نادانى را ديدم كه لباس فاخر و گرانبها پوشيده بود و بر اسبى عربى سوار شده و دستارى از پارچه نازک مصرى بر سر داشت. شخصى گفت: اى سعدى ! اين ابريشم رنگارنگ را بر تن اين جانور نادان چگونه يافتى؟ گفتم: يک آفرینش زيبا بهتر از هزار لباس ديبا است ...
به آدمى نتوان گفت ماند اين حيوان
مگر دراعه و دستار و نقش بيرونش
بگرد در همه اسباب و ملک و هستى او
كه هيچ چيز نبينى حلال جز خونش
برگرفته از گلستان سعدی. باب سوم
#حکایت
@Roshanfkrane
به آدمى نتوان گفت ماند اين حيوان
مگر دراعه و دستار و نقش بيرونش
بگرد در همه اسباب و ملک و هستى او
كه هيچ چيز نبينى حلال جز خونش
برگرفته از گلستان سعدی. باب سوم
#حکایت
@Roshanfkrane
👍33❤4👏1
#حکایت
درویشی مستجابالدّعوه در بغداد پدید آمد. حجاجِ یوسف را خبر کردند. بخواندش و گفت: دعای خیری بر من بکن. گفت: خدایا! جانش بستان. گفت: از بهر خدای، این چه دعاست؟. گفت: این دعای خیرست، تو را و جمله مسلمانان را.
ای زبردستِ زیردست آزار
گرم تا کی بماند این بازار؟
به چه کار آیدت جهانداری؟
مُردنت بِه که مردم آزاری
#گلستان_سعدی
#اندیشه
@Roshanfkrane
درویشی مستجابالدّعوه در بغداد پدید آمد. حجاجِ یوسف را خبر کردند. بخواندش و گفت: دعای خیری بر من بکن. گفت: خدایا! جانش بستان. گفت: از بهر خدای، این چه دعاست؟. گفت: این دعای خیرست، تو را و جمله مسلمانان را.
ای زبردستِ زیردست آزار
گرم تا کی بماند این بازار؟
به چه کار آیدت جهانداری؟
مُردنت بِه که مردم آزاری
#گلستان_سعدی
#اندیشه
@Roshanfkrane
👍70👏13❤8
"کافرِ عادل یا مسلمانِ ظالم؟!" !!
"هولاکو خان" پادشاه مغول،از
علمای زمانه اش سوالی پرسید:
که آیا "حاکمِ عادلِ کافر" بهتر است
یا "حاکمِ مسلمانِ ظالم"؟
علما از پاسخش درماندند تا اینکه
"ابن طاووس" در پاسخ
برایش نوشت که:
"کافرِ عادل" بهتر از
"مسلمانِ ظالم"است!
وقتی از "سید" دلیل این
جواب را پرسیدند گفت:
"حاکم مسلمان"،اسلامش برای خودِ
اوست و "ظلمش" برای مردم؛
ولی "حاکم عادل کافر"، کُفرش
برای خودش هست و "عدلش"
برای مردم...!!
#حکایت
@Roshanfkrane
"هولاکو خان" پادشاه مغول،از
علمای زمانه اش سوالی پرسید:
که آیا "حاکمِ عادلِ کافر" بهتر است
یا "حاکمِ مسلمانِ ظالم"؟
علما از پاسخش درماندند تا اینکه
"ابن طاووس" در پاسخ
برایش نوشت که:
"کافرِ عادل" بهتر از
"مسلمانِ ظالم"است!
وقتی از "سید" دلیل این
جواب را پرسیدند گفت:
"حاکم مسلمان"،اسلامش برای خودِ
اوست و "ظلمش" برای مردم؛
ولی "حاکم عادل کافر"، کُفرش
برای خودش هست و "عدلش"
برای مردم...!!
#حکایت
@Roshanfkrane
👌72❤6👍6👏1
یکی از ملوک را شنیدم که شبی در عشرت روز کرده بود ودر پایان مستی گفت
باب اول گلستان سعدی
حکایت سیزدهم
#آوا_سعدامصلحی
#حکایت #ارسالی
@Roshanfkrane
باب اول گلستان سعدی
حکایت سیزدهم
#آوا_سعدامصلحی
#حکایت #ارسالی
@Roshanfkrane
🙏17👏4❤3👍2
👏36👍6❤5
اصطلاح آدم هفت خط برای افراد زیرک و باهوش که معمولا رند و مکار هم هستند، به کار می رود حال ببینم این عبارت از کجا آمده است.
در زمان ساسانیان در بزم های شاهانه، معمولا شراب در جام ها که از شاخ گاو یا بزکوهی و.. ساخته شده بود، ریخته می شد و چون این جام ها هیچ پایه ای نداشتند، مهمانان نمی توانستند جام های خود را پایین بگذارند ، چون امکان داشت محتویات آن روی زمین بریزد در نتیجه مجبور بودند جام را یکباره سر بکشند، اما برای اینکه کسی بیش از اندازۀ ظرفیت خود، باده گساری نکند و از سر مستی با حرکت یا گفتار خود، احترام مجلس شاهانه را از بین نبرد، هر کدام از مهمانان ، پیمانه ای مخصوص به خود داشتند که براساس میزان توانائی صاحب آن در باده گساری، خطی در داخل آن کشیده شده بوده که ساقی برای دارنده پیمانه فقط تا همان خط، شراب در پیمانه اش می ریخت .
به مرور زمان تمامی پیمانه های شراب را با هفت خط، مشخص و درجه بندی شدند معمولا در مجالسی که پادشاه حضور داشت، میهمانان از سه تا شش خط شراب می نوشیدند . اما بودند افرادی که که به آنها «لوطی» گفته می شد که تا هفت خط را شراب می نوشیدند، بدون آنکه مست شوند. این افراد را «هفت خط» می نامیدند ، یعنی که آنها صاحب ظرفیت و زرنگ بوده و به رموز و فنون شرابخواری تسلط کامل داشتند. این اصطلاح به تدریج وارد فرهنگ عامه شد و برای افراد باهوش و زیرک مورد استفاده قرار گرفت.
