آدما عوض میشن
با احتیاط به آدما وابسته شین
#روانشناسی
@Roshanfkrane
با احتیاط به آدما وابسته شین
#روانشناسی
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 شرایط سخت و طاقت فرسای کارگران ارکان ثالث
اینجا پالایشگاه آبادان است و این عزيزان کارگران ارکان ثالث پالایشگاه هستند که در ردیف حداقل بگیران صنعت نفت قرار می گیرند.
ارسال کننده این فیلم سخت و نفس گیر می گوید: کارگر وقتی پایین میرود می گوید با من صحبت کنید حس میکنم داخل قبر هستم و نفسم داره از کار می افتد!
حداقل ۴ ساعت طول میکشد تا کار داربست بندی تموم بشه و کاتالیست زیادی بر سر و روی این کارگران میریزد و کار داربست بندی که تمام شد، نفرات بازرس فنی پایین میروند تا موارد انجام شده را چک کنند.
#اجتماعی
@Roshanfkrane
اینجا پالایشگاه آبادان است و این عزيزان کارگران ارکان ثالث پالایشگاه هستند که در ردیف حداقل بگیران صنعت نفت قرار می گیرند.
ارسال کننده این فیلم سخت و نفس گیر می گوید: کارگر وقتی پایین میرود می گوید با من صحبت کنید حس میکنم داخل قبر هستم و نفسم داره از کار می افتد!
حداقل ۴ ساعت طول میکشد تا کار داربست بندی تموم بشه و کاتالیست زیادی بر سر و روی این کارگران میریزد و کار داربست بندی که تمام شد، نفرات بازرس فنی پایین میروند تا موارد انجام شده را چک کنند.
#اجتماعی
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#محمد_مرادی دانشجوی دکترای رشته تاریخ در دانشگاه لیون، در اعتراض به وضعیت سیاسی و اجتماعی در ایران خود را در رودخانه رون غرق کرد
رسانههای فرانسه نوشتند:
یک ایرانی ساکن لیون فرانسه، روز دوشنبه ۵ دی، برای جلب توجه افکار عمومی کشورهای غربی به وضعیت خشونتبار سرکوبهای داخلی در ایران، خود را به رودخانه رون که از شهر لیون میگذرد انداخت و خودکشی کرد.
او پیش از این اقدام، در ویدئویی دو دقیقهای به زبانهای فارسی و فرانسوی که در شبکه اجتماعی منتشر کرده بود اعلام کرد که قصد دارد خود را به رود رون بیندازد تا بدینوسیله خشونتهای وارده علیه مردم ایران را محکوم کند.
این ایرانی ۳۸ ساله به نام «محمد مرادی» نام دارد و در رسانههای فرانسوی «محمد م.» معرفی شده، از سال ۲۰۱۹ به همراه همسرش در شهر لیون در جنوب شرق فرانسه ساکن بوده است.
#خبر #حوادث #اجتماعی
@Roshanfkrane
رسانههای فرانسه نوشتند:
یک ایرانی ساکن لیون فرانسه، روز دوشنبه ۵ دی، برای جلب توجه افکار عمومی کشورهای غربی به وضعیت خشونتبار سرکوبهای داخلی در ایران، خود را به رودخانه رون که از شهر لیون میگذرد انداخت و خودکشی کرد.
او پیش از این اقدام، در ویدئویی دو دقیقهای به زبانهای فارسی و فرانسوی که در شبکه اجتماعی منتشر کرده بود اعلام کرد که قصد دارد خود را به رود رون بیندازد تا بدینوسیله خشونتهای وارده علیه مردم ایران را محکوم کند.
این ایرانی ۳۸ ساله به نام «محمد مرادی» نام دارد و در رسانههای فرانسوی «محمد م.» معرفی شده، از سال ۲۰۱۹ به همراه همسرش در شهر لیون در جنوب شرق فرانسه ساکن بوده است.
#خبر #حوادث #اجتماعی
@Roshanfkrane
امام جمعه البرز: ترامپ قمارباز فقط ما را میترساند که به تاسیسات هستهای حمله میشود
#سیاسی
@Roshanfkrane
#سیاسی
@Roshanfkrane
خاطرهای از خانم دکتر صدیقه وسمقی
✍️ #رحیم_قمیشی
بسیار شمرده شمرده صحبت میکند. بر عکس خودم و بسیاری دیگر، برای آوردن هر یک کلمه بر زبان، به خوبی میاندیشد.
با آنکه از شعرای مهم و معاصر کشورمان است، طعم زندان را چشیده، محقق و دین پژوهی ارزنده است، اما آنقدر متواضع و صمیمی است که در دیدارش هرگز احساس نمیکنی با شخصیتی بزرگ نشستهای.
میگفت از نوجوانی و جوانی سر نترسی داشته. همان وقتی که در زمان جنگ به پدرش میگوید؛
میخواهم بروم و جبهه را از نزدیک ببینم و مدتی هم آنجا باشم!
پدر هر چه تلاش میکند از عهده رد کردن تقاضایش برنمیاید! تا آنجا که مجبور میشود خودش هم برگ اعزام به جبهه بگیرد، و با او عازم جبهه شود، مبادا دخترش تنهایی اذیت شود.
اما خاطره شیرینش مربوط به وقتی است که چندین مامور قوی هیکل، بیموقع و با سر و صدا به خانهاش میریزند تا ضمن تفتیش منزل، او را دستگیر کرده و با خود به زندان ببرند.
