💰 آخرین بروزرسانی نرخ ارز امروز در صرافی بانک ملی 99/12/16 ساعت 10:59
💵 #دلار_آمریکا
خرید 24,090 - فروش 24,577
💶 #یورو
خرید 29,176 - فروش 29,765
#اقتصاد
@Roshanfkrane
💵 #دلار_آمریکا
خرید 24,090 - فروش 24,577
💶 #یورو
خرید 29,176 - فروش 29,765
#اقتصاد
@Roshanfkrane
همسرم معلم کلاس اول دبستانی است در شهر پردیس تهران. چون آموزش امسال مجازی است عملا من هر روز در کلاس آنها حضور دارم. گاه در رختخواب، گاه به حالت مطالعه، در حالی که دل و ذهنم در همان کلاس اول است...
همسرم کلافه است از آموزش مجازی و سختیها ومشکلاتش، و من لذت میبرم که هر روز نسل آینده را میبینم و امیدوارتر میشوم. دانشآموزان جدید جرئت پرسیدن دارند و تا جواب قانع کننده نشنوند آرام نمیشوند. نسل جدید مقهور نیست، نسل جدید ترسو نیست...
خانم چرا مینویسیم خواهر میخوانیم خاهر؟! چه اشکالی دارد بنویسیم خاهر!
خانم چرا خورشید را خُرشید نمینویسیم؟
خانم چرا...
تازه هنوز به درس صاد و ضاد و طا و ظا و ذال نرسیدهاند...
اجازه میخواهم این وسط خاطرهای که برای خودم بسیار مهم بوده از آلمان بگویم؛
سالها پیش چند روزی آنجا بودم.
در شهر کلن آلمان قصد عبور از بزرگراهی را داشتم که از هر طرف بزرگراه حداقل چهار باند خودرو در حال تردد بود. در محل تعیین شده برای عبور عابر پیاده ایستاده بودم ولی چراغ عابر سبز نمیشد.
یک دوچرخه سوار که مثل من قصد عبور از عرض اتوبان را داشت، رسید. کلیدی را فشار داد، چند ثانیه بعد چراغ برای ما سبز شد و برای خودروها قرمز. بیشتر از پنجاه خودرو ایستادند تا ما دو نفر رد شویم، و رد شدیم. مکانیسم آن را فهمیدم. با گذشت ساعتی، قصد برگشت داشتم. من تنها بودم و دوچرخه سوار نبودش. هیچ کس دیگر هم اضافه نشد.
من خجالت میکشیدم آن دکمه را فشار دهم تا دهها خودرو متوقف شوند برای اینکه "من" رد شوم. چندین دقیقه ایستادم تا شاید کسی اضافه شود که نشد. نمنم باران هم شروع شد.
بالاخره دل به دریا زدم و دکمه را فشردم. یک دقیقه بعد چراغ برای ماشینها قرمز شده بود و چراغ برای "تنها من" سبز بود. هر دو مسیر رفت و برگشت اتوبان خودروها ایستاده بودند و من با صورتی قرمزتر از چراغ راهنمایی خودروها، و با احساس شرمندگی و عجله رد میشدم. آنقدر سریع که وسط راه نزدیک بود زمین بخورم و یادم هست رانندۀ مهربانی اشاره میکرد چرا عجله میکنم!
همانجا من متوجه شدم زمین تا آسمان با آدمهای اطراف فرق میکنم! من برای "خودم" احترام قائل نبودم. من آنقدر در آموزههای اجتماعی و دینی تواضع را تمرین کرده بودم که فکر میکردم "تشخص" نوعی خودخواهی است! من آمادۀ تحقیر بودم، چه از سوی حاکمیت چه از سوی هر قدرتمندی!
من حتی خدا را هم به زور پذیرفته بودم، از ترس جهنمش!!
من یک بیمار بودم، که "دیده نشدنم" را و مرگ تدریجیام را، عادت کرده بودم!
من رعیت بودم، نگران خوردن توسری از قدرتمندان، و من خودم را باور نداشتم.
اما این روزها در کلاس درس به وضوح میبینم نسل جدید دیگر مثل ما، ظلم را تقدیر خود نمیداند، نسل جدیدی خودش را محق میداند. سینهاش را جلو میدهد و با جدیت، همان را که میخواهد فریاد میکند. زیر بار هر دستوری نمیرود.
