لیستی از کشورهای دنیا با وضع وخیم اقتصادی بر اساس دو نرخ بیکاری و تورم.
و ایران در رتبه چهارم ! یکم دیگه تلاش کنید تا حداقل بریم رو سکو
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
و ایران در رتبه چهارم ! یکم دیگه تلاش کنید تا حداقل بریم رو سکو
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
اگر زمان را مي شد متوقف كرد، بشر قادر به دیدن چیزی نبود. زیرا ذرات فوتون نیز متوقف شده و به شبکیه چشم ما برخورد نمی کرد.
#نجوم
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
#نجوم
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
اینکه سیاهچاله از ادغام دوستاره نوترونی تشکیل میشود، ازلحاظ نظری شناختهشده. امابا ادغام آنها،ستاره نوترونی بزرگی بوجود میآید که بعد ازفروپاشی به سیاهچاله تبدیل خواهد شد
#هاوکینگ
#نجوم
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
#هاوکینگ
#نجوم
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
#هواشناسی
💦پیش بینی بارش پراکنده بعدازظهر امروز در مناطقی از جنوب غرب، ارتفاعات شمال غرب کشور و ارتفاعات البرز مرکزی
🌪ادامه وزش شدید باد تا ظهر امروز در منطقه زابل
💦فردا در برخی مناطق جنوب غرب و جنوب کشور و دامنههای زاگرس مرکزی بارش پراکنده باران، گاهی رعد و برق و وزش شدید باد پیشبینی میشود
💦بارندگی فردا در کهگیلویه و بویراحمد و چهارمحال و بختیاری شدت بیشتری دارد
#خبرهوا
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
💦پیش بینی بارش پراکنده بعدازظهر امروز در مناطقی از جنوب غرب، ارتفاعات شمال غرب کشور و ارتفاعات البرز مرکزی
🌪ادامه وزش شدید باد تا ظهر امروز در منطقه زابل
💦فردا در برخی مناطق جنوب غرب و جنوب کشور و دامنههای زاگرس مرکزی بارش پراکنده باران، گاهی رعد و برق و وزش شدید باد پیشبینی میشود
💦بارندگی فردا در کهگیلویه و بویراحمد و چهارمحال و بختیاری شدت بیشتری دارد
#خبرهوا
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"سلام من يكي از كسايي هستم كه براي كشف حجاب پيامك ارسال شده روز پنجشنبه رفتم لطفاً فيلم رو ببينيد. فیلم مال دیروزه که این پلیس اومد به مردم گفت که یک پیامک اصلاحیه میاد که اشتباه شده و شما بخشیده شدین!
حالا الان برام پیامک زیر اومده:
"پیرو پیامک قبلی در خصوص حضور در مرکز امنیت اخلاقی برای رسیدگی به جرم کشف حجاب و اخذ تعهد، ضمن لغو مهلت تعیین شده قبلی، مقتضی است برای رسیدگی و اخذ تعهد از تاریخ 1398/02/10 حداکثر به مدت 10 روز به یکی از کلانتری های تهران بزرگ مراجعه کنید."
.
یعنی دیروز از بس شلوغ شده بود مردم رو فرستادند خونه و گفتند جریان منتفی است... اما حالا میگن برید کلانتری!
اینا از جونِ ما چی میخوان؟"
پیام فوق و ویدئو را یکی از مخاطبان ارسال کرده است.
#ارسالی
#اجتماعی
#حجاب
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
حالا الان برام پیامک زیر اومده:
"پیرو پیامک قبلی در خصوص حضور در مرکز امنیت اخلاقی برای رسیدگی به جرم کشف حجاب و اخذ تعهد، ضمن لغو مهلت تعیین شده قبلی، مقتضی است برای رسیدگی و اخذ تعهد از تاریخ 1398/02/10 حداکثر به مدت 10 روز به یکی از کلانتری های تهران بزرگ مراجعه کنید."
.
یعنی دیروز از بس شلوغ شده بود مردم رو فرستادند خونه و گفتند جریان منتفی است... اما حالا میگن برید کلانتری!
اینا از جونِ ما چی میخوان؟"
پیام فوق و ویدئو را یکی از مخاطبان ارسال کرده است.
#ارسالی
#اجتماعی
#حجاب
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
🔴 #علی_اکبر_یقینی، متهم فراری پرونده #اختلاس نجومی بانک سرمایه، هماهنگ کننده اصلی این تاراج کلان و رابط مقامات بلندپایه و پشت پردهی حکومت با عوامل در صحنهی این دزدی ۱۲ هزار میلیارد تومانی از دارایی ملی کشور است.
در پروندهی اختلاس «بانک سرمایه» پای شماری از مقامات ، به میان آمده و تاکنون چند تن از آنان محکوم شدهاند.
به گفتهی یکی از کارمندان علی اکبر یقینی،
وی «یک آدم معتقد هیأتی» بوده که در کربلا موکب داشته است.
« #حمید_حاجیان »، وکیل دادگستری
که به گفته حسین هدایتی ( تریلیونر مشهور و یکی از متهمان ) از مخفیگاه یقینی خبر داشت،
فردای این گفته هدایتی در پارکینگ خانهاش در «کامرانیه» تهران با شلیک گلوله کشته شد!
#فساد
#حوادث
#اجتماعی
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
در پروندهی اختلاس «بانک سرمایه» پای شماری از مقامات ، به میان آمده و تاکنون چند تن از آنان محکوم شدهاند.
به گفتهی یکی از کارمندان علی اکبر یقینی،
وی «یک آدم معتقد هیأتی» بوده که در کربلا موکب داشته است.
« #حمید_حاجیان »، وکیل دادگستری
که به گفته حسین هدایتی ( تریلیونر مشهور و یکی از متهمان ) از مخفیگاه یقینی خبر داشت،
فردای این گفته هدایتی در پارکینگ خانهاش در «کامرانیه» تهران با شلیک گلوله کشته شد!
#فساد
#حوادث
#اجتماعی
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
* آن کلاغی که پرید از فراز سر ما...
«...خم شده بودم روی بساط دوستی که کتاب های نایاب می فروشد و همیشه ی خدا هوای مرا دارد و اگر کتاب دندانگیری بیابد برایم کنار می گذارد . محو عکس روی جلد " تولدی دیگر " بودم که کلاغی قار کشید و از فراز سرم گذشت و نشست روی پست برق کنار خیابان روبروی دانشگاه و از آن بالا چنان نگاهم کرد که یعنی : " دلت بسوزد من سیصد سال عمر می کنم . همان کلاغی هستم که وقتی کلاس هشتم دبیرستان بودی از فراز سر تو و مرسده پریدم و فرو رفتم در اندیشه ی آشفته ی ابری ولگرد..."
شگفت زده برجای ماندم . راست می گفت کلاغک دود زده ی روبروی دانشگاه . از بس بالای پشت بام کاهگلی برای مرسده شعر های تولدی دیگر را خوانده بودم که عاشق فروغ شده بود و شیدای من . موهایش همچون فروغ می آراست و هنگام شعر خواندن ، تلاش می کرد اندوه نهفته در صدای فروغ را در صدایش حس کنم . خوش بودیم و شعر فروغ چنان پیوندمان می داد به هم که گمان نمی کردم هیچ باد جدایی بتواند این وصل هجران کند اما رسید آن روز... مرسده خواست کتاب شعر فروغ را امانت بگیرد چون قرار بود یک هفته ای برود خانه ی خواهر بزرگترش که همیشه ی خدا باردار بود و برای روز زایمانش مرسده و مادرش می رفتند شهری دور و من می ماندم بی نوازش و شنیدن عطر نرگس و یاس و شعر خوانی بالای بام کاهگلی . کتاب را به امانت سپردم و او رفت و پس ماهی باز آمد بی که سراغی گیرد از من . یک روز غافلگیرش کردم و دلیل بی وفایی جویا شدم . ناگاه زیر گریه زد و گفت :
" رویم نمی شد سراغت بیایم . خانه ی خواهرم که بودم روز ی کنار حوض داشتم فروغ خوانی می کردم ، تا گفتم آن کلاغی که پرید از فراز سر ما ، یک کلاغ زرنگ از لب بام پرید تا ماهی قرمز حوض را بزند و ببرد . صدای پرش کنار گوشم بود چنان هول شدم که کتاب امانتی تو افتاد داخل آب..."
