This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#یک_جرعه_کتاب 📚
کرم ابریشم وقتی در پیله گرفتار ماند و مدتی دور خود پیچید و تنید از برکت آن تلاشها و پیچشها پروانه درمیاید ولی انسان مادر مرده برعکس وقتی در لجهی افکار گرفتار گردید دیگر روی رستگاری نخواهد دید و مانند محکومی که وزنهی آهنین به پایش بسته و در دریا انداخته باشند مدام در گرداب حیرت و سرگردانی فروتر میرود.
و همانطور که رفیق خودمان آناتول فرانس گفته فکرِ بی پیر غولِ بی شاخ و دمی است که در همان وقتی که انسان او را به هزار لطف و مهربانی نوازش میدهد او در همان حین از زیر با چنگال تیز در کار درآوردن دل و جگر نوازش دهندهی خود میباشد.
مختصر و مفید آنکه فکر زیاد کردن عاقبت خوبی ندارد و نکبت میاورد.
📕 دارالمجانین
✍🏽 #محمدعلی_جمالزاده
#مطالعه
@Roshanfkrane
کرم ابریشم وقتی در پیله گرفتار ماند و مدتی دور خود پیچید و تنید از برکت آن تلاشها و پیچشها پروانه درمیاید ولی انسان مادر مرده برعکس وقتی در لجهی افکار گرفتار گردید دیگر روی رستگاری نخواهد دید و مانند محکومی که وزنهی آهنین به پایش بسته و در دریا انداخته باشند مدام در گرداب حیرت و سرگردانی فروتر میرود.
و همانطور که رفیق خودمان آناتول فرانس گفته فکرِ بی پیر غولِ بی شاخ و دمی است که در همان وقتی که انسان او را به هزار لطف و مهربانی نوازش میدهد او در همان حین از زیر با چنگال تیز در کار درآوردن دل و جگر نوازش دهندهی خود میباشد.
مختصر و مفید آنکه فکر زیاد کردن عاقبت خوبی ندارد و نکبت میاورد.
📕 دارالمجانین
✍🏽 #محمدعلی_جمالزاده
#مطالعه
@Roshanfkrane
Forwarded from اتچ بات
🔸بعد از بمباران مجلس رو به مجاهدین گفت:
ما هيچ گاه به جنگ پيشدستی نمیكنيم و هميشه از آن سوي به ما میتازند و ما جلوشان را ميگيريم. اگر ما در جنگ به روي اينها تير می اندازيم براي اين است كه آنها ما را با تفنگ خود نشانه گرفتهاند. ولي وقتي اسيرند ناجوانمرديست كه آنان را بيازاريم. زيرا اين اسيران برادران مايند، برادران فريب خورده مايند و ما براي آزادي و آسايش آنهاست كه اين همه جانبازي ميكنيم… اگر تهران شكست خورد دليلي ندارد كه تبريز هم شكست بخورد. تا آخرين نفس بايد بجنگيم، مشروطه را دوباره زنده خواهيم كرد. اگر ما براي آزادي نجنگيم، مردمي كه بعد از ما ميآيند چه خواهند گفت؟خواهند گفت كه چه آدمهاي ترسويي بودند، نام ايران را ننگ آلود كردند. زور شنيدند و دم نزدند. زير پاي ظلم رفتند و به بيچارگي تن در دادند. چقدر بدبخت بودند! روز تاسوعا و عاشورا براي شهادت امام حسين(ع) عزاداري میكردند. خاك و گل به سر ميريختند. با قمه فرق سرشان را ميشكافتند، سينه و زنجير ميزدند. اشك و خون را باهم قاطي ميكردند و خودشان را پيروان سيدالشهدا ميدانستند اما وقتي پاي عمل به ميان ميآمد زور و استبداد را قبول میكردند و آرام مینشستند… اگر همه از گرسنگي بميريم تسليم استبدادچیها نميشويم زيرا قيام يعني پيروزي براي آزادي ايران قيام كردهايم و دير يا زود پيروز خواهيم شد...
🔸فردای آن روز نیز بیانیه ستارخان در روزنامه های تهران منتشر شد:
« بعد از بمباردمان مجلس این خادم ملت استقلال وطن عزیز را در خطر دیده جان بکف نهاده با تمام قوای مادی و معنوی در تشیید مبانی حریت و استرداد حقوق مغصوبه ملت بقدری که می توانستم کوشیدم. از تفضلات الهی و توجهات حضرت حجت عجل الله فرجه پس از ریخته شدن خونهای جوانان وطن بیرق استقلال ایران که عبارت از مشروطیت است بلند گردید و کعبه آمال ایرانیان از نو تاسیس یافت. بعد از این هم تا آخرین قطره خون خود در حفظ و حراست احترامات واجبه آنمقام مقدس بذل مجهود خواهم نمود و از هیچگونه مجاهدت مضایقه و دریغ نخواهم کرد و هیچکس را نمیرسد که مداخله در امورات و وظایف پارلمان نماید . وکلای محترم را است که به مقتضای تکالیف خودشان رفتار نمایند. خادم ملت ستار »
▫️منبع:
ستارخان سردار ملی - هوشنگ ابرامی
✔️امروز زادروز #ستارخان قراچهداغی (۲۸ مهر ۱۲۴۵ –۲۵ آبان ۱۲۹۳) از سرداران جنبش مشروطه ایران ملقب به سردار ملی است.