#مثل
#حکایت
#جالب
@Roshanfkrane
در زمان ساسانیان در بزم های شاهانه، معمولا شراب در جام ها که از شاخ گاو یا بزکوهی و.. ساخته شده بود، ریخته می شد و چون این جام ها هیچ پایه ای نداشتند، مهمانان نمی توانستند جام های خود را پایین بگذارند ، چون امکان داشت محتویات آن روی زمین بریزد در نتیجه مجبور بودند جام را یکباره سر بکشند، اما برای اینکه کسی بیش از اندازۀ ظرفیت خود، باده گساری نکند و از سر مستی با حرکت یا گفتار خود، احترام مجلس شاهانه را از بین نبرد، هر کدام از مهمانان ، پیمانه ای مخصوص به خود داشتند که براساس میزان توانائی صاحب آن در باده گساری، خطی در داخل آن کشیده شده بوده که ساقی برای دارنده پیمانه فقط تا همان خط، شراب در پیمانه اش می ریخت .
به مرور زمان تمامی پیمانه های شراب را با هفت خط، مشخص و درجه بندی شدند معمولا در مجالسی که پادشاه حضور داشت، میهمانان از سه تا شش خط شراب می نوشیدند . اما بودند افرادی که که به آنها «لوطی» گفته می شد که تا هفت خط را شراب می نوشیدند، بدون آنکه مست شوند. این افراد را «هفت خط» می نامیدند ، یعنی که آنها صاحب ظرفیت و زرنگ بوده و به رموز و فنون شرابخواری تسلط کامل داشتند. این اصطلاح به تدریج وارد فرهنگ عامه شد و برای افراد باهوش و زیرک مورد استفاده قرار گرفت.
#مثل
#حکایت
#جالب
@Roshanfkrane
👍35❤5🙏1
🔥بکشید که خدا با ماست !
این سخن آن چه بر یاد می آورد ماندگار ترین دیالوگ از سناریوی فیلم نجات سرباز رایان است آن جا که فرمانده فریاد زد :
''بکشید که خدا با ماست !
سرباز جواب داد : اگر خدا با ماست کی با آن هاست که این چنین ما را لت و پار می کنند!''
این سخن انسان را به یاد آخرین حکایت مثنوی در پایان دفتر ششم میاندازد.
🔸در این داستان میخوانیم که مادری به فرزندش گفت: فرزندم، اگر شب در جایی تاریک و ترسناک مانند گورستان بودی و خیال غول بر تو هجوم آورد، ترس را از خود دور کن و بر آن غول حملهور شو. حمله و نترسیدن تو، آن غول را فراری میکند. فرزند گفت: مادر، اگر آن غول هم مادری داشت و مادر او نیز همین سفارش را به او کرده باشد، حملۀ مرا با حملهای دیگر پاسخ میدهد. آنگاه تکلیف چیست؟
آنچنانکه گفت مادر، بچه را
گر خیالی آیدت در شب فرا
یا به گورستان و جای سهمگین
تو خیالی زشت بینی پر ز کین
دل قوی دار و بکن حمله بر او
او بگرداند ز تو در حال، رو
گفت کودک آن خیال دیووَش
گر بدو این گفته باشد مادرش
حمله آرم، افتد اندر گردنم
ز امر مادر، پس من آنگه چون کنم؟
تو همی گویی که مردانه بایست
آن خیال زشت را هم مادری است
🖌 دکتر #ع_پرویزی
#حکایت #مفهومی
@Roshanfkrane
این سخن آن چه بر یاد می آورد ماندگار ترین دیالوگ از سناریوی فیلم نجات سرباز رایان است آن جا که فرمانده فریاد زد :
''بکشید که خدا با ماست !
سرباز جواب داد : اگر خدا با ماست کی با آن هاست که این چنین ما را لت و پار می کنند!''
این سخن انسان را به یاد آخرین حکایت مثنوی در پایان دفتر ششم میاندازد.
🔸در این داستان میخوانیم که مادری به فرزندش گفت: فرزندم، اگر شب در جایی تاریک و ترسناک مانند گورستان بودی و خیال غول بر تو هجوم آورد، ترس را از خود دور کن و بر آن غول حملهور شو. حمله و نترسیدن تو، آن غول را فراری میکند. فرزند گفت: مادر، اگر آن غول هم مادری داشت و مادر او نیز همین سفارش را به او کرده باشد، حملۀ مرا با حملهای دیگر پاسخ میدهد. آنگاه تکلیف چیست؟
آنچنانکه گفت مادر، بچه را
گر خیالی آیدت در شب فرا
یا به گورستان و جای سهمگین
تو خیالی زشت بینی پر ز کین
دل قوی دار و بکن حمله بر او
او بگرداند ز تو در حال، رو
گفت کودک آن خیال دیووَش
گر بدو این گفته باشد مادرش
حمله آرم، افتد اندر گردنم
ز امر مادر، پس من آنگه چون کنم؟
تو همی گویی که مردانه بایست
آن خیال زشت را هم مادری است
🖌 دکتر #ع_پرویزی
#حکایت #مفهومی
@Roshanfkrane
👍34❤6🔥2
📝
یکی از بزرگان میگفت: خداوندا مرا از دوستان محفوظ بدار. پرسیدنش که سبب چیست؟
گفت: من خویش را از دشمن بپایم، اما از دوست پاییدن نتوانم.
#کشکول_شیخ_بهایی
#حکایت
#اندیشه
@Roshanfkrane
یکی از بزرگان میگفت: خداوندا مرا از دوستان محفوظ بدار. پرسیدنش که سبب چیست؟
گفت: من خویش را از دشمن بپایم، اما از دوست پاییدن نتوانم.
#کشکول_شیخ_بهایی
#حکایت
#اندیشه
@Roshanfkrane
👏55👍9
🌏 زنی با دو شوهر !