بغض راه گلویم گرفت . چنان پریشان شدم که بی هیچ پروای شکستن دلی ، جیغ بنفشی کشیدم که ای دختر دست و پا چلفتی من کتابم را می خواهم...
دلش شکست اما و دانست کتاب را بیش از او دوست می داشته ام . هیچ ندانستم این کتابها به تاراج روزگار خواهند رفت و تنها صداست که خواهد ماند ، صدای شعر خوانی او در دهلیز های قلب من ، رفت و پشت زمان ها گم شد...
حالا می دانم کلاغ بالای تیر برق ، کلاغ آن روزی است که حالا پیدایش شده تا بگوید جوان خام دیدی چه کردی با دل او . کتابت در بساط نایاب فروشی ها یافتی پس سالها ، کو اما آن دل نایاب دوستدار که شکستی ؟
کتاب را زدم زیر بغل و بهایش پرداختم . سرم چرخاندم سوی کلاغک بالای پست برق و گفتمش : " تو راست گفتی کلاغک خوشخوان ، می روم تا پیدایش کنم . بگویمش کلاغ گرسنه ی آن روزی ، کتاب در آب افتاده باز آورد برایم اما برای به دست آوردن دل شکسته ی تو خود باید که بیابمت . حال بگوی کجای جهان هستی و کدام خانه روشن کرده ای تا بیایم و این شکسته ها بند زنم دیگر بار...»
#کاوه_گوهرین
@Roshanfkrane
«...خم شده بودم روی بساط دوستی که کتاب های نایاب می فروشد و همیشه ی خدا هوای مرا دارد و اگر کتاب دندانگیری بیابد برایم کنار می گذارد . محو عکس روی جلد " تولدی دیگر " بودم که کلاغی قار کشید و از فراز سرم گذشت و نشست روی پست برق کنار خیابان روبروی دانشگاه و از آن بالا چنان نگاهم کرد که یعنی : " دلت بسوزد من سیصد سال عمر می کنم . همان کلاغی هستم که وقتی کلاس هشتم دبیرستان بودی از فراز سر تو و مرسده پریدم و فرو رفتم در اندیشه ی آشفته ی ابری ولگرد..."
شگفت زده برجای ماندم . راست می گفت کلاغک دود زده ی روبروی دانشگاه . از بس بالای پشت بام کاهگلی برای مرسده شعر های تولدی دیگر را خوانده بودم که عاشق فروغ شده بود و شیدای من . موهایش همچون فروغ می آراست و هنگام شعر خواندن ، تلاش می کرد اندوه نهفته در صدای فروغ را در صدایش حس کنم . خوش بودیم و شعر فروغ چنان پیوندمان می داد به هم که گمان نمی کردم هیچ باد جدایی بتواند این وصل هجران کند اما رسید آن روز... مرسده خواست کتاب شعر فروغ را امانت بگیرد چون قرار بود یک هفته ای برود خانه ی خواهر بزرگترش که همیشه ی خدا باردار بود و برای روز زایمانش مرسده و مادرش می رفتند شهری دور و من می ماندم بی نوازش و شنیدن عطر نرگس و یاس و شعر خوانی بالای بام کاهگلی . کتاب را به امانت سپردم و او رفت و پس ماهی باز آمد بی که سراغی گیرد از من . یک روز غافلگیرش کردم و دلیل بی وفایی جویا شدم . ناگاه زیر گریه زد و گفت :
" رویم نمی شد سراغت بیایم . خانه ی خواهرم که بودم روز ی کنار حوض داشتم فروغ خوانی می کردم ، تا گفتم آن کلاغی که پرید از فراز سر ما ، یک کلاغ زرنگ از لب بام پرید تا ماهی قرمز حوض را بزند و ببرد . صدای پرش کنار گوشم بود چنان هول شدم که کتاب امانتی تو افتاد داخل آب..."
بغض راه گلویم گرفت . چنان پریشان شدم که بی هیچ پروای شکستن دلی ، جیغ بنفشی کشیدم که ای دختر دست و پا چلفتی من کتابم را می خواهم...
دلش شکست اما و دانست کتاب را بیش از او دوست می داشته ام . هیچ ندانستم این کتابها به تاراج روزگار خواهند رفت و تنها صداست که خواهد ماند ، صدای شعر خوانی او در دهلیز های قلب من ، رفت و پشت زمان ها گم شد...
حالا می دانم کلاغ بالای تیر برق ، کلاغ آن روزی است که حالا پیدایش شده تا بگوید جوان خام دیدی چه کردی با دل او . کتابت در بساط نایاب فروشی ها یافتی پس سالها ، کو اما آن دل نایاب دوستدار که شکستی ؟
کتاب را زدم زیر بغل و بهایش پرداختم . سرم چرخاندم سوی کلاغک بالای پست برق و گفتمش : " تو راست گفتی کلاغک خوشخوان ، می روم تا پیدایش کنم . بگویمش کلاغ گرسنه ی آن روزی ، کتاب در آب افتاده باز آورد برایم اما برای به دست آوردن دل شکسته ی تو خود باید که بیابمت . حال بگوی کجای جهان هستی و کدام خانه روشن کرده ای تا بیایم و این شکسته ها بند زنم دیگر بار...»
#کاوه_گوهرین
@Roshanfkrane
✍️ کتاب را در خارج از کشور منتشر میکنم.
📚نمایشگاه کتاب آمد؛ اما مجوز کتاب «رضا شاه » نیامد! - بخش دوم(پایانی)
♦️هدف بعدی من از نگارش کتاب رضاشاه، بیان نحوه به قدرت رسیدن او بوده که حسب روایت کتاب من، ارتباطی به انگلستان پیدا نمیکند. کار دیگر کتاب آن بوده که به جای پناهبردن به تئوریهای توطئه، سعی کرده نشان دهد که نحوه تأمل رضاخان و رضاشاهِ بعدی با نهادها و ارکان دیگر قدرت اعم از سیاسی و اجتماعی چگونه بوده و او چگونه موفق میشود از جایگاه یک فرمانده گمنام لشکر قزاق تبدیل شود به رضاشاه پهلوی. همه تلاشم آن بوده که نشان دهم این تحول تاریخی ربطی به انگلستان، استعمار، غرب، شرق، فراماسیون، آمریکا یا صهیونیسم پیدا نمیکرده و اسباب و علل را میبایستی درون مناسبات و در داخل تأملات جامعه خودمان جستجو نماییم. کتاب میخواهد نشان بدهد جدای از وضعیت جامعه ایران آن روز، نحوه تأمل رضاخان با ارکان دیگر قدرت ازجمله دربار، رجال قاجار، مجلس، روحانیت، نظامیها، قبائل و عشایر، جریانات سیاسی، فرهیختگان و منورالفکران چگونه بوده که او را از رضاخان میرپنج تبدیل میکند به رضاشاه. برای شناخت ظهور رضاشاه در سپهر سیاسی ایران میبایستی این دست ملاحظات را مورد بررسی قرار بدهیم و نه مشتی تئوریهای توطئه و فرضیههای داییجان ناپلئونی.
