... بعضی وقتها هجوم فکر و خیال مثل سیلاب گلآلود است. همهچیز را تکه پاره توی گودال سر میریزد. اول مثل باد و دود شکل ندارد، میوزد و میپیچد و داغ میکند. کمکم شکل میگیرد به صورت شبح مواج و پریشانی درمیآید و در صحرای تبآلود باطن جولان میدهد...
کتاب: مسافرنامه
#شاهرخ_مسکوب
انتشارات: پاریس، خاوران / ١٣٩٠
ج ٢، ص ۲۹
@Roshanfkrane
کتاب: مسافرنامه
#شاهرخ_مسکوب
انتشارات: پاریس، خاوران / ١٣٩٠
ج ٢، ص ۲۹
@Roshanfkrane
اینک صدای دوست از تهِ ریشههای کهن، از درون سینهی پهن زمین میآید، از راههای دور از قلههای بلند و دشتهای باز میگذرد و مثل تپش پنهانِ قلبِ ستاره به من میرسد. با صدای خاموش مرا مینامد و صدایِ او را در چشمهای خیس و دهانِ بازش میبینم... نگران و دلگرفته است و به زبان بیزبانی حرف میزند. حرفها در بطن من میرویند؛ مثل سر زدن جوانهی سبز در بطن دانه زیر سرمای زمستان، مثل بوی بهار! صدای دوست، صدای دوستی، از دیار فراموشی، از خلال کشتزارهای رنج، و زان برِ خوشههای اندوه!... صدای بیدار دوستی خاموش که در بستر ضمیر من خفته است. و آنگاه که خفته بودم به ندای او چشمهایم را باز و دستهایش را تماشا کردم. او مرا نامید و من در میان بودنیها به خود آمدم... صدای دوست آغاز من بود. دمیدن و شکفتن بود... صدایی همزاد بود که گفت تو نور چشمهای منی و من نگاهم را مثل دستهایم به او دادم و گفتم... تو را ای دوست در جلوههای گوناگون دوست دارم زیرا تو... مادر، زاینده و پرورندهی منی.
کتاب: سوگِ مادر / ص ۸ [ برگرفته از کتاب دیگر نویسنده: در کوی دوست]
به قلم: #شاهرخ_مسکوب و به کوشش #حسن_کامشاد
نشر: #نی
▪ نثری با قلم زیبا و بیپیرایهی شاهرخ مسکوب، در سوگِ مادر.
مسکوب در شرح درونیات خود استاد است و این ویژگی باعث میشود مخاطب لذت زیادی از نوشتههای او ببرد. سوگ مادر در زمرهی یادداشتهایی است که باید مزهمزهاش کرد و عجلهای برای تمام کردنش نداشت تا مجال کافی برای نزدیک شدن به ذهن نویسنده را داشت و بتوان لحظاتی با او زندگی کرد.
#کتاب
@Roshanfkrane
کتاب: سوگِ مادر / ص ۸ [ برگرفته از کتاب دیگر نویسنده: در کوی دوست]
به قلم: #شاهرخ_مسکوب و به کوشش #حسن_کامشاد
نشر: #نی
▪ نثری با قلم زیبا و بیپیرایهی شاهرخ مسکوب، در سوگِ مادر.
مسکوب در شرح درونیات خود استاد است و این ویژگی باعث میشود مخاطب لذت زیادی از نوشتههای او ببرد. سوگ مادر در زمرهی یادداشتهایی است که باید مزهمزهاش کرد و عجلهای برای تمام کردنش نداشت تا مجال کافی برای نزدیک شدن به ذهن نویسنده را داشت و بتوان لحظاتی با او زندگی کرد.
#کتاب
@Roshanfkrane
چه روز و شب بدی . قلبم خفه شده است. چنان سنگین و افسرده ام که انگار مرگ در رگ هایم جریان دارد. احساس مرگ میکنم: نه تلخ است، اندوهگین و جان گزاست، هیچ نیست. سنگین است و مثل سنگی که به پای مردی در دریا بسته شده باشد مرا به اعماق میکشد، فرو میروم، از آفتاب و هوا دور می شوم در ظلماتی بی هیچ امید آب حیاتی. این است احساس وصف ناپذیر من...
#شاهرخ_مسکوب
@Roshanfkrane
#شاهرخ_مسکوب
@Roshanfkrane
انگار حال هیچکس خوب نیست. لااقل کسانی را که ما میشناسیم و میبینیم. همه ایرانیها. همه منتظرند و از انتظار خسته شدهاند. مثل آدمهایی هستیم که بیرون قفس ایستادهایم. یک قفس عظیم ... احساس لش بودن، بیکاره و بیهوده بودن و ... آگاهی به همین بزدلی، به همین پناه به ساحل امن، کنج سلامت، آگاهی به همین حقیقت است که حالم را بد میکند. در ته دل من، موش ترسویی لنگر انداخته، که متاسفانه بیشرف نیست و گرنه راحتم میگذاشت.
*
نوشتن در نهایت کار کسی است که امید خوانندهای داشته باشد. نه مال ما که آوارهایم. معلوم نیست با کی حرف میزنیم. گرفتم که آواره نبودیم، در آغوش گرم مام میهن بودیم. تازه خطاب به چه کسی حرف بزنیم، رو به طرف کی بیاوریم؟
*
بار گذشته چنان سنگین است که انگار آینده هم در گذشتهای جای گرفته که نیست، که دیده نمیشود. زمان حال، بدون مدت، نوعی هیچی، تهی مداوم است. دشت بیمنظره، راه بیدررو و یا حرکت ایستاست...
