This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬 ماندگاران
نگاهی کوتاه به زندگی و آثار استاد #اسماعیل_خویی (شاعر و نویسنده)
#بیوگرافی #ادبیات
@Roshanfkrane
نگاهی کوتاه به زندگی و آثار استاد #اسماعیل_خویی (شاعر و نویسنده)
#بیوگرافی #ادبیات
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬 نحوهی عملکرد #پریود در زنها
چرخه ماهیانهای که منجر به قاعدگی میشود، واقعیتی است که تمامی زنان روی زمین در زندگی خود آن را تجربه میکنند. چه چیزی چرخه بودن آن را میسازد؟/ویدوآل
#دانستنی #بانوان
@Roshanfkrane
چرخه ماهیانهای که منجر به قاعدگی میشود، واقعیتی است که تمامی زنان روی زمین در زندگی خود آن را تجربه میکنند. چه چیزی چرخه بودن آن را میسازد؟/ویدوآل
#دانستنی #بانوان
@Roshanfkrane
این هیبت مینیاتوری زیبا و معصوم، علی بیرامی است، نه فوتبالیست است، نه خواننده، نه سلیبرتی و نه آقازاده. او متولد دهه هشتاد است، نه خاطرهای از انقلاب دارد، نه از جنگ و نه حتی از اصلاحات. بله علی خیلی کوچولو است اما اکنون او «شهید» است، جانباخته عصر صلح؛ نفیر ترور به او اجازه نداد به قرن پانزده برسد.
بیگمان علی پر از رویا بود رویای زیستن، کشف کردن، فتح کردن و لذت بردن. تمام رویاهای او امروز دفن شدند. این فرزند زیبای اردبیل، نه ایدئولوژیک بود، نه حزبی بود، نه محفلی بود، نه پان بود و نه هیچ چیز دیگر. علی قرار بود به روال طبیعی زندگیاش، خدمت سربازی را تمام کند و به آینده سلام بگوید. حیف... پژاک و سمپاتهای پژاک بگویند، علی بیرامی را به کدامین گناه کشتهاند؟
✍اصغر زارع کهنمویی
@Roshanfkrane
بیگمان علی پر از رویا بود رویای زیستن، کشف کردن، فتح کردن و لذت بردن. تمام رویاهای او امروز دفن شدند. این فرزند زیبای اردبیل، نه ایدئولوژیک بود، نه حزبی بود، نه محفلی بود، نه پان بود و نه هیچ چیز دیگر. علی قرار بود به روال طبیعی زندگیاش، خدمت سربازی را تمام کند و به آینده سلام بگوید. حیف... پژاک و سمپاتهای پژاک بگویند، علی بیرامی را به کدامین گناه کشتهاند؟
✍اصغر زارع کهنمویی
@Roshanfkrane
💯شهادت دو سرباز آذربایجانی به فاصله یک روز توسط تروریست های دست پژاک در سکوت رسانه های مرکزنشین
🔹سرباز وظیفه علی بیرامی اعزامی از پارس آباد مغان عصر پنجشنبه حین پاسداری و تامین امنیت مرزها به دست گروهک تروریستی پژاک به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
🔹سرباز وظیفه، ساسان امیرخانی حسینکلو، متولد ۱۳۷۹ از شهرستان اهر عصر جمعه ۱۸ حین پاسداری و تأمین امنیت مرزهای کشورمان در منطقه مرزی بیوران سردشت به دست گروهک تروریستی پژاک به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
#روحشان_شاد
@Roshanfkrane
🔹سرباز وظیفه علی بیرامی اعزامی از پارس آباد مغان عصر پنجشنبه حین پاسداری و تامین امنیت مرزها به دست گروهک تروریستی پژاک به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
🔹سرباز وظیفه، ساسان امیرخانی حسینکلو، متولد ۱۳۷۹ از شهرستان اهر عصر جمعه ۱۸ حین پاسداری و تأمین امنیت مرزهای کشورمان در منطقه مرزی بیوران سردشت به دست گروهک تروریستی پژاک به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
#روحشان_شاد
@Roshanfkrane
صدایی نیست ،
صدایی که می شنوی،
صدای باران نیست
باران مدت هاست نزده
چشمه ها خشکیده
خانه ها و کوچه ها
تلی از خاک است....
