💢عکس دختران تان را بر جلد کتابهایشان بچسبانید
✍️ سحر سلطانی
حالا دیگر همه با خبر شدند که عکس دختربچه ها از جلد کتابهای درسی پایه سوم حذف شده است. همه یعنی حتا خود دختربچه ها. از دیروز والدین و معلمان با من تماس می گیرند؛ در پاسخ به سوالات بچه ها چه باید بگوییم؟ فقط دخترها نیستند که می پرسند. در گزارش هایی که دریافت کرده ام پسرها هم دچار چالش شده اند که چرا؟ برخی از والدین از من می پرسند آیا باید با صراحت از تبعیض جنسیتی و عامدانه بودن این کار حرف بزنیم؟ آیا کودکان مان از این پاسخ ها ناامن نمی شوند، احساس ناتوانی نمی کنند، از جنسیت خود بیزار نمی شوند؟ یا بهتر است این اتفاق را یک اشتباه چاپی عنوان کنیم که بزودی حل می شود؟!
از والدین و معلم ها خواستم این اتفاق مبتذل و قبیح را تبدیل به محرّک گفتگو کنند، برای کودکان توضیح بدهند همیشه افرادی بودند که مخالف درس خواندن دخترها و کار کردن زنها خارج خانه بوده اند، افرادی که مدارس دخترانه را تخریب می کردند، هنوز هم هستند اما زمانه عوض شده...
در مقابل چه باید کرد؟
عکس دختران تان و دوستان شان را پرینت بگیرید، ببرید بر جلد کتابهایشان بچسبانید، تصاویرشان را بکشید. عکس مریم میرزاخانی را پرینت رنگی بگیرید روی جلد کتاب ریاضی دختران و پسران خود بچسبانید. کتابهای خودشان است و تغییرشان بدهید. سکوت و انفعال در برابر رفتارهای داعشی یعنی حذف دخترانمان از سایر ساحات اجتماعی ایران.
#ارسالی #اجتماعی
@Roshanfkrane
✍️ سحر سلطانی
حالا دیگر همه با خبر شدند که عکس دختربچه ها از جلد کتابهای درسی پایه سوم حذف شده است. همه یعنی حتا خود دختربچه ها. از دیروز والدین و معلمان با من تماس می گیرند؛ در پاسخ به سوالات بچه ها چه باید بگوییم؟ فقط دخترها نیستند که می پرسند. در گزارش هایی که دریافت کرده ام پسرها هم دچار چالش شده اند که چرا؟ برخی از والدین از من می پرسند آیا باید با صراحت از تبعیض جنسیتی و عامدانه بودن این کار حرف بزنیم؟ آیا کودکان مان از این پاسخ ها ناامن نمی شوند، احساس ناتوانی نمی کنند، از جنسیت خود بیزار نمی شوند؟ یا بهتر است این اتفاق را یک اشتباه چاپی عنوان کنیم که بزودی حل می شود؟!
از والدین و معلم ها خواستم این اتفاق مبتذل و قبیح را تبدیل به محرّک گفتگو کنند، برای کودکان توضیح بدهند همیشه افرادی بودند که مخالف درس خواندن دخترها و کار کردن زنها خارج خانه بوده اند، افرادی که مدارس دخترانه را تخریب می کردند، هنوز هم هستند اما زمانه عوض شده...
در مقابل چه باید کرد؟
عکس دختران تان و دوستان شان را پرینت بگیرید، ببرید بر جلد کتابهایشان بچسبانید، تصاویرشان را بکشید. عکس مریم میرزاخانی را پرینت رنگی بگیرید روی جلد کتاب ریاضی دختران و پسران خود بچسبانید. کتابهای خودشان است و تغییرشان بدهید. سکوت و انفعال در برابر رفتارهای داعشی یعنی حذف دخترانمان از سایر ساحات اجتماعی ایران.
#ارسالی #اجتماعی
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آخرهفته ها اگر دلت گرفت ؛
نفسی عمیق بکش !
بیخیال دغدغه ها.
آخرهفته،
یک دل خوش میخواهد
و یک لیوان چای داغ
همین !
#نرگس_صرافیان_طوفان
@Roshanfkrane
نفسی عمیق بکش !
بیخیال دغدغه ها.
آخرهفته،
یک دل خوش میخواهد
و یک لیوان چای داغ
همین !
#نرگس_صرافیان_طوفان
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گفتی میای ولی آخرنیومدی.....
@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
این یک روایت واقعی است.
بعد از 60 سال زحمت، تو این دنیا 4 دهنه مغازه دارم و یک باب آپارتمان
با همسرم تنها زندگی میکنم و 4 فرزندم، زندگی تشکیل داده اند. دو تا عروس دارم و دو تا داماد و چند تا هم نوه ی شیرین زبان...
یکی از مغازه ها را خودم میچرخانم و بقیه را اجاره داده ام .
اوایل شروع کرونا، همسرم خیلی اصرار داشت که این روزها مغازه را تعطیل کنم، چون با مشتری های زیادی سر و کار دارم، نکند کرونا بگیرم، اما من گوش نکردم .
همسرم برای اینکه مرا متقاعد کنه، همه ی بچه ها را شام دعوت کرده بود و کلی تدارک دیده بود.
من اطلاع نداشتم و دَم عید مشتری زیاد بود و دیروقت رسیدم خونه. دیدم همسرم خیلی گرفته و غمگین نشسته و کلی غذا و میوه و...
پرسیدم چی شده، مهمان داریم؟ چرا ناراحتی؟
گفت: بشین خستگی رفع کن فعلا شام بخور برات تعریف میکنم.
بعد از شام گفت: امروز زنگ زدم به بچه ها گفتم پدرتون حرف منو گوش نمیکنه میره درِ مغازه با این همه آدم سروکار داره می ترسم کرونا بگیره من نگرانش هستم، امشب همتون بیایید شام خونه ما ببینیم راضیش میکنیم نره مغازه، اما همشون به بهانه های مختلف زنگ زدن و گفتن نمی تونیم بیایم.
گفتم اینکه ناراحتی نداره حتماً کار داشتند.
گفت چه کاری، اونا از ترس اینکه تو کرونا نگرفته باشی نیومدن.