@Roshanfkrane
ما هيچ گاه به جنگ پيشدستی نمیكنيم و هميشه از آن سوي به ما میتازند و ما جلوشان را ميگيريم. اگر ما در جنگ به روي اينها تير می اندازيم براي اين است كه آنها ما را با تفنگ خود نشانه گرفتهاند. ولي وقتي اسيرند ناجوانمرديست كه آنان را بيازاريم. زيرا اين اسيران برادران مايند، برادران فريب خورده مايند و ما براي آزادي و آسايش آنهاست كه اين همه جانبازي ميكنيم… اگر تهران شكست خورد دليلي ندارد كه تبريز هم شكست بخورد. تا آخرين نفس بايد بجنگيم، مشروطه را دوباره زنده خواهيم كرد. اگر ما براي آزادي نجنگيم، مردمي كه بعد از ما ميآيند چه خواهند گفت؟خواهند گفت كه چه آدمهاي ترسويي بودند، نام ايران را ننگ آلود كردند. زور شنيدند و دم نزدند. زير پاي ظلم رفتند و به بيچارگي تن در دادند. چقدر بدبخت بودند! روز تاسوعا و عاشورا براي شهادت امام حسين(ع) عزاداري میكردند. خاك و گل به سر ميريختند. با قمه فرق سرشان را ميشكافتند، سينه و زنجير ميزدند. اشك و خون را باهم قاطي ميكردند و خودشان را پيروان سيدالشهدا ميدانستند اما وقتي پاي عمل به ميان ميآمد زور و استبداد را قبول میكردند و آرام مینشستند… اگر همه از گرسنگي بميريم تسليم استبدادچیها نميشويم زيرا قيام يعني پيروزي براي آزادي ايران قيام كردهايم و دير يا زود پيروز خواهيم شد...
🔸فردای آن روز نیز بیانیه ستارخان در روزنامه های تهران منتشر شد:
« بعد از بمباردمان مجلس این خادم ملت استقلال وطن عزیز را در خطر دیده جان بکف نهاده با تمام قوای مادی و معنوی در تشیید مبانی حریت و استرداد حقوق مغصوبه ملت بقدری که می توانستم کوشیدم. از تفضلات الهی و توجهات حضرت حجت عجل الله فرجه پس از ریخته شدن خونهای جوانان وطن بیرق استقلال ایران که عبارت از مشروطیت است بلند گردید و کعبه آمال ایرانیان از نو تاسیس یافت. بعد از این هم تا آخرین قطره خون خود در حفظ و حراست احترامات واجبه آنمقام مقدس بذل مجهود خواهم نمود و از هیچگونه مجاهدت مضایقه و دریغ نخواهم کرد و هیچکس را نمیرسد که مداخله در امورات و وظایف پارلمان نماید . وکلای محترم را است که به مقتضای تکالیف خودشان رفتار نمایند. خادم ملت ستار »
▫️منبع:
ستارخان سردار ملی - هوشنگ ابرامی
✔️امروز زادروز #ستارخان قراچهداغی (۲۸ مهر ۱۲۴۵ –۲۵ آبان ۱۲۹۳) از سرداران جنبش مشروطه ایران ملقب به سردار ملی است.
@Roshanfkrane
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بایدبی وقفه مست کنید....
@Rosanfkrane
@Rosanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬 سکانس مهمانی گدایان در فیلم "ویریدیانا" (۱۹۶۱)
ساخته #لوییس_بونوئل
ویریدیانا زنی است که بدلیل اعتقاد مذهبی اش، دوازده گدا را تحت سرپرستی خود قرار میدهد به شرط اینکه آنها مسیحیان خوبی باشند. گدایان اما در غیاب او بدون اجازه وارد خانه میشوند. آنها جشن گرفته و به میگساری می پردازند. در یک نما نحوه قرار گرفتن آنها کنار هم ، مانند تابلوی شام آخر داوینچی میشود. وقتی ویریدیانا سر میرسد یکی از گدایان به قصد تجاوز به او حمله میکند. خیانت گدایان به ویریدیانا مثل خیانت حواریون به مسیح است. اما از دید بونوئل آنها مقصر نیستند. معضل اصلی انگیزه کار خیر در چارچوب دین است. بونوئل در مورد عمل ویریدیانا گفته :
"من مخالف این نوع کارهای خیر هستم. چون وقتی علت کمکم به فقیری این باشد که او طبق نظر من عمل کند، پس این واقعاً کار خیر نخواهد بود."