صدایی نیست
صدایی که می شنوی صدای باد نیست
باد را خفه کرده اند ؛
تا خاک که همه جا هست، بلند نشود
و هوا را نیالاید
و به قول خودشان
تنفس ناپذیرش نکند.....
صدایی که می شنوی
صدای کلام نیست
کلام را خفه کرده اند
تا مبادا که تَرَک بردارد
شیشهی تنهایی و سکون هوا
صدایی که می شنوی
صدای تاثیر کلام نیست
اندیشه را هم خفه کرده اند
تا نیاز به سخن گفتن را
خاموش کند.....
اما صدا هست ؛
و چه صدایی!
#شاعر_السالوادوری
#متنهایی_برای_هیچ
@Roshanfkrane
صدایی که می شنوی،
صدای باران نیست
باران مدت هاست نزده
چشمه ها خشکیده
خانه ها و کوچه ها
تلی از خاک است....
صدایی نیست
صدایی که می شنوی صدای باد نیست
باد را خفه کرده اند ؛
تا خاک که همه جا هست، بلند نشود
و هوا را نیالاید
و به قول خودشان
تنفس ناپذیرش نکند.....
صدایی که می شنوی
صدای کلام نیست
کلام را خفه کرده اند
تا مبادا که تَرَک بردارد
شیشهی تنهایی و سکون هوا
صدایی که می شنوی
صدای تاثیر کلام نیست
اندیشه را هم خفه کرده اند
تا نیاز به سخن گفتن را
خاموش کند.....
اما صدا هست ؛
و چه صدایی!
#شاعر_السالوادوری
#متنهایی_برای_هیچ
@Roshanfkrane
◾️خوشا به حالت استاد شجریان!
ما سوگوار خودمان هستیم.
استاد شجریان را بهانه کردهایم برای بغض کردن، برای دریغا دریغ. احساس تنهایی میکنیم از رفتن کسی که همیشه انگار مطمئن بودیم در هر بزنگاهی کنارمان میایستد. دوشادوشمان و حالا مثل خانهای قدیمی شدهایم که دیوارش ریخته و باد میآید و توی دلش چنگ میزند.
〰〰
سروش صحت در فیلم جهان با من برقص داستان مردی را روایت میکند که برای سالم زیستن از دود و دم تهران فرار میکند و به جای دنجی در شمال پناه میبرد. شیر گاو میخورد و دمنوش گیاهان و... اما به سرطان مبتلا میشود و طنز تلخ ماجرا این است که دوستش حمید که کارخانهی سوسیس و کالباس دارد و صبحانه کلهپاچه میزند آنقدر سالم است که زن جوان گرفته، برنامه دارد بچهدار شود و حتی به کانادا برود!
〰〰
محمدرضا شجریان کوهنوردی میکرد، عاشق طبیعت و گل و گیاه بود، از محصولات باغ و باغچهاش میخورد و حتی به گمانم گندم کاشته بود و از آرد آن نان میپخت و... اما سرانجام گرفتار سرطان شد. شوخی تلخ روزگار است. دنیای عجیبی است، تاریخ پر از آنهاست که خون خلق میخوردند و هیچشان نشد!
〰〰
من هم دلتنگ استاد شجریان هستم اما کاش هر کدام از ما یکهزارم آنچه او زیست را زندگی کنیم.
فخر موسیقی شد، خوشنویسی کرد، آشپز ممتازی شد، ساز ساخت، نجاری کرد، برای مردم خوشنامتر از هر سیاستمردی شد، در همهجای جهان احترام دید، ۸۰سال در اوج بود، فرزندانی پرورش داد که مایه مباهاتند، صدای مردمش شد، عکسش را بر در و دیوار زدند، با ربنایش افطار کردند و...