راستش خودم هم حالم گرفته شد و چند تا لعنت و نفرین کردم به کرونا و این وضع که پیش اومده و...
به خاطر نگرانی همسرم، مغازه را تعطیل کردم و بدون اطلاع بچه ها رفتیم کیش. بعد از چند روز یکی از پسرا زنگ زد که بگه مادر بزرگ زنش چشم عمل کرده که بریم بهش سر بزنیم. ولی همسرم حرفشو قطع کرد و از روی دق و دلی و با ناراحتی بهش گفت:
تو به فکر مادربزرگ زنت هستی، نمی پرسی بابات کجاست و حالش چطوره ؟
پسره گفت چطور مگه ؟
همسرم گفت:
راستش بابات گرونا گرفته الآن چند روزه آوردمش بیمارستان حالش وخیمه و احتمالاً یکی دو روز دیگه هم زنده نیست.
پسره مثلاً ناراحت شد و گفت: نمیشه که ما بیایم بهش سر بزنیم، باید چکار کنیم ؟
همسرم گفت: هیچی اگه فوت کرد خودشون دفنش میکنند و مراسم هم که ممنوعه و...
منم کلی خندیم. و گفتم خوب فکری کردی که اینطوری گفتی بهشون، ببینیم چه کار میکنند.!
حدود یه هفته تو کیش موندیم و برگشتیم. البته تو این مدت بچه ها باز هم زنگ میزدند و احوال منو از مادرشون میپرسیدن و ایشون هم روز آخر گفت؛ که من فوت کردم و مشغول کارهای قانونیش برا دفن هست.
آخرین باری که بچه ها به مادرشون زنگ زدند، همه می گفتند:
احتمالاً تو هم گرفتی، آزمایش دادی؟!
ایشون هم گفت:
نه، ممکنه، چون همش پیش باباتون بودم!
بهمین خاطر اصلاً نیامدن که به مادرشون هم سر بزنند تا اینکه یه روز بهشون گفت:
نترسید، آزمایش دادم و خوشبختانه من نگرفتم، اومدن خونه رو ضدعفونی هم کردن و...
گفتن پس شب میاییم پیشت. قرار گذاشتیم من تو اتاق پنهان بشم و بازی را ادامه بدیم.
وقتی بچه ها اومدن، پس از کمی ابراز ناراحتی و پخش یه جعبه خرمایی که یکیشون آورده بود و...
یکی از عروسا گفت:
خدا بیامرزه، عمر خودشو کرده بود، خوب شد بچه ها که جوونن نیومدن که بگیرن.
یکی از دامادا گفت:
خدا رحمتش کنه، حمیدجان دیر وقته، اون برگه ها را نشون مامان بدید...!
یکی از دخترا ناراحت شد و گفت:
حالا چه وقت این کارهاست و...
هر چهارتاشون رفته بودند دنبال انحصار وراثت و بین خودشون مغازه ها را توافق و تقسیم کرده و آپارتمان را برای مادرشون در نظر گرفته بودند و کاغذی هم بین خودشون امضا کرده بودند و حالا سراغ سند ها را میگرفتند...!!!
همسرم گفت؛ حداقل بذارید کفن خدابیامرز خشک بشه و...
تو همین لحظه از اتاق اومدم بیرون و خدمت همه شون رسیدم...
وقتی دیدم به جای 4 تا فرزند، «چهارتا ویروس کرونای پفیوز» بزرگ کردم، همونجا تصمیم گرفتم مغازه ها و آپارتمانم را بفروشم و پولشو برای کمک به بیماران کرونایی اهدا کنم و با همسرم به دیاری دیگر کوچ کنیم، دیاری روستایی و عشایری که چند تا گوسفند بگیریم و تا پایان عمر با احشام و حیوانات زندگی کنیم که «چوپانی گوسفندان» به مراتب از بزرگ کردن این گونه فرزندان بهتر و پر بارتره...
✍️ امیرستار نصیریانی، (نیکوکاری که پول فروش چهار مغازه را به بیماران کرونایی کازرون، اهدا کرد)
@Roshanfkrane
بعد از 60 سال زحمت، تو این دنیا 4 دهنه مغازه دارم و یک باب آپارتمان
با همسرم تنها زندگی میکنم و 4 فرزندم، زندگی تشکیل داده اند. دو تا عروس دارم و دو تا داماد و چند تا هم نوه ی شیرین زبان...
یکی از مغازه ها را خودم میچرخانم و بقیه را اجاره داده ام .
اوایل شروع کرونا، همسرم خیلی اصرار داشت که این روزها مغازه را تعطیل کنم، چون با مشتری های زیادی سر و کار دارم، نکند کرونا بگیرم، اما من گوش نکردم .
همسرم برای اینکه مرا متقاعد کنه، همه ی بچه ها را شام دعوت کرده بود و کلی تدارک دیده بود.
من اطلاع نداشتم و دَم عید مشتری زیاد بود و دیروقت رسیدم خونه. دیدم همسرم خیلی گرفته و غمگین نشسته و کلی غذا و میوه و...
پرسیدم چی شده، مهمان داریم؟ چرا ناراحتی؟
گفت: بشین خستگی رفع کن فعلا شام بخور برات تعریف میکنم.
بعد از شام گفت: امروز زنگ زدم به بچه ها گفتم پدرتون حرف منو گوش نمیکنه میره درِ مغازه با این همه آدم سروکار داره می ترسم کرونا بگیره من نگرانش هستم، امشب همتون بیایید شام خونه ما ببینیم راضیش میکنیم نره مغازه، اما همشون به بهانه های مختلف زنگ زدن و گفتن نمی تونیم بیایم.
گفتم اینکه ناراحتی نداره حتماً کار داشتند.
گفت چه کاری، اونا از ترس اینکه تو کرونا نگرفته باشی نیومدن.
راستش خودم هم حالم گرفته شد و چند تا لعنت و نفرین کردم به کرونا و این وضع که پیش اومده و...
