جانبازان یادگاران روزهای عاشقی و حماسه اند؛ خاطرات مجسم سال هایی که درهای آسمان به روی عاشقان باز بود و فرشتگان در زمین گرم گلچینی بودند.
روز جانباز گرامی باد🌹
#مناسبت
@Roshanfkrane
روز جانباز گرامی باد🌹
#مناسبت
@Roshanfkrane
#ایموجی_ها بینی ندارند، دلیلش هم اینه که بینی در نشان دادن حالت های مختلف نسبت به سایر اعضای صورت تقریبا #بی_تاثیر است!
#جالب
@Roshanfkrane
#جالب
@Roshanfkrane
مُرده ها بیشتر از زنده ها گل دریافت می کنند..!
چون که افسوس ؛ قوی تر از قدرشناسی است ...
#آنه_فرانک
@Roshanfkrane
چون که افسوس ؛ قوی تر از قدرشناسی است ...
#آنه_فرانک
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"موشن زندگینامه شیخ اَجل سعدی شیرین سخن"
امروزسالگرددرگذشت سهراب سپهری، ملک الشعرای بهار، علامه اقبال لاهوری و روز سعدی است. شاعرانه ترین روز سال!❤️
#مناسبت
@Roshanfkrane
امروزسالگرددرگذشت سهراب سپهری، ملک الشعرای بهار، علامه اقبال لاهوری و روز سعدی است. شاعرانه ترین روز سال!❤️
#مناسبت
@Roshanfkrane
این کاریکاتور در روزنامه های کشورهای عربی چاپ شده که نوشته شده مردم ایران روی بشکه های نفت بدنبال نان توی سطلهای آشغالی میگردن!
#کاریکاتور
#اجتماعی
@Roshanfkrane
#کاریکاتور
#اجتماعی
@Roshanfkrane
چند تلنگر به مسئولین از نخستین گفتگوی راهبردی حجم به روایت محسن رنانی!
مشكل جوانان ما که در صف مهاجرت هستند بیشتر از آنکه ریشه در رفاه داشته باشد، متاثر از رضایت است.آنها از شرایط موجود رضایت ندارند.
چرا امروز در آستانه ایران ۱۴۰۰، گویی همچنان در دهه ۲۰ استقرار داریم؟!
پاسخ در عدم بلوغ جامعه مدنی است
رضايت که نباشد، رفاه بی معنی است
آفت مهم: اینکه برخی ها پله های نخست را طی نکرده، خود را در اوج تصور می کنند
اگر بخواهيم نهادهاي مدنی مجازی بالغ شوند
بايد به سمت سازماندهی شدن پيش رويم
رضايت فقط با تقويت سرمايههای فرهنگی، اجتماعی ، توليد میشود
هويت یک نهاد مدنی وابسته به پروانه و مجوز نيست
بلكه هويت آن وابسته به ارتباطات است!
#اجتماعی
@Roshanfkrane
مشكل جوانان ما که در صف مهاجرت هستند بیشتر از آنکه ریشه در رفاه داشته باشد، متاثر از رضایت است.آنها از شرایط موجود رضایت ندارند.
چرا امروز در آستانه ایران ۱۴۰۰، گویی همچنان در دهه ۲۰ استقرار داریم؟!
پاسخ در عدم بلوغ جامعه مدنی است
رضايت که نباشد، رفاه بی معنی است
آفت مهم: اینکه برخی ها پله های نخست را طی نکرده، خود را در اوج تصور می کنند
اگر بخواهيم نهادهاي مدنی مجازی بالغ شوند
بايد به سمت سازماندهی شدن پيش رويم
رضايت فقط با تقويت سرمايههای فرهنگی، اجتماعی ، توليد میشود
هويت یک نهاد مدنی وابسته به پروانه و مجوز نيست
بلكه هويت آن وابسته به ارتباطات است!
#اجتماعی
@Roshanfkrane
رودخونه ها هرگز به عقب برنميگردند.
پس مثل رودخونه زندگى كن.
گذشتت رو فراموش كن و روی آيندت تمركز كن...!
#انگیزشی
@Roshanfkrane
پس مثل رودخونه زندگى كن.
گذشتت رو فراموش كن و روی آيندت تمركز كن...!
#انگیزشی
@Roshanfkrane
ای در دل من رفته چو خون در رگ و پوست
هرچه آن به سر آیدم ز دست تو نکوست
ای مرغ سحر تو صبح برخاستهای
ما خود همه شب نخفتهایم از غم دوست
#سعدی
@Roshanfkrane
هرچه آن به سر آیدم ز دست تو نکوست
ای مرغ سحر تو صبح برخاستهای
ما خود همه شب نخفتهایم از غم دوست
#سعدی
@Roshanfkrane
اگر مسئولیت یک صحرا را به بخش دولتی واگذار کنید بعد از گذشت پنج سال با کمبود شن مواجه میشوید!