حالا که بعد از رنج بیماری کتاب زندگیاش را بست و رفت میلیونها ایرانی چنان غمگیناند که انگار یکی از اعضای خانوادهشان را از دست دادهاند. مگر چند نفر در این کشور تا این اندازه خوشبخت زیستهاند و عاقبتبهخیر شدهاند؟
تنها حسرتم برای او این وداع غریبانه است. اینکه سزاوار بدرقهای باشکوهتر از این بغضهای خاموش ما در شبکههای اجتماعی است.
حرف آخر اینکه مُرده آن است که نامش به نکویی نبرند، مُرده آن است که پشت هنرمندان وطندوستی چون تو را خالی کرد، اجازهی کنسرت نداد و گمان کرد میتواند نامت را از یاد مردم ببرد وگرنه محمدرضا شجریان تا آخرین روز دنیا که حتی یک نفر فارسی بداند، زنده است.
بعضیها را خدا بغل کرده است، مهرشان به دل مردم چنان نشسته که با هیچ دستور و اخم و تَخمی قابل پاک کردن نیست، شجریان یکی از آنهاست.
خوشا به حالت آقای شجریان که محترم زیستی و در قلب مردم این سرزمین تا همیشه زندهای و خوشا به سعادت ما که در روزگار تو زیستیم و از صدایت لذت بردیم.
#احسان_محمدی
@Roshanfkrane
ما سوگوار خودمان هستیم.
استاد شجریان را بهانه کردهایم برای بغض کردن، برای دریغا دریغ. احساس تنهایی میکنیم از رفتن کسی که همیشه انگار مطمئن بودیم در هر بزنگاهی کنارمان میایستد. دوشادوشمان و حالا مثل خانهای قدیمی شدهایم که دیوارش ریخته و باد میآید و توی دلش چنگ میزند.
〰〰
سروش صحت در فیلم جهان با من برقص داستان مردی را روایت میکند که برای سالم زیستن از دود و دم تهران فرار میکند و به جای دنجی در شمال پناه میبرد. شیر گاو میخورد و دمنوش گیاهان و... اما به سرطان مبتلا میشود و طنز تلخ ماجرا این است که دوستش حمید که کارخانهی سوسیس و کالباس دارد و صبحانه کلهپاچه میزند آنقدر سالم است که زن جوان گرفته، برنامه دارد بچهدار شود و حتی به کانادا برود!
〰〰
محمدرضا شجریان کوهنوردی میکرد، عاشق طبیعت و گل و گیاه بود، از محصولات باغ و باغچهاش میخورد و حتی به گمانم گندم کاشته بود و از آرد آن نان میپخت و... اما سرانجام گرفتار سرطان شد. شوخی تلخ روزگار است. دنیای عجیبی است، تاریخ پر از آنهاست که خون خلق میخوردند و هیچشان نشد!
〰〰
من هم دلتنگ استاد شجریان هستم اما کاش هر کدام از ما یکهزارم آنچه او زیست را زندگی کنیم.
فخر موسیقی شد، خوشنویسی کرد، آشپز ممتازی شد، ساز ساخت، نجاری کرد، برای مردم خوشنامتر از هر سیاستمردی شد، در همهجای جهان احترام دید، ۸۰سال در اوج بود، فرزندانی پرورش داد که مایه مباهاتند، صدای مردمش شد، عکسش را بر در و دیوار زدند، با ربنایش افطار کردند و...
حالا که بعد از رنج بیماری کتاب زندگیاش را بست و رفت میلیونها ایرانی چنان غمگیناند که انگار یکی از اعضای خانوادهشان را از دست دادهاند. مگر چند نفر در این کشور تا این اندازه خوشبخت زیستهاند و عاقبتبهخیر شدهاند؟
تنها حسرتم برای او این وداع غریبانه است. اینکه سزاوار بدرقهای باشکوهتر از این بغضهای خاموش ما در شبکههای اجتماعی است.
حرف آخر اینکه مُرده آن است که نامش به نکویی نبرند، مُرده آن است که پشت هنرمندان وطندوستی چون تو را خالی کرد، اجازهی کنسرت نداد و گمان کرد میتواند نامت را از یاد مردم ببرد وگرنه محمدرضا شجریان تا آخرین روز دنیا که حتی یک نفر فارسی بداند، زنده است.