میخندد و تعریف میکند؛
مأمورها که خودشان بیشتر هول کرده بودند، صدایشان را بلند کرده و تهدید میکردند؛ فوری، خیلی فوری آماده شو، تو را باید ببریم زندان، معطل نکن، ما کار داریم باید برویم بقیه خائنین را هم دستگیر کنیم...
میگفت تصور میکردند صدایشان را بالا ببرند حتما میترسم!
با همان آرامش و شمرده صحبت کردن ادامه میدهد؛
به آن مامور جوانی که خیلی هارت و پورت و سر و صدا میکرد، گفتم؛ آرام بگیر بچهجان! کمی بنشین آرامش پیدا کنی، با این سر و صداها شلوغش نکن، تا ببینیم چکار باید بکنیم!
مأمور میخواسته منفجر شود، وقتی در مقابل شخصیت یک خانمِ با وقار و آرام، کم آورده.
معلوم بوده آن مامور نمیدانسته، همه، از سر و صدای بیخود و بالا بردن صدا، و گرفتن اسلحه مقابلشان، که نمیترسند.
بالاخره همکارانش حالیاش میکنند که باید آرام بگیرد...
با بد کسی طرف شدهاند!
خانم وسمقی تعریف میکرد در آخرین بازداشتش، وقتی به او گفته بودند تعهد بده تا آزادت کنیم، گفته بوده تعهد!؟
گفته بودند کسی ضمانتت کند.
گفته بوده هیچکس را ندارم!
خواهش کرده بودند خودش ضمانت کند، هر وقت احضارش کنند بیاید، جواب داده بود شما که بلدید نیمه شب به خانهمان بریزید، چرا دیگر تعهد بدهم.
و قاضی هم خسته شده بود.
آزادش کنیم از دستش راحت شویم!!
نسل بانوان ما، امروز غالبأ همینند.
صبور، محکم، نترس و حاضر به جواب. نیازی نیست هارت و پورت کنید، لباس های وحشتناک بپوشید، افراد هیکلی را برای دستگیریشان بفرستید...
شاید نیاز باشد پزشکی همراه مأمورانی که برای دستگیری امثال خانم وسمقی میروند، بفرستید تا مواظب فشار خون آن مأمورها باشند.
یک وقت سکته نکنند!
اما چه شد که امروز یاد خاطره خانم وسمقی افتادم؟
ممکن است چنانچه اجازه تجمع قانونی در روز ۲۵ بهمن ماه، برای همه درخواست کنندگان داده نشود، مجبور شویم تعداد محدودی از ایثارگران و خانوادههای شهدا، تعداد محدودی از افرادی نظیر خانم وسمقی در مکانی دور هم جمع شویم. نه برای شاخ و شانه کشیدن، نه برای خودنمایی، برای اینکه ببینیم چه باید بکنیم با این حاکمیتی که گذاشتهایم شکل بگیرد. چه باید بکنیم با سیستمی که فکر میکند با اجازه ندادن برای تجمع، همه قالب تهی میکنند!!
چه باید بکنیم با نظامی که همه اتکایش را بر اسلحه و سر و صدا و تبلیغات و ترساندن گذاشته است!
چه کنیم برای جبران اشتباهات گذشتهمان، در اعتماد بیجایمان به طبقهای زبان نفهم!
خواستم بگویم، یک وقت به فکرشان نرسد آن روز، همان ماموران درشت جثه را بفرستند...
ممکن است جز ایثارگران و خانوادههایی که از هیچ چیز نمیترسند، خانم وسمقی هم بین ما باشد... با همان جثه ریزش!
آن وقت لازم است بیشتر مواظب مأمورها باشند یک وقت اذیت نشوند!! یک وقت معلوم نشود در زیر این تجهیزات سیاه ظاهراً ترساننده، هیچ چیزی نیست...
آنها که جبهه بودهاند بخوبی میدانند.
اصلأ تهدید به مرگ هم برای ما ترسناک نیست، چه رسد به شلیک تیر هوایی، گاز اشکآور، ونهای سیاه...
یک وقت از این اشتباهات نکنند!
صدیقه وسمقی یک نفر نیست
نسلی است که دیگر نمیخواهد تسلیم صحنهآراییها شود.
نمیخواهد آرام آرام در باتلاق فرو رود.
نمیخواهد بترسد
و از ترس مرگ، بمیرد!
نسلی که میداند
سکوت در برابر ظلم و بیقانونی
خودش یک مرگ است
مرگی تحقیرامیز
#اجتماعی #سیاسی #انتقادات
@Roshanfkrane
لینک امضای کمپین رفع حصر در گوگل:
https://forms.gle/V4NmyEdbivGjCDxd7
✍️ #رحیم_قمیشی
بسیار شمرده شمرده صحبت میکند. بر عکس خودم و بسیاری دیگر، برای آوردن هر یک کلمه بر زبان، به خوبی میاندیشد.
با آنکه از شعرای مهم و معاصر کشورمان است، طعم زندان را چشیده، محقق و دین پژوهی ارزنده است، اما آنقدر متواضع و صمیمی است که در دیدارش هرگز احساس نمیکنی با شخصیتی بزرگ نشستهای.
میگفت از نوجوانی و جوانی سر نترسی داشته. همان وقتی که در زمان جنگ به پدرش میگوید؛
میخواهم بروم و جبهه را از نزدیک ببینم و مدتی هم آنجا باشم!
پدر هر چه تلاش میکند از عهده رد کردن تقاضایش برنمیاید! تا آنجا که مجبور میشود خودش هم برگ اعزام به جبهه بگیرد، و با او عازم جبهه شود، مبادا دخترش تنهایی اذیت شود.
