روشنفکران
84.9K subscribers
50K photos
42K videos
2.39K files
6.96K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
این جمله‌ی "مردم پروتکل‌های بهداشتی رو رعایت نمیکنن" من رو یاد این میندازه که ۹۸ درصد آب تو زمینه‌ی کشاورزی مصرف میشه، ولی من باید ۲۰ ثانیه کمتر زیر دوش حموم وایسم تا کم‌آبی جبران بشه.

@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬 انیمیشن کوتاه Gerascophobia
محصول ۲۰۱۴ انگلستان

#انیمیشن

@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬 جدایی گوشی از اینترنت!

چرا گوشی من به اینترنت متصل نمیشود؟

#دانستنی

@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬 #نقرس چیست؟

وقتی تحمل درد مفاصل دشوار می‌شود.

#پزشکی

@Roshanfkrane
‏‌جهان سوم مجموعه ای از تابوهای احمقانست که مردم عادی بیشتر از حکومت برای حفظش تلاش میکنند!
@Roshanfkrane
میلیونها میلیون نفر به غلط خیال می کنند عاشقند، معتقدند که عشق می ورزند، در حالیکه این تنها تصور آنهاست. عشق شکوفایی نادری است، بعضی وقتها اتفاق می افتد. کمیاب است. چون تنها در صورتی رخ می دهد که ترس نباشد، قبل از آن ممکن نیست. این یعنی اینکه عشق تنها برای شخص بسیار بسیار روحی و مذهبی رخ می دهد. سکس برای همه امکانپذیر است، آشنایی برای همه رخ می دهد، ولی عشق نه. اگر چیزی برای پنهان کردن نداشته باشی پس نمی ترسی. می توانی رها باشی، می توانی تمام زواید را دور بریزی، می توانی دیگران را به عمق وجودت دعوت کنی. بخاطر بسپار: اگر به کسی اجازه دهی تا به عمق وجودت رخنه کند، دیگران هم چه مرد و چه زن این اجازه را به تو خواهند داد. چون وقتی به کسی اجازه نفوذ می دهی در واقع اعتماد بوجود می آید. وقتی تو نترسی، دیگران هم بی ترس می شوند. اگر در عشق تان ترس حضور داشته باشد، زن از شوهر و شوهر از زن بترسد، عشاق همیشه در ترس باشند، پس این عشق نیست، بلکه در کنار هم بودن دو نفر ترسو و متکی به هم است که با هم می جنگند، از هم بهره کشی می کنند، در پی دستکاری و کنترل یکدیگرند و از سلطه جویی و در تملک در آوردن یکدیگر ابایی ندارند. همه اینها وجود دارد ولی عشق غایب است.
اگر به عشق اجازه حضور بدهی، نیازی به نیایش، نیازی به مراقبه نیست. نیازی نیست به کلیسا یا معبد بروی. اگر عاشق باشی، می توانی خدا را کاملا فراموش کنی، چرا که از عشق، هر چیزی امکانپذیر است: مراقبه، عبادت، خداوند، همه چیز وجود خواهد داشت. این همان چیزی است که حضرت مسیح در مورد عشق می گوید: عشق خداست. اما عشق دشوار است، ترس باید کنار گذاشته شود. این چیز عجیبی است، تو ترسیده ای و چیزی برای از دست دادن نداری.
عارف کبیر جایی گفته است : «به مردم نگریستم، دیدم بسیار هراسانند، نمی دانم چرا، چون چیزی برای از دست دادن ندارند.» و ادامه می دهد: «آنها مثل برهنگانی هستند که هرگز برای شستشو به رودخانه نمی روند، چون می ترسند جایی نباشد تا بتوانند لباسهایشان را خشک کنند».
این حال و روز شماست. عریانید، بدون پوشش، ولی همیشه نگران لباس هایتان هستید. چه چیزی برای از دست دادن دارید؟ هیچ. این بدن سرانجام با مرگ متلاشی می شود... قبل از آنکه متلاشی شود، عشق را به آن هديه دهید. هر چیز دیگری که کسب کنید، گرفته خواهد شد. قبل از گرفتن، چرا آن را قسمت نمی کنید؟ این «تنها» راه صاحب شدن آن است. اگر بتوانید قسمت کنید و آنگاه واگذار نمایید، در این صورت استادید. بالاخره روزی از شما گرفته خواهد شد. چیزی برای ابد نزد شما باقی نمی ماند. مرگ همه چیز را نابود می کند. پس اگر درست از من اطاعت کنید، نزاع فقط بین مرگ و عشق در می گیرد و اگر بتوانید رها شوید، مرگ وجود نخواهد داشت. چون پیش از اینکه از شما گرفته شود، خود قبلا آن را واگذار کرده اید. آن را هدیه نموده اید، پس مرگی وجود ندارد.

