روشنفکران
📣 دیشب که خواب بودید... ▪️دانشگاه جانهاپکینز آمریکا که آمارهای کرونا را در جهان بهدست میدهد، میگوید بامداد امروز، آمار مرگومیر این بیماری در جهان به بیشاز ۶۰۰هزارنفر رسیده: ۶۰۰هزار و ۴۳۵نفر. ▪️وبسایت بیبیسی فارسی مدعیشده به عکسهایی ماهوارهای…
🔴 تصاویر ماهوارهای انفجارها در تاسیسات موشکی نیروهای سپاه قدس IRGC را در تاریخ ۱۰ جولای در شرق تهران را تایید میکند.
این انفجارها دقیقا شبیه انفجارهای غرب تهران میباشد.
@Roshanfkrane
این انفجارها دقیقا شبیه انفجارهای غرب تهران میباشد.
@Roshanfkrane
📣 واقعی؛ در تهران ۵۰سالگی قبرستان را جشن گرفتهاند!
▪️برگزاری مراسم ۵۰سالگی برای «بهشتزهرا»ی تهران؛ همراه با کیک تولد ۵۰سالگی؛ و این تصویرها از این مراسم، با انتقادهای گسترده در شبکههای اجتماعی روبهرو شده.
@Roshanfkrane
▪️برگزاری مراسم ۵۰سالگی برای «بهشتزهرا»ی تهران؛ همراه با کیک تولد ۵۰سالگی؛ و این تصویرها از این مراسم، با انتقادهای گسترده در شبکههای اجتماعی روبهرو شده.
@Roshanfkrane
🐱🐦داستان گنجشک و روباه🐦🐱
یكی بود یكی نبود. در یك جنگل كوچك و دور افتاده حیوانات زیادی زندگی میكردند. خانم گنجشكه بتازگی 2تا جوجه كوچولویش را از تخم بیرون آورده بود و از آنها بخوبی نگهداری میكرد.روزها به اطراف جنگل میرفت تا برایشان غذا پیدا كند و بیاورد، اما چند روزی بود كه آقا روباه مكار دوباره سروكلهاش پیدا شده بود و دوروبر گنجشكها میپرید.یك روز از این روزها كه خانم گنجشكه میخواست دنبال غذا بره دید كه روباه بدجنس پایین درخت آنها نشسته و بر و بر به بچههایش نگاه میكند. با خودش گفت این روباهه دوباره آمده تا جوجههایم را بخوره... برای همین پشیمان شد و برگشت خانه و از بچههایش مراقبت كرد.گنجشكهای كوچولو خیلی گرسنه بودند و خانم گنجشكه حتما باید میرفت به جنگل تا غذا تهیه كند، ولی روباه مكار كه فكر میكرد از همه زرنگتر و مكارتره، 4چشمی مراقب جوجهها بود تا سر یك فرصتی آنها را یه لقمه چرب كند.خانم گنجشكه فكری كرد و با خودش گفت: ای روباه بدجنس! دیگه نمیگذارم بچههایم را بخوری و با خودش گفت حالا من چطوری خانه و بچههایم را تنها بگذارم و بروم... همین طور كه با خودش صحبت میكرد، ناگهان فكری به ذهنش رسید و بعد رفت نزدیك روباه و گفت: سلام روباه عزیز. از این طرفا...!روباه گفت: سلام گنجشك مهربون، داشتم از اینجا رد میشدم، گفتم یك سری به شماها بزنم.گنجشك گفت: وای چقدر كار خوبی كردی. روباه عزیز دوست خوب من! من باید بروم و برای بچههایم غذا بیاورم، تو میتوانی از آنها مراقبت كنی تا من برگردم.روباه گفت: بله حتما من خیلی خوب از آنها مراقبت میكنم. برو خیالت راحت باشه.گنجشك گفت: روباه عزیز! برعكس صحبتهایی كه دربارهات میكنند تو چقدر مهربانی، ولی من به همه میگم كه تو با وجود مریضیات از بچههای من نگهداری كردی.
روباه گفت: چی؟ چی گفتی... كدام مریضی؟
گنجشك گفت: آخه دیدم رنگت خیلی پریده و زرد شده. من شنیدم در جنگل بیماریای شیوع پیدا كرده كه كشنده است و اولین نشانهاش رنگ پریدگی است.روباه با شنیدن این حرف گنجشك گوشهای نشست و گفت: یعنی من آن مریضی را گرفتهام، چه چیزی بخورم تا خوب شوم؟گنجشك گفت: تنها دارویش نوشیدن یك جرعه از آبی است كه از قله كوه پس از آب شدن برفها بیاید.روباه راهی شد به سمت كوهستان و چند روز بعد هم خبر رسید كه مرده است. گنجشكها و دیگر حیوانات هم از دست آزارهای روباه راحت شدند و به زندگیشان ادامه دادند.
