روشنفکران
71.7K subscribers
51.5K photos
43.9K videos
2.39K files
9.03K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
♦️#چند_خبر_کوتاه

🔹صادقی، نماینده مجلس: بیش از ۳۰ میلیون ایرانی از فیلترشکن استفاده می‌کنند/راه حل تقویت پیام رسان‌های داخلی روش‌های رانتی نیست./خانه ملت

🔹فرمانده کل سپاه در جمع دانشجویان: تهدید‌های نظامی خارجی خیلی جدی نیست و ما هم قدرت پاسخگویی داریم، اما ضعف‌ها و تهدیدات داخلی جدی‌تر است.

🔹توضیح محسن هاشمی در خصوص تهیه لباس برند برای معتادان متجاهر: این اظهارات من بین شوخی و جدی بود/ایلنا

🔹وزارت علوم: تحصیل ۳۴ هزار دانشجوی خارجی در ایران/اظهارات تهدیدآمیز ترامپ تاثیری بر تعاملات علمی ما ندارد.

🔹رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس: راه دیپلماسی بین ایران و آمریکا بسته شده است/دوکشور هیچ تمایلی برای جنگ ندارند.
#خبر
@Roshanfkrane
⭕️دیوان دادگستری بین‌المللی:جلسات علنی رسیدگی به پرونده شکایت ایران از آمریکا به دلیل اعمال غیرقانونی تحریم‌های یکجانبه از روز ٢٧ لغایت ٣٠ ماه آگوست (۵ الی ٨ شهریور) برگزار می شود.
#خبر
@Roshanfkrane
♦️#چند_خبر_کوتاه

🔹سازمان بهزیستی: یارانه مسکن به معتاد مجرد تعلق نمی‌گیرد.

🔹مسئول وزارت صنعت: ۷ میلیون تن کالا ذخیره‌ کرده‌ایم/دغدغه‌ای بابت تحریم آمریکا نداریم.

🔹پورابراهیمی: افزایش وام ازدواج در بودجه سال ۹۸ پیگیری می‌شود.

🔹عضو انجمن متخصصان پوست کشور: تزریق ژل و بوتاکس در آرایشگاه‌ها، ممنوع/ایسنا

🔹فارن‌پالیسی: روسیه و چین طرح ترامپ علیه ایران را به شکست می‌کشانند.

🔹سنای آمریکا به لایحه کاهش تعرفه بر کالاهای وارداتی از چین رأی داد
#خبر
@Roshanfkrane
🔺فوری

روسیه و قزاقستان صادرات کلاف‌های فولادی و رولی به ایران را بدلیل تحریم های آمریکا متوقف کرده ‌اند.
#تحریم
@Roshanfkrane
🚨 #هشدار_مهم
آبمیوه های آلوئه ورا که در بسته‌ بندی های مختلف عرضه می‌شود (جدول پیوست) احتمالا به باکتری سالمونلا آلوده است که باعث مسمومیت شدید و حتی منجر به مرگ خواهد شد
#پزشکی
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📽 عروس جنجالی سفیر ایران سوژه خبر ۲۰:۳۰ شد
#اجتماعی
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♨️نماینده قم بیکفایتی وطمع کاری نمایندگان رابرملا می سازد فاجعه ای که نتیجه آن فیلترشورای نگهبان است.
اشکالی کاردرمناصب رابطه ای و قوم و‌ و خویشی است
#اجتماعی
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‏"پسر۱۲ساله آبادانی بنام میثم بعداینکه مادرش گوشی ودوچرخه اش روبرای پرداخت اجاره خونه فروخت دست به خودکشی زده"
#فقر
#خودکشی
@Roshanfkrane
‏صدای #طبل_جنگ را کم کنید تا #صدای_مردم در #نه_به_جنگ را بشنوید

🔸 زهرا احمدی‌پور معاون سابق رییس‌جمهور
#اجتماعی
@Roshanfkrane
مهندس مهدی بازرگان:

شايد در هيچ جاى دنيا فرديت وخوديت ( اگر اين اصطلاح قابل استعمال باشد ) به اندازه ايران نيست. ما وقتي كه نخواهيم و نتوانيم دور هم جمع شده، همكارى و همراهى نمائيم، نه مواهب طبيعى و درآمدهاى ملى، ما را خوشبخت خواهد كرد، نه از علم و فن بهره‏ اى خواهيم گرفت و نه از هوش و بينائى؛ و نه حسن تشخيص‌هاى سياسى رفع گرفتاري‌هايمان را خواهد كرد.
در تاريخ باستانى و مخصوصاً در سنوات اخير، مزه اين خصلت ملّى! تشتت و تفرقه‏ ها را خوب چشيده و مي‌دانيم كه تا همكارى و گذشت و هماهنگى ميان رجال و مخصوصاً روشنفكران و رهبران ما وجود نداشته باشد، نه تنها تشكيل جبهه‏ هاى نيرومند مبارز ميسّر نمي‌شود، بلكه به فرض معجزه و نبوغ و با وجود مقتضيات مختلف پس از حصول موفقيت‏ هاى اوليه، خانه‏ هاى استقلال و آبرو كه به خون دل و فداكارى برپا شده باشد، با آتشِ نفاق و جدائى و خودخواهي‌ها به‌زودى نابود مي‌شود؛ اگر دشمن خارجى و ايادى داخلى او نيز جرأت يا فرصت خرابكارى را نكنند، خود ما به دست همديگر به‌زودى آن را متلاشى خواهيم كرد.

" احتیاج روز؛ مباحث علمی، اجتماعی، اسلامی؛ مجموعه آثار جلد ۸ "
#اجتماعی
@Roshanfkrane
گير خواهد كرد روزى، روزى ات
در گلوى مالِ مردم خوارها

من به در گفتم، وليكن بشنوند
نكته ها را مو به مو ديوارها!
#اجتماعی
@Roshanfkrane
🔴 درخواست جنجالی حجت الاسلام رسایی در خصوص محاکمه #سیف قبل از فرار از کشور
#اجتماعی
@Roshanfkrane
💬 عضو فراکسیون امید از تماس شهردار تهران و تقاضای وی از نمایندگان مجلس برای رای قاطع به قانون منع بکارگیری بازنشستگان خبر داد.
#تغییر_کابینه_مجلس
@Roshanfkrane
🔺کاسه سیمین که صحنه پیروزی داریوش در‌ بیستون را به تصویر کشیده

⬅️ این کاسه140سال پیش ساخته شده است و در موزه هنرهای آسیایی سان‌فرانسیسکو نگهداری می شود.
#تاریخ
#باستان
@Roshanfkrane
ایران از نظر رفاهی بهترین کشور جهان است ....!

این و برای ۱۰ نفر بفرست ۵۰۰ تا فحش جدید یاد میگیری منم اولش باورم نمیشد....!😐

#طنز
@Roshanfkrane
علم اگر اشتباه کند اشتباهش را خواهد پذیرفت.

اما مذهبیون شما را می کُشند تا ثابت کنند دین هرگز اشتباه نمی‌کند..!!

#برتراند_راسل
@Roshanfkrane
احتمال طلاق زوج هایی که :

مبالغ زیادی راخرج مراسم ازدواج وشروع زندگی خود میکنند،۴۶درصد بیش از کسانی است که زندگی مشترک راساده وکم خرج تر آغاز میکنند
#اجتماعی
@Roshanfkrane
یاری خواهی زِ یار، با یار بساز

سودت ؛ سوداست،
با خریدار بساز

از بهر وصال ماه، از شب مگریز

وز بهر گل و گلاب،
با خار بساز
#مولانا
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#رقص گروهی میکس شده با ترانه ایرانی
خیلی دیدنیه..!
حتما ببینید👌👏

#جالب
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌙🌙🌙🌙
خدایا!
مثل همیشه
حواسمان نبود وهوایمان
را داشتی بدون آنکه
متوجه بشیم ؛
گره ازکارمان گشودی
ومارادرمسیر خوبیها
قراردادی
خدایا هرلحظه و همیشه
کنارمان باش
آمین🙏
💫💫💫💫💫
#نیایش
@Roshanfk
رمان #حس_سیاه