به خاطر نگرانی همسرم، مغازه را تعطیل کردم و بدون اطلاع بچه ها رفتیم کیش. بعد از چند روز یکی از پسرا زنگ زد که بگه مادر بزرگ زنش چشم عمل کرده که بریم بهش سر بزنیم. ولی همسرم حرفشو قطع کرد و از روی دق و دلی و با ناراحتی بهش گفت:
تو به فکر مادربزرگ زنت هستی، نمی پرسی بابات کجاست و حالش چطوره ؟
پسره گفت چطور مگه ؟
همسرم گفت:
راستش بابات گرونا گرفته الآن چند روزه آوردمش بیمارستان حالش وخیمه و احتمالاً یکی دو روز دیگه هم زنده نیست.
پسره مثلاً ناراحت شد و گفت: نمیشه که ما بیایم بهش سر بزنیم، باید چکار کنیم ؟
همسرم گفت: هیچی اگه فوت کرد خودشون دفنش میکنند و مراسم هم که ممنوعه و...
منم کلی خندیم. و گفتم خوب فکری کردی که اینطوری گفتی بهشون، ببینیم چه کار میکنند.!
حدود یه هفته تو کیش موندیم و برگشتیم. البته تو این مدت بچه ها باز هم زنگ میزدند و احوال منو از مادرشون میپرسیدن و ایشون هم روز آخر گفت؛ که من فوت کردم و مشغول کارهای قانونیش برا دفن هست.
آخرین باری که بچه ها به مادرشون زنگ زدند، همه می گفتند:
احتمالاً تو هم گرفتی، آزمایش دادی؟!
ایشون هم گفت:
نه، ممکنه، چون همش پیش باباتون بودم!
بهمین خاطر اصلاً نیامدن که به مادرشون هم سر بزنند تا اینکه یه روز بهشون گفت:
نترسید، آزمایش دادم و خوشبختانه من نگرفتم، اومدن خونه رو ضدعفونی هم کردن و...
گفتن پس شب میاییم پیشت. قرار گذاشتیم من تو اتاق پنهان بشم و بازی را ادامه بدیم.
وقتی بچه ها اومدن، پس از کمی ابراز ناراحتی و پخش یه جعبه خرمایی که یکیشون آورده بود و...
یکی از عروسا گفت:
خدا بیامرزه، عمر خودشو کرده بود، خوب شد بچه ها که جوونن نیومدن که بگیرن.
یکی از دامادا گفت:
خدا رحمتش کنه، حمیدجان دیر وقته، اون برگه ها را نشون مامان بدید...!
یکی از دخترا ناراحت شد و گفت:
حالا چه وقت این کارهاست و...
هر چهارتاشون رفته بودند دنبال انحصار وراثت و بین خودشون مغازه ها را توافق و تقسیم کرده و آپارتمان را برای مادرشون در نظر گرفته بودند و کاغذی هم بین خودشون امضا کرده بودند و حالا سراغ سند ها را میگرفتند...!!!
همسرم گفت؛ حداقل بذارید کفن خدابیامرز خشک بشه و...
تو همین لحظه از اتاق اومدم بیرون و خدمت همه شون رسیدم...
وقتی دیدم به جای 4 تا فرزند، «چهارتا ویروس کرونای پفیوز» بزرگ کردم، همونجا تصمیم گرفتم مغازه ها و آپارتمانم را بفروشم و پولشو برای کمک به بیماران کرونایی اهدا کنم و با همسرم به دیاری دیگر کوچ کنیم، دیاری روستایی و عشایری که چند تا گوسفند بگیریم و تا پایان عمر با احشام و حیوانات زندگی کنیم که «چوپانی گوسفندان» به مراتب از بزرگ کردن این گونه فرزندان بهتر و پر بارتره...
✍️ امیرستار نصیریانی، (نیکوکاری که پول فروش چهار مغازه را به بیماران کرونایی کازرون، اهدا کرد)
@Roshanfkrane
نامه ی یک جوان یاسوجی به رئیس جمهور
پیشنهاد می کنم یکبار دیگر نهج البلاغه را بخوانید
سلام آقای حسن روحانی
کلاس دوم دبیرستان بودم که اولین بار عکس شما را نقش بسته بر سینه دیوار مدرسه ام در خیابان معلم یاسوج دیدم، کلید به دست آمده بودید تا همه ی قفلهای را باز کنید و گشایش ایجاد کنید، طرفدارنتان از زمین و آسمان بر سر محمود احمدی نژاد می کوفتند و او را متهم به ندانم کاری و ضعف می کردند، می گفتند پراید ۱۶میلیونی نتیجه ی بی کفایتی احمدی نژاد است و بنزین و دلار و گوجه و نان و برنج و ….هر دردی را به گردن باریک آن مرد یک مترو شصت سانتی می انداختند، با خودم فکر میکردم شما روحانی هستید و درد مردم را بهتر می دانید و در راستای برقراری عدالت تلاش خواهید کرد با اینکه سنم به پای صندوق آمدن نمی رسید اما مغز معیوبم که بیش از آنکه مشغول درس باشد مشغول خریدن گوشی و موتور و لباس نو بود مرا به آمدن و کلید تدبیر شما امیدوار کرده بود.
اما جناب رئیس جمهور بعد از گذشت هفت سال از آن روزها درد را از هرطرف میخوانم درد است و دزد را و نان را نیز….
پراید ۱۶ میلیونی قیمتش چندین برابر شد،برنج که کم کم جز خاطرات می شود و دلار نیز از نردبان تدبیر معیوب شما بالا رفت و سر به فلک کشید، دغدغه بنزین ندارم چرا که با این شرایط یقین دارم دیگر توان خرید ماشین را نخواهم داشت!!
شیخ حسن روحانی باور کنید خیلی دلم می خواهد مثل شما بیخیال باشم و همه چیز را با عینک خوش بینی نگاه کنم اما خوب که فکر می کنم می بینم شما رئیس جمهور هستید و دستتان به دهانتان میرسد و اگر هم نرسد دستی به دهان شما خواهد رسید ولی من از سوز سرمای فقر جرأت بیرون آوردن دستهایم را ندارم و سعی می کنم دهانم بسته بماند تا مغلوب غرور جوانی ام نشوم.
آقای روحانی نسل من و نسل ماقبل من در عدم تدبیر سوخت و موج فقر و انبوه جوانان تحصیلکرده بیکار گواهی بر این ادعاست.
