چرا مهاجرت نمیکنم؟ - سخنرانی دکتر محسن رنانی
پویش فکری توسعه
.
⁉️ چرا مهاجرت نمیکنم؟
🔊 #فایل_صوتی
دومین سخنرانی دکتر محسن رنانی
درباره مهاجرت / ۲۶ آبان ۱۴۰۰
📺 فیلم کامل سخنرانی را در آپارات یا سایت پویشفکریتوسعه ببینید:
aparat.com/v/EKBCR
https://pooyeshfekri.com/چرا-مهاجرت-نمیکنم؟
@pooyeshfekri
⁉️ چرا مهاجرت نمیکنم؟
🔊 #فایل_صوتی
دومین سخنرانی دکتر محسن رنانی
درباره مهاجرت / ۲۶ آبان ۱۴۰۰
📺 فیلم کامل سخنرانی را در آپارات یا سایت پویشفکریتوسعه ببینید:
aparat.com/v/EKBCR
https://pooyeshfekri.com/چرا-مهاجرت-نمیکنم؟
@pooyeshfekri
.
.
👈 جمهوریِ خطای ترکیب
✍️ محسن رنانی
۴ آذر ۱۴۰۰
وقتی آیتالله خمینی در دهم اسفند ۱۳۵۷ در مدرسه فیضیه فرمود «ما، هم دنیا را آباد میکنیم و هم آخرت را ...»، برای من نوجوان سیزده سالهای که در یک خانواده مذهبی بالیده بودم خیلی خوشایند بود و خود را یکی از خوشبختترین آدمیانی میدیدم که بر حسب تصادف در زمانه و زمینی به دنیا آمده است که به او مزایای زیستی بهشتی در هر دو جهان را خواهد داد. برای من بیست سال طول کشید تا متوجه شوم این جمله حاصل یک استدلال منطقی همراه با «خطای ترکیب» است و از کسی چون بنیانگذار فقید که فقیهی فیلسوف بود، بعید و عجیب بود که برای برپایی چنان نهضت عظیمی به این دقیقه توجه نداشته باشد. من امروز تمام بحرانهای موجود کشورمان را حاصل همین «خطای ترکیب» میدانم که از آن زمان تاکنون در تمام ارکان نظام تصمیمگیری جمهوری اسلامی به صورت عمیقی جریان دارد. نقطه آغازین رسوخ خطای ترکیب در نظام تدبیر پس از انقلاب، همین تصور امکان ترکیب موفق «جمهوری» و «اسلامی» است که در قانون اساسی منعکس شده است.
در ۲۲ آبان در سخنان برخطی که با عنوان «چرا مهاجرت نمیکنم؟» داشتم (به دعوت عدهای از هموطنان مهاجر)، تأکید کردم که این سخنرانی در پاسخ به این پرسش است که چرا «من» مهاجرت نمیکنم. در واقع بحث من یک بحث سطح فردی و خُرد بود تا کسانی که قصد مهاجرت دارند به دشواریها و آسیبهای مهاجرت برای خودشان و فرزندانشان توجه داشته باشند. تنها در چند دقیقه پایانی این سخنرانی دو ساعته، من گریزی هم به آسیبهای مهاجرت نخبگان برای کشور و تمدن ایران زدم. گفتم وقتی جامعهای از نخبگان تخلیه شود و فقیر هم باشد، سطح عقلانیت آن جامعه پایین میآید، و بهراحتی شورش و تخریب میکند. این سخنان من که در دقایق پایانی با بیانی احساسی و هیجانی همراه بود باعث شد بگویم با خروج نخبگان جامعه «حالت ژلهای» پیدا میکند که با نقش آفرینی جمعیتی فقیر و جاهل، نهایتاً به ویرانی میانجامد. برخی از دوستان این نحوه بیان من را اهانت به فقیران تلقی کردند و مشفقانه به من تذکر دادند. ضمن این که کاملاً میپذیرم که در یک سخنرانی عمومی که شنوندگان آن طیف متنوعی را در بر میگیرد باید واژگان را با دقت بیشتری بهکار میبردم و از این بابت از همه پوزش میخواهم؛ اما این نکته بهانهای شد تا یکی از فراگیرترین خطاهای فکری در جامعه خودمان را کمی واکاوی کنم. یعنی ادعا کنم حتی اگر من بهصراحت گفته بودم جامعه فقیر یک جامعه جاهل یا شورشگر و خشونتگر است نیز اهانتی به فقرا نبود. (برای شنیدن یا دیدن دیدگاه من در مورد «مهاجرت» اینجا را کلیک کنید).
خطای ترکیب یکی از خطاهایی است که در استدلال منطقی رخ میدهد. مثال مرسوم آن در اقتصاد، «معمای خِست» است. وقتی یک نفر در ابتدای سال تصمیم بگیرد تا پایان سال کمتر از سال قبل خرج کند، در پایان سال او ثروتمندتر از پارسال خواهد بود. ولی اگر همه مردم یک جامعه در ابتدای یک سال تصمیم بگیرند تا پایان سال کمتر از سال قبل خرج کنند در پایان سال آن جامعه فقیرتر از پارسال خواهد بود.
در علوم سیاسی نیز بحث «تناقض رأی» که در انتخابات وجود دارد یکی از موارد خطای ترکیب است. این موضوع را هفتاد سال پیش اقتصاددانی به نام کنث ارو (Kenneth Arrow) به صورت ریاضی اثبات کرده است. یعنی در رأیگیری برای یک موضوع اگر همه رای دهندگان عاقل باشند و صمیمانه هم رای بدهند، باز هیچ تضمینی نیست که نتیجه رایگیری به نفع همه جامعه باشد. چون اگر افراد واقعاً هم بر اساس ترجیحات و اولویتهای خود رای داده باشند، هیچ تضمینی نیست که تصمیم برآمده از انتخابات، منافع عمومی و جمعی آنان را تامین کند. به همین خاطر درقضیه تناقض رای مطرح می شود که مردم دموکرات باید یک دیکتاتور موقت را ( به نام رئیس جمهور) انتخاب کنند تا او به جای آنها مصالح جمعی را تشخیص دهد و تصمیم بگیرد. مشکل فقط این جاست که این دیکتاتورهایی که انتخاب میشوند بعد از رسیدن به قدرت، حرفها و افکارشان تغییر میکند یا در هنگام انتخابات، فریبکاری میکنند و وعدههای دروغ میدهند، یا بعد از انتخاب شدن تلاش می کنند اجازه ندهند دیکتاتور بعدی (رئيسجمهور جدید) در یک فضای رقابتی انتخاب شود. بههمین علت، در دموکراسیهای واقعی هم دوره انتخاب یک دیکتاتور موقت، محدود است و هم نظام انتخابات، حزبی است تا یک دیکتاتور موقت نتواند خلاف وعدهها و توافقات و قواعد عمل کند، منافعی به جیب بزند و بعد گموگور شود، چون حزب او مسئولیت رفتار او را برعهده میگیرد. یعنی وقتی انتخابات، تکراری و حزبی میشود، احزاب، دیکتاتورهای موقت را کنترل میکنند تا عقلانیتر و تا حدودی در جهت مصالح جمعی رفتار کنند تا دوباره در انتخابات بعدی برنده شوند.
به عنوان مثال فرض کنید ....
ادامه مطلب را در پیوند زیر بخوانید:
.
.
👈 جمهوریِ خطای ترکیب
✍️ محسن رنانی
۴ آذر ۱۴۰۰
وقتی آیتالله خمینی در دهم اسفند ۱۳۵۷ در مدرسه فیضیه فرمود «ما، هم دنیا را آباد میکنیم و هم آخرت را ...»، برای من نوجوان سیزده سالهای که در یک خانواده مذهبی بالیده بودم خیلی خوشایند بود و خود را یکی از خوشبختترین آدمیانی میدیدم که بر حسب تصادف در زمانه و زمینی به دنیا آمده است که به او مزایای زیستی بهشتی در هر دو جهان را خواهد داد. برای من بیست سال طول کشید تا متوجه شوم این جمله حاصل یک استدلال منطقی همراه با «خطای ترکیب» است و از کسی چون بنیانگذار فقید که فقیهی فیلسوف بود، بعید و عجیب بود که برای برپایی چنان نهضت عظیمی به این دقیقه توجه نداشته باشد. من امروز تمام بحرانهای موجود کشورمان را حاصل همین «خطای ترکیب» میدانم که از آن زمان تاکنون در تمام ارکان نظام تصمیمگیری جمهوری اسلامی به صورت عمیقی جریان دارد. نقطه آغازین رسوخ خطای ترکیب در نظام تدبیر پس از انقلاب، همین تصور امکان ترکیب موفق «جمهوری» و «اسلامی» است که در قانون اساسی منعکس شده است.
در ۲۲ آبان در سخنان برخطی که با عنوان «چرا مهاجرت نمیکنم؟» داشتم (به دعوت عدهای از هموطنان مهاجر)، تأکید کردم که این سخنرانی در پاسخ به این پرسش است که چرا «من» مهاجرت نمیکنم. در واقع بحث من یک بحث سطح فردی و خُرد بود تا کسانی که قصد مهاجرت دارند به دشواریها و آسیبهای مهاجرت برای خودشان و فرزندانشان توجه داشته باشند. تنها در چند دقیقه پایانی این سخنرانی دو ساعته، من گریزی هم به آسیبهای مهاجرت نخبگان برای کشور و تمدن ایران زدم. گفتم وقتی جامعهای از نخبگان تخلیه شود و فقیر هم باشد، سطح عقلانیت آن جامعه پایین میآید، و بهراحتی شورش و تخریب میکند. این سخنان من که در دقایق پایانی با بیانی احساسی و هیجانی همراه بود باعث شد بگویم با خروج نخبگان جامعه «حالت ژلهای» پیدا میکند که با نقش آفرینی جمعیتی فقیر و جاهل، نهایتاً به ویرانی میانجامد. برخی از دوستان این نحوه بیان من را اهانت به فقیران تلقی کردند و مشفقانه به من تذکر دادند. ضمن این که کاملاً میپذیرم که در یک سخنرانی عمومی که شنوندگان آن طیف متنوعی را در بر میگیرد باید واژگان را با دقت بیشتری بهکار میبردم و از این بابت از همه پوزش میخواهم؛ اما این نکته بهانهای شد تا یکی از فراگیرترین خطاهای فکری در جامعه خودمان را کمی واکاوی کنم. یعنی ادعا کنم حتی اگر من بهصراحت گفته بودم جامعه فقیر یک جامعه جاهل یا شورشگر و خشونتگر است نیز اهانتی به فقرا نبود. (برای شنیدن یا دیدن دیدگاه من در مورد «مهاجرت» اینجا را کلیک کنید).
خطای ترکیب یکی از خطاهایی است که در استدلال منطقی رخ میدهد. مثال مرسوم آن در اقتصاد، «معمای خِست» است. وقتی یک نفر در ابتدای سال تصمیم بگیرد تا پایان سال کمتر از سال قبل خرج کند، در پایان سال او ثروتمندتر از پارسال خواهد بود. ولی اگر همه مردم یک جامعه در ابتدای یک سال تصمیم بگیرند تا پایان سال کمتر از سال قبل خرج کنند در پایان سال آن جامعه فقیرتر از پارسال خواهد بود.
در علوم سیاسی نیز بحث «تناقض رأی» که در انتخابات وجود دارد یکی از موارد خطای ترکیب است. این موضوع را هفتاد سال پیش اقتصاددانی به نام کنث ارو (Kenneth Arrow) به صورت ریاضی اثبات کرده است. یعنی در رأیگیری برای یک موضوع اگر همه رای دهندگان عاقل باشند و صمیمانه هم رای بدهند، باز هیچ تضمینی نیست که نتیجه رایگیری به نفع همه جامعه باشد. چون اگر افراد واقعاً هم بر اساس ترجیحات و اولویتهای خود رای داده باشند، هیچ تضمینی نیست که تصمیم برآمده از انتخابات، منافع عمومی و جمعی آنان را تامین کند. به همین خاطر درقضیه تناقض رای مطرح می شود که مردم دموکرات باید یک دیکتاتور موقت را ( به نام رئیس جمهور) انتخاب کنند تا او به جای آنها مصالح جمعی را تشخیص دهد و تصمیم بگیرد. مشکل فقط این جاست که این دیکتاتورهایی که انتخاب میشوند بعد از رسیدن به قدرت، حرفها و افکارشان تغییر میکند یا در هنگام انتخابات، فریبکاری میکنند و وعدههای دروغ میدهند، یا بعد از انتخاب شدن تلاش می کنند اجازه ندهند دیکتاتور بعدی (رئيسجمهور جدید) در یک فضای رقابتی انتخاب شود. بههمین علت، در دموکراسیهای واقعی هم دوره انتخاب یک دیکتاتور موقت، محدود است و هم نظام انتخابات، حزبی است تا یک دیکتاتور موقت نتواند خلاف وعدهها و توافقات و قواعد عمل کند، منافعی به جیب بزند و بعد گموگور شود، چون حزب او مسئولیت رفتار او را برعهده میگیرد. یعنی وقتی انتخابات، تکراری و حزبی میشود، احزاب، دیکتاتورهای موقت را کنترل میکنند تا عقلانیتر و تا حدودی در جهت مصالح جمعی رفتار کنند تا دوباره در انتخابات بعدی برنده شوند.
به عنوان مثال فرض کنید ....
ادامه مطلب را در پیوند زیر بخوانید:
.
