This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#مادر
کانال روشنفکران
پس از 21 سال زندگی مشترک همسرم از من خواست که با کس دیگری برای شام و سینما بیرون بروم. زنم گفت که مرا دوست دارد ولی مطمئن است که این زن هم مرا دوست دارد و از بیرون رفتن با من لذت خواهد برد.
آن زن مادرم بود که 19 سال پیش از این بیوه شده بود. ولی مشغله های زندگی و داشتن 3 بچه باعث شده بود که من فقط در موارد اتفاقی ونامنظم به او سر بزنم.
آن شب به او زنگ زدم تا برای سینما و شام بیرون برویم...
مادرم با نگرانی پرسید که مگر چه شده؟
او از آن دسته افرادی بود که یک تماس تلفنی شبانه و یا یک دعوت غیر منتظره را نشانه یک خبر بد میدانست. به او گفتم: بنظرم رسید بسیار دلپذیر خواهد بود که اگر ما دو امشب را با هم باشیم. او پس از کمی تامل گفت که او نیز از این ایده لذت خواهد برد.
آن جمعه پس از کار وقتی برای بردنش میرفتم کمی عصبی بودم. وقتی رسیدم دیدم که او هم کمی عصبی بود کتش را پوشیده بود و جلوی درب ایستاده بود، لباسی را پوشیده بود که در آخرین جشن سالگرد ازدواجش پوشیده بود. با چهره ای روشن همچون فرشتگان به من لبخند زد.
وقتی سوار ماشین میشد گفت که به دوستانش گفته امشب با پسرم برای گردش بیرون میروم. و آنها خیلی تحت تاثیر قرار گرفته اند و نمیتوانند برای شنیدن ما وقع امشب منتظر بمانند.
ما به رستورانی رفتیم که هر چند لوکس نبود ولی بسیار راحت و دنج بود. دستم را چنان گرفته بود که گوئی همسر رئیس جمهور بود.
پس از اینکه نشستیم به خواندن منوی رستوران مشغول شدم. هنگام خواندن از بالای منو نگاهی به چهره مادرم انداختم و دیدم با لبخندی حاکی از یاد آوری خاطرات گذشته به من می نگرد، و به من گفت یادش می آید که وقتی من کوچک بودم و با هم به رستوران میرفتیم او بود که منوی رستوران را میخواند. من هم در پاسخ گفتم که حالا وقتش رسده که تو استراحت کنی و بگذاری که من این لطف را در حق تو بکنم.
هنگام صرف شام مکالمه قابل قبولی داشتیم، هیچ چیز غیر عادی بین ما رد و بدل نشد بلکه صحبتها پیرامون وقایع جاری بود و آنقدرحرف زدیم که سینما را از دست دادیم.
وقتی او را به خانه رساندم گفت که باز هم با من بیرون خواهد رفت به شرط اینکه او مرا دعوت کند و من هم قبول کردم. وقتی به خانه برگشتم همسرم از من پرسید که آیا شام بیرون با مادرم خوش گذشت؟
من هم در جواب گفتم خیلی بیشتر از آنچه که میتوانستم تصور کنم. چند روز بعد مادرم در اثر یک حمله قلبی شدید درگذشت و همه چیز بسیار سریعتر از آن واقع شد که بتوانم کاری کنم. کمی بعد پاکتی حاوی کپی رسیدی از رستورانی که با مادرم در آن شب در آنجا غذا خوردیم بدستم رسید. یادداشتی هم بدین مضمون بدان الصاق شده بود:
نمیدانم که آیا در آنجا خواهم بود یا نه ولی هزینه را برای 2 نفر پرداخت کرده ام یکی برای تو و یکی برای همسرت.
و تو هرگز نخواهی فهمید که آنشب برای من چه مفهومی داشته است، دوستت دارم پسرم.
#مهربانی #تربیتی #اجتماعی #حکایت
#عاشقانه
@Roshanfkrane
کانال روشنفکران
پس از 21 سال زندگی مشترک همسرم از من خواست که با کس دیگری برای شام و سینما بیرون بروم. زنم گفت که مرا دوست دارد ولی مطمئن است که این زن هم مرا دوست دارد و از بیرون رفتن با من لذت خواهد برد.
