Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
پرواز بر فراز زحل
نزدیک شدن به زحل از درون یک سفینۀ فضایی چطور به نظر می رسد؟ مجبور نیستید فقط تصور کنید – سفینه فضایی کاسینی این کار را در سال ۲۰۰۴ انجام داد
#نجوم
@Roshanfkrane
نزدیک شدن به زحل از درون یک سفینۀ فضایی چطور به نظر می رسد؟ مجبور نیستید فقط تصور کنید – سفینه فضایی کاسینی این کار را در سال ۲۰۰۴ انجام داد
#نجوم
@Roshanfkrane
محققان فضاپیمای گایا روز 25 آوریل مشخصه و جزئیات حدودا 1.6 میلیون ستاره را منتشر می کنند فضاپیمای گایا هر یک از ستارگان هدف را.در حدود ۷۰بار طی یک دوره 5 ساله رصد و دنبال خواهد کرد
#نجوم
@Roshanfkrane
#نجوم
@Roshanfkrane
🔺 روز جهانی #خلاقیت و #نوآوری / 21 آوریل
تصور جهان بدون وجود خلاقیت و نوآوری محال است.
#مناسبت
╭─•─═ঊــــــــــঈ═─•
@Roshanfkrane 🌷🌷
╰─•─═ঊــــــــــঈ═─╯
تصور جهان بدون وجود خلاقیت و نوآوری محال است.
#مناسبت
╭─•─═ঊــــــــــঈ═─•
@Roshanfkrane 🌷🌷
╰─•─═ঊــــــــــঈ═─╯
🌧آغاز بارش باران در کشور/ گردو غبار به ۳ استان رسید
هواشناسی:
🔹امروز بارش باران با ورود سامانه جدید، در استانهای آذربایجان شرقی، غربی، اردبیل، زنجان، ارتفاعات مرکزی، البرز و گیلان آغاز میشود.
🔹با گسترش دامنه این موج علاوه بر استانهایی که امروز بارانی هستند، فردا در استانهای کردستان، ایلام، قزوین،کرمانشاه، البرز، تهران، کرمان و یزد باران میبارد.
🔹روز دوشنبه بارش در ارتفاعات البرز به صورت برف است.
🔹امروز در استانهای خوزستان، ایلام و کرمانشاه شاهد پدیده گرد و غبار خواهیم بود، البته ریزگردها فردا کاهش یافته و تا عصر فردا رفع میشود.
#خبرهوا
@Roshanfkrane
هواشناسی:
🔹امروز بارش باران با ورود سامانه جدید، در استانهای آذربایجان شرقی، غربی، اردبیل، زنجان، ارتفاعات مرکزی، البرز و گیلان آغاز میشود.
🔹با گسترش دامنه این موج علاوه بر استانهایی که امروز بارانی هستند، فردا در استانهای کردستان، ایلام، قزوین،کرمانشاه، البرز، تهران، کرمان و یزد باران میبارد.
🔹روز دوشنبه بارش در ارتفاعات البرز به صورت برف است.
🔹امروز در استانهای خوزستان، ایلام و کرمانشاه شاهد پدیده گرد و غبار خواهیم بود، البته ریزگردها فردا کاهش یافته و تا عصر فردا رفع میشود.