Telegraph
جمهوری خطای ترکیب
محسن رنانی ۴ آذر ۱۴۰۰ وقتی آیتالله خمینی در دهم اسفند ۱۳۵۷ در مدرسه فیضیه فرمود «ما، هم دنیا را آباد میکنیم و هم آخرت را...»، برای من نوجوان سیزده سالهای که در یک خانواده مذهبی بالیده بودم خیلی خوشایند بود و خود را یکی از خوشبختترین آدمیانی میدیدم…
جمهوری خطای ترکیب.pdf
161.9 KB
.
👈👈 فایل PDF
✅ جمهوری خطای ترکیب
✍️ محسن رنانی / آذر ۱۴۰۰
برای مطالعه این متن در تارنمای محسن رنانی و اظهار نظر، به لینک زیر بروید:
www.renani.net
@Renani_Mohsen
👈👈 فایل PDF
✅ جمهوری خطای ترکیب
✍️ محسن رنانی / آذر ۱۴۰۰
برای مطالعه این متن در تارنمای محسن رنانی و اظهار نظر، به لینک زیر بروید:
www.renani.net
@Renani_Mohsen
نقد مقاله رنانی.pdf
185.8 KB
.
.
👈 «خطای ترکیب» یا «ترکیب خطا»
✍️ سید حمید طباطبایی
حجت الاسلام سید حمید طباطبایی (محقق حوزه علمیه قم) نقدی بر یادداشت «جمهوری خطای ترکیب» اینجانب نوشته اند که لازم دیدم برای اطلاع دوستان منتشر کنم. ضمن سپاس از ایشان، که نوشتند، و سپاس بیشتر که اجازه انتشار دادند، نقدشان را عینا تقدیم می کنم. به این امید که در این گفتوگوهای اخلاقی و عقلانی، دریچههای تازهای از حقیقت بر ما گشوده شود. / محسن رنانی / ۸ آذر ۱۴۰۰
.
.
@Renani_Mohsen
.
👈 «خطای ترکیب» یا «ترکیب خطا»
✍️ سید حمید طباطبایی
حجت الاسلام سید حمید طباطبایی (محقق حوزه علمیه قم) نقدی بر یادداشت «جمهوری خطای ترکیب» اینجانب نوشته اند که لازم دیدم برای اطلاع دوستان منتشر کنم. ضمن سپاس از ایشان، که نوشتند، و سپاس بیشتر که اجازه انتشار دادند، نقدشان را عینا تقدیم می کنم. به این امید که در این گفتوگوهای اخلاقی و عقلانی، دریچههای تازهای از حقیقت بر ما گشوده شود. / محسن رنانی / ۸ آذر ۱۴۰۰
.
.
@Renani_Mohsen
.
.
👈 بابا آب داد،
ما آب را به باد دادیم!
✍️ محسن رنانی / ۱۲ آذر ۱۴۰۰
الفبای مدیریت عمومی در دنیای مدرن، بهکارگیری «مهارت گفتوگو» و تعامل اعتمادآمیز حکومت با مردم است. این دقیقا همان چیزی است که حکومت ما فاقد آن است. روحانیان یک عمر فقط مخاطبه یک طرفه را تمرین کردهاند و اکنون که دیگر کسی برای مخاطبههای آنان تره خرد نمیکند و اکنون که نسل جدید آنان را به چالش کشیده و از آنها تعامل، همشنوی و گفتوگوی دو طرفه میطلبد آنان مهارت لازم را برای چنین تعاملی ندارند.
در قضیه اعتراضات کشاورزان اصفهان، که یک نمونه برجسته و نشانه امیدوارکننده از بلوغ جامعه مدنی است، تا این جای کار حکومت به غایت ناتوان و بیمهارت عمل کرده است. جنبش مدنی کشاورزان شرق اصفهان پایدارترین جنبش مدنی نیم قرن اخیر ایران است که ۲۲ سال به صورت مستمر و مسالمتآمیز ادامه داشته است (به شرحی که دکتر عباس حاتمی استاد علوم سیاسی دانشگاه اصفهان اخیرا در یک نشست کارشناسی برای مساله آب بیان میکرد). این جنبش (و بهطورکلی اعتراضات آب در هر سه استان خوزستان، اصفهان و چهارمحال و بختیاری) تاکنون بسیار عقلانی و مدرن رفتار کرده است و حکومت بهتر است به سرعت خودش را و افکارش را و برخوردش را در تراز این جنبش اصلاح کند.
این جنبش فرصتی است برای حکومت تا تمرین کند که بحرانهای عظیمی که از این پس یک به یک درخواهد رسید را با مشارکت نخبگان مدنی امین و منتخب مردم، کارشناسان مستقل و نهادهای مدنی به همفکری و گفتوگو بگذارد و از دل این گفتوگوهای مدنی، راهکاری بین الاذهانی و مورد قبول اکثریت مردم را استخراج کند. در قضیه آب (و خیلی دیگر از بحرانها) که دیگر حکومت به تنهایی توانایی حلوفصل آنها را ندارد هیچ راه امکانپذیر و مسالمتآمیز دیگری نیست مگر این که حکومت، خودِ جامعه مدنی را برای جستجوی راهکارهای عقلانی به مشارکت بطلبد. آگاه کردن صادقانه مردم از عمق بحران، گام نخست هر اصلاح سیاستی در حوزه آب است؛ و آگاه سازی حقیقی، با فرمانِ حکومتی و اطلاعیههای رسمی از بالا رخ نمیدهد، بلکه در گفتوگوی آشکار، عقلانی و اخلاقی بین نخبگان امین مردم و نهادهای مدنی با حکومت امکانپذیر میشود. گفتوگوهایی که مردم به طور مستقیم و مستمر در جریان آنها قرار داشته باشند تا به نتیجه آنها اعتماد کنند. این همان کاری است که حکومت باید از سالهای پیش بستر آن را فراهم میکرد.
در بحران آبِ استانهای خوزستان، چهارمحال و بختیاری، اصفهان و یزد، هم نظامِ مقدس مقصر است، هم تمام دولتهای نامقدس بعد از جنگ، هم نخبگان و نهادهای مدنی این چهار استان و هم مردم این استانها. معنی ندارد که در این استانها که از دههها پیش معلوم بود با مشکل جدی منابع آبی روبهرو خواهند شد، هم مردم و هم حکومت فعالیتهایی را توسعه داده باشند که بر مصرف شدید آب استوار است.
در این چند دهه، در اصفهان صنایع فلزی آببَر توسعه داده شده است و کشاورزی ۱۷۰ درصد رشد کرده است؛ در چهارمحال و بختیاری، کشاورزی و باغکاری ۶۰۰ درصد رشد کرده است؛ در اصفهان شش هزار هکتار برنجکاری میشود؛ در خوزستان با بیش از سه تا پنج برابر بودن تبخیر آب نسبت به استانهای شمالی، دستکم صد هزار هکتار برنجکاری میشود (این رقم در سال ۹۸ به بالای ۲۰۰ هزار هکتار هم رسید)، همچنین سه میلیارد متر مکعب آب برای تولید نیشکر مصرف میشود؛ در یزدِ کویری با توسعه بیرویه کشاورزی، صادرات آب مجازی داریم؛ و در همه این استانها هنوز هم شاهد گسترش این گونه فعالیتهای آببَر هستیم. و البته همه این خطاهایی که مردم کردهاند نیز به سیاستهای نادرست دولتهای مختلف باز می گردد.
به گمانم وقت آن است که حکومت بپذیرد که لاپوشانی کردن بحرانها دیگر جواب نمیدهد. حکومت باید این فرصت تاریخی را از دست ندهد و راه گفتگوی «آشکار»، «بی پرده»، «جدی» و «عقلانی» را برای جامعه بگشاید. گفتگو بین نمایندگان جوامع محلی با حکومت، و گفتوگو بین نهادهای مدنی و نخبگان منتخب مردم استانهای مختلف با یکدیگر. تا حکومت به خطاهای گذشته خودش صادقانه اعتراف نکند و تا مردم این استانها از خطاهای خودشان در مصرف آب شرب و کشاورزی و صنعتی آگاه نشوند، هیچ گفتوگوی جدی شکل نمی گیرد. بدون آگاهی از واقعیت، همهی طرفها، خود را محق میدانند و دیگران را مقصر.
وقتی در استانهایی که شاهد بحران آب هستیم، هنوز مغازهها جرأت میکنند پیادهروها را با آب لولهکشی شهری بشویند و هنوز شهرداریها جرأت میکنند چمن بکارند و هنوز کارخانهها جرأت میکنند با آب شهری بدون بازچرخانی فعالیت کنند، نشانه .....
ادامه مطلب را در لینک زیر بخوانید:
telegra.ph/بابا-آب-داد-ما-آب-را-به-باد-دادیم-12-03
.
.
👈 بابا آب داد،
ما آب را به باد دادیم!
✍️ محسن رنانی / ۱۲ آذر ۱۴۰۰
الفبای مدیریت عمومی در دنیای مدرن، بهکارگیری «مهارت گفتوگو» و تعامل اعتمادآمیز حکومت با مردم است. این دقیقا همان چیزی است که حکومت ما فاقد آن است. روحانیان یک عمر فقط مخاطبه یک طرفه را تمرین کردهاند و اکنون که دیگر کسی برای مخاطبههای آنان تره خرد نمیکند و اکنون که نسل جدید آنان را به چالش کشیده و از آنها تعامل، همشنوی و گفتوگوی دو طرفه میطلبد آنان مهارت لازم را برای چنین تعاملی ندارند.
در قضیه اعتراضات کشاورزان اصفهان، که یک نمونه برجسته و نشانه امیدوارکننده از بلوغ جامعه مدنی است، تا این جای کار حکومت به غایت ناتوان و بیمهارت عمل کرده است. جنبش مدنی کشاورزان شرق اصفهان پایدارترین جنبش مدنی نیم قرن اخیر ایران است که ۲۲ سال به صورت مستمر و مسالمتآمیز ادامه داشته است (به شرحی که دکتر عباس حاتمی استاد علوم سیاسی دانشگاه اصفهان اخیرا در یک نشست کارشناسی برای مساله آب بیان میکرد). این جنبش (و بهطورکلی اعتراضات آب در هر سه استان خوزستان، اصفهان و چهارمحال و بختیاری) تاکنون بسیار عقلانی و مدرن رفتار کرده است و حکومت بهتر است به سرعت خودش را و افکارش را و برخوردش را در تراز این جنبش اصلاح کند.
این جنبش فرصتی است برای حکومت تا تمرین کند که بحرانهای عظیمی که از این پس یک به یک درخواهد رسید را با مشارکت نخبگان مدنی امین و منتخب مردم، کارشناسان مستقل و نهادهای مدنی به همفکری و گفتوگو بگذارد و از دل این گفتوگوهای مدنی، راهکاری بین الاذهانی و مورد قبول اکثریت مردم را استخراج کند. در قضیه آب (و خیلی دیگر از بحرانها) که دیگر حکومت به تنهایی توانایی حلوفصل آنها را ندارد هیچ راه امکانپذیر و مسالمتآمیز دیگری نیست مگر این که حکومت، خودِ جامعه مدنی را برای جستجوی راهکارهای عقلانی به مشارکت بطلبد. آگاه کردن صادقانه مردم از عمق بحران، گام نخست هر اصلاح سیاستی در حوزه آب است؛ و آگاه سازی حقیقی، با فرمانِ حکومتی و اطلاعیههای رسمی از بالا رخ نمیدهد، بلکه در گفتوگوی آشکار، عقلانی و اخلاقی بین نخبگان امین مردم و نهادهای مدنی با حکومت امکانپذیر میشود. گفتوگوهایی که مردم به طور مستقیم و مستمر در جریان آنها قرار داشته باشند تا به نتیجه آنها اعتماد کنند. این همان کاری است که حکومت باید از سالهای پیش بستر آن را فراهم میکرد.
در بحران آبِ استانهای خوزستان، چهارمحال و بختیاری، اصفهان و یزد، هم نظامِ مقدس مقصر است، هم تمام دولتهای نامقدس بعد از جنگ، هم نخبگان و نهادهای مدنی این چهار استان و هم مردم این استانها. معنی ندارد که در این استانها که از دههها پیش معلوم بود با مشکل جدی منابع آبی روبهرو خواهند شد، هم مردم و هم حکومت فعالیتهایی را توسعه داده باشند که بر مصرف شدید آب استوار است.
در این چند دهه، در اصفهان صنایع فلزی آببَر توسعه داده شده است و کشاورزی ۱۷۰ درصد رشد کرده است؛ در چهارمحال و بختیاری، کشاورزی و باغکاری ۶۰۰ درصد رشد کرده است؛ در اصفهان شش هزار هکتار برنجکاری میشود؛ در خوزستان با بیش از سه تا پنج برابر بودن تبخیر آب نسبت به استانهای شمالی، دستکم صد هزار هکتار برنجکاری میشود (این رقم در سال ۹۸ به بالای ۲۰۰ هزار هکتار هم رسید)، همچنین سه میلیارد متر مکعب آب برای تولید نیشکر مصرف میشود؛ در یزدِ کویری با توسعه بیرویه کشاورزی، صادرات آب مجازی داریم؛ و در همه این استانها هنوز هم شاهد گسترش این گونه فعالیتهای آببَر هستیم. و البته همه این خطاهایی که مردم کردهاند نیز به سیاستهای نادرست دولتهای مختلف باز می گردد.