به عبارتی امر خیر به ضد خود بدل میشود. در نظم نمادین جامعه، عمل نیکوکارانه غالباً بدلیل انگیزه های شخصی و کاستن از بار عذاب وجدان صورت میگیرد، نه اصلاح ساختار تبعیض که با همدستی "امر خیر" تدوام می یابد. گدایان این را حس می کنند و علت شورش آنها همین است.
#فیلم #اندیشه
@Roshanfkrane
ساخته #لوییس_بونوئل
ویریدیانا زنی است که بدلیل اعتقاد مذهبی اش، دوازده گدا را تحت سرپرستی خود قرار میدهد به شرط اینکه آنها مسیحیان خوبی باشند. گدایان اما در غیاب او بدون اجازه وارد خانه میشوند. آنها جشن گرفته و به میگساری می پردازند. در یک نما نحوه قرار گرفتن آنها کنار هم ، مانند تابلوی شام آخر داوینچی میشود. وقتی ویریدیانا سر میرسد یکی از گدایان به قصد تجاوز به او حمله میکند. خیانت گدایان به ویریدیانا مثل خیانت حواریون به مسیح است. اما از دید بونوئل آنها مقصر نیستند. معضل اصلی انگیزه کار خیر در چارچوب دین است. بونوئل در مورد عمل ویریدیانا گفته :
"من مخالف این نوع کارهای خیر هستم. چون وقتی علت کمکم به فقیری این باشد که او طبق نظر من عمل کند، پس این واقعاً کار خیر نخواهد بود."
به عبارتی امر خیر به ضد خود بدل میشود. در نظم نمادین جامعه، عمل نیکوکارانه غالباً بدلیل انگیزه های شخصی و کاستن از بار عذاب وجدان صورت میگیرد، نه اصلاح ساختار تبعیض که با همدستی "امر خیر" تدوام می یابد. گدایان این را حس می کنند و علت شورش آنها همین است.
#فیلم #اندیشه
@Roshanfkrane
#قصه_کودکانه
ماجرای فرید و پدربزرگ
یکی بود یکی نبود
فرید کوچولو صبح های زود با پدر و مادرش میومد به خونه ی مادربزرگ و پدربزرگش، تا مادر و پدرش برن به سرکار.
عصر هم که میشد مادر یا پدرش میومدن دنبالش و اونو میبردن خونه.
فرید مادربزرگ و پدربزرگش رو خیلی دوست داشت.
مادربزرگش براش غذاها و خوراکی های خوشمزه درست میکرد،
و پدربزرگش که یکم فراموش کار شده بود، ساعت ها با فرید بازی میکرد.
یک روز که مادربزرگ در آشپزخونه مشغول آشپزی و حرف زدن با تلفن بود،
فرید به پدربزرگ گفت: "بابا بزرگ... من دلم بستنی میخواد. بیا باهم بریم بستنی بخریم و بخوریم."
پدربزرگ که فرید را خیلی دوست داشت قبول کرد و باهم از خانه بیرون رفتند.
فرید و پدربزرگ چندتا کوچه را رد کردند تا یک بستنی فروشی پیدا کنند.
از خیابان رد شدند و وارد یک کوچه ی دیگر شدند.
وارد خیابان بعدی که شدند، بستنی فروشی را دیدند.
فرید یک بستنی شکلاتی بزرگ گرفت و پدربزرگ یک بستنی آلبالویی.
همینطور که بستنی میخوردند، فرید چشمش افتاد به پارک آن طرف خیابان و گفت:
"آخ جون بابابزرگ... پارک.. بریم بازی کنیم."
و رفتند به زمین بازی و شروع کردند به بازی.
حسابی بازی کردند تا کم کم گرسنه شدند.
راه افتادند به سمت خانه. از خیابان گذشتند و چندتا کوچه را رد کردند.
ولی هیچ جا به نظرشان آشنا نبود.
باز هم چندتا کوچه را رد کردند ولی به خانه نرسیدند.
فرید گفت: "بابابزرگ فکر کنم گم شدیم. اینجا کجاست؟"
پدربزرگ هم که فراموشکار شده بود گفت: "الان پیدایش میکنم، نگران نباش فرید جان."
اونها کلی راه رفتند، ولی دوباره رسیدند به پارک.
حسابی خسته و گرسنه شده بودند.