#خبرهوا
@Roshanfkrane
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دل آزارترین شد چه دل آزارترین
#فریدون_مشیری
#شعر
@Roshanfkrane
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دل آزارترین شد چه دل آزارترین
#فریدون_مشیری
#شعر
@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
سلارعقیلی
گریه
های
هرشب
گریه
های
هرشب
با تو نگفته بودم
از گریه های هرشب
عشقت نشسته بر دل
جانم رسیده بر لب
🎤باصدای: #سالار_عقیلی
تقدیم به شما خوبان بزرگوار🌷🌷
#موسیقی
@Roshanfkrane
از گریه های هرشب
عشقت نشسته بر دل
جانم رسیده بر لب
🎤باصدای: #سالار_عقیلی
تقدیم به شما خوبان بزرگوار🌷🌷
#موسیقی
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺"موشن تاریخ بنای #سعدیه"
🔹از مجموعه ایران ما 1391
🔹کارگردان علی مریخی
🔹نریتور : استاد پرویز بهرام
#مناسبت
@Roshanfkrane
🔹از مجموعه ایران ما 1391
🔹کارگردان علی مریخی
🔹نریتور : استاد پرویز بهرام
#مناسبت
@Roshanfkrane
این شعر تقدیم به تمام متولّدین دهه های سی ، چهل، پنجاه و شصت؛ که اکنون خودساخته ترین پدران و مادران این سرزمین هستند :
من پُرم از خاطرات و قصه های کودکی
این که روباهی چگونه می فریبد زاغکی !
قصّهٔ افتادنِ دندانِ شیری از هُما
لاک پشت و تکّه چوب و فکرهای اُردکی !
قصّهٔ گاو حسن ، دارا و سارا و امین
روزٍ بارانی ، کتابٍ خیسٍ کُبری طِفلکی !
تیله بازی درحیاط و کوچه و فرشِ اتاق !
بر سرِ کبریت و سکه ، یا که درب تَشتکی !
چای والفجر و سماور نفتیِ کُنجِ اتاق
مادرم هرگز نیاورد استکان بی نعلبکی !
داستانِ نوک طلا با مخمل و مادر بزرگ !
در دهی زیبا که زخمی گشته بچّه لَک لَکی !
هاچ زنبور عَسل ، نِل در فراق مادرش !
یادٍ دوران اوشین و نقطه های برفکی !
هشت سال از دورهٔ شیرین امّا تلخِ ما
پر ز آژیرِ خطر با حمله های موشکی !
تا کجاها می برد این خاطره امشب مرا
کاش می رفتم به آن دورانِ خوبم ، دزدکی !
یاد آن دوره همیشه با من و در قلبٍ من
من به یاد و خاطراتت زنده ام ، ای کودکی !
دفترٍ مشقِ دبستانم ببین
پر ز مُهرِ آفرین ، صد آفرین !
راستی آن دفترِ کاهی کجاست ؟!
عکس حوض آبِ پُر ماهی کجاست ؟!
باز آیا ریز علی ها زنده اند ؟!
در حوادث جامه از تن کنده اند ؟!
کاش حالا خاله کوکب زنده بود !
عطرِ نانش خانه را آکنده بود !
ای معلّم خاطر و یادت به خیر
یادٍ درسِ آب بابایت به خیر !
هرکجا هستید ، هستی نوش تان !
کامیابی گرمیِ آغوشتان !
هم کلاسی های سالِ کودکم
دستهگلهایی ز یاس و میخکم !
باز از دل می کنم یادٍ شما
یادِ قلبِ سادهٔ شادِ شما
آدمی سر زنده از یاد است ، یاد !
رمزِ عمرِ آدمیزاد است یاد !
شادتان میخواهم و شادم کنید !
همکلاسی های من یادم کنید !
#شعر
@Roshanfkrane
من پُرم از خاطرات و قصه های کودکی
این که روباهی چگونه می فریبد زاغکی !
قصّهٔ افتادنِ دندانِ شیری از هُما
لاک پشت و تکّه چوب و فکرهای اُردکی !
قصّهٔ گاو حسن ، دارا و سارا و امین
روزٍ بارانی ، کتابٍ خیسٍ کُبری طِفلکی !
تیله بازی درحیاط و کوچه و فرشِ اتاق !
بر سرِ کبریت و سکه ، یا که درب تَشتکی !
چای والفجر و سماور نفتیِ کُنجِ اتاق
مادرم هرگز نیاورد استکان بی نعلبکی !
داستانِ نوک طلا با مخمل و مادر بزرگ !
در دهی زیبا که زخمی گشته بچّه لَک لَکی !
هاچ زنبور عَسل ، نِل در فراق مادرش !
