#خمینیچیلر
🔸
روایت سوم
🔸
اگر بگویم "آرمان قدس" نخ تسبیح و آرمان مشترک همه جریانهای همسو با انقلاب اسلامی در جهان است، گزاف نگفتهام. از عراق تا یمن و از نیجریه تا جبل عامل و از شام تا قفقاز و آناتولی، هر جریانی که به آرمان قدس معتقد است نام خمینی را عزیز میدارد.
"خمینیچیلر" در جمهوری آذربایجان قد علم کردند، اما تنها نبودند و همفکرانی در جای جای دنیا یافتند. و اکنون نیز تنها نیستند و بالندهتر از پیش و در تربیت ارتش ظهور در کار خویشند.
برگزاری مراسم روز قدس را باید از مناسک مهم و نمادین همه دوستداران انقلاب اسلامی در جهان دانست که در جمهوری آذربایجان با دشواریها و تحمل زندانها همراه بوده است.
خمینیچیلر را نباید محصور به جغرافیای قفقاز جنوبی و جمهوری آذربایجان کرد و جریانی صرفا شیعی دانست، چرا که آرمان قدس، حلقه اتصال همه نهضتهای بیدارگر در جهان است. در روایت قبل از حاج علیاکرام گفتم و آن اندک که گفتم، همه حاج علیاکرام نبود و باز هم از او خواهم گفت، اما در این روایت از سواحل خزر و جنوب قفقاز به سواحل دریای سیاه میرویم.
سال ۲۰۰۳ در استانبول از آن روزنامهنگار ترک و لاییک شنیدم که گفت:
- آمریکاییها واقعیتی را در باب ایران نمیتوانند تحلیل کنند و آن این که آقای خمینی دستش را بلند میکرد و جوانان دستهدسته به صف میشدند برای فدا شدن. آنها مطمئن نیستند که آن دست دیگر بلند نخواهد شد و نسل آن جوانها را ملخ زده است. اگر مطئن شوند، لحظهای برای محو شما تردید نمیکنند.
آن روزنامهنگار طرفدار اربکان نبود اما در آناتولی این مرحوم نجمالدین اربکان بود که پیش از همه صدای خمینی را شنید. روزگاری شهر بورسای ترکیه برای یازده ماه، وطن در تبعید رهبر انقلاب ایران بود. همین یک سال فرصتی شد تا امام جلد اول تحریرالوسیله را بنویسد و نظریه ولایت فقیه را پی بریزد. دلیل تبعید امام، اعتراض او به کاپیتولاسیون بود و در طیاره به ماموران گفت:
- من به خاطر وطنم تبعید شدم.
به اذعان کسانی که در باب امثال مرحوم اربکان مطالعه دارند، تفاوت امام خمینی و اربکان حوجا در این بود که امام، آمریکا را شیطان بزرگ میدانست و شرالاشرار، و حوجا اسراییل را.
اربکان میگفت:
- غرب و صهیونیسم دوست ما نخواهند بود !
این یعنی خط انقلاب اسلامی. و البته که در جغرافیای آناتولی و با لهجه استانبول.
صهیونیسم برای اربکان همه شر بود و مرگ بر آمریکای اربکان، آنتیصهیونیست بودن او بود. میگفت: "صهونیسم جهانی یعنی کسانی که سیستم بردگی دنیای امروز را پدید آوردهاند. اگر در دو نکته اساسی با آنها کاری نداشته باشید با شما کاری ندارند. در تقسیم نعمتهایی که خدا داده است، یعنی قوانین توزیع، دیگری در مدیریت و واگذاری توزیع به آنها؛ اگر شما این کارها را بکنید، اما تا صبح نماز بخوانید ، ۳۶۵ روز سال روزه بگیرید برای آنها هیچ اهمیتی ندارد و در کارهای شما دخالت نمیکنند".
همین بود که اربکان خود را جزیی از حاکمیت ایران و انقلاب اسلامی میدانست و اولین سفر رسمی اربکان پس از انتخاب شدن به ایران بود. مشهور است که گفته بود:
- ما در ترکیه جزو اپوزیسیون و در ایران جزو قدرت حاکم هستیم!