🌑 #جعفر_بخشی بی نیاز
نویسنده و روزنامه نگار
🌐 گاهی یک خبر می تواند تمامِ جامعه را به شوک فرو برده و هزار سوال بی پاسخ خلق کند. از چراییِ این رخداد بگوید و علت های آن را جویا شود. گرچه برخی اخبار در لایه هایِ همان اتفاقِ عجیب علت ها را کشته و از میان برداشته. چرا که هر دلیلی هم رو شود و بهانه ای بیاید پاسخ روشنی برای آن اتفاق ندارد. در جهانِ شلوغِ خبر اگر سگی ؛ بر تنِ آدمی زخم بزند ؛ خبر نیست. عادتِ سگ همین است که گاز بگیرد. اما خبر اگر وارونه شود و آدمی سگی را گاز بگیرد ؛ حتما که می تواند نه یک خبر ساده و معمولی که به یک رویداد جنجالی هم ختم شود و چراییِ آن بارها و بارها زیر تیغِ استدلال و اما و اگر برود. که کمتر آدمی ست که بتواند و بلد باشد سگ گاز بگیرد. گرچه آدمها در پاچه گرفتن گاهی از سگ ها هم بسیار جلوترند. حالا اما خبری در تهران روایت شده که بی مناسبت به گاز گرفتن سگ نیست. زنی که همزمان و به طور کاملا رسمی دو شوهر عقدی داشته. با دو خانه ی مجزا. دو زندگی مجزا. و دو مرد مجزا. پروندهای عجیب و غیر منتظره که نشان می دهد این زن با یک برنامه ریزی حساب شده که البته هنوز علتِ آن روشن نشده ؛ همزمان با دو مرد ازدواج کرده است. جالب آن که این ماجرای عجیب زمانی فاش شده و کار دست زن داده که شوهر دوم پس از مشکوک شدن به رفتارهای او تصمیم گرفته همسرش را تعقیب کند. این تعقیب و گریز اما خروجی خوبی نداشته و در وزنِ یک خبر جنجالی همه را بهت زده کرده است.
🌐 هنگامی که موضوع به پلیس گزارش شد ؛ مأموران پس از دریافت گزارش به محل حادثه اعزام شده و با ورود به خانه ؛ مردی را در آنجا یافتند که مدعی بود همسر قانونی این زن است. او اسناد رسمی ازدواج خود را به مأموران ارائه داد. در همین حال همسر دوم زن نیز مدارک ازدواج خود را به پلیس نشان داد و ادعا کرد که این زن ؛ همسر شرعی و قانونی او نیز هست. سهیلا وقتی متوجه شد رازش برملا شده در بازجوییهای اولیه اعتراف کرد که سیم کارت شوهر اولش را در اختیار داشته و با استفاده از آن ؛ درخواست طلاق غیابی داده است. او با کمک چند نفر دیگر و شهادت آنان موفق شده بود حکم طلاق را دریافت کند. بدون اینکه همسر اولش از این موضوع اطلاعی داشته باشد. پس از دریافت طلاق او با مرد دیگری آشنا شده و ازدواج کرده بود. سهیلا در ادامه به مأموران گفت که هنگام ازدواج مجدد شرط گذاشته بود که شاغل باشد و چند روز در هفته به بهانه رفتن به محل کار در واقع به خانه همسر اولش باز میگشته است. او دلیل این اقدام خود را مشکلات مالی عنوان کرده و مدعی شده که همسر اولش هیچ مسئولیتی در قبال او و زندگی اش نداشته است. با افشای این ماجرای بسیار عجیب در پایتخت هر دو شوهر این زن علیه او شکایت کرده و پرونده برای بررسی بیشتر در اختیار مراجع قضایی قرار گرفت.
🌐 این که سهیلا توانسته همزمان دو مرد را در اختیار خود داشته باشد و رفت و آمدهای خود را طبقِ قواعدی خاص برنامه ریزی کند تا پرده را سفت و محکم نگه داشته و از افتادنِ پرده ی آبرو جلوگیری کند و نگذارد آقایانِ خانه ؛ خانه خراب شوند ؛ به زمان و فرصت بهتری نیاز دارد تا در باب آن مفصل نوشت و این تیزهوشی و درایت و سیاستِ شیادانه را به تیزی قلم سپرد. اما آن چه در این ماجرا بسیار اهمیت دارد غفلتِ همزمان دو مرد یا همان شوهرانِ واقعیِ سهیلا هستند که به جایِ مراقبت از زن و زندگی شان کبک وار سر در برف کرده بودند و دو سال بر این همین مسیر غلط می رفتند. بی آن که چاشنی مراقبت و مواظبت و احتیاط را نیز به این عشق بیفزایند و سوپاپ های اطمینان را کمی سفت تر کنند. گاهی اعتمادها نه از سر لطف و محبت که از بی خردی و نادانی و جهالت است که در کشتزار زندگی می روید و رشد می کند. هر چیزی در غلافِ خودش معنا دارد که بیرون از آن حتما بی معناست. یادمان باشد که ضرباتِ سهمگین و کوبنده و گزنده الزما از سمت غریبه ها نیست. چنین شهامتی گاها از توانِ غریبه ها بیرون است. تجربه نشان داده که خودی ها در زخم زدن و آبرو بردن همیشه و همواره پیشگام اند. به گمانم در این ماجرا هر چقدر که باید یقه ی سهیلا را گرفت و او را مذمت کرد و از او تبری جست ؛ به همان میزان به شوهرانش هم گیر داد و آنان را به پای میز محکمه برد. دردناک ترین سوختن ها از کسی به ما می رسد که زمانی او را گرم در آغوش داشتیم. زمانی که فکر می کردیم تمام جان و جهان اش ماییم.
