This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مسئولان مملکت لطفا با دقت تماشا کنید
و کلاه خود را بالاتر بگذارید!
این بنده خدا
دانشجوی دکترای مملکت است
و اکنون شغل ضایعاتی دارد!
فقط باید دید و گریست!
#ارسالی درد #اجتماعی
#جالب
@Roshanfkrane
و کلاه خود را بالاتر بگذارید!
این بنده خدا
دانشجوی دکترای مملکت است
و اکنون شغل ضایعاتی دارد!
فقط باید دید و گریست!
#ارسالی درد #اجتماعی
#جالب
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گریه مردی در تبریز
که پدرش در آیسییو است :
«برق نیست، برق نیست، نمیتونه نفس بکشه، مردم چهقدر بیچاره شدند که برق نیست،
پدرم بمیره من چه کار باید بکنم؟»
#ارسالی درد #اجتماعی
@Roshanfkrane
که پدرش در آیسییو است :
«برق نیست، برق نیست، نمیتونه نفس بکشه، مردم چهقدر بیچاره شدند که برق نیست،
پدرم بمیره من چه کار باید بکنم؟»
#ارسالی درد #اجتماعی
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عصبانیت تلخ گروهی از روستائیان در سازمان آب و برق خوزستان
در اعتراض به نبود آب/ عصرجنوب
#اعتراضات درد #اجتماعی
@Roshanfkrane
در اعتراض به نبود آب/ عصرجنوب
#اعتراضات درد #اجتماعی
@Roshanfkrane
آن جا یک قهوه خانه بود.
اما ننشستیم به نوشیدن دو تا استکان چای.
چرا؟
دنیا خراب می شد اگر دقایقی آن جا مینشستیم
و نفری یک استکان چای میخوردیم؟
عجله،
همیشه عجله...
کدام گوری میخواستم بروم؟
من به بهانه رسیدن به زندگی،
همیشه زندگی را کشته ام...
📚روزگار سپری شده مردم سالخورده
#محمود_دولت_آبادی
@Roshanfkrane
اما ننشستیم به نوشیدن دو تا استکان چای.
چرا؟
دنیا خراب می شد اگر دقایقی آن جا مینشستیم
و نفری یک استکان چای میخوردیم؟
عجله،
همیشه عجله...
کدام گوری میخواستم بروم؟
من به بهانه رسیدن به زندگی،
همیشه زندگی را کشته ام...
📚روزگار سپری شده مردم سالخورده
#محمود_دولت_آبادی
@Roshanfkrane
🔺 ترافیک سنگین در محور کندوان
🔹 مسئول سالن عملیات مرکز مدیریت راهها: در حال حاضر در محور کندوان مسیر جنوب به شمال ترافیک در برخی مقاطع سنگین است.
🔹 در حال حاضر ۶ محور به دلیل کاهش ایمنی مسدود است که در این باره میتوان به محورهای شمشک - دیزین، شهداد - نهبندان، پونل - خلخال و خرمآباد -پلدختر اشاره کرد.
#خبرجاده
@Roshanfkrane
🔹 مسئول سالن عملیات مرکز مدیریت راهها: در حال حاضر در محور کندوان مسیر جنوب به شمال ترافیک در برخی مقاطع سنگین است.
🔹 در حال حاضر ۶ محور به دلیل کاهش ایمنی مسدود است که در این باره میتوان به محورهای شمشک - دیزین، شهداد - نهبندان، پونل - خلخال و خرمآباد -پلدختر اشاره کرد.
#خبرجاده
@Roshanfkrane
🔺️ #چند_خبر_کوتاه
🔹مدیرعامل سازمان بوستانها و فضای سبز شهر تهران از تعطیلی ۲ هفتهای بوستانهای شهر تهران خبر داد
🔹منابع عراقی از حمله موشکی به پایگاه آمریکایی «عین الاسد» در استان الانبار عراق خبر دادند.
🔹مینو محرز می گوید کوبا باوجود شرکت ایران در فاز سوم بالینی، اعلام کرده اولویت تزریق واکسن با کوبایی ها و ملت های آمریکای جنوبی است/انتخاب
🔹کمیته انضباطی خطیبی را یک جلسه محروم کرد
🔹معاون توسعه مدیریت و منابع استاندار تهران: بر اساس اعلام هیئت وزیران بدلیل کمبود برق و ضرورت تأمین آن ساعت کاری ادارات استان تهران از ۶.۳۰ تا ۱۳.۳۰ است.
#خبر
@Roshanfkrane
🔹مدیرعامل سازمان بوستانها و فضای سبز شهر تهران از تعطیلی ۲ هفتهای بوستانهای شهر تهران خبر داد
🔹منابع عراقی از حمله موشکی به پایگاه آمریکایی «عین الاسد» در استان الانبار عراق خبر دادند.