و حتی از همان اروپاییها حق و حقوق خود را بیشتر میشناسد!
من هر روز میبینم دانشآموزان جدید چقدر شخصیت دارند، و شک ندارم این نسل سرنوشت کشور را عوض میکند.
نسلی که گول داستانهای ساختگی ما را نمیخورد. نمیپذیرد این دنیا بدبخت باشد تا شاید آن دنیا خوشبخت شود، شاید!
نمیپذیرد هر کسی حق دارد برایش تعیین تکلیف کند. نمیپذیرد حتی معلمش خارج از برنامه درسی چیزی از او بخواهد.
شاید معجزۀ فضای مجازی است
شاید عکس العملی است به بیارادگی ما
نمیدانم ولی مهم نیست.
مهم آنست که که ما با نسلی خلاق، نسلی جدی، نسلی اهل تحقیق، نسلی اهل تعقل، اهل دقت، و مهمتر از همه اینها نسلی که "خودشان" را میبینند. و مهم میدانند، طرف شدهایم.
این نسل برایش خندهدار است که قیم داشته باشد، که کسی صلاح او را بیشتر از خودش بشناسد.
این نسل بزودی همه چیز را در دست خواهد گرفت. مگر ما و مقاماتی که با خرافات بزرگ شدهایم، چقدر میخواهیم عمر کنیم...
مگر فرهنگ غلط "عدۀ اندکی درستکار و عده زیادی گمراه" چقدر میخواهد باقی بماند؟! آینده خیلی زیبا خواهد بود
شک ندارم نسلی که خودش را میبیند
نسلی که قدر خودش را میداند نسلی که با صدای بلند میگوید هست...
نسلی خواهد بود که ما را نجات خواهد داد. نسلی که حاضر است...آیندهای که با پلک بر هم زدنی میرسد آیندۀ زیبا! بسیار زیبامنتظر کشور ماست.
به آینده دلگرم میشویم با صدای این وروجکهای آینده ساز
#رحیم_قمیشی
#اجتماعی
@Roshanfkrane
همسرم کلافه است از آموزش مجازی و سختیها ومشکلاتش، و من لذت میبرم که هر روز نسل آینده را میبینم و امیدوارتر میشوم. دانشآموزان جدید جرئت پرسیدن دارند و تا جواب قانع کننده نشنوند آرام نمیشوند. نسل جدید مقهور نیست، نسل جدید ترسو نیست...
خانم چرا مینویسیم خواهر میخوانیم خاهر؟! چه اشکالی دارد بنویسیم خاهر!
خانم چرا خورشید را خُرشید نمینویسیم؟
خانم چرا...
تازه هنوز به درس صاد و ضاد و طا و ظا و ذال نرسیدهاند...
اجازه میخواهم این وسط خاطرهای که برای خودم بسیار مهم بوده از آلمان بگویم؛
سالها پیش چند روزی آنجا بودم.
در شهر کلن آلمان قصد عبور از بزرگراهی را داشتم که از هر طرف بزرگراه حداقل چهار باند خودرو در حال تردد بود. در محل تعیین شده برای عبور عابر پیاده ایستاده بودم ولی چراغ عابر سبز نمیشد.
یک دوچرخه سوار که مثل من قصد عبور از عرض اتوبان را داشت، رسید. کلیدی را فشار داد، چند ثانیه بعد چراغ برای ما سبز شد و برای خودروها قرمز. بیشتر از پنجاه خودرو ایستادند تا ما دو نفر رد شویم، و رد شدیم. مکانیسم آن را فهمیدم. با گذشت ساعتی، قصد برگشت داشتم. من تنها بودم و دوچرخه سوار نبودش. هیچ کس دیگر هم اضافه نشد.
من خجالت میکشیدم آن دکمه را فشار دهم تا دهها خودرو متوقف شوند برای اینکه "من" رد شوم. چندین دقیقه ایستادم تا شاید کسی اضافه شود که نشد. نمنم باران هم شروع شد.