فرید که داشت گریه اش میگرفت گفت: "کاشکی مامان و بابا بیان دنبالمون."
در همین حین آقای مهتابی که از همسایه های پدربزرگ بود، پدربزرگ را دید و آمد با او سلام و احوال پرسی کند.
پدربزرگ که از دیدن آقای مهتابی خیلی خوشحال شده بود با او روبوسی کرد، دست فرید را گرفت و دنبال آقای مهتابی رفتند تا رسیدند به خانه.
مادربزرگ که حسابی نگران شده بود تا آنها را دید دوید به سمتشان و گفت: "هیچ معلوم هستید شما دوتا کجا رفتید؟ همه جا را دنبالتان گشتم.
فرید مادر پدرت خیلی نگرانت هستند."
بعد هم رفت به پدر فرید تلفن زد و گوشی را به فرید داد.
پدر فرید خیلی با او حرف زد و بهش گفت که پدربزرگ چون پیر شده خیلی فراموش کار شده،
و فرید باید حسابی مواظبش باشه، و اصلا اجازه نده که اون از خونه بیرون بره.
فرید هم قول داد که دیگر بدون اجازه گرفتن از پدر و مادرش بیرون نرود و همیشه مواظب پدربزرگش باشد
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
#قصه
#کودک
@Roshanfkrane
ماجرای فرید و پدربزرگ
یکی بود یکی نبود
فرید کوچولو صبح های زود با پدر و مادرش میومد به خونه ی مادربزرگ و پدربزرگش، تا مادر و پدرش برن به سرکار.
عصر هم که میشد مادر یا پدرش میومدن دنبالش و اونو میبردن خونه.
فرید مادربزرگ و پدربزرگش رو خیلی دوست داشت.
مادربزرگش براش غذاها و خوراکی های خوشمزه درست میکرد،
و پدربزرگش که یکم فراموش کار شده بود، ساعت ها با فرید بازی میکرد.
یک روز که مادربزرگ در آشپزخونه مشغول آشپزی و حرف زدن با تلفن بود،
فرید به پدربزرگ گفت: "بابا بزرگ... من دلم بستنی میخواد. بیا باهم بریم بستنی بخریم و بخوریم."
پدربزرگ که فرید را خیلی دوست داشت قبول کرد و باهم از خانه بیرون رفتند.
فرید و پدربزرگ چندتا کوچه را رد کردند تا یک بستنی فروشی پیدا کنند.
از خیابان رد شدند و وارد یک کوچه ی دیگر شدند.
وارد خیابان بعدی که شدند، بستنی فروشی را دیدند.
فرید یک بستنی شکلاتی بزرگ گرفت و پدربزرگ یک بستنی آلبالویی.
همینطور که بستنی میخوردند، فرید چشمش افتاد به پارک آن طرف خیابان و گفت:
"آخ جون بابابزرگ... پارک.. بریم بازی کنیم."
و رفتند به زمین بازی و شروع کردند به بازی.
حسابی بازی کردند تا کم کم گرسنه شدند.
راه افتادند به سمت خانه. از خیابان گذشتند و چندتا کوچه را رد کردند.
ولی هیچ جا به نظرشان آشنا نبود.
باز هم چندتا کوچه را رد کردند ولی به خانه نرسیدند.
فرید گفت: "بابابزرگ فکر کنم گم شدیم. اینجا کجاست؟"
پدربزرگ هم که فراموشکار شده بود گفت: "الان پیدایش میکنم، نگران نباش فرید جان."
اونها کلی راه رفتند، ولی دوباره رسیدند به پارک.
حسابی خسته و گرسنه شده بودند.
فرید که داشت گریه اش میگرفت گفت: "کاشکی مامان و بابا بیان دنبالمون."
در همین حین آقای مهتابی که از همسایه های پدربزرگ بود، پدربزرگ را دید و آمد با او سلام و احوال پرسی کند.
پدربزرگ که از دیدن آقای مهتابی خیلی خوشحال شده بود با او روبوسی کرد، دست فرید را گرفت و دنبال آقای مهتابی رفتند تا رسیدند به خانه.
مادربزرگ که حسابی نگران شده بود تا آنها را دید دوید به سمتشان و گفت: "هیچ معلوم هستید شما دوتا کجا رفتید؟ همه جا را دنبالتان گشتم.
فرید مادر پدرت خیلی نگرانت هستند."
بعد هم رفت به پدر فرید تلفن زد و گوشی را به فرید داد.
پدر فرید خیلی با او حرف زد و بهش گفت که پدربزرگ چون پیر شده خیلی فراموش کار شده،
و فرید باید حسابی مواظبش باشه، و اصلا اجازه نده که اون از خونه بیرون بره.
