌ها بالای سر او می‌آیند و دوباره به صورت و گردن او شلیک می‌کنند. وقتی بی رحمی آن‌ها را به یاد می‌آورد، خشم و نفرت حسین برانگیخته می‌شود. پس از دور شدن سرکوبگران، دو خانم حسین را با ماشین به نزدیک‌ترین درمانگاه و پس از آن توسط خانواده به بیمارستان نور و نوردیدگان کرج می‌برند، اما از ترس پذیرش نمی‌شود.
در نهایت در بیمارستان فارابی پس از دو روز عمل جراحی شده و سه ساچمه از چشم چپ و دو ساچمه از چشم راست خارج می‌شود.
چشمان حسین همچنان تخلیه نشده است.
پزشک حسین به او می‌گوید امیدی نیست. غیر مستقیم از او می‌خواهد بدلیل شرایط امنیتی دیگر نیاید.
پزشکان دیگر هم از او در ایران قطع امید کرده‌اند.

حسین عاشق فوتبال است، طرفدار علی کریمی و وریا غفوری است. او در طی ماه‌های گذشته همواره در کنار خانواده‌های دادخواه ایستاده است. دوستانش او را تنها نگذاشته‌اند و کنارش بوده‌اند.
hossein.naderbeigi.new


#چشم_برای_آزادی #مهسا_امینی‌ #حسین_نادربیگی #انقلاب_ملی #یاری_مدنی_توانا #علی_کریمی #وریا_غفوری #نه_فراموش_میکنیم_نه_میبخشیم

@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from گفت‌وشنود
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در این برنامه وریا امیری، پژوهشگر فیزیک در راستای گفت‌وگو درباره مداراگری دینی، به موضوع تفاوت نگاه بنیادگرایان با نواندیشان دینی می‌پردازد.

این برنامه بخشی از برنامه زنده با حضور برخی پژوهشگران و کنشگران است که ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲ در اتاق آموزشکده توانا در کلاب‌هاوس برگزار شد.

لینک وبسایت:
https://tolerance.tavaana.org/fa/religiousthought

لینک ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/r4f3rbldvzam

لینک یوتیوب:
https://www.youtube.com/watch?v=n4KZas-nOvY

#گفتگو_توانا #باور_مذهبی #روشنفکری_دینی #بنیادگرایان_مذهبی

@Dialogue1402
مژگان اینانلو، مستندساز، مجازات ما دیدن روی شماست

در روزهای اخیر صدور احکام عجیب برای اتهام بی‌حجابی خبرساز شده. مثلا در یک مورد در حکمی برای یکی از کادر درمان آمده که باید به عنوان نظافتچی در بیمارستان کار کند یا عدم رعایت حجاب را مصداق اختلال روانی «شخصیت ضداجتماعی» دانسته و حکم کردند که فرد دوره درمانی را بگذراند!

این احکام هیچکدام وجاهت قانونی ندارند و برای تحقیر مخالفان حجاب اجباری صادر شده‌اند.
همچنین حکمی که چند سال پیش صادر شده بود، بازنشر شده که در آن کار در غسالخانه به عنوان مجازات تکمیلی در نظر گرفته شده. همان زمان این حکم با اعتراض کارکنان شریف غسالخانه‌ها مواجه شده بود.

مژگان اینانلو، مستندساز، که در جریان خیزش انقلابی به خاطر انتشار تصاویر بدون حجاب اجباری بازداشت شده بود در این خصوص یادداشتی منتشر کرده:

«مادربزرگم که مجسمه ناب ایمان بود، هر گاه می‌خواست برای اثبات درجه اعلای ایمان و تقربش به خدا و پیغمبر و ملکوت، شاهد و سند بیاورد، سرش را بالا می‌گرفت، سینه ستبرش را صاف می‌کرد، غروری باشکوه در چشمانش موج می‌زد و با لحنی مومنانه می‌گفت :
من در عمری که از خدا گرفتم، هشت میت را خودم با دستان خودم غسل و کفن کردم ...
و این جمله را چنان تاثیرگذار و با ابهت می‌گفت که گویی ناپلئون دارد از فتوحاتش می‌گوید.

