روشنفکران
77.9K subscribers
50.2K photos
42.3K videos
2.39K files
7.04K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
@Roshanfkrane
بینوایان
15
رمان
📖 #بینوایان
📕 قسمت_15
🎵 فرمت فایل: Mp3
گوش کنیم
اثر:
ویکتورهوگو
@Roshanfkrane
March 25, 2018
رمان

#حس_سیاه

قسمت65
صدای لرزان و صدای عصبی بابا توی گوشم پیچید.
از ارتفاع که داخل آتش پرت شدم،
تنم آن چنان لرزید که دندان هایم به هم ساییده شدند.
-باران؟ مامان می شنوی صدام رو؟
چته دخترم چی شدی تو بعد از این مسافرت لعنتی؟
لای پلک های متورمم را به زور باز کردم.
صورت خیس مادر را هدف گرفتم.
لب های خشکم را به زحمت باز کردم:
-مامان..دا...دارم...می...س..سوزم!
دست یخ کرده مادر روی پیشانی کوره آتشم قرار گرفت.
-نترس عزیزم...الان میبریمت درمونگاه تبت خیلی وحشتناک بالاست...الان خالت برسه میبریمت این اورژانس لعنتی هم که نیومد!
جلوی چشمانم دختر بچه ای نشسته بود روی زمین و زار می زد.
موهای بورش روی کمروشانه هایش ریخته بودند.
دست های تپل وسفیدش را به زمین گرفت.
چشم هایش نشانه ای از عظمت وجلوه آفرینش بزرگ خدای یگانه بود!
با مظلومیت نگاهم کرد و به پایم افتاد.
مدام دست هایش را از دور پاهایم باز می کردم و سرش را می بوسیدم.
-گریه نکن حسناکوچولو...
داداشت رو نکشتم! سلامته! باورکن!
ازصدای گریه اش تنم رعشه بیشتری گرفت.
کاش حال این را داشتم که عرق سرد روی صورت و بدنم را با آب سرد روان بشویم!
کاش حس مرگ داشتم!
یا مثلا حس تهی شدن از همه چیز وهمه کس!
-برو...در رو باز کن خاله اش اومد من اورژانس رو کنسل کردم. زنگ زدم گفتم نیان!
شعله های آتش از دور تادور تخت خیس از عرقم زبانه می کشیدند و بالا می آمدند.
هم می لرزیدم وهم می سوختم!
بهنام کنارم ایستاد.
چشم هایم را به زور بازتر کردم.
خنکی دست مردانه اش روی پیشانی ام قرار گرفت.
وجودش واقعی تر و فراتر از یک تصور معمولی بود!
قطره اشکی از گوشه چشمانم روی بالش چکید:
-دا...داشی...
توی چشم های بی فروغم زل زد.
چشم هایش پر از غم ونگرانی بودند!
-ن...نرو!
صدای قدم های محکم کیارش موبه تنم راست کرد!
-آخ...آخ!
درون چارچوب قرار گرفت.
موهایش ژولیده و چشم هایش خسته و قرمز بودند.
نزدیکم آمد.
سایه قامت بلند وهیکل ورزیده اش روی تنم افتاد.
بیشتر لرزیدم!
-چ...چی کار کردی...ب...باران؟
وحشت زده شده بود!
چشم هایش را کاویدم.
دوست داشتم عطر لباسش را بو بکشم.
بی اراده دستم را بالا آوردم.
استخوانم صدا کرد!
با ناخن هایم یقه اش را چنگ زدم.
نفس حبس شده ام را آزاد کردم.
شعله ها هنوز پوست تنم را می سوزاندند!
-بیا...
کیارش روی من خم شد.
نگاهش به صورت خیس از عرق و تن رعشه گرفته ام بود.
ترس و نگرانی به راحتی توی طوسی چشمان دلربایش دیده می شد!
-چیه؟
یقه لباسش را گرفتم.
مجبورشد سرش را پایین تر بیاورد!
-باران بلند شو ببریمت درمانگاه...
خیلی تب داری! چت شد؟ تو که خوب بودی...
تا جایی خم شد که فاصله صورت هایمان چند سانت بیشتر نبود!
حرارت صورتم را حس کرد چون اخم هایش را درهم برد.
عطرش را بو کشیدم!
با صدای قدم های استوار بابا و خاله ومامان،
سرش را بالا آورد و از تختم فاصله گرفت.
دستم از لباسش کنده شد و افتاد.
تازه داشتم نفس هایش را بو می کشیدم!
ای لعنت به حضور بی موقع!

