روشنفکران
82.3K subscribers
50.1K photos
42.1K videos
2.39K files
6.99K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
#برشی_از_کتاب

‏با هم ساکت ماندیم؛‏
‏سکوت دو نفره آدم‌ها را خیلی به هم نزدیک می‌کند…

#رومن_گاری
خداحافظی گاری کوپر

@Roshanfkrane
#برشی_از_کتاب

تعداد آدم‌هایی که من واقعاً دوست‌شان داشته باشم زیاد نیست،
تعداد کسانی که نظر خوبی درباره‌شان دارم از آن هم کمتر است.
من هرچه بیشتر دنیا را می‌شناسم
از آن ناراضی‌تر می‌شوم‌.
هر روز که می‌گذرد بیشتر معتقد می‌شوم آدم‌ها،
شخصیت ناپایداری دارند و نمی‌شود روی ظواهر لیاقت یا فهم و شعورشان حساب کرد.

#جین_آستین
#غرور_و_تعصب

@Roshanfkrane
تا وقتی که قلبتان نبض دارد
پای آدمهایتان باشید.
دل بدهید برای حال هم.
عاشقی کنید با هم...
چای عصرانه را همه دور هم باشید.
بی بهانه بخواهید صدای هم قسم هایتان را بشنوید.
لبخند های هم را سنجاق کنید به تنتان که مبادا فراموش شود...
دلخوری ها را بگذارید اشک شوق دیدار بشوید و ببرد...
سر بگذارید روی سینه‌ی عزیز جانتان و صدای زندگی را بشنوید...
هرتپش، تصدقی‌ست که برای کنار هم بودنتان میزند...
روزی میرسد که دلتان برای همین نوشتن ها، صدا و لبخندها همین دست‌هایی که الان می‌شود گرفت و بوسید تنگ می‌شود...
باید نگاهتان وصله‌ی تن هم باشد تا ابد...

#پریسا_خان_بیگی
#عاشقانه

@Roshanfkrane
آواز "خر" و رقص "شتر"

خر و شتری دور از آبادی به
آزادی زندگی می کردند...
نیم شبی به کاروانی نزدیک شدند شتر گفت:
رفیق ساعتی سکوت کن تا
از آدمیان دور شویم، نباید گرفتار آییم...

خر گفت: این نتوان بود، چرا که
درست همین ساعت نوبت آواز من است
و ترک عادت رنج جان دارد و
بی محابا فریاد سر داد...
کاروانیان باخبر شدند و هر
دو را گرفتند و به بار کشیدند.
فردا به آبی عمیق رسیدند و
عبور خر از آن ناممکن شد
پس خر را برپشت شتر گذاشتند تا از آب بگذرد...
شتر تا به میانه آب رسید
شروع به تکان خوردن کرد
خر گفت: رفیق اینچنین نکن که
اگر من افتم غرق شدنم حتمی است..

شتر گفت: چنانکه دیشب نوبت آواز خر بود،
امروز هم نوبت رقص ناساز شتر است
و باجنبشی خر را بینداخت و غرقه ساخت..!

هر سخن جائی و هرنکته مکانی دارد

  #حکایت

@Roshanfkrane
هزار بار مرا مرگ به از این سختی‌ست
برای مردم بدبخت، مرگ خوشبختی‌ست

گذشت عمر به جان کندن، ای خدا مُردم!
ز دست این‌همه جان‌ کندن، این چه جان‌سختی‌ست؟

رسید جان به لبم، هرچه دست‌ و پا کردم
برون نشد دگر این منتهای بدبختی‌ست!

رجال ما همه دزدند و دزد بدنام ا‌ست
که دزد گردنه بدنام دزد پاتختی‌ست

رجال صالح ما، این رجال خنثایند!
که از رجال دگر، امتیازشان لختی‌ست

زنان کشور ما زنده‌اند و در کفنند
که این اصول سیه‌بختی از سیه‌رختی‌ست!

بمیر عشقی ار آسایش آرزو داری
که هر که مُرد، شد آسوده، زنده در سختی‌ست.

سال ۱۳۳۸ قمری
#میرزاده_عشقی
#حضرت_شعر

@Roshanfkrane
#قصه

داستان موش کوچولوی تنبل

 

هدف از قصه امشب تلاش کردن هست.

