Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎬 اجرای ترانه ی خاطره انگیز "گل مریم" در کنسرت
با صدای #گیتی_پاشایی
ترانه سرا : #کریم_فکور
(آهنگ افغانی)
آلبوم: گل مریم
#موسیقی
@Roshanfkrane
با صدای #گیتی_پاشایی
ترانه سرا : #کریم_فکور
(آهنگ افغانی)
آلبوم: گل مریم
#موسیقی
@Roshanfkrane
کابوس سرخ؛ ابتذال شر
"در سال ۱۹۹۸، زمانی که آخرین ارتش های چریکی سلاح های خود را به زمین گذاشته و صلح در پی دهه ها جنگ به #کامبوج بازگشته بود، دختر شانزده ساله ای به همراه خواهرزاده سه ساله خود در دکه ای واقع در بازار پنوم پن نشسته بودند. آنها برای خوردن سوپ برنج به این دکه غذاخوری آمده بودند. در همین زمان زن خوش لباس و آراسته ای در معیت چند محافظ وارد دکه شد. آنها موی دختر را کشیدند و او را روی زمین انداختند و با مشت و لگد به جانش افتادند. دختر از شدت ضربات وارده از حال رفت. سپس دو تن از محافظان سرپوش یک ظرف شیشه ای حاوی سه لیتر اسید نیتریک را باز کردند و آن را به دست زن دادند. زن هم بلافاصله محتویات ظرف را روی سر و صورت دختر خالی کرد و سپس همراه محافظانش سوار اتومبیل شد و محل را ترک کرد. دختر بی چاره از فرط سوزش فریاد میکشید. مردم به داد دختر رسیدند و آب بر سر و رویش ریختند و او را به بیمارستان بردند. در بیمارستان مشخص شد که اسید بیش از چهل درصد پوست بدن دختر را از بین برده است.
تات مارینا تا قبل از این که صورت و بدنش با اسید سوزانده شود و از ریخت بیفتد دختر بسیار زیبایی بود که در ویدئوموزیک های کامبوجی بازی می کرد. او(به مدت) یک سال مورد توجه سوی سیتا، یکی از وزرای دولت کامبوج، قرار گرفته بود. سوی سیتا آپارتمان ارزان قیمتی برای مارینا خرید و او را به معشوقه خویش بدل کرد. اما خون سوپال، همسر سوی سیتا، خیلی زود متوجه قضیه شد و تصمیم گرفت با ریختن اسید بر سر و صورت مارینا انتقامش را از او بگیرد. تات مارینا زنده ماند اما چهره کریهی پیدا کرد. سرنوشت او برای همیشه عوض شد و همه امیدهایش برای برخورداری از یک زندگی خوب و شاد تباه شد. کسانی که به تات مارینا حمله کردند هرگز دستگیر نشدند و مورد هیچ بازخواستی قرار نگرفتند.
بسیاری از دختران نوجوان کامبوجی قربانی حملات اسیدی این چنینی شده اند. حمله کنندگان، همسران مردان ثروتمند کامبوجی هستند. زنان کامبوجی مسن می گویند که تات مارینا و دخترانی مثل او شوهران زنان دیگر را می دزدند و بنابر این مستحق چنین مجازات هایی هستند. مردان با این دختران مثل اشیای یک بار مصرف برخورد می کنند و آنها را مثل دستمال کاغذی کثیف به دور می اندازند.
این قساوت شباهت عجیبی دارد به قساوت خمرهای سرخ. سوپال، زنی که ظرف حاوی اسید را روی سر و صورت تات مارینا خالی کرد، زن روشنفکر و تحصیل کرده ای بود. او با این عمل خود آینده یک دختر نوجوان را برای همیشه نابود کرد. خمرهای سرخ هم عمل مشابهی را در حق مردم کامبوج مرتکب شدند؛ گیرم انگیزه های آنها آرمانخواهی بود. نتیجه یکی بود؛ آنها امیدها و آرزوهای طرف دیگر را برای همیشه نابود کردند".
