📚فروپاشی از آن چه می بینید به شما نزدیک تر است
✍️ #وحیدشامخی و #مجتبی_لشکربلوکی
🔻احتمالا نام مجله معتبر و معروف فوربز را شنیده باشید. جزو معتبرترین نشریات کسب وکار، موفقیت، کارآفرینی و ثروت است. این نشریه روی جلد خود را در سال 2007 به نوکیا اختصاص داد و یک تیتر جنجالی زد: «آیا کسی می تواند نوکیا را با یک میلیارد مشتری از تخت پادشاهی به زیر کشد؟». نوکیا آن روزها سلطان بلامنازع موبایل و ارتباطات بود. اما نوکیا فروپاشید: طی سیزده سال سهم بازارش از رتبه اول به رتبه دهم و ارزش شرکت از 250 به کمتر از 4 میلیارد یورو سقوط کرد.
🔻خیلی از ما وسیلهای به نام موبایل را با برند نوکیا شناختیم. به خاطر دارم که یکی از همکلاسیهایمان در دانشگاه، گوشی نوکیایی به نام 6600 را تازه خرید بود (جدیدترین مدل آن زمان) که از دوربینش برای تقلب سر جلسه امتحان استفاده کرد و همه دهانمان از تعجب باز مانده بود که دوربین این گوشی چنان کیفیتی دارد که میشود از برگه بغلدستی عکس گرفت و همان را خواند و نوشت!
🔻یکی از جالبترین تحلیلهایی که در ارتباط با فروپاشی امپراطوری نوکیا منتشر شده است، نتایج مطالعات مشترکی میان یک دانشگاه فنلاندی و مدرسه کسبوکار معتبر اینسید فرانسه است. این نتایج حرفهای شنیدنی را در قالب سه نکته طرح میکند که خود حاصل 120 مصاحبه (شامل 9 مصاحبه با اعضای هیئتمدیره و 19 مصاحبه با مدیران ارشد نوکیا) بوده است. اما این سه راز سقوط چیست؟
1⃣راز اول: نبود فضای مناسب برای گفتگوهای صریح، آزاد و بنیادین: در آن بازه زمانی فضای مناسبی برای گفتوگوها و بحثهای جدی و راهبردی وجود نداشت. یکی از مدیران ارشد نوکیا نقل میکند که بین سالهای 2007 تا 2011، خیلی از اعضای هیئتمدیره احساس میکردند که دیگر نمیتوانند راحت و آزاد صحبت کنند و نتیجهاش این بود که تهدیدات اپل و گوگل به میزان کافی منتقل نمیشد و برنامه مناسبی برایش در نظر گرفته نشد!
2⃣راز دوم این بود که به صورت احساسی مدیران به سیستمعامل سیمبین وابسته شده بودند و همه گوشیهایش را با این سیستمعامل عرضه میکرد. کسی به خودش اجازه نمیداد به گزینه دیگری فکر کند. مدت ها روی سیستمعامل خودش پافشاری کرد وقتی هم در سال 2012 با تغییر مدیریت به فکر افتادند، دیگر خیلی دیر شده بود!
3⃣راز سوم: اینکه تحلیلها و تصمیمات براساس دادههای واقعی نبود و بیشتر احساسی، شهودی و شخصی بود. نقل میشود که وقتی نوکیا تصمیم گرفت بهجای سیمبین از سیستمعامل جدیدی استفاده کند، خیلی از مدیران سیستمعامل ویندوز را پیشنهاد میدادند. این در حالی بود که دادهها و شواهد واقعی افق روشنی برای سیستمعامل ویندوز نشان نمیداد و موفقیت این سیستمعامل بسیار بعید به نظر میرسید. اما نوکیا ویندوز را در گوشیهایش استفاده کرد و نتیجهاش هم شکست کاملش در سال 2013 بود.
🔻تحلیل و تجویز راهبردی:
سه نکتهای که بهعنوان عوامل سقوط نوکیا بیان شد، میتواند عوامل شکست هر سیستم اقتصادی یا سیاسی باشد.
در هر سیستمی که نشود به راحتی نقد کرد، نظر داد، مفروضات را به چالش کشید و خطوط قرمز دایره گفتگوی شما را محدود کند، یک گام به سقوط نزدیک شده است.
در هر سیستمی که وابستگی بی دلیل به گذشته، به تصمیمات گذشته، به نمادهای گذشته زیاد شود به گونه ای که به جای آنکه تصمیم عقلایی بگیریم، بحث ها حیثیتی-ناموسی شود گام بلند دوم را به سمت سقوط برداشته ایم. هر جا احساس کردید داریم تصمیم می گیریم نه به خاطر ساختن آینده بلکه دقیقا به خاطر دفاع از عملکرد گذشته، این یک نشانه بی بدیل سقوط است.
اگر خواسته های شخصی و انتخاب های احساسی-هیجانی جای تصمیم گیری مبتنی بر داده ها، آمار، اطلاعات، مقایسه گزینه ها را گرفت، آنگاه جایگزین شدن احساسات و هیجانات به جای واقعیات و عقلانیت، میخ آخر سقوط را محکم خواهد کوبید. زمانی که چشم هایمان را به واقعیت بستیم و گوش هایمان سنگین شد، سقوط به ما نزدیک می شود
باور کنیم سقوط نزدیک است! خیلی نزدیک؛ لای این شب بوها! تاریخ را بنگریم بزرگ ترین امپراطوری ها به زیر کشیده شدند، شرکت های بزرگ در هم شکستند، مقتدرترین نظام ها به خاطره ها پیوستند و برندهای نام آور سرنوشتی شرم آور پیدا کردند. چرا که خطوط قرمز گلوی گفتگوی آزاد را فشرد، بحث ها حیثیتی-ناموسی شد و دفاع از گذشته به جای ساختن آینده نقش آفرین شد، چشم ها بسته و گوش ها سنگین شد. واقعیت ها و عقلانیت در برابر احساسات و هیجانات شکست خوردند.
⚫️فروپاشی از آن چه می بینید به شما نزدیک تر است.
#اجتماعی
#تفکر
@Roshanfkrane
✍️ #وحیدشامخی و #مجتبی_لشکربلوکی
🔻احتمالا نام مجله معتبر و معروف فوربز را شنیده باشید. جزو معتبرترین نشریات کسب وکار، موفقیت، کارآفرینی و ثروت است. این نشریه روی جلد خود را در سال 2007 به نوکیا اختصاص داد و یک تیتر جنجالی زد: «آیا کسی می تواند نوکیا را با یک میلیارد مشتری از تخت پادشاهی به زیر کشد؟». نوکیا آن روزها سلطان بلامنازع موبایل و ارتباطات بود. اما نوکیا فروپاشید: طی سیزده سال سهم بازارش از رتبه اول به رتبه دهم و ارزش شرکت از 250 به کمتر از 4 میلیارد یورو سقوط کرد.
🔻خیلی از ما وسیلهای به نام موبایل را با برند نوکیا شناختیم. به خاطر دارم که یکی از همکلاسیهایمان در دانشگاه، گوشی نوکیایی به نام 6600 را تازه خرید بود (جدیدترین مدل آن زمان) که از دوربینش برای تقلب سر جلسه امتحان استفاده کرد و همه دهانمان از تعجب باز مانده بود که دوربین این گوشی چنان کیفیتی دارد که میشود از برگه بغلدستی عکس گرفت و همان را خواند و نوشت!
🔻یکی از جالبترین تحلیلهایی که در ارتباط با فروپاشی امپراطوری نوکیا منتشر شده است، نتایج مطالعات مشترکی میان یک دانشگاه فنلاندی و مدرسه کسبوکار معتبر اینسید فرانسه است. این نتایج حرفهای شنیدنی را در قالب سه نکته طرح میکند که خود حاصل 120 مصاحبه (شامل 9 مصاحبه با اعضای هیئتمدیره و 19 مصاحبه با مدیران ارشد نوکیا) بوده است. اما این سه راز سقوط چیست؟
1⃣راز اول: نبود فضای مناسب برای گفتگوهای صریح، آزاد و بنیادین: در آن بازه زمانی فضای مناسبی برای گفتوگوها و بحثهای جدی و راهبردی وجود نداشت. یکی از مدیران ارشد نوکیا نقل میکند که بین سالهای 2007 تا 2011، خیلی از اعضای هیئتمدیره احساس میکردند که دیگر نمیتوانند راحت و آزاد صحبت کنند و نتیجهاش این بود که تهدیدات اپل و گوگل به میزان کافی منتقل نمیشد و برنامه مناسبی برایش در نظر گرفته نشد!
2⃣راز دوم این بود که به صورت احساسی مدیران به سیستمعامل سیمبین وابسته شده بودند و همه گوشیهایش را با این سیستمعامل عرضه میکرد. کسی به خودش اجازه نمیداد به گزینه دیگری فکر کند. مدت ها روی سیستمعامل خودش پافشاری کرد وقتی هم در سال 2012 با تغییر مدیریت به فکر افتادند، دیگر خیلی دیر شده بود!