اما خاطره شیرینش مربوط به وقتی است که چندین مامور قوی هیکل، بیموقع و با سر و صدا به خانهاش میریزند تا ضمن تفتیش منزل، او را دستگیر کرده و با خود به زندان ببرند.
میخندد و تعریف میکند؛
مأمورها که خودشان بیشتر هول کرده بودند، صدایشان را بلند کرده و تهدید میکردند؛ فوری، خیلی فوری آماده شو، تو را باید ببریم زندان، معطل نکن، ما کار داریم باید برویم بقیه خائنین را هم دستگیر کنیم...
میگفت تصور میکردند صدایشان را بالا ببرند حتما میترسم!
با همان آرامش و شمرده صحبت کردن ادامه میدهد؛
به آن مامور جوانی که خیلی هارت و پورت و سر و صدا میکرد، گفتم؛ آرام بگیر بچهجان! کمی بنشین آرامش پیدا کنی، با این سر و صداها شلوغش نکن، تا ببینیم چکار باید بکنیم!
مأمور میخواسته منفجر شود، وقتی در مقابل شخصیت یک خانمِ با وقار و آرام، کم آورده.
معلوم بوده آن مامور نمیدانسته، همه، از سر و صدای بیخود و بالا بردن صدا، و گرفتن اسلحه مقابلشان، که نمیترسند.
بالاخره همکارانش حالیاش میکنند که باید آرام بگیرد...
با بد کسی طرف شدهاند!
خانم وسمقی تعریف میکرد در آخرین بازداشتش، وقتی به او گفته بودند تعهد بده تا آزادت کنیم، گفته بوده تعهد!؟
گفته بودند کسی ضمانتت کند.
گفته بوده هیچکس را ندارم!
خواهش کرده بودند خودش ضمانت کند، هر وقت احضارش کنند بیاید، جواب داده بود شما که بلدید نیمه شب به خانهمان بریزید، چرا دیگر تعهد بدهم.
و قاضی هم خسته شده بود.
آزادش کنیم از دستش راحت شویم!!
نسل بانوان ما، امروز غالبأ همینند.
صبور، محکم، نترس و حاضر به جواب. نیازی نیست هارت و پورت کنید، لباس های وحشتناک بپوشید، افراد هیکلی را برای دستگیریشان بفرستید...
شاید نیاز باشد پزشکی همراه مأمورانی که برای دستگیری امثال خانم وسمقی میروند، بفرستید تا مواظب فشار خون آن مأمورها باشند.
یک وقت سکته نکنند!
اما چه شد که امروز یاد خاطره خانم وسمقی افتادم؟
ممکن است چنانچه اجازه تجمع قانونی در روز ۲۵ بهمن ماه، برای همه درخواست کنندگان داده نشود، مجبور شویم تعداد محدودی از ایثارگران و خانوادههای شهدا، تعداد محدودی از افرادی نظیر خانم وسمقی در مکانی دور هم جمع شویم. نه برای شاخ و شانه کشیدن، نه برای خودنمایی، برای اینکه ببینیم چه باید بکنیم با این حاکمیتی که گذاشتهایم شکل بگیرد. چه باید بکنیم با سیستمی که فکر میکند با اجازه ندادن برای تجمع، همه قالب تهی میکنند!!
چه باید بکنیم با نظامی که همه اتکایش را بر اسلحه و سر و صدا و تبلیغات و ترساندن گذاشته است!
چه کنیم برای جبران اشتباهات گذشتهمان، در اعتماد بیجایمان به طبقهای زبان نفهم!
خواستم بگویم، یک وقت به فکرشان نرسد آن روز، همان ماموران درشت جثه را بفرستند...
ممکن است جز ایثارگران و خانوادههایی که از هیچ چیز نمیترسند، خانم وسمقی هم بین ما باشد... با همان جثه ریزش!
آن وقت لازم است بیشتر مواظب مأمورها باشند یک وقت اذیت نشوند!! یک وقت معلوم نشود در زیر این تجهیزات سیاه ظاهراً ترساننده، هیچ چیزی نیست...
آنها که جبهه بودهاند بخوبی میدانند.
اصلأ تهدید به مرگ هم برای ما ترسناک نیست، چه رسد به شلیک تیر هوایی، گاز اشکآور، ونهای سیاه...
یک وقت از این اشتباهات نکنند!
صدیقه وسمقی یک نفر نیست
نسلی است که دیگر نمیخواهد تسلیم صحنهآراییها شود.
نمیخواهد آرام آرام در باتلاق فرو رود.
نمیخواهد بترسد
و از ترس مرگ، بمیرد!
نسلی که میداند
سکوت در برابر ظلم و بیقانونی
خودش یک مرگ است
مرگی تحقیرامیز
#اجتماعی #سیاسی #انتقادات
@Roshanfkrane
لینک امضای کمپین رفع حصر در گوگل:
https://forms.gle/V4NmyEdbivGjCDxd7
Google Docs
حمایت از تقاضای رفع حصر
اینک که جمعی از ایثارگران، خانواده شهدا و دلسوزان کشور با امضای متنی، تقاضای رفع حصر از آقایان میرحسین موسوی، مهدی کروبی و خانم زهرا رهنورد را اعلام نموده و درخواست برگزاری اجتماعی جهت رفع حصر در روز ۲۵ بهمن ۱۴۰۳ را نموده اند، ما نیز با امضای این کارزار حمایت…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
محمد سرافراز: موجودی به نام «دشمن» خلق کردهایم که نمیتوانیم آن را درست تعریف کنیم!
ما بهانهی دشمنی به دیگران میدهیم یا آنها ابتدا دشمنی را شروع میکنند؟!