امید داشتیم گلابی را که برای ما کوخ نشینان میوه ای لاکچری می باشد از باغ برجام تناول کنیم اما رویایمان چه زود چون درخت گلابی خشکید، جناب رئیس جمهور من روستایی زاده ام و با فقر تا دلتان بخواهد رفیقم، در مدرسه هایی درس خوانده ام که برای گرمایشش هیزم بلوط را به مسلخ بخاری برده ایم و در زمستان سرد انگشت پایم در کفشهای پلاستیکی سوراخ شده برف را شرمگین جسارت کودکانه م می کرد، مدارسی که در آن خبری از سرویس بهداشتی و مایع دستشویی و برق و سالن ورزشی و توپ فوتبال و آزمایشگاه و… نبود، با خود خیال می کردم با ورود ماشینهای شاسی بلند و گوشی های اندروید جینی جهان و کشورم در حال تحول هستند و روزگاری در پیش است که دانشگاههای امارات و قطر در مقابل مدارس کشورم کوچک به نظر بیایند.
دیروز در پی حماسه جاوید دولت محترمتان در بازگشایی زود هنگام مدارس ناگهان یاد آرزوهایم افتادم، استرس خانواده هایی که دست کودکانشان را محکم در دست داشتند و از هم گریزان بودند باعث شد تا علاوه بر دعا برای خلاصی از کرونا گوشه نظری هم برای خلاصی از دست شما و بی خیالیتان کنم
جناب روحانی قریب به هفت ماه از ورود کرونا به کشور می گذرد و از همان ابتدا معلوم بود که این ویروس قرار نیست به این راحتی قید رفاقت با زندگی ما را بزند، مانده ام شما در قامت و هیبت پوشالی یک رئیس جمهور برای مهم ترین بخش کشور یعنی آموزش چه چاره ای اندیشیده اید؟
هنرتان تمام وکمال در اصرار بر بازگشایی مدارس حتی در مناطق قرمز خلاصه شد؟
جناب شیخ حسن مدارس حداقل در شهر و دیار محروم من هیچ تفاوتی با بیست سال پیش نکرده اند، باور بفرمایید مدارسی هستند که در چند سال پیش زیباتر و دلنواز تر از الان بوده اند، همان مکان زِهوار درفته های متروکی که شما آنها را مدرسه می خوانید خود به طور طبیعی و حتی با گذر از کرونا خطرناک هستند حال با چه استلالی انتظار دارید خانواده ها فرزندان دلبندشان را با وجود کرونا راهی مدرسه کنند؟
فرضاً یکسال سال تحصیلی به عقب افتاد چه اتفاقی می افتد؟ شما که دلسوز تحصیل دانش آموزان ودانشجویان هستید چرا برای قشر بیکار به گِل نشسته چاره ای نمی اندیشید؟
آقای روحانی هزاران هزار جوان با مدارک عالی سالهاست گوشه نشین خیابان و خانه و قهوه خانه و … هستند این جماعت دانش آموز را نیز بر این جماعت اضافه کنید شما که ادعا دارید همه چی عالیه و ما چقدر با حالیم!!!!
آقای روحانی دانش آموزان در فضای مجازی می توانند درس بخوانند البته اگر زیرساخت فراهم باشد و تبلت داشته باشند، چرا در این چند ماه به فکر چاره نیفتادید و نذورات و کمک های مومنانه را هدفمند نکردید تا برای دانش آموزان بی بضاعت تبلت تهیه شود؟
اصلاً قربان ریش قشنگتان چطور برای واردت آناناس و قهوه و موزمیشود ارز ۴۲۰۰ تومانی اختصاص داد تا بازار دوستان لاکچری تان بی رنگ نشود اما نمی شود برای خرید تبلت های چینی بچه فقیرها ارز ۴۲۰۰ تومانی اختصاص داد؟!
و سلام علیکم
#ارسالی #اجتماعی
@Roshanfkr
پیشنهاد می کنم یکبار دیگر نهج البلاغه را بخوانید
سلام آقای حسن روحانی
کلاس دوم دبیرستان بودم که اولین بار عکس شما را نقش بسته بر سینه دیوار مدرسه ام در خیابان معلم یاسوج دیدم، کلید به دست آمده بودید تا همه ی قفلهای را باز کنید و گشایش ایجاد کنید، طرفدارنتان از زمین و آسمان بر سر محمود احمدی نژاد می کوفتند و او را متهم به ندانم کاری و ضعف می کردند، می گفتند پراید ۱۶میلیونی نتیجه ی بی کفایتی احمدی نژاد است و بنزین و دلار و گوجه و نان و برنج و ….هر دردی را به گردن باریک آن مرد یک مترو شصت سانتی می انداختند، با خودم فکر میکردم شما روحانی هستید و درد مردم را بهتر می دانید و در راستای برقراری عدالت تلاش خواهید کرد با اینکه سنم به پای صندوق آمدن نمی رسید اما مغز معیوبم که بیش از آنکه مشغول درس باشد مشغول خریدن گوشی و موتور و لباس نو بود مرا به آمدن و کلید تدبیر شما امیدوار کرده بود.
اما جناب رئیس جمهور بعد از گذشت هفت سال از آن روزها درد را از هرطرف میخوانم درد است و دزد را و نان را نیز….
پراید ۱۶ میلیونی قیمتش چندین برابر شد،برنج که کم کم جز خاطرات می شود و دلار نیز از نردبان تدبیر معیوب شما بالا رفت و سر به فلک کشید، دغدغه بنزین ندارم چرا که با این شرایط یقین دارم دیگر توان خرید ماشین را نخواهم داشت!!
شیخ حسن روحانی باور کنید خیلی دلم می خواهد مثل شما بیخیال باشم و همه چیز را با عینک خوش بینی نگاه کنم اما خوب که فکر می کنم می بینم شما رئیس جمهور هستید و دستتان به دهانتان میرسد و اگر هم نرسد دستی به دهان شما خواهد رسید ولی من از سوز سرمای فقر جرأت بیرون آوردن دستهایم را ندارم و سعی می کنم دهانم بسته بماند تا مغلوب غرور جوانی ام نشوم.
آقای روحانی نسل من و نسل ماقبل من در عدم تدبیر سوخت و موج فقر و انبوه جوانان تحصیلکرده بیکار گواهی بر این ادعاست.
