تنها با یادآوری فاجعه است که می توان از تکرارش جلوگیری کرد!
سوم آذرماه سالروز تولد #علی_شریعتی بود که هنوز هم اقبال به او آنقدر هست که کسانی برای پیدا کردن راه حل وضعیت کنونی خواندن آثارش را توصیه کنند، بهترین توصیف از او را در نوشته ای از #محمد_قائد می شود پیدا کرد:
"....او مخلوطی بود به نسبت های دلخواه از هرآنچه به نظرش جالب می رسد : کنفوسیوس، سقراط، لوتر، چه گوارا، کامو، اسلام واقعی، اسلام تخیلی، کمونیسم موجود، سوسیالیسم تخیلی، مبارزات ضداستعماری در کشورهای شمال آفریقا و البته دموکراسی لیبرال کشورهای اروپای غربی!
شیوه کار او برای تهیه این معجون غریب تازگی نداشت و در همان زمان کسانی نسخه کار را بلد بودند و به طرز حیرت آوری ساده بود، چنان ساده که شاید برخی خوانندگان بالای هجده سال متن سخنرانی های او حیرت کنند چرا تاکنون شخصا دست به تهیه چنین معجونی نزده اند،
شریعتی از صدر اسلام شروع می کرد اما ناگهان با چرخشی پرهیجان به اروپای غربی قرن 20 ام می جهید و در محله کارتیه لاتن پاریس و دانشگاه سوربن فرود می آمد:
ابوذر نخستین سوسیالیست جهان بود؛ سوسیالیسم چیست؟ سوسیالیسم همان حرفی است که حزب های مترقی در فرانسه امروز می زنند.
پرتاب شدن از صدر اسلام به اروپای توسعه یافته پس از جنگ جهانی دوم عصاره تاریخ به روایت شریعتی است... ضربه گیر این جهش و چسب پیوند دهنده این دنیاهای سخت ناهمگن، مقداری تقابل مانوی و صفات متضاد در حیطه روانشناسی فردی و ادبیات است؛ آدم های خوب در برابر آدم های بد، آگاهان در برابر جهّال، بزرگوارها در مقابل فرومایه ها؛ شریف ها در برابر شریرها.
وقتی اسم آدم خوب را ابوذر سوسیالیست بگذاریم و آدم ها بد را قاسطین و مارقین بنامیم با موقعیت شبیه کمدی های سینمای صامت رو به روییم:
آدم های خوب لباس سفید و آدم های بد لباس سیاه به تن دارند تا کار تشخیص شخصیت ها برای تماشاچی ساده شود... این روش می تواند روشی برای نمایشنامه نویسی در قالب های ابتدایی باشد، اما از نظر تحلیل تاریخی خدمت چندانی نمی کند.
برای محک زدن به استدلال و نشان دادن استحکام روش کارش شاید یک مورد مناقشه برانگیز از همه گویاتر باشد.
آیت الله محمد هادی میلانی را با ژرژ گورویچ، جامعه شناس فرانسوی و استاد خودش در پاریس، مقایسه می کند و نتیجه می گیرد دومی از اولی به مراتب به تشیع نزدیک تر است!
قابل پیش بینی است که چنین قیاس و چنین نتیجه ای نه تنها بحث برانگیزد، بلکه اسباب خشم و پرخاش شود...
در سطحی عقلی و دور از احساسات، آیت الله مشهدی را می توان با اسقفی فرانسوی مقایسه کرد. در چنین قیاسی اولی از دومی کم نمی آورد، کار هر دو تن حفظ سنت ها، تفسیر متن هایی که به آنها به ارث رسیده و دفاع از وضع موجود است...
خوب که نگاه کنیم شریعتی نظر می دهد حاشا آنچه با چشم خودتان می بینید تجلی اسلام ناب باشد، عصاره آن نوع اسلام در واقع همان حرفی است که در دانشگاه سوربن و کلا در محافل روشنفکران تک رو پاریس می زنند، نه آنچه آیت الله میلانی می گوید.
این ادعا که وضع پیرامون ما اسلام نیست، بلکه وضع موجود در دوردست های اروپا اسلام است، فقط جعل و سفسطه نیست،
"نیرنگ آشکار و اغفال نوجوانان است".
انگار که آن گفته نغز را باید دوباره تکرار کرد؛ همینکه در اینجا و اکنون هنوز میان مایه ای چون او و البته امثال بازرگان به مراد برخی بدل می شوند و برخی سودای بازگشت به شریعتی را دارند، به واقع نامی جز "گسستگی خرد یک ملت" ندارد!
