روشنفکران
84.7K subscribers
50K photos
42.1K videos
2.39K files
6.96K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
🔸درخواست رفع ممنوعیت کار بهروز وثوقی در نامه سینماگران به روحانی

🔹بیش از صد سینماگر و هنرمند ایرانی در نامه‌ای به حسن روحانی، رئیس جمهور ایران خواهان رفع محدودیت‌های بهروز وثوقی، ستاره سینمای ایران و هنرمندانی شده‌اند که با محدودیت روبرو هستند.

🔸این سینماگران که نام پرویز پرستویی، لیلا حاتمی، جعفر پناهی، تهمینه میلانی و کیانوش عیاری در میان آنها دیده می‌شود به طور مشخص خواهان "رفع محدودیت‌های غیر قانونی" برای بهروز وثوقی شده‌اند.

#خبر
#سینما
@Roshanfkrane
«حد الهی» راه مقابله با آزار جنسی کودکان نیست

سازمان حقوق بشر ایران در واکنش به سخنان رهبر جمهوری اسلامی در اجرای «حدود الهی» برای عاملان آزار جنسی دانش‌آموزان در یکی از مدارس تهران، اعلام می‌کند که «حدود الهی» راه حل مقابله با #آزار_جنسی_کودکان نیست و ناکارآمدی خود را در ۴ دهه اخیر نشان داده است.

جلوگیری و مقابله با از #آزار_جنسی_کودکان، به عواملی چون #آموزش‌های_مناسب جنسی برای کودکان، جایگزینی سیستم نظارتی معقول برای استخدام معلمان به جای روش‌های #گزینش_عقیدتی کنونی در آموزش و پرورش، گذراندن قوانین حمایت از کودکان
همراه با مجازات‌های متناسب در کنار روان‌درمانی برای کودکان‌آزاران و موارد مشابه بستگی دارد و مجازات‌های قرون وسطایی مانند #شلاق یا #اعدام راه چاره نیست.
#بی‌تجاوزباآموزش
#خبر
#اجتماعی
#کودک

@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📽 ویدئویی از انتقادات تند و صریح دانشجویان درحضور رهبر!

#اجتماعی
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📽 اصلاحات از زبان #هالو

اصلاحات !!
همهء وعده‌هایت خالی بود
طرح اصلاحات فقط ماست مالی بود ...
#طنز
#اجتماعی
#شعر
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📽 این تیکه‌ احسان علیخانی را تاریخ فراموش نخواهد کرد

#جالب
#تفکر
#صدا_سیما
@Roshanfkrane
#تلنگر 📚

تولید علم برای ملتی که شکم خالی دارد، بیشترشبیه یک طنز است ...

زندگی با ارضاء نیازهای اولیه انسان آغاز می شود،
با تولید ثروت ادامه پیدا می کند،
با تولید علم توسعه پیدا می کند،
و با تکیه به معنویت، غنی می شود.

این ترتیب را نمی شود به سادگی تغییر داد؛
اما امروز، بخش عمده ای از جامعه انسانی، [جامعه‌ای آشنا]، قربانی تفکری است که می کوشد این مخروط را وارونه روی زمین قراردهد.

یعنی با معنویت آغاز کند،
با علم معنویت را تثبیت کند،
با ثروت از علم و معنویت دفاع کند
و در نهایت پس از مرگ، در بهشت به ارضاء نیازهای اولیه خود بپردازد

#محمد_رضا_شعبانعلی
@Roshanfkrane
همه شب نماز خواندن
همه روز روزه رفتن
همه ساله از پی حج
سفر حجاز کردن

به خدا قسم که کس را ثمر آنقدر نبخشد
که به روی ناامیدی در بسته باز کردن
#شیخ_بهایی
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹

@Roshanfkrane
پروردگارا !