به گمانم وقت آن است که حکومت بپذیرد که لاپوشانی کردن بحرانها دیگر جواب نمیدهد. حکومت باید این فرصت تاریخی را از دست ندهد و راه گفتگوی «آشکار»، «بی پرده»، «جدی» و «عقلانی» را برای جامعه بگشاید. گفتگو بین نمایندگان جوامع محلی با حکومت، و گفتوگو بین نهادهای مدنی و نخبگان منتخب مردم استانهای مختلف با یکدیگر. تا حکومت به خطاهای گذشته خودش صادقانه اعتراف نکند و تا مردم این استانها از خطاهای خودشان در مصرف آب شرب و کشاورزی و صنعتی آگاه نشوند، هیچ گفتوگوی جدی شکل نمی گیرد. بدون آگاهی از واقعیت، همهی طرفها، خود را محق میدانند و دیگران را مقصر.
وقتی در استانهایی که شاهد بحران آب هستیم، هنوز مغازهها جرأت میکنند پیادهروها را با آب لولهکشی شهری بشویند و هنوز شهرداریها جرأت میکنند چمن بکارند و هنوز کارخانهها جرأت میکنند با آب شهری بدون بازچرخانی فعالیت کنند، نشانه .....
ادامه مطلب را در لینک زیر بخوانید:
telegra.ph/بابا-آب-داد-ما-آب-را-به-باد-دادیم-12-03
.
Telegraph
بابا آب داد، ما آب را به باد دادیم!
محسن رنانی الفبای مدیریت عمومی در دنیای مدرن، بهکارگیری «مهارت گفتوگو» و تعامل اعتمادآمیز حکومت با مردم است. این دقیقا همان چیزی است که حکومت ما فاقد آن است. روحانیان یک عمر فقط مخاطبه یک طرفه را تمرین کردهاند و اکنون که دیگر کسی برای مخاطبههای آنان…
Collective rationality.pdf
248.1 KB
.
.
👈 عقلانیت جمعی و توسعه در ایران
✍️ محسن رنانی
برای مطالعه متن کامل:
👆👆👆
فایل PDF بالا را باز کنید
یا روی یکی از لینکهای زیر بزنید:
👇👇👇
telegra.ph/عقلانیت-جمعی-و-توسعه-در-ایران-12-10
renani.net/texts/notes/863-2021-12-10-20-32-08
@Renani_Mohsen
.
👈 عقلانیت جمعی و توسعه در ایران
✍️ محسن رنانی
برای مطالعه متن کامل:
👆👆👆
فایل PDF بالا را باز کنید
یا روی یکی از لینکهای زیر بزنید:
👇👇👇
telegra.ph/عقلانیت-جمعی-و-توسعه-در-ایران-12-10
renani.net/texts/notes/863-2021-12-10-20-32-08
@Renani_Mohsen
Audio
صوت پیوست 👆👆👆
.
👈 بابا آب داد، چرا عقل نداد؟
✍️ محسن رنانی
یکی از خسارتهایی که نظام سیاسی پساانقلاب به جامعه ما زد تمرکز بر شناسایی و تقویت افراد باهوش بود. تاسیس مدارس تیزهوشان، تاسیس سازمان استعدادهای درخشان، برگزاری المپیادهای علمی و نظایر اینّها، در سطح نظام آموزش عمومی، ما را در یک فضای توهمآمیز فرود برد و از شکلدهی به عقلانیت جمعی غافل کرد. در عین حال به ذخایر هوشی ما نیز بسیار خسارت زد. هم با ایجاد فشارهای سخت بلندمدت بر روی کودکان و نوجوانان باهوش و قرار دادن آنها در رقابتهای شکننده، به روان آنها آسیب زد و آنها را از مواهب یک زندگی طبیعی و غنی محروم کرد؛ هم بعد از فراغت از تحصیل، همان استعدادهای درخشان به علت فقدان عقلانیت جمعی، یا سرخورده و افسرده به گوشهای خزیدند یا به خارج رفتند.
بعد از آن هم «نهضت تولید علم» و «جنبش نرمافزاری» و نظایر آنها را در دانشگاهها بهراه انداختند و نظام آموزش عالی را هم ....
ادامه مطلب را در لینک زیر بخوانید:
https://telegra.ph/بابا-آب-داد-چرا-عقل-نداد-12-17
@Renani_Mohsen
.
👈 بابا آب داد، چرا عقل نداد؟
✍️ محسن رنانی
یکی از خسارتهایی که نظام سیاسی پساانقلاب به جامعه ما زد تمرکز بر شناسایی و تقویت افراد باهوش بود. تاسیس مدارس تیزهوشان، تاسیس سازمان استعدادهای درخشان، برگزاری المپیادهای علمی و نظایر اینّها، در سطح نظام آموزش عمومی، ما را در یک فضای توهمآمیز فرود برد و از شکلدهی به عقلانیت جمعی غافل کرد. در عین حال به ذخایر هوشی ما نیز بسیار خسارت زد. هم با ایجاد فشارهای سخت بلندمدت بر روی کودکان و نوجوانان باهوش و قرار دادن آنها در رقابتهای شکننده، به روان آنها آسیب زد و آنها را از مواهب یک زندگی طبیعی و غنی محروم کرد؛ هم بعد از فراغت از تحصیل، همان استعدادهای درخشان به علت فقدان عقلانیت جمعی، یا سرخورده و افسرده به گوشهای خزیدند یا به خارج رفتند.
بعد از آن هم «نهضت تولید علم» و «جنبش نرمافزاری» و نظایر آنها را در دانشگاهها بهراه انداختند و نظام آموزش عالی را هم ....
ادامه مطلب را در لینک زیر بخوانید:
https://telegra.ph/بابا-آب-داد-چرا-عقل-نداد-12-17
@Renani_Mohsen
Forwarded from پویش فکری توسعه
🎬 برگزاری سلسله نشستهای انتظار مردم از اقتصاددانان و مسئولیت اجتماعی آنان
🕖 نشست اول: یکشنبه ۲۸ آذر ساعت ۱۹
🎙 با سخنرانی دکتر محسن رنانی
📺 پخش زنده از طریق آپارات:
aparat.com/pooyeshfekri/live
☑️ آدرس برگزاری وبینار:
meeting.scu.ac.ir/iea
@pooyeshfekri
🕖 نشست اول: یکشنبه ۲۸ آذر ساعت ۱۹
🎙 با سخنرانی دکتر محسن رنانی
📺 پخش زنده از طریق آپارات:
aparat.com/pooyeshfekri/live
☑️ آدرس برگزاری وبینار:
meeting.scu.ac.ir/iea
@pooyeshfekri
Forwarded from پویش فکری توسعه
Criticism of immigration (Renani).pdf
10.5 MB
.
. 👆👆👆👆
.
👈 گفتوگوهای مهاجرت
✍️ مجموعه ۳۵ نقد به سخنرانی دکتر رنانی با عنوان «چرا مهاجرت نمیکنم؟»
@PooyeshFekri
https://pooyeshfekri.com/
.
.
. 👆👆👆👆
.
👈 گفتوگوهای مهاجرت
✍️ مجموعه ۳۵ نقد به سخنرانی دکتر رنانی با عنوان «چرا مهاجرت نمیکنم؟»
@PooyeshFekri
https://pooyeshfekri.com/
.
.
.
.
👈 هرمز کیش، قشم مات؟
(نگاهی به آسیبهای پساانقلاب به هرمز و قشم)
✍️ محسن رنانی
در بیست سال گذشته چهار بار به جزیره قشم رفتهام، دو بار تفریحی و دو بار مطالعاتی. در این چهار سفر دو بار بر روی خاک قشم نشستم و گریستم، به حال قشم، به حال وطنم و به حال مردمی که گرفتار چنین نظام تدبیر آسیبگری شدهاند که امروز ترکیب نامقدسی شده است از سهگانهی توهم، جهل و رانت. سالها پیش درباره «تبانی مهندسان و روحانیان» و نقش این تبانی در خطاهای بیبازگشت و آسیبهای سنگین به توسعه کشورمان سخن گفتم (در اینجا بشنوید).
آن زمان مشکل ما تبانی توهم و جهل بود، اما امروز مشکل ما پیچیدهتر و خطرناکتر شده است. اکنون نظام تدبیر گرفتار اختاپوس سهپای «توهم، جهل و رانت» شده است. دوستان مشفق همواره به من زنهار میدهند که زهر سخنم را بگیرم تا تأثیرش بیشتر شود. اما هرگاه شروع به نوشتن میکنم، به یاد این سخن اقتصاددان بزرگ فقید، جان مینارد کینز، میافتم که میفرمود: «مگر نه آنکه واژگان مظهر تهاجم علم علیه جهلند؟ پس بگذار اندکی خشن باشند» (نقل به مضمون).
نخستین آشنایی من با قشم، به سال ۱۳۷۰ بازمیگردد. در آن زمان یک گروه مطالعاتی در وزارت اقتصاد تشکیل شده بود تا درباره تجربه مناطق آزاد تجاری در جهان بررسی کند و برای تأسیس مناطق آزاد تجاری در جزایر خلیج فارس الگو بدهد. من آن زمان دانشجوی دکتری بودم و توسط یکی از استادان اقتصاد دانشگاه تهران برای همکاری با این گروه دعوت شدم. آن گروه پس از چند ماه بررسی به این نتیجه رسید که تأسیس مناطق آزاد تجاری با شرایط آن زمان ایران، کمکی به پیشرفت صنعتی کشور نمیکند و تنها به دروازه واردات کالاهای خارجی تبدیل خواهد شد و طی گزارشی با این تصمیم مخالف کرد. آن گروه مطالعاتی را بهسرعت منحل کردند، چون ظاهراً تصمیمات در مجامع بالای نظام گرفته شده بود و نباید با آن مخالفت میشد. آخر، آن دوره هم، دوره حاکمیت ولایتمدارانی بود که شعارشان این بود: «مخالف هاشمی مخالف رهبر است، مخالف رهبری دشمن پیغمبر است». و البته آن زمان خود اعضای این تیم مطالعاتی نیز از اهمیت طبیعی و ارزش اقتصادی و ظرفیت ژئوتوریسم قشم بیخبر بودند.
وقتی در اوایل دهه ۸۰ خورشیدی برای نخستین بار به قشم رفتم گفتم خدای من، بهجای آنکه این جزیره بهعنوان یک منطقه آزاد، خواه صنعتی خواه تجاری، مطرح شود، کل این جزیره باید بهعنوان یک «ژئو پارک» یا یک «اِکو موزه» ثبت شود. یک موزه آبرفتی طبیعی که چشماندازهای آن با قلم ظریف و توانای طبیعت، طی میلیونها سال ذره ذره کشیده و خلق شده است. یعنی یک دروازه نمادین چوبی برای آن بگذارند و هرکس از این در وارد قشم میشود یک ورودیه سنگین بدهد و وارد جزیره شود و موظف باشد طبق قوانین موزهها رفتار کند. در موزه نباید به هیچچیز دست بزنید و فقط باید در مسیرهای تعیینشده حرکت کنید و تماشا کنید. رئیس این موزه حتماً باید یکی از برجستهترین استادان زمینشناسی یا زیستمحیطی کشور باشد تا متوجه باشد که چه سرمایه عظیمی را مدیریت میکند و مراقب وجب به وجب آن باشد. قشم چنین ظرفیتی داشت ظرفیتی بسیار فراتر از خیلی از جزایر توریستی دیگر جهان. علاوه بر جذابیتهای بینظیر زمینشناختی، قدیمیترین سکونتگاه انسانی در جزیره قشم حدود ۴۰ هزار سال قدمت دارد. همه اینها به کل جزیره قشم ظرفیت یک موزه طبیعی و تاریخی را میدهد.
اما البته از ده سال قبل از آن، آسیب به قشم شروع شده بود. چه حالی داشتم وقتی میدیدم در برابر چشماندازهای بدیع و بینظیر کوههای آبرفتی، سولههای عظیم کارخانهای سربرآورده بود و بر ساحلهای این جزیره باستانی و رؤیایی، سازههای سیمانی در حال قدکشیدن بود! و البته پس از آن، هر بار که به قشم رفتم بخش بزرگتری از این جزیره از هجوم آهن و سیمان آسیب دیده بود. مدیرانی که چهار نعل میدویدند تا در رقابت با دبی، کیش و قشم را به جزایر تفریحی تبدیل کنند، متوجه نبودند که اگر دبی صدها برج سیمانی و آهنی در خاکش میکارد، آن کشور در تسخیر ماسههای بیابانی است که بهتنهایی و بدون استقرار خدمات و جاذبههای جانبی، ارزش گردشگری ندارد. و دبی البته این اندازه شعور دارد که ساختمانها و برجهایش را چنان نمادین بسازد که خود ساختمان جاذبه توریستی بشود؛ و البته اگر آنها بخشی از چشمانداز ساحلی را با یک ساختمان عظیم میگیرند، در برابرِ آن، با ساخت دریاچهها و جزایر مصنوعی دهها کیلومتر ساحل جدید پرجاذبه میآفریند. نه اینکه شما حاصل میلیونها سال میناکاری ذره ذرهای طبیعت در جزایر قشم و کیش را با ساختوساز بیرویه نابود کنید. وانگهی، چرا .....
ادامه مطلب را در یکی از لینکهای زیر بخوانید:
در تارنمای رسمی محسن رنانی (اینجا)
در فایل پیدی اف (اینجا)
در نمای فوری تلگراف (اینجا)
.