📕: روزها در راه
✍🏻: #شاهرخ_مسکوب
*
نوشتن در نهایت کار کسی است که امید خوانندهای داشته باشد. نه مال ما که آوارهایم. معلوم نیست با کی حرف میزنیم. گرفتم که آواره نبودیم، در آغوش گرم مام میهن بودیم. تازه خطاب به چه کسی حرف بزنیم، رو به طرف کی بیاوریم؟
*
بار گذشته چنان سنگین است که انگار آینده هم در گذشتهای جای گرفته که نیست، که دیده نمیشود. زمان حال، بدون مدت، نوعی هیچی، تهی مداوم است. دشت بیمنظره، راه بیدررو و یا حرکت ایستاست...
📕: روزها در راه
✍🏻: #شاهرخ_مسکوب
دیروقت است. خستهام. تنهایی مثل خالیِ ورمکرده و تاریکِ توی خمرهای سربسته اطاق را پُر کرده. خواب پناهگاه خوبی است: خواب و خاموشی...
#شاهرخ_مسکوب
@Roshanfkrane
#شاهرخ_مسکوب
@Roshanfkrane
ما ایرانیها مردمی هستیم که پرسش نمیکنیم در عوض پاسخ همهچیز را داریم.
اهل دین و شیفتهٔ ایمانیم نه مرد فلسفه و تفکر...
📕: روزها در راه - جلد اول
✍🏻: #شاهرخ_مسکوب
🏷: انتشارات #خاوران
ص ۲۵۷
@Roshanfkrane
اهل دین و شیفتهٔ ایمانیم نه مرد فلسفه و تفکر...
📕: روزها در راه - جلد اول
✍🏻: #شاهرخ_مسکوب
🏷: انتشارات #خاوران
ص ۲۵۷
@Roshanfkrane
☀️🕊
#کتاب_نوشته
از سویی ویژگی #عشق چنان است که نمیتواند در یک نفر بماند و باید به دیگری راه یابد، بدون معشوق کسی عاشق نیست، ولی از سویی دیگر، سرشت عشق انفرادی است هر کس باید خود آن را دریابد. عشق امری اجتماعی-ضداجتماعی، چیزی است با گوهری دوگانه و با سامانی بیسامان؛ تا آنجا که اجتماعی است و به نهاد و روان و فرهنگ انسانِ اجتماعی پیوسته، قابل انتقال به دیگری است و تا آنجا که امری فردی و درونی است انتقال دادنی نیست، تنها بازنمودنی است.
#شاهرخ_مسکوب / در کوی دوست / انتشارات #خوارزمی
@Roshanfkrane
#کتاب_نوشته
از سویی ویژگی #عشق چنان است که نمیتواند در یک نفر بماند و باید به دیگری راه یابد، بدون معشوق کسی عاشق نیست، ولی از سویی دیگر، سرشت عشق انفرادی است هر کس باید خود آن را دریابد. عشق امری اجتماعی-ضداجتماعی، چیزی است با گوهری دوگانه و با سامانی بیسامان؛ تا آنجا که اجتماعی است و به نهاد و روان و فرهنگ انسانِ اجتماعی پیوسته، قابل انتقال به دیگری است و تا آنجا که امری فردی و درونی است انتقال دادنی نیست، تنها بازنمودنی است.
#شاهرخ_مسکوب / در کوی دوست / انتشارات #خوارزمی
@Roshanfkrane
حالا آخر شب است و باز من و تنهایی با هم و در کنار همدیگریم. اما این بار نه تنها مزاحم نیست بلکه سبک و آسوده مثل گلدانی روی عسلی نشسته؛ گلدانی بلوری و شفاف مانند رویایی سیال، گذرا، ناپایدار و متغیر، نازک از سکوتی که با تلنگری می شکند، نه مهاجم است و نه پرتوقع و حریص که فضا را پر کند و راه نفس را ببندد و جایی برای چیزی جز خود باقی نگذارد...
• روزها در راه #شاهرخ_مسکوب
@Roshanfkrane
• روزها در راه #شاهرخ_مسکوب
@Roshanfkrane
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎬 تقدیر #بهرام_بیضایی از #شاهرخ_مسکوب برای بی طرفی در نوشته هایش درباره #شاهنامه_فردوسی
انتقاد از جریان های #چپ و #مذهبی در دشمنی با شاهنامه
....دشنام به شاهنامه مدتها به معنی دشنام به شاه بود و البته فریضه دینی مغلق گویانی که در خوابهای عربی خود،فرزند فاتحان بودند....
#فرهنگ
@Roshanfkrane
انتقاد از جریان های #چپ و #مذهبی در دشمنی با شاهنامه
....دشنام به شاهنامه مدتها به معنی دشنام به شاه بود و البته فریضه دینی مغلق گویانی که در خوابهای عربی خود،فرزند فاتحان بودند....
#فرهنگ
@Roshanfkrane
نمیدانم ولی من که نقاشم و آگاهی و داناییام از چشم و دست میآید، از باغِ تن مست میشوم نه به اصطلاحِ تو از باغِ جان یا ماوای روح و چیزهای دیگر. باغی که به چشم دیده شود و به دست بیاید و بتوان با آن همدل و همزبان شد و صبح و سبزه و آب روانش را تماشا کرد و به وجد آمد.
#گفتوگو_در_باغ
#شاهرخ_مسکوب
@Roshanfkrane
#گفتوگو_در_باغ
#شاهرخ_مسکوب
@Roshanfkrane