و من که کودکی کوچک بودم و همیشه در دامان پیراهن مادربزرگ جاخوش کرده بودم ، با چشمان خود می دیدم که مردم روستا و مخاطبان کلام های نغز مادربزرگ، چگونه وقتی او چنین جمله‌ای را می‌گفت، تحسینش می‌کردند و ماشاله می‌گفتند و خوش به سعادتت نثارش می‌کردند...و بزرگترها تایید می‌کردتد که جایت بالای بهشت است چون خدا و پیغمبر گفته‌اند شستن میت ثوابش از حج و زیارت پیغمبر بالاتر است.
ما را از چه می‌ترسانید؟!
شرم بر شما که نه تنها آبروی مسلمانی را برده‌اید..آبروی انسانیت و شرف را هم برده‌اید.
از کارگران شریف و حلال‌خور غسالخانه بهشت زهرا خجالت نکشیدید که انجام‌دادن شغل شریف آنها را به عنوان مجازات تکمیلی برای نپوشیدن یونیفورم اجباری‌تان، انتخاب کردید؟!
شرم بر شما چگونه در آیینه به خود می‌نگرید وقتی نسبت به شغل شرافتمندانه و عزتمندانه غسالی این گونه نگاهی دارید.

مجازات ما همکارشدن با خواهران و برادران شریف‌مان نیست، مجازات ما دیدن روی شماست ...
دست تک تک خواهران و برادران شریفم را در غسال خانه‌ها می‌بوسم، دست همه آنانی که نان در شرافت و صداقت می‌زنند، نان حلال و صد البته که چه می‌داند شرافت نان حلال چیست. انکه قرنهاست به پشتوانه ظالم و جائر از لذت نان حلال محروم است و از معنای شرافت به دور»

#یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جمهوری اسلامی بار دیگر ون‌های گشت ارشاد را راهی خیابان‌ها کرده و نسبت به زنان خشونت روا می‌دارد.
در ویدیویی که در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده، مأموری مزاحم یک زن شده است و او از مردم کمک می‌خواهد.
از طرفی ویدئوی دیگری با هدف ایجاد رعب و وحشت نشر یافته که در آن وقیحانه زنان را تهدید می‌کنند. «با لحن زننده و وقاحت تمام که گویی حق تجاوز به زنان بی‌حجاب را به رسمیت می‌شناسد، می‌گویند: اگه معتقد به آزادی هستی، ما هم دست متجاوزین را باز می‌ذاریم تا حساب‌تو کف دستت بذارن!
یا با لحن تهدیدآمیز می‌گوید: حجابتو رعایت می‌کنی یا سوار ون میشی؟»

این در حالی است که به سالگرد قتل حکومتی مهسا امینی نزدیک می‌شویم و جامعه سراسر خشم است‌. خشم ناشی از گرانی، فقر، توهین، تحقیر، کشتار، جنایت، شکنجه، اعدام، کورکردن و ...

این ویدیو واکنش‌های زیادی در شبکه‌های اجتماعی برانگیخته است.

- آگاه باشیم که بر اساس قانون از آنجا که جرم «عدم رعایت حجاب شرعی» از جرایم تعزیری درجه ۸ است هیچ یک از ضابطان قضایی، اعم از ضابط قضایی عام (پلیس) و ضابط قضایی خاص (نهادهای اطلاعاتی و امنیتی) اجازه بازداشت شهروندان به دلیل نداشتن حجاب اجباری را ندارند و هرگونه بازداشتی در این زمینه مصداق بارز بازداشت خودسرانه و غیر قانونی و ربایش شهروندان محسوب می‌شود.
- در وقت اعمال خشونت و ربایش زنان، از آن‌ها حمایت کنیم. حضور مردم به تعداد زیاد و سر و صدا کردن، می‌تواند مانع از ربایش زنان شود.
از ماموران فیلم بگیریم و منتشر کنیم.


#مهسا_امینی #نه #نه_به_حجاب_اجباری #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
جمهوری اسلامی بار دیگر ون‌های گشت ارشاد را برای ایجاد رعب و وحشت به خیابان‌ها آورده است.

مهدی احمدیان، کارتونیست، سال گذشته ضمن انتشار این اثر خود، نوشته بود :

شما نه ضحاکید، نه چنگیز
شما نه شمر هستید، نه یزید
شما جمهوری اسلامی هستید

- در خیزش انقلابی ۱۴۰۱ مردم «نه» بزرگی به جمهوری اسلامی و سیاست ارعاب و سرکوبش گفتند. بین ما و جمهوری اسلامی دریایی از خون است و این هر روز بقای این حکومت به بهای نابودی بیشتر ایران و کشته و شکنجه شدن افراد بیشتری از سرزمینمان است.

#مهسا_امینی
#نه_روسری_نه_توسری
#نه_به_پوشش_اجباری #کارتون #کارتون_بازنشر #نه
#نه_به_جمهوری_اسلامی #نه_به_گشت_ارشاد #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from گفت‌وشنود
کاظم صدیقی در جایگاه امام جمعه تهران با توهینی عجیب و سخنی نفرت‌پراکنانه علی شهروندان کشورهای غربی بار دیگر وجه مداراستیزانه و دیگری‌ستیزانه‌ را به نمایش گذاشت.