نتیجهی دشمنسازی چه شده؟ هم به شرق وابستهایم و هم به غرب!
فروش نفت به چین، از روزانه ۴۰۰ هزار بشکه به بالای یک میلیون بشکه رسیده است.
#اجتماعی #سیاسی #انتقادات
@Roshanfkrane
ما بهانهی دشمنی به دیگران میدهیم یا آنها ابتدا دشمنی را شروع میکنند؟!
نتیجهی دشمنسازی چه شده؟ هم به شرق وابستهایم و هم به غرب!
فروش نفت به چین، از روزانه ۴۰۰ هزار بشکه به بالای یک میلیون بشکه رسیده است.
#اجتماعی #سیاسی #انتقادات
@Roshanfkrane
خبرگزاری هرانا | جلسه بازپرسی امید فراغت در دادسرای اوین برگزار شد - خبرگزاری هرانا
#اجتماعی
@Roshanfkrane
https://www.hra-news.org/2025/hranews/a-52907/
#اجتماعی
@Roshanfkrane
https://www.hra-news.org/2025/hranews/a-52907/
خبرگزاری هرانا
جلسه بازپرسی امید فراغت در دادسرای اوین برگزار شد
خبرگزاری هرانا – روز جاری، جلسه بازپرسی امید فراغت، روزنامه نگار ساکن کرج در شعبه چهارم بازپرسی دادسرای اوین برگزار شد. به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه . . .
🔴 گلایه یک دختر دانش آموز پایه نهمی شیرازی از برنامه ای که به عنوان اردوی دانش آموزی ثبت نام کردند اما فقط سیاهی لشکر یک رزمایش شدند
✍#شهابالدین_حائری_شیرازی
متن زیر را دانش آموزی که احساس می کند ابزاری شده جهت پر و پیمان نشان دادن جمعیت یک رزمایش، بدون برنامه خاصی، فرستاده است
بجاست مسئولان مربوطه با سعه صدر برخورد کرده و از نظرات انتقادی استقبال نموده،در جهت رفع نقائص کار،بهره برند.
من دانش آموز سال نهم هستم.توی مدرسه از معدود کسانی هستم که چادری ام.به همین واسطه روز 3 بهمن من و چندتا از بچه های دیگه رو کشیدن کنار و گفتن همایشی هست که گفتن باید دختر های چادری رو بفرستید یا اینکه اگه هم چادری نیستن باید چادر سرشون باشه
20 نفر با این مشخصات، مدرسه ما باید میفرستاد.نه فقط این مدرسه بلکه مدارس دیگه هم چنین بخشنامه ای گویا دریافت کرده بودن.من با فرض اینکه یک همایشه و توی سالن می شینیم و نهایت 4 تا حرف گیرمون میاد و چند تا نمایشی، چیزی میبینیم، رفتم
اول از همه برنامه ساعت 6 و 50 دقیقه صبح جمعه بود! یعنی هنوز می شد نماز صبح خواند!توی شیراز!
من نمیدونم چه کسی یه همیچین زمانی رو انتخاب کرده ولی به هرحال این مشکل اصلی نیست، ولی یکی از صد ها انتقاد من به این مسخره بازیه
ما سر ساعت 7 اونجا بودیم.ساعت 8 تازه با یه سربند رو سرمون و یه چفیه به گردنمون که حتی نمیتونستیم چادر رو درست نگه داریم راه افتادیم
برخورد بد مسئولین ماجرا بماند.رفتیم رسیدیم به یه زیرگذر یه پل که حقیقتا برِ بیابون بود(حوالی بلوار مهندسین).
نگو که این اصلا همایش نیست،رزمایشه!البته ای کاش رزمایش بود
توی رضایت نامه گفته بودن اردوی دانش آموزی و توی مدرسه به ما گفتن همایش و الانم رزمایشه!چه جالب!
راه افتادیم.رسیدیم به جایی که دیگه از پل گذشته بودیم و رسیده بودیم به یه خیابون وسط بیابون طوری
سرباز ها هم از بغل دستمون میگذشتن.یه جا بهمون گفتن وایسید؛وایسادیم.یک صف 9 در 9 تشکیل دادیم.نفرات جلویی عکس هایی از رهبری،حسن نصرالله و حاج قاسم دستشون بود...
منتظرید ادامه بدم؟
آخه هیچ کاری نکردیم!اغراق نمیکنم،به معنای واقعی کلمه، 2 ساعت ایستادیم تو آفتاب نه نمایشی دیدیم،نه سخنرانی شنیدیم،نه رزمایشی هیچی.حتی راه هم نرفتیم؛همونجا وایسادیم تو صف زیر افتاب.
هر از گاهی میگفتن بشینید خسته نشید،تا می نشستیم با هول و ولا، میگفتن:پاشید
پاشید،بازرس اومده.پاشید میخوان عکس بگیرن فیلم بگیرن.پاشید الان نمره ناحیه رو صفر میدن
برام سواله که ایا اون بازرس ادم فضاییه؟غوله؟یعنی انقدر درک نداره که صبح سحرخون جمعه هیچ کس حوصله نداره که وایسه؟بعد نمره چیو صفر میده؟!رزمایش؟یا بیکار وایسادن؟
بعد الان واقعا برای کی مهمه که دو تا دانش آموز به جای صف،لبه جدول نشستن
بعد جالبه،وقتی از این وضعیت بهشون شکایت میکردیم،جوابمون این بود:چقدر غر میزنید!شما ها جوون های این مملکتید!