نمونه خمر سرخ حد اعلای اجرای ایده "برابری برای همه" بود، خشونت آنها حتی تا سالها بعد در جامعه کامبوج اثرگذار بود، آنها آدم ها را از فردیت شان تهی کرده بودند و همه ایده های متعالی را به #ابتذال کشیدند. خیلی از کسانی که از جامعه "برابر" حرف می زنند، تصویری جز آن کابوس در ذهن ندارند، فقط جرات اجرایش را ندارند، خلاصه مراقب باشید چه آرزو می کنید، شاید برآورده شود، والله اعلم.
https://bit.ly/2y43qwV
#امیرحسین_خالقی (راهبرد)
#اجتماعی #سیاسی
@Roshanfkrane
"در سال ۱۹۹۸، زمانی که آخرین ارتش های چریکی سلاح های خود را به زمین گذاشته و صلح در پی دهه ها جنگ به #کامبوج بازگشته بود، دختر شانزده ساله ای به همراه خواهرزاده سه ساله خود در دکه ای واقع در بازار پنوم پن نشسته بودند. آنها برای خوردن سوپ برنج به این دکه غذاخوری آمده بودند. در همین زمان زن خوش لباس و آراسته ای در معیت چند محافظ وارد دکه شد. آنها موی دختر را کشیدند و او را روی زمین انداختند و با مشت و لگد به جانش افتادند. دختر از شدت ضربات وارده از حال رفت. سپس دو تن از محافظان سرپوش یک ظرف شیشه ای حاوی سه لیتر اسید نیتریک را باز کردند و آن را به دست زن دادند. زن هم بلافاصله محتویات ظرف را روی سر و صورت دختر خالی کرد و سپس همراه محافظانش سوار اتومبیل شد و محل را ترک کرد. دختر بی چاره از فرط سوزش فریاد میکشید. مردم به داد دختر رسیدند و آب بر سر و رویش ریختند و او را به بیمارستان بردند. در بیمارستان مشخص شد که اسید بیش از چهل درصد پوست بدن دختر را از بین برده است.
تات مارینا تا قبل از این که صورت و بدنش با اسید سوزانده شود و از ریخت بیفتد دختر بسیار زیبایی بود که در ویدئوموزیک های کامبوجی بازی می کرد. او(به مدت) یک سال مورد توجه سوی سیتا، یکی از وزرای دولت کامبوج، قرار گرفته بود. سوی سیتا آپارتمان ارزان قیمتی برای مارینا خرید و او را به معشوقه خویش بدل کرد. اما خون سوپال، همسر سوی سیتا، خیلی زود متوجه قضیه شد و تصمیم گرفت با ریختن اسید بر سر و صورت مارینا انتقامش را از او بگیرد. تات مارینا زنده ماند اما چهره کریهی پیدا کرد. سرنوشت او برای همیشه عوض شد و همه امیدهایش برای برخورداری از یک زندگی خوب و شاد تباه شد. کسانی که به تات مارینا حمله کردند هرگز دستگیر نشدند و مورد هیچ بازخواستی قرار نگرفتند.
بسیاری از دختران نوجوان کامبوجی قربانی حملات اسیدی این چنینی شده اند. حمله کنندگان، همسران مردان ثروتمند کامبوجی هستند. زنان کامبوجی مسن می گویند که تات مارینا و دخترانی مثل او شوهران زنان دیگر را می دزدند و بنابر این مستحق چنین مجازات هایی هستند. مردان با این دختران مثل اشیای یک بار مصرف برخورد می کنند و آنها را مثل دستمال کاغذی کثیف به دور می اندازند.
این قساوت شباهت عجیبی دارد به قساوت خمرهای سرخ. سوپال، زنی که ظرف حاوی اسید را روی سر و صورت تات مارینا خالی کرد، زن روشنفکر و تحصیل کرده ای بود. او با این عمل خود آینده یک دختر نوجوان را برای همیشه نابود کرد. خمرهای سرخ هم عمل مشابهی را در حق مردم کامبوج مرتکب شدند؛ گیرم انگیزه های آنها آرمانخواهی بود. نتیجه یکی بود؛ آنها امیدها و آرزوهای طرف دیگر را برای همیشه نابود کردند".
