@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 479
صبح است و ژاله میچکد از ابر بهمنی
برگ صبوح ساز و بده جام یک منی
در بحر مایی و منی افتادهام، بیار
می تا خلاص بخشدم از مایی و منی
خونٓ پیاله خور که حلال است خون او
در کار یار باش که کاریست کردنی
ساقی به دست باش که غم در کمین ماست
مطرب نگاه دار همین ره که میزنی
مِی ده که سر به گوش من آورد چنگ و گفت
«خوش بگذران و بشنو از این پیرِ منحنی»
ساقی به بینیازی رندان که می بده
تا بشنوی ز صوت مغنی «هو الغنی»
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 479
@Roshanfkrane
برگ صبوح ساز و بده جام یک منی
در بحر مایی و منی افتادهام، بیار
می تا خلاص بخشدم از مایی و منی
خونٓ پیاله خور که حلال است خون او
در کار یار باش که کاریست کردنی
ساقی به دست باش که غم در کمین ماست
مطرب نگاه دار همین ره که میزنی
مِی ده که سر به گوش من آورد چنگ و گفت
«خوش بگذران و بشنو از این پیرِ منحنی»
ساقی به بینیازی رندان که می بده
تا بشنوی ز صوت مغنی «هو الغنی»
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 479
@Roshanfkrane
👍16❤1🔥1
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 480
ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی
سود و سرمایه بسوزی و محابا نکنی
دردمندان بلا زهر هلاهل دارند
قصد این قوم خطا باشد هان تا نکنی
رنج ما را که توان برد به یک گوشهٔ چشم
شرط انصاف نباشد که مداوا نکنی
دیدهٔ ما چو به امید تو دریاست، چرا
به تفرج گذری بر لب دریا نکنی؟
نقل هر جور که از خلق کریمت کردند
قول صاحب غرضان است تو آنها نکنی
بر تو گر جلوه کند شاهد ما ای زاهد
از خدا جز می و معشوق تمنا نکنی
حافظا سجده به ابروی چو محرابش بر
که دعایی ز سر صدق جز آن جا نکنی
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 480
@Roshanfkrane
سود و سرمایه بسوزی و محابا نکنی
دردمندان بلا زهر هلاهل دارند
قصد این قوم خطا باشد هان تا نکنی
رنج ما را که توان برد به یک گوشهٔ چشم
شرط انصاف نباشد که مداوا نکنی
دیدهٔ ما چو به امید تو دریاست، چرا
به تفرج گذری بر لب دریا نکنی؟
نقل هر جور که از خلق کریمت کردند
قول صاحب غرضان است تو آنها نکنی
بر تو گر جلوه کند شاهد ما ای زاهد
از خدا جز می و معشوق تمنا نکنی
حافظا سجده به ابروی چو محرابش بر
که دعایی ز سر صدق جز آن جا نکنی
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 480
@Roshanfkrane
❤15👍3
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 481
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
آخرالامر گِل کوزهگران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی
گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است
عیش با آدمییی چند پریزاده کنی
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
اجرها باشدت ای خسرو شیریندهنان
گر نگاهی سوی فرهاد دلافتاده کنی
خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات؟
مگر از نقش پراگنده ورق ساده کنی
کار خود گر به کرم بازگذاری حافظ
ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی
ای صبا بندگی خواجه جلالالدین کن
که جهان پُر سمن و سوسنِ آزاده کنی
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 481
@Roshanfkrane
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
آخرالامر گِل کوزهگران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی
گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است
عیش با آدمییی چند پریزاده کنی
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
اجرها باشدت ای خسرو شیریندهنان
گر نگاهی سوی فرهاد دلافتاده کنی
خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات؟
مگر از نقش پراگنده ورق ساده کنی
کار خود گر به کرم بازگذاری حافظ
ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی
ای صبا بندگی خواجه جلالالدین کن
که جهان پُر سمن و سوسنِ آزاده کنی
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 481
@Roshanfkrane
❤14👍3
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 482
ای دل به کوی عشق گذاری نمیکنی
اسباب جمع داری و کاری نمیکنی
چوگان حکم در کف و گویی نمیزنی
باز ظفر به دست و شکاری نمیکنی
این خون که موج میزند اندر جگر تو را
در کار رنگ و بوی نگاری نمیکنی