ببخشید ولی اسم این غر زدن نیست و حتی اگر هم بود حقتون بود و نمیتونید بهش اعتراض کنید. موقع برگشت میدیدیم که از کنارمون تکواندو کار،کاراته کار،موتور،نوازنده و...میگذره.یعنی این همه اتفاق اون جلو افتاده ولی ما فقط بشین پاشو کردیم تا عکسمون رو بگیرن که مثلا چقدر آدم عاشق بسیج زیاده!
اینکه تموم شد.ما قرار بود ساعت دوازده و نیم توی اداره ناحیه باشیم تا مادر پدرمون بیان دنبالمون.ما ساعت 12 تو اداره بودیم و نیم ساعت هم از اینور علاف شدیم!رفتم تو ساختمون به خانم مسئول میگم که مگه قرار ساعت دوازده و نیم نبود؟الان که دوازدهه من تا نیم ساعت دیگه، کسی نمیاد دنبالم
با یه لبخند ملیحی میگه:اشکال نداره اصلا استرس نداشته باش
خانم من استرس ندارم من عصبانیم از این همه بی برنامگی و این اشکال نداره های شما من رو عصبانی تر میکنه.چون منظورتون این نیست که به من دلداری بدید،بلکه اینه که هر چه قدر هم طول بکشه ما باید اینجا وایستیم
شاید برای شما اشکالی نداشته باشه ولی برای من اتلاف یه روز تعطیلم اشکال داره.حتی یکی از خانم ها انگار میخواست زمانبندی نادرست خودشون رو بندازه گردن ما اونم با گفتن جمله:پس مامان باباتون کی میان؟
همون موقعی که گفتید باید بیان!
من دارم میبینم که به شعورم و شخصیتم احترامی گذاشته نمیشه، میبینم برای وقتم ذره ای ارزش قائل نیستن؛بعد بهم میگن: که تو آینده این مملکتی
شرمنده ولی ترجیح میدم نباشم.یعنی انقدر وضع فاجعه ای بود گه خودشون میگفتن اگه گوشی دست بگیرید فیلم یا عکس بگیرید گوشی رو میگیریم و دیگه بهتون بر نمی گردونیم.اصلا وقتی یه همچین کاری قانونی باشه،دیگه حرفی باقی نمی مونه!
این نه همایش بود نه اردو ،فقط نمایشی بود برای نشون دادن اینکه جمهوری اسلامی چقدر طرفدار داره،من هم ابزار ناخواسته این نمایش بودم.اگر اون بالایی ها با دیدن آن تصوری اشتباه و بر خلاف واقعیت بکنند من یکی بهشون حق میدم
#اجتماعی #انتقادات #دانشآموزان
@Roshanfkrane
✍#شهابالدین_حائری_شیرازی
متن زیر را دانش آموزی که احساس می کند ابزاری شده جهت پر و پیمان نشان دادن جمعیت یک رزمایش، بدون برنامه خاصی، فرستاده است
بجاست مسئولان مربوطه با سعه صدر برخورد کرده و از نظرات انتقادی استقبال نموده،در جهت رفع نقائص کار،بهره برند.
من دانش آموز سال نهم هستم.توی مدرسه از معدود کسانی هستم که چادری ام.به همین واسطه روز 3 بهمن من و چندتا از بچه های دیگه رو کشیدن کنار و گفتن همایشی هست که گفتن باید دختر های چادری رو بفرستید یا اینکه اگه هم چادری نیستن باید چادر سرشون باشه
20 نفر با این مشخصات، مدرسه ما باید میفرستاد.نه فقط این مدرسه بلکه مدارس دیگه هم چنین بخشنامه ای گویا دریافت کرده بودن.من با فرض اینکه یک همایشه و توی سالن می شینیم و نهایت 4 تا حرف گیرمون میاد و چند تا نمایشی، چیزی میبینیم، رفتم
اول از همه برنامه ساعت 6 و 50 دقیقه صبح جمعه بود! یعنی هنوز می شد نماز صبح خواند!توی شیراز!
من نمیدونم چه کسی یه همیچین زمانی رو انتخاب کرده ولی به هرحال این مشکل اصلی نیست، ولی یکی از صد ها انتقاد من به این مسخره بازیه
ما سر ساعت 7 اونجا بودیم.ساعت 8 تازه با یه سربند رو سرمون و یه چفیه به گردنمون که حتی نمیتونستیم چادر رو درست نگه داریم راه افتادیم
برخورد بد مسئولین ماجرا بماند.رفتیم رسیدیم به یه زیرگذر یه پل که حقیقتا برِ بیابون بود(حوالی بلوار مهندسین).
نگو که این اصلا همایش نیست،رزمایشه!البته ای کاش رزمایش بود
توی رضایت نامه گفته بودن اردوی دانش آموزی و توی مدرسه به ما گفتن همایش و الانم رزمایشه!چه جالب!
راه افتادیم.رسیدیم به جایی که دیگه از پل گذشته بودیم و رسیده بودیم به یه خیابون وسط بیابون طوری
سرباز ها هم از بغل دستمون میگذشتن.یه جا بهمون گفتن وایسید؛وایسادیم.یک صف 9 در 9 تشکیل دادیم.نفرات جلویی عکس هایی از رهبری،حسن نصرالله و حاج قاسم دستشون بود...
منتظرید ادامه بدم؟
آخه هیچ کاری نکردیم!اغراق نمیکنم،به معنای واقعی کلمه، 2 ساعت ایستادیم تو آفتاب نه نمایشی دیدیم،نه سخنرانی شنیدیم،نه رزمایشی هیچی.حتی راه هم نرفتیم؛همونجا وایسادیم تو صف زیر افتاب.