بالاخره دل به دریا زدم و دکمه را فشردم. یک دقیقه بعد چراغ برای ماشینها قرمز شده بود و چراغ برای "تنها من" سبز بود. هر دو مسیر رفت و برگشت اتوبان خودروها ایستاده بودند و من با صورتی قرمزتر از چراغ راهنمایی خودروها، و با احساس شرمندگی و عجله رد میشدم. آنقدر سریع که وسط راه نزدیک بود زمین بخورم و یادم هست رانندۀ مهربانی اشاره میکرد چرا عجله میکنم!
همانجا من متوجه شدم زمین تا آسمان با آدمهای اطراف فرق میکنم! من برای "خودم" احترام قائل نبودم. من آنقدر در آموزههای اجتماعی و دینی تواضع را تمرین کرده بودم که فکر میکردم "تشخص" نوعی خودخواهی است! من آمادۀ تحقیر بودم، چه از سوی حاکمیت چه از سوی هر قدرتمندی!
من حتی خدا را هم به زور پذیرفته بودم، از ترس جهنمش!!
من یک بیمار بودم، که "دیده نشدنم" را و مرگ تدریجیام را، عادت کرده بودم!
من رعیت بودم، نگران خوردن توسری از قدرتمندان، و من خودم را باور نداشتم.
اما این روزها در کلاس درس به وضوح میبینم نسل جدید دیگر مثل ما، ظلم را تقدیر خود نمیداند، نسل جدیدی خودش را محق میداند. سینهاش را جلو میدهد و با جدیت، همان را که میخواهد فریاد میکند. زیر بار هر دستوری نمیرود.
و حتی از همان اروپاییها حق و حقوق خود را بیشتر میشناسد!
من هر روز میبینم دانشآموزان جدید چقدر شخصیت دارند، و شک ندارم این نسل سرنوشت کشور را عوض میکند.
نسلی که گول داستانهای ساختگی ما را نمیخورد. نمیپذیرد این دنیا بدبخت باشد تا شاید آن دنیا خوشبخت شود، شاید!
نمیپذیرد هر کسی حق دارد برایش تعیین تکلیف کند. نمیپذیرد حتی معلمش خارج از برنامه درسی چیزی از او بخواهد.
شاید معجزۀ فضای مجازی است
شاید عکس العملی است به بیارادگی ما
نمیدانم ولی مهم نیست.
مهم آنست که که ما با نسلی خلاق، نسلی جدی، نسلی اهل تحقیق، نسلی اهل تعقل، اهل دقت، و مهمتر از همه اینها نسلی که "خودشان" را میبینند. و مهم میدانند، طرف شدهایم.
این نسل برایش خندهدار است که قیم داشته باشد، که کسی صلاح او را بیشتر از خودش بشناسد.
این نسل بزودی همه چیز را در دست خواهد گرفت. مگر ما و مقاماتی که با خرافات بزرگ شدهایم، چقدر میخواهیم عمر کنیم...
مگر فرهنگ غلط "عدۀ اندکی درستکار و عده زیادی گمراه" چقدر میخواهد باقی بماند؟! آینده خیلی زیبا خواهد بود
شک ندارم نسلی که خودش را میبیند
نسلی که قدر خودش را میداند نسلی که با صدای بلند میگوید هست...
نسلی خواهد بود که ما را نجات خواهد داد. نسلی که حاضر است...آیندهای که با پلک بر هم زدنی میرسد آیندۀ زیبا! بسیار زیبامنتظر کشور ماست.
به آینده دلگرم میشویم با صدای این وروجکهای آینده ساز
#رحیم_قمیشی
#اجتماعی
@Roshanfkrane
🟣 افراط در رابطه جنسی ممنوع
✖️افراط در رابطه جنسی می تواند برای مردان دردسرآفرین باشد، آلت تناسلی مردان ممکن است دچار خراشیدگی و یا تحریک پوستی گردد، همچنین در رابطه جنسی خشن و طولانی مدت بافت آلت تناسلی مردان میتواند دچار آسیب گردد.
✖️شل شدن آلت پس از نعوظ و انزال بی علت نیست، هنگام نعوظ آلت مرد از خون پر می گردد اما پس از آن دیگر خون در آلت جریان نمی یابد، برای جذب مجدد اکسیژن عضلات آلت بایستی شل گردند، چنانچه شما اجازه ندهید تا آلت شل شده و استراحت کند با این کار عضلات آلت را از دریافت اکسیژن کافی محروم کرده اید.