.
.
👈 هرمز کیش، قشم مات؟
(نگاهی به آسیبهای پساانقلاب به هرمز و قشم)
✍️ محسن رنانی
در بیست سال گذشته چهار بار به جزیره قشم رفتهام، دو بار تفریحی و دو بار مطالعاتی. در این چهار سفر دو بار بر روی خاک قشم نشستم و گریستم، به حال قشم، به حال وطنم و به حال مردمی که گرفتار چنین نظام تدبیر آسیبگری شدهاند که امروز ترکیب نامقدسی شده است از سهگانهی توهم، جهل و رانت. سالها پیش درباره «تبانی مهندسان و روحانیان» و نقش این تبانی در خطاهای بیبازگشت و آسیبهای سنگین به توسعه کشورمان سخن گفتم (در اینجا بشنوید).
آن زمان مشکل ما تبانی توهم و جهل بود، اما امروز مشکل ما پیچیدهتر و خطرناکتر شده است. اکنون نظام تدبیر گرفتار اختاپوس سهپای «توهم، جهل و رانت» شده است. دوستان مشفق همواره به من زنهار میدهند که زهر سخنم را بگیرم تا تأثیرش بیشتر شود. اما هرگاه شروع به نوشتن میکنم، به یاد این سخن اقتصاددان بزرگ فقید، جان مینارد کینز، میافتم که میفرمود: «مگر نه آنکه واژگان مظهر تهاجم علم علیه جهلند؟ پس بگذار اندکی خشن باشند» (نقل به مضمون).
نخستین آشنایی من با قشم، به سال ۱۳۷۰ بازمیگردد. در آن زمان یک گروه مطالعاتی در وزارت اقتصاد تشکیل شده بود تا درباره تجربه مناطق آزاد تجاری در جهان بررسی کند و برای تأسیس مناطق آزاد تجاری در جزایر خلیج فارس الگو بدهد. من آن زمان دانشجوی دکتری بودم و توسط یکی از استادان اقتصاد دانشگاه تهران برای همکاری با این گروه دعوت شدم. آن گروه پس از چند ماه بررسی به این نتیجه رسید که تأسیس مناطق آزاد تجاری با شرایط آن زمان ایران، کمکی به پیشرفت صنعتی کشور نمیکند و تنها به دروازه واردات کالاهای خارجی تبدیل خواهد شد و طی گزارشی با این تصمیم مخالف کرد. آن گروه مطالعاتی را بهسرعت منحل کردند، چون ظاهراً تصمیمات در مجامع بالای نظام گرفته شده بود و نباید با آن مخالفت میشد. آخر، آن دوره هم، دوره حاکمیت ولایتمدارانی بود که شعارشان این بود: «مخالف هاشمی مخالف رهبر است، مخالف رهبری دشمن پیغمبر است». و البته آن زمان خود اعضای این تیم مطالعاتی نیز از اهمیت طبیعی و ارزش اقتصادی و ظرفیت ژئوتوریسم قشم بیخبر بودند.
وقتی در اوایل دهه ۸۰ خورشیدی برای نخستین بار به قشم رفتم گفتم خدای من، بهجای آنکه این جزیره بهعنوان یک منطقه آزاد، خواه صنعتی خواه تجاری، مطرح شود، کل این جزیره باید بهعنوان یک «ژئو پارک» یا یک «اِکو موزه» ثبت شود. یک موزه آبرفتی طبیعی که چشماندازهای آن با قلم ظریف و توانای طبیعت، طی میلیونها سال ذره ذره کشیده و خلق شده است. یعنی یک دروازه نمادین چوبی برای آن بگذارند و هرکس از این در وارد قشم میشود یک ورودیه سنگین بدهد و وارد جزیره شود و موظف باشد طبق قوانین موزهها رفتار کند. در موزه نباید به هیچچیز دست بزنید و فقط باید در مسیرهای تعیینشده حرکت کنید و تماشا کنید. رئیس این موزه حتماً باید یکی از برجستهترین استادان زمینشناسی یا زیستمحیطی کشور باشد تا متوجه باشد که چه سرمایه عظیمی را مدیریت میکند و مراقب وجب به وجب آن باشد. قشم چنین ظرفیتی داشت ظرفیتی بسیار فراتر از خیلی از جزایر توریستی دیگر جهان. علاوه بر جذابیتهای بینظیر زمینشناختی، قدیمیترین سکونتگاه انسانی در جزیره قشم حدود ۴۰ هزار سال قدمت دارد. همه اینها به کل جزیره قشم ظرفیت یک موزه طبیعی و تاریخی را میدهد.
اما البته از ده سال قبل از آن، آسیب به قشم شروع شده بود. چه حالی داشتم وقتی میدیدم در برابر چشماندازهای بدیع و بینظیر کوههای آبرفتی، سولههای عظیم کارخانهای سربرآورده بود و بر ساحلهای این جزیره باستانی و رؤیایی، سازههای سیمانی در حال قدکشیدن بود! و البته پس از آن، هر بار که به قشم رفتم بخش بزرگتری از این جزیره از هجوم آهن و سیمان آسیب دیده بود. مدیرانی که چهار نعل میدویدند تا در رقابت با دبی، کیش و قشم را به جزایر تفریحی تبدیل کنند، متوجه نبودند که اگر دبی صدها برج سیمانی و آهنی در خاکش میکارد، آن کشور در تسخیر ماسههای بیابانی است که بهتنهایی و بدون استقرار خدمات و جاذبههای جانبی، ارزش گردشگری ندارد. و دبی البته این اندازه شعور دارد که ساختمانها و برجهایش را چنان نمادین بسازد که خود ساختمان جاذبه توریستی بشود؛ و البته اگر آنها بخشی از چشمانداز ساحلی را با یک ساختمان عظیم میگیرند، در برابرِ آن، با ساخت دریاچهها و جزایر مصنوعی دهها کیلومتر ساحل جدید پرجاذبه میآفریند. نه اینکه شما حاصل میلیونها سال میناکاری ذره ذرهای طبیعت در جزایر قشم و کیش را با ساختوساز بیرویه نابود کنید. وانگهی، چرا .....
ادامه مطلب را در یکی از لینکهای زیر بخوانید:
در تارنمای رسمی محسن رنانی (اینجا)
در فایل پیدی اف (اینجا)
در نمای فوری تلگراف (اینجا)
.
.
Telegraph
هرمز کیش، قشم مات؟
(نگاهی به آسیبهای پساانقلاب به هرمز و قشم)
.
.
👈 ایران در منطقهی هشدارِ توسعه
✍️ مقدمه محسن رنانی بر کتاب
«ایران و مسئله پایداری»
به گمانم اکنون دیگر نه رشد و رفاه، نه بحران آب و فرونشست زمین، نه تخریب محیطزیست، نه فساد، نه تبعیض و نابرابری، نه آزادی و دموکراسی، نه دین و اخلاق، نه به خاک مالیدن پوزه آمریکا، نه نابودی اسرائیل و نه حتی توسعه، اولویت هیچکس نباید باشد. همه آنها در بلندمدت میتواند اولویت جامعه یا حکومت باشد؛ اما اکنون و در کوتاه مدت، ما یک اولویت داریم: حفظ پایداری ایران.
ایران با سرعتی نگرانکننده دارد به سوی ناپایداری میرود. گرچه در ۲۰ سال گذشته آرام آرام مقدمات این ناپایداری را فراهم کردیم، اما اکنون فرصتی نداریم که بخواهیم آرام آرام شرایط پایداری ایران را تامین و تضمین کنیم؛ بلکه همه ما، از حکومتی و غیرحکومتی، از شیعه و سنی، از ایرانیان داخل و خارج، از حامی و منتقد، از مذاب و برانداز، از ظالم و مظلوم، باید یک هدف را نشانه برویم و خود را آماده کنیم برای تحقق آن یک هدف. و آن این است: همهمان از جایی که ایستادهایم، یک گام عقب برویم.
در دنیای مدرن، مهارت عقب نشینی، بخشی از مهارت همشنوی (دیالوگ) و شرط لازم برای رفتار توسعهخواهانه است. آری همهمان باید یک گام عقب برویم. هر کس توانایی عقبنشینی ندارد، یک انقلابی ایران ستیز است.
با این سرعتی که همه در هجوم به یکدیگر داریم، به زودی ایران را وارد ناپایداری فراگیر خواهیم کرد و آنگاه وقتی که ستونهای انسجام اجتماعی و سیاسی فروبریزد، دیگر هیچکس، تاکید می کنم «هیچکس»، توان جمع کردن کشور و انسجام بخشی به آن را ندارد. تجربه عراق، سوریه و لیبی و به تازگی افغانستان پیش چشم ماست. بنابراین همهمان باید دست به افقگشایی در خویش، یعنی تغییر رتبهبندی اولویتهایمان و تعدیل خواستههایمان بزنیم. یعنی اولویتهای قدیمیمان را دستکم برای مدتی کنار بگذاریم و ببینیم «اکنون برای پایداری ایران چه باید کرد؟».
اگر «توسعه خواه» هستیم، بسمالله همه یک گام به عقب برویم. اما اگر همچنان مثل ۴۰ سال گذشته، «خودخواه» و خودمحور هستیم، بسمالله همگی یک گام دیگر به جلو برویم؛ که معنی آن این است: شورش، سرکوب، بیٔثباتی ، انقلاب، جنگ، انزوا، تحریم، فروپاشی اجتماعی و سرانجام فرپاشی سیاسی و پاره پاره شدن ایران. گرچه مخاطب من بیش از همه مقامات ارشد جمهوری اسلامی هستند، اما البته همه کنشگران مدنی و نخبگان منتقد داخلی و مخالفان و معارضان خارج از کشور نیز مسئولیت دارند و رفتار آنها برای حرکت به سوی پایداری ایران تعیین کننده است.
در نقد نظام جمهوری اسلامی نوشتههای فراوانی منتشر شده است؛ نقدهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی. اما به گمانم بیشترِ آنها یا نقد «سطح گفتمانی» بوده است یا نقد «سطح عملکردی». کمتر نقدهایی معطوف به «سطح معماری» سیستم بوده است. یکی از نوشتارهای جدی که با نگاه سیستمی، سطح معماری نظام جمهوری اسلامی را مورد ارزیابی قرار داده است، تحلیلی است که در کتاب «ایران و مساله پایداری» آمده است. من نیز مقدمهای بر این کتاب نوشتهام که لینک آن را در زیر میآورم. خواندن این کتاب را به همه، بویژه سیاستگذاران ارشد کشور، به طور جدی توصیه میکنم.
محسن رنانی / ۲۳ دی ۱۴۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
متن کامل مقدمه ای را که من بر کتاب «ایران و مساله پایداری» نوشتهام، در یکی از لینکهای زیر بخوانید:
در فایل پیدیاف
در تارنمای رسمی محسن رنانی
ـــــــــــــــــــــــــ
برای دیدن ۳۰ صفحه اول کتاب در کانال تلگرامی نویسنده کتاب، به لینک زیر بروید:
https://t.iss.one/SIAGS/356
ــــــــــــــــــــــــ
برای تهیه کتاب «ایران و مساله پایداری» اینجا را کلیک کنید.
.
.
.
👈 ایران در منطقهی هشدارِ توسعه
✍️ مقدمه محسن رنانی بر کتاب
«ایران و مسئله پایداری»
به گمانم اکنون دیگر نه رشد و رفاه، نه بحران آب و فرونشست زمین، نه تخریب محیطزیست، نه فساد، نه تبعیض و نابرابری، نه آزادی و دموکراسی، نه دین و اخلاق، نه به خاک مالیدن پوزه آمریکا، نه نابودی اسرائیل و نه حتی توسعه، اولویت هیچکس نباید باشد. همه آنها در بلندمدت میتواند اولویت جامعه یا حکومت باشد؛ اما اکنون و در کوتاه مدت، ما یک اولویت داریم: حفظ پایداری ایران.
ایران با سرعتی نگرانکننده دارد به سوی ناپایداری میرود. گرچه در ۲۰ سال گذشته آرام آرام مقدمات این ناپایداری را فراهم کردیم، اما اکنون فرصتی نداریم که بخواهیم آرام آرام شرایط پایداری ایران را تامین و تضمین کنیم؛ بلکه همه ما، از حکومتی و غیرحکومتی، از شیعه و سنی، از ایرانیان داخل و خارج، از حامی و منتقد، از مذاب و برانداز، از ظالم و مظلوم، باید یک هدف را نشانه برویم و خود را آماده کنیم برای تحقق آن یک هدف. و آن این است: همهمان از جایی که ایستادهایم، یک گام عقب برویم.
در دنیای مدرن، مهارت عقب نشینی، بخشی از مهارت همشنوی (دیالوگ) و شرط لازم برای رفتار توسعهخواهانه است. آری همهمان باید یک گام عقب برویم. هر کس توانایی عقبنشینی ندارد، یک انقلابی ایران ستیز است.
با این سرعتی که همه در هجوم به یکدیگر داریم، به زودی ایران را وارد ناپایداری فراگیر خواهیم کرد و آنگاه وقتی که ستونهای انسجام اجتماعی و سیاسی فروبریزد، دیگر هیچکس، تاکید می کنم «هیچکس»، توان جمع کردن کشور و انسجام بخشی به آن را ندارد. تجربه عراق، سوریه و لیبی و به تازگی افغانستان پیش چشم ماست. بنابراین همهمان باید دست به افقگشایی در خویش، یعنی تغییر رتبهبندی اولویتهایمان و تعدیل خواستههایمان بزنیم. یعنی اولویتهای قدیمیمان را دستکم برای مدتی کنار بگذاریم و ببینیم «اکنون برای پایداری ایران چه باید کرد؟».