🔹مینو محرز می گوید کوبا باوجود شرکت ایران در فاز سوم بالینی، اعلام کرده اولویت تزریق واکسن با کوبایی ها و ملت های آمریکای جنوبی است/انتخاب
🔹کمیته انضباطی خطیبی را یک جلسه محروم کرد
🔹معاون توسعه مدیریت و منابع استاندار تهران: بر اساس اعلام هیئت وزیران بدلیل کمبود برق و ضرورت تأمین آن ساعت کاری ادارات استان تهران از ۶.۳۰ تا ۱۳.۳۰ است.
#خبر
@Roshanfkrane
هزاران سال طول کشید تا بشر بفهمد بت های چوبی را نباید بپرستد !
چه قدر طول می کشد تا انسان بفهمد بت های ذهنی را نباید بپرستد ؟!
#اندیشه #مذهبی
@Roshanfkrane
چه قدر طول می کشد تا انسان بفهمد بت های ذهنی را نباید بپرستد ؟!
#اندیشه #مذهبی
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#نزار_قبانی
ای شیرینترین آفریدهها
با عشق میتوانیم
هندسهی جهان را دگرگون کنیم،
میتوانیم در برابرِ این روزگارِ
زشتی و پریشانی تاب آوریم.
" به قول استاد شهریار
بی تو یک لحظه رمق در دل و در جانم نیست."
#موسیقی
@Roshanfkrane
ای شیرینترین آفریدهها
با عشق میتوانیم
هندسهی جهان را دگرگون کنیم،
میتوانیم در برابرِ این روزگارِ
زشتی و پریشانی تاب آوریم.
" به قول استاد شهریار
بی تو یک لحظه رمق در دل و در جانم نیست."
#موسیقی
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بهش میگه چرا این آب رو میخوری؟
جواب میده: مجبورهستم
بعد ما میگیم جبر جغرافیایی به بعضیا برمیخوره
#ارسالی درد #اجتماعی
@Roshanfkrane
جواب میده: مجبورهستم
بعد ما میگیم جبر جغرافیایی به بعضیا برمیخوره
#ارسالی درد #اجتماعی
@Roshanfkrane
*اجازه نده وسایل و دکوری های خونه بیشتر از خودت بدرخشند!!!!*
*نه تمیز کاری رو خیلی جدی بگیر، نه آنقدر کار کن که درد مفاصل بسراغت بیاید!!!!*
*اجازه بده گاهی روی میز لایه ای از غبار بنشیند، طوریکه بتوانی "دوستت دارم" را رویشان بنویسی و بخندی....*
*راستش گذشته ها من روزی هشت ساعت از وقتم را صرف تمیزی خانه می کردم، که اگه کسی سرزده خواست بیاد خونه م، همه چیز مرتب باشد ، اما بعدها فهمیدم کسی اتفاقی گذرش به خونه من نخورد...*
*همه مشغول قدم زدن و تفریح و لذت بردن از زندگی خودشان بودند...*
*اما حالا اگه کسی یهو پیدایش شد چی؟ لزومی ندارد که من وضعیت خانه خودم را برای کسی توضیح بدهم و یا شرمنده بشوم....*
*مردم علاقه ای ندارند که بدانند من تمام روز را در خانه مشغول رقصیدن و تفریح و زندگی کردن بودم....*
*اگه تا الان متوجه نشدی بدان زندگی خیلی کوتاه ست از آن لذت ببر!!!*
*خودت رو زیاد درگیر تمیزی نکن، ببین چه چیزی حالت را خوب می کند ، نقاشی کن یا خودکار بردار بنویس ، پیاده روی کن، به یک دوست سر بزن، کیک بپز و قاشق کثیف ماکارونی را لیس بزن و به گلها آب بده...*
*حالا اگه وقت داشتی کمی هم گرد و خاک روی وسایل و دکوری ها را پاک کن...*
*موسیقی گوش کن و اگر میتوانی سازی را بنواز ، کوه برو، شنا کن استخر برو، کتاب بخوان و از صحبت کردن با دوستانت لذت ببر، مابین این کارها اگه فرصت کردی خانه ات را هم جارو بزن.....*
*زندگی بیرون از خانه تو جریان دارد، خورشید همه جا را روشن می کند، باد برگ های درختان را بهمدیگر میزند باید آنجا باشی تا بشنوی.....*
*قطره های باران برروی سبزه ها می بارد و عطر و بوی سبزه همه جا را پر میکند....*