مشکین از آن نشد دمِ خلقت که چون صبا
بر خاک کوی دوست گذاری نمیکنی
ترسم کز این چمن نبری آستین گل
کز گلشنش تحملِ خاری نمیکنی
در آستین جان تو صد نافه مدرج است
وان را فدای طرهٔ یاری نمیکنی
ساغر لطیف و دلکش و می افکنی به خاک
واندیشه از بلای خماری نمیکنی
حافظ برو که بندگی پادشاه وقت
گر جمله میکنند تو باری نمیکنی
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 482
@Roshanfkrane
اسباب جمع داری و کاری نمیکنی
چوگان حکم در کف و گویی نمیزنی
باز ظفر به دست و شکاری نمیکنی
این خون که موج میزند اندر جگر تو را
در کار رنگ و بوی نگاری نمیکنی
مشکین از آن نشد دمِ خلقت که چون صبا
بر خاک کوی دوست گذاری نمیکنی
ترسم کز این چمن نبری آستین گل
کز گلشنش تحملِ خاری نمیکنی
در آستین جان تو صد نافه مدرج است
وان را فدای طرهٔ یاری نمیکنی
ساغر لطیف و دلکش و می افکنی به خاک
واندیشه از بلای خماری نمیکنی
حافظ برو که بندگی پادشاه وقت
گر جمله میکنند تو باری نمیکنی
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 482
@Roshanfkrane
👍16❤3
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 483
سحرگه ره روی در سرزمینی
همی گفت این معما با قرینی
که ای صوفی شراب آن گه شود صاف
که در شیشه برآرد اربعینی
خدا زان خرقه بیزار است صد بار
که صد بت باشدش در آستینی
مروت گر چه نامی بینشان است
نیازی عرضه کن بر نازنینی
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشهچینی
نمیبینم نشاط عیش در کس
نه درمان دلی نه درد دینی
درونها تیره شد باشد که از غیب
چراغی برکند خلوتنشینی
گر انگشت سلیمانی نباشد
چه خاصیت دهد نقش نگینی؟
اگر چه رسم خوبان تندخوییست
چه باشد گر بسازد با غمینی؟
ره میخانه بنما تا بپرسم
مَآل خویش را از پیشبینی
نه حافظ را حضور درس خلوت
نه دانشمند را علم الیقینی
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 483
@Roshanfkrane
همی گفت این معما با قرینی
که ای صوفی شراب آن گه شود صاف
که در شیشه برآرد اربعینی
خدا زان خرقه بیزار است صد بار
که صد بت باشدش در آستینی
مروت گر چه نامی بینشان است
نیازی عرضه کن بر نازنینی
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشهچینی
نمیبینم نشاط عیش در کس
نه درمان دلی نه درد دینی
درونها تیره شد باشد که از غیب
چراغی برکند خلوتنشینی
گر انگشت سلیمانی نباشد
چه خاصیت دهد نقش نگینی؟
اگر چه رسم خوبان تندخوییست
چه باشد گر بسازد با غمینی؟
ره میخانه بنما تا بپرسم
مَآل خویش را از پیشبینی
نه حافظ را حضور درس خلوت
نه دانشمند را علم الیقینی
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 483
@Roshanfkrane
👍18👏3❤2
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 484
تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی
ور نه هر فتنه که بینی همه از خود بینی
به خدایی که تویی بندهٔ بگزیده او
که بر این چاکر دیرینه کسی نگزینی
گر امانت به سلامت ببرم باکی نیست
بیدلی سهل بود گر نبود بیدینی
ادب و شرم تو را خسرو مهرویان کرد
آفرین بر تو که شایستهٔ صد چندینی
عجب از لطف تو ای گل که نشستی با خار
ظاهراً مصلحت وقت در آن میبینی
صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم؟
عاشقان را نبود چاره به جز مسکینی
باد صبحی به هوایت ز گلستان برخاست
که تو خوشتر ز گل و تازهتر از نسرینی
شیشهبازیِ سِرشکم نگری از چپ و راست
گر بر این منظر بینش نفسی بنشینی
سخنی بیغرض از بندهٔ مخلص بشنو
ای که منظور بزرگان حقیقت بینی
نازنینی چو تو پاکیزهدل و پاکنهاد
بهتر آن است که با مردم بد ننشینی
سیل این اشک روان صبر و دل حافظ برد
بلغ الطاقه یا مقله عینی بینی
تو بدین نازکی و سرکشی ای شمع چگل
لایق بندگی خواجه جلالالدینی
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 484
@Roshanfkrane
ور نه هر فتنه که بینی همه از خود بینی
به خدایی که تویی بندهٔ بگزیده او
که بر این چاکر دیرینه کسی نگزینی
گر امانت به سلامت ببرم باکی نیست
بیدلی سهل بود گر نبود بیدینی
ادب و شرم تو را خسرو مهرویان کرد
آفرین بر تو که شایستهٔ صد چندینی
عجب از لطف تو ای گل که نشستی با خار
ظاهراً مصلحت وقت در آن میبینی
صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم؟
عاشقان را نبود چاره به جز مسکینی
باد صبحی به هوایت ز گلستان برخاست
که تو خوشتر ز گل و تازهتر از نسرینی
شیشهبازیِ سِرشکم نگری از چپ و راست