امید داشتیم گلابی را که برای ما کوخ نشینان میوه ای لاکچری می باشد از باغ برجام تناول کنیم اما رویایمان چه زود چون درخت گلابی خشکید، جناب رئیس جمهور من روستایی زاده ام و با فقر تا دلتان بخواهد رفیقم، در مدرسه هایی درس خوانده ام که برای گرمایشش هیزم بلوط را به مسلخ بخاری برده ایم و در زمستان سرد انگشت پایم در کفشهای پلاستیکی سوراخ شده برف را شرمگین جسارت کودکانه م می کرد، مدارسی که در آن خبری از سرویس بهداشتی و مایع دستشویی و برق و سالن ورزشی و توپ فوتبال و آزمایشگاه و… نبود، با خود خیال می کردم با ورود ماشینهای شاسی بلند و گوشی های اندروید جینی جهان و کشورم در حال تحول هستند و روزگاری در پیش است که دانشگاههای امارات و قطر در مقابل مدارس کشورم کوچک به نظر بیایند.
دیروز در پی حماسه جاوید دولت محترمتان در بازگشایی زود هنگام مدارس ناگهان یاد آرزوهایم افتادم، استرس خانواده هایی که دست کودکانشان را محکم در دست داشتند و از هم گریزان بودند باعث شد تا علاوه بر دعا برای خلاصی از کرونا گوشه نظری هم برای خلاصی از دست شما و بی خیالیتان کنم
جناب روحانی قریب به هفت ماه از ورود کرونا به کشور می گذرد و از همان ابتدا معلوم بود که این ویروس قرار نیست به این راحتی قید رفاقت با زندگی ما را بزند، مانده ام شما در قامت و هیبت پوشالی یک رئیس جمهور برای مهم ترین بخش کشور یعنی آموزش چه چاره ای اندیشیده اید؟
هنرتان تمام وکمال در اصرار بر بازگشایی مدارس حتی در مناطق قرمز خلاصه شد؟
جناب شیخ حسن مدارس حداقل در شهر و دیار محروم من هیچ تفاوتی با بیست سال پیش نکرده اند، باور بفرمایید مدارسی هستند که در چند سال پیش زیباتر و دلنواز تر از الان بوده اند، همان مکان زِهوار درفته های متروکی که شما آنها را مدرسه می خوانید خود به طور طبیعی و حتی با گذر از کرونا خطرناک هستند حال با چه استلالی انتظار دارید خانواده ها فرزندان دلبندشان را با وجود کرونا راهی مدرسه کنند؟
فرضاً یکسال سال تحصیلی به عقب افتاد چه اتفاقی می افتد؟ شما که دلسوز تحصیل دانش آموزان ودانشجویان هستید چرا برای قشر بیکار به گِل نشسته چاره ای نمی اندیشید؟
آقای روحانی هزاران هزار جوان با مدارک عالی سالهاست گوشه نشین خیابان و خانه و قهوه خانه و … هستند این جماعت دانش آموز را نیز بر این جماعت اضافه کنید شما که ادعا دارید همه چی عالیه و ما چقدر با حالیم!!!!
آقای روحانی دانش آموزان در فضای مجازی می توانند درس بخوانند البته اگر زیرساخت فراهم باشد و تبلت داشته باشند، چرا در این چند ماه به فکر چاره نیفتادید و نذورات و کمک های مومنانه را هدفمند نکردید تا برای دانش آموزان بی بضاعت تبلت تهیه شود؟
اصلاً قربان ریش قشنگتان چطور برای واردت آناناس و قهوه و موزمیشود ارز ۴۲۰۰ تومانی اختصاص داد تا بازار دوستان لاکچری تان بی رنگ نشود اما نمی شود برای خرید تبلت های چینی بچه فقیرها ارز ۴۲۰۰ تومانی اختصاص داد؟!
و سلام علیکم
#ارسالی #اجتماعی
@Roshanfkr
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬 #ورزش چه تغییراتی در بدن ما ایجاد میکنه!؟
بعد دیدن این گیف حتما روزی نیم ساعت ورزش خواهید کرد!
#دانستنی
@Roshanfkrane
بعد دیدن این گیف حتما روزی نیم ساعت ورزش خواهید کرد!
#دانستنی
@Roshanfkrane
#داستان_کودکانه
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
😍حكایت طوطی و بازرگان
بازرگانی یك طوطی زیبا و شیرین سخن در قفس داشت. روزی كه آماده سفرِ به هندوستان بود. از هر یك از خدمتكاران و كنیزان خود پرسید كه چه ارمغانی برایتان بیاورم، هر كدام از آنها چیزی سفارش دادند. بازرگان از طوطی پرسید: چه سوغاتی از هند برایت بیاورم؟
طوطی گفت: اگر در هند به طوطیان رسیدی حال و روز مرا برای آنها بگو. بگو كه من مشتاق دیدار شما هستم. ولی از بخت بد در قفس گرفتارم.
بگو به شما سلام می رساند و از شما كمك و راهنمایی می خواهد. بگو آیا شایسته است من در این قفس تنگ از درد جدایی و تنهایی بمیرم؟ وفای دوستان كجاست؟ آیا رواست كه من در قفس باشم و شما در باغ و سبزه زار. ای یاران از این مرغ دردمند و زار یاد كنید. یاد یاران برای یاران خوب و زیباست.
مرد بازرگان، پیام طوطی را شنید و قول داد كه آن را به طوطیان هند برساند. وقتی به هند رسید. چند طوطی را بر درختان جنگل دید. اسب را نگه داشت و به طوطی ها سلام كرد و پیام طوطی خود را گفت. ناگهان یكی از طوطیان لرزید و از درخت افتاد و در دم جان داد. بازرگان از گفتن پیام، پشیمان شد و گفت من باعث مرگ این طوطی شدم، حتماً این طوطی با طوطی من قوم و خویش بود. یا اینكه این دو یك روحاند در دو بدن. چرا گفتم و این بیچاره را كشتم. زبان در دهان مثل سنگ و آهن است. سنگ و آهن را بیهوده بر هم مزن كه از دهان آتش بیرون می پرد. جهان تاریك است مثل پنبه زار، چرا در پنبه زار آتش می اندازی. كسانی كه چشم می بندند و جهانی را با سخنان خود آتش می كشند ظالمند.