یادٍ دوران اوشین و نقطه های برفکی !
هشت سال از دورهٔ شیرین امّا تلخِ ما
پر ز آژیرِ خطر با حمله های موشکی !
تا کجاها می برد این خاطره امشب مرا
کاش می رفتم به آن دورانِ خوبم ، دزدکی !
یاد آن دوره همیشه با من و در قلبٍ من
من به یاد و خاطراتت زنده ام ، ای کودکی !
دفترٍ مشقِ دبستانم ببین
پر ز مُهرِ آفرین ، صد آفرین !
راستی آن دفترِ کاهی کجاست ؟!
عکس حوض آبِ پُر ماهی کجاست ؟!
باز آیا ریز علی ها زنده اند ؟!
در حوادث جامه از تن کنده اند ؟!
کاش حالا خاله کوکب زنده بود !
عطرِ نانش خانه را آکنده بود !
ای معلّم خاطر و یادت به خیر
یادٍ درسِ آب بابایت به خیر !
هرکجا هستید ، هستی نوش تان !
کامیابی گرمیِ آغوشتان !
هم کلاسی های سالِ کودکم
دستهگلهایی ز یاس و میخکم !
باز از دل می کنم یادٍ شما
یادِ قلبِ سادهٔ شادِ شما
آدمی سر زنده از یاد است ، یاد !
رمزِ عمرِ آدمیزاد است یاد !
شادتان میخواهم و شادم کنید !
همکلاسی های من یادم کنید !
#شعر
@Roshanfkrane
واقعازیباست حتمابخونید👌👌
در روزگار قدیم تاجر ثروتمندی بود که چهار همسر داشت. همسر چهارم را بیشتر از همه دوست داشت و او را مدام با جواهرات گران قیمت پذیرایی می کرد. بسیار مراقبش بود و بهترین چیزها را به او می داد.
همسر سومش را هم خیلی دوست داشت و به او افتخار می کرد. نزد دوستانش او را برای جلوه گری می برد گرچه واهمه شدیدی داشت که روزی او با مرد دیگری برود و تنهایش بگذارد.
واقعیت این بود که او همسر دومش را هم بسیار دوست داشت. او بسیار مهربان بود و دائماً نگران و مراقب مرد بود. مرد در هر مشکلی به او پناه میبرد و او نیز به تاجر کمک می کرد تا گره کارش را بگشاید و از مخمصه بیرون بیاید.
اما همسر اول مرد زنی بسیار وفادار و توانا که در حقیقت عامل اصلی ثروتمند شدن او و موفق بودنش در زندگی بود. اما اصلاً مورد توجه مرد نبود. با وجود این که از صمیم قلب عاشق شوهرش بود اما مرد تاجر به ندرت وجود او را در خانه ای که تمام کارهایش با او بود حس می کرد و تقریباً هیچ توجهی به او نداشت.
روزی مرد احساس کرد به شدت بیمار است و به زودی خواهد مرد.
به دارایی زیاد و زندگی مرفه خود اندیشید و با خود گفت: من اکنون چهار همسر دارم ،اما اگر بمیرم دیگر کسی را نخواهم داشت، چه تنها و بیچاره خواهم شد ! بنابراین تصمیم گرفت با همسرانش حرف بزند و برای تنهاییش فکری بکند.
اول از همه سراغ همسر چهارمش رفت و گفت: من تو را از همه بیشتر دوست دارم و از همه بیشتر به تو توجه کرده ام و انواع راحتی ها را برایت فراهم آورده ام، حالا در برابر این همه محبت من آیا در مرگ با من همراه می شوی تا تنها نمانم؟
زن به سرعت گفت: "هرگز” ؛ همین یک کلمه و مرد را رها کرد.
مرد با قلبی که به شدت شکسته بود به سراغ همسر سومش رفت و گفت: من در زندگی تو را بسیار دوست داشتم آیا در این سفر همراه من خواهی آمد؟
زن گفت: البته که نه ! زندگی در این جا بسیار خوب است . تازه من بعد از تو می خواهم دوباره ازدواج کنم و بیشتر خوش باشم. قلب مرد از این حرف یخ کرد.