♦️علیرغم آنکه کتاب نمیخواسته وارد کارهای رضاشاه در دوران پادشاهیاش شود، معذالک فصل آخر آن به تشریح اقدامات، اصلاحات و تغییرات اساسی که در جامعه ایران صورت میگیرد پرداخته. بخشی از این فصل اتفاقاً هم به جنبههای منفی و نقاط ضعف شخصیتی رضاشاه، هم به کاستیهای نظام حاکمیتی وی اشاره کرده. ازجمله ضبط املاک، عدم تحمل مخالفین و منتقدین، مشکوک بودن به همه، ایجاد یک حاکمیت ترسناک پلیسی – امنیتی، فقدان آزادی مطبوعات و اجتماعات، اخته شدن مجلس،عدم استقلال قوه قضائیه، ممانعت از تشکیل احزاب و فعالیتهای صنفی.
♦️در نهایت قرار شد که این ملاحظات به گونهای مبسوطتر به کتاب اضافه شود. من در حدود 10صفحه اضافه کردم که نشان میداد از منظر توسعه سیاسی و وضعیت آزادیهای مدنی جامعه ایران در دوران #رضاشاه پیشرفتی نکرده و حتی به عقب هم میرود.
♦️آنقدر امیدوار شده بودیم که مجوز کتاب با افزودن آن 10صفحه صادر میشود که حتی طرح روی جلد بعلاوه کاغذ را هم ناشر آماده میسازد که به مجرد صدور مجوز همان روز به چاپخانه برود. امیدوار بودیم که کتاب را به نمایشگاه برسانیم. اما اسفند به پایان رسید، فروردین هم تمام شد و از مجوز خبری نشد. علیرغم تمایلمان، ظاهراً کتاب را میبایستی در همان خارج از کشور چاپ کنیم.
#صادق_زیباکلام
#فرهنگ
#اجتماعی
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
📚نمایشگاه کتاب آمد؛ اما مجوز کتاب «رضا شاه » نیامد! - بخش دوم(پایانی)
♦️هدف بعدی من از نگارش کتاب رضاشاه، بیان نحوه به قدرت رسیدن او بوده که حسب روایت کتاب من، ارتباطی به انگلستان پیدا نمیکند. کار دیگر کتاب آن بوده که به جای پناهبردن به تئوریهای توطئه، سعی کرده نشان دهد که نحوه تأمل رضاخان و رضاشاهِ بعدی با نهادها و ارکان دیگر قدرت اعم از سیاسی و اجتماعی چگونه بوده و او چگونه موفق میشود از جایگاه یک فرمانده گمنام لشکر قزاق تبدیل شود به رضاشاه پهلوی. همه تلاشم آن بوده که نشان دهم این تحول تاریخی ربطی به انگلستان، استعمار، غرب، شرق، فراماسیون، آمریکا یا صهیونیسم پیدا نمیکرده و اسباب و علل را میبایستی درون مناسبات و در داخل تأملات جامعه خودمان جستجو نماییم. کتاب میخواهد نشان بدهد جدای از وضعیت جامعه ایران آن روز، نحوه تأمل رضاخان با ارکان دیگر قدرت ازجمله دربار، رجال قاجار، مجلس، روحانیت، نظامیها، قبائل و عشایر، جریانات سیاسی، فرهیختگان و منورالفکران چگونه بوده که او را از رضاخان میرپنج تبدیل میکند به رضاشاه. برای شناخت ظهور رضاشاه در سپهر سیاسی ایران میبایستی این دست ملاحظات را مورد بررسی قرار بدهیم و نه مشتی تئوریهای توطئه و فرضیههای داییجان ناپلئونی.
♦️علیرغم آنکه کتاب نمیخواسته وارد کارهای رضاشاه در دوران پادشاهیاش شود، معذالک فصل آخر آن به تشریح اقدامات، اصلاحات و تغییرات اساسی که در جامعه ایران صورت میگیرد پرداخته. بخشی از این فصل اتفاقاً هم به جنبههای منفی و نقاط ضعف شخصیتی رضاشاه، هم به کاستیهای نظام حاکمیتی وی اشاره کرده. ازجمله ضبط املاک، عدم تحمل مخالفین و منتقدین، مشکوک بودن به همه، ایجاد یک حاکمیت ترسناک پلیسی – امنیتی، فقدان آزادی مطبوعات و اجتماعات، اخته شدن مجلس،عدم استقلال قوه قضائیه، ممانعت از تشکیل احزاب و فعالیتهای صنفی.
♦️در نهایت قرار شد که این ملاحظات به گونهای مبسوطتر به کتاب اضافه شود. من در حدود 10صفحه اضافه کردم که نشان میداد از منظر توسعه سیاسی و وضعیت آزادیهای مدنی جامعه ایران در دوران #رضاشاه پیشرفتی نکرده و حتی به عقب هم میرود.
♦️آنقدر امیدوار شده بودیم که مجوز کتاب با افزودن آن 10صفحه صادر میشود که حتی طرح روی جلد بعلاوه کاغذ را هم ناشر آماده میسازد که به مجرد صدور مجوز همان روز به چاپخانه برود. امیدوار بودیم که کتاب را به نمایشگاه برسانیم. اما اسفند به پایان رسید، فروردین هم تمام شد و از مجوز خبری نشد. علیرغم تمایلمان، ظاهراً کتاب را میبایستی در همان خارج از کشور چاپ کنیم.
#صادق_زیباکلام
#فرهنگ
#اجتماعی
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
.
بخشی از سخنرانی
#ویکتور_هوگو در مجلس ملی فرانسه :
ای آقایان محترم که در قلب مجلس نشستهاید و یا در طرفین آن جا گرفتهاید ، آگاه باشید که اکثریت قریب به اتفاق ملت رنج میکشد . ملت گرسنه هستند و با هزار مشکل دیگر دست به گریبان ، #فقر و نبود #مسکن مردها را به جنایت و زنان را به فاحشگی سوق میدهد ، حال شما هر نامی که میخواهید به حکومت بدهید اعم از جمهوری یا مطلقه ولی بدانید که اصل این است که در حکومت شما ملت رنج میکشد و جز این هیچ موضوعی مطرح نیست
شما به ملتی که پسران رشید آن را زندان میگیرد و دختران فقیرش را روسپیخانهها میربایند رحم کنید ، وجود چنین سرطانی در بدن مملکت چه معنایی دارد ؟؟ آیا معنی آن این است که در پیکر اجتماع عیبی وجود دارد یا در خون جامعه مرضی راه یافته ؟؟ خیر بلکه به این معناست که در روح و جسم حاکمان این ملت سرطان غارت و مالاندوزی درحال مکیدن خونشان است ...
@Roshanfkrane
بخشی از سخنرانی
#ویکتور_هوگو در مجلس ملی فرانسه :
ای آقایان محترم که در قلب مجلس نشستهاید و یا در طرفین آن جا گرفتهاید ، آگاه باشید که اکثریت قریب به اتفاق ملت رنج میکشد . ملت گرسنه هستند و با هزار مشکل دیگر دست به گریبان ، #فقر و نبود #مسکن مردها را به جنایت و زنان را به فاحشگی سوق میدهد ، حال شما هر نامی که میخواهید به حکومت بدهید اعم از جمهوری یا مطلقه ولی بدانید که اصل این است که در حکومت شما ملت رنج میکشد و جز این هیچ موضوعی مطرح نیست
شما به ملتی که پسران رشید آن را زندان میگیرد و دختران فقیرش را روسپیخانهها میربایند رحم کنید ، وجود چنین سرطانی در بدن مملکت چه معنایی دارد ؟؟ آیا معنی آن این است که در پیکر اجتماع عیبی وجود دارد یا در خون جامعه مرضی راه یافته ؟؟ خیر بلکه به این معناست که در روح و جسم حاکمان این ملت سرطان غارت و مالاندوزی درحال مکیدن خونشان است ...