🔸
برگردم به قفقاز و یکراست برویم قرهباغ با یک نامه:
"آقاي گورباچف!
وقتي از گلدستههاي مساجد بعضي از جمهوريهاي شما پس از هفتاد سال بانگ اللهاكبر و شهادت به رسالت ختمي مرتبت صلّيالله عليه وآله و سلّم به گوش رسيد، تمامي طرفداران اسلام ناب محمّدي (ص) را از شوق به گريه انداخت، لذا لازم دانستم اين موضوع را به شما گوشزد كنم كه بار ديگر به دو جهانبيني مادي و الهي بيانديشيد."
آن هفتاد سال که امام خمینی از آن سخن رانده، در قرهباغ صد سال به درازا کشید. و اکنون قرهباغ برای ما همان باکوی دهه نود میلادی است. قرهباغ را تفکر حسینی آزاد کرد و نماز فتح را گذاشتیم برای قدس. والعارف یکفیه الاشاره.
امروز دیگر از کمونیسم چیزی نمانده است. هیچ. به قول آن سیاستمدار روس، آن چه تا پیش از فتح حلب بود، هژمونی آمریکا بود. اما غرب هم تمام شده است و این اتمام رفته رفته دارد باورپذیرتر میشود.
جنگ آیندۀ جهان، جنگ جبهه مقاومت با صهاینه است و این جنگ تو گویی آغاز شده است.
دهههای پیش روی جهان از این پس نام خمینی بر پیشانی خواهند داشت.
باقی روایت بماند برای بعد. یا حق.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ ۱۷ بهمن ۹۹
@mehdinalbandie
https://www.anaj.ir/?p=5848
@Nardaran313
🔸
روایت سوم
🔸
اگر بگویم "آرمان قدس" نخ تسبیح و آرمان مشترک همه جریانهای همسو با انقلاب اسلامی در جهان است، گزاف نگفتهام. از عراق تا یمن و از نیجریه تا جبل عامل و از شام تا قفقاز و آناتولی، هر جریانی که به آرمان قدس معتقد است نام خمینی را عزیز میدارد.
"خمینیچیلر" در جمهوری آذربایجان قد علم کردند، اما تنها نبودند و همفکرانی در جای جای دنیا یافتند. و اکنون نیز تنها نیستند و بالندهتر از پیش و در تربیت ارتش ظهور در کار خویشند.
برگزاری مراسم روز قدس را باید از مناسک مهم و نمادین همه دوستداران انقلاب اسلامی در جهان دانست که در جمهوری آذربایجان با دشواریها و تحمل زندانها همراه بوده است.
خمینیچیلر را نباید محصور به جغرافیای قفقاز جنوبی و جمهوری آذربایجان کرد و جریانی صرفا شیعی دانست، چرا که آرمان قدس، حلقه اتصال همه نهضتهای بیدارگر در جهان است. در روایت قبل از حاج علیاکرام گفتم و آن اندک که گفتم، همه حاج علیاکرام نبود و باز هم از او خواهم گفت، اما در این روایت از سواحل خزر و جنوب قفقاز به سواحل دریای سیاه میرویم.
سال ۲۰۰۳ در استانبول از آن روزنامهنگار ترک و لاییک شنیدم که گفت:
- آمریکاییها واقعیتی را در باب ایران نمیتوانند تحلیل کنند و آن این که آقای خمینی دستش را بلند میکرد و جوانان دستهدسته به صف میشدند برای فدا شدن. آنها مطمئن نیستند که آن دست دیگر بلند نخواهد شد و نسل آن جوانها را ملخ زده است. اگر مطئن شوند، لحظهای برای محو شما تردید نمیکنند.
آن روزنامهنگار طرفدار اربکان نبود اما در آناتولی این مرحوم نجمالدین اربکان بود که پیش از همه صدای خمینی را شنید. روزگاری شهر بورسای ترکیه برای یازده ماه، وطن در تبعید رهبر انقلاب ایران بود. همین یک سال فرصتی شد تا امام جلد اول تحریرالوسیله را بنویسد و نظریه ولایت فقیه را پی بریزد. دلیل تبعید امام، اعتراض او به کاپیتولاسیون بود و در طیاره به ماموران گفت:
- من به خاطر وطنم تبعید شدم.
