#خاطره_برتر
من آدم حساسی نيستم ، وقتی خانهی والدينم را ترڪ ڪردم گريه نڪردم ، وقتی گربهام مرد گريه نڪردم ، وقتی در ناسا ڪار پيدا ڪردم گريه نڪردم و حتی وقتی روی ماه پا گذاشتم گريه نڪردم !!
اما وقتی از روی ماه به زمين نگاه ڪردم بغضم گرفت با ترديد با پرچمی ڪه بنا بود روی ماه نصب ڪنم بازی میکردم از آن فاصله رنگ و نژاد و مليتی نبود ما بوديم و یک خانه ی گرد آبی ، با خودم گفتم انسانها برای چه میجنگند ؟!
انگشت شصتم را به سمت زمین گرفتم و ڪره زمین با آن عظمت پشت انگشت
شصتم پنهان شد و من با تمام وجود اشک ریختم ...!!
#نيل_آرمسترانگ
https://telegram.me/joinchat/CgoWu0BmtKOav-6iGgb65A
روشنفکران
من آدم حساسی نيستم ، وقتی خانهی والدينم را ترڪ ڪردم گريه نڪردم ، وقتی گربهام مرد گريه نڪردم ، وقتی در ناسا ڪار پيدا ڪردم گريه نڪردم و حتی وقتی روی ماه پا گذاشتم گريه نڪردم !!
اما وقتی از روی ماه به زمين نگاه ڪردم بغضم گرفت با ترديد با پرچمی ڪه بنا بود روی ماه نصب ڪنم بازی میکردم از آن فاصله رنگ و نژاد و مليتی نبود ما بوديم و یک خانه ی گرد آبی ، با خودم گفتم انسانها برای چه میجنگند ؟!
انگشت شصتم را به سمت زمین گرفتم و ڪره زمین با آن عظمت پشت انگشت
شصتم پنهان شد و من با تمام وجود اشک ریختم ...!!
#نيل_آرمسترانگ
https://telegram.me/joinchat/CgoWu0BmtKOav-6iGgb65A
روشنفکران
Telegram
روشنفکران
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است
روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است
روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
#خاطره
بعد از نمایش یک فیلم ایرانی، با دوستان خارجی نشسته بودیم به گفتگو
يكيشان پرسيد:
آن پسرک سر چهار راه چه میفروخت؟
مواد مخدر بود يا.
من پاسخ دادم فال میفروخت
پرسيد فال چيه؟
گفتم شعر،
شعرهای شاعر بزرگمان حافظ
با هيجان گفت: يعنی شما از ڪشوری میآييد ڪه در خيابانهايش شعر میفروشند و مردم عادی پول میدهند و شعر میخرند؟
میرفت سر ميزهای مختلف و با شگفتی اين را به همه میگفت!
و اين يعنی زاويهی ديد
يڪی سياهی میبيند و یڪی زیبایی!
#اصغر_فرهادی
https://telegram.me/joinchat/CgoWu0BmtKOav-6iGgb65A
روشنفکران
بعد از نمایش یک فیلم ایرانی، با دوستان خارجی نشسته بودیم به گفتگو
يكيشان پرسيد:
آن پسرک سر چهار راه چه میفروخت؟
مواد مخدر بود يا.
من پاسخ دادم فال میفروخت
پرسيد فال چيه؟
گفتم شعر،
شعرهای شاعر بزرگمان حافظ
با هيجان گفت: يعنی شما از ڪشوری میآييد ڪه در خيابانهايش شعر میفروشند و مردم عادی پول میدهند و شعر میخرند؟
میرفت سر ميزهای مختلف و با شگفتی اين را به همه میگفت!
و اين يعنی زاويهی ديد
يڪی سياهی میبيند و یڪی زیبایی!