هر از گاهی میگفتن بشینید خسته نشید،تا می نشستیم با هول و ولا، میگفتن:پاشید
پاشید،بازرس اومده.پاشید میخوان عکس بگیرن فیلم بگیرن.پاشید الان نمره ناحیه رو صفر میدن
برام سواله که ایا اون بازرس ادم فضاییه؟غوله؟یعنی انقدر درک نداره که صبح سحرخون جمعه هیچ کس حوصله نداره که وایسه؟بعد نمره چیو صفر میده؟!رزمایش؟یا بیکار وایسادن؟
بعد الان واقعا برای کی مهمه که دو تا دانش آموز به جای صف،لبه جدول نشستن
بعد جالبه،وقتی از این وضعیت بهشون شکایت میکردیم،جوابمون این بود:چقدر غر میزنید!شما ها جوون های این مملکتید!
ببخشید ولی اسم این غر زدن نیست و حتی اگر هم بود حقتون بود و نمیتونید بهش اعتراض کنید. موقع برگشت میدیدیم که از کنارمون تکواندو کار،کاراته کار،موتور،نوازنده و...میگذره.یعنی این همه اتفاق اون جلو افتاده ولی ما فقط بشین پاشو کردیم تا عکسمون رو بگیرن که مثلا چقدر آدم عاشق بسیج زیاده!
اینکه تموم شد.ما قرار بود ساعت دوازده و نیم توی اداره ناحیه باشیم تا مادر پدرمون بیان دنبالمون.ما ساعت 12 تو اداره بودیم و نیم ساعت هم از اینور علاف شدیم!رفتم تو ساختمون به خانم مسئول میگم که مگه قرار ساعت دوازده و نیم نبود؟الان که دوازدهه من تا نیم ساعت دیگه، کسی نمیاد دنبالم
با یه لبخند ملیحی میگه:اشکال نداره اصلا استرس نداشته باش
خانم من استرس ندارم من عصبانیم از این همه بی برنامگی و این اشکال نداره های شما من رو عصبانی تر میکنه.چون منظورتون این نیست که به من دلداری بدید،بلکه اینه که هر چه قدر هم طول بکشه ما باید اینجا وایستیم
شاید برای شما اشکالی نداشته باشه ولی برای من اتلاف یه روز تعطیلم اشکال داره.حتی یکی از خانم ها انگار میخواست زمانبندی نادرست خودشون رو بندازه گردن ما اونم با گفتن جمله:پس مامان باباتون کی میان؟
همون موقعی که گفتید باید بیان!
من دارم میبینم که به شعورم و شخصیتم احترامی گذاشته نمیشه، میبینم برای وقتم ذره ای ارزش قائل نیستن؛بعد بهم میگن: که تو آینده این مملکتی
شرمنده ولی ترجیح میدم نباشم.یعنی انقدر وضع فاجعه ای بود گه خودشون میگفتن اگه گوشی دست بگیرید فیلم یا عکس بگیرید گوشی رو میگیریم و دیگه بهتون بر نمی گردونیم.اصلا وقتی یه همچین کاری قانونی باشه،دیگه حرفی باقی نمی مونه!
این نه همایش بود نه اردو ،فقط نمایشی بود برای نشون دادن اینکه جمهوری اسلامی چقدر طرفدار داره،من هم ابزار ناخواسته این نمایش بودم.اگر اون بالایی ها با دیدن آن تصوری اشتباه و بر خلاف واقعیت بکنند من یکی بهشون حق میدم
#اجتماعی #انتقادات #دانشآموزان
@Roshanfkrane
✍️ #صادق_زیباکلام
جناب ظریف، هستهای بهجز ابزاری برای دشمنی با غرب، دیگر چه سودی برای مملکت داشته؟ | ۴ بهمن ۱۴۰۳
جناب دکتر ظریف در اجلاس داووس فرمودهاند: «ما اگر میخواستیم سلاح هستهای تولید کنیم، میتوانستیم». به عبارت دیگر، ایشان میگویند که ما بهدنبال ساخت سلاح هستهای نبوده و نیستیم. میماند این سؤال که: «پس جناب ظریف، ما ظرف سه دهۀ گذشته که تراژدی مصیبتبار هستهای بهراه افتاد و از آب، نان و بهداشت و سلامت و مدرسه و راه آهن، محیط زیست، تولید آب، برق، گاز، مراقبت از جنگلها و... زدیم و در چاه ویل هستهای ریختیم و خدا میداند که چقدر مستقیم و چقدر غیرمستقیم (در نتیجۀ تحریمها) هزینۀ برنامههای بیفایدۀ هستهایمان کردیم، هدفمان از آنهمه هزینه چه بوده؟».
در دوران معجزۀ هزارۀ سوم که پوپولیسم «حق مسلم ماست» بهراه افتاده بود و هستهای تبدیل به بت مبارزه میان حق و باطل شده بود، جناب دکتر علی اکبر صالحی، رئیس وقت سازمان انرژی اتمی در پاسخ به انتقادات بنده در همایشی پیرامون بیفایده بودن برنامههای هستهای کشور، فرمودند که: «ما تا پایان دهۀ ۱۳۹۰، پنج نیروگاه هستهای به ظرفیت نیروگاه بوشهر خواهیم ساخت». ۴ سال از تاریخی که آقای دکتر صالحی وعده داده بودند، گذشته و خاموشیهای مکرر و هزینههای سنگین قطع برق صنایع، بخشی از زندگیمان شده.