اگر «توسعه خواه» هستیم، بسمالله همه یک گام به عقب برویم. اما اگر همچنان مثل ۴۰ سال گذشته، «خودخواه» و خودمحور هستیم، بسمالله همگی یک گام دیگر به جلو برویم؛ که معنی آن این است: شورش، سرکوب، بیٔثباتی ، انقلاب، جنگ، انزوا، تحریم، فروپاشی اجتماعی و سرانجام فرپاشی سیاسی و پاره پاره شدن ایران. گرچه مخاطب من بیش از همه مقامات ارشد جمهوری اسلامی هستند، اما البته همه کنشگران مدنی و نخبگان منتقد داخلی و مخالفان و معارضان خارج از کشور نیز مسئولیت دارند و رفتار آنها برای حرکت به سوی پایداری ایران تعیین کننده است.
در نقد نظام جمهوری اسلامی نوشتههای فراوانی منتشر شده است؛ نقدهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی. اما به گمانم بیشترِ آنها یا نقد «سطح گفتمانی» بوده است یا نقد «سطح عملکردی». کمتر نقدهایی معطوف به «سطح معماری» سیستم بوده است. یکی از نوشتارهای جدی که با نگاه سیستمی، سطح معماری نظام جمهوری اسلامی را مورد ارزیابی قرار داده است، تحلیلی است که در کتاب «ایران و مساله پایداری» آمده است. من نیز مقدمهای بر این کتاب نوشتهام که لینک آن را در زیر میآورم. خواندن این کتاب را به همه، بویژه سیاستگذاران ارشد کشور، به طور جدی توصیه میکنم.
محسن رنانی / ۲۳ دی ۱۴۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
متن کامل مقدمه ای را که من بر کتاب «ایران و مساله پایداری» نوشتهام، در یکی از لینکهای زیر بخوانید:
در فایل پیدیاف
در تارنمای رسمی محسن رنانی
ـــــــــــــــــــــــــ
برای دیدن ۳۰ صفحه اول کتاب در کانال تلگرامی نویسنده کتاب، به لینک زیر بروید:
https://t.iss.one/SIAGS/356
ــــــــــــــــــــــــ
برای تهیه کتاب «ایران و مساله پایداری» اینجا را کلیک کنید.
.
.
.
.
👈 آینده ایران و مسئولیت کنشگران
🎧 سخنرانی محسن رنانی در موسسه رحمان
✅ ۲۲ دیماه ۱۴۰۰
تقریبا دیگر امیدی به حکومت نیست. نه این که نخواهد اوضاع بهتر شود، حتما میخواهد، اما دیگر توانش را ندارد. خیلی دلشان میخواهد بشود، اما نظام تدبیر چنان از اندیشمندان واقعی و انرژی خِرد جمعی تخلیه شده و چنان در محاصره رانتخواران قرار گرفته است که دیگر توان ایجاد تغییر ندارد. از یکسو، ناکارآمدی سیستمی به همراه فساد رانتی، از درون، تمام انرژی نظامِ تدبیر را میمکد، و از سوی دیگر اندک انرژی باقی مانده نیز صرف تنشها و درگیریهایی میشود که خودش با بیرون درست کرده است. بدون تغییرات ساختاری و افقگشایی، امکان برون رفت از این باتلاق برای حکومت وجود ندارد. اما افقگشایی نیز نیازمند اعتماد به نفس و انرژی روانی عظیمی است که دیگر در ساختار قدرت دیده نمیشود. از بس همهچیز را بزک کردهاند، خودشان هم خوب میدانند که پشت صحنه چقدر خالی است و برای همین از ریسمان سیاه و سفید هم میترسند.
امتحانش ساده است؛ به آنها میگوییم نمیخواهد همه بحرانهای بزرگ کشور را حل کنید، فقط یک کار کوچک را به طور کامل و تا رسیدن به نتیجه مطلوب، انجام بدهید تا معلوم شود اصلا این سیستم هنوز زنده و پویا است یا در سراشیبی اضمحلال است. در مهر ۱۳۹۵ گفتم حکومت دارد از مرحله امکان اصلاح عبور می کند و اگر میخواهد توانایی و پویایی خودش را به آزمون بسپارد فقط تکلیف بحران در یک مساله (بحران در صندوقهای بازنشستگی و تامین اجتماعی) را حل کند. اگر توانست، آنگاه بقیه حوزهها را هم میتواند (آن سخنرانی را اینجا ببینید).
اکنون میگویم نه تنها بحران صندوقهای تامیناجتماعی را، نه تنها بحران آب را، نه تنها بحران انرژی را، نه تنها بحران تورم را، نه تنها بحران بیکاری را و ... نمی تواند بلکه مشکلات خیلی سادهتر را هم نخواهد توانست حل کند. مثلا حل مساله آلودگی محصولات کشاورزی به کود و سموم شیمیایی را؛ یا حل مساله تصادفات و کشتههای سنگین رانندگی را؛ حتی کمتر از آن، پلاک نکردن خودروهای غیراستاندارد خودروسازهای داخلی را؛ معتقدم همین چند مساله کوچک و ساده را هم نخواهد توانست حل کند. میدانید چرا؟ چون «سرمایه اجتماعی» حکومت تمام شده است. سال ۱۳۸۱ گفتم «سقوط سرمایه اجتماعی» آغاز شده است (اینجا را ببینید)؛ ولی حالا عرض میکنم سرمایهاجتماعی حکومت «تمام شده است». البته میتوانند با میتینگهای خیابانی هیاهو کنند، اما اقداماتی را که نتیجه واقعی بدهد و برای مردم «حس واقعی بهبود» ایجاد کند، نخواهند توانست.
اما در عوض به آینده ایران بسیار امیدوارم. هرچه اقتدار حکومت کاهش مییابد، اقتدار جامعه مدنی بالا می رود و با تداوم این ناموازنه، امید به آینده ایران افزایش مییابد. فقط تحقق این پیشبینی من دو شرط مهم دارد که یکی را حکومت میتواند برآورده کند و یکی را نخبگان جامعه مدنی. در مورد حکومت تقریبا مطمئن هستم که شرط اول را برآورده میکند، یعنی نمیتواند نکند. شک من فقط در مورد جامعه و نخبگان آن است که امیدوارم بتوانند شرط دوم را محقق کنند. آن دو شرط را در سخنرانی «آینده ایران و نقش کنشگران» که ۲۲ دی ماه امسال در موسسه رحمان داشتم، شرح دادهام. آن را در فایل صوتی زیر بشنوید.
محسن رنانی / ۲۹ دیماه ۱۴۰۰
https://t.iss.one/RenaniMohsen/22
.
.
.
👈 آینده ایران و مسئولیت کنشگران
🎧 سخنرانی محسن رنانی در موسسه رحمان
✅ ۲۲ دیماه ۱۴۰۰
تقریبا دیگر امیدی به حکومت نیست. نه این که نخواهد اوضاع بهتر شود، حتما میخواهد، اما دیگر توانش را ندارد. خیلی دلشان میخواهد بشود، اما نظام تدبیر چنان از اندیشمندان واقعی و انرژی خِرد جمعی تخلیه شده و چنان در محاصره رانتخواران قرار گرفته است که دیگر توان ایجاد تغییر ندارد. از یکسو، ناکارآمدی سیستمی به همراه فساد رانتی، از درون، تمام انرژی نظامِ تدبیر را میمکد، و از سوی دیگر اندک انرژی باقی مانده نیز صرف تنشها و درگیریهایی میشود که خودش با بیرون درست کرده است. بدون تغییرات ساختاری و افقگشایی، امکان برون رفت از این باتلاق برای حکومت وجود ندارد. اما افقگشایی نیز نیازمند اعتماد به نفس و انرژی روانی عظیمی است که دیگر در ساختار قدرت دیده نمیشود. از بس همهچیز را بزک کردهاند، خودشان هم خوب میدانند که پشت صحنه چقدر خالی است و برای همین از ریسمان سیاه و سفید هم میترسند.
امتحانش ساده است؛ به آنها میگوییم نمیخواهد همه بحرانهای بزرگ کشور را حل کنید، فقط یک کار کوچک را به طور کامل و تا رسیدن به نتیجه مطلوب، انجام بدهید تا معلوم شود اصلا این سیستم هنوز زنده و پویا است یا در سراشیبی اضمحلال است. در مهر ۱۳۹۵ گفتم حکومت دارد از مرحله امکان اصلاح عبور می کند و اگر میخواهد توانایی و پویایی خودش را به آزمون بسپارد فقط تکلیف بحران در یک مساله (بحران در صندوقهای بازنشستگی و تامین اجتماعی) را حل کند. اگر توانست، آنگاه بقیه حوزهها را هم میتواند (آن سخنرانی را اینجا ببینید).
اکنون میگویم نه تنها بحران صندوقهای تامیناجتماعی را، نه تنها بحران آب را، نه تنها بحران انرژی را، نه تنها بحران تورم را، نه تنها بحران بیکاری را و ... نمی تواند بلکه مشکلات خیلی سادهتر را هم نخواهد توانست حل کند. مثلا حل مساله آلودگی محصولات کشاورزی به کود و سموم شیمیایی را؛ یا حل مساله تصادفات و کشتههای سنگین رانندگی را؛ حتی کمتر از آن، پلاک نکردن خودروهای غیراستاندارد خودروسازهای داخلی را؛ معتقدم همین چند مساله کوچک و ساده را هم نخواهد توانست حل کند. میدانید چرا؟ چون «سرمایه اجتماعی» حکومت تمام شده است. سال ۱۳۸۱ گفتم «سقوط سرمایه اجتماعی» آغاز شده است (اینجا را ببینید)؛ ولی حالا عرض میکنم سرمایهاجتماعی حکومت «تمام شده است». البته میتوانند با میتینگهای خیابانی هیاهو کنند، اما اقداماتی را که نتیجه واقعی بدهد و برای مردم «حس واقعی بهبود» ایجاد کند، نخواهند توانست.
اما در عوض به آینده ایران بسیار امیدوارم. هرچه اقتدار حکومت کاهش مییابد، اقتدار جامعه مدنی بالا می رود و با تداوم این ناموازنه، امید به آینده ایران افزایش مییابد. فقط تحقق این پیشبینی من دو شرط مهم دارد که یکی را حکومت میتواند برآورده کند و یکی را نخبگان جامعه مدنی. در مورد حکومت تقریبا مطمئن هستم که شرط اول را برآورده میکند، یعنی نمیتواند نکند. شک من فقط در مورد جامعه و نخبگان آن است که امیدوارم بتوانند شرط دوم را محقق کنند. آن دو شرط را در سخنرانی «آینده ایران و نقش کنشگران» که ۲۲ دی ماه امسال در موسسه رحمان داشتم، شرح دادهام. آن را در فایل صوتی زیر بشنوید.
محسن رنانی / ۲۹ دیماه ۱۴۰۰
https://t.iss.one/RenaniMohsen/22
.
.
Telegram
Renani Mohsen / رنانی - محسن
.
.
👈 آینده ایران و مسئولیت کنشگران
🎧 سخنرانی محسن رنانی در موسسه رحمان
✅ ۲۲ دیماه ۱۴۰۰
توضیحات مربوط به این فایل صوتی را در لینک زیر بخوانید:
https://t.iss.one/Renani_Mohsen/417
.
.
.
👈 آینده ایران و مسئولیت کنشگران
🎧 سخنرانی محسن رنانی در موسسه رحمان
✅ ۲۲ دیماه ۱۴۰۰
توضیحات مربوط به این فایل صوتی را در لینک زیر بخوانید:
https://t.iss.one/Renani_Mohsen/417
.
.
.
👈 ایران در سایه خشونت؟
✍️ محسن رنانی
خشونت شاخ و دم ندارد. وقتی در تحلیل سیاست یا در بحث توسعه میگوییم فضا «خشونت آمیز» است، به معنی پرتاب سنگ و چماق و گلوله به سوی هم نیست، بلکه به معنی «وجود احتمال خشونت» است. یعنی وجود نگرانی هر یک از مدعیان قدرت یا مطالبهگران میدان سیاست یا نهادها و کنشگران جامعه مدنی از این که طرف مقابل، با رفتاری غیرقابل پیشبینی، قدرت یا منافع او را تضعیف یا تخریب کند. یعنی «ترس از این که» یکی از طرفین بازی، دست به رفتاری خارج از قانون یا خارج از عرف یا خارج از اصول و قواعد پذیرفته شده بزند، بهگونهای که ممکن است موجب ضربه به قدرت یا منافع طرف مقابل شود.