به اذعان کسانی که در باب امثال مرحوم اربکان مطالعه دارند، تفاوت امام خمینی و اربکان حوجا در این بود که امام، آمریکا را شیطان بزرگ میدانست و شرالاشرار، و حوجا اسراییل را.
اربکان میگفت:
- غرب و صهیونیسم دوست ما نخواهند بود !
این یعنی خط انقلاب اسلامی. و البته که در جغرافیای آناتولی و با لهجه استانبول.
صهیونیسم برای اربکان همه شر بود و مرگ بر آمریکای اربکان، آنتیصهیونیست بودن او بود. میگفت: "صهونیسم جهانی یعنی کسانی که سیستم بردگی دنیای امروز را پدید آوردهاند. اگر در دو نکته اساسی با آنها کاری نداشته باشید با شما کاری ندارند. در تقسیم نعمتهایی که خدا داده است، یعنی قوانین توزیع، دیگری در مدیریت و واگذاری توزیع به آنها؛ اگر شما این کارها را بکنید، اما تا صبح نماز بخوانید ، ۳۶۵ روز سال روزه بگیرید برای آنها هیچ اهمیتی ندارد و در کارهای شما دخالت نمیکنند".
همین بود که اربکان خود را جزیی از حاکمیت ایران و انقلاب اسلامی میدانست و اولین سفر رسمی اربکان پس از انتخاب شدن به ایران بود. مشهور است که گفته بود:
- ما در ترکیه جزو اپوزیسیون و در ایران جزو قدرت حاکم هستیم!
🔸
برگردم به قفقاز و یکراست برویم قرهباغ با یک نامه:
"آقاي گورباچف!
وقتي از گلدستههاي مساجد بعضي از جمهوريهاي شما پس از هفتاد سال بانگ اللهاكبر و شهادت به رسالت ختمي مرتبت صلّيالله عليه وآله و سلّم به گوش رسيد، تمامي طرفداران اسلام ناب محمّدي (ص) را از شوق به گريه انداخت، لذا لازم دانستم اين موضوع را به شما گوشزد كنم كه بار ديگر به دو جهانبيني مادي و الهي بيانديشيد."
آن هفتاد سال که امام خمینی از آن سخن رانده، در قرهباغ صد سال به درازا کشید. و اکنون قرهباغ برای ما همان باکوی دهه نود میلادی است. قرهباغ را تفکر حسینی آزاد کرد و نماز فتح را گذاشتیم برای قدس. والعارف یکفیه الاشاره.
امروز دیگر از کمونیسم چیزی نمانده است. هیچ. به قول آن سیاستمدار روس، آن چه تا پیش از فتح حلب بود، هژمونی آمریکا بود. اما غرب هم تمام شده است و این اتمام رفته رفته دارد باورپذیرتر میشود.
جنگ آیندۀ جهان، جنگ جبهه مقاومت با صهاینه است و این جنگ تو گویی آغاز شده است.
دهههای پیش روی جهان از این پس نام خمینی بر پیشانی خواهند داشت.
باقی روایت بماند برای بعد. یا حق.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ ۱۷ بهمن ۹۹
@mehdinalbandie
https://www.anaj.ir/?p=5848
@Nardaran313
#خمینیچیلر
🔸
روایت چهارم
🔸
خمینیچیلر پس از شکلگیری و در دهههای پنجاه و شصت شمسی تحولات ایران را مدام رصد میکنند و با آن همراهند. برای شهدای انقلاب اسلامی در درون خود مجلس ختم میگیرند و در شبهای حمله هوایی به شهرهای ایران، چراغ خانههاشان را خاموش میکنند و از پشت دیوارهای اهنین اتحاد جماهیر شوروی کمکهایی به رزمندههای ایرانی میکنند.
