شخصی، وارد دهی شد و در مکانی
که اهالی ده جمع شده بودند
نشست و بنای گریه گذاشت.سبب گریهاش را پرسیدند، گفت: من مردغریبی هستم و شغلی ندارم برای بدبختی خودم گریه میکنم،مردم ده او را به شغل کشاورزی گرفتند.
شب دیگردیدند همان مرد باز گریه میکند، گفتند هان!؟ دیگر چه شده است تو را؟حالا که شغل پیدا کردی، گفت: شما همه منزل و ماءوا مسکن دارید و میتوانید خوتان
را از سرماو گرما حفظ کنید ولی من غریبم و خانه ندارم برای همین بدبختی گریه میکنم.بار دیگر اهالی ده همت کردن و برایش خانهای تهیه کردند و وی را در آنجا جا دادند.ولی شب باز دیدند دارد گریه میکند. وقتی علت را پرسیدندگفت: هر کدام از شماها همسری دارید ولی من تنها در میان اطاقم میخوابم.مردم این مشکل او را نیز حل کردند و دختری از دختران ده را به ازدواج او در آوردند.ولی باز شب هنگام داشت گریه میکرد. گفتند باز چی شده،گفت: همه شما سید هستید و من در میان شما اجنبی هستم.به دستور کدخدا شال سبزی به کمر او بستند تا شاید از صدای گریه او راحت شوندولی با کمال تعجب دیدند او شب باز گریه میکند، وقتی علت را پرسیدند.گفت: بر جد غریبم گریه میکنم و به شما هیچ ربطی ندارد!!!
#حکایت
#تفکر
@Roshanfkrane
که اهالی ده جمع شده بودند
نشست و بنای گریه گذاشت.سبب گریهاش را پرسیدند، گفت: من مردغریبی هستم و شغلی ندارم برای بدبختی خودم گریه میکنم،مردم ده او را به شغل کشاورزی گرفتند.
شب دیگردیدند همان مرد باز گریه میکند، گفتند هان!؟ دیگر چه شده است تو را؟حالا که شغل پیدا کردی، گفت: شما همه منزل و ماءوا مسکن دارید و میتوانید خوتان
را از سرماو گرما حفظ کنید ولی من غریبم و خانه ندارم برای همین بدبختی گریه میکنم.بار دیگر اهالی ده همت کردن و برایش خانهای تهیه کردند و وی را در آنجا جا دادند.ولی شب باز دیدند دارد گریه میکند. وقتی علت را پرسیدندگفت: هر کدام از شماها همسری دارید ولی من تنها در میان اطاقم میخوابم.مردم این مشکل او را نیز حل کردند و دختری از دختران ده را به ازدواج او در آوردند.ولی باز شب هنگام داشت گریه میکرد. گفتند باز چی شده،گفت: همه شما سید هستید و من در میان شما اجنبی هستم.به دستور کدخدا شال سبزی به کمر او بستند تا شاید از صدای گریه او راحت شوندولی با کمال تعجب دیدند او شب باز گریه میکند، وقتی علت را پرسیدند.گفت: بر جد غریبم گریه میکنم و به شما هیچ ربطی ندارد!!!
#حکایت
#تفکر
@Roshanfkrane
۲۰ می
زادروز بالزاک، نویسنده نامی فرانسه 🌺
پیشوای مکتب رئالیسم در ادبیات
🖌 از پرکارترین نویسندگان دنیا
📚 آثار معروف:
باباگاریو
اورژنی گرانده
زنبق دره
روزهای بر باد رفته
#مناسبت
@Roshanfkrane
زادروز بالزاک، نویسنده نامی فرانسه 🌺
پیشوای مکتب رئالیسم در ادبیات
🖌 از پرکارترین نویسندگان دنیا
📚 آثار معروف:
باباگاریو
اورژنی گرانده
زنبق دره
روزهای بر باد رفته
#مناسبت
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک دومینوی زیبا و دیدنی که در آن میتوانید بسیاری از قوانین فیزیک را حتمل بینید !👌👌
#جالب
#خلاقیت
@Roshanfkrane
#جالب
#خلاقیت
@Roshanfkrane
هیچکس هم نپرسید شهری که بیش از 2 هزار مسجد دارد
مساحت مصلایش 65 هکتار است
چرا کارتن خواب دارد....