عاَلمی را یك سخن ویران كند
روبهان مرده را شیران كند
بازرگان تجارت خود را با دردمندی تمام كرد و به شهر خود بازگشت، و برای هر یك از دوستان و خدمتكاران خود یك سوغات آورد. طوطی گفت: ارمغان من كو؟ آیا پیام مرا رساندی؟ طوطیان چه گفتند؟
بازرگان گفت: من از آن پیام رساندن پشیمانم. دیگر چیزی نخواهم گفت. چرا من نادان چنان كاری كردم دیگر ندانسته سخن نخواهم گفت.
طوطی گفت: چرا پیشمان شدی؟ چه اتفاقی افتاد؟ چرا ناراحتی؟
بازرگان چیزی نمی گفت. طوطی اصرار كرد.
بازرگان گفت: وقتی پیام تو را به طوطیان گفتم، یكی از آنها از درد تو آگاه بود لرزید و از درخت افتاد و مرد. من پشیمان شدم كه چرا گفتم؟ اما پشیمانی سودی نداشت سخنی كه از زبان بیرون جست مثل تیری است كه از كمان رها شده و بر نمی گردد.
طوطی چون سخن بازرگان را شنید، لرزید و افتاد و مرد. بازرگان فریاد زد و كلاهش را بر زمین كوبید، از ناراحتی لباس خود را پاره كرد، گفت: ای مرغ شیرین زبان، من چرا چنین شدی؟ ای دریغا مرغ خوش سخن من مرد.
ای زبان هم آتشی هم خرمنی
چند این آتش در این خرمن زنی؟
ای زبان هم گنج بی پایان تویی
ای زبان هم رنج بی درمان تویی
بازرگان در غم طوطی ناله كرد، طوطی را از قفس در آورد و بیرون انداخت، ناگهان طوطی به پرواز در آمد و بر شاخ درخت بلندی نشست. بازرگان حیران ماند و گفت: ای مرغ زیبا، مرا از رمز این كار آگاه كن. آن طوطیِ هند به تو چه آموخت، كه چنین مرا بیچاره كرد. طوطی گفت: او به من با عمل خود پند داد و گفت ترا به خاطر شیرین زبانیت در قفس كرده اند، برای رهایی باید ترك صفات كنی. باید فنا شوی.
باید هیچ شوی تا رها شوی. اگر دانه باشی مرغ ها ترا می خورند. اگر غنچه باشی كودكان ترا می چینند. هر كس زیبایی و هنر خود را نمایش دهد، صد حادثه بد در انتظار اوست.
دوست و دشمن او را نظر می زنند. دشمنان حسد و حیله می ورزند.
طوطی از بالای درخت به بازرگان پند و اندرز داد و خداحافظی كرد.
بازرگان گفت: برو! خدا نگه دار تو باشد. تو راه حقیقت را به من نشان دادی من هم به راه تو می روم. جان من از طوطی كمتر نیست. برای رهایی جان باید همه چیز را ترك كرد.
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
#قصه
#کودک
@Roshanfkrane
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
😍حكایت طوطی و بازرگان
بازرگانی یك طوطی زیبا و شیرین سخن در قفس داشت. روزی كه آماده سفرِ به هندوستان بود. از هر یك از خدمتكاران و كنیزان خود پرسید كه چه ارمغانی برایتان بیاورم، هر كدام از آنها چیزی سفارش دادند. بازرگان از طوطی پرسید: چه سوغاتی از هند برایت بیاورم؟
طوطی گفت: اگر در هند به طوطیان رسیدی حال و روز مرا برای آنها بگو. بگو كه من مشتاق دیدار شما هستم. ولی از بخت بد در قفس گرفتارم.
بگو به شما سلام می رساند و از شما كمك و راهنمایی می خواهد. بگو آیا شایسته است من در این قفس تنگ از درد جدایی و تنهایی بمیرم؟ وفای دوستان كجاست؟ آیا رواست كه من در قفس باشم و شما در باغ و سبزه زار. ای یاران از این مرغ دردمند و زار یاد كنید. یاد یاران برای یاران خوب و زیباست.
مرد بازرگان، پیام طوطی را شنید و قول داد كه آن را به طوطیان هند برساند. وقتی به هند رسید. چند طوطی را بر درختان جنگل دید. اسب را نگه داشت و به طوطی ها سلام كرد و پیام طوطی خود را گفت. ناگهان یكی از طوطیان لرزید و از درخت افتاد و در دم جان داد. بازرگان از گفتن پیام، پشیمان شد و گفت من باعث مرگ این طوطی شدم، حتماً این طوطی با طوطی من قوم و خویش بود. یا اینكه این دو یك روحاند در دو بدن. چرا گفتم و این بیچاره را كشتم. زبان در دهان مثل سنگ و آهن است. سنگ و آهن را بیهوده بر هم مزن كه از دهان آتش بیرون می پرد. جهان تاریك است مثل پنبه زار، چرا در پنبه زار آتش می اندازی. كسانی كه چشم می بندند و جهانی را با سخنان خود آتش می كشند ظالمند.
عاَلمی را یك سخن ویران كند
روبهان مرده را شیران كند
بازرگان تجارت خود را با دردمندی تمام كرد و به شهر خود بازگشت، و برای هر یك از دوستان و خدمتكاران خود یك سوغات آورد. طوطی گفت: ارمغان من كو؟ آیا پیام مرا رساندی؟ طوطیان چه گفتند؟
بازرگان گفت: من از آن پیام رساندن پشیمانم. دیگر چیزی نخواهم گفت. چرا من نادان چنان كاری كردم دیگر ندانسته سخن نخواهم گفت.
طوطی گفت: چرا پیشمان شدی؟ چه اتفاقی افتاد؟ چرا ناراحتی؟
بازرگان چیزی نمی گفت. طوطی اصرار كرد.
بازرگان گفت: وقتی پیام تو را به طوطیان گفتم، یكی از آنها از درد تو آگاه بود لرزید و از درخت افتاد و مرد. من پشیمان شدم كه چرا گفتم؟ اما پشیمانی سودی نداشت سخنی كه از زبان بیرون جست مثل تیری است كه از كمان رها شده و بر نمی گردد.