گر بر این منظر بینش نفسی بنشینی
سخنی بیغرض از بندهٔ مخلص بشنو
ای که منظور بزرگان حقیقت بینی
نازنینی چو تو پاکیزهدل و پاکنهاد
بهتر آن است که با مردم بد ننشینی
سیل این اشک روان صبر و دل حافظ برد
بلغ الطاقه یا مقله عینی بینی
تو بدین نازکی و سرکشی ای شمع چگل
لایق بندگی خواجه جلالالدینی
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 484
@Roshanfkrane
❤15👍4👌1
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 485
ساقیا سایهٔ ابر است و بهار و لب جوی
من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی
بوی یکرنگی از این نقش نمیآید خیز
دلق آلودهٔ صوفی به می ناب بشوی
سفلهطبع است جهان، بر کَرَمَش تکیه مکن
ای جهاندیده! ثباتِ قدم از سفله مجوی
دو نصیحت کنمت بشنو و صد گنج ببر
«از در عیش درآ و به ره عیب مپوی»
شکر آن را که دگربار رسیدی به بهار
بیخ نیکی بنشان و ره تحقیق بجوی
روی جانان طلبی، آینه را قابل ساز
ور نه هرگز گل و نسرین ندمد ز آهن و روی
گوش بگشای که بلبل به فغان میگوید
خواجه تقصیر مفرما گل توفیق ببوی
گفتی از حافظِ ما بوی ریا میآید
آفرین بر نفست باد که خوش بردی بوی
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 485
@Roshanfkrane
من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی
بوی یکرنگی از این نقش نمیآید خیز
دلق آلودهٔ صوفی به می ناب بشوی
سفلهطبع است جهان، بر کَرَمَش تکیه مکن
ای جهاندیده! ثباتِ قدم از سفله مجوی
دو نصیحت کنمت بشنو و صد گنج ببر
«از در عیش درآ و به ره عیب مپوی»
شکر آن را که دگربار رسیدی به بهار
بیخ نیکی بنشان و ره تحقیق بجوی
روی جانان طلبی، آینه را قابل ساز
ور نه هرگز گل و نسرین ندمد ز آهن و روی
گوش بگشای که بلبل به فغان میگوید
خواجه تقصیر مفرما گل توفیق ببوی
گفتی از حافظِ ما بوی ریا میآید
آفرین بر نفست باد که خوش بردی بوی
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 485
@Roshanfkrane
👍13❤5👏1
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 486
بلبل، ز شاخِ سرو، به گلبانگِ پهلوی
میخوانْد دوش، درسِ مقاماتِ معنوی
یعنی بیا، که آتشِ موسی، نمودْ گُل
تا از درخت، نکتهٔ توحید بشنوی
مرغان باغ، قافیهسنجند و بذلهگوی
تا خواجه مِی خورَد، به غزلهای پهلوی
جمشید، جز حکایتِ جام، از جهان نَبُرد
زنهار! دل مَبَند، بر اسبابِ دنیوی
این قصّهٔ عجب شِنو از بختِ واژگون
ما را بِکُشت یار، به انفاسِ عیسَوی
خوش، وقتِ بوریا و گدایی و خوابِ امن
کاین عیش، نیست درخورِ اُورَنگِ خسروی
چَشمت، به غَمزه، خانهٔ مردم، خراب کرد
مَخموریـَت مَباد، که خوش مَست میرَوی
دهقان سالخورده، چه خوش گفت با پسر
کای نورِ چشمِ من! به جز از کِشته، نَدرَوی
ساقی، مگر وظیفهٔ حافظ، زیاده داد
کآشفته گَشت، طُرّهٔ دَستارِ مولوی
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 486
@Roshanfkrane
میخوانْد دوش، درسِ مقاماتِ معنوی
یعنی بیا، که آتشِ موسی، نمودْ گُل
تا از درخت، نکتهٔ توحید بشنوی
مرغان باغ، قافیهسنجند و بذلهگوی
تا خواجه مِی خورَد، به غزلهای پهلوی
جمشید، جز حکایتِ جام، از جهان نَبُرد
زنهار! دل مَبَند، بر اسبابِ دنیوی
این قصّهٔ عجب شِنو از بختِ واژگون
ما را بِکُشت یار، به انفاسِ عیسَوی
خوش، وقتِ بوریا و گدایی و خوابِ امن
کاین عیش، نیست درخورِ اُورَنگِ خسروی
چَشمت، به غَمزه، خانهٔ مردم، خراب کرد
مَخموریـَت مَباد، که خوش مَست میرَوی
دهقان سالخورده، چه خوش گفت با پسر
کای نورِ چشمِ من! به جز از کِشته، نَدرَوی
ساقی، مگر وظیفهٔ حافظ، زیاده داد
کآشفته گَشت، طُرّهٔ دَستارِ مولوی
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 486
@Roshanfkrane
👍11❤8👏1
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 487
ای بیخبر بکوش که صاحبخبر شوی
تا راهرو نباشی کی راهبر شوی؟
در مکتب حقایق پیش ادیب عشق
هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی
دست از مسِ وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی
خواب و خورت ز مرتبهٔ خویش دور کرد
آن گه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی
گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد
بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی
یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر
کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی
از پای تا سرت همه نور خدا شود