#آموزش #جنسی
@Roshanfkrane
✖️افراط در رابطه جنسی می تواند برای مردان دردسرآفرین باشد، آلت تناسلی مردان ممکن است دچار خراشیدگی و یا تحریک پوستی گردد، همچنین در رابطه جنسی خشن و طولانی مدت بافت آلت تناسلی مردان میتواند دچار آسیب گردد.
✖️شل شدن آلت پس از نعوظ و انزال بی علت نیست، هنگام نعوظ آلت مرد از خون پر می گردد اما پس از آن دیگر خون در آلت جریان نمی یابد، برای جذب مجدد اکسیژن عضلات آلت بایستی شل گردند، چنانچه شما اجازه ندهید تا آلت شل شده و استراحت کند با این کار عضلات آلت را از دریافت اکسیژن کافی محروم کرده اید.
#آموزش #جنسی
@Roshanfkrane
🐸💭خارخاری💭🐸
یکی بود یکی نبود.
خارخاری آب دهانش را قورت داد و به خانم فیله سلام کرد. فکر می کنید خارخاری یک خارپشت بود؟
خارخاری یک قورباغه بود که همش تنش می خارید.
خانم فیله گفت: «چی شده؟»
خارخاری گفت: «می شود پشتم را... بِخارانی؟»
خانم فیله گفت: «من که انگشت بِخاران ندارم، من فقط می توانم ماساژ فیلی بدهم!»
قورباغه رسید به آقا ماره و با ترس و لرز گفت: «می شود پشتم را بخارانی؟»
آقا ماره فکر کرد و گفت: «من که انگشت بِخاران ندارم، من دو تا کار می توانم بکنم، هم می توانم ماساژ ماری بدهم، هم تو را بخورم!!»
قورباغه فرار کرد و رفت و رفت. تا رسید به خارپشت و گفت: «می شود پشتم را ...»؛اما با دیدن تیغ های خارپشت فهمید که او فقط می تواند تنش را سوزن سوزن کند». خسته شد، نشست زیر درخت و پشتش را مالید به تنه زبر درخت.
گنجشک کوچولو از بالای درخت آمد پایین و گفت: «چه کار می کنی قورباغه؟» قورباغه گفت: «پشتم می خارد! هیچ کس انگشت بِخاران ندارد!»گنجشک پنجه کوچکش را به قورباغه نشان داد و گفت: «این خوب است؟ این بِخاران است؟»
قورباغه خوش حال شد و گفت: «آره. فکر کنم هست!» گنجشک شروع کرد به خاراندن پشت قورباغه قورباغه هی گفت: «آخیش! آخیش! این طرف تر، آخیش! آن طرف تر!» و کم کم خارشش خوب شد و به گنجشک گفت: «حالا من برای تو چه کار کنم؟ تو که این قدر خوب می خارانی؟»
گنجشک گفت: «تازه لانه ساخته ام، یک کم کَت و کولم درد می کند؛ اما فکر نکنم تو بتوانی کاری بکنی!» قورباغه دست هایش را نشان گنجشک داد و گفت: «معلوم است که می توانم!» با انگشت های بادکش دارش، کت و کول گنجشک را بادکش کرد و ماساژ قورباغه ای داد گنجشگ هی گفت: «آخیش! آخیش! آخیش!»
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
#قصه #کودک
@Roshanfkrane
یکی بود یکی نبود.
خارخاری آب دهانش را قورت داد و به خانم فیله سلام کرد. فکر می کنید خارخاری یک خارپشت بود؟
خارخاری یک قورباغه بود که همش تنش می خارید.
خانم فیله گفت: «چی شده؟»
خارخاری گفت: «می شود پشتم را... بِخارانی؟»
خانم فیله گفت: «من که انگشت بِخاران ندارم، من فقط می توانم ماساژ فیلی بدهم!»
قورباغه رسید به آقا ماره و با ترس و لرز گفت: «می شود پشتم را بخارانی؟»
آقا ماره فکر کرد و گفت: «من که انگشت بِخاران ندارم، من دو تا کار می توانم بکنم، هم می توانم ماساژ ماری بدهم، هم تو را بخورم!!»