#اشو
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📣 وزیر بهداشت مملکت می‌گوید: گفتیم جاده‌ها را ببندد، چندتا بستند؟ چندنفر را بابت ماسک‌نزدن جریمه کردند؟ یک اتوبوس هم به ناوگان حمل‌ونقل عمومی افزوده نشد... 👆🎧

👈 وزیر بهداشت مملکت است که از دست‌گاه‌های اجرایی و انتظامی انتقاد می‌کند و معلوم نیست چرا او باید از اجرانشدن دستورها از سوی دست‌گاه‌های اجرایی و انتظامی انتقاد کند؟ آیا جای‌گاه وزیر اجرای پروتکل‌ها است یا انتقاد از اجرا نشدن آن؟

@Roshanfkrane
#قصّه‏_ی_قورباغه_سبز

جنگل و مرداب، ساکت ساکت بود. سنجاب، دارکوب، جوجه‏ تیغی و لک ‏لک در حال چرت زدن بودند؛ اماقورباغه‏ ی سبز، هنوز بیدار بود! او با دقّت، به این طرف و آن طرفش نگاه می‏کرد.

ناگهان...

ویز... ویز... ویز...

بیز... بیز... بیز...

وز... وز... وز...

یک مگس بزرگ نشست روی نوک دماغ سنجاب! سنجاب همان‏طور که چشم‏هایش را بسته بود، دستش را کوبید روی نوک دماغش.

مگس فرار کرد. دارکوب، جوجه‏تیغی و لک ‏لک چشم‏های‏شان را باز کردند. سنجاب دماغش را گرفت و گفت: «آخ... سوخت! مگس بدجنس!»

دارکوب به سنجاب نگاه کرد  و قاه‏ قاه  خندید. بعد نوکش را تند و تند، به تنه‏ی درختی که روی آن نشسته بود، زد. و بعد دوباره قاه‏قاه خندید. باز، تق- تق- تق، به درخت نوک زد. خنده و تق‏ تق دارکوب، هر لحظه بلندتر و بیشتر می‏شد. آنقدر که صدای ویز- ویز مگس و پشه‏ای را که به طرفش می‏آمدند، نشنید! کمی بعد، پشه‏ ی چاق و چله‏ ای نیش محکمی به سر دارکوب زد. مگس هم کنار گوشش ویز- ویز بلندی کرد. دارکوب عصبانی شد و داد زد:

«آخ... وای... آی...»

پشه و مگس فرار  کردند.

سنجاب، همان‏طور که نوک دماغش را گرفته بود، به دارکوب نگاه کرد و گفت:

«مثل اینکه از تو هم پذیرایی خوبی کردند!

خوش‏ گذشت؟ حالا باز هم به من بخند!»

دارکوب، سرش را پایین انداخت و هیچی نگفت. قورباغه‏ ی سبز، به سنجاب و دارکوب نگاه کرد.

بعد از جا جهید و نزدیک آنها، روی زمین نشست. لبخندی زد و به مگس‏ها و پشه ‏هایی که با سرعت به دنبال هم  توی هوا بالا و پایین می‏پریدند، نگاه کرد. آن وقت آب دهانش را قورت داد و زبانش را تند و تند آورد بیرون و برد توی دهانش و گفت:

«به ... به ... قور... قور... بَه قور... قوربَه!»

حیوان‏ها متوجه‏ی قورباغه شدند. سنجاب آهسته گفت:

«ایش ... مزاحم پشت مزاحم! قورباغه ‏ی بی‏مصرف!»

دارکوب، گردنش را یک وری کرد و گفت:

«پشه‏ ها و مگس‏ها کم بودند، این هم اضافه  شد!»

لک لک، روی  یک پایش ایستاد و گفت:

«واه ... و اه... چه چشم‏های زشتی دارد! زبانش که دیگر هیچ! ببینید چه قدر دراز است!»

 

جوجه تیغی چند قدم به قورباغه نزدیک شد. بعد، یکی از تیغ‏هایش را به طرف او پرتاب کرد و خندید.

قورباغه بازویش را گرفت و گفت:

«آخ... قور... قور... جوجه تیغی، بهتر است مواظب تیغ‏هایت باشی!»

حیوان‏ها خندیدند. جوجه تیغی گفت:

«جایزه‏ی ناقابلی بود برای صدای زیبا و زباندراز شما!»

قورباغه ناراحت شد. بدون هیچ حرفی جهید وسط مرداب و ناپدید شد.

حیوان‏ها بلندتر خندیدند و داد زدند:

- آخ جان! رفت...

لک لک گفت: «مگس‏ها و پشه‏ ها هم رفته‏اند!» دارکوب، سرش را مالید و گفت:

«اگر دوباره بیایند، می‌‏دانم چه کارشان ...»

اما هنوز حرفش تموم نشده بود که دوباره ...

ویز... ویز... ویز...

بیز... بیز... بیز...

وز... وز... وز...

