ئەگەر مرۆڤ لە ناخەوە
غەمبار بوو
تەنانەت
تاجی شاهانەش دڵخۆشی ناکات...
اگر انسان
از درون اندوهگین باشد
دیگر حتی تاج شاهانە هم
مسرورش نمیکند...
#فرهاد_پیربال
برگردان؛ مـاردین
@Roshanfkrane
غەمبار بوو
تەنانەت
تاجی شاهانەش دڵخۆشی ناکات...
اگر انسان
از درون اندوهگین باشد
دیگر حتی تاج شاهانە هم
مسرورش نمیکند...
#فرهاد_پیربال
برگردان؛ مـاردین
@Roshanfkrane
دوباره طاهره ها مُردند
اوا #مهرآوا
دوباره میشود آری
✍#مینا_اسدی
آهنگ:#فرهاد_فخرالدینی
صدا:#فریدون_فرح_اندوز
میکس #شاپور
انار
سرخم بر سر شاخه شکافت، و فریادش در انزوای باغچه فرو رفت.
واژه گم شد و قلم افتاد،
رنگ ، رنگِ خون بود و
این همه کاستی دیده نشد،
فقط انار چیده شد....
✍#طاهره_باقری_اردکانی
📚#دلتنگی_tara
صدا #مهرآوا
افسانهها
میدان عشاق بزرگند
ما عاشقان کوچک بیداستانیم ..!
@Roshanfkrane
✍#مینا_اسدی
آهنگ:#فرهاد_فخرالدینی
صدا:#فریدون_فرح_اندوز
میکس #شاپور
انار
سرخم بر سر شاخه شکافت، و فریادش در انزوای باغچه فرو رفت.
واژه گم شد و قلم افتاد،
رنگ ، رنگِ خون بود و
این همه کاستی دیده نشد،
فقط انار چیده شد....
✍#طاهره_باقری_اردکانی
📚#دلتنگی_tara
صدا #مهرآوا
افسانهها
میدان عشاق بزرگند
ما عاشقان کوچک بیداستانیم ..!
@Roshanfkrane
➕ به بهانه روز خبرنگار
✅ بدون تعارف بگویم
🖌#فرهاد_فخرآبادی
⬅️ اول – خبرنگار بودن در ایران واقعا شغل سختی است. سخت است؛ چون شما تحت هر شرایطی فحش میخوری. از یک سو میگویند عامل حکومتی و آن طرف میگویند عامل غرب و آمریکایی. سخت است چون حقوقش زیر خط فقر است و برای اینکه فقط برای فرار از زیر خط فقر تلاش کنی؛ مجبوری از صبح تا آخر شب دو سه جا کار کنی تا شاید بتوانی صورتات را با سیلی سرخ نگه داری. شفاف میگویم؛ اگر روزنامهنگاری دیدید که وضع مالی و زندگیاش متوسط به بالاست تنها دو عامل میتواند داشته باشد: «یا خانواده پولداری دارد و از طرف آنها تامین شده یا شک نکنید که خبرنگارنمای مذکور غرق در فساد است و دنبال پروژه و رپرتاژ رفته است.» توصیه میکنم از این دسته دوم فاصله بگیرید؛ آنها شرافتشان فاسد شده و پای پول و درصد و پروژه که وسط باشد همه چیز را میفروشند.
⬅️ دوم –این ارگانهای حاکمیتی هم روی سنگ پای قزوین را سپید کردهاند. از دیدشان خبرنگارها دو دستهاند؛ یا نقش دستگاه تبلیغات آن نهاد را ایفا میکنند که در اینصورت محبوب عموهای حاکم بوده یا اینکه در دسته اول نیستند و باید ادب شوند تا شاید آنها هم مجیزگو شوند. اگر در دسته اول نباشی؛ کل سال آدم اجیر میکنند تا جستجو کرده و از لابهلای نقدها و شفافسازیهایی که خبرنگار و روزنامهنگار جماعت نوشتهاند؛ بهانهای پیدا کرده تا برای خبرنگار جماعت تشکیل پرونده دهند و راهی محکمهاش کنند اما هفدهم اَمرداد یاد خبرنگار میافتند. همینها رفقای ما را گوشه زندان انداختهاند و حالا شوآف تقدیر از خبرنگار برگزار میکنند. شما جیب ما را نزن؛ تقدیر پیشکش.