3⃣راز سوم: اینکه تحلیلها و تصمیمات براساس دادههای واقعی نبود و بیشتر احساسی، شهودی و شخصی بود. نقل میشود که وقتی نوکیا تصمیم گرفت بهجای سیمبین از سیستمعامل جدیدی استفاده کند، خیلی از مدیران سیستمعامل ویندوز را پیشنهاد میدادند. این در حالی بود که دادهها و شواهد واقعی افق روشنی برای سیستمعامل ویندوز نشان نمیداد و موفقیت این سیستمعامل بسیار بعید به نظر میرسید. اما نوکیا ویندوز را در گوشیهایش استفاده کرد و نتیجهاش هم شکست کاملش در سال 2013 بود.
🔻تحلیل و تجویز راهبردی:
سه نکتهای که بهعنوان عوامل سقوط نوکیا بیان شد، میتواند عوامل شکست هر سیستم اقتصادی یا سیاسی باشد.
در هر سیستمی که نشود به راحتی نقد کرد، نظر داد، مفروضات را به چالش کشید و خطوط قرمز دایره گفتگوی شما را محدود کند، یک گام به سقوط نزدیک شده است.
در هر سیستمی که وابستگی بی دلیل به گذشته، به تصمیمات گذشته، به نمادهای گذشته زیاد شود به گونه ای که به جای آنکه تصمیم عقلایی بگیریم، بحث ها حیثیتی-ناموسی شود گام بلند دوم را به سمت سقوط برداشته ایم. هر جا احساس کردید داریم تصمیم می گیریم نه به خاطر ساختن آینده بلکه دقیقا به خاطر دفاع از عملکرد گذشته، این یک نشانه بی بدیل سقوط است.
اگر خواسته های شخصی و انتخاب های احساسی-هیجانی جای تصمیم گیری مبتنی بر داده ها، آمار، اطلاعات، مقایسه گزینه ها را گرفت، آنگاه جایگزین شدن احساسات و هیجانات به جای واقعیات و عقلانیت، میخ آخر سقوط را محکم خواهد کوبید. زمانی که چشم هایمان را به واقعیت بستیم و گوش هایمان سنگین شد، سقوط به ما نزدیک می شود
باور کنیم سقوط نزدیک است! خیلی نزدیک؛ لای این شب بوها! تاریخ را بنگریم بزرگ ترین امپراطوری ها به زیر کشیده شدند، شرکت های بزرگ در هم شکستند، مقتدرترین نظام ها به خاطره ها پیوستند و برندهای نام آور سرنوشتی شرم آور پیدا کردند. چرا که خطوط قرمز گلوی گفتگوی آزاد را فشرد، بحث ها حیثیتی-ناموسی شد و دفاع از گذشته به جای ساختن آینده نقش آفرین شد، چشم ها بسته و گوش ها سنگین شد. واقعیت ها و عقلانیت در برابر احساسات و هیجانات شکست خوردند.
⚫️فروپاشی از آن چه می بینید به شما نزدیک تر است.
#اجتماعی
#تفکر
@Roshanfkrane
📚شلوار قرمزت را در بیار وگرنه کشته می شوی!
✍قبل از جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۲، وزیر جنگ فرانسه در حال بازگشت از جبهه بالکان به این نتیجه رسید که بُرد گلولههای اسلحهها به شدت افزایش یافته است و نیاز به استتار (مخفی ماندن از دیدرس دشمن) بیش از گذشته است. چرا که دیده شدن هر سرباز، یعنی هدفگیری دقیق توسط دشمن و نهایتا کشته شدن
او لباس کمرنگ بلغارها را دید و تصمیم گرفت لباس سربازهای فرانسوی را تغییر دهد. سربازان فرانسوی تا آن زمان همچنان لباس آبی پررنگ با شلوارهای قرمز میپوشیدند. پیشنهاد داد تا سربازان فرانسوی لباس خاکستری-آبی یا خاکستری-سبز بپوشند؛ اما غرور ارتشِ نمی گذاشت. آنها به همان اندازهای در پوشیدن کتِ دامندارِ آبی و شلوار قرمز اصرار داشتند؛ که زمانی در نپذیرفتن توپهای سنگین پافشاری کرده بودند.
نظامیان فرانسوی «حیثیت ارتش» را در خطر میدیدند؛ چرا که رنگ لباسشان داشت تغییر میکرد! روزنامه «اکو دو پاری» نوشت: «بهفراموشی سپردن تمام آنچه رنگی است، تمام آنچه به سربازان سیمای درخشان میبخشد؛ هم خلاف سلیقه فرانسوی است و هم خلاف عملکرد نظامی!!» می بینید چگونه با هیجانات کاذب، واقعیت های واضح را نادیده گرفتند. در هر صورت آن زمان مساله حیثیت و غرور فرانسوی قابل شوخی کردن نبود.
وضعیت زمانی بدتر می شود که وزیر جنگ قبلی هم به نفع وضعیت موجود وارد میدان شد! موسیو اتیِن، وزیر قبلی از جانب فرانسه گفته بود: «حذف شلوار قرمز؟ هرگز! شلوار قرمز یعنی فرانسه!»
بعدترها زمانی که فرانسویها گروه گروه در مقابل اسلحههای آلمانی قتل عام میشدند و مثل برگهای درختی در پاییز بر روی زمین میافتادند؛ هیچکدامشان شاید نمیدانست که شلوارهای قرمز یا حیثیت فرانسه چگونه آنان را به کشتن دادهاند. وزیر جنگ فرانسه، مسیمی، بعدترها اعتراف کرد: «آن چسبیدن کورکورانه و ابلهانه به چشمگیرترین رنگ، عواقبی سخت در پی داشت»!!! (برگرفته از نوشته دکتر امیرناظمی، ژرف اندیش و آینده پژوه)
🔻تحلیل و تجویز راهبردی:
فکر نکنید این یک داستان تاریخی بود که تمام شد. همه ما، تاکید می کنم همه ما شلوارهای قرمز داریم. بگذارید چند مثال را با هم مرور کنیم.
1- در سطح سازمان: در یکی از شرکت های با سابقه بالای نیم قرن به این نتیجه رسیدند که یکی از مشکلات شرکت، نام شرکت است. این شرکت در سراسر کشور حضور داشت. اما نامش باعث می شد که نه محصولاتش را بتوان خوب نام گذاری کرد و نه مردم درک درستی از ماهیت شرکت پیدا می کردند. پیشنهاد تغییر نام شرکت داده شد و در ثانیه اول رد شد. چرا؟ گفتند که قبلا یک بار زمزمه تغییر نام شرکت که پیش آمده بود. بازنشستگان تهدید به تظاهرات کردند. خیلی جالب بود! سودآوری شرکت به خطر افتاد اما شلوار قرمز را از پای شان در نیاوردند.
2-در سطح زندگی فردی: روزنامه نگاری، سال های سال است که در روزنامه ها قلم می زند. اکنون دیگر به خاطر ظهور شبکه های اجتماعی، بُرد آنان بسیار بیشتر از روزنامه است. وقتی به روزنامه نگار پیشنهاد می دهید که در شبکه های اجتماعی مطلبش را منتشر کند چه می گوید؟ حذف شلوار قرمز (روزنامه) یعنی نادیده گرفتن سابقه 20 سال روزنامه نگاری من (هویت و حیثیت بیست ساله من)! کاغذها می مانند اما شبکه های حذف و فیلتر می شوند.
3-در سطح کشورداری: یکی از تعطیلات اعیاد ملی یا مذهبی که در کشور خود داریم را در نظر بگیرید. صحبت بر سر این است که آن عید، عید بماند اما تعطیل نباشد. دلیلش هم ساده است: اگر نفت ملی شده است چه ربطی دارد که آن روز را کار نکنیم؟ یعنی چه ارتباطی وجود دارد بین کار نکردن ما و ملی شدن صنعت نفت.یا اگر میلاد یکی از بزرگان دین است چه نیازی دارد که آن روز را کار نکنیم. اما کافی است همین را بگوییم تا شلوار قرمزها چنین جملاتی را بیان کنند:حذف شلوار قرمز؟ هرگز! شلوار قرمز یعنی سابقه تاریخی و غرور ملی!
🔻چه باید کرد؟
1-تفکیک محور از پیرامون: اولین کاری که باید انجام دهیم این است که بین موجود محوری (اصل/هدف اصلی/ماموریت)و موضوعات پیرامونی (ملحقات و ...)تفکیک قائل شویم. به راحتی نگوییم شلوار قرمز یعنی فرانسه، نوشتن در روزنامه یعنی اصل نوشتن. این مساله از آن جا اهمیت پیدا می کند که در دنیای تغییرات شگرف و همیشگی، آنانکه با تحولات، خود را تطبیق نمی دهند، همانند کسانی که شلوار قرمز را هویت ملیشان میدانند، هم خود و هم کشورشان را قربانی میکنند.