https://t.iss.one/hichjbb
#خبر #حوادث #اجتماعی #عجیب #جالب
#حکایت
@Roshanfkrane
🌑 #جعفر_بخشی بی نیاز
نویسنده و روزنامه نگار
🌐 گاهی یک خبر می تواند تمامِ جامعه را به شوک فرو برده و هزار سوال بی پاسخ خلق کند. از چراییِ این رخداد بگوید و علت های آن را جویا شود. گرچه برخی اخبار در لایه هایِ همان اتفاقِ عجیب علت ها را کشته و از میان برداشته. چرا که هر دلیلی هم رو شود و بهانه ای بیاید پاسخ روشنی برای آن اتفاق ندارد. در جهانِ شلوغِ خبر اگر سگی ؛ بر تنِ آدمی زخم بزند ؛ خبر نیست. عادتِ سگ همین است که گاز بگیرد. اما خبر اگر وارونه شود و آدمی سگی را گاز بگیرد ؛ حتما که می تواند نه یک خبر ساده و معمولی که به یک رویداد جنجالی هم ختم شود و چراییِ آن بارها و بارها زیر تیغِ استدلال و اما و اگر برود. که کمتر آدمی ست که بتواند و بلد باشد سگ گاز بگیرد. گرچه آدمها در پاچه گرفتن گاهی از سگ ها هم بسیار جلوترند. حالا اما خبری در تهران روایت شده که بی مناسبت به گاز گرفتن سگ نیست. زنی که همزمان و به طور کاملا رسمی دو شوهر عقدی داشته. با دو خانه ی مجزا. دو زندگی مجزا. و دو مرد مجزا. پروندهای عجیب و غیر منتظره که نشان می دهد این زن با یک برنامه ریزی حساب شده که البته هنوز علتِ آن روشن نشده ؛ همزمان با دو مرد ازدواج کرده است. جالب آن که این ماجرای عجیب زمانی فاش شده و کار دست زن داده که شوهر دوم پس از مشکوک شدن به رفتارهای او تصمیم گرفته همسرش را تعقیب کند. این تعقیب و گریز اما خروجی خوبی نداشته و در وزنِ یک خبر جنجالی همه را بهت زده کرده است.
🌐 هنگامی که موضوع به پلیس گزارش شد ؛ مأموران پس از دریافت گزارش به محل حادثه اعزام شده و با ورود به خانه ؛ مردی را در آنجا یافتند که مدعی بود همسر قانونی این زن است. او اسناد رسمی ازدواج خود را به مأموران ارائه داد. در همین حال همسر دوم زن نیز مدارک ازدواج خود را به پلیس نشان داد و ادعا کرد که این زن ؛ همسر شرعی و قانونی او نیز هست. سهیلا وقتی متوجه شد رازش برملا شده در بازجوییهای اولیه اعتراف کرد که سیم کارت شوهر اولش را در اختیار داشته و با استفاده از آن ؛ درخواست طلاق غیابی داده است. او با کمک چند نفر دیگر و شهادت آنان موفق شده بود حکم طلاق را دریافت کند. بدون اینکه همسر اولش از این موضوع اطلاعی داشته باشد. پس از دریافت طلاق او با مرد دیگری آشنا شده و ازدواج کرده بود. سهیلا در ادامه به مأموران گفت که هنگام ازدواج مجدد شرط گذاشته بود که شاغل باشد و چند روز در هفته به بهانه رفتن به محل کار در واقع به خانه همسر اولش باز میگشته است. او دلیل این اقدام خود را مشکلات مالی عنوان کرده و مدعی شده که همسر اولش هیچ مسئولیتی در قبال او و زندگی اش نداشته است. با افشای این ماجرای بسیار عجیب در پایتخت هر دو شوهر این زن علیه او شکایت کرده و پرونده برای بررسی بیشتر در اختیار مراجع قضایی قرار گرفت.
🌐 این که سهیلا توانسته همزمان دو مرد را در اختیار خود داشته باشد و رفت و آمدهای خود را طبقِ قواعدی خاص برنامه ریزی کند تا پرده را سفت و محکم نگه داشته و از افتادنِ پرده ی آبرو جلوگیری کند و نگذارد آقایانِ خانه ؛ خانه خراب شوند ؛ به زمان و فرصت بهتری نیاز دارد تا در باب آن مفصل نوشت و این تیزهوشی و درایت و سیاستِ شیادانه را به تیزی قلم سپرد. اما آن چه در این ماجرا بسیار اهمیت دارد غفلتِ همزمان دو مرد یا همان شوهرانِ واقعیِ سهیلا هستند که به جایِ مراقبت از زن و زندگی شان کبک وار سر در برف کرده بودند و دو سال بر این همین مسیر غلط می رفتند. بی آن که چاشنی مراقبت و مواظبت و احتیاط را نیز به این عشق بیفزایند و سوپاپ های اطمینان را کمی سفت تر کنند. گاهی اعتمادها نه از سر لطف و محبت که از بی خردی و نادانی و جهالت است که در کشتزار زندگی می روید و رشد می کند. هر چیزی در غلافِ خودش معنا دارد که بیرون از آن حتما بی معناست. یادمان باشد که ضرباتِ سهمگین و کوبنده و گزنده الزما از سمت غریبه ها نیست. چنین شهامتی گاها از توانِ غریبه ها بیرون است. تجربه نشان داده که خودی ها در زخم زدن و آبرو بردن همیشه و همواره پیشگام اند. به گمانم در این ماجرا هر چقدر که باید یقه ی سهیلا را گرفت و او را مذمت کرد و از او تبری جست ؛ به همان میزان به شوهرانش هم گیر داد و آنان را به پای میز محکمه برد. دردناک ترین سوختن ها از کسی به ما می رسد که زمانی او را گرم در آغوش داشتیم. زمانی که فکر می کردیم تمام جان و جهان اش ماییم.
https://t.iss.one/hichjbb
#خبر #حوادث #اجتماعی #عجیب #جالب
#حکایت
@Roshanfkrane
Telegram
هیچ / جعفر بخشی بی نیاز
🌍 نویسنده و روزنامه نگار
👍41😱12❤4😁3🤷♂2😭2👎1🔥1🤔1
🌱 میگویند: عارفی ۴۰ شبانه روز چله گرفته بود تا خدا را زیارت کند ، تمام روزها روزه بود. در حال اعتکاف. از خلق الله بریده بود. صبح به صیام و شب به قیام. زاری و تضرع به درگاه او... شب سی و ششم ندایی در خود شنید که میگفت: ساعت ۶ بعد از ظهر، بازار مسگران، دکان فلان مسگر برو خدا را زیارت خواهی کرد عارف از ساعت ۵ در بازار مسگران حاضر شد و در کوچههای بازار از پی دکان می گشت...