و گنجشك هم خوشحال بود از اینكه حیلهگرتر از روباه است.
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
#قصه #کودکانه
@Roshanfkrane
یكی بود یكی نبود. در یك جنگل كوچك و دور افتاده حیوانات زیادی زندگی میكردند. خانم گنجشكه بتازگی 2تا جوجه كوچولویش را از تخم بیرون آورده بود و از آنها بخوبی نگهداری میكرد.روزها به اطراف جنگل میرفت تا برایشان غذا پیدا كند و بیاورد، اما چند روزی بود كه آقا روباه مكار دوباره سروكلهاش پیدا شده بود و دوروبر گنجشكها میپرید.یك روز از این روزها كه خانم گنجشكه میخواست دنبال غذا بره دید كه روباه بدجنس پایین درخت آنها نشسته و بر و بر به بچههایش نگاه میكند. با خودش گفت این روباهه دوباره آمده تا جوجههایم را بخوره... برای همین پشیمان شد و برگشت خانه و از بچههایش مراقبت كرد.گنجشكهای كوچولو خیلی گرسنه بودند و خانم گنجشكه حتما باید میرفت به جنگل تا غذا تهیه كند، ولی روباه مكار كه فكر میكرد از همه زرنگتر و مكارتره، 4چشمی مراقب جوجهها بود تا سر یك فرصتی آنها را یه لقمه چرب كند.خانم گنجشكه فكری كرد و با خودش گفت: ای روباه بدجنس! دیگه نمیگذارم بچههایم را بخوری و با خودش گفت حالا من چطوری خانه و بچههایم را تنها بگذارم و بروم... همین طور كه با خودش صحبت میكرد، ناگهان فكری به ذهنش رسید و بعد رفت نزدیك روباه و گفت: سلام روباه عزیز. از این طرفا...!روباه گفت: سلام گنجشك مهربون، داشتم از اینجا رد میشدم، گفتم یك سری به شماها بزنم.گنجشك گفت: وای چقدر كار خوبی كردی. روباه عزیز دوست خوب من! من باید بروم و برای بچههایم غذا بیاورم، تو میتوانی از آنها مراقبت كنی تا من برگردم.روباه گفت: بله حتما من خیلی خوب از آنها مراقبت میكنم. برو خیالت راحت باشه.گنجشك گفت: روباه عزیز! برعكس صحبتهایی كه دربارهات میكنند تو چقدر مهربانی، ولی من به همه میگم كه تو با وجود مریضیات از بچههای من نگهداری كردی.
روباه گفت: چی؟ چی گفتی... كدام مریضی؟
گنجشك گفت: آخه دیدم رنگت خیلی پریده و زرد شده. من شنیدم در جنگل بیماریای شیوع پیدا كرده كه كشنده است و اولین نشانهاش رنگ پریدگی است.روباه با شنیدن این حرف گنجشك گوشهای نشست و گفت: یعنی من آن مریضی را گرفتهام، چه چیزی بخورم تا خوب شوم؟گنجشك گفت: تنها دارویش نوشیدن یك جرعه از آبی است كه از قله كوه پس از آب شدن برفها بیاید.روباه راهی شد به سمت كوهستان و چند روز بعد هم خبر رسید كه مرده است. گنجشكها و دیگر حیوانات هم از دست آزارهای روباه راحت شدند و به زندگیشان ادامه دادند.
و گنجشك هم خوشحال بود از اینكه حیلهگرتر از روباه است.
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
#قصه #کودکانه
@Roshanfkrane
یک روز بارونی.mp4
7.1 MB
قصه ی امشب🌠🌌🌃
قصه شب داستان یک روز بارانی😍😍😍
تخت بخوابید😴😴😴💤💤💤
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
#قصه #کودکانه
@Roshanfkrane
قصه شب داستان یک روز بارانی😍😍😍
تخت بخوابید😴😴😴💤💤💤
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
#قصه #کودکانه
@Roshanfkrane
اعتراف میکنم که تو باعث شدی من بیماری بزرگ حسادت را تجربه کنم. هیچچیز دیگری جز حسادت، به عشق شبیه نیست و درعین حال هیچ چیز دیگری با آن در تضاد نیست.
📒 #فراتر_از_بودن
👤 #کریستین_بوبن
@Roshanfkrane
📒 #فراتر_از_بودن
👤 #کریستین_بوبن
@Roshanfkrane
Journey
Kitaro
جایش خالی خواهد ماند
و جای خالی اش
از همه آنها كه هستند زیباتر است...
#با_من_گوش_کنید ♥️
#موسیقی
@Roshanfkrane
و جای خالی اش
از همه آنها كه هستند زیباتر است...