***************

سرم را به دیوار سنگ مرمر پشتم تکیه دادم.
چشم هایم را بستم و لبه های سوییشرتم را گرفتم.
با خارج شدن مامان از اتاق،
چشم هایم را خسته باز کردم و طرفش قدم برداشتم.
سرش را تکانی داد و بی حوصله روی یکی از صندلی های پلاستیکی سبزرنگ ردیف کنار اتاق نشست.
-چی شد؟
-آخ پام...هیچی!
دست هایم را روی سینه ام قلاب کردم:
یعنی چی؟
-یعنی همین! سرم زدن بهش...
فعلا بیهوشه...فشارش خیلی پایین بود باباش هم رفت براش خرید کنه یک کم...خواهر بی چارم...
این دختر بی چاره...آخه این بهنام بچه چش شد یهو چرا آخه اینجوری شد زندگی همه رو نابود کرد!

ادامه_دارد...


@Roshanfkrane
March 25, 2018
🔹سقف کاخ نیاوران گشوده شد

⬅️ کاخ اختصاصی نیاوران همزمان با آغاز #سال_نو با گشودن سقف کاخ از بازدید کنندگانِ #نوروزی استقبال کرده است
#جالب
@Roshanfkrane
March 25, 2018
به چشمانت قسم بی تابم امشب
برای خاطرت بی خوابم امشب

به سمت قبله گاه بی قراری
به عشقت در دلِ محرابم امشب

بیا ای ماه شبهای خیالم
که دلتنگ تو و مهتابم امشب

به جانِ تو قسم با نیمه جانم
به دورِ خاطرت شب تابم امشب

بیا بشنو نوای سینه ام را
به ساز عشق تو مضرابم امشب

بیا بغض شبانگاهان ترک خورد
به چشمم غرقِ در سیلابم امشب

قرارِ جان و قلبِ عاشقِ من
به چشمانت قسم بی تابم امشب
ارسالی:

احد میزانی پاکدل
تبریز ... نوروز ۹۷
#شعر
@Roshanfkrane
March 25, 2018
کردم از عقل سوالی،
که مگر ایمان چیست؟
عقل بر گوش دلم گفت؛
که ایمان ادب است،
آدمیزاد اگر بی ادب است،آدم نیست،
فرق ما بین بنی آدم و حیوان،
ادب است!

#سعدی
#ادبی
@Roshanfkrane
March 25, 2018
سیاره مریخ زمانی دارای چندین اقیانوس بوده است اما همه آنها روی هم تقریبا برابر با 1/5 درصد از کل آب روی زمین می‌ شدند

#نجوم
@Roshanfkrane
March 25, 2018
@Roshanfkrane
کارمشترک
محمد علیزاده . پازل بند . هوروش بند .
میثم ابراهیمی . علی لهراسبی . ساسی .
محسن ابراهیم زاده . ادی عطار .
فرزاد فرزین
#موسیقی


@Roshanfkrane
March 25, 2018
Forwarded from روشنفکران (Bahar Hb)
امروز قاصدی از یار به سوی من روانه کن، تا روزی بی تکرار را تجربه کنم در این صبح دل انگیز...

سلام
صبح بخیر🌹

✴️ @Roshanfkrane
March 26, 2018
@Roshanfkrane
پرایدو
وقت سفرهای نوروزیه ولی وسیله نقلیه خیلی مهمه،
وای اگه پراید باشه
وای از سفر، وای از سفر...😄

#سلام_صبحگاهی


@Roshanfkrane
March 26, 2018
Audio
سرخط خبرها دوشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۷
#خبر


@Roshanfkrane
March 26, 2018
Audio
برنامه رادیویی چشم‌انداز بامدادی دوشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۷
#خبر