#میلتون_فریدمن
از نوابغ اقتصادی تاریخ
@Roshanfkrane
#میلتون_فریدمن
از نوابغ اقتصادی تاریخ
@Roshanfkrane
بارش باران تا روز دوشنبه ادامه مییابد
مدیر کل پیشبینی و هشدار سازمان هواشناسی کشور:
🔹بیشترین میزان بارشها در طی ساعات آتی برای آذربایجان ها، اردبیل، شمال غرب، ارتفاعات البرز غربی، ایلام کردستان، کرمانشاه، ایلام و لرستان رخ میدهد.
🔹بیشترین بارش ها در روز یکشنبه در استانهای واقع در شمال غرب، غرب، البرز غربی و مرکزی رخ میدهد.
🔹طی روز دوشنبه باران همراه با رعد و برق شدید و وزش باد در شمال غرب، غرب، جنوب غرب، مرکز و شمال شرق کشور پیشبینی میشود، همچنین باراش برف در ارتفاعات البرز مرکزی و زاگرس مرکزی به وقوع میپیوندد.
🔹استانهای حاشیه دریای خزر و اردبیل با کاهش محسوس دما در روزهای شنبه و یکشنبه مواجه میشوند.
#خبرهوا
@Roshanfkrane
مدیر کل پیشبینی و هشدار سازمان هواشناسی کشور:
🔹بیشترین میزان بارشها در طی ساعات آتی برای آذربایجان ها، اردبیل، شمال غرب، ارتفاعات البرز غربی، ایلام کردستان، کرمانشاه، ایلام و لرستان رخ میدهد.
🔹بیشترین بارش ها در روز یکشنبه در استانهای واقع در شمال غرب، غرب، البرز غربی و مرکزی رخ میدهد.
🔹طی روز دوشنبه باران همراه با رعد و برق شدید و وزش باد در شمال غرب، غرب، جنوب غرب، مرکز و شمال شرق کشور پیشبینی میشود، همچنین باراش برف در ارتفاعات البرز مرکزی و زاگرس مرکزی به وقوع میپیوندد.
🔹استانهای حاشیه دریای خزر و اردبیل با کاهش محسوس دما در روزهای شنبه و یکشنبه مواجه میشوند.
#خبرهوا
@Roshanfkrane
Forwarded from اتچ بات
#قصه امشب #کودک
تصمیم مینا کوچولو برای زود خوابیدن
شب شده بود، خورشید خانم پشت کوه ها رفته بود و مینا کوچولو باید مثل همیشه به رختخواب می رفت اما او دوست داشت تا دیر وقت و زمانی که مامان و بابا بیدار بودند، کنارشان بنشیند و با آنها حرف بزند و مثل آنها تلویزیون تماشا کند.
اما مامان هر وقت که مینا از او اجازه میگرفت بیدار بماند، اخم هایش را در هم می کرد و به او می گفت: بچه ها باید شب ها زود به رختخواب بروند و صبح ها هم زود از خواب بیدار شوند . آنها نمی توانند مثل بزرگ ترها تا دیر وقت بیدار باشند. مینا از شنیدن این حرف ناراحت می شد ، او فکر میکرد ، مامان چرا هیچ وقت به او اجازه بیدار ماندن تا دیر وقت را نمی دهد.
آن شب مینا با نارحتی به رختخواب رفت ولی صبح زود وقتی چشم هایش را باز کرد و از اتاقش به آشپزخانه رفت ، با تعجب دید بابا بزرگ و مامان بزرگ به خانه شان آمده اند . مینا خیلی خوشحال شد و خودش را در آغوش مامان بزرگ انداخت . او تا شب در کنار پدر بزرگ و مادر بزرگ نشسته بود و با آنها بازی میکرد.
مینا با خودش فکر می کرد ؛ حتماً امشب که مامان بزرگ و بابا بزرگ به خانه آنها رفته اند ، مامان و بابا به او اجازه می دهند تا دیر وقت بیدار بماند ، ولی وقتی مینا شامش را خورد ، مثل بقیه شب ها مامان از او خواست که مسواک بزند و به رختخوابش برود . مینا که از شنیدن این حرف خیلی ناراحت شده بود ، شروع به گریه و بهانه گیری کرد . او روی پاهای مامان بزرگ نشسته بود و می گفت : دوست ندارم به اتاقم بروم . می خواهم اینجا پیش شما بمانم.
مامان بزرگ از مامان اجازه گرفت تا به اتاق او برود و برایش قصه بگوید . آن وقت بود که مینا و مامان بزرگ با هم به اتاق او رفتند . مینا روی تختش دراز کشید و مامان بزرگ برای او قصه کودکی های خودش را تعریف کرد ، درست همان موقع که به سن مینا بود.