بعضیها را خدا بغل کرده است، مهرشان به دل مردم چنان نشسته که با هیچ دستور و اخم و تَخمی قابل پاک کردن نیست، شجریان یکی از آنهاست.
خوشا به حالت آقای شجریان که محترم زیستی و در قلب مردم این سرزمین تا همیشه زندهای و خوشا به سعادت ما که در روزگار تو زیستیم و از صدایت لذت بردیم.
#احسان_محمدی
@Roshanfkrane
Vaysa Donya
Reza Sadeghi
ترانه بسیار زیبا "وایسا دنیا"
با صدای : #رضا_صادقی
ترانه و آهنگ : #رضا_صادقی
تنظیم : #سیروان_خسروی
آلبوم : "وایسا دنیا 1386"
#موسیقی
@Roshanfkrane
با صدای : #رضا_صادقی
ترانه و آهنگ : #رضا_صادقی
تنظیم : #سیروان_خسروی
آلبوم : "وایسا دنیا 1386"
#موسیقی
@Roshanfkrane
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎬 ترانه بسیار زیبا "وایسا دنیا"
با صدای : #رضا_صادقی
ترانه و آهنگ : #رضا_صادقی
تنظیم : #سیروان_خسروی
آلبوم : "وایسا دنیا 1386"
#موسیقی
@Roshanfkrane
با صدای : #رضا_صادقی
ترانه و آهنگ : #رضا_صادقی
تنظیم : #سیروان_خسروی
آلبوم : "وایسا دنیا 1386"
#موسیقی
@Roshanfkrane
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎬 فیلم قدیمی : "دو دل و یک دلبر"
کارگردان: #نصرت_اله_وحدت
بازیگران: #وحدت ،
#ظهوری،#اینگرید_اسپای
اکران: ۱۳۴۸
#فیلم_سینمایی
@Roshanfkrane
کارگردان: #نصرت_اله_وحدت
بازیگران: #وحدت ،
#ظهوری،#اینگرید_اسپای
اکران: ۱۳۴۸
#فیلم_سینمایی
@Roshanfkrane
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فاجعهای بزرگ در آموزشوپرورش؛ مادر محمد، دانشآموز ۱۱ساله بوشهری، تایید کرد که او بابت نداشتن گوشی تلفنهمراه برای شرکت در کلاسهای آنلاین خودکشی کرده/ فایل صوتی از رکنا👆🎧
@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
روشنفکران
🔴 #فاجعهای بزرگ در آموزشوپرورش؛ مادر محمد، دانشآموز ۱۱ساله بوشهری، تایید کرد که او بابت نداشتن گوشی تلفنهمراه برای شرکت در کلاسهای آنلاین خودکشی کرده/ فایل صوتی از رکنا👆🎧 @Roshanfkrane
تختى كه كشته شد، قصابى در كرمانشاه خودش رو از قناره آويزون كرد و نوشت دنيا بعد از تختى ارزش موندن نداره.
كاش ميتونستم خودم رو قناره كش كنم و بنويسم دنيا بعد از خودكشى دانش آموز ١١ ساله بخاطر فقر، ارزش موندن نداره...
@Roshanfkrane
كاش ميتونستم خودم رو قناره كش كنم و بنويسم دنيا بعد از خودكشى دانش آموز ١١ ساله بخاطر فقر، ارزش موندن نداره...