در این ماه رمضان گناهانِ ما را به #ريال

و کارهاي نيکمان را به #دلار محاسبه بفرما...!🤲😐😄😄
آمین🙏

#نیایش
#طنز
@Roshanfkrane
#خانم_بهارومدادرنگی

زمستون چمدونش رو بست و به جاهای دیگه ای رفت و به جاش خانم بهار اومد با همه زیبایی ها در خونه هارو زد
در باغ و کوچه ها و روستاها رو زد و با یه دنیا گل و شکوفه 👇
@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
قصه
صوتی
#قصه صوتی امشبِ #کودک
خانم بهار و مداد رنگی
هرشب منتظر یک #قصه صوتی #کودک برای کوچولوهای نازمون 😴 در کانال روشنفکران باشید👇
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تجمع اعتراضی کشاورزان در اهواز منجر به درگیری شد
اعتراض به ممنوعیت کشت برنج درخوزستان است
معاون جهاد #کشاورزی بحران آب را دلیل این تصمیم اعلام کرده
#خبر
#اجتماعی
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تجمع اعتراضی دامداران در مقابل جهاد #کشاورزی استان فارس شیراز
امروز دامداران در #اعتراض به افزایش قیمت نهاده‌های دامی، صادرات بالای یونجه و کاهش قیمت شیر تجمع کردند
#خبر
#اجتماعی
@Roshanfkrane
روشنفکران
رمان #حس_سیاه #قسمت151 جلوی چشمان متعجبش، با گام های بلند از اتاق بیرون زدم! مشتم را به پیشانی ام تکیه دادم. باران...بهنام گفته...بود... وای! وحشت تا گلویم بالا آمد! نگران پله هارا گذراندم وپشت میز نشستم. توی فکر فرو رفتم... باران...خدا...عدالت...عشق...زندگی!…
رمان #حس_سیاه

#قسمت152
کارم به من یاد داد که هر اشتباهی یک تاوانی داره...درسته؟!
پوزخندی زد و ماگ قهوه اش را برداشت.
سیما پوزخندی به بساط روی میز زد:
-آقای قانون!
شما که وکیل این مملکتی چرا؟!
خندید:
-برای تو گذاشتم سیما جان...
وگرنه که مدت هاست لب به این چیزها نمی زنم!
سیمالبخندی خونسرد زد وروی مبل جدیدش نشست.
-از اون صدا و حرکاتتون مشخصه!
لبخندی زد و روبروی سیما نشست.
یک پایش را روی پای دیگرش انداخت.
جدی به عمق غمگین سبز چشم های نافذش نگریست.
-ازت خواستم بیای اینجا تا از دو چیز مطمئن بشم...
دخترک ابروهای نازکش را درهم فرو برد.
-اولیش اینکه ببینم از اینکه با اون پسره الدنگ ازدواج کردی پشیمون هستی یانه...
اما دیدم به قدری سرد و منطقی شدی که اصلا اسمش هم نمیاری!
وهمچنین مغرور...که نمی تونی یک کلمه لب هات رو باز کنی و بگی ببخشید عمو!
ندونستم،نفهمیدم،به حرفت گوش نکردم!
بلند شد و پشت مبل سیما ایستاد.
روی دخترک خم شد و عصبی فریاد کشید:
-بگی خام بودم،جوونی کردم،نفهمیدم زن این پسره آشغال شدم فقط چون خوشگل بود!
فقط چون احساساتی و زبون باز بود!
نگفتی!
نمی گی!
سیما چشم هایش را ازفریاد عمویش بست وسرش را چندین بار هیستیریک تکان داد:
-من اشتباه کردم...آره...اشتباه کردم به اون پسره عوضی اعتماد کردم...همین رو می خواستی بشنوی عمو؟!
آره...امیرسام یک انگل بود...
هرچی بود شوهر من بود زندگی من بود عشق من بود!
پشیمون نیستم...چون می دونم همینجوری که سر اون دختره ی کثافت و سر بهونه ی بچه یک ماهه ام، اینجوری دلم رو شکست،
بلایی بزرگتر از اینی که سرمن آورده سر خودش میاد!
شکوهی خندید و دستی به موهای کم پشتش کشید.
روی مبل روبرویش نشست و روی زانوهایش خم شد:
-نه...خوبه...می بینم بالاخره سر عقل اومدی!
دستی به دور لب هایش کشید:
-یک چیزی بخور...رنگ به صورتت نداری دختر لجباز!
سیما پوزخندی زد و به زور کمی از عرق موردعلاقه اش را توی جام پایه بلند شیشه ای ریخت.
-حالا قضیه دوم که خیلی مهمه!
تو جدیدا پرونده ی اون خانواده دوزاری خالت رو قبول کردی؟
سیما جرعه ای از نوشیدنی تلخ وتندش چشید.
-بله...
شکوهی عینک طبی اش را از چشم برداشت وبه صورت آرام سیما خیره شد.
-هنوز طرف اون خانواده ی...
سیما جامش را محکم روی میز کوبید:
-اون زن خالمه...اون مردباصفای دست به خیرهم شوهر خالمه...
اون دوتا دختر کوچولو وپسر معصومی هم که کشته شدن هم دخترخاله وپسر خالمن!
بهتون اجازه نمی دم اینجوری ازشون اسم ببری!
شکوهی بلند خندید و به مبل راحت و گران ق
یمتش تکیه داد.
سیما انگشت اشاره اش را پایین آورد و استفهامی نگاهش کرد.
شکوهی میان خنده اش سرش را صاف کرد:
-دختره ی بی چاره...
من خرجت رو دادم...من وکیلت کردم...من تونستم کاری کنم به قدری ثروتمند بشی که اون پسره عوضی بیاد باهات ازدواج کنه وحسابی ازت سواستفاده کنه و بذاره بره!
من تورو وکیل کردم...
وگرنه که الآن باید تو پس کوچه های روستای همون خاله جونت،
مثل یک دختر جوون با گونه های گل انداخته ولباس محلی گدایی می کردی که!
بعد اونوقت می خوای مقابل من قرار بگیری؟!
سیما لبخند تلخی زد و جامش را برداشت:
-می دونم شما اسطوره وکالت ایران هستی...می دونم کارم با شکست مواجه می شه...می دونم سخت ترین پرونده ها رو قبول کردی و با موفقیت به اتمامشون رسوندی!
اما تمام تلاشم رو برای دخترخاله وپسرخالم می کنم که دست اون زنیکه روانی کشته شدن!
شکوهی جدی توی چشم های مصمم سیما خیره شد:
-از خر شیطون پیاده شو دختر...
این پرونده یک باخت مفتضحانه می شه...برای اعتبارت بده!
پرونده خالت رو پس بده وبیا کمک من کن تا باهم برای خلاصی باران اسدی تلاش کنیم!
می دونی که من چند روز پیش با شوهرش ملاقات کردم وپرونده رو ازش گرفتم!
هم پولش خوبه هم راحت می شه اثبات کرد دختره جنون گرفته و از قصاص نجاتش داد!
به خالت هم بگو روبروی من قرار گرفتی و نتونستی بهم نه بگی!
سیما سرش را تکان داد و دهانش را با دستمال کاغذی پاک کرد.
-حالا من یک پیشنهاد بهتر دارم...
شما این پرونده رو قبول نکنین!
شکوهی چشم هایش را ریز کرد:
-چرا؟