آن زن مادرم بود که 19 سال پیش از این بیوه شده بود. ولی مشغله های زندگی و داشتن 3 بچه باعث شده بود که من فقط در موارد اتفاقی ونامنظم به او سر بزنم.
آن شب به او زنگ زدم تا برای سینما و شام بیرون برویم...
مادرم با نگرانی پرسید که مگر چه شده؟
او از آن دسته افرادی بود که یک تماس تلفنی شبانه و یا یک دعوت غیر منتظره را نشانه یک خبر بد میدانست. به او گفتم: بنظرم رسید بسیار دلپذیر خواهد بود که اگر ما دو امشب را با هم باشیم. او پس از کمی تامل گفت که او نیز از این ایده لذت خواهد برد.
آن جمعه پس از کار وقتی برای بردنش میرفتم کمی عصبی بودم. وقتی رسیدم دیدم که او هم کمی عصبی بود کتش را پوشیده بود و جلوی درب ایستاده بود، لباسی را پوشیده بود که در آخرین جشن سالگرد ازدواجش پوشیده بود. با چهره ای روشن همچون فرشتگان به من لبخند زد.
وقتی سوار ماشین میشد گفت که به دوستانش گفته امشب با پسرم برای گردش بیرون میروم. و آنها خیلی تحت تاثیر قرار گرفته اند و نمیتوانند برای شنیدن ما وقع امشب منتظر بمانند.
ما به رستورانی رفتیم که هر چند لوکس نبود ولی بسیار راحت و دنج بود. دستم را چنان گرفته بود که گوئی همسر رئیس جمهور بود.
پس از اینکه نشستیم به خواندن منوی رستوران مشغول شدم. هنگام خواندن از بالای منو نگاهی به چهره مادرم انداختم و دیدم با لبخندی حاکی از یاد آوری خاطرات گذشته به من می نگرد، و به من گفت یادش می آید که وقتی من کوچک بودم و با هم به رستوران میرفتیم او بود که منوی رستوران را میخواند. من هم در پاسخ گفتم که حالا وقتش رسده که تو استراحت کنی و بگذاری که من این لطف را در حق تو بکنم.
هنگام صرف شام مکالمه قابل قبولی داشتیم، هیچ چیز غیر عادی بین ما رد و بدل نشد بلکه صحبتها پیرامون وقایع جاری بود و آنقدرحرف زدیم که سینما را از دست دادیم.
وقتی او را به خانه رساندم گفت که باز هم با من بیرون خواهد رفت به شرط اینکه او مرا دعوت کند و من هم قبول کردم. وقتی به خانه برگشتم همسرم از من پرسید که آیا شام بیرون با مادرم خوش گذشت؟
من هم در جواب گفتم خیلی بیشتر از آنچه که میتوانستم تصور کنم. چند روز بعد مادرم در اثر یک حمله قلبی شدید درگذشت و همه چیز بسیار سریعتر از آن واقع شد که بتوانم کاری کنم. کمی بعد پاکتی حاوی کپی رسیدی از رستورانی که با مادرم در آن شب در آنجا غذا خوردیم بدستم رسید. یادداشتی هم بدین مضمون بدان الصاق شده بود:
نمیدانم که آیا در آنجا خواهم بود یا نه ولی هزینه را برای 2 نفر پرداخت کرده ام یکی برای تو و یکی برای همسرت.
و تو هرگز نخواهی فهمید که آنشب برای من چه مفهومی داشته است، دوستت دارم پسرم.