@Roshanfkrane
#قصه
📖 پیشی و پاندا
یکی بود یکی نبود،غیر از خدا هیچ کس نبود
همه ی بچه های حیوانات به مدرسه می رفتند و خانم آهو به آنها درس می داد. بچه ها خانم آهو را خیلی دوست داشتند. او خوش اخلاق و مهربان بود و قصه های قشنگی برای آنها تعریف می کرد.🤓
روزی یک شاگرد جدید به مدرسه ی جنگل سبز آمد. او یک بچه خرس پاندای ساکت و غمگین بود که با هیچ کس حرف نمی زد. هر چه بچه میمون برایش شکلک درآورد نخندید.🐼🙉
هر چه بچه خرگوش دورش چرخید و گوشهایش را تکان داد نتوانست او را بخنداند.🐰🐼
جوجه پرنده ها هم ترانه های شاد خواندند و به او خوشامد گفتند، اما بچه خرس پاندا ساکت و اخمو نشست و به آنها اعتنا نکرد.🐥🐼
خانم آهو که دید خرس پاندا خیلی ساکت است، به او گفت: پسر گلم برو با بچه ها بازی کن. آنها مهربانند و می خواهند دوست تو باشند.🐼
ببین میمون کوچولو و خرگوشک چقدر بامزه اند.🐒🐰
به صدای بلبل و طوطی و قناری و کبوتر گوش کن، ببین چقدر قشنگ آواز می خوانند.
اما خرس پاندای کوچولو سرش را زیر انداخت و چیزی نگفت. چند روز گذشت و پاندا کوچولو جواب سلام بچه ها را نداد. پیشی کوچولو هر روز به پاندا سلام می کرد و می گفت: میومیو، پاندا کوچولو اخم نکن، خنده بکن، بیا با من بازی بکن. ولی پاندا ساکت و غمگین بود و به حرف های او نمی خندید.🐼🐱
یک روز وقتی مدرسه تعطیل شد، پیشی دنبال پاندا راه افتاد تا ببیند او کجا می رود. پاندا کوچولو رفت و رفت تا به کلبه ی قدیمی و کوچکی در وسط جنگل رسید. جلوی در کلبه یک خانم و آقای پاندا نشسته بودند. آنها هم غمگین به نظر می رسیدند. پاندا کوچولو به طرف آنها رفت و کنارشان نشست. خانم پاندا، پاندا کوچولو را نوازش کرد و گفت: پسر نازم، امروز توی مدرسه چی یاد گرفتی؟ پاندا کوچولو جواب داد: مدرسه را دوست ندارم، دلم می خواهد به جنگل خودمان برگردیم.🐼😞
پیشی کوچولو آهسته آهسته به آنها نزدیک شد و سلام کرد. خانم و آقای پاندا جواب سلامش را دادند. پاندا کوچولو با ناراحتی گفت: این همکلاسیمه. خانم پاندا به پیشی گفت: تو دوست پاندا کوچولوی ما هستی؟ پیشی کوچولو جواب داد: پاندا کوچولو با هیچ کس حرف نمی زند و دوست نمی شود. او همیشه اخمو و غمگین است، اما من دلم می خواهد با او دوست شوم.🐼😺
پاندا کوچولو با ناراحتی گفت: ولی من دلم نمی خواهد. آقا و خانم پاندا با تعجب پرسیدند: برای چی؟ پاندا کوچولو جواب داد: من جنگل خودمان را می خواهم، دوستان خودم را می خواهم.😒🐼
آقای پاندا گفت: آن جنگل دیگر وجود ندارد. آدم ها تمام درختان را بریدند و به جایش خانه ساختند. تمام حیوانات آن جا آواره شدند. ما هم شانس آوردیم که اینجا را پیدا کردیم.🐼
پیشی کوچولو وقتی فهمید که چه بلایی به سر جنگل پانداها آمده خیلی ناراحت شد. به پاندا کوچولو گفت: غصه نخور، همه ی بچه های مدرسه دوستت دارند. فردا توی مدرسه ماجرای قطع درختان جنگل تان را تعریف کن تا بچه ها هم بدانند که چرا اینقدر غمگین و ناراحتی.🐼😸