#ادامه_دارد...👇👇👇
@Roshanfkrane
روشنفکران
رمان #حس_سیاه #قسمت152 کارم به من یاد داد که هر اشتباهی یک تاوانی داره...درسته؟! پوزخندی زد و ماگ قهوه اش را برداشت. سیما پوزخندی به بساط روی میز زد: -آقای قانون! شما که وکیل این مملکتی چرا؟! خندید: -برای تو گذاشتم سیما جان... وگرنه که مدت هاست…
رمان #حس_سیاه

#قسمت153
دخترک خندید و ردیف دندان های سفیدش در قاب لب های سرخ رژ مالیده اش،به خوبی نمایان شد.
-چون من می خوام این پرونده رو با موفقیت تموم کنم و تا کیارش فردین بجنبه برای زنش دنبال وکیل خوب بگرده، برم قوه قضاییه و سریع تر کار هارو پیگیری کنم که زودتر قصاص بشه!
شکوهی پوزخند زد وسرش را کج کرد:
-چه بی رحم شدی تو!
سیما لب هایش را مکید:
-قبول کن عمو! لطفا!
اینجوری من دست از پرونده علیرضا وحسنا نمی کشم و روبروی هم قرار نمی گیریم...
دوست ندارم باهم رقابت کنیم...
نه شما با منی که عین دخترت بزرگم کردی و نه من که شما برام مثل یک پدر دلسوز و نمونه بودی!
شکوهی دستی به صورتش کشید و صاف نشست.
سیما نگاهش را با ناز از صورت عمویش دزدید:
-به نظرم پیشنهاد خوبی باشه!
-نه...تو سر هیچ پرونده ای اینقدر سماجت نمی کنی...
چی شده؟!
می خوای پسره رو تلکه کنی؟!
سیما خندید:
-خداروشکر همه می دونن من چقدر پولدارم و چشمم به ثروت هیچ پسری نیست!
-پس چی؟
سیما از پشت دیواره ظریف وشفاف جام، به چشم های عمویش زل زد:
-فکر کنین پرونده خالمه...
اون برام مثل مادر بود و قبل از اینکه بیارینم تهران و خرج تحصیلم رو بدین،من رو بزرگ وتربیت کرد!
نمی خوام احتمال جبران زحماتش رو اینجوری ازبین ببرم!
-توکه باهاشون دعوا داشتی؟
می گفتی سنتی هستن وتو...
سیما لبخندی وسیع روی لب نشاند:
-دعوا دارم ولی از ته قلب که دوستشون دارم!
ندارم؟
شکوهی پوزخندی زد و بلند شد.
روی سیما خیمه زد و جدی گفت:
-پسره رو دوست داری؟
سیما آب دهانش را با وحشت قورت داد و عقب کشید.
موهایش را پشت گوشش زد و بلند شد.
عمویش عقب گردی کرد و بعد برگشت وتوی صورت سفیدرنگش زل زد.
-این چه حرفیه؟
چی می گی واسه خودت عمو؟!
من از هرچی عشق وعاشقیه دیگه متنفرم...لطفا مزخرف نگین!
عمویش خندید.
-این بار می خوام پرونده خودت رو قبول کنم...
ازت اعتراف می گیرم...
بالاخره مجبوری جواب بدی!
چیه؟ دیدی عاشق زنشه و حسودیت شد این شانس رو تو از همسفرزندگیت،شوهرالدنگت نداشتی ومی خوای بیفتی دنبال کار این بیچاره تا با کشتن زنش،
جیگرت خنک بشه و آروم بگیره؟!
سیما خشکش زد.
حرکت دست هایش متوقف شد و شگفت زده به صورت خونسرد عمویش خیره شد.
چشم های وق زده اش را بست وسعی کرد نفس عمیق بکشد!
هرچه رشته بود پنبه شده بود وازاین بابت از خودش عصبی شد وحرصش گرفت!
جوشس اشک را تاپشت پرده ی نگاهش حس کرد اما با مشت کردن دستانش،مثل حیوان وحشی آماده به حمله،به عمویش خیره شد:
-نه!
می خوام فقط قاتل پسرخالم ودخترخالم رو به حکمش برسونم!
اون عوضی باید تاوان کشتن اون دختر بچه ی بی گناه و معصوم رو بده...نباید بده؟!
آفرین...عدالتت کجا رفته عموجان من؟
شکوهی خندید و به مبل تکیه زد.
جام را از دست لرزان از خشم سیما بیرون کشید وخونسرد لبخند زد:
-واسه من زیرو رو نکش دخترجان...من تاحالا از چهل پنجاه تا قاتل زنجیره ای هم اعتراف گرفتم...می خوای کسی که همه چیزها رو یادت داده رو خرکنی؟
ببینم دستت رو!
سیما باشتاب دستانش را پشت کمرش قفل کرد.
-می بینی؟
وقت هایی که می بینی کشتی آرزوهات به گل نشسته اینجوری از عصبانیت می لرزی!
اینطور نیست؟!
سیما شالش را روی موهایش انداخت و موهایش را پوشاند.
کیفش را برداشت وعصبی سالن را طی کرد.
صدای فریاد عمویش،منعکس شد:
-به یک شرط اجازه می دم این پرونده رو ازم بگیری و قبول نمی کنم...به شرطی که تو
هم عقب بکشی واز اون پرونده لعنتی خاله ات بیرون بیای!
می تونی پرونده رو بسپاری به مرجع قضایی و ازش استعفا بدی!
جوری که نه من تواین جریانات دستی داشته باشم و نه تو!
تا فردا می تونی فکر کنی...
اگه این شرط رو قبول کنی...پرونده ی باران رو بهت می دم و قرار با کیارش می ذارم که نمی تونم پرونده زنش رو قبول کنم.
منتظرتم!
سیما که ایستاده بود دستی به صورتش کشید و عصبی در را بهم هم زد.
غرق فکر و بی حوصله از سالن همکف برج عمویش خارج شد و پشت رل ماشینش نشست.
این چه زندگی ای بود؟!

#ادامه_دارد...👇👇👇
@Roshanfkrane
آنهایی که بهشت زندگی را
برایمان جهنم کرده اند....
مجبورند متقاعدمان کنند که
بهشت جای دیگری است!

کارل_پوپر
#پیام_شب
@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
کریم اهل بیت
میلاد امام حسن مجتبی، میلاد نور، در نیمه ماه نور، بر عاشقان نور مبارک باد...
#سلام_صبحگاهی
@Roshanfkrane
♦️ایران برای توتال مهلتی دو ماهه تعیین کرد

🔹وزیر نفت ایران ۶۰ روز به شرکت نفتی بزرگ توتال وقت داده است از تحریم های آمریکا علیه ایران معافیت بگیرد یا در غیر این صورت سهم خود را در پروژه چند میلیارد دلاری پارس جنوبی از دست خواهد داد.

🔸توتال ژوییه گذشته با امضای توافقی سهامدار اصلی پروژه ۴.۸ میلیارد دلاری توسعه فاز یازدهم گازی پارس جنوبی شد. دیگر شریک این پروژه شرکت ملی نفت چین و پتروپارس ایران هستند.

🔹خبرگزاری رویترز به نقل از یک شرکت ممتاز در زمینه ردگیری فعالیت نفتکش ها گزارش می دهد که صادرات نفت خام ایران در ماه مه کمی افت کرد که می تواند اولین نشانه تاثیر تهدیدهای آمریکا بعد از خروج از برجام باشد.

🔸این خبرگزاری همزمان به نقل از منابع آگاه نوشت که شرکت "صنایع ریلاینس" هند که صاحب بزرگترین مجموعه پالایشگاه های جهان است قصد دارد خرید نفت از ایران را متوقف کند.
#خبر
#اقتصاد
#برجام

@Roshanfkrane