میگوید: پیرزنی را دیدم دیگ مسی به دست داشت و به مسگران نشان می داد، قصد فروش آنرا داشت... به هر مسگری نشان می داد، وزن می کرد و می گفت: ۴ ریال و ۲۰ شاهی، پیرزن می گفت: نمیشود ۶ ریال بخرید؟ مسگران میگفتند: خیر مادر، برای ما بیش از این مبلغ نمیصرفد. پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار می چرخید و همه همین قیمت را می دادند. بالاخره به مسگری رسید که دکان مورد نظر من بود. مسگر به کار خود مشغول بود که پیرزن گفت: این دیگ را برای فروش آوردم به ۶ ریال میفروشم، خرید دارید؟ مسگر پرسید چرا به ۶ ریال؟؟ پیر زن سفرهی دل خود را باز کرد و گفت: پسری مریض دارم، دکتر نسخهای برای او نوشته است که پول آن ۶ ریال می شود! مسگر دیگ را گرفت و گفت: این دیگ سالم و بسیار قیمتی است. حیف است بفروشی، امّا اگر اصرار داری، من آنرا به ۲۵ ریال میخرم!!! پیر زن گفت: مرا مسخره میکنی؟!!! مسگر گفت: ابدا"! دیگ را گرفت و ۲۵ ریال در دست پیرزن گذاشت!!! پیرزن که شدیداً متعجب شده بود؛ دعا کنان دکان مسگر را ترک کرد و دوان دوان راهی خانه خود شد. من که ناظر ماجرا بودم و وقت ملاقات فراموشم شده بود، در دکان مسگر خزیدم و گفتم: عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی؟!!! اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از ۴ ریال و ۲۰ شاهی ندادند آنگاه تو به ۲۵ ریال می خری؟!!! مسگر پیر گفت: من دیگ نخریدم!!! من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد، پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کند، پول دادم بقیه وسایل خانه اش را نفروشد، من دیگ نخریدم...
از حرفی که زدم بسیار شرمسار شدم در فکر فرو رفته بودم که ندایی با صدای بلند گفت: با چله گرفتن و عبادت کردن کسی به زیارت ما نخواهد آمد!!! دستِ افتاده ای را بگیر و بلند کن، ما خود به زیارت تو خواهیم آمد ! گر دست فتادهای بگیری...
#اندیشه #اجتماعی #تربیتی #حکایت
@Roshanfkrane
میگوید: پیرزنی را دیدم دیگ مسی به دست داشت و به مسگران نشان می داد، قصد فروش آنرا داشت... به هر مسگری نشان می داد، وزن می کرد و می گفت: ۴ ریال و ۲۰ شاهی، پیرزن می گفت: نمیشود ۶ ریال بخرید؟ مسگران میگفتند: خیر مادر، برای ما بیش از این مبلغ نمیصرفد. پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار می چرخید و همه همین قیمت را می دادند. بالاخره به مسگری رسید که دکان مورد نظر من بود. مسگر به کار خود مشغول بود که پیرزن گفت: این دیگ را برای فروش آوردم به ۶ ریال میفروشم، خرید دارید؟ مسگر پرسید چرا به ۶ ریال؟؟ پیر زن سفرهی دل خود را باز کرد و گفت: پسری مریض دارم، دکتر نسخهای برای او نوشته است که پول آن ۶ ریال می شود! مسگر دیگ را گرفت و گفت: این دیگ سالم و بسیار قیمتی است. حیف است بفروشی، امّا اگر اصرار داری، من آنرا به ۲۵ ریال میخرم!!! پیر زن گفت: مرا مسخره میکنی؟!!! مسگر گفت: ابدا"! دیگ را گرفت و ۲۵ ریال در دست پیرزن گذاشت!!! پیرزن که شدیداً متعجب شده بود؛ دعا کنان دکان مسگر را ترک کرد و دوان دوان راهی خانه خود شد. من که ناظر ماجرا بودم و وقت ملاقات فراموشم شده بود، در دکان مسگر خزیدم و گفتم: عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی؟!!! اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از ۴ ریال و ۲۰ شاهی ندادند آنگاه تو به ۲۵ ریال می خری؟!!! مسگر پیر گفت: من دیگ نخریدم!!! من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد، پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کند، پول دادم بقیه وسایل خانه اش را نفروشد، من دیگ نخریدم...
از حرفی که زدم بسیار شرمسار شدم در فکر فرو رفته بودم که ندایی با صدای بلند گفت: با چله گرفتن و عبادت کردن کسی به زیارت ما نخواهد آمد!!! دستِ افتاده ای را بگیر و بلند کن، ما خود به زیارت تو خواهیم آمد ! گر دست فتادهای بگیری...
#اندیشه #اجتماعی #تربیتی #حکایت
@Roshanfkrane
👍107❤12🏆2👎1🔥1😁1👌1
سگی از کنار شیری رد می شد ، چون شیر را خفته دید طنابی آورد و شیر را محکم به درختی بست . شیر بیدار که شد سعی کرد طناب را باز کند اما نتوانست . پس از مدتی خری از آنجا می گذشت ، شیر به خر گفت: اگر مرا از این بند برهانی نیمی از جنگل را به تو میدهم ، خر ابتدا تردید کرد و بعد طناب را از دور دستان شیر باز کرد. شیر چون رها شد، خود را از خاک و غبار خوب تکاند، به خر گفت: من به تو نیمی از جنگل را نمیدهم . خر با تعجب گفت : ولی تو قول دادی نیمی از جنگل را به من دهی !!
شیر گفت : من به تو تمام جنگل را میدهم ٬ زیرا در جنگلی که شیران را سگان به بند کشند و خران برهانند آنجا دیگر ارزش ماندن و زندگی کردن ندارد.
#جالب #حکایت
@Roshanfkrane
شیر گفت : من به تو تمام جنگل را میدهم ٬ زیرا در جنگلی که شیران را سگان به بند کشند و خران برهانند آنجا دیگر ارزش ماندن و زندگی کردن ندارد.
#جالب #حکایت
@Roshanfkrane
👍168😢11❤4💔2🍓2🔥1👏1
💥💥دزد شریف
مولانا در مثنوی داستان شیخی را تعریف می کند؛ که در تاریکی دم صبح افسار الاغش را جلو حمام به مردی که چهره اش نمایان نبود سپرد و به حمام رفت، وقتی برگشت دید که افسار الاغش در دست دزد معروف ده است و شروع کرد به داد و بیداد.