مرد تاجر به همسر دوم رو آورد و گفت: تو همیشه به من کمک کرده ای . این بار هم به کمکت نیاز شدیدی دارم شاید از همیشه بیشتر، میتوانی در مرگ همراه من باشی؟
زن گفت : این بار با دفعات دیگر فرق دارد. من نهایتاً می توانم تا گورستان همراه تو بیایم اما در مرگ … متأسفم !
گویی صاعقه ای به قلب مرد آتش زد. در همین حین صدایی او را به خود آورد: من با تو می مانم ، هر جا که بروی تاجر نگاهی کرد ، همسر اولش بود که پوست و استخوان شده بود. غم سراسر وجودش را تیره و تار کرده بود و هیچ زیبایی و نشاطی برایش باقی نمانده بود . تاجر سرش را به زیر انداخت و به آرامی گفت: "باید آن روزهایی که می توانستم به تو توجه میکردم و مراقبت می بودم…
در حقیقت همه ما چهار همسر داریم!
همسر چهارم که بدن ماست. مهم نیست چه قدر زمان و پول صرف زیبا کردن او بکنی وقت مرگ ،اول از همه او، تو را ترک می کند.
همسر سوم که دارایی ماست. هر چقدر هم برایت عزیز باشد وقتی بمیری به دست دیگران خواهد افتاد.
همسر دوم خانواده و دوستان ما هستند . هر چقدر صمیمی و عزیز باشند وقت مردن نهایتاً تا سر مزارت کنارت خواهند ماند.
همسر اول که روح ماست. غالباً به آن بی توجهیم و تمام وقت خود را صرف تن و پول و دوست مےکنیم. او ضامن توانمندی های ماست، اما ما ضعیف و تنها رهایش کرده ایم تا روزی که قرار است همراه باشد اما آن روز دیگر هیچ قدرت و توانی برایش باقی نمانده است..
#حکایت
#تفکر
@Roshanfkrane
در روزگار قدیم تاجر ثروتمندی بود که چهار همسر داشت. همسر چهارم را بیشتر از همه دوست داشت و او را مدام با جواهرات گران قیمت پذیرایی می کرد. بسیار مراقبش بود و بهترین چیزها را به او می داد.
همسر سومش را هم خیلی دوست داشت و به او افتخار می کرد. نزد دوستانش او را برای جلوه گری می برد گرچه واهمه شدیدی داشت که روزی او با مرد دیگری برود و تنهایش بگذارد.
واقعیت این بود که او همسر دومش را هم بسیار دوست داشت. او بسیار مهربان بود و دائماً نگران و مراقب مرد بود. مرد در هر مشکلی به او پناه میبرد و او نیز به تاجر کمک می کرد تا گره کارش را بگشاید و از مخمصه بیرون بیاید.
اما همسر اول مرد زنی بسیار وفادار و توانا که در حقیقت عامل اصلی ثروتمند شدن او و موفق بودنش در زندگی بود. اما اصلاً مورد توجه مرد نبود. با وجود این که از صمیم قلب عاشق شوهرش بود اما مرد تاجر به ندرت وجود او را در خانه ای که تمام کارهایش با او بود حس می کرد و تقریباً هیچ توجهی به او نداشت.
روزی مرد احساس کرد به شدت بیمار است و به زودی خواهد مرد.
به دارایی زیاد و زندگی مرفه خود اندیشید و با خود گفت: من اکنون چهار همسر دارم ،اما اگر بمیرم دیگر کسی را نخواهم داشت، چه تنها و بیچاره خواهم شد ! بنابراین تصمیم گرفت با همسرانش حرف بزند و برای تنهاییش فکری بکند.