وقتی یک دختر کوچولو بودم درست به سن و اندازه تو ، دلم می خواست مثل بزرگ ترها باشم ؛ مثل آنها تا دیر وقت بیدار بمانم ؛ دوست داشتم هر کاری که آنها انجام می دادند ، را انجام بدهم . به همین خاطر زمانی که با من مخالفت می کردند ، ناراحت می شدم و گریه می کردم . تا این که یک روز مامان به من اجازه داد که آن شب را بیدار باشم . خیلی خوشحال شده بودم با خودم فکر می کردم که آن شب خیلی به من خوش می گذرد و من هم می توانم مثل بزرگترها باشم . اصلاً فکر می کردم ، خیلی بزرگ شده ام.
شب که شد مثل مامان و بابا تا دیر وقت تلویزیون تماشا کردم و با آنها شام خوردم . با این که خوابم گرفته بود ، ولی دلم می خواست بیدار باشم . آخر شب وقتی به رختخواب رفتم ، خیلی خسته بودم . صبح وقتی چشم هایم را باز کردم ، متوجه شدم چقدر دیر شده است . بابا سرکار رفته بود و مامان در آشپزخانه در حال پختن ناهار بود . دیر وقت بود که صبحانه خوردم . موقع ناهار که شد اشتهایی به خوردن ناهار نداشتم . دلم می خواست دوباره بخوابم . برای همین شروع به بهانه گیری کردم تا این که شب بابا به خانه آمد . چون ناهار را دیر خورده بودم ، شام نخوردم.
تازه آن موقع بود که متوجه شدم چرا پدرها و مادرها به بچه هایشان می گویند که باید زود به رختخواب بروند . چون اگر بچه ها دیر شام بخورند و کم بخوابند ، صبح زود روز بعد نمی توانند از خواب بیدار بشوند و اگر چند روز این طور بیدار باشند مریض می شوند.
از شب های بعد خودم بعد از این که شام می خوردم به اتاقم می رفتم . مامان هم که دیده بود متوجه اشتباهم شده ام ، قبل از خواب کنارم می آمد و برایم قصه می گفت ؛ قصه هایی که آن قدر قشنگ بودند که تا صبح خوابشان را می دیدم.
مینا کوچولو بعد از شنیدن قصه کودکی های مادر بزرگ ، تصمیم گرفت شب ها زودتر به خواب برود.
او یاد گرفته بود که اگر تا دیر وقت بیدار بماند چقدر بهانه گیر می شود و هیچ کس از یک بچه بهانه گیر و عصبانی خوشش نمی آید.
مامان هم که متوجه شده بود مینا تصمیم گرفته است شب ها زود به خواب برود تا صبح ها با خوش اخلاقی از خواب بیدار شود ، هرشب کنار او می رفت و برایش یک قصه قشنگ تعریف می کرد قصه ای که مینا کوچولو تا صبح خواب آن را می دید.
🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙
قصه ها و تکنیک های درمانی و آموزشی رفتار با کودکان و نوجوانان
در کانال روشنفکران👇
@Roshanfkrane
تصمیم مینا کوچولو برای زود خوابیدن
شب شده بود، خورشید خانم پشت کوه ها رفته بود و مینا کوچولو باید مثل همیشه به رختخواب می رفت اما او دوست داشت تا دیر وقت و زمانی که مامان و بابا بیدار بودند، کنارشان بنشیند و با آنها حرف بزند و مثل آنها تلویزیون تماشا کند.
اما مامان هر وقت که مینا از او اجازه میگرفت بیدار بماند، اخم هایش را در هم می کرد و به او می گفت: بچه ها باید شب ها زود به رختخواب بروند و صبح ها هم زود از خواب بیدار شوند . آنها نمی توانند مثل بزرگ ترها تا دیر وقت بیدار باشند. مینا از شنیدن این حرف ناراحت می شد ، او فکر میکرد ، مامان چرا هیچ وقت به او اجازه بیدار ماندن تا دیر وقت را نمی دهد.
آن شب مینا با نارحتی به رختخواب رفت ولی صبح زود وقتی چشم هایش را باز کرد و از اتاقش به آشپزخانه رفت ، با تعجب دید بابا بزرگ و مامان بزرگ به خانه شان آمده اند . مینا خیلی خوشحال شد و خودش را در آغوش مامان بزرگ انداخت . او تا شب در کنار پدر بزرگ و مادر بزرگ نشسته بود و با آنها بازی میکرد.