سالهای آخر شوروی با گلاسنوست و پروسترویکای گورباچف از راه میرسد. گلاسنوست، انتقال نسبی قدرت از حزب به شوراست و پروسترویکا انطباق آغازین اقتصاد بسته جماهیر با بازار آزاد.
گورباچف، شوروی را در ۱۹۸۵ تحویل گرفت و در ۱۹۹۱ زمین زد. همه تلاش گورباچف برای احیای امپراطوری رو به موت فقر ناکام ماند و او با نقشهای که بر پیشانی داشت و ضربالمثل روزنامهنگاران دنیا شد، در ۲۵ سپتامبر ۱۹۹۱ استعفاء داد و یک هفته بعدش در یکم ژانویه ۱۹۹۲ پایان اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی اعلام شد.
خرش شمال زمین خورد و از جنازهاش ۱۵ کشور جدید آزاد شد و اعلام موجودیت کرد: بلاروس، اوکراین، مولداوی، استونی، لتونی، لیتوانی، گرجستان، آذربایجان، ارمنستان، ترکمنستان، قزاقستان، قرقیزستان، ازبکستان، و تاجیکستان.
سه سال قبل از پایان شوروی و در ژانویه ۱۹۸۹ بود که نامه امام خمینی به گورباچف نوشته شد. امام در نامهاش دری جدید به روی گورباچف گشود که گورباچف از آن روی تافت. این نامه بشارتی بزرگ بود برای خمینیچیهای قفقاز که برایش سر و دست شکستند و در همان حصار شوروی و در استقبال از هیئت ایرانیِ حامل نامه، شعار "درود بر خمینی" سر دادند.
میخاییل سرگئی گورباچف، صدر هیئت رییسه حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی بود که بر روی خریطههای سیاسی به بزرگی نامش بود، اما هیچگاه شکل نگرفت و ملت شوروی هیچگاه پدید نیامد. چرا؟ چون از انترناسیونالیسم، ملت زاده نمیشود. اما این تنها دلیل شکل نگرفتن ملت شوروی نبود. تضاد دیگری هم در میان بود. در جامعه بیطبقه شرق سیاسی، نه "کارگر" که "روس" شد فراطبقه. در شوروی تنها روسها به پولیت برو راه یافتند به جز چند نفر معدود که یکیشان حیدر علیاف بود.
نامه امام صاعقهای بود ماخوذ از کلام خدا و روشنگرانه. نامه از طریق آقایان جوادی آملی و محمد جواد لاریجانی و مرحومه مرضیه دباغ به کرملین فرستاده شد.
"جناب آقای گور باچف!
باید به حقیقت رو آورد؛ مشکل اصلی کشور شما مسألۀ مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خدا است ، همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بنبست کشیده و یا خواهد کشید، مشکل اصلی کشور شما مبارزۀ طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است."
روزی که این نامه نوشته شد و امام از شکسته شدن استخوانهای کمونیسم خبر داد، حرف او با اصول پارادایمیک علم سیاست جور در نمیآمد. در نخستین روز ژانویه ۱۹۸۹ برابر با سیزدهم دی ۱۳۶۷، رهبر کشوری جهان سومی و تازه رهیده از جنگ نامهای نصیحتآمیز به امپراطور شرقِ دنیای دو قطبی نوشت و از پایان او و اسلافش خبر داد. این که امپراطوری فقر با همه دبدبه و کبکبهاش فرو ریخته است. نه که در حال فرو ریختن است، بل فرو ریخته است. و شوروی سه سال بعد از این نامه فرو ریخت. هم شوروی و هم بلوک شرق.
"جناب آقای گورباچف!
برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزه های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست ، چرا که مکتبی است مادی و با مادیات نمیتوان بشریّت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت که اساسی ترین درد جامعه بشری در غرب و شرق است، به در آورد."