2- اگر نمیخواهیم که شلوار قرمز بر پا، جلوی مسلسلها هدف قرار گیریم؛ پس چارهای نداریم جز آنکه با حافظان وضع موجود گفتگو کنیم؛ به زبان های مختلف و مثال های مختلف با خود و با دیگران تکرار کنیم: «شلوار قرمز» هیچ ارتباطی به «حیثیت و غرور فردی./سازمانی/ملی» ندارد!
3- هر چیزی را سریع تبدیل به ارزش، هویت، حیثیت و غرور فردی/سازمانی/ملی نکنیم.
#مجتبی_لشکربلوکی
#اجتماعی
@Roshanfkrane
✍قبل از جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۲، وزیر جنگ فرانسه در حال بازگشت از جبهه بالکان به این نتیجه رسید که بُرد گلولههای اسلحهها به شدت افزایش یافته است و نیاز به استتار (مخفی ماندن از دیدرس دشمن) بیش از گذشته است. چرا که دیده شدن هر سرباز، یعنی هدفگیری دقیق توسط دشمن و نهایتا کشته شدن
او لباس کمرنگ بلغارها را دید و تصمیم گرفت لباس سربازهای فرانسوی را تغییر دهد. سربازان فرانسوی تا آن زمان همچنان لباس آبی پررنگ با شلوارهای قرمز میپوشیدند. پیشنهاد داد تا سربازان فرانسوی لباس خاکستری-آبی یا خاکستری-سبز بپوشند؛ اما غرور ارتشِ نمی گذاشت. آنها به همان اندازهای در پوشیدن کتِ دامندارِ آبی و شلوار قرمز اصرار داشتند؛ که زمانی در نپذیرفتن توپهای سنگین پافشاری کرده بودند.
نظامیان فرانسوی «حیثیت ارتش» را در خطر میدیدند؛ چرا که رنگ لباسشان داشت تغییر میکرد! روزنامه «اکو دو پاری» نوشت: «بهفراموشی سپردن تمام آنچه رنگی است، تمام آنچه به سربازان سیمای درخشان میبخشد؛ هم خلاف سلیقه فرانسوی است و هم خلاف عملکرد نظامی!!» می بینید چگونه با هیجانات کاذب، واقعیت های واضح را نادیده گرفتند. در هر صورت آن زمان مساله حیثیت و غرور فرانسوی قابل شوخی کردن نبود.
وضعیت زمانی بدتر می شود که وزیر جنگ قبلی هم به نفع وضعیت موجود وارد میدان شد! موسیو اتیِن، وزیر قبلی از جانب فرانسه گفته بود: «حذف شلوار قرمز؟ هرگز! شلوار قرمز یعنی فرانسه!»
بعدترها زمانی که فرانسویها گروه گروه در مقابل اسلحههای آلمانی قتل عام میشدند و مثل برگهای درختی در پاییز بر روی زمین میافتادند؛ هیچکدامشان شاید نمیدانست که شلوارهای قرمز یا حیثیت فرانسه چگونه آنان را به کشتن دادهاند. وزیر جنگ فرانسه، مسیمی، بعدترها اعتراف کرد: «آن چسبیدن کورکورانه و ابلهانه به چشمگیرترین رنگ، عواقبی سخت در پی داشت»!!! (برگرفته از نوشته دکتر امیرناظمی، ژرف اندیش و آینده پژوه)
🔻تحلیل و تجویز راهبردی:
فکر نکنید این یک داستان تاریخی بود که تمام شد. همه ما، تاکید می کنم همه ما شلوارهای قرمز داریم. بگذارید چند مثال را با هم مرور کنیم.
1- در سطح سازمان: در یکی از شرکت های با سابقه بالای نیم قرن به این نتیجه رسیدند که یکی از مشکلات شرکت، نام شرکت است. این شرکت در سراسر کشور حضور داشت. اما نامش باعث می شد که نه محصولاتش را بتوان خوب نام گذاری کرد و نه مردم درک درستی از ماهیت شرکت پیدا می کردند. پیشنهاد تغییر نام شرکت داده شد و در ثانیه اول رد شد. چرا؟ گفتند که قبلا یک بار زمزمه تغییر نام شرکت که پیش آمده بود. بازنشستگان تهدید به تظاهرات کردند. خیلی جالب بود! سودآوری شرکت به خطر افتاد اما شلوار قرمز را از پای شان در نیاوردند.
2-در سطح زندگی فردی: روزنامه نگاری، سال های سال است که در روزنامه ها قلم می زند. اکنون دیگر به خاطر ظهور شبکه های اجتماعی، بُرد آنان بسیار بیشتر از روزنامه است. وقتی به روزنامه نگار پیشنهاد می دهید که در شبکه های اجتماعی مطلبش را منتشر کند چه می گوید؟ حذف شلوار قرمز (روزنامه) یعنی نادیده گرفتن سابقه 20 سال روزنامه نگاری من (هویت و حیثیت بیست ساله من)! کاغذها می مانند اما شبکه های حذف و فیلتر می شوند.
3-در سطح کشورداری: یکی از تعطیلات اعیاد ملی یا مذهبی که در کشور خود داریم را در نظر بگیرید. صحبت بر سر این است که آن عید، عید بماند اما تعطیل نباشد. دلیلش هم ساده است: اگر نفت ملی شده است چه ربطی دارد که آن روز را کار نکنیم؟ یعنی چه ارتباطی وجود دارد بین کار نکردن ما و ملی شدن صنعت نفت.یا اگر میلاد یکی از بزرگان دین است چه نیازی دارد که آن روز را کار نکنیم. اما کافی است همین را بگوییم تا شلوار قرمزها چنین جملاتی را بیان کنند:حذف شلوار قرمز؟ هرگز! شلوار قرمز یعنی سابقه تاریخی و غرور ملی!
🔻چه باید کرد؟
1-تفکیک محور از پیرامون: اولین کاری که باید انجام دهیم این است که بین موجود محوری (اصل/هدف اصلی/ماموریت)و موضوعات پیرامونی (ملحقات و ...)تفکیک قائل شویم. به راحتی نگوییم شلوار قرمز یعنی فرانسه، نوشتن در روزنامه یعنی اصل نوشتن. این مساله از آن جا اهمیت پیدا می کند که در دنیای تغییرات شگرف و همیشگی، آنانکه با تحولات، خود را تطبیق نمی دهند، همانند کسانی که شلوار قرمز را هویت ملیشان میدانند، هم خود و هم کشورشان را قربانی میکنند.
2- اگر نمیخواهیم که شلوار قرمز بر پا، جلوی مسلسلها هدف قرار گیریم؛ پس چارهای نداریم جز آنکه با حافظان وضع موجود گفتگو کنیم؛ به زبان های مختلف و مثال های مختلف با خود و با دیگران تکرار کنیم: «شلوار قرمز» هیچ ارتباطی به «حیثیت و غرور فردی./سازمانی/ملی» ندارد!
3- هر چیزی را سریع تبدیل به ارزش، هویت، حیثیت و غرور فردی/سازمانی/ملی نکنیم.
#مجتبی_لشکربلوکی
#اجتماعی
@Roshanfkrane
🔴 عقده خاک بر سری ایرانیان
📝 #مجتبی_لشکربلوکی
عقده خاک بر سری ایرانیان چهار نشانه دارد:
1️⃣ نوستالوژی دیروز؛ همیشه می گوییم که دیروز، خیلی بهتر از امروز بود. هر سال می گیم دریغ از پارسال. ولی هیچ کدام مان حاضر نیستیم که به زندگی سی سال قبل بازگردیم.
2️⃣ غازپنداری مرغ همسایه: ما یک سری جملات کلاسیک داریم که این گونه آغاز می شود: در کشورهای پیشرفته ..... این جملات با کشورهای پیشرفته یا با بقیه کشورهای دنیا شروع می شود و هر چیزی که واقعیت دارد یا ندارد اما آرزوی ماست را می گوییم. گويی که ده ها سال تمام کشورهای دنیا را بررسی میدانی و حضوری کرده ایم. اگر یک ژاپنی بیاید و چند عدد پلاستیک از روی زمین بردارد می گوییم که آن ها چقدر با شعورند و ما چقدر ...! ولی اگر یک گروه 10 نفره سه شبانه روز خود را برای پاکسازی جنگل صرف کنند بازتابی پیدا نمی کند. اگر در اسکاتلند کسی مغازه اش را باز بگذارد و قیمت اجناس را بزند و برود و هر کسی خودش حساب کند این عین فرهنگ است اما اگر در ایران کسی چنین کند (که کرده است) می گوییم ....