#اجتماعی
@Roshanfkrane
مساحت مصلایش 65 هکتار است
چرا کارتن خواب دارد....
#اجتماعی
@Roshanfkrane
امروز مجبور شدم به سربازی شلیک کنم که وقتی روی زمین افتاد، اسم زنش را صدا میکرد. ماریا ... ماریا ... و بعد جلو چشمان من مرد. به گردنش، آویزی بود که عکس عروسی خودش و دخترک کمسنی در آن بود. حدس زدم ماریاست. از خودم بدم آمد. من معمولا پای افراد را نشانه میگیرم. سعی میکنم آنها را نکشم. فقط زخمی کنم تا دنبال ما نیایند. اما وقتی پای این سرباز را نشانه گرفته بودم، ناگهان خم شد و گلوله به سینهاش خورد. حالا ماریای کوچکش چقدر باید منتظر او بماند. چقدر باید شال و پیراهن گرم ببافد که یک روز مردش از جنگ برگردد. ماریا حتی نمیداند که مردش زیر باران برای آخرین بار فقط اسم او را صدا زد. جنگ بدترین فکر بشر است. از بچگی فکر میکردم مگر آدمها مجبورند با هم بجنگند و حالا میبینم بله. گاهی مجبورند، چون آنها که دستور جنگ را میدهند، زیر باران نیستند. میان گلولای نیستند و با فکر چشمان سبز ماریا نمیمیرند. آنها در خانههای گرمشان نشستهاند. سیگار میکشند و دستور میدهند. کاش اسلحهام را به سمت رییسانی میگرفتم که در خانههای گرمشان نشستهاند. بچههایشان در استخر شنا میکنند و آن با یک خودنویس گران، حکم مرگ هزاران همسر ماریاها را امضا میکنند. راحتتر از نوشتن یک سلام...
#آندره_مالرو
#داستان
#تفکر
@Roshanfkrane
#آندره_مالرو
#داستان
#تفکر
@Roshanfkrane
عضو شورای شهر تهران:
🔹یافتههای ما میگوید مومیایی کشف شده در شهر ری، متعلق به «رضاشاه» بود
🔹محل دفن را «مسئولین امر» میدانند.
#خبر
#رضاشاه
@Roshanfkrane
🔹یافتههای ما میگوید مومیایی کشف شده در شهر ری، متعلق به «رضاشاه» بود
🔹محل دفن را «مسئولین امر» میدانند.
#خبر
#رضاشاه
@Roshanfkrane
احتمالاً وقتی خدای متعال را ببینم، بعد از چاق سلامتی اولین چیزی که از او می پرسم این است: بزرگوار اگر خودت بچه داشتی، دوست داشتی #سرطان بگیره؟
احتمالاً دستی به ریش انبوهش می کشد و می گوید: حتماً حکمتی تویش بوده فرزندم! من هم قدم زنان می روم طرف جهنم!
امروز زنگ زدم به محمد رفیقی که دارد با #سرطان می جنگد. فکر می کرد خبر ندارم درگیر شیمی درمانی بوده. با همان خنده های همیشگی اش لیونل مسی وار می خواست من و سرطان را با هم دریبل بزند!می دانستم روز سرطان است، اما آدم نمی داند بگوید روز سرطانت مبارک رفیق؟ یا دمت گرم داری سرطان رو ضایع می کنی؟! مثل یک بنده خدایی که رفته بود ختم، دم در به پسر متوفی گفته بود ببخشید بابات مُرد!
اینکه چرا و چطور دو بار #سلام _بمبئی را دیدم بماند. کاری هم به داستانش ندارم. کارگردان هم دنبال فتح اسکار نبوده. خواسته فیلم بسازد و بفروشد و ملت هم یک حال شرعی بکنند! اما از اینکه هیچ بهانه ای برای مرگ بازیگر زن و اشک آلود کردن ته فیلم جز سرطان پیدا نکرده بودند حالم گرفته شد.