#اجتماعی
#اندیشه
@Roshanfkrane
سوم آذرماه سالروز تولد #علی_شریعتی بود که هنوز هم اقبال به او آنقدر هست که کسانی برای پیدا کردن راه حل وضعیت کنونی خواندن آثارش را توصیه کنند، بهترین توصیف از او را در نوشته ای از #محمد_قائد می شود پیدا کرد:
"....او مخلوطی بود به نسبت های دلخواه از هرآنچه به نظرش جالب می رسد : کنفوسیوس، سقراط، لوتر، چه گوارا، کامو، اسلام واقعی، اسلام تخیلی، کمونیسم موجود، سوسیالیسم تخیلی، مبارزات ضداستعماری در کشورهای شمال آفریقا و البته دموکراسی لیبرال کشورهای اروپای غربی!
شیوه کار او برای تهیه این معجون غریب تازگی نداشت و در همان زمان کسانی نسخه کار را بلد بودند و به طرز حیرت آوری ساده بود، چنان ساده که شاید برخی خوانندگان بالای هجده سال متن سخنرانی های او حیرت کنند چرا تاکنون شخصا دست به تهیه چنین معجونی نزده اند،
شریعتی از صدر اسلام شروع می کرد اما ناگهان با چرخشی پرهیجان به اروپای غربی قرن 20 ام می جهید و در محله کارتیه لاتن پاریس و دانشگاه سوربن فرود می آمد:
ابوذر نخستین سوسیالیست جهان بود؛ سوسیالیسم چیست؟ سوسیالیسم همان حرفی است که حزب های مترقی در فرانسه امروز می زنند.
پرتاب شدن از صدر اسلام به اروپای توسعه یافته پس از جنگ جهانی دوم عصاره تاریخ به روایت شریعتی است... ضربه گیر این جهش و چسب پیوند دهنده این دنیاهای سخت ناهمگن، مقداری تقابل مانوی و صفات متضاد در حیطه روانشناسی فردی و ادبیات است؛ آدم های خوب در برابر آدم های بد، آگاهان در برابر جهّال، بزرگوارها در مقابل فرومایه ها؛ شریف ها در برابر شریرها.
وقتی اسم آدم خوب را ابوذر سوسیالیست بگذاریم و آدم ها بد را قاسطین و مارقین بنامیم با موقعیت شبیه کمدی های سینمای صامت رو به روییم:
آدم های خوب لباس سفید و آدم های بد لباس سیاه به تن دارند تا کار تشخیص شخصیت ها برای تماشاچی ساده شود... این روش می تواند روشی برای نمایشنامه نویسی در قالب های ابتدایی باشد، اما از نظر تحلیل تاریخی خدمت چندانی نمی کند.
برای محک زدن به استدلال و نشان دادن استحکام روش کارش شاید یک مورد مناقشه برانگیز از همه گویاتر باشد.
آیت الله محمد هادی میلانی را با ژرژ گورویچ، جامعه شناس فرانسوی و استاد خودش در پاریس، مقایسه می کند و نتیجه می گیرد دومی از اولی به مراتب به تشیع نزدیک تر است!
قابل پیش بینی است که چنین قیاس و چنین نتیجه ای نه تنها بحث برانگیزد، بلکه اسباب خشم و پرخاش شود...
در سطحی عقلی و دور از احساسات، آیت الله مشهدی را می توان با اسقفی فرانسوی مقایسه کرد. در چنین قیاسی اولی از دومی کم نمی آورد، کار هر دو تن حفظ سنت ها، تفسیر متن هایی که به آنها به ارث رسیده و دفاع از وضع موجود است...
خوب که نگاه کنیم شریعتی نظر می دهد حاشا آنچه با چشم خودتان می بینید تجلی اسلام ناب باشد، عصاره آن نوع اسلام در واقع همان حرفی است که در دانشگاه سوربن و کلا در محافل روشنفکران تک رو پاریس می زنند، نه آنچه آیت الله میلانی می گوید.
این ادعا که وضع پیرامون ما اسلام نیست، بلکه وضع موجود در دوردست های اروپا اسلام است، فقط جعل و سفسطه نیست،
"نیرنگ آشکار و اغفال نوجوانان است".
انگار که آن گفته نغز را باید دوباره تکرار کرد؛ همینکه در اینجا و اکنون هنوز میان مایه ای چون او و البته امثال بازرگان به مراد برخی بدل می شوند و برخی سودای بازگشت به شریعتی را دارند، به واقع نامی جز "گسستگی خرد یک ملت" ندارد!
#اجتماعی
#اندیشه
@Roshanfkrane