قسمت301
زنت رو از اتاق عمل آوردن بیرون نامرد جواب بده!
مادر باران پوزخندی زد و گفت:
-آقا حمید هم غیبش زده...چه بلایی داره سر زندگی مون میاد ؟!
مادر کیارش ، سرش را میان دو دست فشرد و گفت:
-از کیارش خبر نداره...پریروز جلو شیشه بود داشت به باران نگاه می کرد...چی شد یهو ؟!
کجا رفت بچم ؟
کیانوش پیچید داخل راهرو و کنار شوهر خاله اش نشست و نفسش را بیرون فرستاد.
شوهر خاله اش ، عصبی پا شد و در حالی که تمام وجودش از خشم می لرزید ، از راهرو خارج شد.
صدای گریه بلند بچه ای در بخش پیچید.
پرستاری سراسیمه دریا را که از دستش آویزان بود و از گریه نفسش بند رفته بود را آورد و مادروخاله کیارش با اشک و ماتم دنبالش رفتند.
کیانوش هم چشم هایش را بسته بود.
مهران آهسته از کنار ستون بیرون آمد و از کنار کیانوش گذشت.
محتاط رفتار می کرد و سر و گوشش را اطراف می جنباند که...
-آقا ؟
مهران نفسش را بیرون داد و هیجان زده طرف پسرک جوان برگشت.
-ببخشید ؟!
مهران سرش را تکان داد و شال گردنش را محکم تر کرد.
-بفرمایید!
-مشکلی دارید ؟
-جان ؟
کیانوش مشکوک به طرز لباسش زل زد.
مهران خندید و گوشه چشمانش چروک افتاد.
-من مشکل پوستی دارم جناب...
کیانوش لبخندی زد:
-حتما رفع می شه...
و نشست و سرش را به پشت صندلی تکیه داد و چشم هایش را بست.
مهران پشتش را کرد و آرام با قدم هایی شمرده ، سمت بخش رفت.
باران تازه از عمل در آمده بود.
رنگ صورتش پریده و لب هایش کبود بودند.
نگاهی به ماسک اکسیژن و این همه لوله و دستگاه پیشرفته ای که به بدن ظریفش متصل بودند انداخت و پشت شیشه صاف ایستاد.
مشت دستش را روی شیشه گذاشت و با زیرکی به تن رنجور باران خیره شد.
مغزش داشت منفجر می شد.
چگونه همچنین دختر ضعیف و کم توانی ، توانسته بود هم زایمان کند و هم عمل پیوند را طاقت بیاورد ؟!
مثل اینکه خدا هم کیارش را دوست داشت...چون این فقط یک معجزه بود!
دندان به هم سایید و حرصی گفت:
-می کشمت آشغال...می کشمت که زنت زنده است و داره نفس می کشه..که هنوز عاشقته...که بچه داری...که خانواده داری...می کشمت کثافت...داغ سیما رو به دلت می ذارم...
دستش را از روی شیشه پایین آورد و چشم های ریز شده از حرص و خشمش ، مات و باز ماندند!

یکی از انگشت های باران بالا آمد!
مهران باور نکرد...عقب عقب رفت...
لب گزید و مبهوت بار دیگر روی تن باران خشک شد!
لب های خوش ترکیب باران زیر ماسک اکسیژن ، لرزید.
پلک هایش هم!
به هوش آمده بود ؟!
نگاهی پریشان به اطرافش انداخت.
کسی نبود...
باران حالا داشت سرش را آرام جابه جا می کرد.
درد اخم هایش را غلیظ کرده بود.
مهران عقب عقب رفت و از شیشه جدا شد.
نفس عمیقی کشید و لبخند زد.
لبخندی شیطانی!
از باران فیلم گرفت و بعد از راهرو با احتیاط خارج شد.
تنه ای ناخواسته به پدر باران زد که با صدای جیغ دستگاه های باران ، سمت بخش می دوید.
خودش را سریعا نیست کرد و به طرف ماشین قدم برداشت.
تنش حرارت گرفته بود ، شدیدا گرمش شده بود.
کلاه و شال را کند و موهایش را صاف کرد.
صورتش سرخ شده بود.
دستش را به فرمان گرفت و استارت زد...

**

با احساس خنکی و رطوبت دلچسبی که روی گونه اش حس کرد ، آرام لای چشمان سبز خسته اش را باز کرد.
تنش درد گرفته بود.
دست هایش باز بودند!
از زیر تنه اش دست هایش را بالا آورد و به پوست زرد دستان بی حال و لرزانش زل زد.
موهایش پریشان دورش ریخته بودند.
در این گرمای طاقت فرسایی که توی آن محیط تاریک ولعنتی بود ، خنکی قطرات آب روی پوست دون دون شده صورتش را لمس کرد و لب هایش را جنباند:
-من...من...ک...کجام...
کمرش را میله ای فلزی و داغ می فشرد.
احساس می کرد تنش از هم متلاشی می شود!
-پاشو...پاشو خانومم...چشم هات رو باز کردم...پاشو ببین دست هات آزادن!
سیما تازه داشت ماجراهای وحشتناک بیهوشی اش را ، تحلیل می کرد که با یک لگد مهران ، صندلی فلزی سفت و سختی که ران های پایش و کمرش را به آن بسته بودند ، صاف کرد.
صندلی صاف شد و سیما هم نفس های بریده بریده اش را بیرون داد.
موهای نیمه باز و آشفته اش ، صورت غرق عرق و داغش را گرفتند.
سرش را تکانی داد و با دست های بی جانش موهایش را کنار زد.
مهران جلوی پاهایش زانو زد و لبخندی عاشقانه نثارش کرد.

ادامه_دارد...
@Roshanfkrane
1