اعتراف می کنم که در طول نزدیک به ده سال با نام مستعار شاید بیشتر از هزار داستان خانوادگی نوشته ام. بعضی هایشان داستان های پدر و مادر دار بودند و بعضی ها هم سفارشی و از «سلام بمبئی» هم هندی تر! اما هیچوقت قهرمان قصه را با سرطان حذف نکردم. برای اینکه فکر می کردم ممکن است یک نفر که با این بیماری درگیر است یا عضوی از خانواده اش این داستان را بخوانند و من حق ندارم بخشی از شجاعتش را بدزدم.
یعنی کارگردان برای یک لحظه فکر نکرد در کشوری که سرطان مثل سرماخوردگی همه گیر شده، یک بیمار سرطانی وقتی پلان آخر فیلم را می بیند ممکن است نتواند از روی صندلی بلند شود؟
وقتی کسی می گوید «سرطان پایان زندگی نیست» دلم می خواهد عین شمشیر زن یک دست، او را از وسط به چهار قاچ مساوی تقسیم کنم. سرطان درد دارد، هزینه دارد، ترس دارد اما خداوکیلی به جمله های نخ نمایی از این دست هیچ نیازی ندارد. کمی خلاقیت به خرج بدهید!
وقتی با کسی روبرو می شوم که با لبخند دارد با بیماری می جنگد، دنبال این نیست که پول خردهای ترحم را بریزد توی قلک وجودش، دندان هایش را به هم می ساید که دردش را بیرون نریزد، مژه هایش را به هم فشار می دهد که اشکش نلغزد روی گونه اش، انگشت هایش را جوری مشت می کند که ناخنش فرو می رود توی پوستش.. تحسینش می کنم.
زمین بخشی از شجاعتش را مدیون آنهاست که با بیماری می جنگند و دردهایشان را پشت لبخند پنهان می کنند. اینها دل آدم را به زندگی قرص می کنند. ته مانده شجاعت کره زمین توی چشم های صبور همین ها قایم شده است.
#اجتماعی
#سرطان
@Roshanfkrane
احتمالاً دستی به ریش انبوهش می کشد و می گوید: حتماً حکمتی تویش بوده فرزندم! من هم قدم زنان می روم طرف جهنم!
امروز زنگ زدم به محمد رفیقی که دارد با #سرطان می جنگد. فکر می کرد خبر ندارم درگیر شیمی درمانی بوده. با همان خنده های همیشگی اش لیونل مسی وار می خواست من و سرطان را با هم دریبل بزند!می دانستم روز سرطان است، اما آدم نمی داند بگوید روز سرطانت مبارک رفیق؟ یا دمت گرم داری سرطان رو ضایع می کنی؟! مثل یک بنده خدایی که رفته بود ختم، دم در به پسر متوفی گفته بود ببخشید بابات مُرد!
اینکه چرا و چطور دو بار #سلام _بمبئی را دیدم بماند. کاری هم به داستانش ندارم. کارگردان هم دنبال فتح اسکار نبوده. خواسته فیلم بسازد و بفروشد و ملت هم یک حال شرعی بکنند! اما از اینکه هیچ بهانه ای برای مرگ بازیگر زن و اشک آلود کردن ته فیلم جز سرطان پیدا نکرده بودند حالم گرفته شد.
اعتراف می کنم که در طول نزدیک به ده سال با نام مستعار شاید بیشتر از هزار داستان خانوادگی نوشته ام. بعضی هایشان داستان های پدر و مادر دار بودند و بعضی ها هم سفارشی و از «سلام بمبئی» هم هندی تر! اما هیچوقت قهرمان قصه را با سرطان حذف نکردم. برای اینکه فکر می کردم ممکن است یک نفر که با این بیماری درگیر است یا عضوی از خانواده اش این داستان را بخوانند و من حق ندارم بخشی از شجاعتش را بدزدم.