@f_fakhrabadi
@Roshanfkrane
✅ بدون تعارف بگویم
🖌#فرهاد_فخرآبادی
⬅️ اول – خبرنگار بودن در ایران واقعا شغل سختی است. سخت است؛ چون شما تحت هر شرایطی فحش میخوری. از یک سو میگویند عامل حکومتی و آن طرف میگویند عامل غرب و آمریکایی. سخت است چون حقوقش زیر خط فقر است و برای اینکه فقط برای فرار از زیر خط فقر تلاش کنی؛ مجبوری از صبح تا آخر شب دو سه جا کار کنی تا شاید بتوانی صورتات را با سیلی سرخ نگه داری. شفاف میگویم؛ اگر روزنامهنگاری دیدید که وضع مالی و زندگیاش متوسط به بالاست تنها دو عامل میتواند داشته باشد: «یا خانواده پولداری دارد و از طرف آنها تامین شده یا شک نکنید که خبرنگارنمای مذکور غرق در فساد است و دنبال پروژه و رپرتاژ رفته است.» توصیه میکنم از این دسته دوم فاصله بگیرید؛ آنها شرافتشان فاسد شده و پای پول و درصد و پروژه که وسط باشد همه چیز را میفروشند.
⬅️ دوم –این ارگانهای حاکمیتی هم روی سنگ پای قزوین را سپید کردهاند. از دیدشان خبرنگارها دو دستهاند؛ یا نقش دستگاه تبلیغات آن نهاد را ایفا میکنند که در اینصورت محبوب عموهای حاکم بوده یا اینکه در دسته اول نیستند و باید ادب شوند تا شاید آنها هم مجیزگو شوند. اگر در دسته اول نباشی؛ کل سال آدم اجیر میکنند تا جستجو کرده و از لابهلای نقدها و شفافسازیهایی که خبرنگار و روزنامهنگار جماعت نوشتهاند؛ بهانهای پیدا کرده تا برای خبرنگار جماعت تشکیل پرونده دهند و راهی محکمهاش کنند اما هفدهم اَمرداد یاد خبرنگار میافتند. همینها رفقای ما را گوشه زندان انداختهاند و حالا شوآف تقدیر از خبرنگار برگزار میکنند. شما جیب ما را نزن؛ تقدیر پیشکش.
@f_fakhrabadi
@Roshanfkrane
روشنفکران
انگشت شست را به دهان میبرم ، همراه با بهتی عمیق تمام افکار کهنه و پوسیده را که بر پیکرم سنگینی میکند ، می تکانم، دوباره نهال جوانی می شوم، تا صورت عشق را به سینه بفشارم و تو را به مقصد برسانم آه...... چه رویای شیرینی ✍#طاهره_باقری_اردکانی 📚دلتنگی_tara…
ماهی آزادِ دریاهای آزادم، ولی
خستهام! محدودهی مرداب را یادم بده
#فرهاد_فریدزاده
#اندیشه
@Roshanfkrane
خستهام! محدودهی مرداب را یادم بده
#فرهاد_فریدزاده
#اندیشه
@Roshanfkrane
چطور زمستونو سر بکنم/ تورج عاطف
دوباره زمستان است و نجوای مرد جاودان زمستانی و...
چقدر دلم می خواهد که دو باره بچه شوم و بروم به آن سوی شعر اسماعیل خوئی و نغمه فرهاد مهراد
وقتی که من بچه بودم،
زور خدا بیشتر بود.
وقتی که من بچه بودم،
مردم نبودند.
وقتی که من بچه بودم
غم بود، اما
کم بود.
آن روزها که زور خدا بیشتر و غم کم بود . آن روزها غم مهم بود . درد مهم بود و مرگ همشهری مهم بود و قسم و شرف و آدمیت مهم بود ندو... .
چه کسی کودکی اش را با کودکانه فرهاد به یاد نمی آورد؟
بوی توپ
بوی کاغذ رنگی
بوی یاس میان سجاده مادر بزرگ
ای وای مادربزرگ دوست داشتنی کجاست؟
آن لبخند زیبایش را کجا یابم؟
چه کسی «زمستان را سر می کند؟» چه کسی است که« خستگی ها را در می کند؟»
ومن در میان شبی برفی به رثای کودکی ام می اندیشم
کودکانه های پرشبنمی ما سالها است که رفته است و ما ماندیم و شمردن جمعه های سیاهی که حالا غرق جعبه سیاهی دروغ و نفرت این روزها هر دم سیاه تر شدند .
ما کودکانه ها را از یاد بردیم و نشستیم خودمان و خانه هایمان و شهرمان را اسیر خودپرستی ها و دگر پرستی ونفرت و خشم و ریا و دوروئی و طمع کردیم.