طوطی چون سخن بازرگان را شنید، لرزید و افتاد و مرد. بازرگان فریاد زد و كلاهش را بر زمین كوبید، از ناراحتی لباس خود را پاره كرد، گفت: ای مرغ شیرین زبان، من چرا چنین شدی؟ ای دریغا مرغ خوش سخن من مرد.
ای زبان هم آتشی هم خرمنی
چند این آتش در این خرمن زنی؟
ای زبان هم گنج بی پایان تویی
ای زبان هم رنج بی درمان تویی
بازرگان در غم طوطی ناله كرد، طوطی را از قفس در آورد و بیرون انداخت، ناگهان طوطی به پرواز در آمد و بر شاخ درخت بلندی نشست. بازرگان حیران ماند و گفت: ای مرغ زیبا، مرا از رمز این كار آگاه كن. آن طوطیِ هند به تو چه آموخت، كه چنین مرا بیچاره كرد. طوطی گفت: او به من با عمل خود پند داد و گفت ترا به خاطر شیرین زبانیت در قفس كرده اند، برای رهایی باید ترك صفات كنی. باید فنا شوی.
باید هیچ شوی تا رها شوی. اگر دانه باشی مرغ ها ترا می خورند. اگر غنچه باشی كودكان ترا می چینند. هر كس زیبایی و هنر خود را نمایش دهد، صد حادثه بد در انتظار اوست.
دوست و دشمن او را نظر می زنند. دشمنان حسد و حیله می ورزند.
طوطی از بالای درخت به بازرگان پند و اندرز داد و خداحافظی كرد.
بازرگان گفت: برو! خدا نگه دار تو باشد. تو راه حقیقت را به من نشان دادی من هم به راه تو می روم. جان من از طوطی كمتر نیست. برای رهایی جان باید همه چیز را ترك كرد.
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
#قصه
#کودک
@Roshanfkrane
Sound.Tebyan.net
Sound.Tebyan.net
🌙⭐️ #شب_بخیر 😴
این قصه:
#قصه امشب
امیر کوچولو اجازه بگیر
با صدای #مریم_نشیبا
تخت بخوابید😴😴😴💤💤💤
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
#قصه
#کودک
@Roshanfkrane
این قصه:
#قصه امشب
امیر کوچولو اجازه بگیر
با صدای #مریم_نشیبا
تخت بخوابید😴😴😴💤💤💤
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
#قصه
#کودک
@Roshanfkrane
Forwarded from Deleted Account
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎬 فیلم ایرانی "شیطان وجود ندارد"
ژانر فیلم : #اپیزودیک، #درام، #اجتماعی
سال تولید فیلم : 1398
مدت زمان نمایش : 152 دقیقه
کارگردان : #محمد_رسول_اف
"فیلم، چهار داستان از چهار شخصیت را روایت می کند که در معرض یک انتخاب اخلاقی غیرقابل تصور، اما ساده قرار می گیرند، انتخابی که به طور مستقیم و غیر مستقیم بر روابط و همه زندگی آن ها اثر می گذارد....
با هم این فیلم به یاد ماندنی را تماشا کنیم.
کیفیت ۷۲۰
#فیلم_سینمایی
@Roshanfkrane
ژانر فیلم : #اپیزودیک، #درام، #اجتماعی
سال تولید فیلم : 1398
مدت زمان نمایش : 152 دقیقه
کارگردان : #محمد_رسول_اف
"فیلم، چهار داستان از چهار شخصیت را روایت می کند که در معرض یک انتخاب اخلاقی غیرقابل تصور، اما ساده قرار می گیرند، انتخابی که به طور مستقیم و غیر مستقیم بر روابط و همه زندگی آن ها اثر می گذارد....
با هم این فیلم به یاد ماندنی را تماشا کنیم.
کیفیت ۷۲۰
#فیلم_سینمایی
@Roshanfkrane
Forwarded from Deleted Account
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎬 فیلم ایرانی "شیطان وجود ندارد"
ژانر فیلم : #اپیزودیک، #درام، #اجتماعی
سال تولید فیلم : 1398
مدت زمان نمایش : 152 دقیقه
کارگردان : #محمد_رسول_اف
"فیلم، چهار داستان از چهار شخصیت را روایت می کند که در معرض یک انتخاب اخلاقی غیرقابل تصور، اما ساده قرار می گیرند، انتخابی که به طور مستقیم و غیر مستقیم بر روابط و همه زندگی آن ها اثر می گذارد....
با هم این فیلم به یاد ماندنی را تماشا کنیم.
کیفیت ۴۸۰
#فیلم_سینمایی
@Roshanfkrane
ژانر فیلم : #اپیزودیک، #درام، #اجتماعی
سال تولید فیلم : 1398
مدت زمان نمایش : 152 دقیقه
کارگردان : #محمد_رسول_اف
"فیلم، چهار داستان از چهار شخصیت را روایت می کند که در معرض یک انتخاب اخلاقی غیرقابل تصور، اما ساده قرار می گیرند، انتخابی که به طور مستقیم و غیر مستقیم بر روابط و همه زندگی آن ها اثر می گذارد....
با هم این فیلم به یاد ماندنی را تماشا کنیم.
کیفیت ۴۸۰
#فیلم_سینمایی
@Roshanfkrane
مردم رومانی موقعی که قدم به سال ۱۹۸۰ گذاشتند، دیگر هیچ فرمان پذیری ای از دستورات چائوشسکو نداشتند. سخنرانیهای چائوشسکو بازتاب دهنده همین واقعیت بود. او با ارائه آمارهای مفصل و خسته کننده می کوشید ثابت کند که اوضاع کشور تحت رهبری خردمندانه اش هرگز بهتر از این نبوده است. او با فحاشی و ناسزاگویی علیه مرئوسین و کادرهای حزبی ای که مسئول «کمبودها» بودند، می کوشید از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند و همه کاسه کوزه ها را سر آنها بشکند. چائوشسکو در ۱۹۸۲، در جریان یکی از دیدارهای سرزده اش از بازار بخارست، وزیر کشاورزی را که جزو ملتزمان رکابش بود درجا اخراج کرد. او وزیر را متهم کرده بود که نتوانسته محصولات غذایی ای را که یک کدبانوی رومانیایی به آنها نیاز دارد در دسترسشان قرار بدهد. چنین رفتارهای هارون الرشیدیای شاید از حیث پروپاگاندایی تأثیرگذار بود، اما تا آنجا که به قضیه کمبود مواد غذایی مربوط می شد معلوم بود که چائوشسکو جز ابراز ژست های دراماتیک این چنینی هیچ راه حلی ندارد.
