#چندسطرکتاب
وقتی بچه هستی، مدام از تو میپرسند: «حالا فرض کنیم همه مردم خودشون رو انداختن توی چاه. تو هم باید این کار رو بکنی؟».
وقتی بزرگ میشی ماجرا فرق میکنه. آدمها بهت میگن: آهای. همه داران میپرن تو چاه. تو چرا نمیپری؟
📗 #جزء_از_کل
✍ #استیوتولتز
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
وقتی بچه هستی، مدام از تو میپرسند: «حالا فرض کنیم همه مردم خودشون رو انداختن توی چاه. تو هم باید این کار رو بکنی؟».
وقتی بزرگ میشی ماجرا فرق میکنه. آدمها بهت میگن: آهای. همه داران میپرن تو چاه. تو چرا نمیپری؟
📗 #جزء_از_کل
✍ #استیوتولتز
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
#چندسطرکتاب
مردی حجاج را گفت :دوش تو را به خواب چنان دیدم که اندر بهشتی
گفت : اگر خوابت راست باشد در آن جهان بیداد بیش از این جهان باشد.
#حکایت
#عبیدزاکانی
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
مردی حجاج را گفت :دوش تو را به خواب چنان دیدم که اندر بهشتی
گفت : اگر خوابت راست باشد در آن جهان بیداد بیش از این جهان باشد.
#حکایت
#عبیدزاکانی
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
#چندسطرکتاب
شخصی دعوای خدایی میکرد. او را پیش خلیفه بردند.
او را گفت : پارسال یکی اینجا دعوی پیغمبری می کرد، او را بکشتند.
گفت : نیک کردهاند، که او را من نفرستاده بودم.
#حکایت
#عبیدزاکانی
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
شخصی دعوای خدایی میکرد. او را پیش خلیفه بردند.
او را گفت : پارسال یکی اینجا دعوی پیغمبری می کرد، او را بکشتند.
گفت : نیک کردهاند، که او را من نفرستاده بودم.
#حکایت
#عبیدزاکانی
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
#چندسطرکتاب
در حسرتِ زندگیِ دیگران بودن برای این است که از بیرون که نگاه میکنی ، زندگیِ دیگران یک کلّ است که وحدت دارد ، امّا زندگیِ خودمان ، که از درون نگاهش میکنیم ، همهاش تکّه تکّه و پارهپاره بهنظر میآید. هنوز هم در پیِ سرابِ وحدت میدویم .
📕 #یادداشتها
✍ #آلبرکامو
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
در حسرتِ زندگیِ دیگران بودن برای این است که از بیرون که نگاه میکنی ، زندگیِ دیگران یک کلّ است که وحدت دارد ، امّا زندگیِ خودمان ، که از درون نگاهش میکنیم ، همهاش تکّه تکّه و پارهپاره بهنظر میآید. هنوز هم در پیِ سرابِ وحدت میدویم .
📕 #یادداشتها
✍ #آلبرکامو
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
#چندسطرکتاب
هیچ چیز به اندازه یِ غم مشترک، آدمها را به این سرعت و سهولت، گرچه اغلب به گونهای کاذب و فریبنده، به هم نزدیک نمیکند. جوّ همدردی بیتوقعانه انواع حالات بیم و احتیاط را از بین میبرد؛ فرزانه و عامی، دانشمند و بیسواد به آسانی آن را درک میکنند؛ در حالی که سادهترین وسیلهی نزدیک شدن آدمها به یکدیگر است، فوقالعاده کمیاب هم هست…!
📙 شوخی
✍️میلان کوندرا
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
هیچ چیز به اندازه یِ غم مشترک، آدمها را به این سرعت و سهولت، گرچه اغلب به گونهای کاذب و فریبنده، به هم نزدیک نمیکند. جوّ همدردی بیتوقعانه انواع حالات بیم و احتیاط را از بین میبرد؛ فرزانه و عامی، دانشمند و بیسواد به آسانی آن را درک میکنند؛ در حالی که سادهترین وسیلهی نزدیک شدن آدمها به یکدیگر است، فوقالعاده کمیاب هم هست…!
📙 شوخی
✍️میلان کوندرا
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
#چندسطرکتاب
هیچ چیز به اندازه یِ غم مشترک، آدمها را به این سرعت و سهولت، گرچه اغلب به گونهای کاذب و فریبنده، به هم نزدیک نمیکند. جوّ همدردی بیتوقعانه انواع حالات بیم و احتیاط را از بین میبرد؛ فرزانه و عامی، دانشمند و بیسواد به آسانی آن را درک میکنند؛ در حالی که سادهترین وسیلهی نزدیک شدن آدمها به یکدیگر است، فوقالعاده کمیاب هم هست…!