یعنی کارگردان برای یک لحظه فکر نکرد در کشوری که سرطان مثل سرماخوردگی همه گیر شده، یک بیمار سرطانی وقتی پلان آخر فیلم را می بیند ممکن است نتواند از روی صندلی بلند شود؟
وقتی کسی می گوید «سرطان پایان زندگی نیست» دلم می خواهد عین شمشیر زن یک دست، او را از وسط به چهار قاچ مساوی تقسیم کنم. سرطان درد دارد، هزینه دارد، ترس دارد اما خداوکیلی به جمله های نخ نمایی از این دست هیچ نیازی ندارد. کمی خلاقیت به خرج بدهید!
وقتی با کسی روبرو می شوم که با لبخند دارد با بیماری می جنگد، دنبال این نیست که پول خردهای ترحم را بریزد توی قلک وجودش، دندان هایش را به هم می ساید که دردش را بیرون نریزد، مژه هایش را به هم فشار می دهد که اشکش نلغزد روی گونه اش، انگشت هایش را جوری مشت می کند که ناخنش فرو می رود توی پوستش.. تحسینش می کنم.
زمین بخشی از شجاعتش را مدیون آنهاست که با بیماری می جنگند و دردهایشان را پشت لبخند پنهان می کنند. اینها دل آدم را به زندگی قرص می کنند. ته مانده شجاعت کره زمین توی چشم های صبور همین ها قایم شده است.
#اجتماعی
#سرطان
@Roshanfkrane
+ اورژانس بفرمایین
- سلام یه نفراینجادچارحمله قلبی شده
+ خانوم یا آقا؟
- خانوم
+ شرمنده آمبولانس زنانههامون همه ماموریتن ایشالاکه غم آخرتون باشه😐
تفکیک جنسیتی اورژانسی!!
#اجتماعی
@Roshanfkrane
- سلام یه نفراینجادچارحمله قلبی شده
+ خانوم یا آقا؟
- خانوم
+ شرمنده آمبولانس زنانههامون همه ماموریتن ایشالاکه غم آخرتون باشه😐
تفکیک جنسیتی اورژانسی!!
#اجتماعی
@Roshanfkrane
خب خداروشکر به مسئولینمون امیدوار شدیم😂
از اتاق فرمان اشاره کردن ایشون پاکستانی هستند...
@Roshanfkrane
از اتاق فرمان اشاره کردن ایشون پاکستانی هستند...
@Roshanfkrane
هر چه بگندد نمکش میزنند وای به روزی که بگندد نمک ...
سایت پلیس فتا توسط #ارتش_سایبری از دسترس خارج شد.😂
#خبر
#اجتماعی
@Roshanfkrane
سایت پلیس فتا توسط #ارتش_سایبری از دسترس خارج شد.😂
#خبر
#اجتماعی
@Roshanfkrane
مشکل اکثر کشورهای جهان سوم این است که:
شعور ملت شان، از شعور دولت شان
بیشتر است
👤کارل_پوپر
#اجتماعی
#تفکر
@Roshanfkrane
شعور ملت شان، از شعور دولت شان
بیشتر است
👤کارل_پوپر
#اجتماعی
#تفکر
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📽 برنامه زنده تلویزیونی
حضور نایب رئیس کمیسیون ویژه #حمایت_از_تولید_ملی با کت و شلوار خارجی😐
#اجتماعی
@Roshanfkrane
حضور نایب رئیس کمیسیون ویژه #حمایت_از_تولید_ملی با کت و شلوار خارجی😐
#اجتماعی
@Roshanfkrane
یک تمدن وقتی در سراشیبی
سقوط میافتد که بجای رسیدگی به امور زندگان ، بطور افراطی سعی در زنده نگه داشتن مردگانش کند.
#کاریکاتور
#مفهومی
#اجتماعی
@Roshanfkrane
سقوط میافتد که بجای رسیدگی به امور زندگان ، بطور افراطی سعی در زنده نگه داشتن مردگانش کند.