3️⃣ نفرت از مسوولین و دیگران: دیگران بد رانندگی می کنند. دیگران صف را رعایت نمی کنند. دیگران بی توجهند. دیگران صدای ضبط شان بالاست. دیگران فرزندان شان را درست تربیت نمی کنند. اشکال کار در دیگران است اگر نه حتما مسوولان مقصرند!
4️⃣ ناامیدی نسبت به هر گونه تلاش: از نظر ما قرار نیست هیچ اتفاقی بیفتد! این بهبودها هم که می بینی اتفاقی، موردی و موقت است.
⭕️ عده ای هم موجسوار پوپولیست با توجه به «عقده خاکبرسری ایرانیان» به «فرمول جادویی محبوبیت و لایک در یک دقیقه» دست یافته اند. این فرمول محبوبیت یک دقیقه ای چیست؟
هر جا نشستید بگویید میتوان «یک شبه» گرانی، فساد و تبعيض و رانت و... را از بین برد و بعد قیافه دلسوز واقعی مردم را بگیرید و بگویید حیف که نمی خواهند.
بگویید که در فلان کشور چنین کاری می کنند. دقت کنید که اصلا لازم نیست که واقعا در آن کشور چنین کاری کنند. شما فقط احتیاج دارید که از غازپنداری مرغ همسایه استفاده کنید.
مدام بگویید همشون سر و ته یه کرباسند. در پشت هر پیشرفتی، مذاکره ای، تعاملی، کاسه ای زیر نیم کاسه هست (تئوری توطئه) و بدون اینکه راهکار عملی بدهید صحنه را ترک کنید. با این دستورالعمل یک دقیقه ای، شما هزاران لایک بدست می آورید.
✅ چه می توان کرد؟
1️⃣ کمی فقط کمی در مورد جهان بیشتر بدانیم. حتی یک مورد هم دیده نشده است که کشورها و ملت ها یک شبه، یک ساله، حتی یک دهه به پیشرفت و رفاه رسیده باشند.
2️⃣ به خاطر بیاوریم در همه کشورها، هنوز که هنوز است چالشهای جدی دارند یکی از افسردگی رنج میبرد دیگری از ترافیک وحشتناک (گاهی چهار ساعت در ترافیک می مانند)، دیگری از آلودگی شدید هوا، بعدی از اعتیاد و خودکشی فزاینده، دیگری از اختلاف طبقاتی بسیار بسیار زیاد، دیگری از پیری سن و آخری از سنتهای غلطی مانند گاوبازی یا گاوپرستی! اینگونه نیست که دنیا همه با فرهنگ، خوش حال و خوش آتیه باشند و ما نفرین شدگان زمین.
3️⃣ دیدن ابتکارات: نسل جدیدی که من می بینم از ما خلاق تر، امیدوارتر و باهوش تر هستند. هر روز می بینم که چه ایده های نابی را به اجرا می گذارند. آن ها هر روز دنیا را بهتر می کنند. امروز من راحت تر و بهتر از دیروز کتاب می خرم، تاکسی می گیرم، پول جابجا می کنم، قبض پرداخت می کنم، خرید می کنم، کولر خانه ام را تعمیر می کنم. اگر امروز ماشینم خراب شود کمتر از 15 دقیقه تعمیرکار سیار می رسد (این را بر اساس تجربه می گویم و نه آرمان و آرزو). سریع تر از جریان اخبار و اطلاعات از کانال های متنوع قرار می گیرم. تا دیروز باید به سختی و با دایال آپ به اینترنت کم سرعت وصل می شدم اما امروز فیلم می بینم. همه این ها را مدیون جوانان باهوشی هستم که عقده خاک بر سری ایرانیان را ندارند. اصلا وقت ندارند و وقت نمی کنند به نوستالوژی دیروز، نفرت از دیگران و مسوولان و ناامیدی به فردا و غازنماهای همسایه فکر کنند. فقط ایده می دهند و اجرا می کنند، شکست می خورند و بهبود می دهند و دوباره شروع می کنند.
💢 ایران ما زخمی است، افتان و خیزان به پیش می رود. اما به پیش می رود. شما می توانید من را نیز به لیست کسانی که نسبت به آن ها نفرت دارید اضافه کنید و بگویید همه سر و ته یک کرباسند یا اینکه آستین های تان را بالا بزنید و کاری کنید.
#اجتماعی
#انتقادی
@Roshanfkrane
📝 #مجتبی_لشکربلوکی
عقده خاک بر سری ایرانیان چهار نشانه دارد:
1️⃣ نوستالوژی دیروز؛ همیشه می گوییم که دیروز، خیلی بهتر از امروز بود. هر سال می گیم دریغ از پارسال. ولی هیچ کدام مان حاضر نیستیم که به زندگی سی سال قبل بازگردیم.
2️⃣ غازپنداری مرغ همسایه: ما یک سری جملات کلاسیک داریم که این گونه آغاز می شود: در کشورهای پیشرفته ..... این جملات با کشورهای پیشرفته یا با بقیه کشورهای دنیا شروع می شود و هر چیزی که واقعیت دارد یا ندارد اما آرزوی ماست را می گوییم. گويی که ده ها سال تمام کشورهای دنیا را بررسی میدانی و حضوری کرده ایم. اگر یک ژاپنی بیاید و چند عدد پلاستیک از روی زمین بردارد می گوییم که آن ها چقدر با شعورند و ما چقدر ...! ولی اگر یک گروه 10 نفره سه شبانه روز خود را برای پاکسازی جنگل صرف کنند بازتابی پیدا نمی کند. اگر در اسکاتلند کسی مغازه اش را باز بگذارد و قیمت اجناس را بزند و برود و هر کسی خودش حساب کند این عین فرهنگ است اما اگر در ایران کسی چنین کند (که کرده است) می گوییم ....
3️⃣ نفرت از مسوولین و دیگران: دیگران بد رانندگی می کنند. دیگران صف را رعایت نمی کنند. دیگران بی توجهند. دیگران صدای ضبط شان بالاست. دیگران فرزندان شان را درست تربیت نمی کنند. اشکال کار در دیگران است اگر نه حتما مسوولان مقصرند!
4️⃣ ناامیدی نسبت به هر گونه تلاش: از نظر ما قرار نیست هیچ اتفاقی بیفتد! این بهبودها هم که می بینی اتفاقی، موردی و موقت است.
⭕️ عده ای هم موجسوار پوپولیست با توجه به «عقده خاکبرسری ایرانیان» به «فرمول جادویی محبوبیت و لایک در یک دقیقه» دست یافته اند. این فرمول محبوبیت یک دقیقه ای چیست؟
هر جا نشستید بگویید میتوان «یک شبه» گرانی، فساد و تبعيض و رانت و... را از بین برد و بعد قیافه دلسوز واقعی مردم را بگیرید و بگویید حیف که نمی خواهند.
بگویید که در فلان کشور چنین کاری می کنند. دقت کنید که اصلا لازم نیست که واقعا در آن کشور چنین کاری کنند. شما فقط احتیاج دارید که از غازپنداری مرغ همسایه استفاده کنید.
مدام بگویید همشون سر و ته یه کرباسند. در پشت هر پیشرفتی، مذاکره ای، تعاملی، کاسه ای زیر نیم کاسه هست (تئوری توطئه) و بدون اینکه راهکار عملی بدهید صحنه را ترک کنید. با این دستورالعمل یک دقیقه ای، شما هزاران لایک بدست می آورید.
✅ چه می توان کرد؟
1️⃣ کمی فقط کمی در مورد جهان بیشتر بدانیم. حتی یک مورد هم دیده نشده است که کشورها و ملت ها یک شبه، یک ساله، حتی یک دهه به پیشرفت و رفاه رسیده باشند.
2️⃣ به خاطر بیاوریم در همه کشورها، هنوز که هنوز است چالشهای جدی دارند یکی از افسردگی رنج میبرد دیگری از ترافیک وحشتناک (گاهی چهار ساعت در ترافیک می مانند)، دیگری از آلودگی شدید هوا، بعدی از اعتیاد و خودکشی فزاینده، دیگری از اختلاف طبقاتی بسیار بسیار زیاد، دیگری از پیری سن و آخری از سنتهای غلطی مانند گاوبازی یا گاوپرستی! اینگونه نیست که دنیا همه با فرهنگ، خوش حال و خوش آتیه باشند و ما نفرین شدگان زمین.