📙 شوخی
✍️میلان کوندرا
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
هیچ چیز به اندازه یِ غم مشترک، آدمها را به این سرعت و سهولت، گرچه اغلب به گونهای کاذب و فریبنده، به هم نزدیک نمیکند. جوّ همدردی بیتوقعانه انواع حالات بیم و احتیاط را از بین میبرد؛ فرزانه و عامی، دانشمند و بیسواد به آسانی آن را درک میکنند؛ در حالی که سادهترین وسیلهی نزدیک شدن آدمها به یکدیگر است، فوقالعاده کمیاب هم هست…!
📙 شوخی
✍️میلان کوندرا
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
#چندسطرکتاب
بالای سر هر داستان عاشقانهای، این تفکر، هر چند وحشتناک و نادانسته، آویزان است که چگونه پایان مییابد. درست به این میماند که در عین سلامت و نیرو، بکوشیم به مرگمان فکر کنیم.
تنها تفاوت میان پایان عشق و پایان زندگی این است که: حداقل در مورد دوم، خیالمان راحت است، این آسایش خاطر را داریم که بعد از مُردن چیزی حس نخواهیم کرد. در مورد عشق چنین آسایشی وجود ندارد، چه کسی میداند که پایان یک رابطه؛ لزوما پایان عشق و قطعا پایان زندگی نیست.
📕جستارهایی در باب عشق
✍️آلن دوباتن
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
بالای سر هر داستان عاشقانهای، این تفکر، هر چند وحشتناک و نادانسته، آویزان است که چگونه پایان مییابد. درست به این میماند که در عین سلامت و نیرو، بکوشیم به مرگمان فکر کنیم.
تنها تفاوت میان پایان عشق و پایان زندگی این است که: حداقل در مورد دوم، خیالمان راحت است، این آسایش خاطر را داریم که بعد از مُردن چیزی حس نخواهیم کرد. در مورد عشق چنین آسایشی وجود ندارد، چه کسی میداند که پایان یک رابطه؛ لزوما پایان عشق و قطعا پایان زندگی نیست.
📕جستارهایی در باب عشق
✍️آلن دوباتن
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
#چندسطرکتاب
بذر تمام بدبختیهای ما در سالهایی کاشته میشود که با آدمهایی سر و کار داریم که معتقدند، نه تنها دریافتهاند چه چیزهایی برای خودشان درست است، بلکه صلاح دیگران را نیز میدانند.
آنها با توسل به این اکتشاف خود و سنت مخربی که هزاران سال است بر فکر آنها سایه افکنده، احساس میکنند وظیفه دارند ما را مجبور کنند کاری را که از نظر آنها درست است (چون آنخ ماهو در زمان فرعون)، انجام دهیم.
بزرگترین بدبختی انسان نحوه مقاومتش در برابر این اجبار است؛ نظریه انتخاب مخالف سنت باستانی، من صلاح تو را می دانم، است.
📕 #نظریه_انتخاب
✍ #ویلیام_گلاسر
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
بذر تمام بدبختیهای ما در سالهایی کاشته میشود که با آدمهایی سر و کار داریم که معتقدند، نه تنها دریافتهاند چه چیزهایی برای خودشان درست است، بلکه صلاح دیگران را نیز میدانند.
آنها با توسل به این اکتشاف خود و سنت مخربی که هزاران سال است بر فکر آنها سایه افکنده، احساس میکنند وظیفه دارند ما را مجبور کنند کاری را که از نظر آنها درست است (چون آنخ ماهو در زمان فرعون)، انجام دهیم.
بزرگترین بدبختی انسان نحوه مقاومتش در برابر این اجبار است؛ نظریه انتخاب مخالف سنت باستانی، من صلاح تو را می دانم، است.
📕 #نظریه_انتخاب
✍ #ویلیام_گلاسر
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
#چندسطرکتاب
اگر انسان ماجراجویی پیشه كند، بی تردید تجربه هایی كسب می كند كه دیگران از آن محرومند.
ما برای در پیش گرفتن این سفر، شیر یا خط انداختیم. شیر آمد؛ یعنی باید رفت.
و ما رفتیم. اگر خط هم می آمد و حتی اگر ده بار پشت سر هم خط می آمد،
ما آن را شیر می دیدیم و به راه می افتادیم.
انسان میزان همه چیز است. نگاه من است که به همه چیز معنا می دهد.