#کاریکاتور
#مفهومی
#اجتماعی
@Roshanfkrane
بیگناه ﭘﺎﯼ ﺩﺍﺭ ﺭﻓﺖ …
ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺖ ﺑﺎﻻﯼ ﺩﺍﺭ ﻫﻢ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﻓﺖ
ﭼﺎﻗﻮ ﺩﺳﺘﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﯾﺪ …
ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﺧﺎﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﮔﻞ ﻧﮑﺮﺩ …
ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﺩﻭﺭﯼ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩ …
ﺩﺭ ﻭ ﺗﺨﺘﻪ ﻫﻢ ” ﺍﺻﻼ ” ﺑﺎ ﻫﻢ ﺟﻮﺭ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ …
ﺑﺎﺭ ﮐﺞ ﻫﻢ ﭼﻪ ﺧﻮﺏ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺭﺳﯿﺪ …
ﺑﻪ ﺩﻋﺎﯼ ﮔﺮﺑﻪ ﮐﻮﺭﻩ ﻋﺠﺐ ﺑﺎﺭﻭﻧﯽ ﺍﻭﻣﺪ …
ﺗﺎﺯﻩ: ﮐﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺤﮑﻢ ﮐﺎﺭﯼ هم ﻋﯿﺐ ﮐﺮﺩ …
ﻣﺎﻩ ﻫﻢ ﭼﻪ ﺧﻮﺏ ﺯﯾﺮ ﺍﺑﺮ ﭘﻨﻬﻮﻥ ﻣﻮﻧﺪ …
ﻭ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎ ﭘﻮﻝ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺁﻭﺭﺩ
ﻭ ﻇﻠﻢ ﻣﻮﻧﺪﮔﺎﺭ ﺷﺪ !!!
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﺿﺮﺏ ﺍﻟﻤﺜﻞ ﻫﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻩ
#تفکر
@Roshanfkrane
ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺖ ﺑﺎﻻﯼ ﺩﺍﺭ ﻫﻢ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﻓﺖ
ﭼﺎﻗﻮ ﺩﺳﺘﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﯾﺪ …
ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﺧﺎﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﮔﻞ ﻧﮑﺮﺩ …
ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﺩﻭﺭﯼ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩ …
ﺩﺭ ﻭ ﺗﺨﺘﻪ ﻫﻢ ” ﺍﺻﻼ ” ﺑﺎ ﻫﻢ ﺟﻮﺭ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ …
ﺑﺎﺭ ﮐﺞ ﻫﻢ ﭼﻪ ﺧﻮﺏ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺭﺳﯿﺪ …
ﺑﻪ ﺩﻋﺎﯼ ﮔﺮﺑﻪ ﮐﻮﺭﻩ ﻋﺠﺐ ﺑﺎﺭﻭﻧﯽ ﺍﻭﻣﺪ …
ﺗﺎﺯﻩ: ﮐﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺤﮑﻢ ﮐﺎﺭﯼ هم ﻋﯿﺐ ﮐﺮﺩ …
ﻣﺎﻩ ﻫﻢ ﭼﻪ ﺧﻮﺏ ﺯﯾﺮ ﺍﺑﺮ ﭘﻨﻬﻮﻥ ﻣﻮﻧﺪ …
ﻭ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎ ﭘﻮﻝ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺁﻭﺭﺩ
ﻭ ﻇﻠﻢ ﻣﻮﻧﺪﮔﺎﺭ ﺷﺪ !!!
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﺿﺮﺏ ﺍﻟﻤﺜﻞ ﻫﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻩ
#تفکر
@Roshanfkrane
گاو ما ما مي کرد
گوسفند بع بع مي کرد
سگ واق واق مي کرد
و همه با هم فرياد مي زدند حسنک کجايي…؟
شب شده بود اما حسنک به خانه نيامده بود.
حسنک مدت هاي زيادي است که به خانه نمي آيد.
او به شهر رفته و در آنجا شلوار جين و تي شرت هاي تنگ به تن مي کند
او هر روز صبح به جاي غذا دادن به حيوانات جلوي آينه به موهاي خود چسب مو مي زند
موهاي حسنک ديگر مثل پشم گوسفند نيست چون او موهاي خود را اتو ميکند.
ديروز که حسنک با کبري چت مي کرد کبري گفت:
تصميم بزرگي گرفته است.
کبري تصميم داشت حسنک را رها کند
و ديگر با او چت نکند چون او با پتروس آشنا شده بود.
