روشنفکران
79.8K subscribers
50.1K photos
42.3K videos
2.39K files
7.02K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
Sepido Siah @Avayemosighi
Dariush
سپید و سیاه؛
آهنگساز: #امیر_آرام
ترانه سرا: #تورج_نگهبان
تنظیم: #محمد_شمس
صدا: #داریوش
سال اجرا: ۱۳۵۲

#موسیقی

@Roshanfkrane
«تحقیقات»

گفته می شود که مأموران باید تحقیقاتی بکنند.
در محلات
دیگر خواب به چشم کسی نمی آید.

هیچکس نمی داند کار چه کسی بوده است
یا چه جرمی اتفاق افتاده است
همه مظنون اند.

وقتی مردم مجبور باشند شب ها
از درِ خانه ی خود دفع ظّن کنند
تلّی از جرایم بالایی ها
دور از نظرها
برجا می مانند.

«برتولت برشت»

@Roshanfkrane
چطور می توانیم مطمئن شویم چیزی که فکر می کنیم می خواهیم، همان چیزی است که واقعا می خواهیم؟

ضمیرآگاه من دوست داره همه دنیا گیاه خوار بشن ولی ضمیرناخودآگاه من، حسرت یه تیکه گوشت آبدار رو میکشه!


💔 | stalker 1979

#دیالوگ
@Roshanfkrane
در پهنه‌ی جهان
انسان برای کشتن انسان
تا جبهه می‌رود
انسان برای کشتن انسان
تشویق می‌شود!

درجبهه‌های جنگ
کشتار می‌کنند
یا کشته می‌شوند

تابوت صد هزار جوان را
پیران داغدار
با چشم اشکبار
بردوش می‌کشند
درخاک می نهند.

آنگاه کودکان را
تعلیم می‌دهند:
یک شاخه از درخت نبایست بشکنند!

#فریدون_مشیری

@Roshanfkrane
Endless
Mark Eliyahu
و عشق که می‌گذرد با پاهای گناه
از می‌گذری‌هایم
که من از شاید آمده‌ام
که تو از هرگز من
با دست‌هایت آمده‌ای
و لیوانی پر از موسیقی
تا می‌شنوم‌هایت.

#بیژن_نجدی
#موسیقی
@Roshanfkeane
با صف و منت مرغِ دولتیِ یخ زده کیلویی ۱۵تومنی می‌دادن دست مردم.در شرایطی که مرغ تازه الان کیلویی۳۰ تومنه.نکته غم‌انگیزش این بود که تاریخ تولیدشون به حدود یکسال پیش برمی‌گشت؛وقتی که مرغ حدودا ۷ تومن بود و بدتر اینکه سه‌ماه دیگه هم منقضی می‌شن.اسم این کار ‎احتکار نیست پس چیه؟
مجتبی فتحی
@Roshanfkrane
ننیه ننیه ننیه ننم همشون زیر این خاکند. یه زندگی این جوری، چرا باید مثل گرگ و کفتار به جون هم بیفتیم؟ چرا آخه اینا بایس پولای من را بخورن؟ مگه خیال می‌کُنن که جای دیگه هم غیر از اینجا هس که بخوابن؟

.. 📗 تنگسیر
📖 صادق چوبک
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📣 جشن بیعت در مشهد؛ در اوج کرونا

▪️ساعتی پیش در ورزش‌‌‌گاه امام‌رضای مشهد، هزاران‌نفر، در جشنی با نام «بیعت با حضرت مهدی» شرکت کرده‌اند.

👈 روشن نیست در اوج کرونا که بسیاری اجتماع‌ها ممنوع شده و در خراسان، که از جمله استان‌های قرمز کشور، این برنامه چگونه و با چه مجوزی برپا شده- گفته‌شده رائفی‌پور، سخنران اصول‌گرا، از جمله بانیان برگزاری این جشن است. 👆🎧

@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مرا دوست بدار!
مرا آرام دوست بدار!
مرا بسان نوازش باد بر گندمزار
بسان کشیدگی موج بر امتداد ساحل
و سادگی بی حصرِ آسمانی آبی
دوست بدار . . .!
‌‌‎‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌برایم ترانه عشق بخوان
@Roshanfkrane
Forwarded from اتچ بات
✔️به نام پدر
✍️سهند ایرانمهر

🔸شب گذشته حبیب نورمحمدوف قهرمان داغستانی وزن ۷۰ کیلوگرم سازمان جهانی UFC با شکست حریف آمریکایی اش به بیست و نهمین پیروزی متوالی این رقابت ها رسید و کماکان بی شکست باقی ماند.
اما نکته قابل توجه پس از مبارزه دیشب این بود که وی در عین ناباوری برای همیشه از دنیای مبارزات آزاد خداحافظی کرد.
وی دلیل این کارش را نبود پدرش در کنارش خوانده است.