اول از همه سراغ همسر چهارمش رفت و گفت: من تو را از همه بیشتر دوست دارم و از همه بیشتر به تو توجه کرده ام و انواع راحتی ها را برایت فراهم آورده ام، حالا در برابر این همه محبت من آیا در مرگ با من همراه می شوی تا تنها نمانم؟
زن به سرعت گفت: "هرگز” ؛ همین یک کلمه و مرد را رها کرد.
مرد با قلبی که به شدت شکسته بود به سراغ همسر سومش رفت و گفت: من در زندگی تو را بسیار دوست داشتم آیا در این سفر همراه من خواهی آمد؟
زن گفت: البته که نه ! زندگی در این جا بسیار خوب است . تازه من بعد از تو می خواهم دوباره ازدواج کنم و بیشتر خوش باشم. قلب مرد از این حرف یخ کرد.
مرد تاجر به همسر دوم رو آورد و گفت: تو همیشه به من کمک کرده ای . این بار هم به کمکت نیاز شدیدی دارم شاید از همیشه بیشتر، میتوانی در مرگ همراه من باشی؟
زن گفت : این بار با دفعات دیگر فرق دارد. من نهایتاً می توانم تا گورستان همراه تو بیایم اما در مرگ … متأسفم !
گویی صاعقه ای به قلب مرد آتش زد. در همین حین صدایی او را به خود آورد: من با تو می مانم ، هر جا که بروی تاجر نگاهی کرد ، همسر اولش بود که پوست و استخوان شده بود. غم سراسر وجودش را تیره و تار کرده بود و هیچ زیبایی و نشاطی برایش باقی نمانده بود . تاجر سرش را به زیر انداخت و به آرامی گفت: "باید آن روزهایی که می توانستم به تو توجه میکردم و مراقبت می بودم…
در حقیقت همه ما چهار همسر داریم!
همسر چهارم که بدن ماست. مهم نیست چه قدر زمان و پول صرف زیبا کردن او بکنی وقت مرگ ،اول از همه او، تو را ترک می کند.
همسر سوم که دارایی ماست. هر چقدر هم برایت عزیز باشد وقتی بمیری به دست دیگران خواهد افتاد.
همسر دوم خانواده و دوستان ما هستند . هر چقدر صمیمی و عزیز باشند وقت مردن نهایتاً تا سر مزارت کنارت خواهند ماند.
همسر اول که روح ماست. غالباً به آن بی توجهیم و تمام وقت خود را صرف تن و پول و دوست مےکنیم. او ضامن توانمندی های ماست، اما ما ضعیف و تنها رهایش کرده ایم تا روزی که قرار است همراه باشد اما آن روز دیگر هیچ قدرت و توانی برایش باقی نمانده است..
#حکایت
#تفکر
@Roshanfkrane
🔴هشدار ظریف: در صورت خروج آمریکا از برجام آماده از سرگیری فعالیتهای هستهای، ‘با سرعت بیشتر’ هستیم.
#سیاسی
@Roshanfkrane
#سیاسی
@Roshanfkrane
شما هم از آن هایی هستید که معتقدند انسان دارد عمرش را در اینترنت هدر می دهد؟ شما هم از آنهایی هستید که معتقدند آنهایی که عضو هیچ شبکه اجتماعی نیستند، دارند تند تند کتب خطی و به روزترین مقاله های علمی و جدیدترین رمان ها را می خوانند و تند تند پله های ترقی را بالا می روند
و توی مهمانی هایشان شعر سعدی می خوانند و باقلوای خانگی می خورند و تند تند گل می گویند و گل می شنوند
و هیچکس هم تند تند از روی آخرین جوک های تلگرامی اش روخوانی نمی کند؟
خب، من این طور فکر نمی کنم.
اینترنت و این دنیای اصطلاحاً مجازی، جذابترین جایی ست که بشر در طول حیاتش توانسته بسازد.
حالا این که هرکس چه استفاده ای از آن می کند به خودش مربوط است.