شوروی با یک انقلاب آمد و با انقلابهایی رفت. فروپاشی شوروی، نقطه پایان اتوریته حزب کمونیست بود و اقتدار حزب در همه جمهوریها از رسمیت افتاد و در واحدهای سیاسی نوظهور، اغلب کسانی که بر هرم قدرت تکیه زدند کمونیستهایی بودند که میبایست برای گذار به دموکراسی و سرمایهداری بسترسازی کنند. آنچه از تلفیق آموزههای جدیدِ دورانِ گذار و آموزههای پیشترِ اقتدارِ روسی- کمونیستی حاصل آمد، استقرار "شبهدیکتانوری" در اغلب این واحدهای سیاسی بود که عنوان جمهوری بر پیشانی دارند.
وقتی گورباچف، گلاسنوست و پروسترویکا را شروع کرد دیگر نه مشروعیتی برای اقتدار مطلق حزب کمونیست مانده بود و نه در نظام باورهای جماهیر، جایی برای هنجارهای کمونیستی؛ و همین بود که پروسس پوشول مورد نظر گورباچف به جای باز کردن برخی واگنها از اتحاد جماهیر، بار خود را انداخت و در آخرین ایستگاه برای همیشه ایستاد.
شوروی در حال زمین خوردن بود که خمینیچیها دوره جدید حیات سیاسی خود را آغاز کردند.
باقی روایت بماند برای بعد. یا حق.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ ۲۸ بهمن ۹۹
@mehdinalbandie
https://www.instagram.com/p/CLhAq-2ge-j/?igshid=s99il68u5kou
@Nardaran313
🔸
روایت چهارم
🔸
خمینیچیلر پس از شکلگیری و در دهههای پنجاه و شصت شمسی تحولات ایران را مدام رصد میکنند و با آن همراهند. برای شهدای انقلاب اسلامی در درون خود مجلس ختم میگیرند و در شبهای حمله هوایی به شهرهای ایران، چراغ خانههاشان را خاموش میکنند و از پشت دیوارهای اهنین اتحاد جماهیر شوروی کمکهایی به رزمندههای ایرانی میکنند.
سالهای آخر شوروی با گلاسنوست و پروسترویکای گورباچف از راه میرسد. گلاسنوست، انتقال نسبی قدرت از حزب به شوراست و پروسترویکا انطباق آغازین اقتصاد بسته جماهیر با بازار آزاد.
گورباچف، شوروی را در ۱۹۸۵ تحویل گرفت و در ۱۹۹۱ زمین زد. همه تلاش گورباچف برای احیای امپراطوری رو به موت فقر ناکام ماند و او با نقشهای که بر پیشانی داشت و ضربالمثل روزنامهنگاران دنیا شد، در ۲۵ سپتامبر ۱۹۹۱ استعفاء داد و یک هفته بعدش در یکم ژانویه ۱۹۹۲ پایان اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی اعلام شد.
خرش شمال زمین خورد و از جنازهاش ۱۵ کشور جدید آزاد شد و اعلام موجودیت کرد: بلاروس، اوکراین، مولداوی، استونی، لتونی، لیتوانی، گرجستان، آذربایجان، ارمنستان، ترکمنستان، قزاقستان، قرقیزستان، ازبکستان، و تاجیکستان.
سه سال قبل از پایان شوروی و در ژانویه ۱۹۸۹ بود که نامه امام خمینی به گورباچف نوشته شد. امام در نامهاش دری جدید به روی گورباچف گشود که گورباچف از آن روی تافت. این نامه بشارتی بزرگ بود برای خمینیچیهای قفقاز که برایش سر و دست شکستند و در همان حصار شوروی و در استقبال از هیئت ایرانیِ حامل نامه، شعار "درود بر خمینی" سر دادند.
میخاییل سرگئی گورباچف، صدر هیئت رییسه حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی بود که بر روی خریطههای سیاسی به بزرگی نامش بود، اما هیچگاه شکل نگرفت و ملت شوروی هیچگاه پدید نیامد. چرا؟ چون از انترناسیونالیسم، ملت زاده نمیشود. اما این تنها دلیل شکل نگرفتن ملت شوروی نبود. تضاد دیگری هم در میان بود. در جامعه بیطبقه شرق سیاسی، نه "کارگر" که "روس" شد فراطبقه. در شوروی تنها روسها به پولیت برو راه یافتند به جز چند نفر معدود که یکیشان حیدر علیاف بود.