🔸پدر حبیب که بهترین مربی وی بود، چندی پیش به دلیل بیماری کرونا( زمینه‌ای) قلبی در داغستان روسیه درگذشت. به صفحه قهرمان این‌ورزش خشن و‌سخت‌که‌می‌روید، قفس می‌بینید، مشت می‌بینید، تلالو فلاش دوربین‌ها، مدال‌های قهرمانی و خون و چهره‌های مچاله و گوش‌های شکسته اما اگر کمی دقیق‌تر شوید اینها همه حشو زندگی و محتوای صفحه حبیب است. مرکزی‌ترین‌مفهوم زندگی او «پدر» است. چیزی از جنس عشق، چیزی که انگار نقطه ثقل همه شورهای اوست. این‌محبت‌و‌لطافت و نرمی است که آن بازوهای سنگین و‌سینه را ستبر کرده است. پشت همه قیل و‌قال‌ها عشق است. پدر است. پشت جاودانه شدن‌نام حبیب به عنوان اسطوره‌ای در این‌ورزش.‌معنا او‌بوده. مربی با آن‌چشم‌های نگران و‌آن فیلم مشهور کودکی حبیب‌که با خرس کشتی می‌گیرد و در همه ادوار این زندگی که حبیب را حبیب کرده است، دو‌چشم پایین پیشانی پرچین و ابروهای پرپشت داغستانی مردی میدرخشد که پدر حبیب است.

🔸او سه ماه پیش بر اثر کرونا درگذشت. حبیب بعد از مرگ او تمام شد. انگشتان سخت دیگر رغبتی برای مشت شدن نداشتند. فتح داخل قفس در برابر مغلوبه شدن در برابر فقدان رنگ باخت. حبیب حتا در رجزی که برای حریف آمریکایی اش خواند، گفت: قدر عزیزانت را بدان چون معلوم نیست فردا کنارت باشند. حبیب، بازی را که برد به رسم ورزش و مسلمانی تشک را بوسه داد و بر زمین سجده کرد و در همان‌حال گریست تا ثابت کند دلیل شادی‌های پس از فتح چیز دیگری بوده است و برای همیشه رفت. فقط یک‌چیز گفت: بدون‌ همراهی پدرم، دیگر نمی‌خواهم.
.
🔸صفحه اینستای حبیب کلی فیلم از مبارزه دارد اما راستش با‌کمی دقت میفهمید در این تصاویر نه حبیب مهم است نه مبارزه، در این صفحه حبیب بهانه است، مبارزه بهانه است، صفحه پر از پدر است. اصلا قفس مبارزه مهم نبوده آن دو منفذ میان منافذ فنس مهم است که قاب چشمان پدر است. حبیب در این صفحه سراغ جاودانه کردن و‌ مرور عکسهایش نیست، دنبال ثبت پدر است. مثل همه ما که به بهانه خاطره سراغ عشق را می‌گیریم.
@Roshanfkrane
‍ ‍ 💎حقیقت نیازمندِ نقد است نه ستایش
#نیچه

تقدس گرایی سرمنشاء دیکتاتوری و استبداد است. هرچیزی که مقدس نامیده شود، یعنی اینکه شما دیگر حق ندارید به راحتی دربارهء آن اظهار نظر کنید و کوچک ترین انتقاد و مخالفتی با آن، هزینهء سنگینی خواهد داشت. این مقدس می تواند هر چیزی باشد: یک کتاب، یک دین، یک بنا و ... با تقدس گرایی باید مبارزه کرد؛ چرا که هیچکس و هیچ چیز آنقدر مقدس نیست که نتوان آنرا به نقد کشید.
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امید به زندگی ...
کمی لبخند...
کمی عشق.... و کلی حال خوب 😍