دزد گفت چرا داد و بیداد میکنی؟
شیخ گفت ای دزد نابه کار افسار الاغ من در دست تو چه میکند؟
دزد گفت تو خود در تاریکی الاغت را به من سپردی. تازه مرا از کارم باز داشتی و حالا داد و بیداد هم میکنی؟
شیخ پرسید:
پس چرا الاغ را ندزدیدی؟
دزد گفت:
تو الاغت را به من سپردی من دزدم نه خیانتکار و چیزی را که به من سپردهاند به آن خیانت نمیکنم.
مولانا سپس ادامه میدهد که:
به اندازه این دزد شرافت داشته باشید و به کسانی که اموال و سرنوشت خودشان را به شما سپردهاند خیانت نکنید .
#حکایت #تربیتی
@Roshanfkrane
مولانا در مثنوی داستان شیخی را تعریف می کند؛ که در تاریکی دم صبح افسار الاغش را جلو حمام به مردی که چهره اش نمایان نبود سپرد و به حمام رفت، وقتی برگشت دید که افسار الاغش در دست دزد معروف ده است و شروع کرد به داد و بیداد.
دزد گفت چرا داد و بیداد میکنی؟
شیخ گفت ای دزد نابه کار افسار الاغ من در دست تو چه میکند؟
دزد گفت تو خود در تاریکی الاغت را به من سپردی. تازه مرا از کارم باز داشتی و حالا داد و بیداد هم میکنی؟
شیخ پرسید:
پس چرا الاغ را ندزدیدی؟
دزد گفت:
تو الاغت را به من سپردی من دزدم نه خیانتکار و چیزی را که به من سپردهاند به آن خیانت نمیکنم.
مولانا سپس ادامه میدهد که:
به اندازه این دزد شرافت داشته باشید و به کسانی که اموال و سرنوشت خودشان را به شما سپردهاند خیانت نکنید .
#حکایت #تربیتی
@Roshanfkrane
👏151👍25❤4👎1🔥1
آیا ایران و آمریکا توافق می کنند ؟
حکایتی تعریف کنم :
در زمان اشغال هند توسط بریتانیا، روزی افسر انگلیسی بدون هیچ دلیلی سیلی محکمی به یک شهروند هندی زد. شهروند ساده هندی چنان با مشت به روی افسر بریتانیایی زد که او از اثر شدت ضربه وارده به زمین افتاد. افسر بریتانیایی از این عکس العمل هندی وحشت زده و خشمگین شده بود؛ ولی چون تنها بود چیزی نگفت و بطرف مقر سربازان بریتانیایی رفت تا با گرفتن نیرو برگردد و جواب مرد هندی را بدهد که جرات کرده به افسر امپراطوری سیلی بزند که آفتاب در قلمرو آن غروب نمی کند..
پیش ژنرال انگلیسی رفت و از او خواست تا سرباز به او بدهد تا برگردد و جواب این بی ادبی را به هندی دهد. اما ژنرال انگلیسی بدون این که جواب او را بدهد، او را به اتاقی برد که در آن پول نگهداری میشد و گفت: ۵۰۰۰۰ روپیه بردار و برو نزد آن هندی و در مقابل کاری که انجام دادی به او بده و معذرت بخواه!افسر با شنیدن این حرف معترضانه گفت: هندی بدبخت به یک افسر ملکه سیلی زده است و این یعنی بی احترامی به امپراطوری انگلیس، ولی شما بجای مجازات به من می گویید به او پول بدهم و عذر بخواهم؟! ژنرال با خشم گفت: این یک دستور است، باید بدون چون و چرا اجرا کنی.
افسر به ناچار پول را به مرد هندی داد و عذر خواست. هندی پذیرفت و با خوشحالی تمام پول را از او گرفت و یادش رفت که او حق داشته اشغالگر وطنش را بزند! پنجاه هزار روپیه آن زمان پول هنگفتی بود و او با آن خانه خرید و با بقیه اش چندین ریکشا (وسیله ی حمل و نقل درون شهری در هندوستان) گرفت و با استخدام چند راننده آن ها را به کرایه داد… روزگار گذشت و وضع زندگی او بهتر شد تا این که به یکی از تجار در شهر خود تبدیل شد. او فراموش کرده بود که با گرفتن پول از کرامتش گذشته ولی انگلیسی ها آن سیلی او را فراموش نکرده بودند.
روزی ژنرال انگلیسی، افسرِی را که از هندی سیلی خورده بود فراخواند و به او گفت: آیا آن هندی را که به تو سیلی زده بود به یاد داری؟ افسر پاسخ داد: بلی چگونه می توانم او را فراموش کنم. ژنرال گفت: حال وقتش است که بروی و انتقام آن سیلی را ازش بگیری، ولی او را در حالی با سیلی بزن که مردم در دور و برش جمع باشند.
افسر گفت: آن روز که هیچ کسی نداشت مرا از زدن او بازداشتی حال که صاحب جاه و جلال و خدمه شده است می گویی برو او را بزن؟ می ترسم افرادش مرا بکشند. ژنرال گفت: خاطرت جمع باشد، نمی کشند، فقط برو و آن چه را که گفتم انجام بده و برگرد.
وقتی افسر انگلیسی داخل خانه هندی شد او را در میان جمع کثیری از مردم یافت در حالی که خادمان و محافظانش او را احاطه کرده بودند، بدون مقدمه بطرف او رفت و با سیلی چنان محکم به رویش کوبید که بر زمین افتاد، افسر ایستاده بود تا عکس العمل او را ببیند ولی هندی بدون هیچ عکس العملی از جایش هم بلند نشد و به طرف انگلیسی حتی چشم بالا نکرد! افسر از تعجب دهنش باز مانده بود ولی خوشحال از گرفتن انتقام نزد ژنرال خود برگشت. ژنرال به افسرش گفت : خیلی خوشحال به نظر می آیی و فکر میکنم متعجب شدی.