نامه امام صاعقهای بود ماخوذ از کلام خدا و روشنگرانه. نامه از طریق آقایان جوادی آملی و محمد جواد لاریجانی و مرحومه مرضیه دباغ به کرملین فرستاده شد.
"جناب آقای گور باچف!
باید به حقیقت رو آورد؛ مشکل اصلی کشور شما مسألۀ مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خدا است ، همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بنبست کشیده و یا خواهد کشید، مشکل اصلی کشور شما مبارزۀ طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است."
روزی که این نامه نوشته شد و امام از شکسته شدن استخوانهای کمونیسم خبر داد، حرف او با اصول پارادایمیک علم سیاست جور در نمیآمد. در نخستین روز ژانویه ۱۹۸۹ برابر با سیزدهم دی ۱۳۶۷، رهبر کشوری جهان سومی و تازه رهیده از جنگ نامهای نصیحتآمیز به امپراطور شرقِ دنیای دو قطبی نوشت و از پایان او و اسلافش خبر داد. این که امپراطوری فقر با همه دبدبه و کبکبهاش فرو ریخته است. نه که در حال فرو ریختن است، بل فرو ریخته است. و شوروی سه سال بعد از این نامه فرو ریخت. هم شوروی و هم بلوک شرق.
"جناب آقای گورباچف!
برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزه های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست ، چرا که مکتبی است مادی و با مادیات نمیتوان بشریّت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت که اساسی ترین درد جامعه بشری در غرب و شرق است، به در آورد."
شوروی با یک انقلاب آمد و با انقلابهایی رفت. فروپاشی شوروی، نقطه پایان اتوریته حزب کمونیست بود و اقتدار حزب در همه جمهوریها از رسمیت افتاد و در واحدهای سیاسی نوظهور، اغلب کسانی که بر هرم قدرت تکیه زدند کمونیستهایی بودند که میبایست برای گذار به دموکراسی و سرمایهداری بسترسازی کنند. آنچه از تلفیق آموزههای جدیدِ دورانِ گذار و آموزههای پیشترِ اقتدارِ روسی- کمونیستی حاصل آمد، استقرار "شبهدیکتانوری" در اغلب این واحدهای سیاسی بود که عنوان جمهوری بر پیشانی دارند.
وقتی گورباچف، گلاسنوست و پروسترویکا را شروع کرد دیگر نه مشروعیتی برای اقتدار مطلق حزب کمونیست مانده بود و نه در نظام باورهای جماهیر، جایی برای هنجارهای کمونیستی؛ و همین بود که پروسس پوشول مورد نظر گورباچف به جای باز کردن برخی واگنها از اتحاد جماهیر، بار خود را انداخت و در آخرین ایستگاه برای همیشه ایستاد.
شوروی در حال زمین خوردن بود که خمینیچیها دوره جدید حیات سیاسی خود را آغاز کردند.
باقی روایت بماند برای بعد. یا حق.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ ۲۸ بهمن ۹۹
@mehdinalbandie
https://www.instagram.com/p/CLhAq-2ge-j/?igshid=s99il68u5kou
@Nardaran313
Instagram
#خمینیچیلر
🔸
روایت پنجم
🔸
شوروی که فرو پاشید، خمینیچیلر به جبهه خلق پیوستند. این گروه دیندار، شعبهای به نام "دینداران آزاد" در جبهه خلق ایجاد کردند و حاج علیاکرام علیاف شد رییس این شعبه. آذربایجان خلق جبههسی آزاد دیندارلار شعبهسی.