#با_من_گوش_کنید ♥️
#موسیقی
@Roshanfkrane
با کشورم چه رفته است
که زندان ها
از شبنم و شقایق سرشار اند؟
و بازماندگان شهیدان،
انبوه ابرهای پریشان و سوگوار
درسوگ لالههای سوخته
میبارند!
با کشورم چه رفته است
که گلها هنوز
سوگوارند؟!
#سعید_سلطانپور
@Roshanfkrane
که زندان ها
از شبنم و شقایق سرشار اند؟
و بازماندگان شهیدان،
انبوه ابرهای پریشان و سوگوار
درسوگ لالههای سوخته
میبارند!
با کشورم چه رفته است
که گلها هنوز
سوگوارند؟!
#سعید_سلطانپور
@Roshanfkrane
وقتی خودخواهی یک فرد برای جامعهای به صورت قانون درآمد، فانوس بردارید و روز روشن به دنبال عدالت و انسانیت بگردید.
#موريس_مترلينگ
@Roshanfkrane
#موريس_مترلينگ
@Roshanfkrane
وقتی یه اتفاقی میفته و واکنشهای مجازی شروع میشه، من باز یادم میاد چقدر مردم ترسناکی هستیم. چقدر پریم از خشم و عقده و نفرت. چقدر جنازه رویاهای به باد رفته تو دلمون گندیده و نفسمون چه بوی بدی گرفته از این همه گندابهای جاری تو دل و جان و روانمون. چقدر ما متنفریم از هم....
از آدم بزرگها که مثل سگ می ترسم، کاش می شد لااقل بچه های کوچیک رو بغل کنم و بگم نترس، نه جنگ نمیشه، نه ما از هم متنفر نیستیم، نه عمو ما نمیخوایم همدیگرو پاره کنیم، نه نترس، چیزی نیست، رد میشه، اصلا چشماتو ببند و همینجا همین ته ته تاریک غار سرتو بذار روی پای من و بخواب، من اولین روز آرامش بیدارت می کنم، گرچه خودم دیگه نیستم .
می ترسم از مردمی که هستیم. من می ترسم جماعت. می ترسم.
@Roshanfkrane
از آدم بزرگها که مثل سگ می ترسم، کاش می شد لااقل بچه های کوچیک رو بغل کنم و بگم نترس، نه جنگ نمیشه، نه ما از هم متنفر نیستیم، نه عمو ما نمیخوایم همدیگرو پاره کنیم، نه نترس، چیزی نیست، رد میشه، اصلا چشماتو ببند و همینجا همین ته ته تاریک غار سرتو بذار روی پای من و بخواب، من اولین روز آرامش بیدارت می کنم، گرچه خودم دیگه نیستم .
می ترسم از مردمی که هستیم. من می ترسم جماعت. می ترسم.
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ریزعلیهای امروز ایران اهل روستای کوهبُرد دهدشت
امروز وقتی آتشسوزی بادامها و مراتع اطراف روستا شروع شد، پیراهنشان را درآوردند و خیسشان کردند و به جنگ شعلهها رفتند و جلویش را گرفتند، خودشان میگویند تا نیروهای کمکی و منابع طبیعی برسند کاری که از دستشان برمیآمد همین بود.
توییت صدرا محقق
@Roshanfkrane
امروز وقتی آتشسوزی بادامها و مراتع اطراف روستا شروع شد، پیراهنشان را درآوردند و خیسشان کردند و به جنگ شعلهها رفتند و جلویش را گرفتند، خودشان میگویند تا نیروهای کمکی و منابع طبیعی برسند کاری که از دستشان برمیآمد همین بود.