همه از جا پریدند. سنجاب زودی نوک دماغش را گرفت و آن را پنهان کرد. دارکوب سرش را برد زیربالش. جوجه ‏تیغی هم چند تا از تیغ‏هایش را به طرف‏ آنها پرتاب کرد و مثل یک توپ، گرد شد و گفت:

«آه... خسته شدم! آخر چه‏قدر خودم را از دست اینها، زیر تیغ‏هایم زندانی کنم؟»

لک لک پرید هوا و گفت:

«من که رفتم. خداحافظ!»

ویز... ویز...  بیز... وز... وز...

سنجاب و دارکوب، عصبانی شدند و توی هوا و زمین، دنبال مگس‏ها و پشه‏ ها، بالا و پایین پریدند!

قور... قور... قور...

ناگهان سنجاب و دارکوب ایستادند. قورباغه‏ی سبز، نزدیک آنها، در گوشه‏ای نشسته بود و تند- تند، زبانش را می‏آورد بیرون و می‏برد توی دهانش! جوجه‏تیغی آهسته سرش را از زیر تیغ‏هایش بیرون ورد. سنجاب و دارکوب با تعجب گفتند:

«عجب! باز هم مگس‏ها و پشه ‏ها غیب شدند! یعنی از ما ترسیدند؟»

جوجه ‌‏تیغی با دقت به قورباغه نگاه کرد.قورباغه بدون اعتنا به بقیه، دور دهانش را می‏لیسید و به... به... و قور... قور... می‏کرد و می‏گفت:

«وای ... چقدر خودش‏مزه ‏اند!»

جوجه‏ تیغی که تازه متوجه‏ی کار قورباغه شده بود، خواست حیوان‏ها را صدا کند که قورباغه، تندی از جا جست وسط مرداب و دوباره ناپدید شد! در همین موقع، لک‏لک پروازکنان به طرف دوستانش آمد. جوجه‏ تیغی سرش را تکان- تکانی داد. دست‏ها و پاهایش را از زیرتیغ‏هایش در آورد بیرون و گفت: «هیچ می‏دانید چه اشتباه بزرگی کردیم؟ می‏دانید قورباغه‏ای که دلش را یک عالم شکستیم چه می‏کرد؟»

او ماجرا را برای حیوان‏ها تعریف کرد. همه ساکت و آرام، به فکر فرو رفتند و به طرف مرداب، جایی که قورباغه‏ی سبز، در آنجا ناپدید شده بود، نگاه کردند.

دوباره سکوت همه جا را پر کرد. کمی بعد، صدایی سکوت مرداب و جنگل را بر هم زد. این صدا، صدای آه بلند سنجاب، دارکوب، جوجه ‏تیغی و لک ‏لک بود!


🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
#قصه
#کودک
@Roshanfkrane
Audio
⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣#قصه_شب_صوتی
قصه کودک😍

#قصه_لالایی

#فیل_کوچولوی_حرف_گوش_کن🐘


با صدای #مریم_نشیبا

🌙⭐️ #شب_بخیر 😴


تخت بخوابید😴😴😴💤💤💤


🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
#قصه
#کودک

@Roshanfkrane
📢 قانون حمایت از معلولین

اگر خودتان یاعزیزان تان دارای معلولیت هستید حتما این قانون درباره مناسب سازی اماکن عمومی اعم از دانشگاه ها و مدارس و .... را بدانید و برایشان بفرستید تا بدانند

#حمایت_از_معلولین

این پست را به اشتراک بگذارید

@Roshanfkrane
#ارسالی #اجتماعی

کارمند بانک که از مشکلات اقتصادی میگه...

@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
افشاگری رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس از اصرار عجیب دولت روحانی برای افزایش قیمت ارز بعنوان یک منبع درآمد!

🔹پورابراهیمی: دولتی که بجای ناکارآمدی در سیاست‌های خودش کشور را دچار چالش کرده و باید پاسخگوی ملت باشد، مورد تشویق هم قرار می‌گیرد!
#خبر
@Roshanfkrane
Gharibeh Dar Shahr
Faramarz Aslani
غریبه در شهر
اجرا : #فرامرز_اصلانی
ترانه، آهنگ: فرامرز اصلانی
مرا پیکری‌ست
تا چشم‌انتظار تو باشم
تا از دروازه‌های صبح
تا دروازه‌های شب ،در پی تو بشتابم
مرا پیکری‌ست
بهر آنکه عمرم را ،با عشق تو سر کنم

#پل_الوار
@Roshanfkrane
Passacaglia
Secret Garden
‍ عشق ...
گاه در آرشه ی ویولونی می نشیند
و در نغمه ی غمگین آن هق هق می کند
و گاه زمانی که حتا نمی خواهی باورش کنی
در لبخند یک نفر جا خوش می کند ..


آنا آخماتووا


#موسیقی
#شبتون_بخیر
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اندیشیدن به تو
گرانبهاترین سکوت من است
طولانی‌ترین و پرهیاهوترین سکوت
تو همیشه در منی
مانند قلب ساده‌ام...

شبتان بهشت....
@Roshanfkrane💫