3️⃣ دیدن ابتکارات: نسل جدیدی که من می بینم از ما خلاق تر، امیدوارتر و باهوش تر هستند. هر روز می بینم که چه ایده های نابی را به اجرا می گذارند. آن ها هر روز دنیا را بهتر می کنند. امروز من راحت تر و بهتر از دیروز کتاب می خرم، تاکسی می گیرم، پول جابجا می کنم، قبض پرداخت می کنم، خرید می کنم، کولر خانه ام را تعمیر می کنم. اگر امروز ماشینم خراب شود کمتر از 15 دقیقه تعمیرکار سیار می رسد (این را بر اساس تجربه می گویم و نه آرمان و آرزو). سریع تر از جریان اخبار و اطلاعات از کانال های متنوع قرار می گیرم. تا دیروز باید به سختی و با دایال آپ به اینترنت کم سرعت وصل می شدم اما امروز فیلم می بینم. همه این ها را مدیون جوانان باهوشی هستم که عقده خاک بر سری ایرانیان را ندارند. اصلا وقت ندارند و وقت نمی کنند به نوستالوژی دیروز، نفرت از دیگران و مسوولان و ناامیدی به فردا و غازنماهای همسایه فکر کنند. فقط ایده می دهند و اجرا می کنند، شکست می خورند و بهبود می دهند و دوباره شروع می کنند.
💢 ایران ما زخمی است، افتان و خیزان به پیش می رود. اما به پیش می رود. شما می توانید من را نیز به لیست کسانی که نسبت به آن ها نفرت دارید اضافه کنید و بگویید همه سر و ته یک کرباسند یا اینکه آستین های تان را بالا بزنید و کاری کنید.
#اجتماعی
#انتقادی
@Roshanfkrane
🔳⭕️من آقای گاو هستم!
در یک مدرسه راهنمایی دخترانه کار می کردم و چند سالی بود که مدیر شده بودم. چند دقیقه مانده به زنگ تفریح، مردی با ظاهری آراسته وارد دفتر مدرسه شد و گفت: با خانم... دبیر کلاس دوم کار دارم و میخواهم درباره درس و انضباط فرزندم از او سؤال کنم.
از او خواستم خودش را معرفی کند. گفت: من گاو هستم! خانم دبیر بنده را می شناسند. بفرمایید گاو آمده. ایشان متوجه می شوند چه کسی آمده. تعجب کردم و موضوع را به خانم دبیر گفتم.
یکه خورد و گفت: ممکن است این آقا اختلال رفتار داشته باشد. یعنی چه گاو؟ من که چیزی نمیفهمم! از او خواستم پیش پدر این دانش آموز برود. با اکراه پذیرفت. مرد آراسته، با احترام به خانم دبیر ما سلام داد و خودش را معرفی کرد: من گاو هستم!
معلم پاسخ داد خواهش میکنم، ولی ...
مرد ادامه داد شما بنده را به خوبی می شناسید. من گاو هستم، پدر گوساله؛ همان دختر۱۳ ساله ای که شما دیروز در کلاس، او را به همین نام صدا زدید... دبیر ما به لکنت افتاد و گفت: آخه، میدونید ...
بله، ممکن است واقعاً فرزندم مشکلی داشته باشد و من هم در این مورد به شما حق میدهم. ولی بهتر بود مشکل انضباطی او را با من نیز در میان میگذاشتید. قطعاً من هم میتوانستم اندکی به شما کمک کنم. خانم دبیر و پدر دانش آموز مدتی با هم گفتگو کردند.
آن آقا، در خاتمه کارتی را به خانم دبیر ما داد و رفت. وقتی او رفت، کارت را با هم خواندیم روی آن نوشته شده بود: دکتر فلانی عضو هیأت علمی دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه ...
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
خشونت آن گونه كه ما فکر می کنیم فقط محدود به خشونت فيزيكي و بدني نيست. عموما ما درگيري هاي فيزيكي یا تعرض جنسی را خشونت می دانیم. ولی واقعیت آنست که دامنة خشونت حوزه های گسترده تري دارد از جمله خشونت زبانی.
وقتی توهین می کنیم، قومی را مسخره می کنیم. صاحبان یک عقیده را تحقیر می کنیم. وقتی تهمت یا برچسب می زنیم یا تهدید می کنیم همه این ها خشونت است؛ منتها خشونت زبانی. بدون خون و خونریزی است. خشونت زبانی از درون می کُشد. تا حالا هیچ کس را دیده اید که به دلیل اینکه مسخره شده و یا فحش خورده باشد به اورژانس مراجعه کند؟ یا به پلیس شکایت کند؟ قربانیان خشونت زبانی، اثری از جای زخم بر بدنشان یا مدرک دیگری ندارند.
خشونت ابتدا در ذهن شكل مي گيرد بعد خود را در زبان نشان می دهد و سپس زمینه ساز خشونت فیزیکی می شود. وقتی رهبر یک گروه سیاسی در جامعه، افراد طرف مقابل را احمق، مغرض و فاسد معرفی می کند، ما به عنوان طرفداران او آمادگی لازم را پیدا می کنیم که در زمان مناسب با ماشین از روی او رد شویم. چرا؟ چون دیگر او را شایسته زندگی نمی دانیم! وقتی در یک ورزشگاه صد هزار نفری، طرفداران تیم مقابل را با ده ها فحش آبدار و ناموسی می نوازیم، زمینه را برای زد و خورد بعد از بازی فراهم می کنیم. وقتی ما جریان رقیب را فریب خورده و عامل دست دشمن معرفی می کنیم، آنگاه حذف سیاسی و فیزیکی رقیب مشروعیت پیدا می کند.
وقتی دختر همسایه را داف خطاب می کنم، راننده کناری را یابو، مشتری را گاو، دانش آموزم را خنگ و فرد قانون مدار را اُسکُل، همه این ها خشونت های زبانی یعنی آمادگی برای خشونت رفتاری در آینده؛ از تعرض جنسی بگیرید تا صدمه فیزیکی.
چه باید کرد؟
اولین کار این است که مهارت گفتگو را بیاموزیم. فقدان مهارتهای گفتوگو باعث می شود افراد نتوانند آنچه که مدنظر دارند را بهزبان روشن بیان کنند و ایده و احساس خود را در یک کلام خشن و تند تخلیه می کنند. تمرین گفتگو تمرین تخلیه ذهن و قلب به شیوه ای غیرخشونت آمیز است.
دومین کار این است که به خودمان بارها و بارها یادآوری کنیم کشتن آدم ها فقط به فرو کردن چاقو در سینه آنان نیست. دختر یا پسر، زن یا مردی که شخصیت اش تخریب شده، شرافت اش لکه دار شده، عزت نفس اش لگدمال شده دیگر زندگی نرمال نخواهد داشت. به خودم یادآوری کنم که جریان رقیب من، طرفداران تیم مقابل، صاحبان دین و مذهب و اندیشه متفاوت از من، نه بی شعور هستند نه فاسد نه احمق نه هوس باز نه فریب خورده نه ... آن ها فقط انسان هستند درست و دقیقا مانند من! آنگاه یاد خواهم گرفت کلمه گاو را فقط و فقط برای خود گاو بکار بگیرم نه کمتر و نه بیشتر.
#مجتبی_لشکربلوکی
#فرهنگی
#آموزشی
#تربیتی
#اجتماعی
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
در یک مدرسه راهنمایی دخترانه کار می کردم و چند سالی بود که مدیر شده بودم. چند دقیقه مانده به زنگ تفریح، مردی با ظاهری آراسته وارد دفتر مدرسه شد و گفت: با خانم... دبیر کلاس دوم کار دارم و میخواهم درباره درس و انضباط فرزندم از او سؤال کنم.
از او خواستم خودش را معرفی کند. گفت: من گاو هستم! خانم دبیر بنده را می شناسند. بفرمایید گاو آمده. ایشان متوجه می شوند چه کسی آمده. تعجب کردم و موضوع را به خانم دبیر گفتم.
یکه خورد و گفت: ممکن است این آقا اختلال رفتار داشته باشد. یعنی چه گاو؟ من که چیزی نمیفهمم! از او خواستم پیش پدر این دانش آموز برود. با اکراه پذیرفت. مرد آراسته، با احترام به خانم دبیر ما سلام داد و خودش را معرفی کرد: من گاو هستم!
معلم پاسخ داد خواهش میکنم، ولی ...
مرد ادامه داد شما بنده را به خوبی می شناسید. من گاو هستم، پدر گوساله؛ همان دختر۱۳ ساله ای که شما دیروز در کلاس، او را به همین نام صدا زدید... دبیر ما به لکنت افتاد و گفت: آخه، میدونید ...
بله، ممکن است واقعاً فرزندم مشکلی داشته باشد و من هم در این مورد به شما حق میدهم. ولی بهتر بود مشکل انضباطی او را با من نیز در میان میگذاشتید. قطعاً من هم میتوانستم اندکی به شما کمک کنم. خانم دبیر و پدر دانش آموز مدتی با هم گفتگو کردند.
آن آقا، در خاتمه کارتی را به خانم دبیر ما داد و رفت. وقتی او رفت، کارت را با هم خواندیم روی آن نوشته شده بود: دکتر فلانی عضو هیأت علمی دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه ...