عده ای عمرشان را هدر می دهند (همان کاری که در دنیای اصطلاحاً واقعی می کنند)
و عده ای گنجینه را پیدا می کنند و کشف می کنند و می آموزند و ایده می گیرند و چشم هایشان بازتر از قبل می شود
و از دیوارها و مرزها رد می شوند و به جایی می روند که هرگز نبوده اند.
من فرق چندانی بین زندگی در دنیای واقعی و مجازی نمی بینم.
ما همان آدم ها هستیم. اگر در دنیای واقعی هی در حال امتحان کردن رژیم های مختلف لاغری ایم و از این و آن سراغِ «چی بخورم لاغر شم؟» را می گیریم،
در دنیای مجازی پیجِ "لاغری در 10 روز" را دنبال می کنیم.
اگر اهل مطالعه ایم، ناشران محبوبمان را دنبال و کتاب های جدیدی پیدا می کنیم.
اگر کارمان در شهر، دید زدن این و آن و نظر دادن راجع به لباس و هیکل و قیافه دیگران است، در شبکه های اجتماعی توی صفحه "دختران و پسرانِ فلان" می چرخیم و زیر عکس ها کامنتِ «واه واه چه زشت و چه بد تیپ» و «منم اگه انقد آرایش کنم به این خوشگلی می شم» و «این که همه جاش عملیه» می گذاریم.
اگر در دنیای واقعی اهل ورزش کردنیم، در دنیای مجازی ویدئوهای "تمرین در خانه بدون وسایل بدنسازی" را تماشا می کنیم. اگر ذاتاً اهل خاله زنک بازی ایم، در اینترنت هم دنبال مکانی با چنین هدفی می گردیم.
فحاشانِ دنیای مجازی، خردمندانِ منزه دنیای واقعی نیستند.
ما در هر دو دنیا دنبال علایق مان می رویم؛
دنبال چیزی که واقعاً هستیم. حالا گیریم با کمی ظرافت و مخفی کاری بیشتر.
به گمانم این که فکر کنیم اگر شبکه های اجتماعی و کلاً اینترنت وجود نداشت، ما داشتیم به بهترین و مفیدترین شکل ممکن زندگی می کردیم و شاد و خوشبخت و موفق بودیم، بزرگترین فریب خویشتن است.
اینترنت و مشتقاتش روی پله ترقی زندگی ما ننشسته اند. اگر این طور فکر می کنید، شکل استفاده تان از این گنجینه را عوض کنید.
#تفکر
@Roshanfkrane
و توی مهمانی هایشان شعر سعدی می خوانند و باقلوای خانگی می خورند و تند تند گل می گویند و گل می شنوند
و هیچکس هم تند تند از روی آخرین جوک های تلگرامی اش روخوانی نمی کند؟
خب، من این طور فکر نمی کنم.
اینترنت و این دنیای اصطلاحاً مجازی، جذابترین جایی ست که بشر در طول حیاتش توانسته بسازد.
حالا این که هرکس چه استفاده ای از آن می کند به خودش مربوط است.
عده ای عمرشان را هدر می دهند (همان کاری که در دنیای اصطلاحاً واقعی می کنند)
و عده ای گنجینه را پیدا می کنند و کشف می کنند و می آموزند و ایده می گیرند و چشم هایشان بازتر از قبل می شود
و از دیوارها و مرزها رد می شوند و به جایی می روند که هرگز نبوده اند.
من فرق چندانی بین زندگی در دنیای واقعی و مجازی نمی بینم.
ما همان آدم ها هستیم. اگر در دنیای واقعی هی در حال امتحان کردن رژیم های مختلف لاغری ایم و از این و آن سراغِ «چی بخورم لاغر شم؟» را می گیریم،
در دنیای مجازی پیجِ "لاغری در 10 روز" را دنبال می کنیم.
اگر اهل مطالعه ایم، ناشران محبوبمان را دنبال و کتاب های جدیدی پیدا می کنیم.