@Roshanfkrane
روشنفکران
٤٥ دقيقه با شوكر و اسپري مورد ضرب و جرح قرار گرفته است برادر مهرداد سپهری، مرد جوانی که در شهرک حجت مشهد هنگامی که در بازداشت و با دستبند در اختیار ماموران نیروی انتظامی بود بارها با شوکر و گاز فلفل مورد شکنجه و آزار قرار گرفت، در مصاحبه با ایران اینترنشنال…
.
سال‌هاست که روزنامه‌نگارم. سال‌هاست که می‌خواهم فعالیت روزنامه‌نگاری‌ام را تمام کنم و سال‌هاست که این روحیه‌ و شاید زمانه اجازه نمی‌دهد. از چند ساعت پیش تمام اخبارِ مربوط به مهرداد سپهری را می‌خوانم. در رسانه‌های مختلف. تحلیل‌ها و فیلم‌ها و حتا کامنت‌ها را. همه جور تحلیلی وجود دارد و نگاهی. اما چیزی که بیش از هر چیز غم‌گین‌ام می‌کند نگاه برخی خبرنگاران و رسانه‌های رادیکال است که انگار یادشان رفته همه‌ی ما با عمیق‌ترین اختلاف هم که باشد آدم هستیم. نوشته‌اند معتاد بوده، شیشه زده، کتک‌کاری کرده، اهل محل را به ستوه آورده، فحاش بوده و... بعد هم که آب در آسیاب رسانه‌های معاند ریخته نشود و... خوشا به شعورمان و شعورتان.‌ یک آدم و به قول شما فاسدترین اصلن با دست بسته چنان کتک خورده و اسپری فلفل که جان داده و شما می‌خواهید مرگ‌اش را تقلیل دهید؟ به خدا که همه چیز معاند و غیرمعاند نیست، همه چیز بی‌بی‌سی و غیر آن نیست. بی‌تردید هر رسانه‌ای پی منویات خود است اما گور پدر همه‌شان. این آدم، تکرار می‌کنم آدم با تمام به زعم شما بدی‌ها و رذایل‌اش چنین بی‌جان شده. کدام آیین و قانون و منش در روزنامه‌نگاری اجازه می‌دهد بنا بر مصالح تخفیف‌اش دهید به صفات مذکور؟ که نابود باد آن مرام و قانون. هر اتفاقی می‌افتد باید منتظر باشید ببینید مصالح‌تان چه حکم می‌کند؟ بی‌تردید این یک پرونده‌ی تازه است اما من می‌پرسم از شما در این فیلم اصلن جوان دست‌بسته ده‌ها قتل کرده و به دام‌افتاده. آیا باید چنین تعذیب شود جلوی چشم دیگران؟ بعد‌ می‌آیید می‌نویسد که امیدوارید چنین بلایی سر خودت یا نزدیکان‌ات بیاید تا بفهمی.... این هم منطق‌تان است. کجا درس خبرنگاری یاد گرفته‌اید؟ اصلن آبرو و کرامت انسانی اهمیتی دارد برای‌تان؟ من حنجال‌های سیاسی را تا حدودی درک می‌کنم و تفاوت‌های شدید دیدگاه را اما چنین اتفاق‌هایی غیرقابل مذاکرده و‌ جناح‌بندی است. متاسفم برای تک‌تک شما که می‌توانید به راحتی چشم ببندید و آدم را تقلیل بدهید به صفات و وضعیت‌های مذکور و بعد هم به زنده‌گی‌تان ادامه دهید. تاریخ پر است از روزنامه‌نگارانی که با دیدنِ رنج دیگران قالب نهی کردند و کم آوردند مقابل واقعیت. تاریخ شما را از یاد خواهدبرد. این جوان نه جاسوس بوده، نه چپ، نه راست. دستگیرشده و خشونتی بر او رفته که وجدان آدم را تا انتها می‌سوزاند. بقیه‌اش اصلن مهم نیست. اصلن. مهم همین است، چیزی که شما گم‌اش کرده‌اید. بلند بخوانید و بخوانیم «مهرداد سپهری انسان بود»...

#مهدی_یزدانی_خرم
@Roshanfkrane
علائم اصلی کرونا، آلرژی، سرماخوردگی و آنفلوآنزا در یک نگاه
#کرونا #پزشکی
@Roshanfkrane
Hameye Un Ruza (Concert Version)
Reza Sadeghi
نمیتونم ازعشق تودل بکنم تواین همه خاطره.....
#موسیقی
@Roshanfkrane
Bidaari
Helen - NexTaraneh
نمیدونی
چه آشوبم..🎼
#موسیقی
@Roshanfkrane
Bahooneh
Hayedeh
در خود رها گشتن، خوش است..🎼
#موسیقی
@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
Sheyda Khasteam Az I.......
تا مرا صدا زدی؛
دیدمت ولی چه دور
دیدمت ولی چه دیر..🎼
#موسیقی
@Roshanfkrane
📣 اعتراض‌ نویسندگان ایرانی به زندانی‌شدن اعضای کانون نویسندگان ایران

▪️۲۴نویسنده و استاد دانش‌گاه ایرانی، در نامه‌ای به انجمن جهانی قلم، به اجرای حکم زندان برای بکتاش آبتین، کیوان باژن و رضا خندان مهابادی؛ نویسنده، مترجم و عضو کانون نویسندگان ایران و نیز برای خسرو صادقی بروجنی، روزنامه‌نگار اقتصادی، اعتراض‌ کرده‌اند و از این نهاد صنفی بین‌المللی خواسته‌اند به آزادی فوری این نفرات کمک کند.