توییت صدرا محقق
@Roshanfkrane
عکسی فوق العاده از ساره سلیمانپور
دلار ۲۵۰۰۰ تومنی و کارگران روزمزدی که تا ۴ ظهر منتظر یک لقمه نان حلال و سری خمیده و چشمانی منتظر
@Roshanfkrane
دلار ۲۵۰۰۰ تومنی و کارگران روزمزدی که تا ۴ ظهر منتظر یک لقمه نان حلال و سری خمیده و چشمانی منتظر
@Roshanfkrane
The Sound of Silence
Pentatonix
سلام تاریکی، دوست قدیمی من
من دوباره آمده ام تا با تو حرف بزنم
در رویا بی آرام تنها قدم می زدم
خیابان های باریکی از سنگ فرش
زیر حلقه نور چراغ خیابان
به خاطر سرما و رطوبت یغه ام را بالا زدم
چشمانم به خاطر درخشش نور نئون
که شب را نصف می کرد
و صدای سکوت را لمس می کرد اذیت شد
چون یک خیال آرام خزید
و وقتی خواب بودم دانه هایش را گذاشت
و خیالی که در ذهنم کاشته شد
همچنان باقی است
در صدای سکوت
و در نور برهنه من دیدم
ده هزار انسان، یا شاید هم بیشتر
مردم حرف می زدند بدون اینکه صحبت کنند
مردم می شنیدند بدون اینکه گوش دهند
احمق ها ” من گفتم ، شما نمی دانید
سکوت مانند سرطان رشد می کند
سخنانم را بشنوید که بتوانم به شما بیاموزم
دستانم را بگیرید که بتوانم به شما برسم
اما سخنانم ، مانند قطرات باران سکوت می افتند
و در چاه های سکوت
تکرار می شوند
مردم آهنگ هایی می نویسند که هرگز به اشتراک گذاشته نمی شوند
و هیچکس جرات ندارد
مزاحم صدای سکوت شود
نشانه می گفت:
سخنان پیامبران
روی دیوارهای مترو ها
و راهرو های آپارتمان ها نوشته می شود
و در صدای سکوت زمزمه می شود
نشانه هشدارش را می تاباند
در کلماتی که تشکیل می شوند
@Roshanfkrane
من دوباره آمده ام تا با تو حرف بزنم
در رویا بی آرام تنها قدم می زدم
خیابان های باریکی از سنگ فرش
زیر حلقه نور چراغ خیابان
به خاطر سرما و رطوبت یغه ام را بالا زدم
چشمانم به خاطر درخشش نور نئون
که شب را نصف می کرد
و صدای سکوت را لمس می کرد اذیت شد
چون یک خیال آرام خزید
و وقتی خواب بودم دانه هایش را گذاشت
و خیالی که در ذهنم کاشته شد
همچنان باقی است
در صدای سکوت
و در نور برهنه من دیدم
ده هزار انسان، یا شاید هم بیشتر
مردم حرف می زدند بدون اینکه صحبت کنند
مردم می شنیدند بدون اینکه گوش دهند
احمق ها ” من گفتم ، شما نمی دانید
سکوت مانند سرطان رشد می کند
سخنانم را بشنوید که بتوانم به شما بیاموزم
دستانم را بگیرید که بتوانم به شما برسم
اما سخنانم ، مانند قطرات باران سکوت می افتند
و در چاه های سکوت
تکرار می شوند
مردم آهنگ هایی می نویسند که هرگز به اشتراک گذاشته نمی شوند
و هیچکس جرات ندارد
مزاحم صدای سکوت شود
نشانه می گفت:
سخنان پیامبران
روی دیوارهای مترو ها
و راهرو های آپارتمان ها نوشته می شود
و در صدای سکوت زمزمه می شود
نشانه هشدارش را می تاباند
در کلماتی که تشکیل می شوند
@Roshanfkrane
عاشق کسی بودن یعنی پرواز کردن، یعنی خودت از روی زمین پرواز کنی. آن قدر بالا میروی که میتوانی همهچیز را ببینی. حتی اگر دنیا از آن ارتفاع جور دیگری به نظر آید و یا دگرگون نشان دهد. حتی اگر آنچه روی زمین مهم به نظر میآمده به کلی دگرگون شود و بیاهمیت بنماید. عاشق بودن مثل قایقسواری در دریاچهای پهناور دردل شب نیست که شاید آب بالا بیاید و غرقت کند. همیشه میتوانی از قایق پیاده شوی و به خشکی بروی. اما از ارتفاع فقط میتوانی سقوط کنی.
عشق اول من / #ایوان_کلیما / مترجم: فروغ پوریاوری
@Roshanfkrane
عشق اول من / #ایوان_کلیما / مترجم: فروغ پوریاوری
@Roshanfkrane
Khiale Khosh
Alireza Ghorbani
خوشم همیشه به یادت اگرچه صفحهی جانم
به جز غبار ملال از تو یادگار ندارد...
#سیمین_بهبهانی
#موسیقی
@Roshanfkrane
به جز غبار ملال از تو یادگار ندارد...
#سیمین_بهبهانی
#موسیقی
@Roshanfkrane
Gheseye Man
Hayedeh
مثل باد سرد پائیز
غم لعنتی به من زد
حتی باغبون نفهمید
که چه آفتی به من زد
رگ و ریشه هام سیاه شد
تو تنم جوونه خشکید
اما این دل صبورم
به غم زمونه خندید ...🖤
#لیلا_کسری
#موسیقی
@Roshanfkrane
غم لعنتی به من زد
حتی باغبون نفهمید
که چه آفتی به من زد
رگ و ریشه هام سیاه شد
تو تنم جوونه خشکید
اما این دل صبورم
به غم زمونه خندید ...🖤
#لیلا_کسری
#موسیقی
@Roshanfkrane