نمونه خمر سرخ حد اعلای اجرای ایده "برابری برای همه" بود، خشونت آنها حتی تا سالها بعد در جامعه کامبوج اثرگذار بود، آنها آدم ها را از فردیت شان تهی کرده بودند و همه ایده های متعالی را به #ابتذال کشیدند. خیلی از کسانی که از جامعه "برابر" حرف می زنند، تصویری جز آن کابوس در ذهن ندارند، فقط جرات اجرایش را ندارند، خلاصه مراقب باشید چه آرزو می کنید، شاید برآورده شود، والله اعلم.
https://bit.ly/2y43qwV
#امیرحسین_خالقی (راهبرد)
#اجتماعی #سیاسی
@Roshanfkrane
آوانگارد | راوی نگاه نو - هروز کتاب
کتاب پل پوت | آوانگارد | Avangard
خرید اینترنتی و آنلاین کتاب پل پوت کابوس سرخ به نویسندگی فیلیپ شورت با ترجمه ی بیژن اشتری از انتشارات ثالث در سایت آوانگارد
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎬 صحبت هاى جالب دكتر #محمود_حسابى در مورد دانش ايران باستان و پسرفت یا سكون علمى ما در طول چند صد سال...
#اندیشه
@Roshanfkrane
#اندیشه
@Roshanfkrane
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
اگر هیتلر پیروز میشد جهان اکنون بدین شکل نبود!
🎬 در این کلیپ به ده تا از اهداف #آدولف_هیتلر که اگه پیروز میشد، قصد انجام اونها رو داشت، اشاره شده.
#تاریخ
@Roshanfkrane
🎬 در این کلیپ به ده تا از اهداف #آدولف_هیتلر که اگه پیروز میشد، قصد انجام اونها رو داشت، اشاره شده.
#تاریخ
@Roshanfkrane
🔸حیوانات هم احساس دارند
🙏راننده گرامی، اگر به طور اتفاقی با حیوانی تصادف کردید لطفا توقف کرده و به حیوانی که باعث زخمی شدنش شدهاید کمک کنید.
🙏 انسانیت فراموش نشود 🙏
شاید اگر جریمه ای برای تصادفات جاده ای با حیوانات فاقد صاحب برای فرد متخلف در نظر گرفته میشد، رعایت ها بیشتر و بهتر می شد
#اجتماعی #تربیتی
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
🙏راننده گرامی، اگر به طور اتفاقی با حیوانی تصادف کردید لطفا توقف کرده و به حیوانی که باعث زخمی شدنش شدهاید کمک کنید.
🙏 انسانیت فراموش نشود 🙏
شاید اگر جریمه ای برای تصادفات جاده ای با حیوانات فاقد صاحب برای فرد متخلف در نظر گرفته میشد، رعایت ها بیشتر و بهتر می شد
#اجتماعی #تربیتی
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
#داستان_کودکانه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
روباه مریض و گنجشک زرنگ
یكی بود یكی نبود. در یك جنگل كوچك و دور افتاده حیوانات زیادی زندگی میكردند. خانم گنجشكه بتازگی 2تا جوجه كوچولویش را از تخم بیرون آورده بود و از آنها بخوبی نگهداری میكرد.
روزها به اطراف جنگل میرفت تا برایشان غذا پیدا كند و بیاورد، اما چند روزی بود كه آقا روباه مكار دوباره سروكلهاش پیدا شده بود و دوروبر گنجشكها میپرید.
یك روز از این روزها كه خانم گنجشكه میخواست دنبال غذا بره دید كه روباه بدجنس پایین درخت آنها نشسته و بر و بر به بچههایش نگاه میكند. با خودش گفت این روباهه دوباره آمده تا جوجههایم را بخوره... برای همین پشیمان شد و برگشت خانه و از بچههایش مراقبت كرد.