*باید آنجا باشی تا تماشا کنی و احساس کنی...*
*امروز، روزی هست که دیگه بر نمیگردد
#اندیشه
@Roshanfkrane
*نه تمیز کاری رو خیلی جدی بگیر، نه آنقدر کار کن که درد مفاصل بسراغت بیاید!!!!*
*اجازه بده گاهی روی میز لایه ای از غبار بنشیند، طوریکه بتوانی "دوستت دارم" را رویشان بنویسی و بخندی....*
*راستش گذشته ها من روزی هشت ساعت از وقتم را صرف تمیزی خانه می کردم، که اگه کسی سرزده خواست بیاد خونه م، همه چیز مرتب باشد ، اما بعدها فهمیدم کسی اتفاقی گذرش به خونه من نخورد...*
*همه مشغول قدم زدن و تفریح و لذت بردن از زندگی خودشان بودند...*
*اما حالا اگه کسی یهو پیدایش شد چی؟ لزومی ندارد که من وضعیت خانه خودم را برای کسی توضیح بدهم و یا شرمنده بشوم....*
*مردم علاقه ای ندارند که بدانند من تمام روز را در خانه مشغول رقصیدن و تفریح و زندگی کردن بودم....*
*اگه تا الان متوجه نشدی بدان زندگی خیلی کوتاه ست از آن لذت ببر!!!*
*خودت رو زیاد درگیر تمیزی نکن، ببین چه چیزی حالت را خوب می کند ، نقاشی کن یا خودکار بردار بنویس ، پیاده روی کن، به یک دوست سر بزن، کیک بپز و قاشق کثیف ماکارونی را لیس بزن و به گلها آب بده...*
*حالا اگه وقت داشتی کمی هم گرد و خاک روی وسایل و دکوری ها را پاک کن...*
*موسیقی گوش کن و اگر میتوانی سازی را بنواز ، کوه برو، شنا کن استخر برو، کتاب بخوان و از صحبت کردن با دوستانت لذت ببر، مابین این کارها اگه فرصت کردی خانه ات را هم جارو بزن.....*
*زندگی بیرون از خانه تو جریان دارد، خورشید همه جا را روشن می کند، باد برگ های درختان را بهمدیگر میزند باید آنجا باشی تا بشنوی.....*
*قطره های باران برروی سبزه ها می بارد و عطر و بوی سبزه همه جا را پر میکند....*
*باید آنجا باشی تا تماشا کنی و احساس کنی...*
*امروز، روزی هست که دیگه بر نمیگردد
#اندیشه
@Roshanfkrane
#قصه
داستان گرم ترین لانه
✅هدف از قصه امشب مهربونی و محبت کردن هست
شروع داستان گرم ترین لانه:
باد سردی میاومد و درختا رو به شدت تكون میداد ، سحر كوچولو كلاه پشمی خودش رو به سر كرد و دستکش گذاشت که سردش نشه و همراه مادربزرگ برای خرید به بیرون از خونه رفت. مادربزرگ و نوه كوچولو بعد از دو ساعت تونستن همه چیزایی رو كه باید تهیه میكردن ، بخرن و چون سحر كوچولو تمام این دو ساعت كه همراه مادربزرگ بود دختر خوب و حرف گوش كنی بود و مادربزرگ برای اینكه ازش تشكر كنه بهش قول داد سحر كوچولو رو با خودش به پارک ببره تا سحر بتونه اونجا بازی کنه.
سحر خوشحال بود و تو پارک شروع کرد به تاب بازی و سرسره بازی كردن ، اون داشت بازی میکرد که كه بارون تندی شروع به باریدن گرفت و سحر كوچولو كه زیر بارون خیس شده بود به طرف مادربزرگ دوید. باد با سرعت بیشتری درختا رو تكون میداد و مادربزرگ دست نوه كوچولو رو گرفته بود و به راه افتاده بودن. اون سعی میكرد تا هر چه زودتر از پارک خارج بشن تا به خونه برن که در همین لحظه بود كه یه دفعه چشم سحر به چیزی افتاد. اون مادربزرگش رو صدا زد و گفت: مامان بزرگ ، ببین زیر اون درخت یه چیزی افتاده؟ و بعد به طرف درخت دوید. وقتی مادربزرگ كنار سحر رفت ، متوجه لونه كبوتری شد كه برای شدید بودن وزش باد روی زمین افتاده بود و جوجه كوچیكی از بالای درخت روی زمین افتاده بود و جیک جیک میكرد.