@Roshanfkrane
#فرانتس_کافکا
درک خدا تنها از طریق خود شخص امکانپذیر است زیرا هر انسانی زندگی خود ، خدای خود ، وکیل خود و قاضی خود را دارد ... کشیش ها و آئـیـنهای مذهبی چیزی جز چوب ِ زیر بغل روانهای افلیج نیستند !!
#اندیشه
@Roshanfkrane
درک خدا تنها از طریق خود شخص امکانپذیر است زیرا هر انسانی زندگی خود ، خدای خود ، وکیل خود و قاضی خود را دارد ... کشیش ها و آئـیـنهای مذهبی چیزی جز چوب ِ زیر بغل روانهای افلیج نیستند !!
#اندیشه
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این رقص عجیب ادغامی خلاقانه از هنرهای گوناگون است نگاه کنید، آنچه بیش از خود رقص ب جالب است .پرفورمنس اجرا با تکیه بر نقد #خشونت_علیه_زنان است. مولف تا آنجا پیش می رود که کلیشه ی پرتاب کردن زن توسط مرد را برعکس میکند در این پرفورمنس، تک تک اجزای صورت دو رقصنده، همچون بازیگرانی متبحر، نقش آفرینی میکنند، خشم از اقتدار پذیرفته نشده ی مرد و تلاش بی وقفه ی زن برای فرار از نقوش تعیین شده ی کلیشه ای...
حتی رنگهای قرمز و مشکی و آهنگ خشن اجرا در خدمت محتواست...
#هنر #رقص
#هنر_برای_دنیایی_زیباتر
@Roshanfkrane
حتی رنگهای قرمز و مشکی و آهنگ خشن اجرا در خدمت محتواست...
#هنر #رقص
#هنر_برای_دنیایی_زیباتر
@Roshanfkrane
🔴 از کاسۀ توالت تا دیوارهای بیحیای امروزی!
✍ #فردین علیخواه( جامعهشناس)
یکی از آشنایان تعریف میکرد که مدت کوتاهی از سکونتشان در خانهی جدیدشان نگذشته بود که متوجه میشوند صداهای مختلفِ همسایهی مجاور بهآسانی از دیوارها عبور کرده و در خانهی آنان به گوش می رسد. همسایهی آنان زوج جوانی بودند و خصوصیترین صحبتهای آنها حتی به هنگام ارتباط جنسی نیز بهراحتی قابلشنیدن بود. نه آنکه آن زوج بیپروا بودند و یا با صدای بلند حرف می زدند، بلکه دیوارهای حائل آنقدر نازک بود که توانی برای مقاومت در برابر صداهای حتی عادی همسایه را هم نداشتند. آنان مانده بودند که چه کنند؟ آیا به همسایه تذکر بدهند؟ چه بگویند و چگونه بگویند؟ مثلا بگویند که..../همکار دیگری هم قبلاً برایم از چنین مشکلی گفته بود. مسئله این همکار هم شنیدن چنین صدایی بود. میگفت شنیدن(ببخشید) صدای باد معده همسایه مجاور از هواکشها، دیگر برایمان عادی شده است، واینکه همسایهمان در ساعات عادی روز درباره چه موضوعاتی حرف میزند و یا در حال تماشای چه برنامهای از تلویزیون است هم همینطور. مسئله؛ صداهایی بود که گهگاه در نیمههای شب به گوشمان میرسید. نه آنکه همسایهمان آدم بینزاکتی باشد. بسیار هم مبادیآداب بود. دیوارها بی حیاء بودند. درنهایت این همکارم به دلیل داشتن دو نوجوان مجبور شد محل سکونت اش را تغییر دهد.
بهراستی در این مسئله، تقصیر از ساکنان کدام طرف دیوارهاست؟ کسی که در دستشوئی خانهاش یا در اتاقخواب اش آن عملی را انجام میدهد که از یک آدم نرمال انتظار میرود انجام دهد یا همسایگانی که ناخواسته صدای آنان را میشنوند؟ به نظرهیچکدام. مقصّر؛ سازندگان و سازمانهایی هستند که باید برساخت و ساز آنان نظارت داشته باشند.
در این کشور هر زمان تلویزیون را روشن میکنید مدام این جمله به گوش میرسد که در مقایسه با کشورهای غربی، کشور ما کشوری ارزشی و اسلامی است. فرض کنیم اینگونه باشد. فرض کنیم. ارزشی و اسلامی بودن صرفاً به نصب پردههای تبریک و تسلیت بر درودیوارهای ادارات دولتی نیست. ارزشی بودن را باید در همین مثالهای شاید بهظاهر کوچک در زندگی روزمره دید. در همه جوامع، آدمها یک حریم خصوصی دارند و هیچکس در هیچ کجای دنیا تمایل ندارد تا دیگران بدون اجازه وارد حریم خصوصی او شوند. سوال این است که آن مهندس ناظری که میآید و کیفیت ساخت این خانهها را کنترل میکند چقدر به معیارهای فرهنگی و اجتماعی این جامعه همنظر دارد؟ آیا اساساً میزان تبادل صدا بین دیوارها هم کنترل میشود؟ بعید میدانم. بسیار جالب است که سازندگان این خانهها، به همجهت نبودن کاسه توالت با قبله توجه میکنند بهگونهای که در کمتر خانهای میبینیم که این قاعده رعایت نشده باشد. ولی کسی به موضوع عبور صدا در اتاق خواب، آبروی اشخاص و حریم خصوصی توجهی ندارد. نکته دیگر آنکه معمولاً در خانههایی که ارزانترند این مشکل یعنی عبور صدا از دیوارها بهمراتب شدیدتر میشود و این در حالی است که معمولاً خانوادههایی که در خانههای ارزانتر شهر سکونت دارند به اقشار سنتی جامعه نزدیکتر و نسبت به برخی ارزشهای فرهنگی حساسترند. چگونه است که سازندگان، جهت کاسه توالت را یک مسئله دینی و ارزشی میبینند و رعایت میکنند ولی عبور صدای آدمها به هنگام ارتباط جنسی توجه آنان را برنمیانگیزد؟
سخن پایانی؛ شهرک اکباتان در شهر تهران توسط مهندسان آمریکائی و بر اساس چارچوبها و معیارهای مجاورت و همسایگی و نیز حفظ حریم خصوصی- که معمولاً در آمریکا بسیار مهم قلمداد میشود - در سال 1345 آغاز و در سال 1356 به بهرهبرداری رسید. در خصوص میزان مقاومت دیوارهای خانههای این شهرک در مقابل صدا هر چه بگویم کم گفتهام. ولی؛ ایکاش سازندگان و سازمانهای ناظر امروزی در این کشور اسلامی! اندکی از نگاه مهندسان امریکایی در ایران در پنجاه سال قبل بهره میبردند و بهجز کاسه توالت به سایر ارزشهای اجتماعی هم اندکی فکر میکردند.