گنجشكهای كوچولو خیلی گرسنه بودند و خانم گنجشكه حتما باید میرفت به جنگل تا غذا تهیه كند، ولی روباه مكار كه فكر میكرد از همه زرنگتر و مكارتره، 4چشمی مراقب جوجهها بود تا سر یك فرصتی آنها را یه لقمه چرب كند.
خانم گنجشكه فكری كرد و با خودش گفت: ای روباه بدجنس! دیگه نمیگذارم بچههایم را بخوری و با خودش گفت حالا من چطوری خانه و بچههایم را تنها بگذارم و بروم... همین طور كه با خودش صحبت میكرد، ناگهان فكری به ذهنش رسید و بعد رفت نزدیك روباه و گفت: سلام روباه عزیز. از این طرفا...!
روباه گفت: سلام گنجشك مهربون، داشتم از اینجا رد میشدم، گفتم یك سری به شماها بزنم.
گنجشك گفت: وای چقدر كار خوبی كردی. روباه عزیز دوست خوب من! من باید بروم و برای بچههایم غذا بیاورم، تو میتوانی از آنها مراقبت كنی تا من برگردم.
روباه گفت: بله حتما من خیلی خوب از آنها مراقبت میكنم. برو خیالت راحت باشه.
گنجشك گفت: روباه عزیز! برعكس صحبتهایی كه دربارهات میكنند تو چقدر مهربانی، ولی من به همه میگم كه تو با وجود مریضیات از بچههای من نگهداری كردی.
روباه گفت: چی؟ چی گفتی... كدام مریضی؟
گنجشك گفت: آخه دیدم رنگت خیلی پریده و زرد شده. من شنیدم در جنگل بیماریای شیوع پیدا كرده كه كشنده است و اولین نشانهاش رنگ پریدگی است.
روباه با شنیدن این حرف گنجشك گوشهای نشست و گفت: یعنی من آن مریضی را گرفتهام، چه چیزی بخورم تا خوب شوم؟
گنجشك گفت: تنها دارویش نوشیدن یك جرعه از آبی است كه از قله كوه پس از آب شدن برفها بیاید.
روباه راهی شد به سمت كوهستان و چند روز بعد هم خبر رسید كه مرده است. گنجشكها و دیگر حیوانات هم از دست آزارهای روباه راحت شدند و به زندگیشان ادامه دادند.
و گنجشك هم خوشحال بود از اینكه حیلهگرتر از روباه است.
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
#قصه #کودک
@Roshanfkrane
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
روباه مریض و گنجشک زرنگ
یكی بود یكی نبود. در یك جنگل كوچك و دور افتاده حیوانات زیادی زندگی میكردند. خانم گنجشكه بتازگی 2تا جوجه كوچولویش را از تخم بیرون آورده بود و از آنها بخوبی نگهداری میكرد.
روزها به اطراف جنگل میرفت تا برایشان غذا پیدا كند و بیاورد، اما چند روزی بود كه آقا روباه مكار دوباره سروكلهاش پیدا شده بود و دوروبر گنجشكها میپرید.
یك روز از این روزها كه خانم گنجشكه میخواست دنبال غذا بره دید كه روباه بدجنس پایین درخت آنها نشسته و بر و بر به بچههایش نگاه میكند. با خودش گفت این روباهه دوباره آمده تا جوجههایم را بخوره... برای همین پشیمان شد و برگشت خانه و از بچههایش مراقبت كرد.
گنجشكهای كوچولو خیلی گرسنه بودند و خانم گنجشكه حتما باید میرفت به جنگل تا غذا تهیه كند، ولی روباه مكار كه فكر میكرد از همه زرنگتر و مكارتره، 4چشمی مراقب جوجهها بود تا سر یك فرصتی آنها را یه لقمه چرب كند.
خانم گنجشكه فكری كرد و با خودش گفت: ای روباه بدجنس! دیگه نمیگذارم بچههایم را بخوری و با خودش گفت حالا من چطوری خانه و بچههایم را تنها بگذارم و بروم... همین طور كه با خودش صحبت میكرد، ناگهان فكری به ذهنش رسید و بعد رفت نزدیك روباه و گفت: سلام روباه عزیز. از این طرفا...!