در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی
وجه خدا اگر شودت منظر نظر
زین پس شکی نماند که صاحبنظر شوی
بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود
در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی
گر در سرت هوای وصال است حافظا
باید که خاک درگه اهل هنر شوی
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 487
@Roshanfkrane
تا راهرو نباشی کی راهبر شوی؟
در مکتب حقایق پیش ادیب عشق
هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی
دست از مسِ وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی
خواب و خورت ز مرتبهٔ خویش دور کرد
آن گه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی
گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد
بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی
یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر
کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی
از پای تا سرت همه نور خدا شود
در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی
وجه خدا اگر شودت منظر نظر
زین پس شکی نماند که صاحبنظر شوی
بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود
در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی
گر در سرت هوای وصال است حافظا
باید که خاک درگه اهل هنر شوی
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 487
@Roshanfkrane
👍14❤2
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 488
سَحرم هاتف میخانه به دولتخواهی
گفت بازآی که دیرینه این درگاهی
همچو جم جرعهٔ ما کش که ز سِرّ دو جهان
پرتو جام جهانبین دهدت آگاهی
بر در میکده رندان قلندر باشند
که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی
خشت، زیر سر و بر تارک هفتاختر پای
دست قدرت نگر و منصب صاحب جاهی
سر ما و در میخانه که طرف بامش
به فلک بر شد و دیوار بدین کوتاهی
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل
کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی
تو دم فقر ندانی زدن از دست مده
مسند خواجگی و مجلس تورانشاهی
حافظِ خامطمع شرمی از این قصّه بدار
عملت چیست که فردوس برین میخواهی؟
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 488
@Roshanfkrane
گفت بازآی که دیرینه این درگاهی
همچو جم جرعهٔ ما کش که ز سِرّ دو جهان
پرتو جام جهانبین دهدت آگاهی
بر در میکده رندان قلندر باشند
که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی
خشت، زیر سر و بر تارک هفتاختر پای
دست قدرت نگر و منصب صاحب جاهی
سر ما و در میخانه که طرف بامش
به فلک بر شد و دیوار بدین کوتاهی
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل
کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی
تو دم فقر ندانی زدن از دست مده
مسند خواجگی و مجلس تورانشاهی
حافظِ خامطمع شرمی از این قصّه بدار
عملت چیست که فردوس برین میخواهی؟
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 488
@Roshanfkrane
❤13👍3
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 489
ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی
در فکرت تو پنهان صد حکمت الهی
کلک تو بارک الله بر ملک و دین گشاده
صد چشمه آب حیوان از قطرهٔ سیاهی
بر اهرمن نتابد انوار اسم اعظم
ملک آن توست و خاتم فرمای هر چه خواهی
در حکمت سلیمان هر کس که شک نماید
بر عقل و دانش او خندند مرغ و ماهی
باز ار چه گاه گاهی بر سر نهد کلاهی
مرغان قاف دانند آیین پادشاهی
تیغی که آسمانش از فیض خود دهد آب
تنها جهان بگیرد بی منّت سپاهی
کلک تو خوش نویسد در شأن یار و اغیار
تعویذ جانفزایی افسون عمرکاهی
ای عنصر تو مخلوق از کیمیای عزّت
و ای دولت تو ایمن از وَصمت تباهی
ساقی بیار آبی از چشمهٔ خرابات
تا خرقهها بشوییم از عُجب خانقاهی
عمریست پادشاها کز می تهیست جامم
اینک زِ بنده دعوی، وَز محتسب گواهی
گَر پرتوی زِ تیغت، بر کان و معدن افتد
یاقوت سرخرو را بخشند رنگ کاهی
دانم دلت ببخشد بر عجز شبنشینان
گر حال بنده پرسی از باد صبحگاهی
جایی که برق عصیان بر آدم صفی زد
ما را چگونه زیبد دعویِ بیگناهی؟
حافظ چو پادشاهت گهگاه میبرد نام
رنجش ز بخت منما بازآ به عذرخواهی
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 489
@Roshanfkrane
در فکرت تو پنهان صد حکمت الهی