@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
سخت بشود چیزی را به کسی فهماند وقتی دستمزدی که میگیرد به نفهمیدن آن چیز بستگی دارد.
#آپتون_سینکلر / نویسنده
@Roshanfkrane
سخت بشود چیزی را به کسی فهماند وقتی دستمزدی که میگیرد به نفهمیدن آن چیز بستگی دارد.
#آپتون_سینکلر / نویسنده
@Roshanfkrane
🔺هواشناسی
🔹در شمال آذربایجان غربی و شرقی، برخی مناطق گیلان و اردبیل، ارتفاعات البرز مرکزی همچنین غرب هرمزگان، ارتفاعات شمال فارس، کهگیلویه و بویراحمد، چهارمحال و بختیاری، جنوب غرب اصفهان و ارتفاعات جنوبی لرستان رشد ابر رگبار پراکنده و رعد و برق و وزش باد پیشبینی میشود.
🔹در برخی نقاط شرق و جنوب شرق کشور به ویژه زابل وزش باد شدید و خیزش گرد و خاک پیشبینی میشود.
🔹آسمان تهران امروز صاف تا قسمتی ابری پیشبینی میشود.
#خبرهوا
@Roshanfkrane
🔹در شمال آذربایجان غربی و شرقی، برخی مناطق گیلان و اردبیل، ارتفاعات البرز مرکزی همچنین غرب هرمزگان، ارتفاعات شمال فارس، کهگیلویه و بویراحمد، چهارمحال و بختیاری، جنوب غرب اصفهان و ارتفاعات جنوبی لرستان رشد ابر رگبار پراکنده و رعد و برق و وزش باد پیشبینی میشود.
🔹در برخی نقاط شرق و جنوب شرق کشور به ویژه زابل وزش باد شدید و خیزش گرد و خاک پیشبینی میشود.
🔹آسمان تهران امروز صاف تا قسمتی ابری پیشبینی میشود.
#خبرهوا
@Roshanfkrane
📣 دیشب که خواب بودید...
▪️تشکیلات خودگردان فلسطین، بهشدت از عادیشدن روابط میان بحرین و اسراییل انتقاد کرد و سفیرش را از بحرین فراخواند.
▫️سازمان حماس نیز که باریکه غزه را در کنترل دارد، اعلام کرد واکنش ملایم کشورهای عربی به عادیشدن روابط امارات با اسراییل، سبب شد بحرین هم این راه را برود.
▫️ترکیه هم که با اسراییل روابط دیپلماتیک و در آن کشور سفارت دارد، برقراری روابط دیپلماتیک میان بحرین و اسراییل را تایید و «دائمیشدن کارهای نامشروع و اشغالگری» اسراییلیها در حق ملت فلسطین نامید.
▫️ عبدالفتاح سیسی رئيسجمهور مصر، عادیشدن روابط بحرین و اسراییل را تبریک گفت و دولت بریتانیا هم آن را اتفاقی بسیار خوب نامید.
▪️در کلمبیا در دومینشب اعتراض مردم به کشته مردی ۴۶ساله از سوی پلیس، ۱۱نفر کشته شدند و صدها زخمی از میان مردم و پلیس برجا ماند.
▫️خاویر اوردونز ۴۶ ساله، وقتی مقررات قرنطینه کرونا را زیر پا گذاشته با گلولههای کلت الکترونیکی پلیس از پا در آمد و فیلم التماسکردن او به پلیس که دیگر شلیک نکنند و جاندادناش مردم را در کلمبیا به خشم آورده- خصوصا که او پدر دو بچه هم بوده.
#روزآروز
#خبر
@Roshanfkrane
▪️تشکیلات خودگردان فلسطین، بهشدت از عادیشدن روابط میان بحرین و اسراییل انتقاد کرد و سفیرش را از بحرین فراخواند.
▫️سازمان حماس نیز که باریکه غزه را در کنترل دارد، اعلام کرد واکنش ملایم کشورهای عربی به عادیشدن روابط امارات با اسراییل، سبب شد بحرین هم این راه را برود.
▫️ترکیه هم که با اسراییل روابط دیپلماتیک و در آن کشور سفارت دارد، برقراری روابط دیپلماتیک میان بحرین و اسراییل را تایید و «دائمیشدن کارهای نامشروع و اشغالگری» اسراییلیها در حق ملت فلسطین نامید.
▫️ عبدالفتاح سیسی رئيسجمهور مصر، عادیشدن روابط بحرین و اسراییل را تبریک گفت و دولت بریتانیا هم آن را اتفاقی بسیار خوب نامید.
▪️در کلمبیا در دومینشب اعتراض مردم به کشته مردی ۴۶ساله از سوی پلیس، ۱۱نفر کشته شدند و صدها زخمی از میان مردم و پلیس برجا ماند.
▫️خاویر اوردونز ۴۶ ساله، وقتی مقررات قرنطینه کرونا را زیر پا گذاشته با گلولههای کلت الکترونیکی پلیس از پا در آمد و فیلم التماسکردن او به پلیس که دیگر شلیک نکنند و جاندادناش مردم را در کلمبیا به خشم آورده- خصوصا که او پدر دو بچه هم بوده.
#روزآروز
#خبر
@Roshanfkrane
🔴کریم آتشی همسر سابق مرجانه گلچین، پس از یک درگیری لفظی، همسایه خود را با سلاح گرم به قتل رساند.
🔹آتشی توسط ماموران نوپو دستگير شده و هم اکنون در بازداشت به سر میبرد.
#خبر
#حوادث
@Roshanfkrane
🔹آتشی توسط ماموران نوپو دستگير شده و هم اکنون در بازداشت به سر میبرد.
#خبر
#حوادث
@Roshanfkrane