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
خشونت آن گونه كه ما فکر می کنیم فقط محدود به خشونت فيزيكي و بدني نيست. عموما ما درگيري هاي فيزيكي یا تعرض جنسی را خشونت می دانیم. ولی واقعیت آنست که دامنة خشونت حوزه های گسترده تري دارد از جمله خشونت زبانی.
وقتی توهین می کنیم، قومی را مسخره می کنیم. صاحبان یک عقیده را تحقیر می کنیم. وقتی تهمت یا برچسب می زنیم یا تهدید می کنیم همه این ها خشونت است؛ منتها خشونت زبانی. بدون خون و خونریزی است. خشونت زبانی از درون می کُشد. تا حالا هیچ کس را دیده اید که به دلیل اینکه مسخره شده و یا فحش خورده باشد به اورژانس مراجعه کند؟ یا به پلیس شکایت کند؟ قربانیان خشونت زبانی، اثری از جای زخم بر بدنشان یا مدرک دیگری ندارند.
خشونت ابتدا در ذهن شكل مي گيرد بعد خود را در زبان نشان می دهد و سپس زمینه ساز خشونت فیزیکی می شود. وقتی رهبر یک گروه سیاسی در جامعه، افراد طرف مقابل را احمق، مغرض و فاسد معرفی می کند، ما به عنوان طرفداران او آمادگی لازم را پیدا می کنیم که در زمان مناسب با ماشین از روی او رد شویم. چرا؟ چون دیگر او را شایسته زندگی نمی دانیم! وقتی در یک ورزشگاه صد هزار نفری، طرفداران تیم مقابل را با ده ها فحش آبدار و ناموسی می نوازیم، زمینه را برای زد و خورد بعد از بازی فراهم می کنیم. وقتی ما جریان رقیب را فریب خورده و عامل دست دشمن معرفی می کنیم، آنگاه حذف سیاسی و فیزیکی رقیب مشروعیت پیدا می کند.
وقتی دختر همسایه را داف خطاب می کنم، راننده کناری را یابو، مشتری را گاو، دانش آموزم را خنگ و فرد قانون مدار را اُسکُل، همه این ها خشونت های زبانی یعنی آمادگی برای خشونت رفتاری در آینده؛ از تعرض جنسی بگیرید تا صدمه فیزیکی.
چه باید کرد؟
اولین کار این است که مهارت گفتگو را بیاموزیم. فقدان مهارتهای گفتوگو باعث می شود افراد نتوانند آنچه که مدنظر دارند را بهزبان روشن بیان کنند و ایده و احساس خود را در یک کلام خشن و تند تخلیه می کنند. تمرین گفتگو تمرین تخلیه ذهن و قلب به شیوه ای غیرخشونت آمیز است.
دومین کار این است که به خودمان بارها و بارها یادآوری کنیم کشتن آدم ها فقط به فرو کردن چاقو در سینه آنان نیست. دختر یا پسر، زن یا مردی که شخصیت اش تخریب شده، شرافت اش لکه دار شده، عزت نفس اش لگدمال شده دیگر زندگی نرمال نخواهد داشت. به خودم یادآوری کنم که جریان رقیب من، طرفداران تیم مقابل، صاحبان دین و مذهب و اندیشه متفاوت از من، نه بی شعور هستند نه فاسد نه احمق نه هوس باز نه فریب خورده نه ... آن ها فقط انسان هستند درست و دقیقا مانند من! آنگاه یاد خواهم گرفت کلمه گاو را فقط و فقط برای خود گاو بکار بگیرم نه کمتر و نه بیشتر.
#مجتبی_لشکربلوکی
#فرهنگی
#آموزشی
#تربیتی
#اجتماعی
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
جنگ آمریکا-ویتنام، سال ۱۹۵۵ آغاز شد و بیست سال بعد در ۱۹۷۵ با پایان یافت. جنگی که لقب طولانیترین جنگ قرن بیستم را به خود اختصاص داد.
آمریکا در آن ۲۰ سال، از هیچ جنایتی علیه مردم این کشور فروگذار نکرد. تعداد بمب هایی که آمریکا بر سر مردم #ویتنام ریخت از تعداد کل بمبهایی که متحدین و متفقین در جنگ جهانی دوم علیه هم استفاده کرده بودند، بیشتر بود. سربازان آمریکایی برای این که مانع از مخفی شدن سربازان ویت کنگ در زیر شاخ و برگ درختان شوند، از مواد سمی (عامل نارنجی) استفاده کردند. فقط در سال ۱۹۶۹، ۱۰۰۰۰۰۰ هکتار از جنگلها با استفاده از این عامل نابود شد [یک بار دیگر عدد را بخوانید و ضربدر در ده هزار متر کنید].
عامل آبی نیز یکی دیگر از مواد شیمیایی بود که برای از بین بردن ذخایر غذایی ویتنام شمالی بر روی محصولات کشاوری اسپری میشد. این عامل بر روی ۶۸۸۰۰۰ هکتار از زمینهای کشاورزی، و به خصوص شالیزارها، پاشیده شد.
جدای از سه میلیون کشته؛ تا سه نسل از ویتنامیها با مشکلاتی از قبیل جنینهای نارس یا متولدین معلول مواجه بودند. در موزه جنگ ویتنام، چند نفر از این معلولان مادرزاد که قدی حدود ۵۰ سانتی متر داشتند، با دست هایی کوتاه و صورت هایی دفرمه شده، صنایع دستی درست میکردند و به توریستها میفروختند. آنها بخش زنده موزه بودند
بخش زیادی از مردم ویتنام، ناگزیر بودند در هزاران کیلومتر تونلی که زیر جنگلها کنده بودند زندگی کنند و حتی مدارس و بیمارستان هایشان را نیز به این تونلهای زیر زمینی منتقل کنند. با این حال، آمریکاییها آنان را در زیر زمین هم راحت نمیگذاشتند و با سم پاشی جنگلها و نیز انداختن بمبهایی که اکسیژن هوا را میبلعید، آنان را در تونلهایشان نیز خفه و قتل عام میکردند (رفرنس).
خود آمریکا نیز پس از هزاران روز جنگ، ۴۵ هزار کشته، ۳۰۰ هزار زخمی و میلیاردهار دلار هزینه، بدون هیچ دستاوردی خاک ویتنام را ترک کردند.
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
اگر یک کشور در سراسر جهان وجود داشته باشد که بخواهد تا ابد با آمریکا قطع رابطه کند، هر روز پرچمش را به آتش بکشد، قطعا آن ویتنام است. اما ویتنام چگونه برخورد میکند؟
به جای آنکه روی پرچم آمریکا راه برود روی اعصاب آمریکا راه میرود؟ چگونه؟ با رشد بی نظیر اقتصادی، تولید محصولات صادراتی فوق العاده، با تبدیل شدن به کشوری امن برای کسب وکار، زندگی و سرمایه گذاری، با تمرکز بر حوزههای پیشرفته مانند اینترنت و با تبدیل شدن به شریک تجاری شرکتهای آمریکایی [آنقدر محیط جذابی برای کسب وکار فراهم کردهاند که شرکتهای آمریکایی آنجا را از بین ۲۰۰ کشور جهان برای تولید انتخاب می کنند].
به حرفهای یک ویتنامی دقت کنید: «بله! ما خاطره خوبی از آمریکا نداریم و راستش را بخواهی من که در آن زمان متولد نشده بودم، از آمریکا نفرت دارم ولی نفرت من از آمریکا نباید به ضرر خود من تمام شود و مرا در گذشته نگه دارد» [جمله آخر را با دقت دوباره بخوانید]
ویتنامی ها جنگی که ۴۳ سال تمام شده است را ایستگاهی برای توقف در گذشته نکردهاند بلکه آن را منبعی برای درآمدزایی کردهاند. تور جنگ و جنگل برگزار میکنند و از گردشگران خارجی مبلغی پول میگیرند و تونلهای زمان جنگ، ابزارآلات رزمی آن دوران، فیلم مستندی از شجاعتهای ویتکنگها و ... را نشان شان میدهند و در جایی، به ازای هر تیر جنگی ۲ دلار میگیرند و به توریست ها اجازه میدهند با سلاحهای زمان جنگ، شلیک کنند. موزه جنگشان نیز که همیشه مملو از گردشگرانی است که برای دیدن عکسهای زمان جنگ و هواپیماها، تانک ها و تسلیحات به جا مانده از آن دوران بلیت میخرند و خِفّت آمریکاییها را در عمل نشان میدهد.
هیچ کشوری دوست و دشمنی دائمی هیچ کشور دیگر دنیا نیست. این #منافع_ملی هستند که دائمی هستند. نه دوستی و نه دشمنی با دیگران. مهم آن است که در هر رابطه دوستانهای باید منافع ملی مردمم را تامین کنم و هر رابطه خصمانهای نباید منجر به نقض منافع ملی مردمم شود. انتقام گرفتنی که من بیش از طرف مقابل هزینه میدهم، انتقام نیست، خسارت و اشتباه محاسباتی است. نفرت از دیگران نباید به ضرر خود من تمام شود و مرا در گذشته نگه دارد. آینده را دریابیم.
