روشنفکران
84.3K subscribers
50K photos
42.1K videos
2.39K files
6.97K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 417
عیشم مدام است، از لعل دل‌خواه
کارم به کام است، الحمدلله
ای بخت سرکش! تنگش به بَر کش
گه جام زرکش، گه لعل دل‌خواه
ما را به رندی، افسانه کردند
پیران جاهل، شیخان گمراه
از دست زاهد، کردیم توبه
و از فعل عابد، استغفرالله
جانا چه گویم، شرح فراقت؟
چشمی و صد نم، جانی و صد آه
کافر مبیناد، این غم که دیده‌ست
از قامتت سرو، از عارضت ماه
شوق لبت برد، از یاد حافظ
درس شبانه، ورد سحرگاه


خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  417
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت


@Roshanfkrane

پشنهاد دانلود 🙏🌺😊
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 418
گر تیغ بارد در کوی آن ماه
گردن نهادیم الحکمُ لِلّه
آیین تقوا ما نیز دانیم
لیکن چه چاره با بخت گمراه؟ 
ما شیخ و واعظ کمتر شناسیم
یا جام باده یا قصه کوتاه
من رند و عاشق در موسم گل
آن گاه توبه؟ استغفرالله
مهر تو عکسی بر ما نیفکند
آیینه‌رویا! آه از دلت آه
اَلصَبرُ مُرٌّ و العُمرُ فانٍ
یا لَیتَ شعری حَتامَ اأَلْقاه
حافظ چه نالی گر وصل خواهی؟
خون بایدت خورد در گاه و بی‌گاه



خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  418
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت


@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 420
ناگهان پرده برانداخته‌ای یعنی چه؟
مست از خانه برون تاخته‌ای یعنی چه؟
زلف در دست صبا، گوش به فرمان رقیب
این چنین با همه درساخته‌ای یعنی چه؟
شاهِ خوبانی و منظور گدایان شده‌ای
قدر این مرتبه نشناخته‌ای یعنی چه؟
نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی
بازم از پای درانداخته‌ای یعنی چه؟
سخنت رمزِ دهان گفت و کمر سِرّ میان
وز میان تیغ به ما آخته‌ای یعنی چه؟
هر کس از مُهرهٔ مِهر تو به نقشی مشغول
عاقبت با همه کج باخته‌ای یعنی چه؟
حافظا در دل تنگت چو فرود آمد یار
خانه از غیر نپرداخته‌ای یعنی چه؟



خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  420
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت


@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 422
ای که با سلسلهٔ زلف دراز آمده‌ای
فرصتت باد که دیوانه‌نواز آمده‌ای
ساعتی ناز مفرما و بگردان عادت
چون به پرسیدن ارباب نیاز آمده‌ای
پیش بالای تو میرم چه به صلح و چه به جنگ
چون به هر حال برازندهٔ ناز آمده‌ای
آب و آتش به هم آمیخته‌ای از لب لعل
چشم بد دور که بس شَعبده‌باز آمده‌ای
آفرین بر دل نرم تو که از بهر ثواب
کشتهٔ غمزهٔ خود را به نماز آمده‌ای
زهد من با تو چه سنجد که به یغمای دلم
مست و آشفته به خلوتگه راز آمده‌ای
گفت حافظ دگرت خرقه شراب آلوده‌ست
مگر از مذهب این طایفه باز آمده‌ای



خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  422
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت


@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 423
دوش رفتم به در میکده خواب‌آلوده
خرقه تر دامن و سجّاده شراب‌آلوده
آمد افسوس‌کنان مغبچهٔ باده‌فروش
گفت بیدار شو ای رهرو خواب‌آلوده
شست و شویی کن و آن‌گه به خرابات خِرام
تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده
به هوای لب شیرین پسران چند کنی
جوهر روح به یاقوت مذاب آلوده
به طهارت گذران منزل پیری و مکن
خلعت شیب چو تشریف شباب آلوده
پاک و صافی شو و از چاه طبیعت به در آی
که صفایی ندهد آب تراب‌آلوده
گفتم ای جان جهان دفتر گل عیبی نیست
که شود فصل بهار از می ناب آلوده
آشنایان ره عشق در این بحر عمیق
غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
گفت حافظ لغز و نکته به یاران مفروش
آه از این لطف به انواع عتاب آلوده



خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  423
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت


@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 427
چراغ روی تو را شمع گشت پروانه
مرا ز حال تو با حال خویش پروا، نه
خِرد که قید مجانین عشق می‌فرمود
به بوی سنبل زلف تو گشت دیوانه
به بوی زلف تو گر جان به باد رفت‌، چه شد؟
هزار جان گرامی فدای جانانه
من‌ِ رمیده ز غیرت ز پا فتادم دوش
نگار خویش چو دیدم به دست بیگانه
چه نقش‌ها که برانگیختیم و سود نداشت
فسون ما بر او گشته است افسانه
بر آتش رخ زیبای او به جای سپند
به غیر خال سیاهش که دید به دانه؟
به مژده، جان به صبا داد شمع در نفسی
ز شمع روی تواش چون رسید پروانه
مرا به دور لب دوست هست پیمانی
که بر زبان نبرم جز حدیث پیمانه
حدیث مدرسه و خانقه مگوی که باز
فتاد در سر حافظ هوای میخانه


خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  427
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت


@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 428
سحرگاهان که مخمور شبانه
گرفتم باده با چنگ و چغانه
نهادم عقل را ره توشه از می
ز شهر هستی‌اش کردم روانه
نگار مِی‌فروشم عشوه‌ای داد
که ایمن گشتم از مکر زمانه
ز ساقیِ کمان‌ابرو شنیدم
که ای تیر ملامت را نشانه
نبندی زان میان طرفی کمروار
اگر خود را ببینی در میانه
برو این دام بر مرغی دگر نه
که عنقا را بلند است آشیانه
که بندد طرف وصل از حسن شاهی؟
که با خود عشق بازد جاودانه‌؟
ندیم و مطرب و ساقی همه اوست
خیال آب و گل در ره بهانه
بده کشتیِ می تا خوش برانیم
از این دریای ناپیدا کرانه
وجود ما معمایی‌ست حافظ
که تحقیقش فسون است و فسانه


خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  428
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت


@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 429
ساقی بیا که شد قدحِ لاله پر ز می

طامات تا به چند و خرافات تا به کی؟

بگذر ز کبر و ناز که دیده‌ست روزگار

چین قبای قیصر و طرْفِ کلاه کی

هشیار شو که مرغ چمن مست گشت هان

بیدار شو که خواب عدم در پی است هی

خوش نازکانه می‌چمی ای شاخ نوبهار

کآشفتگی مبادت از آشوب باد دی

بر مهر چرخ و شیوهٔ او اعتماد نیست

ای وای بر کسی که شد ایمن ز مکر وی

فردا شراب کوثر و حور از برای ماست

و امروز نیز ساقی مه‌روی و جام می

باد صبا ز عهد صبی یاد می‌دهد

جان دارویی که غم ببرد درده ای صبی!

حشمت مبین و سلطنت گل، که بسپرد

فراش باد هر ورقش را به زیر پی

درده به یاد حاتمِ طی جام یک منی

تا نامهٔ سیاه بخیلان کنیم طی

زان می که داد حسن و لطافت به ارغوان

بیرون فکند لطف مزاج از رخش به خوی

مسند به باغ بر که به خدمت چو بندگان

استاده است سرو و کمر بسته است نی

حافظ حدیثِ سحرفریبِ خوشت رسید

تا حد مصر و چین و به اطراف روم و ری




خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  429
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت


@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 430
به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می
علاج کی کنمت؟ آخرالدواء الکی
ذخیره‌ای بنه از رنگ و بوی فصل بهار
که می‌رسند ز پی، رهزنان بهمن و دی
چو گل نقاب برافکنْد و مرغ زد هوهو
منه ز دست پیاله، چه می‌کنی؟ هی هی
شکوه سلطنت و حسن کی ثباتی داد؟
ز تخت جم سخنی مانده است و افسرِ کی
خزینه‌داری میراث‌خوارگان کفر است
به قول مطرب و ساقی، به فتوی دف و نی
زمانه هیچ نبخشد که باز نستاند
مجو ز سفله مروت، که شیئه لا شی
نوشته‌اند بر ایوان جنة الماوی
که هر که عشوه دنیی خرید وای به وی
سخا نماند، سخن طی کنم، شراب کجاست؟
بده به شادی روح و روان حاتم طی
بخیل، بوی خدا نشنود بیا حافظ
پیاله گیر و کرم ورز و الضمان علی



خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  430
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت


@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 431
لبش می‌بوسم و در می‌کشم می
به آب زندگانی برده‌ام پی
نه رازش می‌توانم گفت با کس
نه کس را می‌توانم دید با وی
لبش می‌بوسد و خون می‌خورد جام
رخش می‌بیند و گل می‌کند خوی
بده جام می و از جم مکن یاد
که می‌داند که جم کی بود و کی کی؟
بزن در پرده چنگ ای ماه مطرب!
رگش بخراش تا بخروشم از وی
گل از خلوت به باغ آورد مسند
بساط زهد همچون غنچه کن طی
چو چشمش مست را مخمور مگذار
به یاد لعلش ای ساقی بده می
نجوید جان از آن قالب جدایی
که باشد خونِ جامش در رگ و پی
زبانت درکِش ای حافظ زمانی
حدیث بی‌زبانان بشنو از نی


خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  431
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت


@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 432
مخمور جام عشقم، ساقی بده شرابی
پُر کن قدح که بی مِی، مجلس ندارد آبی
وصف رخ چو ماهش، در پرده راست نآید
مطرب بزن نوایی، ساقی بده شرابی
شد حلقه، قامت من، تا بعد از این رقیبت
زین در دگر نراند، ما را به هیچ بابی
در انتظار رویت، ما و امیدواری
در عشوهٔ وصالت، ما و خیال و خوابی
مخمور آن دو چشمم، آیا کجاست جامی؟
بیمار آن دو لعلم، آخر کم از جوابی
حافظ چه می‌نهی دل، تو در خیال خوبان
کی تشنه سیر گردد، از لمعهٔ سرابی؟



خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  432
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت


@Roshanfkrane
ز عشق آغاز کن
تا نقشِ گردون را بگردانی

که تنها عشق سازد
نقشِ گردون را دگرگونش

#فریدون_مشیری

درود ... صبحتان بخیر 🙋🏻‍♂🙋‍♀

یک دریا مهربانی
یک آسمان آرامش
یک دنیا شور و شعف
یک روز دلنشین و . . .
هزاران لبخند زیبا را برای
تک تک‌ شما دوستان آرزومندم🙏☺️

@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 434
ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی
وان گه برو که رستی از نیستی و هستی
گر جان به تن ببینی مشغول کار او شو
هر قبله‌ای که بینی بهتر ز خودپرستی
با ضعف و ناتوانی همچون نسیم خوش باش
بیماری اندر این ره بهتر ز تندرستی
در مذهب طریقت خامی نشان کفر است
آری طریق دولت چالاکی است و چستی
تا فضل و عقل بینی بی‌معرفت نشینی
یک نکته‌ات بگویم خود را مبین که رستی
در آستان جانان از آسمان میندیش
کز اوج سربلندی افتی به خاک پستی
خار ار چه جان بکاهد گل عذر آن بخواهد
سهل است تلخی می در جنب ذوق مستی
صوفی پیاله پیما حافظ قرابه پرهیز
ای کوته‌آستینان تا کی درازدستی؟


خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  434
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت


@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 435
با مدّعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی
عاشق شو ار نه روزی کارِ جهان سرآید
ناخوانده نقشِ مقصود از کارگاهِ هستی
دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم
«با کافران چه کارت گر بت نمی‌پرستی؟»
سلطان من خدا را، زلفت شکست ما را
تا کی کند سیاهی چندین درازدستی؟
در گوشهٔ سلامت مستور چون توان بود؟
تا نرگس تو با ما گوید رموز مستی
آن روز دیده بودم این فتنه‌ها که برخاست
کز سرکشی زمانی با ما نمی‌نشستی
عشقت به دست طوفان خواهد سپرد حافظ
چون برق از این کشاکش پنداشتی که جستی



خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  435
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت


@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 436
آن غالیه‌خط گر سوی ما نامه نوشتی
گردون! ورق هستی ما درننوشتی
هر چند که هجران ثمر وصل برآرد
دهقان جهان! کاش که این تخم نکِشتی
آمرزش نقد است کسی را که در این جا
یاری‌ست چو حوری و سرایی چو بهشتی
در مصطبهٔ عشق تنعم نتوان کرد
چون بالش زر نیست، بسازیم به خشتی
مفروش به باغ ارم و نخوت شداد
یک شیشه می و نوش‌لبی و لبِ کِشتی
تا کی غم دنیای دنی ای دل دانا؟
حیف است ز خوبی که شود عاشق زشتی
آلودگی خرقه، خرابی جهان است
کو راهروی، اهلِ دلی، پاک‌سرشتی؟
از دست چرا هِشت سرِ زلف تو حافظ؟
تقدیر چنین بود، چه کردی که نهِشتی؟



خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  436
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت


@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 437
ای قصهٔ بهشت ز کویت حکایتی
شرح جمال حور ز رویت روایتی
انفاس عیسی از لب لعلت لطیفه‌ای
آب خضر ز نوش لبانت کنایتی
هر پاره از دل من و از غصه قصه‌ای
هر سطری از خصال تو و از رحمت آیتی
کی عطرسای مجلس روحانیان شدی؟
گل را اگر نه بوی تو کردی رعایتی
در آرزوی خاک در یار سوختیم
یاد آور ای صبا که نکردی حمایتی
ای دل به هرزه دانش و عمرت به باد رفت
صد مایه داشتی و نکردی کفایتی
بوی دل کباب من آفاق را گرفت
این آتش درون بکند هم سرایتی
در آتش ار خیال رخش دست می‌دهد
ساقی بیا که نیست ز دوزخ شکایتی
دانی مراد حافظ از این درد و غصه چیست؟
از تو کرشمه‌ای و ز خسرو عنایتی



خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  437
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت


@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 439
دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی

کز عکس روی او شب هجران سر آمدی

تعبیر رفت «یار سفرکرده می‌رسد»

ای کاج هر چه زودتر از در درآمدی

ذکرش به خیر ساقی فرخنده‌فال من

کز در مدام با قدح و ساغر آمدی

خوش بودی ار به خواب بدیدی دیار خویش

تا یاد صحبتش سوی ما رهبر آمدی

فیض ازل به زور و زر ار آمدی به دست

آب خضر نصیبه اسکندر آمدی

آن عهد یاد باد که از بام و در مرا

هر دم پیام یار و خط دلبر آمدی

کی یافتی رقیب تو چندین مجال ظلم؟

مظلومی ار شبی به در داور آمدی

خامان ره نرفته چه دانند ذوق عشق

دریادلی بجوی دلیری سرآمدی

آن کو تو را به سنگ دلی کرد رهنمون

ای کاشکی که پاش به سنگی برآمدی

گر دیگری به شیوهٔ حافظ زدی رقم

مقبول طبع شاه هنرپرور آمدی



خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  439
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت


@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 440
سحر با باد می‌گفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که «واثق شو به الطاف خداوندی»
دعای صبح و آه شب، کلید گنج مقصود است
بدین راه و روش می‌رو، که با دلدار پیوندی
قلم را آن زبان نبوَد، که سرِّ عشق گوید باز
ورای حدّ تقریر است، شرح آرزومندی
الا ای یوسف مصری، که کردت سلطنت مغرور
پدر را باز پرس آخر، کجا شد مهر فرزندی؟
جهان پیر رعنا را، ترحّم در جِبِلَّت نیست
ز مهر او چه می‌پرسی؟ در او همّت چه می‌بندی؟
همایی چون تو عالی‌قدر، حرص استخوان تا کی؟
دریغ آن سایهٔ همّت، که بر نااهل افکندی
در این بازار اگر سودی‌ست، با درویش خرسند است
خدایا منعَمم گردان به درویشی و خرسندی
به شعر حافظِ شیراز می‌رقصند و می‌نازند
سیه‌چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی



خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  440
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت


@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 441
چه بودی ار دل آن ماه مهربان بودی؟
که حال ما نه چنین بودی ار چنان بودی
بگفتمی که «چه ارزد نسیم طرهٔ دوست؟»
گرم به هر سر مویی هزار جان بودی
برات خوش‌دلی ما چه کم شدی یا رب
گرش نشان امان از بد زمان بودی
گرَم زمانه سرافراز داشتی و عزیز
سریر عزتم آن خاک آستان بودی
ز پرده کاش برون آمدی چو قطرهٔ اشک
که بر دو دیدهٔ ما حکم او روان بودی
اگر نه دایرهٔ عشق راه بربستی
چو نقطهٔ حافظ سرگشته در میان بودی



خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  441
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت


@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 442
به جان او که گرم دسترس به جان بودی
کمینه پیشکش بندگانش آن بودی
بگفتمی که «بها چیست خاک پایش را؟»
اگر حیات گران مایه جاودان بودی
به بندگی قدش سرو معترف گشتی
گرش چو سوسن آزاده ده زبان بودی
به خواب نیز نمی‌بینمش چه جای وصال
چو این نبود و ندیدیم باری آن بودی
اگر دلم نشدی پایبند طرهٔ او
کی‌اش قرار در این تیره‌خاکدان بودی؟
به رخ چو مهر فلک بی‌نظیر آفاق است
به دل دریغ که یک ذره مهربان بودی
درآمدی ز درم کاشکی چو لمعهٔ نور
که بر دو دیدهٔ ما حکم او روان بودی
ز پردهٔ نالهٔ حافظ برون کی افتادی؟
اگر نه همدم مرغان صبح خوان بودی



خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  442
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت


@Roshanfkrane