پتروس هميشه پاي کامپيوترش نشسته بود و چت مي کرد.
پتروس ديد که سد سوراخ شده اما انگشت او درد مي کرد چون زياد چت کرده بود.
او نمي دانست که سد تا چند لحظه ي ديگر مي شکند. پتروس در حال چت کردن غرق شد
براي مراسم دفن او کبري تصميم گرفت با قطار به آن سرزمين برود
اما کوه روي ريل ريزش کرده بود.
ريزعلي ديد که کوه ريزش کرده اما حوصله نداشت.
ريزعلي سردش بود و دلش نمي خواست لباسش را در آورد.
ريزعلي چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت.
قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد. کبري و مسافران قطار مردند
اما ريزعلي بدون توجه به خانه رفت.
خانه مثل هميشه سوت و کور بود.
الان چند سالي است که کوکب خانم همسر ريزعلي مهمان ناخوانده ندارد
او حتي مهمان خوانده هم ندارد.
او حوصله ي مهمان ندارد.
او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سير کند
ديگر تخم مرغ و پنير ندارد
چون همه چيز با تحريم ها گران شده است او گوشت ندارد
او آخرين بار که گوشت قرمز خريد چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت.
اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون کشور ما خيلي چوپان دروغگو دارد
به همين دليل است که ديگر در کتاب هاي دبستان آن داستان هاي قشنگ وجود ندارد
هیچکس هم نپرسید شهری که بیش از 2 هزار مسجد دارد
مساحت مصلایش 65 هکتار است
چرا کارتن خواب دارد..
#اجتماعی
@Roshanfkrane
گوسفند بع بع مي کرد
سگ واق واق مي کرد
و همه با هم فرياد مي زدند حسنک کجايي…؟
شب شده بود اما حسنک به خانه نيامده بود.
حسنک مدت هاي زيادي است که به خانه نمي آيد.
او به شهر رفته و در آنجا شلوار جين و تي شرت هاي تنگ به تن مي کند
او هر روز صبح به جاي غذا دادن به حيوانات جلوي آينه به موهاي خود چسب مو مي زند
موهاي حسنک ديگر مثل پشم گوسفند نيست چون او موهاي خود را اتو ميکند.
ديروز که حسنک با کبري چت مي کرد کبري گفت:
تصميم بزرگي گرفته است.
کبري تصميم داشت حسنک را رها کند
و ديگر با او چت نکند چون او با پتروس آشنا شده بود.
پتروس هميشه پاي کامپيوترش نشسته بود و چت مي کرد.
پتروس ديد که سد سوراخ شده اما انگشت او درد مي کرد چون زياد چت کرده بود.
او نمي دانست که سد تا چند لحظه ي ديگر مي شکند. پتروس در حال چت کردن غرق شد
براي مراسم دفن او کبري تصميم گرفت با قطار به آن سرزمين برود
اما کوه روي ريل ريزش کرده بود.
ريزعلي ديد که کوه ريزش کرده اما حوصله نداشت.
ريزعلي سردش بود و دلش نمي خواست لباسش را در آورد.
ريزعلي چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت.
قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد. کبري و مسافران قطار مردند
اما ريزعلي بدون توجه به خانه رفت.
خانه مثل هميشه سوت و کور بود.
الان چند سالي است که کوکب خانم همسر ريزعلي مهمان ناخوانده ندارد
او حتي مهمان خوانده هم ندارد.
او حوصله ي مهمان ندارد.
او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سير کند
ديگر تخم مرغ و پنير ندارد
چون همه چيز با تحريم ها گران شده است او گوشت ندارد
او آخرين بار که گوشت قرمز خريد چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت.
اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون کشور ما خيلي چوپان دروغگو دارد
به همين دليل است که ديگر در کتاب هاي دبستان آن داستان هاي قشنگ وجود ندارد
هیچکس هم نپرسید شهری که بیش از 2 هزار مسجد دارد
مساحت مصلایش 65 هکتار است
چرا کارتن خواب دارد..
#اجتماعی
@Roshanfkrane