#ارسالی
✍ #مجتبی_لشکربلوکی
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
آمریکا در آن ۲۰ سال، از هیچ جنایتی علیه مردم این کشور فروگذار نکرد. تعداد بمب هایی که آمریکا بر سر مردم #ویتنام ریخت از تعداد کل بمبهایی که متحدین و متفقین در جنگ جهانی دوم علیه هم استفاده کرده بودند، بیشتر بود. سربازان آمریکایی برای این که مانع از مخفی شدن سربازان ویت کنگ در زیر شاخ و برگ درختان شوند، از مواد سمی (عامل نارنجی) استفاده کردند. فقط در سال ۱۹۶۹، ۱۰۰۰۰۰۰ هکتار از جنگلها با استفاده از این عامل نابود شد [یک بار دیگر عدد را بخوانید و ضربدر در ده هزار متر کنید].
عامل آبی نیز یکی دیگر از مواد شیمیایی بود که برای از بین بردن ذخایر غذایی ویتنام شمالی بر روی محصولات کشاوری اسپری میشد. این عامل بر روی ۶۸۸۰۰۰ هکتار از زمینهای کشاورزی، و به خصوص شالیزارها، پاشیده شد.
جدای از سه میلیون کشته؛ تا سه نسل از ویتنامیها با مشکلاتی از قبیل جنینهای نارس یا متولدین معلول مواجه بودند. در موزه جنگ ویتنام، چند نفر از این معلولان مادرزاد که قدی حدود ۵۰ سانتی متر داشتند، با دست هایی کوتاه و صورت هایی دفرمه شده، صنایع دستی درست میکردند و به توریستها میفروختند. آنها بخش زنده موزه بودند
بخش زیادی از مردم ویتنام، ناگزیر بودند در هزاران کیلومتر تونلی که زیر جنگلها کنده بودند زندگی کنند و حتی مدارس و بیمارستان هایشان را نیز به این تونلهای زیر زمینی منتقل کنند. با این حال، آمریکاییها آنان را در زیر زمین هم راحت نمیگذاشتند و با سم پاشی جنگلها و نیز انداختن بمبهایی که اکسیژن هوا را میبلعید، آنان را در تونلهایشان نیز خفه و قتل عام میکردند (رفرنس).
خود آمریکا نیز پس از هزاران روز جنگ، ۴۵ هزار کشته، ۳۰۰ هزار زخمی و میلیاردهار دلار هزینه، بدون هیچ دستاوردی خاک ویتنام را ترک کردند.
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
اگر یک کشور در سراسر جهان وجود داشته باشد که بخواهد تا ابد با آمریکا قطع رابطه کند، هر روز پرچمش را به آتش بکشد، قطعا آن ویتنام است. اما ویتنام چگونه برخورد میکند؟
به جای آنکه روی پرچم آمریکا راه برود روی اعصاب آمریکا راه میرود؟ چگونه؟ با رشد بی نظیر اقتصادی، تولید محصولات صادراتی فوق العاده، با تبدیل شدن به کشوری امن برای کسب وکار، زندگی و سرمایه گذاری، با تمرکز بر حوزههای پیشرفته مانند اینترنت و با تبدیل شدن به شریک تجاری شرکتهای آمریکایی [آنقدر محیط جذابی برای کسب وکار فراهم کردهاند که شرکتهای آمریکایی آنجا را از بین ۲۰۰ کشور جهان برای تولید انتخاب می کنند].
به حرفهای یک ویتنامی دقت کنید: «بله! ما خاطره خوبی از آمریکا نداریم و راستش را بخواهی من که در آن زمان متولد نشده بودم، از آمریکا نفرت دارم ولی نفرت من از آمریکا نباید به ضرر خود من تمام شود و مرا در گذشته نگه دارد» [جمله آخر را با دقت دوباره بخوانید]
ویتنامی ها جنگی که ۴۳ سال تمام شده است را ایستگاهی برای توقف در گذشته نکردهاند بلکه آن را منبعی برای درآمدزایی کردهاند. تور جنگ و جنگل برگزار میکنند و از گردشگران خارجی مبلغی پول میگیرند و تونلهای زمان جنگ، ابزارآلات رزمی آن دوران، فیلم مستندی از شجاعتهای ویتکنگها و ... را نشان شان میدهند و در جایی، به ازای هر تیر جنگی ۲ دلار میگیرند و به توریست ها اجازه میدهند با سلاحهای زمان جنگ، شلیک کنند. موزه جنگشان نیز که همیشه مملو از گردشگرانی است که برای دیدن عکسهای زمان جنگ و هواپیماها، تانک ها و تسلیحات به جا مانده از آن دوران بلیت میخرند و خِفّت آمریکاییها را در عمل نشان میدهد.
هیچ کشوری دوست و دشمنی دائمی هیچ کشور دیگر دنیا نیست. این #منافع_ملی هستند که دائمی هستند. نه دوستی و نه دشمنی با دیگران. مهم آن است که در هر رابطه دوستانهای باید منافع ملی مردمم را تامین کنم و هر رابطه خصمانهای نباید منجر به نقض منافع ملی مردمم شود. انتقام گرفتنی که من بیش از طرف مقابل هزینه میدهم، انتقام نیست، خسارت و اشتباه محاسباتی است. نفرت از دیگران نباید به ضرر خود من تمام شود و مرا در گذشته نگه دارد. آینده را دریابیم.
#ارسالی
✍ #مجتبی_لشکربلوکی
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
🔳⭕ایران، گرگ قبرستان می خواهد!
✍دکتر #مجتبی_لشکربلوکی
رضاشاه سفری یک ماهه داشت به ترکیه، یکی از همراهان خاطره جالبی دارد: روزی در میان گفتگوها، یک مرتبه آتاتورک یکی از روزنامه های محلی را در دست می گیرد که راجع به اختلاس یکی از کارمندانِ یکی از وزارتخانه ها نوشته بود. آتاتورک آن روزنامه را به «عصمت اینونو» نخست وزیر ترکیه نشان داده و دستور رسیدگی می دهد. رضاشاه با تعجب می پرسد چرا به روزنامه نگاران اجازه می دهد چنین مطالبی را نوشته و مامورین دولت را زیر سوال ببرند؟ من در ایران به هیچیک از جراید اجازه نمی دهم که کوچکترین انتقادی از رفتار مامورین دولت بکنند!
آتاتورک در جواب داستان جالبی نقل می کند: روزی یک خانمی ثروتمند و زیبا به یکی از رمالها مراجعه می کند و می گوید که شوهرم مرا خیلی دوست دارد اما من او را دوست ندارم و می خواهم طلاقم بدهد! رمال که نمی خواسته چنین مشتری پولداری را زود از دست بدهد روی کاغذ، چیزی نوشته و به خانم می دهد تا در یکی از شبهای تاریک، کاغذ را در قبرستانی دفن کند اما در زمان دفن کردن، نباید اصلا به «گرگ» فکر کند چرا که در این صورت، نوشته تاثیری نخواهد داشت. خانم، کاغذ را مدام به قبرستان می برده اما بلافاصله به یاد گرگ می افتاده و نمی توانسته کاغذ را دفن کند و ناچار برمی گشته.
آتاتورک در ادامه می گوید روزنامه نگاران به منزله آن گرگ اند که به محض اینکه مقامی بخواهد اختلاس کند و رشوه ای بگیرد بلافاصله آن گرگ یعنی (افشاگری روزنامه ها) در خیالش مجسم خواهد شد و دست از پا خطا نخواهد کرد! بدون وجود روزنامه های آزاد، حتی اگر بر هر مقام دولتی یک مامور مخفی هم گذاشته شود باز هم قادر به کنترل فساد نخواهد بود چرا که ممکن است آن مامور مخفی با آن مقام ساخت و پاخت کرده باهم بخورند! (برگرفته از نوشته علی مرادی مراغه ای بر اساس کتاب روزها از پی سالها).
☑⭕تحلیل و تجویز راهبردی:
اگر خواهان جامعه ای به دور از ويژه خواری، رانت خواری، امضاهای طلایی، آقازادگی و خویشاوندسالاری هستیم به این چهار نکته توجه کنیم:
1- از گرگ ها حمایت کنیم! انگلیسی ها میگویند: «دولت انگلیس در هر کشور دو سفیر دارد، یکی سفیر حکومت و یکی خبرنگار گاردین و چه بسا در بسیاری موارد نظر خبرنگار گاردین بر نظر سفیر ترجیح داده میشود.» این جمله انگلیسیها به این خاطر است که آن ها عمیقا باور دارند مطبوعات کتاب مقدس دموکراسی است.