همین که من اکنون در نوشتن این یادداشت باید دهها ملاحظه و خط قرمز را رعایت کنم، چون «نمیدانم» در صورت عبور از خط قرمزها چه برخوردی با من خواهد شد؛ همینکه در ماه گذشته نهادهایی مانع برگزاری آزادانه مراسم بدْرود و خاکسپاری پیکر شاعر و نویسنده ایرانی، بکتاش آبتین، شدند؛ همین که حکومت به زندانیان سیاسی عنوان زندانیان امنیتی میدهد تا دادگاههای آنها را غیرعلنی برگزار کند؛ همین که هر روز منتظریم خبر تجمع اعتراضی یکی از قشرها یا گروههای اجتماعی نظیر معلمان، بازنشستگان، جانبازان، کارگران یا رانندگان را بشنویم؛ همینکه فعالیت برخی از کانونها و انجمنهای صنفی در کشور غیرقانونی اعلام میشود؛ همین که دنبال بهانه میگردند تا جمعیت امام علی را منحل کنند؛ همین که منتقدان و معارضان نظام در خارج از کشور، به جای تلاش برای گفتوگو با یکدیگر و گفتوگو با حکومت، یکسره از براندازی سخن میگویند؛ همین که حکومت وقتی یک مخالف یا کسی که به جاسوسی متهم است را دستگیر میکند حتما میکوشد از او اعترافات تلویزیونی بگیرد و پخش کند؛ همین که در انتخابات ریاستجمهوری همه رقیبان جدی رد صلاحیت میشوند؛ همین که علیرغم بحران آب و گاز در کشور، دولت، جرأت نمیکند قیمتگذاری آب و گاز را واقعی کند یا آنها را سهمیهبندی کند یا کشت برخی اقلام کشاورزی را ممنوع کند؛ همین که به یک مرجع تقلید به خاطر دیدارش با یک سیاستمدار منتقد حمله میشود؛ همینکه رهبران محصور جنبش سبز را نه محاکمه میکنند نه آزاد؛ همین که ایرانیان، بالاترین نرخ خرید خانه در ترکیه را دارند؛ همینکه هی وزارت خارجه تضمین میدهد اما کسی از ایرانیان مهاجر، بازنمیگردد؛ همینکه نمیدانند ارز ۴۲۰۰ تومانی را حذف کنند یا نه و هی اخبار ضدونقیض درز میدهند؛ همین که بعد از فروریختن بورس در سال گذشته، هیچ مقامی جرأت نکرد از مردم عذرخواهی کند؛ همینکه مقامات ارشد کشور سالهاست در نشست عمومی با خبرنگاران شرکت نمیکنند؛ همین که نتایج تحقیق درباره سقوط هواپیمای اوکراینی را منتشر نمیکنند؛ همینکه از ۲۵۰ حزب دارای مجوز، ۱۴۰ تای آنها غیرفعال هستند و از ۱۱۰ تای فعال هم هیچ خبری نیست؛ و دهها «همینکه»ی دیگر، همگی به معنی «ترس بالقوه»ی یک گروه از گروههای دیگر و به معنی «ظرفیت بالقوه خشونت» در جامعه ماست. در یک کلام، جامعه ما در زیر «سایه خشونت» زیست میکند.
براساس مطالعات داگلاس نورث، برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال ۱۹۹۳، بذر توسعه فقط آنگاه جوانه میزند که جامعه از زیر سایه خشونت، عبور کرده باشد. وقتی سایه خشونت روزبهروز سنگینتر میشود به معنی آن است که ما روزبهروز از «امکان توسعه» دورتر میشویم. از نظر نورث، توسعه وقتی امکان تحقق مییابد که منافع، منابع و رانتهای کشور نه در بستری از تهدید، خشونت و رقابتهای مخرب و حذفی، بلکه بر بستری از عقلانیت و گفتوگو و همکاری و رقابتهای قاعدهمند توزیع شود یا تخصیص یابد.
پس از نیمقرن نظریهپردازی علمی برای مساله توسعه، امروز تقریبا در میان عالمان توسعه اجماع وجود دارد که همه آنچه که به عنوان عامل (یا مانع) توسعه در جوامع مختلف مطرح میشود، نقش خود را از طریق کاهش (یا افزایش) احتمال یا «ظرفیت بالقوه خشونت» بازی میکند. یعنی ممکن است کشوری هیچگاه درگیر جنگ و خونریزی نباشد اما وجود ظرفیت بالقوه خشونت، نمیگذارد پیششرطهای توسعه در آن محقق شود. ناکامی جمهوری اسلامی در تحقق دستاورهای مطلوب در حوزه رفاه و توسعه کشور، و شکست پیدرپی برنامههای توسعه و سند چشمانداز ۲۰ ساله کشور را از این دریچه (وجود دائمی ظرفیت بالقوه خشونت در داخل یا با خارج) باید دید.
خلاصه نظریه نورث و همکارانش که در کتاب «در سایه خشونت» آمده است را میتوانید در یکی از لینکهای زیر، که توسط «مجموعه ایران پایدار» (اینجا) تولید شده است، ببینید:
کلیپ ۹ دقیقه ای از خلاصه کتاب:
https://t.iss.one/iranepaydar_official/163
پادکست نیم ساعته از خلاصه کتاب:
https://t.iss.one/iranepaydar_official/164
متن ۳۸ صفحه ای از خلاصه کتاب:
https://t.iss.one/iranepaydar_official/165
محسن رنانی / یکم بهمن ۱۴۰۰
.
.
👈 ایران در سایه خشونت؟
✍️ محسن رنانی
خشونت شاخ و دم ندارد. وقتی در تحلیل سیاست یا در بحث توسعه میگوییم فضا «خشونت آمیز» است، به معنی پرتاب سنگ و چماق و گلوله به سوی هم نیست، بلکه به معنی «وجود احتمال خشونت» است. یعنی وجود نگرانی هر یک از مدعیان قدرت یا مطالبهگران میدان سیاست یا نهادها و کنشگران جامعه مدنی از این که طرف مقابل، با رفتاری غیرقابل پیشبینی، قدرت یا منافع او را تضعیف یا تخریب کند. یعنی «ترس از این که» یکی از طرفین بازی، دست به رفتاری خارج از قانون یا خارج از عرف یا خارج از اصول و قواعد پذیرفته شده بزند، بهگونهای که ممکن است موجب ضربه به قدرت یا منافع طرف مقابل شود.
همین که من اکنون در نوشتن این یادداشت باید دهها ملاحظه و خط قرمز را رعایت کنم، چون «نمیدانم» در صورت عبور از خط قرمزها چه برخوردی با من خواهد شد؛ همینکه در ماه گذشته نهادهایی مانع برگزاری آزادانه مراسم بدْرود و خاکسپاری پیکر شاعر و نویسنده ایرانی، بکتاش آبتین، شدند؛ همین که حکومت به زندانیان سیاسی عنوان زندانیان امنیتی میدهد تا دادگاههای آنها را غیرعلنی برگزار کند؛ همین که هر روز منتظریم خبر تجمع اعتراضی یکی از قشرها یا گروههای اجتماعی نظیر معلمان، بازنشستگان، جانبازان، کارگران یا رانندگان را بشنویم؛ همینکه فعالیت برخی از کانونها و انجمنهای صنفی در کشور غیرقانونی اعلام میشود؛ همین که دنبال بهانه میگردند تا جمعیت امام علی را منحل کنند؛ همین که منتقدان و معارضان نظام در خارج از کشور، به جای تلاش برای گفتوگو با یکدیگر و گفتوگو با حکومت، یکسره از براندازی سخن میگویند؛ همین که حکومت وقتی یک مخالف یا کسی که به جاسوسی متهم است را دستگیر میکند حتما میکوشد از او اعترافات تلویزیونی بگیرد و پخش کند؛ همین که در انتخابات ریاستجمهوری همه رقیبان جدی رد صلاحیت میشوند؛ همین که علیرغم بحران آب و گاز در کشور، دولت، جرأت نمیکند قیمتگذاری آب و گاز را واقعی کند یا آنها را سهمیهبندی کند یا کشت برخی اقلام کشاورزی را ممنوع کند؛ همین که به یک مرجع تقلید به خاطر دیدارش با یک سیاستمدار منتقد حمله میشود؛ همینکه رهبران محصور جنبش سبز را نه محاکمه میکنند نه آزاد؛ همین که ایرانیان، بالاترین نرخ خرید خانه در ترکیه را دارند؛ همینکه هی وزارت خارجه تضمین میدهد اما کسی از ایرانیان مهاجر، بازنمیگردد؛ همینکه نمیدانند ارز ۴۲۰۰ تومانی را حذف کنند یا نه و هی اخبار ضدونقیض درز میدهند؛ همین که بعد از فروریختن بورس در سال گذشته، هیچ مقامی جرأت نکرد از مردم عذرخواهی کند؛ همینکه مقامات ارشد کشور سالهاست در نشست عمومی با خبرنگاران شرکت نمیکنند؛ همین که نتایج تحقیق درباره سقوط هواپیمای اوکراینی را منتشر نمیکنند؛ همینکه از ۲۵۰ حزب دارای مجوز، ۱۴۰ تای آنها غیرفعال هستند و از ۱۱۰ تای فعال هم هیچ خبری نیست؛ و دهها «همینکه»ی دیگر، همگی به معنی «ترس بالقوه»ی یک گروه از گروههای دیگر و به معنی «ظرفیت بالقوه خشونت» در جامعه ماست. در یک کلام، جامعه ما در زیر «سایه خشونت» زیست میکند.
براساس مطالعات داگلاس نورث، برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال ۱۹۹۳، بذر توسعه فقط آنگاه جوانه میزند که جامعه از زیر سایه خشونت، عبور کرده باشد. وقتی سایه خشونت روزبهروز سنگینتر میشود به معنی آن است که ما روزبهروز از «امکان توسعه» دورتر میشویم. از نظر نورث، توسعه وقتی امکان تحقق مییابد که منافع، منابع و رانتهای کشور نه در بستری از تهدید، خشونت و رقابتهای مخرب و حذفی، بلکه بر بستری از عقلانیت و گفتوگو و همکاری و رقابتهای قاعدهمند توزیع شود یا تخصیص یابد.
پس از نیمقرن نظریهپردازی علمی برای مساله توسعه، امروز تقریبا در میان عالمان توسعه اجماع وجود دارد که همه آنچه که به عنوان عامل (یا مانع) توسعه در جوامع مختلف مطرح میشود، نقش خود را از طریق کاهش (یا افزایش) احتمال یا «ظرفیت بالقوه خشونت» بازی میکند. یعنی ممکن است کشوری هیچگاه درگیر جنگ و خونریزی نباشد اما وجود ظرفیت بالقوه خشونت، نمیگذارد پیششرطهای توسعه در آن محقق شود. ناکامی جمهوری اسلامی در تحقق دستاورهای مطلوب در حوزه رفاه و توسعه کشور، و شکست پیدرپی برنامههای توسعه و سند چشمانداز ۲۰ ساله کشور را از این دریچه (وجود دائمی ظرفیت بالقوه خشونت در داخل یا با خارج) باید دید.
خلاصه نظریه نورث و همکارانش که در کتاب «در سایه خشونت» آمده است را میتوانید در یکی از لینکهای زیر، که توسط «مجموعه ایران پایدار» (اینجا) تولید شده است، ببینید:
کلیپ ۹ دقیقه ای از خلاصه کتاب:
https://t.iss.one/iranepaydar_official/163
پادکست نیم ساعته از خلاصه کتاب:
https://t.iss.one/iranepaydar_official/164
متن ۳۸ صفحه ای از خلاصه کتاب:
https://t.iss.one/iranepaydar_official/165
محسن رنانی / یکم بهمن ۱۴۰۰
.
.
✅هشتمین جلسه «شنبههای میانفرهنگی»
سخنران:
دکتر محسن رنانی
دیالوگ یعنی توسعه
شنبه ۲ بهمن، ساعت ۱۸
لینک پیوستن به نشست:
https://www.skyroom.online/ch/mmfallah/isiph
افراد غیر عضو انجمن جهت شرکت در نشست با روابط عمومی انجمن ارتباط برقرار کنند:
ارسال پیام در واتساپ به شماره 09022135358
و یا ارسال پیام به ایمیل
[email protected]
سخنران:
دکتر محسن رنانی
دیالوگ یعنی توسعه
شنبه ۲ بهمن، ساعت ۱۸
لینک پیوستن به نشست:
https://www.skyroom.online/ch/mmfallah/isiph
افراد غیر عضو انجمن جهت شرکت در نشست با روابط عمومی انجمن ارتباط برقرار کنند:
ارسال پیام در واتساپ به شماره 09022135358
و یا ارسال پیام به ایمیل
[email protected]
.
.
👈👈 ایران بر لبه تیغ
🌺 (به افتخار محمد فاضلی)
ـــــــــــــــــــــــــ
✍️ محسن رنانی
پدربزرگم میگفت در روستایی نزدیک زادگاهش، مردی حکیم بود که با طبابت، اخلاق نکو و زبان بیپروایش در دل اهالی جایی باز کرده بود. کدخدای روستا از قدیم با او مشکل داشت و رفتار نیکو و احترام مردم به او را خوش نمیداشت؛ گویی گمان میکرد هرچه مردم به حکیم احترام بگذارند از قدرت او کم میشود. کدخدا دلش میخواست محبوبیت و احترام فقط مختص خودش باشد؛ مردم، فقط از او بترسند و فقط به او امید داشته باشند. روزی حکیم در کوچه، متوجه سرفه های خشک کدخدا شد؛ به او گفت کدخدا نوکرت را بفرست تا برای سینهات دوا بدهم؛ کدخدا با خشم به او نگریست و رد شد.