▫️این نویسندگان، مدعی‌شده‌اند اتهام‌های این زندانیان سیاسی، «دروغ»اند و هدف اصلی‌ آن، «افزایش فشار بر نویسندگان» است.

▫️امضاکنندگان نامه، نوشته‌اند این چهره‌ها در حالی به زندان رفته‌اند که اوضاع زندان‌ها، بابت کرونا بحرانی است.

▫️یرواند آبراهامیان، داریوش آشوری، نسیم خاکسار، مراد فرهادپور، بابک احمدی، اکبر معصوم‌بیگی، رضا علامه‌زاده، فرهاد نعمانی، سهراب بهداد، فرج سرکوهی، منیرو روانی‌پور و محسن یلفانی، ازجمله امضاکنندگان این نامه‌اند.

👈 آبتین، باژن، خندان، مهابادی و صادقی بروجنی به اتهام‌هایی اقدام‌علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام به زندان محکوم شده‌اند و در هفته‌های اخیر به اوین رفته‌اند.
#روزآروز
@Roshanfkrane
حقیقت
خواستارِ
نقد است
نه
مدح

#نیچه
@Roshanfkrane
#قصه سنگ کوچولو

یک سنگ کوچولو وسط کوچه ای افتاده بود. هرکسی از کوچه رد ميشد، لگدی به سنگ میزد و پرتش میکرد یک گوشه ی ديگر. سنگ کوچولو خيلي غمگین بود. تمام بدنش درد میکرد. هرروز از گوشه ای به گوشه ای می افتاد و تکه هایی از بدنش کنده ميشد. سنگ کوچولو اصلا حوصله نداشت. دلش می خواست از سر راه مردم کنار برود و در گوشه ای مخفی شود تا کسی او را نبیند و به او لگد نزند.

یک روز مردی با یک وانت پر از هندوانه از راه رسید. وانت را کنار کوچه گذاشت و توی بلندگوی دستیش داد زد: « هندونه ی قرمز و شیرین دارم. هندونه به شرط کارد. ببین و ببر.» مردم هم آمدند و هندوانه ها راخریدند و بردند. مرد تمام هندوانه ها را فروخت. فقط یک هندوانه کوچک براي خود باقی ماند. مرد نگاهی به روی زمین و زیر پایش انداخت. چشمش به سنگ کوچولو افتاد. آنرا برداشت و طوری کنار هندوانه گذاشت که موقع حرکت، هندوانه حرکت نکند و قل نخورد. بعد هم با ماشین بسوی رودخانه ای بیرون شهر رفت. کنار رودخانه ایستاد، سنگ کوچولو را برداشت و درون آب رودخانه انداخت. بعد هم هندوانه را پاره کرد و کنار رودخانه نشست و آنرا خورد و سوار وانت شد و حرکت کرد و رفت. سنگ کوچولوی قصه ی ما توی رودخانه بود و از اینکه ديگر توی آن کوچه ی پرسروصدا نیست و کسی لگدش نمی زند، شادمان بود و خدا را شکر میکرد .


روزها گذشت. فصل تابستان رفت و پائیز و بعد هم زمستان آمدند و رفتند. سنگ کوچولو همان جا کف رودخانه افتاده بود. گاهی جریان آب وی را اندکی جا به جا میکرد و این جابجایی تن کوچک وی را به حرکت وامی داشت. او روی سنگ های ديگر می غلتید و ناهمواری های روی بدنش از بین میرفتند . وی آرام آرام به یک سنگ صاف و صیقلی تبدیل شد.


یک روز تعدادی پسر بچه همراه معلمشان به کنار رودخانه آمدند تا سنگها را ببینند. آن ها می خواستند بدانند به چه دلیل سنگ های کف رودخانه صاف هستند. یکی از آن ها سنگ کوچولوی قصه ی ما را مشاهده کرد. آنرا برداشت و به منزل برد. آنرا رنگ زد و برایش صورت و زلف و لباس کشید. سنگ کوچولو به صورت یک آدمک بامزه در آمد. پسرک سنگ را که اکنون شکل جدیدی  پیدا کرده بود به مادرش نشان داد. مامان از آن خوشش آمد. یک تکه روبان قرمز به سنگ کوچولو بست و آنرا به دیوار اتاق خواب پسرک آویزان کرد. اکنون سنگ کوچولوی داستان ی ما روی دیوار اتاق پسرک آویزان است و ديگر نگران لگد خوردن و پرتاب شدن به بین کوچه نیست. پسری هم که او را به صورت عروسک درآورده، هرروز نگاهش ميکند و او را خيلي دوست دارد.

🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
#قصه
#کودک

@Roshanfkrane