میماند این سؤال از جناب ظریف، که اگر آنهمه هزینه که در چاه ویل، بیخاصیت و بیحاصل هستهای ریخته شد و نه منجر به تولید برق شده و نه کاربرد دیگری دارد، پس جناب ظریف، هستهای کدامین دستاوردهای اقتصادی برای مملکت داشته؟
جناب ظریف، آیا غیر از این است که هستهای بهجز ابزاری برای مبارزۀ کور و بیهدف دشمنی با غرب و چانهزنی و امتیازگیری از غرب، کاربرد دیگری نداشته؟
جناب ظریف، روزی سرانجام معلوم خواهد شد که ایدئولوژی کور و بیهدف غربستیزی، دشمنی با آمریکا و نابودی اسرائیل چه دماری از روزگار منافع ملی ایران به در آورده؟
#اجتماعی #سیاسی #انتقادات
@Roshanfkrane
جناب ظریف، هستهای بهجز ابزاری برای دشمنی با غرب، دیگر چه سودی برای مملکت داشته؟ | ۴ بهمن ۱۴۰۳
جناب دکتر ظریف در اجلاس داووس فرمودهاند: «ما اگر میخواستیم سلاح هستهای تولید کنیم، میتوانستیم». به عبارت دیگر، ایشان میگویند که ما بهدنبال ساخت سلاح هستهای نبوده و نیستیم. میماند این سؤال که: «پس جناب ظریف، ما ظرف سه دهۀ گذشته که تراژدی مصیبتبار هستهای بهراه افتاد و از آب، نان و بهداشت و سلامت و مدرسه و راه آهن، محیط زیست، تولید آب، برق، گاز، مراقبت از جنگلها و... زدیم و در چاه ویل هستهای ریختیم و خدا میداند که چقدر مستقیم و چقدر غیرمستقیم (در نتیجۀ تحریمها) هزینۀ برنامههای بیفایدۀ هستهایمان کردیم، هدفمان از آنهمه هزینه چه بوده؟».
در دوران معجزۀ هزارۀ سوم که پوپولیسم «حق مسلم ماست» بهراه افتاده بود و هستهای تبدیل به بت مبارزه میان حق و باطل شده بود، جناب دکتر علی اکبر صالحی، رئیس وقت سازمان انرژی اتمی در پاسخ به انتقادات بنده در همایشی پیرامون بیفایده بودن برنامههای هستهای کشور، فرمودند که: «ما تا پایان دهۀ ۱۳۹۰، پنج نیروگاه هستهای به ظرفیت نیروگاه بوشهر خواهیم ساخت». ۴ سال از تاریخی که آقای دکتر صالحی وعده داده بودند، گذشته و خاموشیهای مکرر و هزینههای سنگین قطع برق صنایع، بخشی از زندگیمان شده.
میماند این سؤال از جناب ظریف، که اگر آنهمه هزینه که در چاه ویل، بیخاصیت و بیحاصل هستهای ریخته شد و نه منجر به تولید برق شده و نه کاربرد دیگری دارد، پس جناب ظریف، هستهای کدامین دستاوردهای اقتصادی برای مملکت داشته؟
جناب ظریف، آیا غیر از این است که هستهای بهجز ابزاری برای مبارزۀ کور و بیهدف دشمنی با غرب و چانهزنی و امتیازگیری از غرب، کاربرد دیگری نداشته؟
جناب ظریف، روزی سرانجام معلوم خواهد شد که ایدئولوژی کور و بیهدف غربستیزی، دشمنی با آمریکا و نابودی اسرائیل چه دماری از روزگار منافع ملی ایران به در آورده؟
#اجتماعی #سیاسی #انتقادات
@Roshanfkrane
28_ شاهنامه -AVAYeBUF-Wordpress-Com
@AVAYeBUF
نام کتاب : شاهنامه فردوسی چاپ مسکو
در کانال روشنفکران همه فایل های صوتی این اثر ارزشمند با لمس هشتگ نام نویسنده:
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
👆 در دسترس شماست
این مجموعه هر شب بعد از ساعت ۲۱ بصورت سریالی درج خواهد شد.
@Roshanfkrane
در کانال روشنفکران همه فایل های صوتی این اثر ارزشمند با لمس هشتگ نام نویسنده:
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
👆 در دسترس شماست
این مجموعه هر شب بعد از ساعت ۲۱ بصورت سریالی درج خواهد شد.
@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 441
چه بودی ار دل آن ماه مهربان بودی؟
که حال ما نه چنین بودی ار چنان بودی
بگفتمی که «چه ارزد نسیم طرهٔ دوست؟»
گرم به هر سر مویی هزار جان بودی
برات خوشدلی ما چه کم شدی یا رب
گرش نشان امان از بد زمان بودی
گرَم زمانه سرافراز داشتی و عزیز
سریر عزتم آن خاک آستان بودی
ز پرده کاش برون آمدی چو قطرهٔ اشک
که بر دو دیدهٔ ما حکم او روان بودی
اگر نه دایرهٔ عشق راه بربستی
چو نقطهٔ حافظ سرگشته در میان بودی
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 441
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت
@Roshanfkrane
که حال ما نه چنین بودی ار چنان بودی
بگفتمی که «چه ارزد نسیم طرهٔ دوست؟»
گرم به هر سر مویی هزار جان بودی
برات خوشدلی ما چه کم شدی یا رب
گرش نشان امان از بد زمان بودی
گرَم زمانه سرافراز داشتی و عزیز
سریر عزتم آن خاک آستان بودی
ز پرده کاش برون آمدی چو قطرهٔ اشک
که بر دو دیدهٔ ما حکم او روان بودی
اگر نه دایرهٔ عشق راه بربستی
چو نقطهٔ حافظ سرگشته در میان بودی
خوانش #فریدون_فرح_اندوز
با لمس این👇 هشتگ در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره 441
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت
@Roshanfkrane
🔴 بگذارید؛ مسعود بیل اش را بزند!
