نیمه شب است در حال گشت و گذار بودم در اینستا ڪه یهو باعڪسی برخورد ڪردم از ڪادر درمانی یڪ بیمارستان ڪه پشت گان اش نوشته بود :
ما گر زِ سر بریده میترسیدیم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم
عجیب منقلب شدم ، حالی بس نگفتنی
من این شعر رو میشناختم
قطره اشڪی هم سرازیر شد
مرحوم پدر بزرگم در تبریز این شعر را در ڪودڪی برایم میخاند
عجب ، عجب
تاریخ چه ها ڪه نمیڪند
در تبریزِ ما ، این شعر بیش از ۱۰۰ سال در زبان هاست
اصل شعر اینگونه است:
سیصد گل سرخ؛ یڪ گل نصرانی…
ما را ز سر بریده میترسانی؟
ما گر ز سر بریده میترسیدیم؛ در محفل عاشقان نمی رقصیدیم
(نصرانی ، اشاره به نصران ، عیسی ناصری ، فرد مسیحی است )
شاعر مشخص نیست
اما داستان این شعرِ ۱۰۰ ساله چیست ؟
صدر #مشروطیت است
#تبریز شدیدا محاصره است
جنگ سختی است
فقط یڪ ڪوچه مانده تا جنبش مشروطه شڪست بخورد
#ستار در ڪوچه امیرخیز ، اخرین جبهه در حال مقاومت است
هُووارد باسڪرویل معلم ۲۴ ساله مدرسه آمریڪایی مموریال تبریز تحت تاثیر حق و مشروطه قرار میگیرید
و به ستار میپیوندد
ڪنسول آمریڪا در تبریز ، از او میخواهد از صف مشروطهخواهان جدا شود، باسڪرویل ضمن پسدادن پاسپورتش گفت:
تنها فرق من با این مردم، زادگاهم است، و این فرق بزرگی نیست.
هُوارد فرماندهی ۳۰۰ نفر را بعهده میگیرد و در ڪنار ستار در محله شنب غازان ( شام گازان ) تبریز با استبداد میجنگد
و در نهایت در راه مشروطه برای ایران بر اثر اصابت چند گلوله در سینه شهید میشود
سیصد گل سرخ ، یڪ گل نصرانی ..... ( هُووارد مسیحی )
ستار از همان ڪوچه ( امیرخیز ) پیروز میشود
تبریز و ستار مراسم تشییع باشڪوهی برای این شهید آمریڪایی در راه مشروطه برگزار میڪنند
زنان تبریز فرشی با چهره هووارد میبافند و به دستور ستار ، نام هووارد باسڪرویل بر روی اسلحه اش حڪ میشود و برای مادرش به آمریڪا فرستاده میشود
آن شعر هم سروده میشود
مزار هُووارد هم اڪنون در گورستان ارامنه تبریز است ، من همیشه میروم
حالا همان شعر ِ ۱۰۰ ساله در پشت گان ِ پرستاران و پزشڪان جانفشان میهنمان است
سیصد گل سرخ ، یڪ گل نصرانی
مارا زِ سر بریده میترسانی ؟
ما گر ز سر بریده میترسیدیم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم
✍️؟
#جالب #شعر #تاریخ
@Roshanfkrane
ما گر زِ سر بریده میترسیدیم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم
عجیب منقلب شدم ، حالی بس نگفتنی
من این شعر رو میشناختم
قطره اشڪی هم سرازیر شد
مرحوم پدر بزرگم در تبریز این شعر را در ڪودڪی برایم میخاند
عجب ، عجب
تاریخ چه ها ڪه نمیڪند
در تبریزِ ما ، این شعر بیش از ۱۰۰ سال در زبان هاست
اصل شعر اینگونه است:
سیصد گل سرخ؛ یڪ گل نصرانی…
ما را ز سر بریده میترسانی؟
ما گر ز سر بریده میترسیدیم؛ در محفل عاشقان نمی رقصیدیم
(نصرانی ، اشاره به نصران ، عیسی ناصری ، فرد مسیحی است )
شاعر مشخص نیست
اما داستان این شعرِ ۱۰۰ ساله چیست ؟
صدر #مشروطیت است
#تبریز شدیدا محاصره است
جنگ سختی است
فقط یڪ ڪوچه مانده تا جنبش مشروطه شڪست بخورد
#ستار در ڪوچه امیرخیز ، اخرین جبهه در حال مقاومت است
هُووارد باسڪرویل معلم ۲۴ ساله مدرسه آمریڪایی مموریال تبریز تحت تاثیر حق و مشروطه قرار میگیرید
و به ستار میپیوندد
ڪنسول آمریڪا در تبریز ، از او میخواهد از صف مشروطهخواهان جدا شود، باسڪرویل ضمن پسدادن پاسپورتش گفت:
تنها فرق من با این مردم، زادگاهم است، و این فرق بزرگی نیست.
هُوارد فرماندهی ۳۰۰ نفر را بعهده میگیرد و در ڪنار ستار در محله شنب غازان ( شام گازان ) تبریز با استبداد میجنگد
و در نهایت در راه مشروطه برای ایران بر اثر اصابت چند گلوله در سینه شهید میشود
سیصد گل سرخ ، یڪ گل نصرانی ..... ( هُووارد مسیحی )
ستار از همان ڪوچه ( امیرخیز ) پیروز میشود
تبریز و ستار مراسم تشییع باشڪوهی برای این شهید آمریڪایی در راه مشروطه برگزار میڪنند
زنان تبریز فرشی با چهره هووارد میبافند و به دستور ستار ، نام هووارد باسڪرویل بر روی اسلحه اش حڪ میشود و برای مادرش به آمریڪا فرستاده میشود
آن شعر هم سروده میشود
مزار هُووارد هم اڪنون در گورستان ارامنه تبریز است ، من همیشه میروم
حالا همان شعر ِ ۱۰۰ ساله در پشت گان ِ پرستاران و پزشڪان جانفشان میهنمان است
سیصد گل سرخ ، یڪ گل نصرانی
مارا زِ سر بریده میترسانی ؟
ما گر ز سر بریده میترسیدیم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم
✍️؟
#جالب #شعر #تاریخ
@Roshanfkrane