شروع داستان موش کوچولوی تنبل:

 

روزی روزگاری بچه موشی بود که همراه با برادر و پدر و مادرش در لونشون تو جنگل زندگی میکردن. موش کوچولو خیلی تنبل بود و هميشه یه جا نشسته بود و از خوراکی هایی که پدر و مادرش به لونه میاوردن میخورد و ایراد می گرفت: اینا چیه دیگه؟ یه چیز خوشمزه تر بیارین.

هر روز برادرش رو اذیت میکرد و به غذاها ایراد میگرفت. پدر و مادر موش کوچولو از دستش خسته شده بودن و هر چی اعتراض میکردن فایده ای نداشت و اون دوباره تکرار میکرد. تا اینکه یه روز که موش کوچولو بیرون لونه و تو جنگل داشت بازی میکرد. باد و بارون شدیدی اومد و اون یه جایی پیدا کرد که خیس نشه ، بارون که بند اومد هر چی گشت تا لونشون رو پیدا کنه نتونست و گم شده بود. کناره یه برکه نشست ، خیلی خسته و گرسنه بود و حتی بلد نبود بره و برای خودش غذا پیدا کنه. موش کوچولو خیلی دلش برای پدر و مادر و برادرش تنگ شده بود شروع کرد به گریه کردن ، کلاغی که صدای اون رو شنیده بود از روی درخت پرسید: چرا گریه میکنی؟ اون همه ماجرا رو برای کلاغ تعریف کرد. کلاغ گفت: بیا با هم بریم تا خونت رو پیدا کنیم. موش کوچولو گفت: من اونارو خیلی اذیت کردم اونا الان دیگه دنبال من نمیگردن. کلاغ گفت: این حرفو نزن اونا خیلی دوست دارن و خودت باید یاد بگیری که دیگه اذیتشون نکنی شما دیگه بزرگ شدی و باید با برادرت دوست باشی و با هم بازی کنین و باید یادت باشه اگه هميشه منتظر باشی تا دیگران کارهات رو انجام بدن هیچ وقت چیزی یاد نمیگیری. موش کوچولو گفت: من قول میدم دیگه بچه خوبی براشون باشم و دیگه اذیتشون نکنم. کلاغ گفت: بیا بریم تا خونتون رو پیدا کنیم و با هم جنگل رو گشتن تا خونش رو پیدا کنن.

همین که داشتن میگشتن صدای پدر موش کوچولو اومد که داشتن دنبالش میگشتن. موش کوچولو خوشحال شد و گفت: این صدای پدرمه اونا دارن دنبال من میگردن و با هم به طرف صدا رفتن و پدر و مادرش رو پیدا کردن. پدر و مادر موش کوچولو خیلی خوشحال شدن و از کلاغ تشکر کردن که بپشون کمک کرده تا هم دیگه رو پیدا گنن و با هم به سمت لونشون رفتن. موش کوچولو از پدر و مادرش به خاطر اذیت کردناش معذرت خواهی کرد و بهشون قول داد که دیگه بچه خوبی براشون باشه و با برادرش بازی کنه و با هم دیگه دوست باشن.

🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
#قصه
@Roshanfkrane
Kalaghe Bad Seda
MaryamNashiba.Com
⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣#قصه_شب_صوتی
#قصه_کودکانه
#قصه_شب

📚قصه کلاغ بد صدا

🌸باصدای بانومریم نشیبا🌸

🌙⭐️ #شب_بخیر 😴


تخت بخوابید😴😴😴💤💤💤


🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
#قصه

@Roshanfkrane
رئیس سازمان زندان‌ها: پرسنل بی تفاوت سازمان در فیلم‌های منتشره به هیات تخلفات اداری معرفی و از خدمت معلق شدند

محمد مهدی حاج محمدی رئیس سازمان زندان ها در توییتر خود نوشت:

🔹پرسنل بی تفاوتِ سازمان در فیلم های منتشره، به هیات تخلفات اداری معرفی و از خدمت معلق شدند. پرونده هایی هم به دادسرای نظامی ارجاع شد.