#اصغر_فرهادی
https://telegram.me/joinchat/CgoWu0BmtKOav-6iGgb65A
روشنفکران
Telegram
روشنفکران
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است
روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است
روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
@Roshanfkrane.mp3
رادیو
تفلیس
تفلیس
گامار جوبا صبح جمعه با شما
#خاطره_بازی
دقایقی خنده وخاطره بازی با"صبح جمعه با شما"
لطیفه های ریزه میزه 😆
روز خوش
@Roshanfkrane
#خاطره_بازی
دقایقی خنده وخاطره بازی با"صبح جمعه با شما"
لطیفه های ریزه میزه 😆
روز خوش
@Roshanfkrane
تصویر #خاطره_انگیز از طبق کشهای خنچه ی سفره ی عقد جهت بردن به خانه ی عروس در یکی از خیابان های تهران؛ 1353
#جالب
@Roshanfkrane
#جالب
@Roshanfkrane
یک #خاطره از نلسون ماندلا !
یک روز که ریاست جمهوری آفریقای جنوبي بود برای نهار خوردن با همراهان به یک رستوران میرود. روی میز بزرگی که نشسته اند نگاه میکند به گوشه رستوران میبینید یک نفر نشسته و رو از آنها میگیرد.
به یکی از محافظین میگوید بروید او را به میز ما دعوت کنید.
طرف می آید با شرمندگی عرض ادب میکند و نهار را با رییس جمهوری صرف میکند.
پس از آنکه از رستوران خارج میشوند یکی از دوستان به ماندلا اصرار میکند که این شخص کی بود که شما فقط او را دعوت کرده
در جواب گفت این نگهبان زندان سلول من بود که هر گاه زیاد تشنه بوده و درخواست آب میکردم بجای آب ، شلوار خود را پایین آورده و از پنجره سلول بر من ادرار میکرد.
آن همراه خیلی عصبانی میشود.
وقتی میگوید چرا او را دعوت کرده.
نلسون جواب میدهد دیدم ما وقتی به رستوران وارد شدیم آن شخص بسیار شرمنده و با ترس نشسته ودر ذهن خود فکر کرد حالا که او را دیده شاید بفکر انتقام از کارهای گذشته او باشم.
خواستم به او اطمینان دهم که انقلاب ما به قصد انتقام جویی نیامده نفرین و آرزوی مرگ برای دیگران داشتن بذر سیاه ناآرامی و آشفتگی را در وجودمان پرورش میدهد و آسودگی را برایمان بیرنگ میکند ما به دعای هم محتاجیم، نه به نفرین و لعن!
#خاطرات
#اجتماعی
@Roshanfkrane
یک روز که ریاست جمهوری آفریقای جنوبي بود برای نهار خوردن با همراهان به یک رستوران میرود. روی میز بزرگی که نشسته اند نگاه میکند به گوشه رستوران میبینید یک نفر نشسته و رو از آنها میگیرد.
به یکی از محافظین میگوید بروید او را به میز ما دعوت کنید.
طرف می آید با شرمندگی عرض ادب میکند و نهار را با رییس جمهوری صرف میکند.
پس از آنکه از رستوران خارج میشوند یکی از دوستان به ماندلا اصرار میکند که این شخص کی بود که شما فقط او را دعوت کرده
در جواب گفت این نگهبان زندان سلول من بود که هر گاه زیاد تشنه بوده و درخواست آب میکردم بجای آب ، شلوار خود را پایین آورده و از پنجره سلول بر من ادرار میکرد.
آن همراه خیلی عصبانی میشود.
وقتی میگوید چرا او را دعوت کرده.
نلسون جواب میدهد دیدم ما وقتی به رستوران وارد شدیم آن شخص بسیار شرمنده و با ترس نشسته ودر ذهن خود فکر کرد حالا که او را دیده شاید بفکر انتقام از کارهای گذشته او باشم.
خواستم به او اطمینان دهم که انقلاب ما به قصد انتقام جویی نیامده نفرین و آرزوی مرگ برای دیگران داشتن بذر سیاه ناآرامی و آشفتگی را در وجودمان پرورش میدهد و آسودگی را برایمان بیرنگ میکند ما به دعای هم محتاجیم، نه به نفرین و لعن!
#خاطرات
#اجتماعی
@Roshanfkrane