فرید هم قول داد که دیگر بدون اجازه گرفتن از پدر و مادرش بیرون نرود و همیشه مواظب پدربزرگش باشد
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
#قصه
#کودک
@Roshanfkrane
Audio
#قصه_شب_صوتی
قصه کودک😍
🌙⭐️ #شب_بخیر 😴
📢 #قصه صوتی تپلی تنبل
تخت بخوابید😴😴😴💤💤💤
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
#قصه
#کودک
@Roshanfkrane
قصه کودک😍
🌙⭐️ #شب_بخیر 😴
📢 #قصه صوتی تپلی تنبل
تخت بخوابید😴😴😴💤💤💤
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
#قصه
#کودک
@Roshanfkrane
📣 مروری بر چند بازداشت فعالان اجتماعی و دانشجویی در روزهای اخیر
1️⃣ مهران رئوف، از فعالان کارگری جمعهشب، ۲۵ مهر، ازسوی نیروهای امنیتی بازداشت شده.
▫️خانه این فعال کارگری، جستوجو شده- چند کتاب، موبایل و رایانه این فعال کارگری هم با او به اوین برده شده.
2️⃣ ناهید_تقوی، فعال مدنی ۶۶ ساله، هم در جمعهشب ۲۵مهر، در خانهاش در تهران بازداشت شده و برخی وسایل شخصی او هم ضبط شده.
3️⃣ نیمه شب ۲۵ مهر ماموران امنیتی به خانه الهام صمیمی، فعال دانشجویی و دانشجوی انسانشناسی دانشگاه تهران هم رفتهاند و کتابها، لوازم شخصی و موبایل و لپتاپ وی و برخی حاضران در خانه وی را بردهاند.
▫️ماموران به این فعال دانشجویی گفتهاند که احضار و بازداشت خواهد شد.
4️⃣ وبسایت امتداد هم خبر داده حکم پنجسال زندان مهدی محمودیان، فعال سیاسی، عینا دردادگاه تجدید نظر تایید و امروز به او ابلاغ شد.
▫️یک سال زندان ازحکم محمودیان بابت نامه ۷۷نفر از اصلاحطلبان در اعتراضبه برخورد خشن با اعتراضهای آبان ۱۳۹۸ و چهارسال از این حکم هم بابت پیشنهاد روشنکردن شمع بهیاد جانباختگان هواپیمای مسافری اوکراینی است.
#خبر #روزآروز
@Roshanfkrane
1️⃣ مهران رئوف، از فعالان کارگری جمعهشب، ۲۵ مهر، ازسوی نیروهای امنیتی بازداشت شده.
▫️خانه این فعال کارگری، جستوجو شده- چند کتاب، موبایل و رایانه این فعال کارگری هم با او به اوین برده شده.
2️⃣ ناهید_تقوی، فعال مدنی ۶۶ ساله، هم در جمعهشب ۲۵مهر، در خانهاش در تهران بازداشت شده و برخی وسایل شخصی او هم ضبط شده.
3️⃣ نیمه شب ۲۵ مهر ماموران امنیتی به خانه الهام صمیمی، فعال دانشجویی و دانشجوی انسانشناسی دانشگاه تهران هم رفتهاند و کتابها، لوازم شخصی و موبایل و لپتاپ وی و برخی حاضران در خانه وی را بردهاند.
▫️ماموران به این فعال دانشجویی گفتهاند که احضار و بازداشت خواهد شد.
4️⃣ وبسایت امتداد هم خبر داده حکم پنجسال زندان مهدی محمودیان، فعال سیاسی، عینا دردادگاه تجدید نظر تایید و امروز به او ابلاغ شد.
▫️یک سال زندان ازحکم محمودیان بابت نامه ۷۷نفر از اصلاحطلبان در اعتراضبه برخورد خشن با اعتراضهای آبان ۱۳۹۸ و چهارسال از این حکم هم بابت پیشنهاد روشنکردن شمع بهیاد جانباختگان هواپیمای مسافری اوکراینی است.
#خبر #روزآروز
@Roshanfkrane
✅ ترامپ : با تحریم ها کاری کرده ام که مردم ونزوئلا آب و غذا و دارو ندارند و در خیابان ها همدیگر را می کُشند
ترامپ در کارولاینای شمالی در همایش انتخاباتی گفت: «اگر به ۲۰ سال پیش برگردید، کمتر از ۲۰ سال، [خواهید دید که] ونزوئلا نفت داشت، و ثروتمند بود. آنها همه چیز داشتند. ولی حال آب نوشیدنی، غذا، و دارو هم ندارند. در خیابانهای آنجا هیچ چیزی به جز کشتن یکدیگر نیست. این در مدتی کوتاه [از زمانی که من نزدیک به دو سال پیش آنها را تحریم کردم] اتفاق افتاده است.