کلک تو بارک الله بر ملک و دین گشاده
صد چشمه آب حیوان از قطرهٔ سیاهی
بر اهرمن نتابد انوار اسم اعظم
ملک آن توست و خاتم فرمای هر چه خواهی
در حکمت سلیمان هر کس که شک نماید
بر عقل و دانش او خندند مرغ و ماهی
باز ار چه گاه گاهی بر سر نهد کلاهی
مرغان قاف دانند آیین پادشاهی
تیغی که آسمانش از فیض خود دهد آب
تنها جهان بگیرد بی منّت سپاهی
کلک تو خوش نویسد در شأن یار و اغیار
تعویذ جانفزایی افسون عمرکاهی
ای عنصر تو مخلوق از کیمیای عزّت
و ای دولت تو ایمن از وَصمت تباهی
ساقی بیار آبی از چشمهٔ خرابات
تا خرقهها بشوییم از عُجب خانقاهی
عمریست پادشاها کز می تهیست جامم
اینک زِ بنده دعوی، وَز محتسب گواهی
گَر پرتوی زِ تیغت، بر کان و معدن افتد
یاقوت سرخرو را بخشند رنگ کاهی
دانم دلت ببخشد بر عجز شبنشینان
گر حال بنده پرسی از باد صبحگاهی
جایی که برق عصیان بر آدم صفی زد
ما را چگونه زیبد دعویِ بیگناهی؟
حافظ چو پادشاهت گهگاه میبرد نام
رنجش ز بخت منما بازآ به عذرخواهی
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 489
@Roshanfkrane
❤16👍6
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 490
در همه دِیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
دل که آیینهٔ شاهیست غباری دارد
از خدا میطلبم صحبت روشنرایی
کردهام توبه به دست صنم بادهفروش
که دگر مِی نخورم بی رخ بزمآرایی
نرگس ار لاف زد از شیوهٔ چشم تو مرنج
نروند اهل نظر از پی نابینایی
شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان
ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی
جویها بستهام از دیده به دامان که مگر
در کنارم بنشانند سهیبالایی
کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست
گشت هر گوشهٔ چشم از غم دل دریایی
سخن غیر مگو با من معشوقهپرست
کز وی و جام مِیام نیست به کس پروایی
این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه میگفت
بر در میکدهای با دف و نی ترسایی
«گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
آه اگر از پی امروز بود فردایی»
#فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 490
@Roshanfkrane
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
دل که آیینهٔ شاهیست غباری دارد
از خدا میطلبم صحبت روشنرایی
کردهام توبه به دست صنم بادهفروش
که دگر مِی نخورم بی رخ بزمآرایی
نرگس ار لاف زد از شیوهٔ چشم تو مرنج
نروند اهل نظر از پی نابینایی
شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان
ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی
جویها بستهام از دیده به دامان که مگر
در کنارم بنشانند سهیبالایی
کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست
گشت هر گوشهٔ چشم از غم دل دریایی
سخن غیر مگو با من معشوقهپرست
کز وی و جام مِیام نیست به کس پروایی
این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه میگفت
بر در میکدهای با دف و نی ترسایی
«گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
آه اگر از پی امروز بود فردایی»
#فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 490
@Roshanfkrane
👍25❤1
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 491
به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی
خیال سبزخطی نقش بستهام جایی
امید هست که منشور عشقبازی من
از آن کمانچهٔ ابرو رسد به طغرایی
سرم ز دست بشد چشم از انتظار بسوخت
در آرزوی سر و چشم مجلسآرایی
مکدر است دل آتش به خرقه خواهم زد
بیا ببین که که را میکند تماشایی!
به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید
که میرویم به داغ بلندبالایی
زمام دل به کسی دادهام منِ درویش
که نیستش به کس از تاج و تخت پروایی
در آن مقام که خوبان ز غمزه تیغ زنند
عجب مدار سری اوفتاده در پایی
مرا که از رخ او ماه در شبستان است
کجا بود به فروغ ستارهپروایی؟
فراق و وصل چه باشد؟ رضای دوست طلب
که حیف باشد از او غیر او تمنایی
دُرَر ز شوق برآرند ماهیان به نثار
اگر سفینهٔ حافظ رسد به دریایی
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 491
@Roshanfkrane
خیال سبزخطی نقش بستهام جایی
امید هست که منشور عشقبازی من
از آن کمانچهٔ ابرو رسد به طغرایی
سرم ز دست بشد چشم از انتظار بسوخت
در آرزوی سر و چشم مجلسآرایی
مکدر است دل آتش به خرقه خواهم زد
بیا ببین که که را میکند تماشایی!
