روشنفکران
82K subscribers
49.9K photos
41.9K videos
2.39K files
6.91K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
چه‌غباري؟!؟
چه غباري برخاست!!
وقتي آن ديوارِ كهنه فروريخت.
مادرم جيغ كشيد.
پدرم پرسید:
چه شد؟
من دويدم سوي تلوارهٌ خاك
چشمهايم را ماليدم
اندكي بعد
وقتي آن گرد نشست ديدم
خانهِ كهنهِ آن‌سوي حياط
ناگهان خوابيده‌ست
كم‌كمَك فهميدم
كه چه مور‌و‌ملخي اين صد‌سال
در دل خانهِ ما ؛ لوليدست
بعد گفتم به‌پدر كه :
بيايد و ببيند
كه چسان از بنياد
پايه‌هاي گلي خانهِ ما پوسيده‌ست
خواهرم گفت:
«مي‌توان حال از نو،
خانه‌يي ديگر ساخت »
من ولي، با‌خود انديشيدم:

ـ چه‌غباري برخاست
وقتي اين ديوار كهنه [فرو‌ريخت
كاش
قبل از آن‌دم كه فروريزد اين كهنه‌سرا .

تبري مي‌آوردم!

نقل از #کتاب گلهای درد
#م_شوق
@Roshanfkrane
گفتم: سلام...!
عاطفه ها یادتان که هست!؟
آن مهرها و رابطه ها...
یادتان که هست.
او گفت:
راستی چه می کنی آنجا بدون ما
گفتم:
کلام و خاطرهِ شادتان که هست...!!
#م_شوق
@Roshanfkrane
Audio
سروده ای #جالب برای دفاع برابری :
زن=مرد
با صدای #م_شوق

#شعر: زنانه فکر میکنم

زنانه فکر می کنم! بس است مرد بودنم...!
نبوده چیز جالبی
شریک درد بودنم...!

زیر سئوال بود؛ آن فکر نبردِ بودنم...!
برای نصفِ زندگی ؛ بگو چه کرد: بودنم...!

به غیرِ خویش. ؛ خواستن به غیر ِ ِ فرد بودنم ...؛
همیشه بْرد خواستم ؛ به تخته نَرد بودنم...!

کنون نگاه کن به من ؛ به چشمِ خود گشودنم...!

بَدم می آید از خودم ؛ و خویش را ستودنم...!
بَدم میآید از خودم
از این همه ندیدن و برای خود سرودنم...!

ببین چه زشت بوده آن جهانِ مرد بودنم...!

زنانه فکر میکنم ؛ بَس است مرد بودنم........!!!!

#م_شوق
10 آذر 97
@Roshanfkrane
از گنجه یک پاکت در آورد و روی میز خالی کرد : یک شانه ی چوبی قزوینی که دنده هایش کج و کوله بود ، یک سنگ پا ، یک گل سر شور....
این هم سوقاتی هائیست که توریست ها از میهنت میبرند!
آن عر و عرشان به اسم موزیک ، این هم کارهای دستی مردم هنرمندش.....
تازه هم ادعا دارند که هنر نزد ایرانیان است و بس....زکی!
خودشان که چیزی ندارند هیچ ، جلو ورود همه چیز را هم میگیرند تا مبادا چشم و گوش مردم باز شود.

#صادق_هدايت
#م_ف_فرزانه

@Roshanfkrane
یک جهان درد است اینجا ؛ #شعر میمیرد زِ شرم
قلبِ هر #شاعر ازین تصویر میگیرد زِشرم

شعرِ من ؛ عمریست دردِ میهن و مردم شده..!!
بر رخم خون گریه ها پایان نمی گیرد زِ شرم....!!

#م_شوق
@Roshanfkrane
من نمازم را وقتی می خوانم
که آب #زاینده رودم
بر خاکش روان شود ؛
عشق مرا ببین...

و من در هر نماز
هزاران نفرین میکنم
بر سارقان آب و چشمه و کوه

#م_شوق
@Roshanfkrane
#نوروز را دیدم

تا مرا دید به سویم آمد
و در آغوش کشید و بوسید
گونه هایش خندان
چشمهایش گریان
صورتم خیس شد از بوسه‌ٔ او
پلکهایم
از اشک به سوزش افتاد
تنگ، من را به خودش می‌چسباند
و سرش بر شانهٔ من
می گریید!!
گاه هم در وسط گریهِ خود
می خندید
شانه های کتم از گریهٔ او تر شده بود
ناگهان ازغم او داغ شدم
خوب می فهمیدم
که به یاد وطنش افتاده ست

آخ....... به یاد وطنم
و به یاد مردم
مردمانی که سر سفرهٔشان نانی نیست
و برای خوردن
نه پنیر و چایی
و نه قندی و شکردانی نیست....

اشکهایش
خنده اش را می شست.

من به گوشش گفتم
آخ #نوروز عزیز
خوب می دانم
چه کشیدی تو در این سی چل سال
ولی از راه نماندی و نماندیم
آخر آن روز که نان برگردد
و به خانه
موج شادیها در، جیغ و داد کودکان برگردد
آخر آن روز که از زندانها
پیر و جوان برگردد.....
برمی گردد!
....
گریه مانع می شد
که ادامه بدهم،.. اما باز
می گفتم.
چون دلم خیلی می خواست
خیلی خیلی
که پدر از زندان برگردد
و سفرکرده ز هر سوی جهان برگردد
و هیاهوی درود و تجلیل
ز سر خاک شهیدان
به همه سو برسد

و دوباره #کارون، جوشان
به تن زخمی خوزستان برگردد
به خراسان بزرگ
بوی جوی مولیان برگردد
و به ذهن مردم
یاد هر یار که رفته
مهربان برگردد

باز گفتم همهٔ آنچه همه می‌دانند
باز گفتم همهٔ آنچه همه میخواهند
بعد
هردومان، اشک رخسارهٔ هم را با دست
پاک کردیم و به راه افتادیم
دست در شانهٔ #نوروز

هردومان در ر‌ؤیای خانهٔ نوروز
به امیدی که به این خاک پر از لاله
دگر بار
بهاران برگردد.

#م_شوق
@Roshanfkrane
#زن به رزم گرگ و دیوان می رود
در تمام خاک ایران می رود
با تمام جرأت و شوقِ نبرد
چنگ در چنگال گرگان می زند

تقدیم به زنان ایران

#م_شوق
@Roshanfkrane
اگر مردی !

بیا ایران و #زن باش...!

#م_شوق
@Roshanfkrane
🌵#کاکتوس 🌵
#شمع خانه اش را روشن کرده
دیوارهای خانه اش از مخملِ بنفش
فرزندانش را دور اتاق چیده
و بی اعتنا که بیابان
پشت سرش
چه غیبتی میکند...!!!

#کاکتوس
راز آفرینش خو را می داند
دور ؛
دور ؛
در بیابانهای #نوادا
در محاصرهِ خارها

شاید این بهتر باشد
از زندگی در میانهِ آنان
که :
#شمع_های خانه را خاموش
می خواهند....!!

#م_شوق
🌵 @Roshanfkrane 🌵