قورباغه فرار کرد و رفت و رفت. تا رسید به خارپشت و گفت: «می شود پشتم را ...»؛اما با دیدن تیغ های خارپشت فهمید که او فقط می تواند تنش را سوزن سوزن کند». خسته شد، نشست زیر درخت و پشتش را مالید به تنه زبر درخت.
گنجشک کوچولو از بالای درخت آمد پایین و گفت: «چه کار می کنی قورباغه؟» قورباغه گفت: «پشتم می خارد! هیچ کس انگشت بِخاران ندارد!»گنجشک پنجه کوچکش را به قورباغه نشان داد و گفت: «این خوب است؟ این بِخاران است؟»
قورباغه خوش حال شد و گفت: «آره. فکر کنم هست!» گنجشک شروع کرد به خاراندن پشت قورباغه قورباغه هی گفت: «آخیش! آخیش! این طرف تر، آخیش! آن طرف تر!» و کم کم خارشش خوب شد و به گنجشک گفت: «حالا من برای تو چه کار کنم؟ تو که این قدر خوب می خارانی؟»
گنجشک گفت: «تازه لانه ساخته ام، یک کم کَت و کولم درد می کند؛ اما فکر نکنم تو بتوانی کاری بکنی!» قورباغه دست هایش را نشان گنجشک داد و گفت: «معلوم است که می توانم!» با انگشت های بادکش دارش، کت و کول گنجشک را بادکش کرد و ماساژ قورباغه ای داد گنجشگ هی گفت: «آخیش! آخیش! آخیش!»
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
#قصه #کودک
@Roshanfkrane
Audio
#قصه_شب
#شب_بخیر_كوچولو
#قصه_صوتی
🔴قصه موزیکال درخت🔴
خوب بخوابید خوشگلای من💝❤️
🌙⭐️ #شب_بخیر 😴
تخت بخوابید😴😴😴💤💤💤
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
#قصه
#کودک
@Roshanfkrane
#شب_بخیر_كوچولو
#قصه_صوتی
🔴قصه موزیکال درخت🔴
خوب بخوابید خوشگلای من💝❤️
🌙⭐️ #شب_بخیر 😴
تخت بخوابید😴😴😴💤💤💤
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
#قصه
#کودک
@Roshanfkrane
💠مکمل ها را چه زمانی مصرف کنیم؟
➖ #قرص_آهن: یک ساعت پیش از صبحانه و یا دو ساعت بعد از هر وعده غذایی.
➖ #قرص_کلسیم: همراه غذا. روزانه 8-10 لیوان آب بنوشید تا دچار یبوست نشوید.
➖ #زینک: با معده خالی
➖ #امگا3: بعد از هر وعده غذایی
➖ #اسید_فولیک: نیم ساعت قبل یا بعد از غذا
➖ #ویتامینC: قبل از خواب
🔸تا 2 ساعت بعد از مصرف ویتامین C، آهن و اسیدفولیک، از نوشیدن چای و قهوه بپرهیزید.
#دانستنی ها
@Roshanfkrane
➖ #قرص_آهن: یک ساعت پیش از صبحانه و یا دو ساعت بعد از هر وعده غذایی.
➖ #قرص_کلسیم: همراه غذا. روزانه 8-10 لیوان آب بنوشید تا دچار یبوست نشوید.
➖ #زینک: با معده خالی
➖ #امگا3: بعد از هر وعده غذایی
➖ #اسید_فولیک: نیم ساعت قبل یا بعد از غذا
➖ #ویتامینC: قبل از خواب
🔸تا 2 ساعت بعد از مصرف ویتامین C، آهن و اسیدفولیک، از نوشیدن چای و قهوه بپرهیزید.