او در نماز جمعه تهران گفت: «در این کشورها حرام زاده‌ها از حلال زاده‌ها بیشتر هستند و زن اشتراکی بین مردان است، همچنین این بانوان مورد اهانت قرار می‌گیرند».

چگونه می‌توان خواستار مدارا و رواداری با دیگر ادیان و مذاهب و باورها بود ولی در عین حال میلیون‌ها تن را «حرامزاده» خطاب کرد؟

بسیاری از اهل عمامه بدیهیات گفتگو و روابط سالم با دیگران را رعایت نمی‌کنند ودر عین‌حال شاکی هستند که چرا دیگران به آنان توهین می‌کنند.

#گفتگو_توانا #آخوند #اسلام #روحانیت #روحانیت #روضه

@Dialogue1402
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جمعی از ایرانیان در کپنهاگ دانمارک، در تجمعی نسبت به صدور و تایید حکم اعدام عباس دریس اعتراض کردند.
عباس دریس شاهد جنایت به رگبار بستن مردم در نیزار ماهشهر است. درباره اتهاماتی که به او نسبت داده‌اند ادله کافی وجود ندارد. اما درباره جنایتی که جمهوری اسلامی انجام داد و ده‌ها نفر را در نیزار ماهشهر و صدها نفر را در کل ایران در آبان ۹۸ به قتل رساند شواهد مکفی موجود است.

عباس دریس، سه پسر دارد. همسرش پس از صدور حکم اعدام سکته کرد و درگذشت. پسران عباس دریس از مردم خواسته‌اند که صدای مظلومیتشان باشند.

#عباس_دریس #ماهشهر #نیزار_خونین #آبان_خونین #نه_به_اعدام #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
روز شنبه، ۱۵ جولای ۲۰۲۳، جمعی از ایرانیان در مالموی سوئد، در اعتراض به همصدایی روسیه با دولت‌های عربی درباره ادعای مالکیت روی جزایر ایرانی و نیز در حمایت از زندانیان سیاسی تجمعی را برگزار کردند.

#نه_به_جمهوری_اسلامی #جزایر_ایرانی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ایرانیان مقیم کشور گرجستان هر هفته در شهر تفلیس مقابل پارلمان این کشور تجمع اعتراضی علیه جمهوری اسلامی برگزار می‌کنند. آن‌ها در این تجمعات ضمن حمایت از زندانیان سیاسی، علیه سیاست‌های جمهوری اسلامی در برقراری جو تهدید و ارعاب در جامعه شعار می‌دهند و پوسترهایی را که آماده کرده‌اند در دست می‌گیرند و سرودهای ملی میهنی سر می‌دهند.

#نه #نه_به_جمهوری_اسلامی #مهسا_امینی #انقلاب_ملی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
این مرد، پدر جاویدنام فرزین معروفی است. همان پدری که رقص او بر سر مزار فرزندش در زادروز فرزین یکی از دردناک‌ترین تصاویر خیزش انقلابی مردم ایران در سال ۱۴۰۱ است که هرگز از یادها نمی‌رود.
حالا ۲۴ تیر ماه، تولد این پدر داغدار است. پدری که می‌گوید هر سال در روز تولدش توسط فرزندش سورپرایز می‌شد، امسال در تولدش با لباس سیاه و غمناک بر سر مزار فرزندش حاضر شده و درد تنهایی‌اش را با پسرش واگویه می‌کند.
‌فرزین معروفی، متولد ۲۴ آذر ماه ۱۳۸۱، جوانی ۲۰ ساله بود که نهم آذر ۱۴۰۱ پس از باخت تیم فوتبال جمهوری اسلامی به آمریکا همراه با سایر مردم در جشن خیابانی حضور یافت، او در اثر شلیک مستقیم نیروهای حکومتی کشته شد.‌ جرم او شادی بود!
فرزین ساکن تهران، ولی اهل مهاباد بود. جوانی پر شور و پرانگیزه از جوانان شهرک اکباتان تهران. اجازه فراخوان برای خاکسپاری و مراسم یادبود به خانواده‌اش ندادند، ولی روز تولد بیست سالگی او و رقص پدرش بر سر مزار فرزند، صحنه‌ای خلق کرد که هیچگاه فراموش نخواهد شد.