2- گرگ بی دندان نباشیم: اگر رسانه ها به میزان 100% آزاد باشند اما چرخش آزاد اطلاعات رخ ندهد آن گرگ بدون دندان خواهد بود و بی خاصیت. بر همه ماست که خواهان اجرای کامل قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات باشیم. برای آنکه به قدرت انتشار اطلاعات پی ببرید کافیست به این فکر کنید که اگر لیست کسانی که در طول سال های اخیر ارزهای دولتی، پست های دولتی، وام های دولتی و امتیازات دولتی (که همه شان شیرین هستند) می گرفتند منتشر می شد کار ما به اینجا نمی کشید.
3- آزادنگار باشیم. همه ما نمی توانیم روزنامه نگار باشیم اما همه ما می توانیم یک آزادنگار باشیم. اطلاعات خود را به بهترین فرد/نهاد/سامانه ای که میدانیم منتقل کنیم. آمارهای جهانی نشان میدهد ۴۳% از مفاسد مالی به وسیله گزارشهای مردمی و ۲۵% از سوی کارمندان گزارش میشود. دیر یا زود قانون حمایت از افشاگران (آزادنگاران) تصویب خواهد شد. همه ما می توانیم یک کنشگر توسعه، یک مبارز راه روشنایی باشیم.
4- حریم ممنوعه نداریم!! در جامعه ما هیچ کس و هیچ نهادی عاری از خطا و اشتباه نیست. حتی نهاد مذهب. بگذارید مثالی بزنم. در سال 2001، تیم افشاگری با نام «Spotlight» در روزنامه بوستون گلوب آمریکا تشکیل شد با تمرکز بر سوء استفاده های جنسی کلیسا. آن تحقیقات به سونامی عظیم افشاگری علیه رسوایی جنسی در کلیسا های کاتولیک جهان انجامید. «اسپات لایت» نشان داد که نه تنها کلیسای کاتولیک، این فساد درون سیستم خود را پنهان کرده بلکه برخی مقامات بانفوذ نیز در این لاپوشانی نقش داشته اند. کلیسای کاتولیک در آمریکا در 10 سال اخیر مجبور به پرداخت بیش از 3 میلیارد دلار برای درمان و هزینه های قضایی شده است. همین تلاش ها باعث شد از سال 2004 تا 2013 میلادی مجموعا 900 کشیش به اتهام کودک آزاری خلع لباس و از کلیسا اخراج شدند. انسان های عادی در هر لباس و مقامی، مانند ما در معرض خطا و اشتباه هستند. ما حریم ممنوعه نداریم!
توسعه با فساد به دست نمی آید. فساد نیز خود به خود رفع نمی شود. همه باید کمک کنیم با آزادسازی حریم های ممنوعه، گردش آزاد اطلاعات و آزادنگاری، گرگ ها خواب را از چشم کفتارها بگیرند. توسعه پشت دیوارهای فساد است.
#اجتماعی #سیاسی
@Roshanfkrane
✍دکتر #مجتبی_لشکربلوکی
رضاشاه سفری یک ماهه داشت به ترکیه، یکی از همراهان خاطره جالبی دارد: روزی در میان گفتگوها، یک مرتبه آتاتورک یکی از روزنامه های محلی را در دست می گیرد که راجع به اختلاس یکی از کارمندانِ یکی از وزارتخانه ها نوشته بود. آتاتورک آن روزنامه را به «عصمت اینونو» نخست وزیر ترکیه نشان داده و دستور رسیدگی می دهد. رضاشاه با تعجب می پرسد چرا به روزنامه نگاران اجازه می دهد چنین مطالبی را نوشته و مامورین دولت را زیر سوال ببرند؟ من در ایران به هیچیک از جراید اجازه نمی دهم که کوچکترین انتقادی از رفتار مامورین دولت بکنند!
آتاتورک در جواب داستان جالبی نقل می کند: روزی یک خانمی ثروتمند و زیبا به یکی از رمالها مراجعه می کند و می گوید که شوهرم مرا خیلی دوست دارد اما من او را دوست ندارم و می خواهم طلاقم بدهد! رمال که نمی خواسته چنین مشتری پولداری را زود از دست بدهد روی کاغذ، چیزی نوشته و به خانم می دهد تا در یکی از شبهای تاریک، کاغذ را در قبرستانی دفن کند اما در زمان دفن کردن، نباید اصلا به «گرگ» فکر کند چرا که در این صورت، نوشته تاثیری نخواهد داشت. خانم، کاغذ را مدام به قبرستان می برده اما بلافاصله به یاد گرگ می افتاده و نمی توانسته کاغذ را دفن کند و ناچار برمی گشته.
آتاتورک در ادامه می گوید روزنامه نگاران به منزله آن گرگ اند که به محض اینکه مقامی بخواهد اختلاس کند و رشوه ای بگیرد بلافاصله آن گرگ یعنی (افشاگری روزنامه ها) در خیالش مجسم خواهد شد و دست از پا خطا نخواهد کرد! بدون وجود روزنامه های آزاد، حتی اگر بر هر مقام دولتی یک مامور مخفی هم گذاشته شود باز هم قادر به کنترل فساد نخواهد بود چرا که ممکن است آن مامور مخفی با آن مقام ساخت و پاخت کرده باهم بخورند! (برگرفته از نوشته علی مرادی مراغه ای بر اساس کتاب روزها از پی سالها).
☑⭕تحلیل و تجویز راهبردی:
اگر خواهان جامعه ای به دور از ويژه خواری، رانت خواری، امضاهای طلایی، آقازادگی و خویشاوندسالاری هستیم به این چهار نکته توجه کنیم:
1- از گرگ ها حمایت کنیم! انگلیسی ها میگویند: «دولت انگلیس در هر کشور دو سفیر دارد، یکی سفیر حکومت و یکی خبرنگار گاردین و چه بسا در بسیاری موارد نظر خبرنگار گاردین بر نظر سفیر ترجیح داده میشود.» این جمله انگلیسیها به این خاطر است که آن ها عمیقا باور دارند مطبوعات کتاب مقدس دموکراسی است.
2- گرگ بی دندان نباشیم: اگر رسانه ها به میزان 100% آزاد باشند اما چرخش آزاد اطلاعات رخ ندهد آن گرگ بدون دندان خواهد بود و بی خاصیت. بر همه ماست که خواهان اجرای کامل قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات باشیم. برای آنکه به قدرت انتشار اطلاعات پی ببرید کافیست به این فکر کنید که اگر لیست کسانی که در طول سال های اخیر ارزهای دولتی، پست های دولتی، وام های دولتی و امتیازات دولتی (که همه شان شیرین هستند) می گرفتند منتشر می شد کار ما به اینجا نمی کشید.
3- آزادنگار باشیم. همه ما نمی توانیم روزنامه نگار باشیم اما همه ما می توانیم یک آزادنگار باشیم. اطلاعات خود را به بهترین فرد/نهاد/سامانه ای که میدانیم منتقل کنیم. آمارهای جهانی نشان میدهد ۴۳% از مفاسد مالی به وسیله گزارشهای مردمی و ۲۵% از سوی کارمندان گزارش میشود. دیر یا زود قانون حمایت از افشاگران (آزادنگاران) تصویب خواهد شد. همه ما می توانیم یک کنشگر توسعه، یک مبارز راه روشنایی باشیم.
4- حریم ممنوعه نداریم!! در جامعه ما هیچ کس و هیچ نهادی عاری از خطا و اشتباه نیست. حتی نهاد مذهب. بگذارید مثالی بزنم. در سال 2001، تیم افشاگری با نام «Spotlight» در روزنامه بوستون گلوب آمریکا تشکیل شد با تمرکز بر سوء استفاده های جنسی کلیسا. آن تحقیقات به سونامی عظیم افشاگری علیه رسوایی جنسی در کلیسا های کاتولیک جهان انجامید. «اسپات لایت» نشان داد که نه تنها کلیسای کاتولیک، این فساد درون سیستم خود را پنهان کرده بلکه برخی مقامات بانفوذ نیز در این لاپوشانی نقش داشته اند. کلیسای کاتولیک در آمریکا در 10 سال اخیر مجبور به پرداخت بیش از 3 میلیارد دلار برای درمان و هزینه های قضایی شده است. همین تلاش ها باعث شد از سال 2004 تا 2013 میلادی مجموعا 900 کشیش به اتهام کودک آزاری خلع لباس و از کلیسا اخراج شدند. انسان های عادی در هر لباس و مقامی، مانند ما در معرض خطا و اشتباه هستند. ما حریم ممنوعه نداریم!
توسعه با فساد به دست نمی آید. فساد نیز خود به خود رفع نمی شود. همه باید کمک کنیم با آزادسازی حریم های ممنوعه، گردش آزاد اطلاعات و آزادنگاری، گرگ ها خواب را از چشم کفتارها بگیرند. توسعه پشت دیوارهای فساد است.
#اجتماعی #سیاسی
@Roshanfkrane