#دانستنی ها
@Roshanfkrane
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢دانلود فیلم خارجی مهلت
🔆نسخه اورجینال
🔥ژانر:اکشن، جنایی
💋زبان : دوبله فارسی + بدون سانسور
🀄️کیفیت 1080p
#فیلم
@Roshanfkrane
🔆نسخه اورجینال
🔥ژانر:اکشن، جنایی
💋زبان : دوبله فارسی + بدون سانسور
🀄️کیفیت 1080p
#فیلم
@Roshanfkrane
📣 روحانی به کاظمی: پول ما را که هنوز ندادهاید
▪️حسن روحانی، رئیسجمهور، تلفنی به مصطفی کاظمی، نخستوزیر عراق، گفته هنوز میلیاردها دلار پول ایران بابت تحریمها در بانکهای عراق آزاد نشده و از او خواسته این منابع زودتر آزاد شوند.
👈 دیروز و امروز، برخی اعضای اتاق بازرگانی ایران و عراق مدعیشده بودند پولهای بلوکهشده ایران با اجازه آمریکا آزاد شده و حتی با دادوستد بانکی شده.
👈 پول صادرات برق ایران به عراق بیشترین پولیاستکه بانکهای عراقی بابت تحریمهای آمریکاییها توقیف کردهاند.
#خبر
@Roshanfkrane
▪️حسن روحانی، رئیسجمهور، تلفنی به مصطفی کاظمی، نخستوزیر عراق، گفته هنوز میلیاردها دلار پول ایران بابت تحریمها در بانکهای عراق آزاد نشده و از او خواسته این منابع زودتر آزاد شوند.
👈 دیروز و امروز، برخی اعضای اتاق بازرگانی ایران و عراق مدعیشده بودند پولهای بلوکهشده ایران با اجازه آمریکا آزاد شده و حتی با دادوستد بانکی شده.
👈 پول صادرات برق ایران به عراق بیشترین پولیاستکه بانکهای عراقی بابت تحریمهای آمریکاییها توقیف کردهاند.
#خبر
@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
Husnu şenlendirici
قطعه ای احساسی با ملودیهای زیبا از #کلارینت نواز برجستە ی ترکیە ای "Husnu Şenlendirici"
عنوان :دوستت دارم
💟@Roshanfkrane
عنوان :دوستت دارم
💟@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬 وضعیت بحرانی بیمارستانهای خوزستان و ازدحام بیماران مبتلا به کرونا
#خبر #اجتماعی #کرونا
@Roshanfkrane
#خبر #اجتماعی #کرونا
@Roshanfkrane
"گریه ی لیلی"
در خاطرات اسدالله ملک، نوازنده ماهر ویلون، خواندم که میگفت: من در اتاقم هر روز تمرین ویلون میکردم. بعد از مدتی دیدم دختر جوانی در اتاقش از خانه خودشون که روبروی اتاق کار من بود نشسته و معلومه که داره به صدای ساز من گوش میده؛ و روزهای بعد هم آن دختر جوان همان جا می نشست و من هم تمرین میکردم.
طولی نکشید که دلباخته اش شدم! و مشتاق تر و دلباخته پرشورتر از قبل تمرین میکردم و گاهی لبخند رضایتش را حس میکردم.
عاشق شده ای، ای دل سودات مبارک باد ...
بعد از مدتی یکروز دیدم دختر نیامد
دلم سخت گرفت،
روز بعد هم پیداش نشد و روز بعد هم، دیگه انگار آب شده بود رفته بود تو زمین!
ملک در ادامه میگه: دیگه طاقت نیاوردم پاشدم رفتم درب خونه شون رو زدم یکی اومد بیرون من سراغ اون دختر رو گرفتم و ماجرا رو براش تعریف کردم.
اون شخص گفت پس شما نوازنده اون آهنگهایی هستین که لیلی رو از خود بیخود کرده بود آره؟
من گفتم لیلی؟
پاسخ داد آره لیلی بود و مرتب تعریف شما را میکرد!
گفتم خب لیلی کجا رفته؟
و اون آهی کشید و پاسخ داد:
لیلی فوت کرد!!!!!
من پرسیدم چرا...
پاسخ داد: لیلی بیمار بود و از هر دو پا فلج!
اسدالله ملک میگه خشکم زد. همه ی بدنم مثل یه تیکه یخ شد!
لیلی . . .
لیلی من . . .
یعنی او فلج و بیمار بوده . . . ؟
میگه با پاهایی لرزان کشان کشان خودم رو به خونه رسوندم و عقده ام ترکید!!!
گریه برای لیلی ام . . .