#فرهنگی
#اجتماعی
@Roshanfkrane
✍ #فردین علیخواه( جامعهشناس)
یکی از آشنایان تعریف میکرد که مدت کوتاهی از سکونتشان در خانهی جدیدشان نگذشته بود که متوجه میشوند صداهای مختلفِ همسایهی مجاور بهآسانی از دیوارها عبور کرده و در خانهی آنان به گوش می رسد. همسایهی آنان زوج جوانی بودند و خصوصیترین صحبتهای آنها حتی به هنگام ارتباط جنسی نیز بهراحتی قابلشنیدن بود. نه آنکه آن زوج بیپروا بودند و یا با صدای بلند حرف می زدند، بلکه دیوارهای حائل آنقدر نازک بود که توانی برای مقاومت در برابر صداهای حتی عادی همسایه را هم نداشتند. آنان مانده بودند که چه کنند؟ آیا به همسایه تذکر بدهند؟ چه بگویند و چگونه بگویند؟ مثلا بگویند که..../همکار دیگری هم قبلاً برایم از چنین مشکلی گفته بود. مسئله این همکار هم شنیدن چنین صدایی بود. میگفت شنیدن(ببخشید) صدای باد معده همسایه مجاور از هواکشها، دیگر برایمان عادی شده است، واینکه همسایهمان در ساعات عادی روز درباره چه موضوعاتی حرف میزند و یا در حال تماشای چه برنامهای از تلویزیون است هم همینطور. مسئله؛ صداهایی بود که گهگاه در نیمههای شب به گوشمان میرسید. نه آنکه همسایهمان آدم بینزاکتی باشد. بسیار هم مبادیآداب بود. دیوارها بی حیاء بودند. درنهایت این همکارم به دلیل داشتن دو نوجوان مجبور شد محل سکونت اش را تغییر دهد.
بهراستی در این مسئله، تقصیر از ساکنان کدام طرف دیوارهاست؟ کسی که در دستشوئی خانهاش یا در اتاقخواب اش آن عملی را انجام میدهد که از یک آدم نرمال انتظار میرود انجام دهد یا همسایگانی که ناخواسته صدای آنان را میشنوند؟ به نظرهیچکدام. مقصّر؛ سازندگان و سازمانهایی هستند که باید برساخت و ساز آنان نظارت داشته باشند.
در این کشور هر زمان تلویزیون را روشن میکنید مدام این جمله به گوش میرسد که در مقایسه با کشورهای غربی، کشور ما کشوری ارزشی و اسلامی است. فرض کنیم اینگونه باشد. فرض کنیم. ارزشی و اسلامی بودن صرفاً به نصب پردههای تبریک و تسلیت بر درودیوارهای ادارات دولتی نیست. ارزشی بودن را باید در همین مثالهای شاید بهظاهر کوچک در زندگی روزمره دید. در همه جوامع، آدمها یک حریم خصوصی دارند و هیچکس در هیچ کجای دنیا تمایل ندارد تا دیگران بدون اجازه وارد حریم خصوصی او شوند. سوال این است که آن مهندس ناظری که میآید و کیفیت ساخت این خانهها را کنترل میکند چقدر به معیارهای فرهنگی و اجتماعی این جامعه همنظر دارد؟ آیا اساساً میزان تبادل صدا بین دیوارها هم کنترل میشود؟ بعید میدانم. بسیار جالب است که سازندگان این خانهها، به همجهت نبودن کاسه توالت با قبله توجه میکنند بهگونهای که در کمتر خانهای میبینیم که این قاعده رعایت نشده باشد. ولی کسی به موضوع عبور صدا در اتاق خواب، آبروی اشخاص و حریم خصوصی توجهی ندارد. نکته دیگر آنکه معمولاً در خانههایی که ارزانترند این مشکل یعنی عبور صدا از دیوارها بهمراتب شدیدتر میشود و این در حالی است که معمولاً خانوادههایی که در خانههای ارزانتر شهر سکونت دارند به اقشار سنتی جامعه نزدیکتر و نسبت به برخی ارزشهای فرهنگی حساسترند. چگونه است که سازندگان، جهت کاسه توالت را یک مسئله دینی و ارزشی میبینند و رعایت میکنند ولی عبور صدای آدمها به هنگام ارتباط جنسی توجه آنان را برنمیانگیزد؟
سخن پایانی؛ شهرک اکباتان در شهر تهران توسط مهندسان آمریکائی و بر اساس چارچوبها و معیارهای مجاورت و همسایگی و نیز حفظ حریم خصوصی- که معمولاً در آمریکا بسیار مهم قلمداد میشود - در سال 1345 آغاز و در سال 1356 به بهرهبرداری رسید. در خصوص میزان مقاومت دیوارهای خانههای این شهرک در مقابل صدا هر چه بگویم کم گفتهام. ولی؛ ایکاش سازندگان و سازمانهای ناظر امروزی در این کشور اسلامی! اندکی از نگاه مهندسان امریکایی در ایران در پنجاه سال قبل بهره میبردند و بهجز کاسه توالت به سایر ارزشهای اجتماعی هم اندکی فکر میکردند.
#فرهنگی
#اجتماعی
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رژه غازها در هلند، مراسم سنتی که هدف از آن نمایش دادن بهترین غازهای هر مزرعه دار بوده و اینک به یکی از برنامه های شاد در شهر های سنتی تر هلند بدل شده است.
#جالب
@Roshanfkrane
#جالب
@Roshanfkrane
🔖گفت : اینا که هی بالا پایین میکنن؛ میرن اون بالابالاها توو آسمون و میان پایین، اینا اسمشون چیه؟
.
_گفتم : پرنده ن
.
_گفت : نه! اینا که هی بی قرارن، هی بال بال میزنن، دلشون انگار تنگِ یکیه، اینا اسمشون چیه؟
.
_گفتم : پرنده ن
.
_گفت : اینا که روزی صد دفه با دریا خدافظی میکنن و قسم میخورن که برنگردن، اینا که با چشِ گریون دریا رو میبوسن، میرن توو آسمون، بعد دلشون طاقت نمیاره و دوباره برمیگردن سمت دریا، اینا اسمشون چیه؟
.
_گفتم : پرنده ن
.
_گفت : اینا که به هیشکی اعتماد ندارن، اینا که از دست هیشکی دونه نمیخورن، از همه میترسن؛
اینا که انگار یکی قالشون گذاشته،
اینا که هی لب اسکله می شینن،
زل میزنن اون دور دورا،
هی منتظرِ یکی أن که بیاد
اون یکی هم هی نمیاد،
اینا که انگار هی یکی رو صدا می زنن
بعد اون یکی هی نمیشنفه صداشونو،
اینا ینی پرنده ن؟
.
_گفتم : آره، پرنده ن
.
_گفت : هه! من این همه سال فک میکردم اسمم مَمَدِ ، نگو منم پرنده م!
🖋بابک زمانی
@Roshanfkrane
.
_گفتم : پرنده ن
.
_گفت : نه! اینا که هی بی قرارن، هی بال بال میزنن، دلشون انگار تنگِ یکیه، اینا اسمشون چیه؟
.
_گفتم : پرنده ن
.
_گفت : اینا که روزی صد دفه با دریا خدافظی میکنن و قسم میخورن که برنگردن، اینا که با چشِ گریون دریا رو میبوسن، میرن توو آسمون، بعد دلشون طاقت نمیاره و دوباره برمیگردن سمت دریا، اینا اسمشون چیه؟
.
_گفتم : پرنده ن
.
_گفت : اینا که به هیشکی اعتماد ندارن، اینا که از دست هیشکی دونه نمیخورن، از همه میترسن؛
اینا که انگار یکی قالشون گذاشته،
اینا که هی لب اسکله می شینن،
زل میزنن اون دور دورا،
هی منتظرِ یکی أن که بیاد
اون یکی هم هی نمیاد،
اینا که انگار هی یکی رو صدا می زنن
بعد اون یکی هی نمیشنفه صداشونو،
اینا ینی پرنده ن؟
.
_گفتم : آره، پرنده ن
.
_گفت : هه! من این همه سال فک میکردم اسمم مَمَدِ ، نگو منم پرنده م!