روباه گفت: سلام گنجشك مهربون، داشتم از اینجا رد میشدم، گفتم یك سری به شماها بزنم.
گنجشك گفت: وای چقدر كار خوبی كردی. روباه عزیز دوست خوب من! من باید بروم و برای بچههایم غذا بیاورم، تو میتوانی از آنها مراقبت كنی تا من برگردم.
روباه گفت: بله حتما من خیلی خوب از آنها مراقبت میكنم. برو خیالت راحت باشه.
گنجشك گفت: روباه عزیز! برعكس صحبتهایی كه دربارهات میكنند تو چقدر مهربانی، ولی من به همه میگم كه تو با وجود مریضیات از بچههای من نگهداری كردی.
روباه گفت: چی؟ چی گفتی... كدام مریضی؟
گنجشك گفت: آخه دیدم رنگت خیلی پریده و زرد شده. من شنیدم در جنگل بیماریای شیوع پیدا كرده كه كشنده است و اولین نشانهاش رنگ پریدگی است.
روباه با شنیدن این حرف گنجشك گوشهای نشست و گفت: یعنی من آن مریضی را گرفتهام، چه چیزی بخورم تا خوب شوم؟
گنجشك گفت: تنها دارویش نوشیدن یك جرعه از آبی است كه از قله كوه پس از آب شدن برفها بیاید.
روباه راهی شد به سمت كوهستان و چند روز بعد هم خبر رسید كه مرده است. گنجشكها و دیگر حیوانات هم از دست آزارهای روباه راحت شدند و به زندگیشان ادامه دادند.
و گنجشك هم خوشحال بود از اینكه حیلهگرتر از روباه است.
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
#قصه #کودک
@Roshanfkrane
"می توانیم هر قدر دوست داریم بر این نکته تاکید کنیم که عقل بشر ضعیف تر از غرایز اوست و حق نیز با ماست ولی این ضعف ویژگی عجیبی دارد. صدای عقل ملایم و تدریجی است ولی تا گوش شنوایی نیابد آرام نمی گیرد و درنهایت بعد از تکرار بی پایان، موفق می شود. این یکی از نکات معدودی است که ما را به آینده انسان امیدوار می کند".
"زیگموند فروید"
کتاب"آینده یک توهم
"The Future of an Illusion
زادروز فروید، پدر علم روانکاوی
#روانشناسی
@Roshanfkrane
"زیگموند فروید"
کتاب"آینده یک توهم
"The Future of an Illusion
زادروز فروید، پدر علم روانکاوی
#روانشناسی
@Roshanfkrane
پاییز سبز
شعر و صدای یدالله رویایی
☀️🕊
#دکلمه
"پاییزِ سبز"
سرودهی زیبایی از #یدالله_رویایی با خوانش خودش.
امروز مصادف با زادروز رویایی عزیز، بنیانگذارِ "شعرِ حجم" است.🌱
#شعر
مناسبت
@Roshanfkrane
#دکلمه
"پاییزِ سبز"
سرودهی زیبایی از #یدالله_رویایی با خوانش خودش.
امروز مصادف با زادروز رویایی عزیز، بنیانگذارِ "شعرِ حجم" است.🌱
#شعر
مناسبت
@Roshanfkrane
☘ زندگی به من آموخت آدمها نه دروغ میگویند، نه زیر حرفشان میزنند؛
اگر چیزی میگویند صرفا احساسشان در همان لحظه است، نباید رویش حساب کرد!
📚 #خانوادههای_خوشبخت
👤 #کارلوس_فوئنتس
#مطالعه
@Roshanfkrane
اگر چیزی میگویند صرفا احساسشان در همان لحظه است، نباید رویش حساب کرد!