فردا حکیم همسر کدخدا را دید و به او گفت بهتر است هرچه زودتر سرفههای کدخدا را درمان کنید. همسر کدخدا با بیمحلی، هیچ نگفت، راهش را کج کرد و رفت. روزی دیگر حکیم، نوکر کدخدا را دید، او را صدا زد، به طبابتخانه برد و بستهای دارو به او داد و گفت: اینها را بده کدخدا بخورد و اگر تا یک هفته دیگر سرفههایش خوب نشد به من خبر بده. ساعتی بعد پسر کوچک کدخدا آمد و با تندی به حکیم گفت که دیگر حق ندارد بگوید کدخدا بیمار است و باید درمان شود. چند هفته گذشت و باز روزی حکیم در گذرِ محله متوجه شد که کدخدا همان سرفهها را دارد. به برادر کدخدا که در گذر، مغازه داشت گفت برادرت را بیاور تا من معاینه کنم و دارو بدهم، اگر با داروی من خوب نشود، احتمالا مشکل جدی است و باید او را برای درمان به شهر ببرید. عصر که شد پسر بزرگ کدخدا به طبابتخانه حکیم رفت و با لگد میز حکیم را وارونه کرد و با فریاد گفت یکبار دیگر بگویی پدر من بیمار است، جایت در این روستا نخواهد بود.
در ماههای بعد سرفههای کدخدا شدیدتر ادامه یافت و حکیم هر آدم موثری را در روستا میدید، میگفت از من نشنیده بگیرید، اما بروید این کدخدا را برای درمان به شهر ببرید؛ این سرفهها نشانه خوبی نیست. ولی کسی جرأت نمیکرد مساله را به طور جدی دنبال کند. تا این که چند ماه بعد، شبی از شبهای سرد و برفی زمستان، کدخدا به سرفه افتاد و ساعتبهساعت سرفههایش شدیدتر شد و بعد در اواخر شب بود که خون بالا آورد و به حالت نزاری در بستر افتاد. فردا پسرانش تصمیم گرفتند او را برای درمان به شهر ببرند، اما برف و بوران تمام راهها را بسته بود. یکی دو روز بعد، با هر سختی بود او را به شهر بردند اما پزشکان گفتند دیر شده است، کاری نمیشود کرد. کدخدا چند روزی در بیمارستان بستری بود تا درگذشت.
پسران کدخدا پیش از آن که جنازه پدر را برای خاکسپاری به روستا ببرند، اول به خانه حکیم رفتند و او را به باد کتک گرفتند؛ آنقدر زدند که حکیم دیگر نای راه رفتن نداشت؛ سپس تمام لوازم او را به کوچه ریختند و او را از روستا بیرون کردند و تهدید کردند که اگر دیگر به روستا بازگردد خونش را خواهند ریخت. حکیم همچنان که لنگان از روستا دور میشد، زیر لب زمزمه میکرد:
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم / که در طریقت ما کافری است رنجیدن.
و چنین شد که تا سالهای سال دیگر هیچ حکیمی جرأت نکرد برای طبابت به آن روستا برود و روزگار درازی بیماری دمار از روزگار آن روستا برآورد.
خبر کوتاه بود: دکتر محمد فاضلی، از دانشگاه اخراج شد. وقتی خبر را خواندم یاد داستان پدربزرگم افتادم. فاضلی جرمش آن بود که اسرار هویدا میکرد. او خودش را در محدوده تنگ دانشگاه اسیر نکرد؛ فکر و قلم و جوانی و نیرویش را به هر سویی که تخصصاش اجازه میداد کشید تا به سهم خود برای بهبود حال ایران تلاش کند. کتاب «ایران بر لبه تیغ» آخرین اثر دکتر محمد فاضلی و حاصل تأملات او درباره ایران است. شاید این کتاب هم یکی از سندهای جرم او برای اخراجش بوده باشد. دعوت میکنم همگی این کتاب را بخوانیم و به دیگران توصیه کنیم که بخوانند تا با یکی از جرائم محمد فاضلی، جامعهشناس دانشمند و دغدغهمند آشنا شویم. او در این کتاب تلاش ارزشمندی کرده است برای شناسایی دردهای ایران و ارایه نسخههایی برای درمان آن. همهمان باید دردهای ایران را دقیقتر بشناسیم و راه درمان آن را بدانیم تا دیگر فریبمان ندهند. توصیه میکنم این کتاب را بخوانید و نوروز امسال نیز آن را به دیگران هدیه دهید.
برای خواندن معرفی کوتاه و یا تهیه کتاب به پیوند زیر بروید:
https://pooyeshfekri.com/product/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%8C-%D8%A8%D8%B1-%D9%84%D8%A8%DB%80-%D8%AA%DB%8C%D8%BA/
برای مشاهده گفتوگوی مفصل ویدیویی با دکتر فاضلی درباره کتاب، به پیوند زیر بروید:
https://www.aparat.com/v/8awB2
برای خواندن دیگر نوشتههای دکتر فاضلی، به کانال تلگرامی او در لینک زیر بروید:
https://t.iss.one/fazeli_mohammad
محسن رنانی / ۳ بهمن ۱۴۰۰
.
.
.
👈👈 ایران بر لبه تیغ
🌺 (به افتخار محمد فاضلی)
ـــــــــــــــــــــــــ
✍️ محسن رنانی
پدربزرگم میگفت در روستایی نزدیک زادگاهش، مردی حکیم بود که با طبابت، اخلاق نکو و زبان بیپروایش در دل اهالی جایی باز کرده بود. کدخدای روستا از قدیم با او مشکل داشت و رفتار نیکو و احترام مردم به او را خوش نمیداشت؛ گویی گمان میکرد هرچه مردم به حکیم احترام بگذارند از قدرت او کم میشود. کدخدا دلش میخواست محبوبیت و احترام فقط مختص خودش باشد؛ مردم، فقط از او بترسند و فقط به او امید داشته باشند. روزی حکیم در کوچه، متوجه سرفه های خشک کدخدا شد؛ به او گفت کدخدا نوکرت را بفرست تا برای سینهات دوا بدهم؛ کدخدا با خشم به او نگریست و رد شد.
فردا حکیم همسر کدخدا را دید و به او گفت بهتر است هرچه زودتر سرفههای کدخدا را درمان کنید. همسر کدخدا با بیمحلی، هیچ نگفت، راهش را کج کرد و رفت. روزی دیگر حکیم، نوکر کدخدا را دید، او را صدا زد، به طبابتخانه برد و بستهای دارو به او داد و گفت: اینها را بده کدخدا بخورد و اگر تا یک هفته دیگر سرفههایش خوب نشد به من خبر بده. ساعتی بعد پسر کوچک کدخدا آمد و با تندی به حکیم گفت که دیگر حق ندارد بگوید کدخدا بیمار است و باید درمان شود. چند هفته گذشت و باز روزی حکیم در گذرِ محله متوجه شد که کدخدا همان سرفهها را دارد. به برادر کدخدا که در گذر، مغازه داشت گفت برادرت را بیاور تا من معاینه کنم و دارو بدهم، اگر با داروی من خوب نشود، احتمالا مشکل جدی است و باید او را برای درمان به شهر ببرید. عصر که شد پسر بزرگ کدخدا به طبابتخانه حکیم رفت و با لگد میز حکیم را وارونه کرد و با فریاد گفت یکبار دیگر بگویی پدر من بیمار است، جایت در این روستا نخواهد بود.
در ماههای بعد سرفههای کدخدا شدیدتر ادامه یافت و حکیم هر آدم موثری را در روستا میدید، میگفت از من نشنیده بگیرید، اما بروید این کدخدا را برای درمان به شهر ببرید؛ این سرفهها نشانه خوبی نیست. ولی کسی جرأت نمیکرد مساله را به طور جدی دنبال کند. تا این که چند ماه بعد، شبی از شبهای سرد و برفی زمستان، کدخدا به سرفه افتاد و ساعتبهساعت سرفههایش شدیدتر شد و بعد در اواخر شب بود که خون بالا آورد و به حالت نزاری در بستر افتاد. فردا پسرانش تصمیم گرفتند او را برای درمان به شهر ببرند، اما برف و بوران تمام راهها را بسته بود. یکی دو روز بعد، با هر سختی بود او را به شهر بردند اما پزشکان گفتند دیر شده است، کاری نمیشود کرد. کدخدا چند روزی در بیمارستان بستری بود تا درگذشت.
پسران کدخدا پیش از آن که جنازه پدر را برای خاکسپاری به روستا ببرند، اول به خانه حکیم رفتند و او را به باد کتک گرفتند؛ آنقدر زدند که حکیم دیگر نای راه رفتن نداشت؛ سپس تمام لوازم او را به کوچه ریختند و او را از روستا بیرون کردند و تهدید کردند که اگر دیگر به روستا بازگردد خونش را خواهند ریخت. حکیم همچنان که لنگان از روستا دور میشد، زیر لب زمزمه میکرد:
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم / که در طریقت ما کافری است رنجیدن.
و چنین شد که تا سالهای سال دیگر هیچ حکیمی جرأت نکرد برای طبابت به آن روستا برود و روزگار درازی بیماری دمار از روزگار آن روستا برآورد.
خبر کوتاه بود: دکتر محمد فاضلی، از دانشگاه اخراج شد. وقتی خبر را خواندم یاد داستان پدربزرگم افتادم. فاضلی جرمش آن بود که اسرار هویدا میکرد. او خودش را در محدوده تنگ دانشگاه اسیر نکرد؛ فکر و قلم و جوانی و نیرویش را به هر سویی که تخصصاش اجازه میداد کشید تا به سهم خود برای بهبود حال ایران تلاش کند. کتاب «ایران بر لبه تیغ» آخرین اثر دکتر محمد فاضلی و حاصل تأملات او درباره ایران است. شاید این کتاب هم یکی از سندهای جرم او برای اخراجش بوده باشد. دعوت میکنم همگی این کتاب را بخوانیم و به دیگران توصیه کنیم که بخوانند تا با یکی از جرائم محمد فاضلی، جامعهشناس دانشمند و دغدغهمند آشنا شویم. او در این کتاب تلاش ارزشمندی کرده است برای شناسایی دردهای ایران و ارایه نسخههایی برای درمان آن. همهمان باید دردهای ایران را دقیقتر بشناسیم و راه درمان آن را بدانیم تا دیگر فریبمان ندهند. توصیه میکنم این کتاب را بخوانید و نوروز امسال نیز آن را به دیگران هدیه دهید.
برای خواندن معرفی کوتاه و یا تهیه کتاب به پیوند زیر بروید:
https://pooyeshfekri.com/product/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%8C-%D8%A8%D8%B1-%D9%84%D8%A8%DB%80-%D8%AA%DB%8C%D8%BA/
برای مشاهده گفتوگوی مفصل ویدیویی با دکتر فاضلی درباره کتاب، به پیوند زیر بروید:
https://www.aparat.com/v/8awB2
برای خواندن دیگر نوشتههای دکتر فاضلی، به کانال تلگرامی او در لینک زیر بروید:
https://t.iss.one/fazeli_mohammad
محسن رنانی / ۳ بهمن ۱۴۰۰
.
.
.
.
👈👈 غنیسازی و توسعه
(چگونه غنیسازی، ما را در علم و اقتصاد فقیر کرد!)
✍️ محسن رنانی
برای مطالعه متن کامل، به لینک زیر بروید:
https://www.renani.net/index.php/texts/notes/874-2022-01-28-09-19-20
.
.
.
👈👈 غنیسازی و توسعه
(چگونه غنیسازی، ما را در علم و اقتصاد فقیر کرد!)
✍️ محسن رنانی
برای مطالعه متن کامل، به لینک زیر بروید:
https://www.renani.net/index.php/texts/notes/874-2022-01-28-09-19-20
.
.
.
.
👈👈 جوانان، آخرین سرمایههای ایران
(معرفی کتاب آسیبشناسی نخبگی در ایران)
✍️ محسن رنانی
برای مطالعه متن کامل یادداشت، به لینک زیر بروید: 👇👇
https://www.renani.net/index.php/texts/notes/875-2022-02-03-11-36-10
.
.
.
.
👈👈 جوانان، آخرین سرمایههای ایران
(معرفی کتاب آسیبشناسی نخبگی در ایران)
✍️ محسن رنانی
برای مطالعه متن کامل یادداشت، به لینک زیر بروید: 👇👇
https://www.renani.net/index.php/texts/notes/875-2022-02-03-11-36-10
.
.
.