اگر کارمان در شهر، دید زدن این و آن و نظر دادن راجع به لباس و هیکل و قیافه دیگران است، در شبکه های اجتماعی توی صفحه "دختران و پسرانِ فلان" می چرخیم و زیر عکس ها کامنتِ «واه واه چه زشت و چه بد تیپ» و «منم اگه انقد آرایش کنم به این خوشگلی می شم» و «این که همه جاش عملیه» می گذاریم.
اگر در دنیای واقعی اهل ورزش کردنیم، در دنیای مجازی ویدئوهای "تمرین در خانه بدون وسایل بدنسازی" را تماشا می کنیم. اگر ذاتاً اهل خاله زنک بازی ایم، در اینترنت هم دنبال مکانی با چنین هدفی می گردیم.
فحاشانِ دنیای مجازی، خردمندانِ منزه دنیای واقعی نیستند.
ما در هر دو دنیا دنبال علایق مان می رویم؛
دنبال چیزی که واقعاً هستیم. حالا گیریم با کمی ظرافت و مخفی کاری بیشتر.
به گمانم این که فکر کنیم اگر شبکه های اجتماعی و کلاً اینترنت وجود نداشت، ما داشتیم به بهترین و مفیدترین شکل ممکن زندگی می کردیم و شاد و خوشبخت و موفق بودیم، بزرگترین فریب خویشتن است.
اینترنت و مشتقاتش روی پله ترقی زندگی ما ننشسته اند. اگر این طور فکر می کنید، شکل استفاده تان از این گنجینه را عوض کنید.
#تفکر
@Roshanfkrane
بساطِ دلبرانه ی #اردیبهشت پهن شد ...
تازه به سرآغازِ عشق رسیده ایم ...
التهابِ عجیبی میانِ دلم برپاست ...
یک احساسِ متفاوت ...
یک بیقراری ناب ... !
انگار قرار است اتفاقاتِ خوبی بیُفتَد ...
بادهایِ بهار ، پشتِ شیشه می رقصند ،
گل های باغچه ، بذرِ امید به دلم پاشیده اند ،
انگار زمین و زمان ، مژده ی روزهایِ بهتری برایم آورده ...
اردیبهشت است ...
بویِ بهشت را می شود از هر ثانیه اش استشمام کرد ..
حالِ خوبی دارم ...
قابلِ شرح نیست ...
دلم کمی قدم زدنِ جانانه در خیابان می خواهد ،
یک هندزفری ... ،
یک موزیکِ عاشقانه ی قرنِ بیستم ...
و کمی هم لبخند ،
همین برایِ شادی ام کافیست ... !
آری ...
"بعضی می رقصند که به خاطر بسپارند ، بعضی می رقصند که فراموش کنند ... "
و فراموشی ؛ لازمه ی این روزهاست ...
اردیبهشت ؛ عجب ماهِ خوبیست !
آدم هوَس میکند عاشق باشد ... !
نرگس_صرافیان_طوفان
#ادبی
@Roshanfkrane
تازه به سرآغازِ عشق رسیده ایم ...
التهابِ عجیبی میانِ دلم برپاست ...
یک احساسِ متفاوت ...
یک بیقراری ناب ... !
انگار قرار است اتفاقاتِ خوبی بیُفتَد ...
بادهایِ بهار ، پشتِ شیشه می رقصند ،
گل های باغچه ، بذرِ امید به دلم پاشیده اند ،
انگار زمین و زمان ، مژده ی روزهایِ بهتری برایم آورده ...
اردیبهشت است ...
بویِ بهشت را می شود از هر ثانیه اش استشمام کرد ..
حالِ خوبی دارم ...
قابلِ شرح نیست ...
دلم کمی قدم زدنِ جانانه در خیابان می خواهد ،
یک هندزفری ... ،
یک موزیکِ عاشقانه ی قرنِ بیستم ...
و کمی هم لبخند ،
همین برایِ شادی ام کافیست ... !
آری ...
"بعضی می رقصند که به خاطر بسپارند ، بعضی می رقصند که فراموش کنند ... "
و فراموشی ؛ لازمه ی این روزهاست ...