مینا با خودش فکر می کرد ؛ حتماً امشب که مامان بزرگ و بابا بزرگ به خانه آنها رفته اند ، مامان و بابا به او اجازه می دهند تا دیر وقت بیدار بماند ، ولی وقتی مینا شامش را خورد ، مثل بقیه شب ها مامان از او خواست که مسواک بزند و به رختخوابش برود . مینا که از شنیدن این حرف خیلی ناراحت شده بود ، شروع به گریه و بهانه گیری کرد . او روی پاهای مامان بزرگ نشسته بود و می گفت : دوست ندارم به اتاقم بروم . می خواهم اینجا پیش شما بمانم.
مامان بزرگ از مامان اجازه گرفت تا به اتاق او برود و برایش قصه بگوید . آن وقت بود که مینا و مامان بزرگ با هم به اتاق او رفتند . مینا روی تختش دراز کشید و مامان بزرگ برای او قصه کودکی های خودش را تعریف کرد ، درست همان موقع که به سن مینا بود.
وقتی یک دختر کوچولو بودم درست به سن و اندازه تو ، دلم می خواست مثل بزرگ ترها باشم ؛ مثل آنها تا دیر وقت بیدار بمانم ؛ دوست داشتم هر کاری که آنها انجام می دادند ، را انجام بدهم . به همین خاطر زمانی که با من مخالفت می کردند ، ناراحت می شدم و گریه می کردم . تا این که یک روز مامان به من اجازه داد که آن شب را بیدار باشم . خیلی خوشحال شده بودم با خودم فکر می کردم که آن شب خیلی به من خوش می گذرد و من هم می توانم مثل بزرگترها باشم . اصلاً فکر می کردم ، خیلی بزرگ شده ام.
شب که شد مثل مامان و بابا تا دیر وقت تلویزیون تماشا کردم و با آنها شام خوردم . با این که خوابم گرفته بود ، ولی دلم می خواست بیدار باشم . آخر شب وقتی به رختخواب رفتم ، خیلی خسته بودم . صبح وقتی چشم هایم را باز کردم ، متوجه شدم چقدر دیر شده است . بابا سرکار رفته بود و مامان در آشپزخانه در حال پختن ناهار بود . دیر وقت بود که صبحانه خوردم . موقع ناهار که شد اشتهایی به خوردن ناهار نداشتم . دلم می خواست دوباره بخوابم . برای همین شروع به بهانه گیری کردم تا این که شب بابا به خانه آمد . چون ناهار را دیر خورده بودم ، شام نخوردم.
تازه آن موقع بود که متوجه شدم چرا پدرها و مادرها به بچه هایشان می گویند که باید زود به رختخواب بروند . چون اگر بچه ها دیر شام بخورند و کم بخوابند ، صبح زود روز بعد نمی توانند از خواب بیدار بشوند و اگر چند روز این طور بیدار باشند مریض می شوند.
از شب های بعد خودم بعد از این که شام می خوردم به اتاقم می رفتم . مامان هم که دیده بود متوجه اشتباهم شده ام ، قبل از خواب کنارم می آمد و برایم قصه می گفت ؛ قصه هایی که آن قدر قشنگ بودند که تا صبح خوابشان را می دیدم.
مینا کوچولو بعد از شنیدن قصه کودکی های مادر بزرگ ، تصمیم گرفت شب ها زودتر به خواب برود.
او یاد گرفته بود که اگر تا دیر وقت بیدار بماند چقدر بهانه گیر می شود و هیچ کس از یک بچه بهانه گیر و عصبانی خوشش نمی آید.
مامان هم که متوجه شده بود مینا تصمیم گرفته است شب ها زود به خواب برود تا صبح ها با خوش اخلاقی از خواب بیدار شود ، هرشب کنار او می رفت و برایش یک قصه قشنگ تعریف می کرد قصه ای که مینا کوچولو تا صبح خواب آن را می دید.
🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙
قصه ها و تکنیک های درمانی و آموزشی رفتار با کودکان و نوجوانان
در کانال روشنفکران👇
@Roshanfkrane
Telegram
attach 📎
@Roshanfkrane.mp3
قصه
صوتی
صوتی
#قصه_صوتی
#دانی_کوچولو
برای درمان حسادت فرزند بزرگتر نسبت به فرزند کوچکتر
هرشب دو #قصه و یک #لالایی در کانال روشنفکران👇
@Roshanfkrane
#دانی_کوچولو
برای درمان حسادت فرزند بزرگتر نسبت به فرزند کوچکتر
هرشب دو #قصه و یک #لالایی در کانال روشنفکران👇
@Roshanfkrane
بیا ره توشه برداریم .
قدم در راه بی برگشت بگذاریم .
ببینیم آسمان هر کجا ؛
آیا همین رنگ است ....؟
#مهدی_اخوان_ثالث
@Roshanfkrane
قدم در راه بی برگشت بگذاریم .
ببینیم آسمان هر کجا ؛
آیا همین رنگ است ....؟
#مهدی_اخوان_ثالث
@Roshanfkrane