@Roshanfkrane
ترامپ در کارولاینای شمالی در همایش انتخاباتی گفت: «اگر به ۲۰ سال پیش برگردید، کمتر از ۲۰ سال، [خواهید دید که] ونزوئلا نفت داشت، و ثروتمند بود. آنها همه چیز داشتند. ولی حال آب نوشیدنی، غذا، و دارو هم ندارند. در خیابانهای آنجا هیچ چیزی به جز کشتن یکدیگر نیست. این در مدتی کوتاه [از زمانی که من نزدیک به دو سال پیش آنها را تحریم کردم] اتفاق افتاده است.
@Roshanfkrane
دولت فرانسه ۲۳۱ مسلمان تندرو و افراطی را از این کشور اخراج میکند
این اقدام در پی بریدن سر یک معلم توسط تندروهای مسلمان اتخاذ شده است.
#خبر
@Roshanfkrane
این اقدام در پی بریدن سر یک معلم توسط تندروهای مسلمان اتخاذ شده است.
#خبر
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ارتش آذربایجان در حال پیشروی و تشویق ایرانیها در لب مرز! آمار هم میدن که ارمنیا کدوم وری در رفتن
@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸واعظی در بصره داشتیم که جز داستان جرجیس نمی دانست روزی همان حدیث گفت مردی از حاضران به گریه آمد. واعظ گفت: شما بر چه می گریید ماییم که گرفتار بلاییم!
نثر الدّر، ابوسعید آبی
sahandiranmehr
@Roshanfkrane
نثر الدّر، ابوسعید آبی
sahandiranmehr
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حسن روحانی، ۲۰ تیر ۹۶:
در سختترین شرایط اقتصادی تحریم، پول و سلاح سوریه و عراق را تامین کردیم
@Roshanfkrane
در سختترین شرایط اقتصادی تحریم، پول و سلاح سوریه و عراق را تامین کردیم
@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
اکبرگلپایگانی_آهسته آهسته
"آهسته آهسته"
با صدای خاص و خاطره انگیز #اکبر_گلپایگانی (#گلپا)
آهنگساز،ترانه سرا و تکنواز سنتور : #فضل_الله_توکل
تکنواز ویلن : #اسدالله_ملک
#موسیقی
@Roshanfkrane
با صدای خاص و خاطره انگیز #اکبر_گلپایگانی (#گلپا)
آهنگساز،ترانه سرا و تکنواز سنتور : #فضل_الله_توکل
تکنواز ویلن : #اسدالله_ملک
#موسیقی
@Roshanfkrane
نزديک شو اگر چه نگاهت ممنوع است
زنجيره ی اشاره چنان از هم پاشيده است
که حلقه های نگاه
در هم قرار نمی گيرد.
دنيا نشانه های ما را
در حول و حوش غفلت خود ديده است و چشم پوشيده است.
نزديک شو اگر چه حضورت ممنوع است.
وقت صدای ترس
خاموش شد گلوی هوا
و ارتعاشی دويد در زبان
که حنجره به صفت هايش بدگمان شد.
تا اينکه يک شب از خم طاقی يک صدايت
لرزيد و ريخت در ته ظلمت
و گنبد سکوت در معرق درد برآمد.
يک يک درآمديم در هندسه انتظار
و هر کدام روی نيمکتی يا زير طاقی
و گوشه ميدانی خلوت کرديم:
سيمای تابخورده که خاک را چون شيارهايش
آراسته است.
و خيره مانده است در نفرتی قديمی
که عشق را همواره آواره خواسته است
تنها تو بودی انگار که حتی روی نيمکتی نمی بايست بنشينی
و درطراوت خاموشی و فراموشی بنگری .
نزدیک شو اگر چه قرارت ممنوع است
هیچ انتظاری نیست که رنگ دگر بپاشد
بر صفحه ی صبور
وقتی که ماهواره های طاق و نیمکت در خلٲ بگردد
و چهره ها تنها سیاه و سفید منعکس شود
و نیمی از تصویرها نیز هنوز
در نسخه های منفی باقی مانده باشد.
نوری معلق است در اشاره های ظلمانی
ورنه چگونه امشب نیز در این ساعت بلند
باید به روی این نیمکت بنشینم همچنان کنار این میدان
چشم انتظار شکی فسفرین
و برگ ترس خورده ی شمشاد تنها در چشمم برق زند؟
نزدیک شو اگر چه تصویرت ممنوع است.
ساعت دوباره گردش بیتابش را آغاز کرده است
و نیمی از رخسار زمان
از لای چادر سیاهش پیداست.
از ضربه ای که هر ساعت نواخته می شود ترک بر می دارد خواب آب
و چهره ای پریشان موج در موج
می گردد و هوای خود را می جوید
در بازتاب گنگ سکه ای در آب انداخته است.