#مهربانی #تربیتی #اجتماعی #حکایت
#عاشقانه
@Roshanfkrane
✅#محمد_مقیمی، رییس دانشگاه تهران:
آماده اعطای دکتری افتخاری به بشار اسد هستیم .❗️ #محمدحسین_مهدیخانی : ✔️ آقای مقیمی ! شما رییس دانشگاه تهران هستید ، این سمت امانت در دست شماست لطفا امانت داری را مراعات فرمایید ! دانشگاه تهران جای #بشار نیست ! در جرم او شریک نشوید . عزت و اعتبار دانشگاه تهران را پای بشار #ذبح ننمایید ! دانشگاه تهران #مادر دانشگاههای ایران است ،لطفا حرمت مادر دانشجویان و دانش آموختگان ایران را نگه دارید ! اگر بشار اسد از دانشگاه تهران دکتری افتخاری دریافت نمایند، اعتبار دانشگاه ، اساتید و دانشجویان ، حتی درختان و خیابان های منتهی به دانشگاه تهران #زیر_سئوال می روند ! لطفا ! #اعتبار ایران و دانشگاه تهران را فدای مسائل سیاسی ننمایید !!
#اجتماعی #انتقادات
@Roshanfkrane
آماده اعطای دکتری افتخاری به بشار اسد هستیم .❗️ #محمدحسین_مهدیخانی : ✔️ آقای مقیمی ! شما رییس دانشگاه تهران هستید ، این سمت امانت در دست شماست لطفا امانت داری را مراعات فرمایید ! دانشگاه تهران جای #بشار نیست ! در جرم او شریک نشوید . عزت و اعتبار دانشگاه تهران را پای بشار #ذبح ننمایید ! دانشگاه تهران #مادر دانشگاههای ایران است ،لطفا حرمت مادر دانشجویان و دانش آموختگان ایران را نگه دارید ! اگر بشار اسد از دانشگاه تهران دکتری افتخاری دریافت نمایند، اعتبار دانشگاه ، اساتید و دانشجویان ، حتی درختان و خیابان های منتهی به دانشگاه تهران #زیر_سئوال می روند ! لطفا ! #اعتبار ایران و دانشگاه تهران را فدای مسائل سیاسی ننمایید !!
#اجتماعی #انتقادات
@Roshanfkrane
🔴کی داره اسلامزدایی میکنه؟
#پرویزبگ_زاده فعال حوزه گردشگری: ویدیوی #مادر_قمی را دیدم، داشتم با این تصویر از نمایشکاه گردشگری برلین -سه روزپیش - مقایسه میکردم.
سعودیها حج و فضای مکه را برای همه - بدون توجه به حجاب - از طریق عینکهای سه بعدی نشون میدادن.
و قیافه های جماعت بعدش دیدنی بود.
کی داره اسلام زدایی و کدوم دارن جذب میکنن؟
#ارسالی #اجتماعی
@Roshanfkrane
#پرویزبگ_زاده فعال حوزه گردشگری: ویدیوی #مادر_قمی را دیدم، داشتم با این تصویر از نمایشکاه گردشگری برلین -سه روزپیش - مقایسه میکردم.
سعودیها حج و فضای مکه را برای همه - بدون توجه به حجاب - از طریق عینکهای سه بعدی نشون میدادن.
و قیافه های جماعت بعدش دیدنی بود.
کی داره اسلام زدایی و کدوم دارن جذب میکنن؟
#ارسالی #اجتماعی
@Roshanfkrane
🔸 پدرم گفت: با این وضعیت در #تهچاه هستند، چطور الکی گفتند: نوک قلهایم؟
🔸#برق خانهمان قطع شد! #مادر و #پدر سالخوردهام که زیاد به اخبار و اطلاعات دسترسی ندارند و فقط در #مسجد محل شنیده بودند که #جمهوریاسلامی در #نوکقله است. از این که در این فصل از سال برق قطع شد، تعجب کردند. پدرم گفت: با این وضعیت در ته چاه هستند. چطور الکی گفتند نوک قلهایم؟
#امیدفراغت روزنامهنگار
@Roshanfkrane
🔸#برق خانهمان قطع شد! #مادر و #پدر سالخوردهام که زیاد به اخبار و اطلاعات دسترسی ندارند و فقط در #مسجد محل شنیده بودند که #جمهوریاسلامی در #نوکقله است. از این که در این فصل از سال برق قطع شد، تعجب کردند. پدرم گفت: با این وضعیت در ته چاه هستند. چطور الکی گفتند نوک قلهایم؟
#امیدفراغت روزنامهنگار
@Roshanfkrane