ما می خواستیم اینگونه باشد و شد. مهم نبود که آیا شتابزده تصمیم گرفتیم یا نه. مهم آن بود که گام در راهی می گذاشتیم که دوست داشتیم.
ما به راه افتادیم و رفتیم و رفتیم. هنگامی که باز گشتیم دیگر آن آدم پیشین نبودیم.
عوض شده بودیم.
سفر نگاه ما را به اوج ها برده بود.
بزرگ تر شده بودیم...!
📘خاطرات سفر با موتورسیکلت
✍ارنستو چهگوارا
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
اگر انسان ماجراجویی پیشه كند، بی تردید تجربه هایی كسب می كند كه دیگران از آن محرومند.
ما برای در پیش گرفتن این سفر، شیر یا خط انداختیم. شیر آمد؛ یعنی باید رفت.
و ما رفتیم. اگر خط هم می آمد و حتی اگر ده بار پشت سر هم خط می آمد،
ما آن را شیر می دیدیم و به راه می افتادیم.
انسان میزان همه چیز است. نگاه من است که به همه چیز معنا می دهد.
ما می خواستیم اینگونه باشد و شد. مهم نبود که آیا شتابزده تصمیم گرفتیم یا نه. مهم آن بود که گام در راهی می گذاشتیم که دوست داشتیم.
ما به راه افتادیم و رفتیم و رفتیم. هنگامی که باز گشتیم دیگر آن آدم پیشین نبودیم.
عوض شده بودیم.
سفر نگاه ما را به اوج ها برده بود.
بزرگ تر شده بودیم...!
📘خاطرات سفر با موتورسیکلت
✍ارنستو چهگوارا
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
#چندسطرکتاب
تاریخ مقدس" موضوع مورد علاقه ام بود.قصه ی پریانی بود عجیب. پر از ظرایف با مارهایی که حرف می زدند،طوفان ها و رنگین کمان ها،دزدان و آدم کشان، برادر،برادر می کشت.
پدری می خواست تنها پسرش را سر ببرد.
خداوند هر دو دقیقه یک بار دخالت می کرد و سهم کشتارش را انجام می داد.
آدم ها، بی آنکه پایشان تر شود،از دریا می گذشتند.
📘زوربای یونان
✍ نیکوس کازنتزاکیس
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
تاریخ مقدس" موضوع مورد علاقه ام بود.قصه ی پریانی بود عجیب. پر از ظرایف با مارهایی که حرف می زدند،طوفان ها و رنگین کمان ها،دزدان و آدم کشان، برادر،برادر می کشت.
پدری می خواست تنها پسرش را سر ببرد.
خداوند هر دو دقیقه یک بار دخالت می کرد و سهم کشتارش را انجام می داد.
آدم ها، بی آنکه پایشان تر شود،از دریا می گذشتند.
📘زوربای یونان
✍ نیکوس کازنتزاکیس
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
#چندسطرکتاب
من از زمانی که قلب خود را گم کرده است میترسم
من از تصویر بیهودگی این همه دست
و از تجسم بیگانگی این همه صورت میترسم
"من مثل دانش آموزی
که درس هندسه اش را
دیوانه وار دوست می دارد تنها هستم"
و فکر میکنم...
و فکر میکنم...
و فکر میکنم...
و قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
و ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی میشود...
#فروغ
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
من از زمانی که قلب خود را گم کرده است میترسم
من از تصویر بیهودگی این همه دست
و از تجسم بیگانگی این همه صورت میترسم
"من مثل دانش آموزی
که درس هندسه اش را
دیوانه وار دوست می دارد تنها هستم"
و فکر میکنم...
و فکر میکنم...
و فکر میکنم...
و قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
و ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی میشود...
#فروغ
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
#چندسطرکتاب
شخصی از مولانا عضد الدین پرسید :
چونست که در زمان خلفا مردم دعوای خدایی و پیغمبری بسیار می کردند و اکنون نمی کنند؟
گفت : مردم این روزگار را چندان ظلم و گرسنگی افتاده است که نه از خدایشان به یاد می آید و نی از پیغامبر .
#حکایت
#عبیدزاکانی
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
شخصی از مولانا عضد الدین پرسید :
چونست که در زمان خلفا مردم دعوای خدایی و پیغمبری بسیار می کردند و اکنون نمی کنند؟
گفت : مردم این روزگار را چندان ظلم و گرسنگی افتاده است که نه از خدایشان به یاد می آید و نی از پیغامبر .
#حکایت
#عبیدزاکانی
🆔👉 @Roshanfkrane ✍