افسر پاسخ داد: بلی برای بار اول که او را با سیلی زدم او از من محکم تر بر رویم کوبید در حالی که فقیر بود. ولی امروز که او صاحب جاه و جلال و خدمه است حتی پاسخ سیلی ام را با حرف هم نداد، این مرا به تعجب واداشته است. ژنرال در پاسخ افسرش گفت: دفعه اول او چیزی برای از دست دادن نداشت و دفاع کرد. ولی دفعه دوم، او صاحب رفاه شده بود، برای همین از آن نتوانست دفاع کند «چون می ترسید که مصالح و منافع خود را از دست بدهد».
#ارسالی #حکایت
@Roshanfkrane
حکایتی تعریف کنم :
در زمان اشغال هند توسط بریتانیا، روزی افسر انگلیسی بدون هیچ دلیلی سیلی محکمی به یک شهروند هندی زد. شهروند ساده هندی چنان با مشت به روی افسر بریتانیایی زد که او از اثر شدت ضربه وارده به زمین افتاد. افسر بریتانیایی از این عکس العمل هندی وحشت زده و خشمگین شده بود؛ ولی چون تنها بود چیزی نگفت و بطرف مقر سربازان بریتانیایی رفت تا با گرفتن نیرو برگردد و جواب مرد هندی را بدهد که جرات کرده به افسر امپراطوری سیلی بزند که آفتاب در قلمرو آن غروب نمی کند..
پیش ژنرال انگلیسی رفت و از او خواست تا سرباز به او بدهد تا برگردد و جواب این بی ادبی را به هندی دهد. اما ژنرال انگلیسی بدون این که جواب او را بدهد، او را به اتاقی برد که در آن پول نگهداری میشد و گفت: ۵۰۰۰۰ روپیه بردار و برو نزد آن هندی و در مقابل کاری که انجام دادی به او بده و معذرت بخواه!افسر با شنیدن این حرف معترضانه گفت: هندی بدبخت به یک افسر ملکه سیلی زده است و این یعنی بی احترامی به امپراطوری انگلیس، ولی شما بجای مجازات به من می گویید به او پول بدهم و عذر بخواهم؟! ژنرال با خشم گفت: این یک دستور است، باید بدون چون و چرا اجرا کنی.
افسر به ناچار پول را به مرد هندی داد و عذر خواست. هندی پذیرفت و با خوشحالی تمام پول را از او گرفت و یادش رفت که او حق داشته اشغالگر وطنش را بزند! پنجاه هزار روپیه آن زمان پول هنگفتی بود و او با آن خانه خرید و با بقیه اش چندین ریکشا (وسیله ی حمل و نقل درون شهری در هندوستان) گرفت و با استخدام چند راننده آن ها را به کرایه داد… روزگار گذشت و وضع زندگی او بهتر شد تا این که به یکی از تجار در شهر خود تبدیل شد. او فراموش کرده بود که با گرفتن پول از کرامتش گذشته ولی انگلیسی ها آن سیلی او را فراموش نکرده بودند.
روزی ژنرال انگلیسی، افسرِی را که از هندی سیلی خورده بود فراخواند و به او گفت: آیا آن هندی را که به تو سیلی زده بود به یاد داری؟ افسر پاسخ داد: بلی چگونه می توانم او را فراموش کنم. ژنرال گفت: حال وقتش است که بروی و انتقام آن سیلی را ازش بگیری، ولی او را در حالی با سیلی بزن که مردم در دور و برش جمع باشند.
افسر گفت: آن روز که هیچ کسی نداشت مرا از زدن او بازداشتی حال که صاحب جاه و جلال و خدمه شده است می گویی برو او را بزن؟ می ترسم افرادش مرا بکشند. ژنرال گفت: خاطرت جمع باشد، نمی کشند، فقط برو و آن چه را که گفتم انجام بده و برگرد.
وقتی افسر انگلیسی داخل خانه هندی شد او را در میان جمع کثیری از مردم یافت در حالی که خادمان و محافظانش او را احاطه کرده بودند، بدون مقدمه بطرف او رفت و با سیلی چنان محکم به رویش کوبید که بر زمین افتاد، افسر ایستاده بود تا عکس العمل او را ببیند ولی هندی بدون هیچ عکس العملی از جایش هم بلند نشد و به طرف انگلیسی حتی چشم بالا نکرد! افسر از تعجب دهنش باز مانده بود ولی خوشحال از گرفتن انتقام نزد ژنرال خود برگشت. ژنرال به افسرش گفت : خیلی خوشحال به نظر می آیی و فکر میکنم متعجب شدی.
افسر پاسخ داد: بلی برای بار اول که او را با سیلی زدم او از من محکم تر بر رویم کوبید در حالی که فقیر بود. ولی امروز که او صاحب جاه و جلال و خدمه است حتی پاسخ سیلی ام را با حرف هم نداد، این مرا به تعجب واداشته است. ژنرال در پاسخ افسرش گفت: دفعه اول او چیزی برای از دست دادن نداشت و دفاع کرد. ولی دفعه دوم، او صاحب رفاه شده بود، برای همین از آن نتوانست دفاع کند «چون می ترسید که مصالح و منافع خود را از دست بدهد».
#ارسالی #حکایت
@Roshanfkrane
👍117👏16👎5❤1🤩1🤨1💋1
🌎 گفتند آفت دین ؛ دروغ است !
✍️ جعفر بخشی بینیاز
نویسنده و روزنامه نگار
🌐 ساخت کاباره در کنار کلیسا با سرعت بالایی داشت انجام می شد. بانیان کلیسا اما کمپینی را علیه این ساخت و ساز و صاحب آن آغاز کردند تا بنا یا متوقف شد یا ویران. و همین هم شد. شب قبل از افتتاح هوا طوفانی شد و صاعقه به جانِ ساختمان کاباره افتاد و آن را از بیخ وبن ویران کرد. ساکنان کلیسا به جشن نشستند و به ریشِ صاحب کاباره خندیدند. صاحب کاباره تمام مکاتبات و عکس و فیلم های دعا و نیایش برای خرابی سازه اش را طی یک شکایتی علیه کلیسا به دادگاه داد و خواستار دو میلیون دلار به عنوان غرامت به این دلیل که کلیسا با التماس و توسل به دعا و نيايش خود مسئول از بین رفتن سرمایه اش بوده شد.