#فرزین_معروفی #نه_فراموش_میکنیم_نه_میبخشیم
#نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برای #عباس_دریس و علیه فراموشی،
برای علی دریس که ۱۶ سال بیشتر نداره،
برای مهدی دریس که ۱۲ سال بیشتر نداره،
برای محمد دریس که ۸ سالشه،
برای بچه‌های عباس دریس که مادر از دست دادند و هر شب با ترس اذان صبح و خبر اعدام پدرشون شبشون رو صبح می‌کنند…
نامش را بگو #عباس_دریس

از صفحه :
leila_momof3

#آبان۹۸ #نیزار_ماهشهر #نیزار_خونین #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from گفت‌وشنود
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در این ویدیو سروش دباغ، پژوهشگر فلسفه، درباره نقض نظام‌مند آزادی بیان در حکومت دینی می‌گوید.

این برنامه بخشی از گفت‌وگوی زنده با حضور برخی پژوهشگران است که ۴ خرداد ۱۴۰۲ از اتاق کلاب‌هاوس توانا برگزار شده است.

لینک وبسایت:
https://tolerance.tavaana.org/fa/violationoffreedomofspeech

لینک ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/4dvo3hefo3sd

لینک یوتیوب:
https://www.youtube.com/watch?v=HZpqMZb3_vs

#گفتگو_توانا #آزادی_بیان #حکومت_دینی #بنیادگرایان_مذهبی‌

@Dialogue1402
سونیا شریفی، دختر شجاع اهل آبدانان ایلام که در جریان خیزش انقلابی ۱۴۰۱ بازداشت و آزادی و استقبال مردم از او خبرساز شده بود، طی متنی تاثیرگذار، سخنان و صداهای ماندگار جان‌باختگان راه آزادی و خانواده‌های آن‌ها را به رشته تحریر درآورد و در انتها پرسید «بچه‌ها اینارو یادتونه؟» او با این سوال تلنگری زد به وجدان همه که به یاد بیاوریم چه بر سرمان آمده است و چه عزیزانی را از دست دادیم و چه مسئولیتی داریم.

نوشته سونیا به شرح زیر است:

«بچه‌ها نخندینا، کارم داشتین تو آسمونا دنبالم بگردین، تروخدا نذارید بمیرم یه هفته دیگه عروسیمه، بچها کمک ناموسا کمک، بارون اومد و یادم داد تو زورت بیشتره، به نام خدای رنگین کمان، سلام مهرشاد شهیدی هستم ۱۱ سالمه، ما خیلی وقته مردیم فقط شما نمیدونید، بابا به مامان چیزی نگو، خواهر من اینجا غریبه، بهتون بگم که، جفتمون خوبیم، آقا پیروز هم خوابه، پیروز عه،، بای سی یووو، دخترم مریضه، من سقوط کردم همه سکوت کردن، عزیز اینا واسه ورزشه، مردم شریف ایران سلام نوید افکاری هستم، میخوام برم دادسرا، تو پروندم نوشتن متهم اظهار پشیمانی نکرد، جانم فدای ایران، ندا نترس ندا بمون،، بچه ها تیر خوردم؟، من پدر و مادر ندارم اون روز داشتم از سر مزار برمیگشتم،، یه دلم میگه برم برم، خیلی دوست دارم حالا که دارم میرم واقعا آخرش وقتی چند سال گذشت خوشحال باشم که رفتم و همه چی عوض شده، ما همه باهم هستیم، نترسید نترسید، منم پسر کسی هستم، حدیث من گشنه رفت، درو اینجا رو ما بستن، بخدا دارم خرید میکنم ببین، مگه ما چی هستیم که برای ما تانک میارن؟ ما اگه پول داشتیم اسلحه بخریم خب میرفتیم نون میخریدیم، توروخدا یکاری کنید یبار دیگه بچمو ببینم، بابا به پلیس اعتماد کن، شادی کنین قرآن نخونین، اونی که بابامو شهید کرده هرگز نمیبخشم، برادر نمیخوام بمیرم، پاره پوره شدم یه ذره بده ولی نه اونقدر، الو صاحب این خطو میشناسی؟سلام و عرض ادب خدمت تمامی بینندگان عزیز و شنوندگان محترم و مادر عزیز و گرامیم بنده ژینا هستم شمارا به خدای بزرگ میسپارم‌ و ...
بچه ها اینارو یادتونه؟؟؟🙂🖤»

sonim_7

#سونیا_شریفی #مهسا_امینی #نیکا_شاکرمی #حدیث_نجفی #یلدا_آقافضلی #مجیدرضا_رهنورد #محمدمهدی_کرمی .... #علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
امروز ۲۵ تیر ماه ۱۴۰۲، ماموران امنیتی برای بار چندم به خانه محمدرضا مرادبهروزی و سوری بایائی چگینی حمله‌ور شده و با شکستن دستگیره در وارد خانه شدند و این دو زوج را در حضور سه فرزندشان (دو‌ پسر و یک دختر) به طور وحشیانه‌ای بازداشت کرده و دست بند زدند و بردند.
آن‌ها همچنین گوشی هوشمند آقای مرادبهروزی و پسرش را هم ضبط کردند و بردند.