و اما جبهه خلق؛
در ۱۶ جولای ۱۹۸۹ حزب جبهه خلق (AXCP ) از سوی ابولفضل ائلچیبیگ، پناه حسیناف، حکمت حاجیزاده، توفیق قاسماف، عیسی قنبر ، زرتشت علیزاده، لیلا یونس، اعتبار ممدوف، رحیم قاضیاف، نجف نجفاف، یوسف صمد اوغلو، ثابت باقروف، صلحالدین اکبر، علیاکرم محبتاف و نعمت پناهلی با رهبری ابوالفضل ائلچیبیگ تاسیس شد. پس از مرگ ائلچیبیگ در سال ۲۰۰۰ این جبهه به دو شاخه کلاسیک (KXCP ) و رفرمیست تقسیم شد که رهبری شاخه اصلاحطلب را علی کریملی و رهبری جناح سنتی را میرمحمود میرعلیاف به عهده گرفتند. در سال ۲۰۰۴ انشعاب دیگری با عنوان حزب جبهه خلق کل آذربایجان (BAXCP ) با رهبری قدرت حسینقلیاف انجام شد. هم اکنون رهبر حزب جبهه خلق علی کریملی است که از ۲۲ آگوست ۲۰۰۰ در این سمت حضور دارد.
جبهه خلق در بدو تشکیل، متشکل از نیروهایی بود که طیف وسیعی از تمایلات غربگرایانه، چپ دموکرات تا ترکگرای افراطی را شامل میشد و اغلب چهرههای شاخص آن در همان دهه ۹۰ جدا شدند و حزب خود را تشکیل دادند. عیسی قنبر حزب "مساوات" را، اعتبار ممدوف حزب "استقلال ملی" را، و آراز علیزاده حزب "سوسیال دموکرات" را. خمینیچیهای اسلامگراها اما وصلهای تمام ناجور در این طیف بودند که بعدها مجبور به انشعاب شدند و حزب خود را تشکیل دادند و اسمش را گداشتند حزب اسلامی.
و اما حزب اسلامی؛
Azərbaycan İslam Partiyası ( AİP).
حزب اسلامی جمهوری آذربایجان، تنها حزبی است که فعالیت سیاسی را با گرایشات اسلامی آغاز کرد. حزب در سال ۱۹۹۲ به رهبری حاج علیاکرام علیاف تأسیس شد. رهبری حزب، خواهان ایجاد حکومت اسلامی در جمهوری آذربایجان بود و هرگونه گرایش ناسیونالیستی قومی را رد کرده، گسترش وتوسعه فرهنگ اسلامی را خواستار بود. و در نسلهای بعدی نیز بر این اصول اصرار دارد.
فعالیت حزب اسلامی در سال ۱۹۹۶ در دوره حیدر علیاف، توسط حکومت متوقف و تمام رهبران آن زندانی شدند. در سال ۲۰۰۶ رهبری حزب از حاجعلیاکرام علیاف به دکتر موسم صمداف منتقل شد. صمداف در پی اعتراض به تصویب قانون منع حجاب برای دانشآموزان دختر در جمهوری آذربایجان در سال ۲۰۱۰ دستگیر و زندانی شد. جانشین حزب، حجتالاسلام الهام علیاف هدایت حزب در غیاب دکتر صمداف را عهدهدار بود که او هم در در ۲۹ فوریه ۲۰۲۰ برابر با دهم اسفند ۹۸ از سوی سرویس امنیت دولت، احضار و به ۴ ماه حبس موقت محکوم شد و مقرر گردید بر اساس ماده ۲۷۴ قانون کیفری آذربایجان به اتهام خیانت به دولت، کمک به دولتها یا تشکیلاتهایی که علیه آذربایجان دشمنی می کنند و امثال آن، محاکمه شود. حجتالاسلام الهام علیاف هنوز در زندان است و رهبری حزب به عهده جانشین او عاکف حیدرلی است.
احیای اسلام و فرهنگ ملی وحدت مسلمین، کوشش در حفظ استقلال و وحدت جمهوری و گسترش مساجد و مراکز فرهنگی اسلامی، شکلگیری حکومت اسلامی در آذربایجان، رد پانترکیسم، حل مناقشه قرهباغ حتی از طریق نظامی، گرایشات ضد آمریکایی و ضد اسرائیلی و ضد غربی از مواضع اصلی حزب اسلامی جمهوری آذربایجان است.