🔹در سال گذشته، برخورد با تخلفاتی که منتهی به خاتمه خدمت پرسنل خاطی سازمان شد، رشد ۳۰ درصدی داشته است.
#خبر

@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بند بازی روی کابل های تلکابین در سوئیس


#جالب

@Roshanfkrane
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
این فایل تصویری از این فرهیخته ی افغان را گوش کنید تا ببینید که در میان ایرانیها حتی یک تحلیل گر سیاسی پیدا نمی شود که چهار چوب تئوریک حرفهای این افغان را فهمیده باشد و بیان کند،
اما او در بیانی ساده و سنجیده " استراتژی نظم نوین جهانی" را توضیح میدهد!

#جالب #سیاسی #اندیشه

#افغانستان

@Roshanfkrane
.
شما خیال کردید کتاب‌های مرا سانسور کنید می‌آیند کتاب‌های شما را می‌خوانند؟ نه؛ ملتی که به سانسور عادت کند نه کتاب شما را می‌خواند، نه کتابِ من را. این حاصلِ زحماتِ شماست، جوان‌ها این‌جور بار آمدند، بی‌مطالعه، بی‌هویت. بی‌هویتی یعنی همین.

#علی_اشرف_درویشیان
.
#فرهنگ #اندیشه #اجتماعی

@Roshanfkrane
.
انسان از آغازِ وجود، خود را بسی کم شاد کرده است... «گناهِ نخستین» همین است و همین! هرچه بیشتر خود را شاد کنیم، آزردن دیگران و در اندیشه‌ی آزار بودن را بیشتر از یاد می‌بریم.

از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت
#فریدریش_نیچه
.
#اندیشه #تربیتی

@Roshanfkrane
نسل عجیبی هستیم..
خوبی و بدی حالمان دست همه است جز خودمان..
بلدیم ساعت ها زل بزنيم به گوشی موبایلمان و انتظار پیغامی را بکشیم که هیچ وقت قرار نیست به ما برسد...
بلدیم جان خودمان را به لبمان برسانیم و از عکس نوشته های پروفایل کسی هزار هزار برداشت شخصی کنیم و اسمش را بگذاریم وفا..
وابستگی را تا جایی پیش می بریم که بدون شب بخیرش خوابمان نمی برد...
اما بلد نیستیم برای درست شدن رابطه ها پا پیش بگذاریم..
يادنگرفته ايم براي كسي كه دوستش داريم كمي از غرورمان خرج كنيم..
پاي غرور كه وسط مي آيد مي شويم سنگدل ترين آدم دنيا..
تمام دردسرها و بدبختي هاي بعدش را هم به جان مي خريم..
كاش كسي مي آمد يادمان مي داد سواد رابطه را...🌺🌺🌺

#تربیتی #اندیشه

@Roshanfkrane
تغییر رژیم غذایی ایرانیان از زبان فردوسی در شاهنامه

در شاهنامه فردوسی که داستان‌های دوره پیشدادیان آن مربوط به دوره مهاجرت آریایی‌ها به فلات ایران است می‌توان به تغییر نوع خوراک ایرانیان در یک دوره خاص تاریخی در این ایام پی برد، این تغییر در بخش پادشاهی ضحاک از گیاه‌خواری به سمت گوشتخواری است.

فراوان نبود آن زمان پرورش ، که کمتر بُد از کشتنی‌ها خورش

جز از رستنی‌ها نخوردند چیز ، ز هر کز زمین سر برآورد نیز

پس اهریمن بدکنش رای کرد ، به دل کشتن جانور جای کرد

ز هر گونه از مرغ و از چارپای ، خورش کرد و یک‌یک بیاورد جای

به خونش بپرورد برسان شیر ، بدان تا کند پادشه را دلیر

خورش‌ها ز کبک و تذرو سفید ، بسازید و آمد دل پر امید

سوم روز خوان را به مرغ و بره ، بیاراستش گونه‌گون یکسره

به روز چهارم چو بنهاد خوان ، خورش ساخت از پشت گاو جوان

بدو اندرون زعفران و گلاب ، همان سالخورده می‌ و مشک ناب

#فردوسی #دانستنی #فرهنگ


@Roshanfkrane