سال گذشته تقریبا همین روزها بود که این زوج به خاطر شرکت در کمپین «حجاب‌بی‌حجاب» بازداشت شده بودند.
خانم سوری بابائی چگینی چند روز پیش با انتشار ویدئویی از احضار برای اجرای حکم یک سال حبس خود خبر داده و درخواست کرده بود به خانه‌شان حمله‌ور و موجب هراس و اضطراب فرزندانش نشوند و گفته بود که تماس بگیرند و او خود مراجعه خواهد کرد.

- توانا اخیرا کتابچه «راهنمای حمایت از کودکان دارای والدین زندانی» را منتشر کرده است که می‌توانید از آدرس زیر دانلود کنید:
https://tavaana.org/children_of_incarcerated_parents/

#سوری_بابائی_چگینی #محمدرضا_مرادبهروزی #حجاب_بی‌_حجاب #نه_به_حجاب_اجباری #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
محسن جان؛ غریب آمدی، آشنا رفتی و قهرمان ماندی

نوشته‌ای از مسعود علیزاده، از شاهدان جنایت کهریزک

محسن جان؛ هنوز تنم می‌سوزد، هنوز!  زخم‌هایت بزرگ و بزرگ‌تر می‌شد و تو ایستاده‌تر، حیرانم از آن همه ایستادگی! چه سربلند زندگان را ترک گفتی!! محسن روح الامینی از جانباختگان کهریزک فرزند کسی بود که می‌توانست با عنوان کردن هویتش قبل از اعزام ما به جهنم کهریزک  از بازداشت آزاد شود و زنده بماند، ولی محسن هیچ وقت این مهم را عنوان نکرد تا نشان دهد بزرگی را، تا نشان دهد که اعتقاد داشتن به چیزی حد و مرز نمی‌شناسد.

محسن روح الامینی از همان اول در پلیس پیشگیری پیکرش زخمی و لباس‌هایش پاره‌پاره بود. مأموران در هنگام بازداشتش حسابی کتکش زده بودند. به دستور سعید مرتضوی روانه بازداشتگاه کهریزک شدیم. وقتی به آنجا رسیدم باید تمام وسیله‌ها را به افسر نگهبان محمدیان تحویل می‌دادیم.محسن عینکی بود و وقتی بهش گفتند عینکش رو باید تحویل بدهد، محسن اولش اعتراض کرد که چشمانم خوب نمی‌بیند ولی افسر نگهبان به صحبت‌های محسن هیچ توجه ای نکرد و با او برخورد فیزیکی کرد و چندین ضربه لوله پی وی سی به آن زد،  محسن هم بخاطر اینکه بیشتر کتک نخورد مجبور شد عینکش را تحویل بده از جمله محمد کامرانی یکی دیگر از کشته‌شدگان کهریزک که او هم در زمان بازداشت عینکی بود.

محسن روح.الامینی مثل همه ما بازداشتی‌ها در زیر آفتاب سوزان جهنم کهریزک شکنجه شد. بخاطر اینکه در کهریزک کمبود جا داشت محسن هر شب سر پا می‌خوابید تا جای خواب به دیگران برسه، البته اگر دود گازوییل به داخل قرنطینه امان میداد. گنجایش قرنطینه‌ای که در آن بودیم ۶۰ متر بود، حدود ۱۳۰ نفر از ما بازداشتی‌های ۱۸ تیر و حدود ۴۰ نفر از مجرمان خطرناک و سابقه دار  را در آن قرنطینه به زور جا داده بودند. به یاد دارم یک روز بعضی از بچه‌ها از شدت درد شکنجه‌های هر روز، کمبود جا و بی خبری خانواده.ها می‌گفتند!! بخدا ما بی‌گناهیم و هیچ کاری نکردیم و به اشتباه در اینجا هستیم و بچه‌ها حسابی کم آورده بودن، در همان لحظه محسن خطاب به کسانی که احساس پشیمانی می‌کردند گفت؛ بچه‌ها بیشتر ما بخاطر هدفی که داریم اینجا هستیم و باید تا آخر راهی که انتخاب کردیم بایستیم، چرا آنقدر زود خودتان را می‌بازید و زود تسلیم می‌شوید، قوی باشید. صحبت‌های شجاعانه آن روز محسن را ما هرگز فراموش نکردیم.

سومین شب حضور ما در آن جهنم بود که از شانس بدم تا دم مرگ شکنجه‌ام کردند، زخم‌های بدنم  بخاطر آلودگی فضای بازداشتگاه به شدت عفونت کرده بود و تب خیلی شدیدی گرفته بودم.