اردیبهشت ؛ عجب ماهِ خوبیست !
آدم هوَس میکند عاشق باشد ... !
نرگس_صرافیان_طوفان
#ادبی
@Roshanfkrane
هر آدمى دو قلب دارد.
قلبى كه از بودن آن با خبر است و قلبى كه از حضورش بيخبر.
قلبى كه از آن با خبر است، همان قلبى است كه در سينه مى تپد.
همان كه گاهى مى شكند،
گاهى مى گيرد و گاهى مى سوزد.
گاهى سنگ مى شود و سخت و سياه و گاهى هم از دست مى رود...
با اين دل است كه عاشق مى شويم،
با اين دل است كه نفرين مى كنيم و
گاهى وقت ها هم كينه مى ورزيم...
اما قلب ديگرى هم هست،
قلبى كه از بودنش بيخبريم.
اين قلب اما در سينه جا نمى شود
و بجاى اينكه بتپد،
مى وزد و مى بارد و مى گردد و مى تابد.
اين قلب نه مى شكند، نه مى سوزد و نه مى گيرد.
سياه و سنگ هم نمى شود..
زلال است و جارى مثل رود
نسيم است و آنقدر سبك كه هيچ وقت جا نمى ماند.
بالا مى رود و بالا مى رود و بين زمين و ملكوت مى رقصد.
اين همان قلبى است كه وقتى تو نفرين مى كنى،
او دعا مى كند.
وقتى تو مى رنجى، او مى بخشد.
اين قلب كار خودش را مى كند.
نه به احساست كارى دارد نه به تعقلت.
نه به آنچه مى گويى، نه به آنچه مى خواهى.
و آدم ها به خاطر همين است که دوست داشتنى اند.
به خاطر قلب ديگرشان،
❗️به خاطر قلبى كه از بودنش بي خبرند.❗️
#ادبی
#انگیزشی
@Roshanfkrane
قلبى كه از بودن آن با خبر است و قلبى كه از حضورش بيخبر.
قلبى كه از آن با خبر است، همان قلبى است كه در سينه مى تپد.
همان كه گاهى مى شكند،
گاهى مى گيرد و گاهى مى سوزد.
گاهى سنگ مى شود و سخت و سياه و گاهى هم از دست مى رود...
با اين دل است كه عاشق مى شويم،
با اين دل است كه نفرين مى كنيم و
گاهى وقت ها هم كينه مى ورزيم...
اما قلب ديگرى هم هست،
قلبى كه از بودنش بيخبريم.
اين قلب اما در سينه جا نمى شود
و بجاى اينكه بتپد،
مى وزد و مى بارد و مى گردد و مى تابد.
اين قلب نه مى شكند، نه مى سوزد و نه مى گيرد.
سياه و سنگ هم نمى شود..
زلال است و جارى مثل رود
نسيم است و آنقدر سبك كه هيچ وقت جا نمى ماند.
بالا مى رود و بالا مى رود و بين زمين و ملكوت مى رقصد.
اين همان قلبى است كه وقتى تو نفرين مى كنى،
او دعا مى كند.
وقتى تو مى رنجى، او مى بخشد.
اين قلب كار خودش را مى كند.
نه به احساست كارى دارد نه به تعقلت.
نه به آنچه مى گويى، نه به آنچه مى خواهى.
و آدم ها به خاطر همين است که دوست داشتنى اند.
به خاطر قلب ديگرشان،
❗️به خاطر قلبى كه از بودنش بي خبرند.❗️
#ادبی
#انگیزشی
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در گلستانه
شعری از دفتر حجم سبز
به مناسبت درگذشت
شاعر رنگها سهراب سپهری
تقدیم به همراهان عزیز کانال روشنفکران 🌹
#شعر
@Roshanfkrane
شعری از دفتر حجم سبز
به مناسبت درگذشت
شاعر رنگها سهراب سپهری
تقدیم به همراهان عزیز کانال روشنفکران 🌹
#شعر
@Roshanfkrane