@Roshanfkrane
March 26, 2018
#یک_فنجان_تفکر ☕️


متنی که جزو 10 متن برتر از نگاه مجله معتبر فوربس است، این متن سه مرتبه در این لیست در مقام اول قرار گرفته است.
یک پسر و دختر کوچک مشغول بازی با یکدیگر بودند، پسر کوچولو یه سری تیله و دختر چنتایی شیرینی داشت، پسر گفت: من همه تیله هامو بهت میدم و تو هم همه شیرینی هاتو به من بده، دختر قبول کرد...
پسر بزرگترین و زیباترین تیله رو یواشکی برداشت و بقیه را به دختر داد، اما دختر کوچولو همانطور که قول داده بود تمام شیرینی ها رو به پسرک داد.
اون شب دختر کوچولو خوابید و تمام شب خواب بازی با تیله های رنگارنگ رو دید... اما پسر کوچولو تمام شب نتونست بخوابه به این فکر میکرد که حتما دخترک هم یه خورده از شیرینی هاشو قایم کرده و همه رو بهش نداده...
عذاب مال کسی است که صادق نیست... و آرامش از آن کسانی است که صادقند...
لذت دنیا مال کسی نیست که با افراد صادق زندگی میکند، از آن کسانی است که با وجدان صادق زندگی میکنند...
#تفکر


@Roshanfkrane
March 26, 2018
شدم آواره ی تو ، خانه خرابم کردی
از همان لحظه که "داداش" خطابم کردی

عاشقی جرم کمی نیست ، ولی بهتر از آن
چه گناهی ست؟ که اینگونه عذابم کردی

قبل تو هیچکسی درد دلم را نشنید
آمدی -دختر خان- کشف حجابم کردی

سخت بیمار تو بودم که زمینگیر شدم
آب خوش بودی و با "قرص" جوابم کردی

رفتنت داغ دلم شد که تحمل کردم
جگرم سوخت -که با عشق- کبابم کردی

بعد تو با در و دیوار سرم گرم شد آه
آمدم کنج اتاقی که تو قابم کردی..
_رحمانی_
#شعر


@Roshanfkrane
March 26, 2018
Forwarded from @Kamranmehrban
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ارسالی از:
آبروشن
با تبریک سال نو
لطفا این کلیپ رو پخش کنیدشاید مشکل مردم این روستا حل شود

کیفیت آب شرب مردم روستای واجل از شهرستان باغملک استان خوزستان. که دارای ۳۰۰۰ نفر جمعیت میباشد
@Roshanfkrane
March 26, 2018
نوشته روی اتوبوس تیم ملی آلمان برای جام جهانی 2018:
«بهترین‌ها هرگز استراحت نمی‌کنند»
#انگیزشی
@Roshanfkrane
March 26, 2018
@Roshanfkrane.mp3
رادیو
مرسی
#عیدانه_کتاب
روزهای پرتب و تاب نوروز عیدی دادنم یکی از دغدغه ها💰
برای عزیزانتون باید بهترین عیدی رو هدیه بدین
#رادیو_مرسی
روز خوش
@Roshanfkrane
March 26, 2018
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📹 پرواز بالون در آسمان نمک آبرود چالوس مازندران
#جالب

@Roshanfkrane
March 26, 2018
کتلت ماهی

دستورات_تزیینات_ورسپی های امتحان شده⬇️
💞 @Roshanfkrane 💖
#آشپزی
March 26, 2018
🌾🍃🌼🌾🍃🌼🌾🍃🌼🌾🍃🌼🌾🍃🌼
کتلت_ماهی (بدون_تخم_مرغ)

مواد لازم:

ماهی قزل آلا . 300 گرم
پیاز. 1 عدد
سیر. 1-2 حبه (مقدارش دلخواهه)
جعفری خرد شده 3 قاشق غذاخوری
آرد ذرت یا پودر نان برای قوام 2 قاشق غذاخوری (به دلخواه )
زردچوبه، فلفل و نمک به مقدار لازم
روغن زیتون به مقدار لازم

طرز تهیه:

ماهی را خام در غذا ساز یا چرخ گوشت ریخته و چرخ می کنیم.
پیاز و سیر را هم همراه ماهی چرخ می کنیم.
پودر نان یا آرد ذرت را اضافه می کنیم،اگر می بینید موادتان شل نیست می توانید اصلا استفاده نکنید.
سپس جعفری خرد شده ، زردچوبه و نمک و فلفل را اضافه کرده و خوب مخلوط می کنیم.
مواد را به شکل دلخواه حالت می دهیم و در روغن زیتون با حرارت ملایم سرخ می کنیم.
سپس کتلت ماهی قزل الا را با سبزیجات  دلخواه تزیین کرده و سرو می کنیم.

♨️♨️♨️♨️♨️♨️♨️♨️♨️♨️
دستورات_تزیینات_ورسپی های امتحان شده⬇️
💞 @Roshanfkrane 💖
#آشپزی
March 26, 2018