🖋بابک زمانی
@Roshanfkrane
🔖بینندهی ایرانی دیگر کاملا عادت کرده وقتی به سینمامی رود، قهرمان ها و ضدِ قهرمان هایی رنگی، غرق در تجمل و پنت هاوس و رفاه ببیند که اگر هم دستشان به خیر می رود هرگز از شکم خود نمی زنند و "احتیاط شرط عقل است" یا" اول خانوادهی خودت بعد دیگران" و شعارهای هالیوودیِ دیگر سرلوحهی کارِ آنهاست. آیین عیاران و از خود گذشتن هاشان با مرگِ تختی ها به خاک سپرده شده است و منشِ پهلوانیِ او به جایِ آن که یک ارزشِ محرز در جامعه ای فقیرو عقب مانده دانسته شود، ضد ارزشی تلقی می شود که کمک به همنوع را با گدا پروری و خودنمایی اشتباه می گیرد. در نظام اخلاقیِ ایرانِ سدهی اخیر جای بسیاری از خیرو شرها با هم عوض شده و منش و روشِ تختی و تختی ها آنقدر غیر قابل درک است که تنهاییِ او از لا به لایِ فیلمی که پنجاه سال بعد از مرگش ساخته شده هم بیرون می زند و کسی با جهان پهلوان همراه نیست.
فیلم غلامرضا تختی روایتِ تنهاییِ عمیقِ یک نخبهی کوتاه عمر است. فیلم استخوان بندیِ روایی محکمی ندارد و اگر فضا سازی عالی، دکور فوق العاده و گریم قدرتمندش نبود، فیلم از آغاز زمین خورده به حساب می آمد. نقشِ اصلی زیر گریم های سنگین به چوب خشکی می ماند و سه بازیگر از ادارهی این صورتِ سنگی نا توان مانده اند.
رُخ تختی برای نزدیک به یک قرن در هر کوی و مغازه و خانه به چشمِ ایرانیان آمده است و خنده و اندامِ آهنین اش آنقدر آشناست که بیننده نا خواسته مدام نقش را با عکس های حقیقی و اطلاعاتِ خودش مقایسه می کند. از این منظر فیلمِ تختی مدام در آزمونِ بیننده در حالِ سنجیده شدن است و گزاره های آشنا مدام به سینما پهلو می زنند و مانند خودِ کشتی، واقعیتِ تاریخی سینما را زمینگیر می کند. اما فیلمِ غلامرضا تختی در هماوردی با تماشاگر چغر تر از این است که بازی را یکسره واگذار کند: سکانسِ شاهکارِ"المپیک ملبورن" و صحنه هایِ بازگشتِ جهان پهلوان به کشورش، آنقدر خوب در آمده که فیلم کم نفس را نجات دهد و پیش می برد.
این فیلم یک روایت تاریک و سرد است که با صحنه ای بسیار کثیف و آزارنده در حاشیهی شهر آغاز می شود و با مرگیِ خود خواسته و تابوت و خاک به پایان می رسد. فیلم مدام انگشتِ اتهام را به سوی جامعه نشانه می رود و از دوستان، حکومت، خانواده و انبوهِ طرفداران دشمنانیِ ساینده و منزوی کننده می سازد.
شما به من بگویید چرا باید توقع داشت جامعه ای که برای هر شخصیتِ مشهور لباسی می دوزد و به زور تنش می کند، جامعه ای این همه متوقع و بی ملاحظه که از نخبگانش توقعات محیر العقول دارد، باید بلیت بخرد و برود بنشیند و دوساعت تمام جای تفریح و چُس فیل خوردن، آینه ای برابرش گذاشته شود تا دنائت و دورییِ تاریخی اش یادش بیفتد و دست آخر هم با لب و لوچهی آویزان از درِ پشتی سینما خارج شود؟
خیر! جامعه چنین قهرمانی را نمی پسندد. نمی خواهد از پشتِ نقاب همیشه خندانِ جهان پهلوانش نگاهی به صورتِ حقیقیِ تلخکامِ او بیندازد . نمی خواهد باور کند آن ابر مرد همیشه خندان با خودنویس؛ آبِ آلوده به قرص را هم می زند و سر می کشد. جامعه صورتِ ایده آلِ خیالی و ساختگی خود را رها نمی کند بیاید پای واقعیتِ مستندِ قاطع سیلی بخورد. این است که فیلمِ تختی با آن که یک سینمایی نسبتا موفق است در گیشه زمینگیر شده و مانند خودِ شخص شخیصِ جهان پهلوانِ شهیر می رود که خاک شود...
🖋صالح تسبیحی
@Roshanfkrane
فیلم غلامرضا تختی روایتِ تنهاییِ عمیقِ یک نخبهی کوتاه عمر است. فیلم استخوان بندیِ روایی محکمی ندارد و اگر فضا سازی عالی، دکور فوق العاده و گریم قدرتمندش نبود، فیلم از آغاز زمین خورده به حساب می آمد. نقشِ اصلی زیر گریم های سنگین به چوب خشکی می ماند و سه بازیگر از ادارهی این صورتِ سنگی نا توان مانده اند.
رُخ تختی برای نزدیک به یک قرن در هر کوی و مغازه و خانه به چشمِ ایرانیان آمده است و خنده و اندامِ آهنین اش آنقدر آشناست که بیننده نا خواسته مدام نقش را با عکس های حقیقی و اطلاعاتِ خودش مقایسه می کند. از این منظر فیلمِ تختی مدام در آزمونِ بیننده در حالِ سنجیده شدن است و گزاره های آشنا مدام به سینما پهلو می زنند و مانند خودِ کشتی، واقعیتِ تاریخی سینما را زمینگیر می کند. اما فیلمِ غلامرضا تختی در هماوردی با تماشاگر چغر تر از این است که بازی را یکسره واگذار کند: سکانسِ شاهکارِ"المپیک ملبورن" و صحنه هایِ بازگشتِ جهان پهلوان به کشورش، آنقدر خوب در آمده که فیلم کم نفس را نجات دهد و پیش می برد.
این فیلم یک روایت تاریک و سرد است که با صحنه ای بسیار کثیف و آزارنده در حاشیهی شهر آغاز می شود و با مرگیِ خود خواسته و تابوت و خاک به پایان می رسد. فیلم مدام انگشتِ اتهام را به سوی جامعه نشانه می رود و از دوستان، حکومت، خانواده و انبوهِ طرفداران دشمنانیِ ساینده و منزوی کننده می سازد.
شما به من بگویید چرا باید توقع داشت جامعه ای که برای هر شخصیتِ مشهور لباسی می دوزد و به زور تنش می کند، جامعه ای این همه متوقع و بی ملاحظه که از نخبگانش توقعات محیر العقول دارد، باید بلیت بخرد و برود بنشیند و دوساعت تمام جای تفریح و چُس فیل خوردن، آینه ای برابرش گذاشته شود تا دنائت و دورییِ تاریخی اش یادش بیفتد و دست آخر هم با لب و لوچهی آویزان از درِ پشتی سینما خارج شود؟
خیر! جامعه چنین قهرمانی را نمی پسندد. نمی خواهد از پشتِ نقاب همیشه خندانِ جهان پهلوانش نگاهی به صورتِ حقیقیِ تلخکامِ او بیندازد . نمی خواهد باور کند آن ابر مرد همیشه خندان با خودنویس؛ آبِ آلوده به قرص را هم می زند و سر می کشد. جامعه صورتِ ایده آلِ خیالی و ساختگی خود را رها نمی کند بیاید پای واقعیتِ مستندِ قاطع سیلی بخورد. این است که فیلمِ تختی با آن که یک سینمایی نسبتا موفق است در گیشه زمینگیر شده و مانند خودِ شخص شخیصِ جهان پهلوانِ شهیر می رود که خاک شود...