هرمز کیش، قشم مات؟
پویش فکری توسعه
⁉️ هرمز کیش، قشم مات؟
🔊 #فایل_صوتی
▪️ یادداشت دکتر محسن رنانی
🎙 گوینده: دکتر سجاد فتاحی
🔻متن یادداشت را از طریق لینک زیر بخوانید:
renani.net/texts/notes/866-2022-01-06-06-49-35
@pooyeshfekri
🔊 #فایل_صوتی
▪️ یادداشت دکتر محسن رنانی
🎙 گوینده: دکتر سجاد فتاحی
🔻متن یادداشت را از طریق لینک زیر بخوانید:
renani.net/texts/notes/866-2022-01-06-06-49-35
@pooyeshfekri
[Forwarded from پادکست سکه]
🎤 اپیزود شصتویکم پادکست سکه
"جایگاه ایران در مسیر توسعه جهانی کجاست؟"
تعریف توسعه چیست؟ شروط لازم و کافی توسعه چیست؟ الگوی پیشرفت ایرانی اسلامی راهکارهای مناسبی برای توسعه ایران ارائه میدهد؟ آیا رهبران حکومت ایران برای قدم گذاشتن کشور در مسیر توسعه باید ایدئولوژیهای سابق خود را کنار بگذارند؟ ویژگیهای دولت مدرن چیست؟ آیا باید به آینده ایران خوشبین بود؟ چرا؟
مهمان: محسن رنانی
میزبان: مهدی ناجی
تدوین و تنظیم: ایمان اسلامپناه
گوینده: علیرضا تقوی
تولید محتوا: محمدعلی مردان
کارگردان: بهداد گیلزادکهن
اسپانسر: آرین رشد افزا (آرا) / یکتانت
کانال تلگرامی دکتر محسن رنانی
برای شنیدن اپیزود شصتویکم پادکست سکه اینجا را کلیک کنید
یا آن را از طریق اپلیکیشنهای پادگیر بشنوید👇
Castbox | Spotify | ApplePodcast
GooglePodcast
#اپیزود_شصتویکم
#نردبان_توسعه
@Sekke_Podcast
🎤 اپیزود شصتویکم پادکست سکه
"جایگاه ایران در مسیر توسعه جهانی کجاست؟"
تعریف توسعه چیست؟ شروط لازم و کافی توسعه چیست؟ الگوی پیشرفت ایرانی اسلامی راهکارهای مناسبی برای توسعه ایران ارائه میدهد؟ آیا رهبران حکومت ایران برای قدم گذاشتن کشور در مسیر توسعه باید ایدئولوژیهای سابق خود را کنار بگذارند؟ ویژگیهای دولت مدرن چیست؟ آیا باید به آینده ایران خوشبین بود؟ چرا؟
مهمان: محسن رنانی
میزبان: مهدی ناجی
تدوین و تنظیم: ایمان اسلامپناه
گوینده: علیرضا تقوی
تولید محتوا: محمدعلی مردان
کارگردان: بهداد گیلزادکهن
اسپانسر: آرین رشد افزا (آرا) / یکتانت
کانال تلگرامی دکتر محسن رنانی
برای شنیدن اپیزود شصتویکم پادکست سکه اینجا را کلیک کنید
یا آن را از طریق اپلیکیشنهای پادگیر بشنوید👇
Castbox | Spotify | ApplePodcast
GooglePodcast
#اپیزود_شصتویکم
#نردبان_توسعه
@Sekke_Podcast
.
👈 برنامهریزی به مثابه سیستم زنده
✍️ محسن رنانی
یکی از علل مدیریتی شکست فرایند توسعه در ایران، برنامههای پنجساله توسعه بوده است. «برنامهریزی جامع و مرکز محور» در قرن بیستم کشورهای زیادی، از جمله ایران را، به باتلاق «توسعهی نامتوازن» فرود برد. برنامههای پنجساله توسعه ایران نه تنها متکی به نظریه مستحکمی در مورد توسعه ایران نبودند بلکه حتی از نظر ساختاری هم انسجام نداشتند. آنها بیشتر «حدیث آرزومندی» مقامات ارشد کشور بودند که بدون توجه به آماده بودن یا نبودن بسترها و زمینههای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه ایران توسط دولتها تدوین میشدند. این حدیث آرزومندی بویژه در برنامه عمرانی پنجم شاه و سند چشمانداز بیستساله جمهوری اسلامی، که مبنای برنامههای اخیر توسعه بوده است، خیلی خوب نمایان شده است. متاسفانه در طی هفت دهه برنامهریزی، کمکم برنامهریزی به یک پرستیژ برای مقامات و دولتها تبدیل شد و نهادها و سازوکارهای زیادی حول آن شکل گرفت. درپیآن نیز برنامهریزی به شکل یک عادت و سنت دولتی درآمد، مثل آیین نوروزی، که گویی اگر در هر دولتی اجرا نشود هویت آن دولت زیر سوال میرود (سخنرانی سال ۱۳۹۴ مرا با عنوان «برنامهریزی به مثابه آیین نوروزی» اینجا ببینید).
نکته مهم این است که برخی از فرایندهای توسعه نیافتگی ما، بویژه در سالهای پس از انقلاب، از دل خود برنامههای توسعه شکل گرفت. برنامهریزی جامع در ایران توسط نهادهای دولتی کمدانش و ناکارآمد، یکی از عوامل انحراف فرایند توسعه در ایران بوده است. یکی از کسانی که از همان سالهای آغاز برنامه ریزی پس از جنگ، برنامهریزی جامع توسعه برای ایران را نقد میکرد، اقتصاددان برجسته، مرحوم دکتر حسین عظیمی بود. او معتقد بود که به علت همان ناکارآمدی و عقبماندگی نهادهای دولتی بویژه نهاد برنامهریزی، در ایران بهتر است به سراغ برنامهریزی غیرجامع با رویکرد «هستههای خط دهنده» برویم.
به گمان من جمهوری اسلامی اگر میخواهد بیش از این به فرایند توسعه ایران ضربه نزند یا باید جشن پایان برنامهریزی را اعلام کند و پایش را از کفش توسعه کشور دربیاورد و برود سراغ انجام وظایف اصلی و کلاسیک دولتهای مدرن که بدون آنها اصولا سخن گفتن از توسعه، گزاف است. همان وظایفی که تقریبا سه مورد از پنجتای کلیدی آنها را حکومت پس از انقلاب به امان خدا رها کرده است (امنیت خارجی، نظم داخلی، انتشار و حفظ ارزش پول، تعریف و تضمین استانداردها، تعریف و تضمین حقوق مالکیت، پنج وظیفه سنتی و کلاسیکها دولتهاست که در کتاب «بازار یا نابازار؟» نشان دادهام که در دوران پساانقلاب، نسبت به سه وظیفه آخر تقریبا یک غفلت عمومی در حکومت شکل گرفته است). یا این که نظام برنامهریزی را به سوی برنامهریزی مشارکتی تغییر دهد. ادامه روند موجود را دیگر نمیگویم خسارتبار است بلکه میگویم خیانت به فرایند توسعه ملی است. (دلایل ضرورت تحول در نظام سنتی برنامهریزی را در سال ۱۳۷۹ در سخنرانیای در خود سازمان برنامهوبودجه با عنوان «گذار از برنامهریزی به فرایندسازی » مطرح کردهام.)
اما اکنون جلوتر میروم و میگویم اگر نظام برنامهریزی به یک «سامانه زندهی پویا» تبدیل نشود بسیار خسارتبار خواهد بود و بهتر است متوقف شود. این بحث را در مقدمهای که بر کتاب جدید دکتر حسین عظیمی نوشتهام خیلی خلاصه باز کردهام.
کتاب «برنامهریزی توسعه در ایران» یک آسیبشناسی جدی از مساله نظام برنامهریزی در ایران ارایه میکند. این کتاب را دو تن از پژوهشگران و کارشناسان برجسته حوزه اقتصاد و برنامهریزی با همت و جدیت تمام و بر اساس دیدگاههای مرحوم دکتر حسین عظیمی تدوین کردهاند که به آنان دستمریزاد میگوییم.
مقدمه من بر این کتاب با عنوان «نظام برنامهریزی به مثابه یک سیستم زنده» به موضوعی توجه میدهد که نه تنها معضل جدی نظام برنامهریزی است، بلکه معضل جدی نظام سیاسی، نظام دین و نظام علم در ایران نیز هست. درعینحال خوانش این مقدمه کوتاه، در حد طرح مساله، نشان میدهد که چرا نظام سیاسی مبتنی نظام فقهی شیعه، در این چهل سال، در مدیریت جامعه شکست خورده است؛ چون درجه زندهبون و پویایی فقه خیلی پایینتر از درجه زندهبودن و پویایی جامعه امروز ایران است.
برای خواندن مقدمه من بر این کتاب، اینجا را کلیک کنید.
برای دریافت رایگان فایل پیدیاف نسخه کامل کتاب، اینجا را کلیک کنید.
محسن رنانی / ۲۲ بهمن ۱۴۰۰
@Renani_Mohsen
https://www.renani.net/index.php/texts/notes/878-2022-02-11-16-20-52
.
.
👈 برنامهریزی به مثابه سیستم زنده
✍️ محسن رنانی
یکی از علل مدیریتی شکست فرایند توسعه در ایران، برنامههای پنجساله توسعه بوده است. «برنامهریزی جامع و مرکز محور» در قرن بیستم کشورهای زیادی، از جمله ایران را، به باتلاق «توسعهی نامتوازن» فرود برد. برنامههای پنجساله توسعه ایران نه تنها متکی به نظریه مستحکمی در مورد توسعه ایران نبودند بلکه حتی از نظر ساختاری هم انسجام نداشتند. آنها بیشتر «حدیث آرزومندی» مقامات ارشد کشور بودند که بدون توجه به آماده بودن یا نبودن بسترها و زمینههای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه ایران توسط دولتها تدوین میشدند. این حدیث آرزومندی بویژه در برنامه عمرانی پنجم شاه و سند چشمانداز بیستساله جمهوری اسلامی، که مبنای برنامههای اخیر توسعه بوده است، خیلی خوب نمایان شده است. متاسفانه در طی هفت دهه برنامهریزی، کمکم برنامهریزی به یک پرستیژ برای مقامات و دولتها تبدیل شد و نهادها و سازوکارهای زیادی حول آن شکل گرفت. درپیآن نیز برنامهریزی به شکل یک عادت و سنت دولتی درآمد، مثل آیین نوروزی، که گویی اگر در هر دولتی اجرا نشود هویت آن دولت زیر سوال میرود (سخنرانی سال ۱۳۹۴ مرا با عنوان «برنامهریزی به مثابه آیین نوروزی» اینجا ببینید).
نکته مهم این است که برخی از فرایندهای توسعه نیافتگی ما، بویژه در سالهای پس از انقلاب، از دل خود برنامههای توسعه شکل گرفت. برنامهریزی جامع در ایران توسط نهادهای دولتی کمدانش و ناکارآمد، یکی از عوامل انحراف فرایند توسعه در ایران بوده است. یکی از کسانی که از همان سالهای آغاز برنامه ریزی پس از جنگ، برنامهریزی جامع توسعه برای ایران را نقد میکرد، اقتصاددان برجسته، مرحوم دکتر حسین عظیمی بود. او معتقد بود که به علت همان ناکارآمدی و عقبماندگی نهادهای دولتی بویژه نهاد برنامهریزی، در ایران بهتر است به سراغ برنامهریزی غیرجامع با رویکرد «هستههای خط دهنده» برویم.
به گمان من جمهوری اسلامی اگر میخواهد بیش از این به فرایند توسعه ایران ضربه نزند یا باید جشن پایان برنامهریزی را اعلام کند و پایش را از کفش توسعه کشور دربیاورد و برود سراغ انجام وظایف اصلی و کلاسیک دولتهای مدرن که بدون آنها اصولا سخن گفتن از توسعه، گزاف است. همان وظایفی که تقریبا سه مورد از پنجتای کلیدی آنها را حکومت پس از انقلاب به امان خدا رها کرده است (امنیت خارجی، نظم داخلی، انتشار و حفظ ارزش پول، تعریف و تضمین استانداردها، تعریف و تضمین حقوق مالکیت، پنج وظیفه سنتی و کلاسیکها دولتهاست که در کتاب «بازار یا نابازار؟» نشان دادهام که در دوران پساانقلاب، نسبت به سه وظیفه آخر تقریبا یک غفلت عمومی در حکومت شکل گرفته است). یا این که نظام برنامهریزی را به سوی برنامهریزی مشارکتی تغییر دهد. ادامه روند موجود را دیگر نمیگویم خسارتبار است بلکه میگویم خیانت به فرایند توسعه ملی است. (دلایل ضرورت تحول در نظام سنتی برنامهریزی را در سال ۱۳۷۹ در سخنرانیای در خود سازمان برنامهوبودجه با عنوان «گذار از برنامهریزی به فرایندسازی » مطرح کردهام.)
اما اکنون جلوتر میروم و میگویم اگر نظام برنامهریزی به یک «سامانه زندهی پویا» تبدیل نشود بسیار خسارتبار خواهد بود و بهتر است متوقف شود. این بحث را در مقدمهای که بر کتاب جدید دکتر حسین عظیمی نوشتهام خیلی خلاصه باز کردهام.
کتاب «برنامهریزی توسعه در ایران» یک آسیبشناسی جدی از مساله نظام برنامهریزی در ایران ارایه میکند. این کتاب را دو تن از پژوهشگران و کارشناسان برجسته حوزه اقتصاد و برنامهریزی با همت و جدیت تمام و بر اساس دیدگاههای مرحوم دکتر حسین عظیمی تدوین کردهاند که به آنان دستمریزاد میگوییم.
مقدمه من بر این کتاب با عنوان «نظام برنامهریزی به مثابه یک سیستم زنده» به موضوعی توجه میدهد که نه تنها معضل جدی نظام برنامهریزی است، بلکه معضل جدی نظام سیاسی، نظام دین و نظام علم در ایران نیز هست. درعینحال خوانش این مقدمه کوتاه، در حد طرح مساله، نشان میدهد که چرا نظام سیاسی مبتنی نظام فقهی شیعه، در این چهل سال، در مدیریت جامعه شکست خورده است؛ چون درجه زندهبون و پویایی فقه خیلی پایینتر از درجه زندهبودن و پویایی جامعه امروز ایران است.
برای خواندن مقدمه من بر این کتاب، اینجا را کلیک کنید.
برای دریافت رایگان فایل پیدیاف نسخه کامل کتاب، اینجا را کلیک کنید.
محسن رنانی / ۲۲ بهمن ۱۴۰۰
@Renani_Mohsen
https://www.renani.net/index.php/texts/notes/878-2022-02-11-16-20-52
.
.