قطرههای بارون پرهای كوچیک جوجه رو خیس كرده بود و سحر كوچولو از مادربزرگش اجازه گرفت كه جوجه رو با خودش به خونه ببره. اون روز سحر كوچولو تو یه كارتن كوچیک برای جوجه دونه و آب گذاشت و بال و پرهای جوجه كوچولو که خیس شده بود رو خشک کرد و سحر خوشحال بود كه از جوجه كوچولو مواظبت میکنه.
صبح روز بعد مادربزرگ به سحر گفت: باید به پارک بریم و جوجه رو كنار همون درخت ببریم ، من فكر میکنم كه مادر این کبوتر کوچولو نگران جوجهاش باشه و دنبالش میگرده. سحر دوست نداشت از جوجه جدا بشه ولی وقتی به یاد كبوتر افتاد جوجه رو با خودش به پارک برد و با كمک نگهبان پارک روی درخت لونه كوچیكی برای كبوتر گذاشتن و جوجه به خانواده خودش برگشت و سحر از دیدن این صحنه کلی خوشحال شد.
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
#قصه
#کودک
@Roshanfkrane
داستان گرم ترین لانه
✅هدف از قصه امشب مهربونی و محبت کردن هست
شروع داستان گرم ترین لانه:
باد سردی میاومد و درختا رو به شدت تكون میداد ، سحر كوچولو كلاه پشمی خودش رو به سر كرد و دستکش گذاشت که سردش نشه و همراه مادربزرگ برای خرید به بیرون از خونه رفت. مادربزرگ و نوه كوچولو بعد از دو ساعت تونستن همه چیزایی رو كه باید تهیه میكردن ، بخرن و چون سحر كوچولو تمام این دو ساعت كه همراه مادربزرگ بود دختر خوب و حرف گوش كنی بود و مادربزرگ برای اینكه ازش تشكر كنه بهش قول داد سحر كوچولو رو با خودش به پارک ببره تا سحر بتونه اونجا بازی کنه.
سحر خوشحال بود و تو پارک شروع کرد به تاب بازی و سرسره بازی كردن ، اون داشت بازی میکرد که كه بارون تندی شروع به باریدن گرفت و سحر كوچولو كه زیر بارون خیس شده بود به طرف مادربزرگ دوید. باد با سرعت بیشتری درختا رو تكون میداد و مادربزرگ دست نوه كوچولو رو گرفته بود و به راه افتاده بودن. اون سعی میكرد تا هر چه زودتر از پارک خارج بشن تا به خونه برن که در همین لحظه بود كه یه دفعه چشم سحر به چیزی افتاد. اون مادربزرگش رو صدا زد و گفت: مامان بزرگ ، ببین زیر اون درخت یه چیزی افتاده؟ و بعد به طرف درخت دوید. وقتی مادربزرگ كنار سحر رفت ، متوجه لونه كبوتری شد كه برای شدید بودن وزش باد روی زمین افتاده بود و جوجه كوچیكی از بالای درخت روی زمین افتاده بود و جیک جیک میكرد.
قطرههای بارون پرهای كوچیک جوجه رو خیس كرده بود و سحر كوچولو از مادربزرگش اجازه گرفت كه جوجه رو با خودش به خونه ببره. اون روز سحر كوچولو تو یه كارتن كوچیک برای جوجه دونه و آب گذاشت و بال و پرهای جوجه كوچولو که خیس شده بود رو خشک کرد و سحر خوشحال بود كه از جوجه كوچولو مواظبت میکنه.
صبح روز بعد مادربزرگ به سحر گفت: باید به پارک بریم و جوجه رو كنار همون درخت ببریم ، من فكر میکنم كه مادر این کبوتر کوچولو نگران جوجهاش باشه و دنبالش میگرده. سحر دوست نداشت از جوجه جدا بشه ولی وقتی به یاد كبوتر افتاد جوجه رو با خودش به پارک برد و با كمک نگهبان پارک روی درخت لونه كوچیكی برای كبوتر گذاشتن و جوجه به خانواده خودش برگشت و سحر از دیدن این صحنه کلی خوشحال شد.
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
#قصه
#کودک
@Roshanfkrane
Audio
😴 #قصه_شب
#شب_بخیر_كوچولو
#قصه_صوتی
🔴قصه کودکانه ی خر و خرما🔴
خوب بخوابید خوشگلای من💝❤️
🌙⭐️ #شب_بخیر 😴
تخت بخوابید😴😴😴💤💤💤
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
#قصه
#کودک
@Roshanfkrane
#شب_بخیر_كوچولو
#قصه_صوتی
🔴قصه کودکانه ی خر و خرما🔴
خوب بخوابید خوشگلای من💝❤️
🌙⭐️ #شب_بخیر 😴
تخت بخوابید😴😴😴💤💤💤
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
#قصه
#کودک
@Roshanfkrane