📚 #خانوادههای_خوشبخت
👤 #کارلوس_فوئنتس
#مطالعه
@Roshanfkrane
این مردم به کجا می روند؟ چه می خواهند؟ ما دیگر از مناسباتی که، ورای فرد، میان مفاهیم اشیا موجود است، خبری نداریم. همه ی ما به رغم هنگامه، خاموشیم و در خود محبوس. ارزیابی فرد، تناسب خود را از دست داده اند. ما نه در جهانی ویران، بلکه در جهانی مختل زندگی می کنیم. صدای شکستن تدریجی بَست های کشتی پوسیده مان را می شنویم.
#فرانتس_کافکا
@Roshanfjrane
#فرانتس_کافکا
@Roshanfjrane
Ax
Siamak Abbasi
ترانه: "عکس" کار جدیدی از:
#سیامک_عباسی
ترانه و ملودی: سیامک عباسی
تنظیمکننده: هومن نامداری
میکس و مستر: آرش پاکزاد
نوازنده گیتار: فرشید ادهمی
نوازنده ویلن: میثم مروستی
#موسیقی
@Roshanfkrane
#سیامک_عباسی
ترانه و ملودی: سیامک عباسی
تنظیمکننده: هومن نامداری
میکس و مستر: آرش پاکزاد
نوازنده گیتار: فرشید ادهمی
نوازنده ویلن: میثم مروستی
#موسیقی
@Roshanfkrane
Forwarded from اتچ بات
کتاب Free Melania کتابی است که به زندگی همسر رئیس جمهور آمریکا میپردازد و نوشته، کیت بنت، خبرنگار سیانان است که معمولا در خصوص خانواده روسای جمهور مطلب مینویسد.
تا اینجای کار، مهمترین و جذابترین موضوع مطرح شده در این کتاب درباره ملانیا این است که او و ترامپ در دو اتاق مجزای کاخ سفید میخوابند. ملانیا اتاقی در طبقه سوم دارد که قبلا در اختیار مادر میشل اوباما بوده و ترامپ در اتاقی در طبقه اول میخوابد.
این البته وضعیتی نیست که فقط ملانیا و دونالد ترامپ به آن دچار باشند. یک پژوهش در آمریکا که توسط «بنیاد ملی خواب» انجام شده نشان میدهد که ده درصد از زوجهای آمریکایی در اتاقهای مجزایی میخوابند و سی درصد تختخوابهای مجزایی دارند.
یک وبلاگنویس غربی بر اساس همین موارد پرتعداد، از چند زوج پرسیده که چرا در دو اتاق مجزا میخوابند. برخی از دلیلها خیلی ساده است. مثلا خر و پف کردن شوهر. برخی از دلیلها هم کمی پیچیدگی دارد: مثلا اینکه زن و شوهر هر دو به این نتیجه رسیدند که نیاز به یک فضای تنهایی دارند.
ملانیا ترامپ در سی و پنج سالگی خود با دونالد ترامپی ازدواج کرده که شصت و پنج سال سن داشته است. آن طور که نویسنده کتاب فری ملانیا نوشته، یکی از راهکارهای حفظ ازدواج این دو بعد از چهارده سال و البته با لحاظ کردن تفاوت سنی سی سال این بوده که آنها کمی از هم دور باشند و «اگر آنها زمان بیشتری را با یکدیگر سپری میکردند، زندگی مشترک آنها دوام نمیآورد.»
همه اینها را گفتم که این را بگویم. رسانهها تصویری فانتزی از زندگی زناشویی به ما نشان میدهند. تصویری که در آن یک زن و مرد در اتاق خوابی بزرگ با یک تخت دونفره و البته با ملافههای سفید تمیز کنار هم و در آغوش هم میخوابند و به هم شب بخیر میگویند. با این حال، حقیقت زندگی چیزی غیر از این است. حقیقت زندگی این است که گاهی به این نتیجه میرسی که دیگر نمیتوانی خر و پف شبانه مرد یا زنی که دوستش هم داری را تحمل کنی و باید بروی در پذیرایی و روی زمین بخوابی. حقیقت زندگی این است که گاهی مادری مجبور میشود روزها به خاطر فرزندش در اتاق او سر روی بالشت بگذارد. حقیقت زندگی این است که بپذیریم، حقیقت زندگی آدمها، خیلی با آنچه در فیلمها میبینیم فرق دارد. پس چه باک اگر حتی ملانیا ترامپ، بانوی اول آمریکا باشیم و مردم هم بفهمند که در اتاقی جداگانه از شوهرمان میخوابیم. مهم شاید این باشد که آن قدر مهم هستیم که مردم به جای خوابمان هم کار دارند. مگر نه؟
✍مصطفی آرانی
@Roshanfkrane
تا اینجای کار، مهمترین و جذابترین موضوع مطرح شده در این کتاب درباره ملانیا این است که او و ترامپ در دو اتاق مجزای کاخ سفید میخوابند. ملانیا اتاقی در طبقه سوم دارد که قبلا در اختیار مادر میشل اوباما بوده و ترامپ در اتاقی در طبقه اول میخوابد.