شب سوم بود که من به شدت شکنجه شده بودم، زخم‌هایم بخاطر آلودگی فضای بازداشتگاه به شدت عفونت کرده بود و تب خیلی شدیدی گرفته بودم، فردای آن روز تبم بیشتر شد و داشتم در خودم می‌سوختم و هوای داخل بازداشتگاه هم به شدت گرم شده بود. بخاطر اینکه حالم بهتر بشه بچه‌ها با لباسشون منو باد می‌زنند و محسن هم پیراهنش رو درآورد و با لباسش منو باد می‌زد، چند باری بهش گفتم دیگه کافیه ولی او توجه ای نمی‌کرد و همچنان منو باد می‌زد.

روز چهارم به دستور سرهنگ کمیجانی (رئیس بازداشتگاه کهریزک) می‌خواستند موهای ما رو با ماشین‌های دستی قدیمی و خراب بزنند. خیلی از بچه‌ها به این موضوع اعتراض کردند و یکی پسر جوانی هم التماس مأمورین را می‌کرد و می‌گفت چند روز دیگه عروسی من است تو رو خدا موهای منو از ته نزنید ولی مأمورین هیچ توجه‌ای نمی‌کردند و قصد داشتند موهای همه را از ته برنند.

محسن روح‌الامینی موهای خیلی بلند زیبایی داشت، وقتی می‌خواستند موهای محسن را ببرند گفت شما موهای مرا می‌توانید در اینجا به زور بزنید و ظاهر مرا عوض کنید ولی عقیده مرا هرگز نمی‌توانید بزنید عوض کنید. روز آخر بود داشتیم از جهنم کهریزک به زندان اوین منتقل می‌شدیم محسن بخاطر عفونت شدیدی که در کمرش داشت در داخل حیاط بازداشتگاه دراز کشیده بود و حالش خیلی بد شده بود. استوار گنج بخش (افسر نگهبان و مأمور بدرقه به اوین) با کمربند شروع کرد به پشت محسن زدن که بلند شو فیلم بازی نکن نامرد حدود چند ضربه ای به پیکر بی جان محسن زد، ضربه‌ها به قدری شدید بود که او مجبور شد با آن پیکر بی‌جان از زمین بلند بشه....

ادامه را اینجا بخوانید

#جنایت_کهریزک #محسن_روح_الامینی #علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
سپیده رشنو، فعال مدنی مخالف حجاب اجباری با انتشار متنی در اینستاگرام، از نحوه بازداشت خود روایت کرده و نوشته که بیشتر از ۱۲ نفر به خانه‌ام هجوم آوردند و «دستبند زده و نشسته، زنی داشت توی سر و صورتم می‌زد و چند مرد لگد می‌زدند... تحقیرِ من تقسیم شده‌بود بین همه‌شان‌»

متن کامل نوشته سپیده رشنو به شرح زیر است:

یخ می‌مالیدم به پام و گوگل را می‌گشتم دنبال دوایی خانگی برای سوختگی که صدای تق تقِ در آمد. آن هم در ساختمانی سه واحدی که در توییتی آن را ساختمانِ «آدم‌های تنها» نامیده‌بودم. صدای در برای یکِ نیمه‌شب عادی نبود. گفتم بله؟ گفت: «پسر آقای رحیمی‌ام. می‌شه باز کنید.» آقای رحیمی که بود؟ مدیر ساختمان که پسر خیلی جوانی داشت و اگر کاری هم داشت با سوادِ نصفه‌نیمه‌ای به واتس‌اَپِ خانم «رشپور» اقتضا می‌کرد.

سرد شدم و می‌لرزیدم. دوباره تق تقِ محکم‌ترِ در که پسر آقای رحیمی هستم می‌شه باز کنید. صدای مردی میان‌سال، پشت درِ چوبی، آن هم یکِ نیمه شب داشت با تحکم داشت می‌‌گفت من پسر آقای رحیمی هستم. بدنم به رعشه افتاد. دنبال گوشی گشتم. تنها چیزی که می‌توانستم ازش دفاع کنم نه خودم بود و نه تنم. یک گوشی تلفن بود که دو هفته هم از خریدش نگذشته‌بود. صفحهٔ گوشی را نمی‌دیدم. همه چیز خاکستریِ محوی بود که فقط صدای لگد و مشت کوبیدن به در از آن می‌آمد. می‌خواستم به کسی زنگ بزنم؟ نمی‌دانم. فقط توانستم گوشی را جایی قایم کنم. چرا؟ نمی‌دانم.