به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید
که میرویم به داغ بلندبالایی
زمام دل به کسی دادهام منِ درویش
که نیستش به کس از تاج و تخت پروایی
در آن مقام که خوبان ز غمزه تیغ زنند
عجب مدار سری اوفتاده در پایی
مرا که از رخ او ماه در شبستان است
کجا بود به فروغ ستارهپروایی؟
فراق و وصل چه باشد؟ رضای دوست طلب
که حیف باشد از او غیر او تمنایی
دُرَر ز شوق برآرند ماهیان به نثار
اگر سفینهٔ حافظ رسد به دریایی
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 491
@Roshanfkrane
👍10❤5
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 492
سلامی چو بوی خوش آشنایی
بدان مردم دیدهٔ روشنایی
درودی چو نور دل پارسایان
بدان شمع خلوتگه پارسایی
نمیبینم از همدمان هیچ بر جای
دلم خون شد از غصه، ساقی کجایی؟
ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا
فروشند مفتاح مشکلگشایی
عروس جهان گر چه در حد حسن است
ز حد میبرد شیوهٔ بیوفایی
دل خستهٔ من گرش همتی هست
نخواهد ز سنگیندلان مومیایی
می صوفیافکن کجا میفروشند؟
که در تابم از دست زهد ریایی
رفیقان چنان عهد صحبت شکستند
که گویی نبودهست خود آشنایی
مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع
بسی پادشایی کنم در گدایی
بیاموزمت کیمیای سعادت
ز همصحبت بد جدایی جدایی
مکن حافظ از جور دوران شکایت
چه دانی تو ای بنده، کارِ خدایی؟
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 492
@Roshanfkrane
بدان مردم دیدهٔ روشنایی
درودی چو نور دل پارسایان
بدان شمع خلوتگه پارسایی
نمیبینم از همدمان هیچ بر جای
دلم خون شد از غصه، ساقی کجایی؟
ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا
فروشند مفتاح مشکلگشایی
عروس جهان گر چه در حد حسن است
ز حد میبرد شیوهٔ بیوفایی
دل خستهٔ من گرش همتی هست
نخواهد ز سنگیندلان مومیایی
می صوفیافکن کجا میفروشند؟
که در تابم از دست زهد ریایی
رفیقان چنان عهد صحبت شکستند
که گویی نبودهست خود آشنایی
مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع
بسی پادشایی کنم در گدایی
بیاموزمت کیمیای سعادت
ز همصحبت بد جدایی جدایی
مکن حافظ از جور دوران شکایت
چه دانی تو ای بنده، کارِ خدایی؟
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 492
@Roshanfkrane
👍21❤1🥰1
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 493
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
دائم گل این بُستان شاداب نمیماند
دریاب ضعیفان را در وقتِ توانایی
دیشب گِلهٔ زلفش با باد همی کردم
گفتا «غلطی بگذر زین فکرتِ سودایی»
صد بادِ صبا این جا با سلسله میرقصند
این است حریف ای دل تا باد نپیمایی
مشتاقی و مَهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایابِ شکیبایی
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهدِ هرجایی
ساقی! چمن گل را بی رویِ تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
ای دردِ توام درمان در بستر ناکامی
وِی یادِ توام مونس در گوشهٔ تنهایی
در دایرهٔ قسمت ما نقطهٔ تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
فکرِ خود و رایِ خود در عالم رندی نیست
کُفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی
زین دایرهٔ مینا خونین جگرم، مِی ده
تا حل کنم این مشکل در ساغرِ مینایی
حافظ! شبِ هجران شد بوی خوشِ وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشقِ شیدایی
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 493
@Roshanfkrane
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
دائم گل این بُستان شاداب نمیماند
دریاب ضعیفان را در وقتِ توانایی
دیشب گِلهٔ زلفش با باد همی کردم
گفتا «غلطی بگذر زین فکرتِ سودایی»
صد بادِ صبا این جا با سلسله میرقصند
این است حریف ای دل تا باد نپیمایی
مشتاقی و مَهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایابِ شکیبایی
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهدِ هرجایی
ساقی! چمن گل را بی رویِ تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
ای دردِ توام درمان در بستر ناکامی
وِی یادِ توام مونس در گوشهٔ تنهایی