🌐 کشیش پر ادعای کلیسا و مشاورانش که از این شکایت غافلگیر شده بودند با تجربه ترین و قوی ترین وکیل را برای این پرونده انتخاب کردند. وکلایی که با ادله ادعا داشتند دعا و نیایش برای تولد یا مرگ حوادث طبیعی پذیرفته نیست و دعا و نیایش کشیش و کلیسا هیچ تأثیری بر روند خرابی این کاباره نداشته. در نهایت هم از قاضی خواسته بودند به این بازی مسخره پایان داده تا کلیسا را تبرئه کند. جالب آن که کشیش کلیسا و مشاورانش در نزد قاضی در دادگاه قویا هر گونه ارتباط بین دعاهای خود و ويرانی کاباره با رويدادهای دنيوی قبل و بعد از آن را به شدت انکار کردند و گفتند دعا کیلویی چند.
🌐 قاضی اما به دقت همه چیز را بررسی کرد. حرف ها را شنید و استدلال های دو طرف را سبک سنگین کرد. در نهایت حکم داد. با این مضمون که واقعا نمیدانم آیا این پرونده را درست قضاوت خواهم کرد یا نه و آینده گان در این مورد در باره ام چه خواهند گفت. با اینکه شخصا اعتقاد دارم ؛ دعا و نیایش هیچ تأثیری در حوادث طبیعی ندارد ؛ اما از روی شواهد و مدارک به نظر میرسد که ما یک فرد گناهکارِ کاباره ساز داریم که به شدت به قدرت دعا و نیایش اعتقاد دارد و آن طرف یک کلیسا با تمام پیروان و اسقف و کشیش داریم که مطلقا به دعا و نیایشی که خود میخوانند و بر بوق و شیپورِ آن می دمند ايمان و اعتقادی ندارند. پس حکم بر محکومیت کلیسا و پیروانش به دلیل دروغ گویی و دو رویی و تزویر و ریا می دهم و آنان را رسوا می کنم.
#ارسالی #حکایت #مذهبی
پروکسی
@Roshanfkrane
✍️ جعفر بخشی بینیاز
نویسنده و روزنامه نگار
🌐 ساخت کاباره در کنار کلیسا با سرعت بالایی داشت انجام می شد. بانیان کلیسا اما کمپینی را علیه این ساخت و ساز و صاحب آن آغاز کردند تا بنا یا متوقف شد یا ویران. و همین هم شد. شب قبل از افتتاح هوا طوفانی شد و صاعقه به جانِ ساختمان کاباره افتاد و آن را از بیخ وبن ویران کرد. ساکنان کلیسا به جشن نشستند و به ریشِ صاحب کاباره خندیدند. صاحب کاباره تمام مکاتبات و عکس و فیلم های دعا و نیایش برای خرابی سازه اش را طی یک شکایتی علیه کلیسا به دادگاه داد و خواستار دو میلیون دلار به عنوان غرامت به این دلیل که کلیسا با التماس و توسل به دعا و نيايش خود مسئول از بین رفتن سرمایه اش بوده شد.
🌐 کشیش پر ادعای کلیسا و مشاورانش که از این شکایت غافلگیر شده بودند با تجربه ترین و قوی ترین وکیل را برای این پرونده انتخاب کردند. وکلایی که با ادله ادعا داشتند دعا و نیایش برای تولد یا مرگ حوادث طبیعی پذیرفته نیست و دعا و نیایش کشیش و کلیسا هیچ تأثیری بر روند خرابی این کاباره نداشته. در نهایت هم از قاضی خواسته بودند به این بازی مسخره پایان داده تا کلیسا را تبرئه کند. جالب آن که کشیش کلیسا و مشاورانش در نزد قاضی در دادگاه قویا هر گونه ارتباط بین دعاهای خود و ويرانی کاباره با رويدادهای دنيوی قبل و بعد از آن را به شدت انکار کردند و گفتند دعا کیلویی چند.
🌐 قاضی اما به دقت همه چیز را بررسی کرد. حرف ها را شنید و استدلال های دو طرف را سبک سنگین کرد. در نهایت حکم داد. با این مضمون که واقعا نمیدانم آیا این پرونده را درست قضاوت خواهم کرد یا نه و آینده گان در این مورد در باره ام چه خواهند گفت. با اینکه شخصا اعتقاد دارم ؛ دعا و نیایش هیچ تأثیری در حوادث طبیعی ندارد ؛ اما از روی شواهد و مدارک به نظر میرسد که ما یک فرد گناهکارِ کاباره ساز داریم که به شدت به قدرت دعا و نیایش اعتقاد دارد و آن طرف یک کلیسا با تمام پیروان و اسقف و کشیش داریم که مطلقا به دعا و نیایشی که خود میخوانند و بر بوق و شیپورِ آن می دمند ايمان و اعتقادی ندارند. پس حکم بر محکومیت کلیسا و پیروانش به دلیل دروغ گویی و دو رویی و تزویر و ریا می دهم و آنان را رسوا می کنم.
#ارسالی #حکایت #مذهبی
پروکسی
@Roshanfkrane
Telegram
روشنفکران
🌐 تیتر خبرهای روشنفکران در ۴/۲۴
🔹روزنامه شرق:
#صداوسیما مرجعیت خبری خود را از دست داده است
🔹تقدیر زلنسکی رئیس جمهور اوکراین از ترامپ
🔹ناتو :
احتمال حمله چین به تایوان زیاد است
🔹به گزارش «میدل ایستآی»، ایالات متحده پیشنهاد داده است که کنترل دالان…
🔹روزنامه شرق:
#صداوسیما مرجعیت خبری خود را از دست داده است
🔹تقدیر زلنسکی رئیس جمهور اوکراین از ترامپ
🔹ناتو :
احتمال حمله چین به تایوان زیاد است
🔹به گزارش «میدل ایستآی»، ایالات متحده پیشنهاد داده است که کنترل دالان…
👍67❤15👏6