گریه ی لیلی
ملک از خود بیخود میشه.
تمام وجودش پر از عشق لیلی ای،
که دیگر نیست ...
در این عالم نیروی درونش به جنبش در میاد و آرشه اش روی سیم های آماده ویلون میشینه، و شاهکاری توامان، با گریه هایش برای لیلی اش، خلق میشه.
قصه لیلی تموم شد ولی شاهکاری خلق شد که اسدالله ملک اسمش را گذاشت
*گریه ی لیلی*
گوش کنید و لذت ببرید.
@Roshanfkrane
در خاطرات اسدالله ملک، نوازنده ماهر ویلون، خواندم که میگفت: من در اتاقم هر روز تمرین ویلون میکردم. بعد از مدتی دیدم دختر جوانی در اتاقش از خانه خودشون که روبروی اتاق کار من بود نشسته و معلومه که داره به صدای ساز من گوش میده؛ و روزهای بعد هم آن دختر جوان همان جا می نشست و من هم تمرین میکردم.
طولی نکشید که دلباخته اش شدم! و مشتاق تر و دلباخته پرشورتر از قبل تمرین میکردم و گاهی لبخند رضایتش را حس میکردم.
عاشق شده ای، ای دل سودات مبارک باد ...
بعد از مدتی یکروز دیدم دختر نیامد
دلم سخت گرفت،
روز بعد هم پیداش نشد و روز بعد هم، دیگه انگار آب شده بود رفته بود تو زمین!
ملک در ادامه میگه: دیگه طاقت نیاوردم پاشدم رفتم درب خونه شون رو زدم یکی اومد بیرون من سراغ اون دختر رو گرفتم و ماجرا رو براش تعریف کردم.
اون شخص گفت پس شما نوازنده اون آهنگهایی هستین که لیلی رو از خود بیخود کرده بود آره؟
من گفتم لیلی؟
پاسخ داد آره لیلی بود و مرتب تعریف شما را میکرد!
گفتم خب لیلی کجا رفته؟
و اون آهی کشید و پاسخ داد:
لیلی فوت کرد!!!!!
من پرسیدم چرا...
پاسخ داد: لیلی بیمار بود و از هر دو پا فلج!
اسدالله ملک میگه خشکم زد. همه ی بدنم مثل یه تیکه یخ شد!
لیلی . . .
لیلی من . . .
یعنی او فلج و بیمار بوده . . . ؟
میگه با پاهایی لرزان کشان کشان خودم رو به خونه رسوندم و عقده ام ترکید!!!
گریه برای لیلی ام . . .
گریه ی لیلی
ملک از خود بیخود میشه.
تمام وجودش پر از عشق لیلی ای،
که دیگر نیست ...
در این عالم نیروی درونش به جنبش در میاد و آرشه اش روی سیم های آماده ویلون میشینه، و شاهکاری توامان، با گریه هایش برای لیلی اش، خلق میشه.
قصه لیلی تموم شد ولی شاهکاری خلق شد که اسدالله ملک اسمش را گذاشت
*گریه ی لیلی*
گوش کنید و لذت ببرید.
@Roshanfkrane
آسیمه سر میان چهل سال گمشده
انبار کاه و سوزن آمال گمشده
یک دست روی موشی و یک دست روی میز
ای تُف بر این نجاست امیال گمشده
خوشبختیا ! چه قشنگ است و خوب و دلفریب
پرواز در خیال تو با بال گمشده
لعنت به مشت های گره کرده شکست
نفرین به چِرک ماضی این حال گمشده
پایان شعر نسل طلایی حماسی است
سیمرغ و کوه و آتش این زال گمشده
ارسالی از :
توحید معز
@Roshanfkrane
انبار کاه و سوزن آمال گمشده
یک دست روی موشی و یک دست روی میز
ای تُف بر این نجاست امیال گمشده
خوشبختیا ! چه قشنگ است و خوب و دلفریب
پرواز در خیال تو با بال گمشده
لعنت به مشت های گره کرده شکست
نفرین به چِرک ماضی این حال گمشده
پایان شعر نسل طلایی حماسی است
سیمرغ و کوه و آتش این زال گمشده
ارسالی از :
توحید معز
@Roshanfkrane