✍#اجلال_قوامی
🔸سفر مسعود پزشکیان به خوزستان فقط یک دستاورد داشت و آن هم به چشم آمد و شد اصل سفر او به اهواز.بیل زدن او و بنایی کردن برای ساخت یک مدرسه آن قدر سر و صدا کرد که همه چیز مملکت در این دو روز شد بیل زدن آقا مسعود! مخالفان بیل زدن از احیای پوپولیسم و جان گرفتن پوپولیست ها گفتند و بر او خرده گرفتند و موافقان هم آن را خود خود مسعود پزشکیان دانستند صاف و صادق.خلاصه دو جبهه موافق و مخالف بیل زدن رئیس جمهور هر کدام استدلال ها و منطق خاص خود را در مخالفت و موافقت این کار مسعود پزشکیان داشتند.ظریف و نکته سنجی هم وسط این معرکه بیل زدن و هیاهوی به وجود آمده گفت: " این دعواها را ول کنید؛ داستان چیز دیگری است.بگذارید این چهار سال هم آقا مسعود بیل اش را بزند ببنیم چی ازش در میاد! پس سخن این طناز به دور از معرکه بیل زدن را آویزه گوش کنیم و ببنیم این بیل زدن به کجا می رسد.
#اجتماعی #سیاسی
@Roshanfkrane
✍#اجلال_قوامی
🔸سفر مسعود پزشکیان به خوزستان فقط یک دستاورد داشت و آن هم به چشم آمد و شد اصل سفر او به اهواز.بیل زدن او و بنایی کردن برای ساخت یک مدرسه آن قدر سر و صدا کرد که همه چیز مملکت در این دو روز شد بیل زدن آقا مسعود! مخالفان بیل زدن از احیای پوپولیسم و جان گرفتن پوپولیست ها گفتند و بر او خرده گرفتند و موافقان هم آن را خود خود مسعود پزشکیان دانستند صاف و صادق.خلاصه دو جبهه موافق و مخالف بیل زدن رئیس جمهور هر کدام استدلال ها و منطق خاص خود را در مخالفت و موافقت این کار مسعود پزشکیان داشتند.ظریف و نکته سنجی هم وسط این معرکه بیل زدن و هیاهوی به وجود آمده گفت: " این دعواها را ول کنید؛ داستان چیز دیگری است.بگذارید این چهار سال هم آقا مسعود بیل اش را بزند ببنیم چی ازش در میاد! پس سخن این طناز به دور از معرکه بیل زدن را آویزه گوش کنیم و ببنیم این بیل زدن به کجا می رسد.
#اجتماعی #سیاسی
@Roshanfkrane
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔸آتشبس غزه؛ بازندگان و برندگان این توافق
💢گفتوگویی در برنامه پانوراما با حضور #عباسمعینی فعال سیاسی و #امیدفراغت روزنامهنگار از #تهران در رابطه با بازندگان و برندگان آتشبس #غزه
@Roshanfkrane
💢گفتوگویی در برنامه پانوراما با حضور #عباسمعینی فعال سیاسی و #امیدفراغت روزنامهنگار از #تهران در رابطه با بازندگان و برندگان آتشبس #غزه
@Roshanfkrane
🔴 فاضل میبدی: کسانی که مبارزه را بر مذاکره ترجیح می دهند، از نرخ سیب زمینی و شکمهای گرسنه خبردارند؟
عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم نوشت:
🔸کمترین چیزی که فقرا با آن شکم بچه ها را سیر می کنند، سیب زمینی است. قیمت هر کیلو به مرز ۵۰ هزار تومان رسیده. از گرانی چیزهای دیگر نمی گویم. سیب زمینی را برای فقرای جامعه ارزان نگه دارید. کسانی که مبارزه را بر مذاکره ترجیح می دهند، از نرخ سیب زمینی و شکمهای گرسنه خبر دارند؟
#اجتماعی #انتقادات
@Roshanfkrane
عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم نوشت:
🔸کمترین چیزی که فقرا با آن شکم بچه ها را سیر می کنند، سیب زمینی است. قیمت هر کیلو به مرز ۵۰ هزار تومان رسیده. از گرانی چیزهای دیگر نمی گویم. سیب زمینی را برای فقرای جامعه ارزان نگه دارید. کسانی که مبارزه را بر مذاکره ترجیح می دهند، از نرخ سیب زمینی و شکمهای گرسنه خبر دارند؟
#اجتماعی #انتقادات
@Roshanfkrane
🔶️ شما فكر میكنين آدما يهويی میرن، یهویی تغییر میکنن،
ولی اشتباه میكنين.
آدما هی منتظر میمونن بفهمين،
ببينين،
انجام بدين،
و تو اين مسير هربار كه نمیفهمين، نمیبينين، انجام نمیدين يه قدم میرن عقب
و وقتی ديگه همه چی خيلی دور و كوچيك شد روشونو برمیگردونن و برای هميشه میرن.
#اندیشه #روانشناسی
@Roshanfkrane
ولی اشتباه میكنين.
آدما هی منتظر میمونن بفهمين،
ببينين،
انجام بدين،
و تو اين مسير هربار كه نمیفهمين، نمیبينين، انجام نمیدين يه قدم میرن عقب
و وقتی ديگه همه چی خيلی دور و كوچيك شد روشونو برمیگردونن و برای هميشه میرن.
#اندیشه #روانشناسی
@Roshanfkrane