فردای آن روز پاندا کوچولو به همه ی بچه های مدرسه سلام کرد و گفت: بچه ها، ما در یک جنگل سبز و قشنگ خانه داشتیم و زندگی می کردیم. آنجا پر از درختان بامبو بود. همه ی پانداها بامبو دوست دارند. من دوستان زیادی داشتم و با آنها به مدرسه می رفتم.🐼😌
همه ی ما شاد و سرحال بودیم تا این که یک روز آدم ها آمدند و با اره برقی به جان درخت ها افتادند و تمام درختان را بریدند و کم کم به جایشان خانه و آپارتمان و جاده ساختند و حیوانات جنگل را آواره کردند.😢
تعدادی از حیوانات هم به دست آدم ها اسیر شدند، اما من و پدر و مادرم فرار کردیم و مدت ها سرگردان بودیم تا این که به این جنگل رسیدیم و جایی برای زندگی پیدا کردیم. دل من برای دوستانم خیلی تنگ شده و از دست آدم ها خیلی عصبانی هستم.🐼😠
بچه های مدرسه از شنیدن داستان زندگی پاندا کوچولو خیلی ناراحت شدند. آنها به پاندا قول دادند که دوستان خوبی برای او باشند. گفتند که از جنگل سبز مراقبت می کنند تا انسان ها نتوانند درختان را قطع کنند و حیوانات را آواره و بی خانمان نمایند. بعد هم نشستند و نامه ای نوشتند و تمام ماجرا را در آن شرح دادند و نامه را برای من فرستادند تا داستان آن را برای بچه ها بنویسم. من هم داستان را همان طور که خواندید برایتان نوشتم تا شما هم بدانید که قطع درختان جنگل ها به دست انسان، گناهی بزرگ و اشتباهی جبران ناپذیر است. پس شما هم از درختان نگهداری کنید و هرگز شاخه های آنها را نشکنید و به آدم بزرگ ها هم سفارش کنید که بیشتر مراقب درختان باشند و به خاطر ساختمان سازی، به جنگل ها حمله نکنند و درختان را قطع نکنند.
قصه شب
گروه سنی3تا7سال
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
#قصه
#کودک
@Roshanfkrane
📖 پیشی و پاندا
یکی بود یکی نبود،غیر از خدا هیچ کس نبود
همه ی بچه های حیوانات به مدرسه می رفتند و خانم آهو به آنها درس می داد. بچه ها خانم آهو را خیلی دوست داشتند. او خوش اخلاق و مهربان بود و قصه های قشنگی برای آنها تعریف می کرد.🤓
روزی یک شاگرد جدید به مدرسه ی جنگل سبز آمد. او یک بچه خرس پاندای ساکت و غمگین بود که با هیچ کس حرف نمی زد. هر چه بچه میمون برایش شکلک درآورد نخندید.🐼🙉
هر چه بچه خرگوش دورش چرخید و گوشهایش را تکان داد نتوانست او را بخنداند.🐰🐼
جوجه پرنده ها هم ترانه های شاد خواندند و به او خوشامد گفتند، اما بچه خرس پاندا ساکت و اخمو نشست و به آنها اعتنا نکرد.🐥🐼
خانم آهو که دید خرس پاندا خیلی ساکت است، به او گفت: پسر گلم برو با بچه ها بازی کن. آنها مهربانند و می خواهند دوست تو باشند.🐼
ببین میمون کوچولو و خرگوشک چقدر بامزه اند.🐒🐰
به صدای بلبل و طوطی و قناری و کبوتر گوش کن، ببین چقدر قشنگ آواز می خوانند.