در دایرهٔ قسمت ما نقطهٔ تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
فکرِ خود و رایِ خود در عالم رندی نیست
کُفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی
زین دایرهٔ مینا خونین جگرم، مِی ده
تا حل کنم این مشکل در ساغرِ مینایی
حافظ! شبِ هجران شد بوی خوشِ وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشقِ شیدایی
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 493
@Roshanfkrane
👍13❤7❤🔥2
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 494
ای دل گر از آن چاهِ زَنَخدان به درآیی
هر جا که روی زود پشیمان به درآیی
هُش دار که گر وسوسهٔ عقل کنی گوش
آدمصفت از روضهٔ رضوان به درآیی
شاید که به آبی فلکت دست نگیرد
گر تشنهلب از چشمهٔ حیوان به درآیی
جان میدهم از حسرتِ دیدارِ تو چون صبح
باشد که چو خورشید درخشان به درآیی
چندان چو صبا بر تو گمارم دم همّت
کز غنچه چو گل خرّم و خندان به درآیی
در تیره شبِ هجرِ تو جانم به لب آمد
وقت است که همچون مَهِ تابان به درآیی
بر رهگذرت بستهام از دیده دو صد جوی
تا بو که تو چون سرو خرامان به درآیی
حافظ مکن اندیشه که آن یوسفِ مَهرو
بازآید و از کلبهٔ احزان به درآیی
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 494
@Roshanfkrane
هر جا که روی زود پشیمان به درآیی
هُش دار که گر وسوسهٔ عقل کنی گوش
آدمصفت از روضهٔ رضوان به درآیی
شاید که به آبی فلکت دست نگیرد
گر تشنهلب از چشمهٔ حیوان به درآیی
جان میدهم از حسرتِ دیدارِ تو چون صبح
باشد که چو خورشید درخشان به درآیی
چندان چو صبا بر تو گمارم دم همّت
کز غنچه چو گل خرّم و خندان به درآیی
در تیره شبِ هجرِ تو جانم به لب آمد
وقت است که همچون مَهِ تابان به درآیی
بر رهگذرت بستهام از دیده دو صد جوی
تا بو که تو چون سرو خرامان به درآیی
حافظ مکن اندیشه که آن یوسفِ مَهرو
بازآید و از کلبهٔ احزان به درآیی
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 494
@Roshanfkrane
🤩8👍7❤3👏3😢1
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 495
مِی خواه و گُلاَفشان کن، از دَهر چه میجویی؟
این گفت سَحرگَه گُل، بلبل! تو چه میگویی؟
مَسْنَد به گُلستان بَر، تا شاهد و ساقی را
لَب گیری و رُخ بوسی، مِی نوشی و گُل بویی
شمشاد، خُرامان کُن وآهنگِ گُلِسْتان کُن
تا سَرو بیآموزد از قَدِّ تو، دلجویی
تا غنچهٔ خندانت، دولت به که خواهد داد
ای شاخِ گُلِ رعنا، از بهرِ که میرویی؟
امروز که بازارت، پرجوش خریدار است
دریاب و بِنِه گنجی از مایهٔ نیکویی
چون شمعِ نکورویی، در رهگذرِ باد است
طرْفِ هنری بَربَند از شمعِ نکورویی
آن طُرِّه که هر جَعْدَش، صد نافهٔ چین اَرْزَد
خوش بودی اگر بودی بوییش ز خوشخویی
هر مُرغ به دستانی در گلشنِ شاه آمد
بلبل به نواسازی، حافظ به غزلگویی
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 495
@Roshanfkrane
این گفت سَحرگَه گُل، بلبل! تو چه میگویی؟
مَسْنَد به گُلستان بَر، تا شاهد و ساقی را
لَب گیری و رُخ بوسی، مِی نوشی و گُل بویی
شمشاد، خُرامان کُن وآهنگِ گُلِسْتان کُن
تا سَرو بیآموزد از قَدِّ تو، دلجویی
تا غنچهٔ خندانت، دولت به که خواهد داد
ای شاخِ گُلِ رعنا، از بهرِ که میرویی؟
امروز که بازارت، پرجوش خریدار است
دریاب و بِنِه گنجی از مایهٔ نیکویی
چون شمعِ نکورویی، در رهگذرِ باد است
طرْفِ هنری بَربَند از شمعِ نکورویی
آن طُرِّه که هر جَعْدَش، صد نافهٔ چین اَرْزَد
خوش بودی اگر بودی بوییش ز خوشخویی
هر مُرغ به دستانی در گلشنِ شاه آمد
بلبل به نواسازی، حافظ به غزلگویی
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 495
@Roshanfkrane
❤21👍5
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 496
طرب ای بحر اصل آب حیات
ای تو ذات و دگر مهان چو صفات
اه چه گفتم کجاست تا به کجا
کو یکی وصف لایق چو تو ذات
هر که در عشق روت غوطی خورد
ریش خندی زند به هست و فوات
شرق تا غرب شکرین گردد
گر نماید بدو شکرت نبات
جان من جام عشق دلبر دید
لعل چون خون خویش گفت کههات
جان بنوشید و از سرش تا پای
آتشی برفروخت از شررات
مست شد جان چنان که نشناسد
خویشتن را ز می جز از طاعات
بانگ آمد ز عرش مژده تو را
که ز من درگذشت نور عطات
مژده از بخششی که نتوان یافت
به دو صد سال خون چشم و عنات
که به هر قطره از پیاله او
مرده زنده شود عجوز فتات
گرش از عشق دوست بو بودی
کی نگوسار گشتی هرگز لات
چون شدی مست او کجا دانی
تو رکوع و سجود در صلوات
چونک بیخود شدی ز پرتو عشق
جسم آن شاه ماست جان صلات
چو بمردی به پای شمس الدین
زنده گشتی تو ایمنی ز ممات
داد مخدوم از خداوندیش
بهر ملک ابد مثال و برات
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 496
@Roshanfkrane
ای تو ذات و دگر مهان چو صفات
اه چه گفتم کجاست تا به کجا
کو یکی وصف لایق چو تو ذات
هر که در عشق روت غوطی خورد
ریش خندی زند به هست و فوات
شرق تا غرب شکرین گردد
گر نماید بدو شکرت نبات
جان من جام عشق دلبر دید
لعل چون خون خویش گفت کههات
جان بنوشید و از سرش تا پای
آتشی برفروخت از شررات
مست شد جان چنان که نشناسد
خویشتن را ز می جز از طاعات
بانگ آمد ز عرش مژده تو را
که ز من درگذشت نور عطات
مژده از بخششی که نتوان یافت
به دو صد سال خون چشم و عنات
که به هر قطره از پیاله او
مرده زنده شود عجوز فتات
گرش از عشق دوست بو بودی
کی نگوسار گشتی هرگز لات
چون شدی مست او کجا دانی
تو رکوع و سجود در صلوات
چونک بیخود شدی ز پرتو عشق
جسم آن شاه ماست جان صلات
چو بمردی به پای شمس الدین
زنده گشتی تو ایمنی ز ممات
داد مخدوم از خداوندیش
بهر ملک ابد مثال و برات
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 496
@Roshanfkrane
❤14👍1👏1
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 497
خلاف سرو را روزی خرامان سوی بستان آی
دهان چون غنچه بگشای و چو گلبن در گلستان آی
دمادم حوریان از خلد رضوان میفرستندت
که ای حوری انسانی دمی در باغ رضوان آی
گرت اندیشه میباشد ز بدگویان بی معنی
چو معنی معجری بربند و چون اندیشه پنهان آی
دلم گرد لب لعلت سکندروار میگردد
نگویی کآخر ای مسکین فراز آب حیوان آی
چو عقرب دشمنان داری و من با تو چو میزانم
برای مصلحت ماها ز عقرب سوی میزان آی
جهانی عشقبازانند در عهد سر زلفت
رها کن راه بدعهدی و اندر عهد ایشان آی
خوش آمد نیست سعدی را در این زندان جسمانی
اگر تو یک دلی با او چو او در عالم جان آی
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 497
@Roshanfkrane
دهان چون غنچه بگشای و چو گلبن در گلستان آی
دمادم حوریان از خلد رضوان میفرستندت
که ای حوری انسانی دمی در باغ رضوان آی
گرت اندیشه میباشد ز بدگویان بی معنی
چو معنی معجری بربند و چون اندیشه پنهان آی
دلم گرد لب لعلت سکندروار میگردد
نگویی کآخر ای مسکین فراز آب حیوان آی
چو عقرب دشمنان داری و من با تو چو میزانم
برای مصلحت ماها ز عقرب سوی میزان آی
جهانی عشقبازانند در عهد سر زلفت
رها کن راه بدعهدی و اندر عهد ایشان آی
خوش آمد نیست سعدی را در این زندان جسمانی
اگر تو یک دلی با او چو او در عالم جان آی
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 497
@Roshanfkrane
❤12👍2
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 498
فعل نیکان محرض نیکیست
همچو مطرب که باعث سیکیست
بهر تحریض بندگان یزدان
از بد و نیک شاکر و شاکیست
نکر فرعون و شکر موسی کرد
به بهانه ز حال ما حاکیست
جنس فرعون هر کی در منیست
جنس موسی هر آنک در پاکیست
از پی غم یقین همه شادیست
و از پی شادی تو غمناکیست
خاک باشی گزید احمد از آن
شاه معراج و پیک افلاکیست
خاک باشی بروید از تو نبات
گنج دل یافت آنک او خاکیست
ما همه چون یکیم بیمن و تو
پس خمش باش این سخن با کیست
خوانش #عندلیب
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 498
@Roshanfkrane
همچو مطرب که باعث سیکیست
بهر تحریض بندگان یزدان
از بد و نیک شاکر و شاکیست
نکر فرعون و شکر موسی کرد
به بهانه ز حال ما حاکیست
جنس فرعون هر کی در منیست
جنس موسی هر آنک در پاکیست
از پی غم یقین همه شادیست
و از پی شادی تو غمناکیست
خاک باشی گزید احمد از آن
شاه معراج و پیک افلاکیست
خاک باشی بروید از تو نبات
گنج دل یافت آنک او خاکیست
ما همه چون یکیم بیمن و تو
پس خمش باش این سخن با کیست
خوانش #عندلیب
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 498
@Roshanfkrane
❤15👍4