پا می کشند سایه های مضطرب
در هیبت مدور نارون ها
و باد لحظه به لحظه نشانه ها را می گرداند دور تا دور میدان
اینجا خزه به حلقه ی شفافی چسبیده است
که روزی از انگشتی افتاده است
آنجا هنوز نوری قرمز ثابت مانده است
و روی صورت شب لک انداخته است
نزدیک شو اگرچه رویایت ممنوع است.
می بینی! این حقیقت ماست
نزدیک و دور واهمه در واهمه
و مثل این ماه ناگزیر که گردیده است
گرد جهان و باز همچنان درست همانجا که بوده مانده است
و هر شب انگار در غیابت باید خیره ماند همچون ماه
در حلقه ی عزایی که کم کم عادی شده است.
این یٲس مخملینه ی ماست
یا توده ی غبار گون وهمی بر انگیخته؟
که بی تحاشی مدارهای در هم راچون ستاره های دنباله دار می پیماید؟
آرامشی است که بر باد رفته است ؟
یا سایه ی پذیرشی است که خون را پوشانده است؟
بی آنکه استعاره های وجدان از طعمش بر کنار مانده باشد.
نزدیک شو اگرچه مدارت ممنوع است.
می شنوم طنین تنت می آید از ته ظلمت
و تارهای تنم را متٲثر می کند.
شاید صدا دوباره به مفهومش بازگردد
شاید همین حوالی جایی
در حلقه ی نگاهت قرار بگیرم.
چیزی به صبح نمانده است
و آخرین فرصت با نامت در گلویم می تابد.
ماه شکسته صفحه ی مهتاب را ناموزون می گرداند
و تاب می خورد حلقه ی طناب بر چوبه ی بلند
که صبحگاه شاید باز رخسار روز را در آن قاب بگیرند.
"محمدمختاری"
@Roshanfkrane
زنجيره ی اشاره چنان از هم پاشيده است
که حلقه های نگاه
در هم قرار نمی گيرد.
دنيا نشانه های ما را
در حول و حوش غفلت خود ديده است و چشم پوشيده است.
نزديک شو اگر چه حضورت ممنوع است.
وقت صدای ترس
خاموش شد گلوی هوا
و ارتعاشی دويد در زبان
که حنجره به صفت هايش بدگمان شد.
تا اينکه يک شب از خم طاقی يک صدايت
لرزيد و ريخت در ته ظلمت
و گنبد سکوت در معرق درد برآمد.
يک يک درآمديم در هندسه انتظار
و هر کدام روی نيمکتی يا زير طاقی
و گوشه ميدانی خلوت کرديم:
سيمای تابخورده که خاک را چون شيارهايش
آراسته است.
و خيره مانده است در نفرتی قديمی
که عشق را همواره آواره خواسته است
تنها تو بودی انگار که حتی روی نيمکتی نمی بايست بنشينی
و درطراوت خاموشی و فراموشی بنگری .
نزدیک شو اگر چه قرارت ممنوع است
هیچ انتظاری نیست که رنگ دگر بپاشد
بر صفحه ی صبور
وقتی که ماهواره های طاق و نیمکت در خلٲ بگردد
و چهره ها تنها سیاه و سفید منعکس شود
و نیمی از تصویرها نیز هنوز
در نسخه های منفی باقی مانده باشد.
نوری معلق است در اشاره های ظلمانی
ورنه چگونه امشب نیز در این ساعت بلند
باید به روی این نیمکت بنشینم همچنان کنار این میدان
چشم انتظار شکی فسفرین
و برگ ترس خورده ی شمشاد تنها در چشمم برق زند؟
نزدیک شو اگر چه تصویرت ممنوع است.
ساعت دوباره گردش بیتابش را آغاز کرده است
و نیمی از رخسار زمان
از لای چادر سیاهش پیداست.
از ضربه ای که هر ساعت نواخته می شود ترک بر می دارد خواب آب
و چهره ای پریشان موج در موج
می گردد و هوای خود را می جوید
در بازتاب گنگ سکه ای در آب انداخته است.
پا می کشند سایه های مضطرب
در هیبت مدور نارون ها
و باد لحظه به لحظه نشانه ها را می گرداند دور تا دور میدان
اینجا خزه به حلقه ی شفافی چسبیده است
که روزی از انگشتی افتاده است
آنجا هنوز نوری قرمز ثابت مانده است
و روی صورت شب لک انداخته است
نزدیک شو اگرچه رویایت ممنوع است.
می بینی! این حقیقت ماست
نزدیک و دور واهمه در واهمه
و مثل این ماه ناگزیر که گردیده است
گرد جهان و باز همچنان درست همانجا که بوده مانده است
و هر شب انگار در غیابت باید خیره ماند همچون ماه
در حلقه ی عزایی که کم کم عادی شده است.