اما خرس پاندای کوچولو سرش را زیر انداخت و چیزی نگفت. چند روز گذشت و پاندا کوچولو جواب سلام بچه ها را نداد. پیشی کوچولو هر روز به پاندا سلام می کرد و می گفت: میومیو، پاندا کوچولو اخم نکن، خنده بکن، بیا با من بازی بکن. ولی پاندا ساکت و غمگین بود و به حرف های او نمی خندید.🐼🐱
یک روز وقتی مدرسه تعطیل شد، پیشی دنبال پاندا راه افتاد تا ببیند او کجا می رود. پاندا کوچولو رفت و رفت تا به کلبه ی قدیمی و کوچکی در وسط جنگل رسید. جلوی در کلبه یک خانم و آقای پاندا نشسته بودند. آنها هم غمگین به نظر می رسیدند. پاندا کوچولو به طرف آنها رفت و کنارشان نشست. خانم پاندا، پاندا کوچولو را نوازش کرد و گفت: پسر نازم، امروز توی مدرسه چی یاد گرفتی؟ پاندا کوچولو جواب داد: مدرسه را دوست ندارم، دلم می خواهد به جنگل خودمان برگردیم.🐼😞
پیشی کوچولو آهسته آهسته به آنها نزدیک شد و سلام کرد. خانم و آقای پاندا جواب سلامش را دادند. پاندا کوچولو با ناراحتی گفت: این همکلاسیمه. خانم پاندا به پیشی گفت: تو دوست پاندا کوچولوی ما هستی؟ پیشی کوچولو جواب داد: پاندا کوچولو با هیچ کس حرف نمی زند و دوست نمی شود. او همیشه اخمو و غمگین است، اما من دلم می خواهد با او دوست شوم.🐼😺
پاندا کوچولو با ناراحتی گفت: ولی من دلم نمی خواهد. آقا و خانم پاندا با تعجب پرسیدند: برای چی؟ پاندا کوچولو جواب داد: من جنگل خودمان را می خواهم، دوستان خودم را می خواهم.😒🐼
آقای پاندا گفت: آن جنگل دیگر وجود ندارد. آدم ها تمام درختان را بریدند و به جایش خانه ساختند. تمام حیوانات آن جا آواره شدند. ما هم شانس آوردیم که اینجا را پیدا کردیم.🐼
پیشی کوچولو وقتی فهمید که چه بلایی به سر جنگل پانداها آمده خیلی ناراحت شد. به پاندا کوچولو گفت: غصه نخور، همه ی بچه های مدرسه دوستت دارند. فردا توی مدرسه ماجرای قطع درختان جنگل تان را تعریف کن تا بچه ها هم بدانند که چرا اینقدر غمگین و ناراحتی.🐼😸
فردای آن روز پاندا کوچولو به همه ی بچه های مدرسه سلام کرد و گفت: بچه ها، ما در یک جنگل سبز و قشنگ خانه داشتیم و زندگی می کردیم. آنجا پر از درختان بامبو بود. همه ی پانداها بامبو دوست دارند. من دوستان زیادی داشتم و با آنها به مدرسه می رفتم.🐼😌
همه ی ما شاد و سرحال بودیم تا این که یک روز آدم ها آمدند و با اره برقی به جان درخت ها افتادند و تمام درختان را بریدند و کم کم به جایشان خانه و آپارتمان و جاده ساختند و حیوانات جنگل را آواره کردند.😢
تعدادی از حیوانات هم به دست آدم ها اسیر شدند، اما من و پدر و مادرم فرار کردیم و مدت ها سرگردان بودیم تا این که به این جنگل رسیدیم و جایی برای زندگی پیدا کردیم. دل من برای دوستانم خیلی تنگ شده و از دست آدم ها خیلی عصبانی هستم.🐼😠
بچه های مدرسه از شنیدن داستان زندگی پاندا کوچولو خیلی ناراحت شدند. آنها به پاندا قول دادند که دوستان خوبی برای او باشند. گفتند که از جنگل سبز مراقبت می کنند تا انسان ها نتوانند درختان را قطع کنند و حیوانات را آواره و بی خانمان نمایند. بعد هم نشستند و نامه ای نوشتند و تمام ماجرا را در آن شرح دادند و نامه را برای من فرستادند تا داستان آن را برای بچه ها بنویسم. من هم داستان را همان طور که خواندید برایتان نوشتم تا شما هم بدانید که قطع درختان جنگل ها به دست انسان، گناهی بزرگ و اشتباهی جبران ناپذیر است. پس شما هم از درختان نگهداری کنید و هرگز شاخه های آنها را نشکنید و به آدم بزرگ ها هم سفارش کنید که بیشتر مراقب درختان باشند و به خاطر ساختمان سازی، به جنگل ها حمله نکنند و درختان را قطع نکنند.
قصه شب
گروه سنی3تا7سال
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
#قصه
#کودک
@Roshanfkrane