🖋صالح تسبیحی
@Roshanfkrane
می گویی طرز تفکر مرا نمی توان پسندیده دانست
معنی این جمله چی ست؟
هر که فکر می کند می تواند طرز فکری را به دیگری القا کند
کاملا مجنون است
طرز تفکر من نتیجه ی اندیشیدن های من است
جزئی از زندگی و طبیعت خود من
در توان من نیست که تغییرش دهم
حتا اگر توانش بود،باز نمی بایست آن را تغییر می دادم
این طرز تفکری که تو محکومش می کنی
تنها مایه ی آرامش زندگی من است
همه ی رنج هایی که در زندان به همراه دارم التیام می بخشد
همه ی لذت های این جهان را به من ارمغان می کند
و نزد من از خود زندگی ام بیشتر می ارزد
طرز تفکر من نیست که بداقبالی های مرا رقم زده
بلکه طرز تفکر دیگران است که چنین کرده
از نامه ی #مارکی_دو_ساد
از زندان به همسرش،به سال ۱۷۸۳
#مارا_ساد
#پیتر_وایس
#محمد_نجفی
@Roshanfkrane
معنی این جمله چی ست؟
هر که فکر می کند می تواند طرز فکری را به دیگری القا کند
کاملا مجنون است
طرز تفکر من نتیجه ی اندیشیدن های من است
جزئی از زندگی و طبیعت خود من
در توان من نیست که تغییرش دهم
حتا اگر توانش بود،باز نمی بایست آن را تغییر می دادم
این طرز تفکری که تو محکومش می کنی
تنها مایه ی آرامش زندگی من است
همه ی رنج هایی که در زندان به همراه دارم التیام می بخشد
همه ی لذت های این جهان را به من ارمغان می کند
و نزد من از خود زندگی ام بیشتر می ارزد
طرز تفکر من نیست که بداقبالی های مرا رقم زده
بلکه طرز تفکر دیگران است که چنین کرده
از نامه ی #مارکی_دو_ساد
از زندان به همسرش،به سال ۱۷۸۳
#مارا_ساد
#پیتر_وایس
#محمد_نجفی
@Roshanfkrane
🔳⭕️دنده عقب تان را چک کنید!
حتما حتما همه ما چنین وضعیتی را تجربه کرده ایم: از یک بار تا صدبار. کاری را شروع کرده ایم (مثل باشگاه رفتن یا یادگیری یک زبان خارجی و یا نوختن گیتار و یا توسعه یک تکنولوژی جدید برای شرکت مان، ورود به یک بازار جدید و یا...)، در ابتدای راه حسابی سر ذوق هستیم، کارها به سرعت رخ میدهند اما لحظهای میرسد که نه شوق آغاز راه را داریم و نه توان رسیدن به پایان. میبینیم که مسیر سخت شده، پیشرفت کند شده و توان ما کاهش یافته. حتی فکر میکنیم کاری که کردهایم از اول اشتباه بوده است. این دقیقا نقطهای است که باید یک تصمیم سرنوشت ساز بگیریم. از یک طرف دیگر ادامه مسیر دشوار است و از طرفی تا کنون زمان گذاشته ایم و هزینه دادهایم. از دو حالت خارج نیست: یا به شیب (سربالایی) رسیده ایم یا به بن بست. چه باید بکنیم؟رها کنیم یا ادامه دهیم؟ نکته مهم آن است که بفهمیم آیا در سربالایی هستیم یا در بن بست؟ (رفرنس: کتاب شیب نوشته ست گاردین)
شیب/سربالایی: مشخصه سربالایی چیست؟ اول اینکه اگر سربالایی را طی کردیم به یک موقعیت کاملا بهتر از وضعیت کنونی می رسیم (مثلا مردم برای دیدن تئاتر ما سر و دست می شکنند) و دوم اینکه بعد از هر بار تلاش یا تمرین یک گام به جلو می رویم. حتی اندک و کوچک. در شرایط سربالایی (شیب)، موفقیت برای اقلیت کوچکی از آدم هاست که کمی بیشتر از اکثریت مردم پافشاری میکنند و دوام میآورند.
بن بست/بیراهه: هر نقطهای از مسیر رسیدن به هدف که به مشکل برخوردیم سربالایی است؟ خیر! نشانه اول: اگر روی پروژه/مهارت/موضوعی کار می کنید که پاداش دستیابی به آن، ارزش سربالایی/تلاش و صرف زمان و هزینه را ندارد، باید کار را ول کنید. بی راهه یعنی زمانی که هیچکس چرتکه نمی خواهد شما روی ساختن بهتر و زیباتر چرتکه متمرکز شوید. یعنی زمانی که هیچکس دیگر نیازی به پنبه زنی ندارد شما بخواهید بزرگ ترین شرکت زنجیره ای پنبه زنی دنیا را تاسیس کنید. نشانه دوم: وضعیتی که ما فقط کار می کنیم و کار می کنیم و هیچ چیز تغییر نمی کند. با این حال تشخیص بن بست از سربالایی کار دشواری است.
☑️⭕️تجویز راهبردی:
برای شیب/سربالایی شما نیاز به صلابت و سرسختی دارید و برای بن بست/بیراهه نیاز به شجاعت و برای تشخیص بین این دو، نیاز به نگاه عقابین (نگاه از بالا) و توان تحلیل گری استراتژیک هزینه-فایده. پنج توصیه زیر می تواند در این زمینه راهگشا باشد:
▫️ماشین زندگی شما باید دنده عقب هم داشته باشد؛ ما گاهی در مواجهه با بن بست ها به نوشتههای انگیزشی مانند این روی می آوریم: «کسانی که تسلیم می شوند هرگز برنده نمیشوند و برندگان هرگز تسلیم نمیشوند». چه توصیه بدی! برندگان همیشه بلدند چه زمانی کار را رها کنند البته آنهایی که در بن بست/بیراهه هستند. شهامت ول کردن کار را در خود پرورش دهید و خود را برای شنیدن صدای غرورتان که به شدت خرد می شود، آماده کنید. توان ما محدود است. اگر در مسیری به بنبست رسیدیم رهایش کنیم و تمام قدرت خود را برای عبور از سربالایی ها ذخیره کنیم.
▫️دارکوبی عمل کنید: دارکوب میتواند به هزار درخت هر کدام بیست بار نوک بزند و به هیچ چیزی هم نرسد جز اینکه خودش را سرگرم کرده باشد، یا میتواند به یک درخت بیست هزار بار ضربه بزند و شامش تأمین شود.
▫️بیاموزید از دنده سنگین استفاده کنید: تقریبا هر چیزی که در این دنیا ارزش دارد، بعد از یک سربالایی تند است. در زمان مواجهه با شیب، افراد به دو دسته تقسیم می شوند: کسانی که در شیب درجا می زنند و یک موضوع دیگری را شروع می کنند یا همان جا دست دست می کنند. این افراد همیشه آرزوی موفقیت دارند. اما برای آن کاری نمی کنند و به روزمرگی دچار می شوند. دسته دوم افرادی هستند که سختی و سربالایی را به عنوان یک واقعیت می پذیرند، دنده سنگین را انتخاب می کنند، با سرعت کمتر اما استوار به پیش می روند و خود را از بقیه متمایز می کنند.
▫️اصلا شروع نکنید؛ اگر نمیتوانید از عهده سربلابی برآیید، اصلاً شروع نکنید. اگر این قانون ساده را یاد بگیرید، نسبت به شروع هر کاری سختگیرتر خواهید بود. احمقانه ترین کار این است که هر کاری را شروع کنید، وقت و هزینه زیادی صرف آن کنید و دقیقا در میانه سربالایی، آن را رها کنید. ما در زندگی از سربالایی های زیادی نمی توانیم بالا برویم. یاد بگیریم نه بگوییم تا بله های محدودمان خرج نشود
▫️تحلیل استراتژیک کنید نه تخیل فانتزی! در هر لحظه از خودتان بپرسید آیا ارزش ادامه دادن دارد؟ یعنی این هزینه (زمان و رنج طی کردن این راه) به منافعش می ارزد؟ اگر این سوال را مدام از خود نپرسید ممکن است در بن بست ها، باقی بمانید و سربالایی ها را اشتباها بن بست بینید و رها کنید.