بوی عیدی نیست
بوی یاس جانماز ترمه مادربزرگ نیست
شادی شکستن قلک پول کجاست؟
بوی اسکناس تانخورده لای کتاب کجا رفت؟
ومن در میان جنون بی کران این سالهایم که پشت قلم و لبخند پنهان کرده ام به یادآن دختر قاشق زن سالهای دور و بوی گلمحمدی لای کتاب و بوی باغچه و عطر خوب نذری وبه دنبال فانوس روزگار کودکی ام با خاطراتم می دوم و لبخندی در میان سیلاب اشکهایم می ریزم تا بتوانم اندکی زمستانم یا خستگی ام را در کنم
امشب در میلاد دوباره فرهاد به برباد رفته های کودکانه ام می اندیشم که دیگر نه برای من ونه هیچ کودکی در این سرزمین نخواهد آمد چرا که دیگر دخترک قاشق زنی را با یاد سوت و یا شاید صدای سازدهنی یک نادر هنرمند نه هنربندی چون فرهاد کسی صدا نمی زندزیراکه جمعه های خونین شده سهم جماعت خودباخته ای که هر چیز با ارزش این دیار را به باد نسیان دادند.
امشب که برای فرهاد مهرداد عزیز می نگارم سالگرد تولدش است این قلم چه بی تاب کودکانه اش شده است و قصه های بچگی ما از زبان اسماعیل خوئی
وقتی که من بچه بودم،
در هر هزاران و یک شب
یک قصه بس بود
اما حالا هزاران غصه هم برای یک شب ما کافی نیست . آن شبهای بچگی ما در این دیار
مرد بود و یک صدایش
حالا روزگار ما با بی کران نامردان چه بی کران فریاد غم دارد.
امروز به تمنای یک صدای از شرافت میمیریم
حالا زمستونو روزگار را چگونه سر بکنیم؟#فرهاد_مهراد
@Roshanfkrane
دوباره زمستان است و نجوای مرد جاودان زمستانی و...
چقدر دلم می خواهد که دو باره بچه شوم و بروم به آن سوی شعر اسماعیل خوئی و نغمه فرهاد مهراد
وقتی که من بچه بودم،
زور خدا بیشتر بود.
وقتی که من بچه بودم،
مردم نبودند.
وقتی که من بچه بودم
غم بود، اما
کم بود.
آن روزها که زور خدا بیشتر و غم کم بود . آن روزها غم مهم بود . درد مهم بود و مرگ همشهری مهم بود و قسم و شرف و آدمیت مهم بود ندو... .
چه کسی کودکی اش را با کودکانه فرهاد به یاد نمی آورد؟
بوی توپ
بوی کاغذ رنگی
بوی یاس میان سجاده مادر بزرگ
ای وای مادربزرگ دوست داشتنی کجاست؟
آن لبخند زیبایش را کجا یابم؟
چه کسی «زمستان را سر می کند؟» چه کسی است که« خستگی ها را در می کند؟»
ومن در میان شبی برفی به رثای کودکی ام می اندیشم
کودکانه های پرشبنمی ما سالها است که رفته است و ما ماندیم و شمردن جمعه های سیاهی که حالا غرق جعبه سیاهی دروغ و نفرت این روزها هر دم سیاه تر شدند .
ما کودکانه ها را از یاد بردیم و نشستیم خودمان و خانه هایمان و شهرمان را اسیر خودپرستی ها و دگر پرستی ونفرت و خشم و ریا و دوروئی و طمع کردیم.
بوی عیدی نیست
بوی یاس جانماز ترمه مادربزرگ نیست
شادی شکستن قلک پول کجاست؟
بوی اسکناس تانخورده لای کتاب کجا رفت؟
ومن در میان جنون بی کران این سالهایم که پشت قلم و لبخند پنهان کرده ام به یادآن دختر قاشق زن سالهای دور و بوی گلمحمدی لای کتاب و بوی باغچه و عطر خوب نذری وبه دنبال فانوس روزگار کودکی ام با خاطراتم می دوم و لبخندی در میان سیلاب اشکهایم می ریزم تا بتوانم اندکی زمستانم یا خستگی ام را در کنم
امشب در میلاد دوباره فرهاد به برباد رفته های کودکانه ام می اندیشم که دیگر نه برای من ونه هیچ کودکی در این سرزمین نخواهد آمد چرا که دیگر دخترک قاشق زنی را با یاد سوت و یا شاید صدای سازدهنی یک نادر هنرمند نه هنربندی چون فرهاد کسی صدا نمی زندزیراکه جمعه های خونین شده سهم جماعت خودباخته ای که هر چیز با ارزش این دیار را به باد نسیان دادند.
امشب که برای فرهاد مهرداد عزیز می نگارم سالگرد تولدش است این قلم چه بی تاب کودکانه اش شده است و قصه های بچگی ما از زبان اسماعیل خوئی
وقتی که من بچه بودم،
در هر هزاران و یک شب
یک قصه بس بود
اما حالا هزاران غصه هم برای یک شب ما کافی نیست . آن شبهای بچگی ما در این دیار
مرد بود و یک صدایش
حالا روزگار ما با بی کران نامردان چه بی کران فریاد غم دارد.
امروز به تمنای یک صدای از شرافت میمیریم
حالا زمستونو روزگار را چگونه سر بکنیم؟#فرهاد_مهراد
@Roshanfkrane