گیر افتاده‌بودم. دستی با مشت در را می‌کوبید که خانم ما از نیروی انتظامی اومدیم، باز کن و تنی پشت در داشت می‌لرزید که چرا باید خانم مورد نظر آن‌ها باشد که یاد بی‌آرتیِ هشت‌ونیم صبحِ همان روز افتاد. تنی نیمه برهنه که بی‌دفاعی‌اش از هر وقتی بیشتر بود. مرغِ سرکنده‌ای که داشت دور خودش می‌چرخید. جسمِ حیران و کوری که در پنجاه متریِ خانه‌اش بال بال می‌زد که یکهو چیزی شبیه تبر در را شکافت. انگار که تبر به پشتِ خودش خورد و برای چند ثانیه نتوانست تکان بخورد.

شلوار جینِ افتاده در گوشهٔ هال، شلوار جینی که از خستگیِ کار هنوز مقداری توش مانده‌بود را توی همان سرگیجه پا کردم. رفتم توی بالکنِ اتاق خواب. دورترین نقطه از دری که داشت تکه و پاره می‌شد. زلزله‌ای داشت مرا دور خودم می‌چرخاند. میله‌های بالکن که تا سقف رفته بودند را توی مشت گرفته بودم و طوری تکان می‌دادم که فکر می‌کردم ده نفر توی دست‌‌هام جمع شده‌اند و دارند میله‌ها را از جا می‌کنند‌. ده نفر توی گلوم دارند جیغ می‌کشند و کمک می‌خواهند. تنها فریاد می‌زدند: کمک... مردم کمک.

یکهو صدای چند نفری که پایین بالکن ایستاده‌بودند بلند شد که جیغ نکش وگرنه میایم بالا و گردنت رو می‌‌شکنیم. دوباره جیغ که صدای مهیب و چرکی جیغ را قطع کرد‌. نصفِ در باز شده‌بود و سوتِ جیغ مانندی همه چیز را در سکوت فرو برد. فریاد می‌زدم و کمک می‌خواستم و همسایه‌ها فرو رفته در لختهٔ بی‌چاره‌گی از بالکن و پشت‌بام با بُهت نگاه می‌کردند. از این‌جا برایم سفید است تا جایی که گوشهٔ هال، دستبند زده و نشسته، زنی داشت توی سر و صورتم می‌زد و چند مرد لگد می‌زدند. آن تکهٔ زمانِ سفید انگار نوعی مرگ بود و در آن شب مغز برای دقایقی هیچ چیز را ثبت نکرده‌‌بود.
حدود ده، دوازده نفر، شاید هم بیشتر یا کمتر توی خانه هر سوراخی را وارسی می‌کردند. یک نفر فیلم می‌گرفت. دو نفر دفتر و دستک داشتند. اما تحقیرِ من تقسیم شده‌بود بین همه‌شان‌. هر کسی سهم خودش را برداشته‌بود و چیزی می‌گفت.
تنها موفقیتم در آن شب سُر دادن گوشی زیر میز تحریر بود. هجوم‌‌آورندگان ناامید شده‌بودند و داشتیم می‌رفتیم که در سکوتِ له شدن تکه‌های چوب زیر کفش‌هاشان، صدای گوشی بلند شد. آن تنِ نیمه برهنهٔ کور یادش رفته‌بود سایلنت کند. ریسهٔ قهرمانانهٔ مضحکی می‌رفتند. فکر می‌کردند گنج پیدا کرده‌اند.
روز بیستم بازداشت بازپرس وقتی مرا دید گفت تو همونی هستی که موقع دستگیری شرارت کردی؟ شرارت! توی همین بازجویی آخر، وقتی داشتم به احضار و پروندهٔ جدید اعتراض می‌کردم، بازجو وسط حرف‌هاش گفت حالا خوب بود می‌اومدیم مثل پارسال با اون وضع ناجور می‌گرفتیمت؟ یعنی خود بازجو هم آن شبیه‌خونِ شاینینگ‌‌مآبانه را وضعِ ناجور می‌دانست.

ادامه را اینجا بخوانید

#سپیده_رشنو #حجاب_بی‌_حجاب #نه_به_پوشش_اجباری #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
حضور میهمانان خارجی بدون حجاب در جشنواره بین‌المللی فیلم زنان در تهران