این البته وضعیتی نیست که فقط ملانیا و دونالد ترامپ به آن دچار باشند. یک پژوهش در آمریکا که توسط «بنیاد ملی خواب» انجام شده نشان میدهد که ده درصد از زوجهای آمریکایی در اتاقهای مجزایی میخوابند و سی درصد تختخوابهای مجزایی دارند.
یک وبلاگنویس غربی بر اساس همین موارد پرتعداد، از چند زوج پرسیده که چرا در دو اتاق مجزا میخوابند. برخی از دلیلها خیلی ساده است. مثلا خر و پف کردن شوهر. برخی از دلیلها هم کمی پیچیدگی دارد: مثلا اینکه زن و شوهر هر دو به این نتیجه رسیدند که نیاز به یک فضای تنهایی دارند.
ملانیا ترامپ در سی و پنج سالگی خود با دونالد ترامپی ازدواج کرده که شصت و پنج سال سن داشته است. آن طور که نویسنده کتاب فری ملانیا نوشته، یکی از راهکارهای حفظ ازدواج این دو بعد از چهارده سال و البته با لحاظ کردن تفاوت سنی سی سال این بوده که آنها کمی از هم دور باشند و «اگر آنها زمان بیشتری را با یکدیگر سپری میکردند، زندگی مشترک آنها دوام نمیآورد.»
همه اینها را گفتم که این را بگویم. رسانهها تصویری فانتزی از زندگی زناشویی به ما نشان میدهند. تصویری که در آن یک زن و مرد در اتاق خوابی بزرگ با یک تخت دونفره و البته با ملافههای سفید تمیز کنار هم و در آغوش هم میخوابند و به هم شب بخیر میگویند. با این حال، حقیقت زندگی چیزی غیر از این است. حقیقت زندگی این است که گاهی به این نتیجه میرسی که دیگر نمیتوانی خر و پف شبانه مرد یا زنی که دوستش هم داری را تحمل کنی و باید بروی در پذیرایی و روی زمین بخوابی. حقیقت زندگی این است که گاهی مادری مجبور میشود روزها به خاطر فرزندش در اتاق او سر روی بالشت بگذارد. حقیقت زندگی این است که بپذیریم، حقیقت زندگی آدمها، خیلی با آنچه در فیلمها میبینیم فرق دارد. پس چه باک اگر حتی ملانیا ترامپ، بانوی اول آمریکا باشیم و مردم هم بفهمند که در اتاقی جداگانه از شوهرمان میخوابیم. مهم شاید این باشد که آن قدر مهم هستیم که مردم به جای خوابمان هم کار دارند. مگر نه؟
✍مصطفی آرانی
@Roshanfkrane
Telegram
attach 📎
Arman Garshasbi - Shaghayegh - آرمان گرشاسبی - شقایق
بعد از تو
شهر در خاطرهام چون زخمی میروید
نمیخواهم از این زخم شفا یابم
که بیماری من، درمان من است...
#غاده_السمان
#موسیقی
@Roshanfkrane
شهر در خاطرهام چون زخمی میروید
نمیخواهم از این زخم شفا یابم
که بیماری من، درمان من است...
#غاده_السمان
#موسیقی
@Roshanfkrane