این یٲس مخملینه ی ماست
یا توده ی غبار گون وهمی بر انگیخته؟
که بی تحاشی مدارهای در هم راچون ستاره های دنباله دار می پیماید؟
آرامشی است که بر باد رفته است ؟
یا سایه ی پذیرشی است که خون را پوشانده است؟
بی آنکه استعاره های وجدان از طعمش بر کنار مانده باشد.
نزدیک شو اگرچه مدارت ممنوع است.
می شنوم طنین تنت می آید از ته ظلمت
و تارهای تنم را متٲثر می کند.
شاید صدا دوباره به مفهومش بازگردد
شاید همین حوالی جایی
در حلقه ی نگاهت قرار بگیرم.
چیزی به صبح نمانده است
و آخرین فرصت با نامت در گلویم می تابد.
ماه شکسته صفحه ی مهتاب را ناموزون می گرداند
و تاب می خورد حلقه ی طناب بر چوبه ی بلند
که صبحگاه شاید باز رخسار روز را در آن قاب بگیرند.
"محمدمختاری"
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رقص شمشیر
از آثار برجسته موسیقی کلاسیک
ساخته آرام خاچاتوریان
آرام خاچاتوریان ( ۱۹۰۳، ۱۹۷۸) آهنگساز و رهبر ارکستر برجسته ارمنی در سالهای حکومت اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی بود؛
وی مدتها مسئولیت اتحادیه آهنگسازان شوروی را به عهده داشت.
آثار موسیقایی آرام خاچاتوریان متاثر از موسیقی فرانسوی، قفقاز و سنن فرهنگی روسیه جنوبی و شرقی بود. با کنسرتو پیانو، کنسرتو ویلن و رقص شمشیر که برگزیدهای از بالهٔ گایانه بود، پیش و پس از جنگ جهانی دوم در سراسر اروپا شهرت یافت.
رقص شمشیر یکی از برجستهترین آثار موسیقایی سدهٔ بیستم بهشمار میآید.
#موسیقی
@Roshanfkrane
رقص شمشیر
از آثار برجسته موسیقی کلاسیک
ساخته آرام خاچاتوریان
آرام خاچاتوریان ( ۱۹۰۳، ۱۹۷۸) آهنگساز و رهبر ارکستر برجسته ارمنی در سالهای حکومت اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی بود؛
وی مدتها مسئولیت اتحادیه آهنگسازان شوروی را به عهده داشت.
آثار موسیقایی آرام خاچاتوریان متاثر از موسیقی فرانسوی، قفقاز و سنن فرهنگی روسیه جنوبی و شرقی بود. با کنسرتو پیانو، کنسرتو ویلن و رقص شمشیر که برگزیدهای از بالهٔ گایانه بود، پیش و پس از جنگ جهانی دوم در سراسر اروپا شهرت یافت.
رقص شمشیر یکی از برجستهترین آثار موسیقایی سدهٔ بیستم بهشمار میآید.
#موسیقی
@Roshanfkrane
و #عشق،
هر کسی را به خود راه ندهد!
و در هر جایی مأوا نکند!
و به هر دیده، روی نَنَماید!
و اگر وقتی، نشانِ کسی یابد که مستحقِ آن سعادت بوَد... حُزن را که وکیلِ دَر است بفرستد... تا خانه، پاک کند و کسی را در خانه نگذارد
و از آمدنِ سُلیمانِ عشق، خبر کند.
#شهابالدین_سهروردی
@Roshanfkrane
هر کسی را به خود راه ندهد!
و در هر جایی مأوا نکند!
و به هر دیده، روی نَنَماید!
و اگر وقتی، نشانِ کسی یابد که مستحقِ آن سعادت بوَد... حُزن را که وکیلِ دَر است بفرستد... تا خانه، پاک کند و کسی را در خانه نگذارد
و از آمدنِ سُلیمانِ عشق، خبر کند.
#شهابالدین_سهروردی
@Roshanfkrane
Audio
شرابی میچشم که کسی نینداخته،
در جام های تراشیده از مروارید
...
مستم از هوا، خرابم از شبنم،
مستانه می گردم
در روزهای بلند تابستان
در میان میکده های نیلی روان
-امیلی دیکنسون
🎼موتزارت و باران
#موسیقی
@Roshanfkrane
در جام های تراشیده از مروارید
...
مستم از هوا، خرابم از شبنم،
مستانه می گردم
در روزهای بلند تابستان
در میان میکده های نیلی روان
-امیلی دیکنسون
🎼موتزارت و باران
#موسیقی
@Roshanfkrane