تصاویری در فضای مجازی منتشر شده که نشان می‌دهد میهمانان خارجی با پوشش اختیاری در این جشنواره شرکت کرده‌اند.
جمهوری اسلامی پس از گذشت از یک سال از قتل مهسا و آغاز انقلاب زن زندگی آزادی، جشنواره بین‌المللی فیلم زنان را به راه انداخته تا تصاویری غیرواقعی از جامعه ایران و حکومت جمهوری اسلامی را به دنیا مخابره کند. .
تبلیغات زیادی برای این جشنواره صورت گرفت؛
اما
درست در روز اختتامیه این جشنواره و هنگامی که میهمانان خارجی با پوشش اختیاری عکس یادگاری می‌گرفتند، در خیابان‌های ایران زنی فریاد می‌زند:
کمک!
مأموری در منطقه گیشا مزاحم یک زن شده او را کتک می‌زند با اعمال زور می‌خواهد زن را سوار خودروی ون کند و هم‌وطن‌مان فریاد می‌زند و از مردم کمک می‌خواهد.
این همه تعارض با چه هدفی صورت می‌گیرد؟

#مهسا_امینی #نه #نه_به_حجاب_اجباری #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
احکام تعلیقی ۶ دانشجوی دانشگاه علامه طباطبایی با نام‌های فاطمه حمیدی بهشتی زهرا یاس معینی، زینب کیامنفرد، ساغر رحیمی شاد،علی اسمعیل فراهانی، علیرضا کاظمی مقدم که پیش از این به دو ترم منع موقت از تحصیل(یک ترم اجرایی یک ترم تعلیقی) محکوم شده بودند به حالت اجرایی در آمد.

این دانشجویان با نوشتن متنهایی کوتاه، نسبت به صدور این احکام واکنش نشان دادند.

علیرضا کاظمی مقدم، در واکنش به این احکام نوشت: «ما تحصیل را برای یک زندگی نرمال می‌خواستیم اما امروز زندگی کردن در «نه» گفتن‌هایمان معنا پیدا کرده‌است.
با ساختن سدی به اسم تعلیق برای دانشجو، شریان اندیشه‌‌ی زندگی‌خواهی در دانشگاه قطع نخواهد شد و در مقابل بله گفتن‌ آن‌هایی که سرسپرده قدرت هستند، ایستادگی خواهد کرد.»

دیگر دانشجوی تعلیق شده، علی فراهانی، نوشت:
«سلب حق تحصیل و ورود حشدالشعبی به دانشگاه تداوم همان ابتذالی بود که برای تجاوز روسیه به اوکراين قائل شدند و فرمودند باید ریشه بحران را نگاه کرد و پیش‌دستانه بود. در پیش‌دستی فرجی نیست وقتی بحران نه آنجا، که تو باشی و دستی که پیش‌دستانه‌تر است تعادلش برای حفظ وضع لرزانتر می‌شود.»

واکنش زهرا یاس معینی، یکی دیگر از این دانشجویان چنین بود:

«داستایوفسکی در شیاطین نوشت: "بریدن سر از همه کار آسان‌تر است و پروردن اندیشه در سر از همه کار دشوارتر". دیکتاتورها تصور می‌کنند می‌توانند با زور و قدرت نامشروعشان حق تحصیل را از ما سلب کنند، اما هرگز نمی‌توانند اندیشه‌هایمان را از ما جدا کنند.»

دانشگاه همواره به عنوان سنگر آزادی شناخته شده است. در جریان خیزش انقلابی ۱۴۰۱ دانشجویان، دانشگاه‌ّ‌ها را به نقطه ثقل و موتور محرکه این خیزش تبدیل کردند و این موضوع موجب برخورد سرکوبگران با دانشجویان و متوسل‌شدن حکومت به روش‌های غیرقانونی مانند تعلیق، تبعید و یا بازداشت‌ دانشجویان شد.

#حق_تحصیل #دانشجو #دانشگاه #انقلاب_ملی #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
محمد صادقی، بازیگر، روز شنبه ۲۴ تیرماه، در حال انتقاد و ابراز خشم از گشت ارشاد در لایو اینستاگرامی خود بود که ناگهان ماموران حکومتی به خانه او حمله کرده، در را شکسته و وارد شدند. محمد صادقی تلاش کرد با وجود قطعی‌های پیاپی اینترنت تمام این لحظات را در لایو خود نشان دهد

جمهوری اسلامی بار دیگر گشت‌های ارشاد را به خیابان آورده و نسبت به زنان خشونت روا می‌دارد تا فضای ترس و ارعاب را حاکم کند. این موضوع با واکنش و خشم شدید مردم مواجه شده است.

#محمد_صادقی #گشت_ارشاد #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#سید_مصطفی_جعفری خبرنگار استان قزوین و منتشرکننده فیلم دست‌ندادن نماینده تاکستان با استاندار قزوین، دادگاهی شد!

- منتشرکننده فیلم جنایت هواپیمای اوکراینی، منتشرکننده فیلم جنایت سرکوبگران و حتی منتشرکننده فیلم دست ندادن دو مسئول با هم را دادگاهی می کنند!
اینجا ایران تحت سلطه جمهوری اسلامی است!

#یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech