.
_حاجی عملیات لو رفته، خیلی شهید دادیم
+ ما که ۲ هزار تا شهید دادیم، این ۵۰۰ نفر هم روش.
#اندیشه
@Roshanfkrane
_حاجی عملیات لو رفته، خیلی شهید دادیم
+ ما که ۲ هزار تا شهید دادیم، این ۵۰۰ نفر هم روش.
#اندیشه
@Roshanfkrane
💢 گناه مومنانه
🖌#امیدفراغت روزنامهنگار
🔸یکی از عجیبترین و البته مهمترین داستانهای کوتاه جهان، داستانیست به نام "Boule de suif" نوشتهی #گیدوموپاسان فرانسوی که در فارسی به *تُپُلی* ترجمه شده است.
🔸تپلی روایت اولویت #غریزهیبقا و پیشی گرفتن آن از تمام اخلاقیات ساختهی بشر در مواقعیست که منافع و امنیتِ آدمیزاد به خطر میافتد.
🔸داستان در خلال یکی از جنگهای پروس"#آلمان" و فرانسه در قرن نوزدهم اتفاق میافتد. ده تن از اهالی یکی از شهرهای مرزی فرانسه برای فرار از نیروهای #اشغالگر پروس تصمیم میگیرند، سوار یک کالسکه شوند.
🔸یک #فاحشه که نام اصلی او Elisabeth Rousset است، یک #کُنت، یک زوج مغازهدار از طبقهی متوسط، یک #کارخانهدار ثروتمند و همسرش، یک روشنفکرِ #جمهوریخواه، دو زنِ راهبه و چند #بورژوای دیگر که سبب میشوند کالسکه، یک جهان کوچک از جامعهی #فرانسه را تشکیل بدهد.
🔸الیزابت که برخلاف باقی مهمانها شخصیتی رُک و غیر نمایشی دارد، نه به نظرات سیاسی باقی حاضران در کالسکه گوش میدهد و نه #محافظهکار و #محاسبهگر است. برخلاف بقیه که پس از پیمودن چند ساعت از راه، گرسنگی را سرکوب میکنند و آذوقههایشان را رو نمیکنند، تپلی"الیزابت" سبد غدایش را باز کرده و به بقیه هم تعارف میکند.
🔸مهمانها که در بدو ورود و به دلیل دانستن شغل تپلی با اکراه و انزجار به او نگاه و از همسفر بودن با او احساس حقارت میکردند، دست رد به غذاهای خوشمزهی تپلی نمیزنند.
🔸در این میان کالسکه به دلیل هوای بد و مه گرفتگی، وارد نواحی تحت اشغال آلمانها شده و اعضای کالسکه، برای شبمانی به یک مسافرخانه مراجعه میکنند، که به یکباره متوجه حضور #نظامیانپروس در آنجا میشوند.
🔸افسر آلمانی تمام اعضای #کالسکه را در مسافرخانه بازداشت میکند و پس از دو روز که فرانسویها جویای دلیل میشوند، افسر آلمانی به آنها میگوید: شرط آزادیشان این است که تُپُلی بپذیرد که یک شب پیش او بخوابد!
🔸از اینجا کشمکش اصلی داستان شروع میشود و اوج میگیرد؛ تپلی حاضر نیست دشمن #میهنش را کامروا سازد!
هموطنان کالسکهنشین او نیز، ابتدا از شنیدن این درخواست بیشرمانه خشمگین شده و از تپلی حمایت میکنند. ولی رفتهرفته و با گذر زمان از غرور و مقاومت او برای نخوابیدن با افسر آلمانی به ستوه میآیند! حالا تمام افرادی که تا دو روز پیش از اخلاق دم میزدند، برای نجات جانشان دست به دامان تپلی شده تا با مرد آلمانی بخوابد!
🔸تمام افرادی که تا ساعتی پیش #روسپیگری را پیشهای زشت و ننگین برمیشمردند، از #روشنفکر و #ثروتمند گرفته تا #راهبه و #تاجر و #فرهیخته، همگی دست به یکی میکنند تا تپلی را راضی به قحبگی کنند!
🔸موپاسان در این داستان به طرز شگفت انگیزی "وابسته بودن #اخلاق به شرایط را نشان میدهد".
🔸تمام کسانی که تا چند ساعت پیش #فاحشگی را پیشهای زشت و قبیح میدانستند و لاف #مقاومت و ایستادگی در برابر #دشمن میزدند با هر روشی که بلد بودند، از توجیهات مذهبی تا شیوههای رایزنیِ تجاری استفاده میکنند تا دختر بینوا، از غرور شخصی و حس میهنپرستی خودش دست بردارد و راضی شود با افسر آلمانی بخوابد!
🔸صحنههای پایانیِ داستان یک #تراژدی محض است. تپلی برخلاف غرور و خواست قلبی، برای خیر جمعی با #افسر آلمانی خوابیده، کالسکه در حال حرکت است و افرادی که در روز روشن برای تپلی دیوثی کردهاند حالا آذوقههایشان را درآورده و میخورند.
🔸تپلی گرسنه و غمگین در گوشهی کالسکه نشسته و به جماعتی نگاه میکند که دوباره بر سر #میهن #غرور #آزادی #خدا و #پاکدامنی با هم حرف میزنند!
🔸هیچ کس به الیزابت نگاه نمیکند ولی گیدوموپاسان او را در تاریخ ادبیات جهان جاودانه میکند. دختری مهربان و پاک که بین #فاحشههای واقعی نشسته است!
#داستان #اندیشه #تربیتی #اجتماعی
@Roshanfkrane
🖌#امیدفراغت روزنامهنگار
🔸یکی از عجیبترین و البته مهمترین داستانهای کوتاه جهان، داستانیست به نام "Boule de suif" نوشتهی #گیدوموپاسان فرانسوی که در فارسی به *تُپُلی* ترجمه شده است.
🔸تپلی روایت اولویت #غریزهیبقا و پیشی گرفتن آن از تمام اخلاقیات ساختهی بشر در مواقعیست که منافع و امنیتِ آدمیزاد به خطر میافتد.
🔸داستان در خلال یکی از جنگهای پروس"#آلمان" و فرانسه در قرن نوزدهم اتفاق میافتد. ده تن از اهالی یکی از شهرهای مرزی فرانسه برای فرار از نیروهای #اشغالگر پروس تصمیم میگیرند، سوار یک کالسکه شوند.
🔸یک #فاحشه که نام اصلی او Elisabeth Rousset است، یک #کُنت، یک زوج مغازهدار از طبقهی متوسط، یک #کارخانهدار ثروتمند و همسرش، یک روشنفکرِ #جمهوریخواه، دو زنِ راهبه و چند #بورژوای دیگر که سبب میشوند کالسکه، یک جهان کوچک از جامعهی #فرانسه را تشکیل بدهد.
🔸الیزابت که برخلاف باقی مهمانها شخصیتی رُک و غیر نمایشی دارد، نه به نظرات سیاسی باقی حاضران در کالسکه گوش میدهد و نه #محافظهکار و #محاسبهگر است. برخلاف بقیه که پس از پیمودن چند ساعت از راه، گرسنگی را سرکوب میکنند و آذوقههایشان را رو نمیکنند، تپلی"الیزابت" سبد غدایش را باز کرده و به بقیه هم تعارف میکند.
🔸مهمانها که در بدو ورود و به دلیل دانستن شغل تپلی با اکراه و انزجار به او نگاه و از همسفر بودن با او احساس حقارت میکردند، دست رد به غذاهای خوشمزهی تپلی نمیزنند.
🔸در این میان کالسکه به دلیل هوای بد و مه گرفتگی، وارد نواحی تحت اشغال آلمانها شده و اعضای کالسکه، برای شبمانی به یک مسافرخانه مراجعه میکنند، که به یکباره متوجه حضور #نظامیانپروس در آنجا میشوند.
🔸افسر آلمانی تمام اعضای #کالسکه را در مسافرخانه بازداشت میکند و پس از دو روز که فرانسویها جویای دلیل میشوند، افسر آلمانی به آنها میگوید: شرط آزادیشان این است که تُپُلی بپذیرد که یک شب پیش او بخوابد!
🔸از اینجا کشمکش اصلی داستان شروع میشود و اوج میگیرد؛ تپلی حاضر نیست دشمن #میهنش را کامروا سازد!
هموطنان کالسکهنشین او نیز، ابتدا از شنیدن این درخواست بیشرمانه خشمگین شده و از تپلی حمایت میکنند. ولی رفتهرفته و با گذر زمان از غرور و مقاومت او برای نخوابیدن با افسر آلمانی به ستوه میآیند! حالا تمام افرادی که تا دو روز پیش از اخلاق دم میزدند، برای نجات جانشان دست به دامان تپلی شده تا با مرد آلمانی بخوابد!
🔸تمام افرادی که تا ساعتی پیش #روسپیگری را پیشهای زشت و ننگین برمیشمردند، از #روشنفکر و #ثروتمند گرفته تا #راهبه و #تاجر و #فرهیخته، همگی دست به یکی میکنند تا تپلی را راضی به قحبگی کنند!
🔸موپاسان در این داستان به طرز شگفت انگیزی "وابسته بودن #اخلاق به شرایط را نشان میدهد".
🔸تمام کسانی که تا چند ساعت پیش #فاحشگی را پیشهای زشت و قبیح میدانستند و لاف #مقاومت و ایستادگی در برابر #دشمن میزدند با هر روشی که بلد بودند، از توجیهات مذهبی تا شیوههای رایزنیِ تجاری استفاده میکنند تا دختر بینوا، از غرور شخصی و حس میهنپرستی خودش دست بردارد و راضی شود با افسر آلمانی بخوابد!
🔸صحنههای پایانیِ داستان یک #تراژدی محض است. تپلی برخلاف غرور و خواست قلبی، برای خیر جمعی با #افسر آلمانی خوابیده، کالسکه در حال حرکت است و افرادی که در روز روشن برای تپلی دیوثی کردهاند حالا آذوقههایشان را درآورده و میخورند.
🔸تپلی گرسنه و غمگین در گوشهی کالسکه نشسته و به جماعتی نگاه میکند که دوباره بر سر #میهن #غرور #آزادی #خدا و #پاکدامنی با هم حرف میزنند!
🔸هیچ کس به الیزابت نگاه نمیکند ولی گیدوموپاسان او را در تاریخ ادبیات جهان جاودانه میکند. دختری مهربان و پاک که بین #فاحشههای واقعی نشسته است!
#داستان #اندیشه #تربیتی #اجتماعی
@Roshanfkrane
ده جمله به یادماندنی از جیم ران اسطوره رشد شخصی:
1. به جمعهای ساده نپیوندید، رشد نخواهید کرد، جایی بروید که انتظارات و خواستهای عملکردی بالا است.
2. چالش رهبری در این است که قوی باشی، اما نه گستاخ، مهربان باشی، اما نه ضعیف، جسور باشی، اما نه موجب آزار دیگران، متفکر باشی، اما نه تنبل، افتاده باشی، اما نه کمرو ،سربلند باشی، اما نه مغرور، شوخ طبع باشی اما نه بدون ملاحظه.
3. بر هر حال باید رنج یکی از این دو را تحمل کنیم: درد منظم بودن یا درد تاسف.
4. روزاها گران قیمت هستند. زمانیکه یک روز را خرج میکنید، یک روز کمتر برای خرج کردن دارید. پس مطمئن شوید که روزهایتان را به درستی خرج میکنید.
5. انضباط پل بین اهداف و دستاوردها هستند.
6. اگر تمایل به ریسک های غیر متعارف ندارید، مجبور خواهید بود با متعارفها کنار بیاید.
7. انگیزه چیزی است که به شما قدرت شروع را میدهد، عادت چیزی است که شما را در راه نگه میدارد.
8. موفقیت چیزی جز تمرین روزمره چند نظم ساده نیست.
9. آرزو نکن شرایط ساده تر بود، آرزو کن تو قوی تر بودی. آرزوی مشکلات کمتر نکن، آرزو کن مهارتهای بیشتری داشتی. آرزوی چالش های کمتر نکن، آرزو كن دانایی بیشتر را.
10. یاد بگیرید با چیزی که دارید خوشحال باشید و همزمان به دنبال تمام چیزهایی که میخواهید بروید.
#اندیشه
@Roshanfkrane
1. به جمعهای ساده نپیوندید، رشد نخواهید کرد، جایی بروید که انتظارات و خواستهای عملکردی بالا است.
2. چالش رهبری در این است که قوی باشی، اما نه گستاخ، مهربان باشی، اما نه ضعیف، جسور باشی، اما نه موجب آزار دیگران، متفکر باشی، اما نه تنبل، افتاده باشی، اما نه کمرو ،سربلند باشی، اما نه مغرور، شوخ طبع باشی اما نه بدون ملاحظه.
3. بر هر حال باید رنج یکی از این دو را تحمل کنیم: درد منظم بودن یا درد تاسف.
4. روزاها گران قیمت هستند. زمانیکه یک روز را خرج میکنید، یک روز کمتر برای خرج کردن دارید. پس مطمئن شوید که روزهایتان را به درستی خرج میکنید.
5. انضباط پل بین اهداف و دستاوردها هستند.
6. اگر تمایل به ریسک های غیر متعارف ندارید، مجبور خواهید بود با متعارفها کنار بیاید.
7. انگیزه چیزی است که به شما قدرت شروع را میدهد، عادت چیزی است که شما را در راه نگه میدارد.
8. موفقیت چیزی جز تمرین روزمره چند نظم ساده نیست.
9. آرزو نکن شرایط ساده تر بود، آرزو کن تو قوی تر بودی. آرزوی مشکلات کمتر نکن، آرزو کن مهارتهای بیشتری داشتی. آرزوی چالش های کمتر نکن، آرزو كن دانایی بیشتر را.
10. یاد بگیرید با چیزی که دارید خوشحال باشید و همزمان به دنبال تمام چیزهایی که میخواهید بروید.
#اندیشه
@Roshanfkrane
هر كسى كه باعث آزار و دردت شده رو ببخش، يادت باشه بخشش براى ديگران نيست، براى خودته، بخشش به ياد آوردن بدون عصبانيته، بخشش قدرتت رو آزاد ميكنه، بدن و ذهن و روحت رو التيام ميده...
#لس_براون
#اندیشه
@Roshanfkrane
#لس_براون
#اندیشه
@Roshanfkrane
رابطه سواد و مدرک با درک و فهمیدن مثل رابطه بال است با پرواز و پریدن...
درست است که هر پروازی به بال نیاز دارد اما مرغان بسیاری نیز هستند که قادر به پرواز و پریدن نیستند..
انگونه که مدرک داران بسیاری که قادر به فهمیدن نیستند...
📚 قانونهای نانوشته
#شهرام_شریف_پیران
#اندیشه
@Roshanfkrane
درست است که هر پروازی به بال نیاز دارد اما مرغان بسیاری نیز هستند که قادر به پرواز و پریدن نیستند..
انگونه که مدرک داران بسیاری که قادر به فهمیدن نیستند...
📚 قانونهای نانوشته
#شهرام_شریف_پیران
#اندیشه
@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
🔹#یادداشت: من بە خدای اسپینوزا ایمان دارم
✍️نویسندە: #آلبرت_اینشتین
🎙صدا و میکس: ش. شریفزادە
🎼موسیقی: Chris Spheeris
#اندیشه
@Roshanfkrane
✍️نویسندە: #آلبرت_اینشتین
🎙صدا و میکس: ش. شریفزادە
🎼موسیقی: Chris Spheeris
#اندیشه
@Roshanfkrane
آنهایی که نظریهٔ فرگشت[تحولِ گونهها] را رد میکنند، همان کسانی هستند که ادّعا میکنند چهارده قرن پیش، کودکانِ نُه ساله بالغ بودند ولی اکنون بالغ نیستند...
#سوران_عزیزی
#اندیشه
@Roshanfkrane
#سوران_عزیزی
#اندیشه
@Roshanfkrane
🌏 فراموش شده گان !
🌑 جعفر بخشی بی نیاز
نویسنده و روزنامه نگار
🌐 قصه ی زنان ایرانی را می شود بارها تکرار کرد تا غصه دیگری از سرنوشت تراژیک زنانِ خانه را در حافظه زخمی تاریخ ثبت کرد. گویی سرنوشت همه این زنها با سرشتِ مطبخ و زایش گره خورده و در یک درد مشترک به هم پیوند می خورد. نسلی از زنان که در جریان زندگی و زیستِ جهانِ اجتماعی خود تنها در پیِ مطلوب های ساده و دم دستی بودند. آنهایی که با امید به خانه های مردان رفتند ؛ اما بیشترشان ناامید بازگشتند. زنانی سرشار از آرمان و خلاقیت که همه از بلاهت و ابتذال سهمگین زندگی با مردانِ نافهم سر خورده شدند و یا به تحقیر در برابر ناملایمات تن دادند و اجبارا و ناگزیر در پایانِ یک تصمیمِ عجیب جان شان را برداشتند و مهربه هایشان را به مردانِ نامرد حلال کردند. زنانی که در چهار دیواری خانه ها سرود زندگی سر دادند و به دلایل بسیار از زندگی سر خورده شدند. زنانی که دست آخر فهمیدند اینجا سرزمینی ست که شوق به کمال به دق کردن و زوال منتهی می شود.
🌐 مردان در تقویم ؛ تقدیر غم انگیز زنان را ندیدند و حتی اگر دیده باشند هم از کنارش ساده گذشتند. زنانی که در اوج زیبایی بهار به یمنِ غرورِ نخراشیده ی برخی مردان که قلب هایشان از تکریم و ستایش خالی بود ؛ ناگزیر به خزانی خود خواسته تن دادند. شکوفه های زیبای گیلاس را که مردان در قداست خانه می توانستند با شکوهمندی به تماشایش برخیزند ؛ به رفتارهای گزنده پر پر کردند و تمام فرصت های طلاییِ زنها را از آنها گرفتند. نه قدردان بودند و نه ستایشگر. چرا که ندانستند پر شورترین زیباییِ زن آن هنگام متجلی می شود که مردش او را ببیند و زندگی با او را حاشا نکند. این روزها زیباییِ زن ها زیر تیغ غم ها به دریغ های تلخ دچار شده و زندگی را به رنج و زجر نشسته اند. هستند اما دیده نمی شوند. چاقویِ تیزِ رفتارهایِ گزنده و زننده به زنها که می رسد بی دلیل سر می برد و جان می ستاند. دریغ از شکوفاییِ کلمات مهرانگیز و شوق پرور از دهانِ قفل شده ی برخی مردان. آن جا که دوستت دارم فقط در آستانِ زنانِ خانه ممنوع است و جرم محسوب می شود.
🌐 دل اگر سفره بود و باز می شد آن گاه درد با مسافتی طولانی روی زمین رُخ آرایی می کرد تا غصه ها هر آن چه که هست بی کم و کاست روایت شود. غصه ی زن هایی که حتی از شنیدن یک کلمه ی عزیزم یا عشقم مدتهاست که محروم اند. یا صاحبانِ اسیرِ مطبخ اند که به شکم های مردان قواره می دهند و آنان را باد می کنند یا به کارخانه ی تولید بچه نشسته اند که هر سال یکی بزایند و بر آمار بیفزایند. زنانی که در حافظه ی معرفتی مردان با آن که دوش به دوشِ آنان نفس می کشند و می پزند و می روبند و می شورند اما وارثانِ اندوهند که به فراموشی رفته اند و در میانه ی شلوغِ زندگی از یاد برده شده اند. مردان هیچ گاه نفهمیدند که زن موجود عجیبی ست. میتواند در همان حال که تمام خانه را برق می اندازد ؛ خوش طعم ترین غذاها را می پزد ؛ بهترین لباسها را می پوشد ؛ خوشبوترین عطرها را می زند و خودِ غمگین اش را به بهترین حالات ممکن می آراید و زیباترین لبخندها و معصوم ترین نگاهها را بیرون می ریزد ؛ وقتی در برابرش تندیس قداست مرد شکسته می شود ؛ از درون به حالت انفجار می رسد. خصوصا اگر همسر باشد. خصوصا اگر مادر باشد. و خصوصا اگر زن باشد. آن هم زنان وفاداری که با لباس عروس به خانه می آیند و با سپیدیِ کفن های تلخ از خانه می روند.
#اجتماعی #اندیشه
@Roshanfkrane
🌑 جعفر بخشی بی نیاز
نویسنده و روزنامه نگار
🌐 قصه ی زنان ایرانی را می شود بارها تکرار کرد تا غصه دیگری از سرنوشت تراژیک زنانِ خانه را در حافظه زخمی تاریخ ثبت کرد. گویی سرنوشت همه این زنها با سرشتِ مطبخ و زایش گره خورده و در یک درد مشترک به هم پیوند می خورد. نسلی از زنان که در جریان زندگی و زیستِ جهانِ اجتماعی خود تنها در پیِ مطلوب های ساده و دم دستی بودند. آنهایی که با امید به خانه های مردان رفتند ؛ اما بیشترشان ناامید بازگشتند. زنانی سرشار از آرمان و خلاقیت که همه از بلاهت و ابتذال سهمگین زندگی با مردانِ نافهم سر خورده شدند و یا به تحقیر در برابر ناملایمات تن دادند و اجبارا و ناگزیر در پایانِ یک تصمیمِ عجیب جان شان را برداشتند و مهربه هایشان را به مردانِ نامرد حلال کردند. زنانی که در چهار دیواری خانه ها سرود زندگی سر دادند و به دلایل بسیار از زندگی سر خورده شدند. زنانی که دست آخر فهمیدند اینجا سرزمینی ست که شوق به کمال به دق کردن و زوال منتهی می شود.
🌐 مردان در تقویم ؛ تقدیر غم انگیز زنان را ندیدند و حتی اگر دیده باشند هم از کنارش ساده گذشتند. زنانی که در اوج زیبایی بهار به یمنِ غرورِ نخراشیده ی برخی مردان که قلب هایشان از تکریم و ستایش خالی بود ؛ ناگزیر به خزانی خود خواسته تن دادند. شکوفه های زیبای گیلاس را که مردان در قداست خانه می توانستند با شکوهمندی به تماشایش برخیزند ؛ به رفتارهای گزنده پر پر کردند و تمام فرصت های طلاییِ زنها را از آنها گرفتند. نه قدردان بودند و نه ستایشگر. چرا که ندانستند پر شورترین زیباییِ زن آن هنگام متجلی می شود که مردش او را ببیند و زندگی با او را حاشا نکند. این روزها زیباییِ زن ها زیر تیغ غم ها به دریغ های تلخ دچار شده و زندگی را به رنج و زجر نشسته اند. هستند اما دیده نمی شوند. چاقویِ تیزِ رفتارهایِ گزنده و زننده به زنها که می رسد بی دلیل سر می برد و جان می ستاند. دریغ از شکوفاییِ کلمات مهرانگیز و شوق پرور از دهانِ قفل شده ی برخی مردان. آن جا که دوستت دارم فقط در آستانِ زنانِ خانه ممنوع است و جرم محسوب می شود.
🌐 دل اگر سفره بود و باز می شد آن گاه درد با مسافتی طولانی روی زمین رُخ آرایی می کرد تا غصه ها هر آن چه که هست بی کم و کاست روایت شود. غصه ی زن هایی که حتی از شنیدن یک کلمه ی عزیزم یا عشقم مدتهاست که محروم اند. یا صاحبانِ اسیرِ مطبخ اند که به شکم های مردان قواره می دهند و آنان را باد می کنند یا به کارخانه ی تولید بچه نشسته اند که هر سال یکی بزایند و بر آمار بیفزایند. زنانی که در حافظه ی معرفتی مردان با آن که دوش به دوشِ آنان نفس می کشند و می پزند و می روبند و می شورند اما وارثانِ اندوهند که به فراموشی رفته اند و در میانه ی شلوغِ زندگی از یاد برده شده اند. مردان هیچ گاه نفهمیدند که زن موجود عجیبی ست. میتواند در همان حال که تمام خانه را برق می اندازد ؛ خوش طعم ترین غذاها را می پزد ؛ بهترین لباسها را می پوشد ؛ خوشبوترین عطرها را می زند و خودِ غمگین اش را به بهترین حالات ممکن می آراید و زیباترین لبخندها و معصوم ترین نگاهها را بیرون می ریزد ؛ وقتی در برابرش تندیس قداست مرد شکسته می شود ؛ از درون به حالت انفجار می رسد. خصوصا اگر همسر باشد. خصوصا اگر مادر باشد. و خصوصا اگر زن باشد. آن هم زنان وفاداری که با لباس عروس به خانه می آیند و با سپیدیِ کفن های تلخ از خانه می روند.
#اجتماعی #اندیشه
@Roshanfkrane