مجتبی لشکربلوکی
@Roshanfkrane
حتما حتما همه ما چنین وضعیتی را تجربه کرده ایم: از یک بار تا صدبار. کاری را شروع کرده ایم (مثل باشگاه رفتن یا یادگیری یک زبان خارجی و یا نوختن گیتار و یا توسعه یک تکنولوژی جدید برای شرکت مان، ورود به یک بازار جدید و یا...)، در ابتدای راه حسابی سر ذوق هستیم، کارها به سرعت رخ میدهند اما لحظهای میرسد که نه شوق آغاز راه را داریم و نه توان رسیدن به پایان. میبینیم که مسیر سخت شده، پیشرفت کند شده و توان ما کاهش یافته. حتی فکر میکنیم کاری که کردهایم از اول اشتباه بوده است. این دقیقا نقطهای است که باید یک تصمیم سرنوشت ساز بگیریم. از یک طرف دیگر ادامه مسیر دشوار است و از طرفی تا کنون زمان گذاشته ایم و هزینه دادهایم. از دو حالت خارج نیست: یا به شیب (سربالایی) رسیده ایم یا به بن بست. چه باید بکنیم؟رها کنیم یا ادامه دهیم؟ نکته مهم آن است که بفهمیم آیا در سربالایی هستیم یا در بن بست؟ (رفرنس: کتاب شیب نوشته ست گاردین)
شیب/سربالایی: مشخصه سربالایی چیست؟ اول اینکه اگر سربالایی را طی کردیم به یک موقعیت کاملا بهتر از وضعیت کنونی می رسیم (مثلا مردم برای دیدن تئاتر ما سر و دست می شکنند) و دوم اینکه بعد از هر بار تلاش یا تمرین یک گام به جلو می رویم. حتی اندک و کوچک. در شرایط سربالایی (شیب)، موفقیت برای اقلیت کوچکی از آدم هاست که کمی بیشتر از اکثریت مردم پافشاری میکنند و دوام میآورند.
بن بست/بیراهه: هر نقطهای از مسیر رسیدن به هدف که به مشکل برخوردیم سربالایی است؟ خیر! نشانه اول: اگر روی پروژه/مهارت/موضوعی کار می کنید که پاداش دستیابی به آن، ارزش سربالایی/تلاش و صرف زمان و هزینه را ندارد، باید کار را ول کنید. بی راهه یعنی زمانی که هیچکس چرتکه نمی خواهد شما روی ساختن بهتر و زیباتر چرتکه متمرکز شوید. یعنی زمانی که هیچکس دیگر نیازی به پنبه زنی ندارد شما بخواهید بزرگ ترین شرکت زنجیره ای پنبه زنی دنیا را تاسیس کنید. نشانه دوم: وضعیتی که ما فقط کار می کنیم و کار می کنیم و هیچ چیز تغییر نمی کند. با این حال تشخیص بن بست از سربالایی کار دشواری است.
☑️⭕️تجویز راهبردی:
برای شیب/سربالایی شما نیاز به صلابت و سرسختی دارید و برای بن بست/بیراهه نیاز به شجاعت و برای تشخیص بین این دو، نیاز به نگاه عقابین (نگاه از بالا) و توان تحلیل گری استراتژیک هزینه-فایده. پنج توصیه زیر می تواند در این زمینه راهگشا باشد:
▫️ماشین زندگی شما باید دنده عقب هم داشته باشد؛ ما گاهی در مواجهه با بن بست ها به نوشتههای انگیزشی مانند این روی می آوریم: «کسانی که تسلیم می شوند هرگز برنده نمیشوند و برندگان هرگز تسلیم نمیشوند». چه توصیه بدی! برندگان همیشه بلدند چه زمانی کار را رها کنند البته آنهایی که در بن بست/بیراهه هستند. شهامت ول کردن کار را در خود پرورش دهید و خود را برای شنیدن صدای غرورتان که به شدت خرد می شود، آماده کنید. توان ما محدود است. اگر در مسیری به بنبست رسیدیم رهایش کنیم و تمام قدرت خود را برای عبور از سربالایی ها ذخیره کنیم.
▫️دارکوبی عمل کنید: دارکوب میتواند به هزار درخت هر کدام بیست بار نوک بزند و به هیچ چیزی هم نرسد جز اینکه خودش را سرگرم کرده باشد، یا میتواند به یک درخت بیست هزار بار ضربه بزند و شامش تأمین شود.
▫️بیاموزید از دنده سنگین استفاده کنید: تقریبا هر چیزی که در این دنیا ارزش دارد، بعد از یک سربالایی تند است. در زمان مواجهه با شیب، افراد به دو دسته تقسیم می شوند: کسانی که در شیب درجا می زنند و یک موضوع دیگری را شروع می کنند یا همان جا دست دست می کنند. این افراد همیشه آرزوی موفقیت دارند. اما برای آن کاری نمی کنند و به روزمرگی دچار می شوند. دسته دوم افرادی هستند که سختی و سربالایی را به عنوان یک واقعیت می پذیرند، دنده سنگین را انتخاب می کنند، با سرعت کمتر اما استوار به پیش می روند و خود را از بقیه متمایز می کنند.
▫️اصلا شروع نکنید؛ اگر نمیتوانید از عهده سربلابی برآیید، اصلاً شروع نکنید. اگر این قانون ساده را یاد بگیرید، نسبت به شروع هر کاری سختگیرتر خواهید بود. احمقانه ترین کار این است که هر کاری را شروع کنید، وقت و هزینه زیادی صرف آن کنید و دقیقا در میانه سربالایی، آن را رها کنید. ما در زندگی از سربالایی های زیادی نمی توانیم بالا برویم. یاد بگیریم نه بگوییم تا بله های محدودمان خرج نشود
▫️تحلیل استراتژیک کنید نه تخیل فانتزی! در هر لحظه از خودتان بپرسید آیا ارزش ادامه دادن دارد؟ یعنی این هزینه (زمان و رنج طی کردن این راه) به منافعش می ارزد؟ اگر این سوال را مدام از خود نپرسید ممکن است در بن بست ها، باقی بمانید و سربالایی ها را اشتباها بن بست بینید و رها کنید.
مجتبی لشکربلوکی
@Roshanfkrane
سازمان جاسوسی آمریکا -سیا- اولین عکس خود را در شبکه اجتماعی اینستاگرام منتشر کرده است.
این سازمان با این عکس، معمایی را مطرح کرده است.
باز شدن این حساب سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا در چارچوب استراتژی این سازمان برای استخدام نسل جوان به عنوان مامور و تحلیلگر است.
میتوانید از اولین عکس سیا در اینستاگرام رمزگشایی کنید؟
پاسخ امشب در کانال روشنفکران
#تست_هوش
#جالب
#خبر
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
این سازمان با این عکس، معمایی را مطرح کرده است.
باز شدن این حساب سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا در چارچوب استراتژی این سازمان برای استخدام نسل جوان به عنوان مامور و تحلیلگر است.
میتوانید از اولین عکس سیا در اینستاگرام رمزگشایی کنید؟
پاسخ امشب در کانال روشنفکران
#تست_هوش
#جالب
#خبر
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گلایه مبهم حسن روحانی از بعضی همسایگان ایران در دوران سخت تحریم .
بنده خدا راست میگه چقدر از بوجه و پول و توان کشور ....
که در کشور های همسایه که هزینه شد....
و هیچ حاصلی هم نداشت!
#اجتماعی
#سیاسی
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
بنده خدا راست میگه چقدر از بوجه و پول و توان کشور ....
که در کشور های همسایه که هزینه شد....
و هیچ حاصلی هم نداشت!
#اجتماعی
#سیاسی
🆔👉 @Roshanfkrane ✍