از شخصیت های تراز اول و چهرههای شاخص حزب میتوان ابتدا به حاجعلیاکرام علیاف ، حجتالاسلام دکتر موسم صمداف، شهید حاج واقف عبداللهاف و سپس به عاکف حیدرلی، حجتالاسلام الهام علیاف، خانم نورسته ابراهیماوا و حاجی حاجآقا نوری اشاره کرد.
هفتهنامه "نبض" ارگان غیررسمی حزب بود و توسط قربان حبرییل اداره میشد که با جدا شدن او از حزب، انتشار آن متوقف گردید.
از شاهکارهای حاج علیاکرام به عنوان بنیانگذار جریان خمینیچیلر و بنیانگدار و نخستین دبیر کل حزب اسلامی، تربیت جانشین و سعه صدر در انتقال رهبریت حزب به جوانان است. حرکت حزب اسلامی در سالهای بعد موجب تولد جریانات دیگری شد که هنوز هم در سپهر سیاسی قفقاز فعالند.
وقتی تمام رهبران جریان اسلامگرایی شیعی در جمهوری آذربایجان از حزب اسلام تا سایر تشکلهای آن در زندانند یا تجربه زندان دارند یک معنا بیشتر ندارد و آن معنا ایت است که جریان خمینیچیلر بسیار قدرتمند است و رقیب جدی حاکمیت در صحنه سیاسی است.
نسل متاخر خمینیچیلر نه تنها در جمهوری آذربایجان و قفقاز، که در غرب آسیا و جهان اسلام حضور فعال دارند و نقشآفرینی میکنند.
باقی روایت بماند برای بعد. یا حق.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ ۱۱ اسفند ۹۹
@mehdinalbandie
https://www.anaj.ir/?p=7703
@Nardaran313
🔸
روایت پنجم
🔸
شوروی که فرو پاشید، خمینیچیلر به جبهه خلق پیوستند. این گروه دیندار، شعبهای به نام "دینداران آزاد" در جبهه خلق ایجاد کردند و حاج علیاکرام علیاف شد رییس این شعبه. آذربایجان خلق جبههسی آزاد دیندارلار شعبهسی.
و اما جبهه خلق؛
در ۱۶ جولای ۱۹۸۹ حزب جبهه خلق (AXCP ) از سوی ابولفضل ائلچیبیگ، پناه حسیناف، حکمت حاجیزاده، توفیق قاسماف، عیسی قنبر ، زرتشت علیزاده، لیلا یونس، اعتبار ممدوف، رحیم قاضیاف، نجف نجفاف، یوسف صمد اوغلو، ثابت باقروف، صلحالدین اکبر، علیاکرم محبتاف و نعمت پناهلی با رهبری ابوالفضل ائلچیبیگ تاسیس شد. پس از مرگ ائلچیبیگ در سال ۲۰۰۰ این جبهه به دو شاخه کلاسیک (KXCP ) و رفرمیست تقسیم شد که رهبری شاخه اصلاحطلب را علی کریملی و رهبری جناح سنتی را میرمحمود میرعلیاف به عهده گرفتند. در سال ۲۰۰۴ انشعاب دیگری با عنوان حزب جبهه خلق کل آذربایجان (BAXCP ) با رهبری قدرت حسینقلیاف انجام شد. هم اکنون رهبر حزب جبهه خلق علی کریملی است که از ۲۲ آگوست ۲۰۰۰ در این سمت حضور دارد.
جبهه خلق در بدو تشکیل، متشکل از نیروهایی بود که طیف وسیعی از تمایلات غربگرایانه، چپ دموکرات تا ترکگرای افراطی را شامل میشد و اغلب چهرههای شاخص آن در همان دهه ۹۰ جدا شدند و حزب خود را تشکیل دادند. عیسی قنبر حزب "مساوات" را، اعتبار ممدوف حزب "استقلال ملی" را، و آراز علیزاده حزب "سوسیال دموکرات" را. خمینیچیهای اسلامگراها اما وصلهای تمام ناجور در این طیف بودند که بعدها مجبور به انشعاب شدند و حزب خود را تشکیل دادند و اسمش را گداشتند حزب اسلامی.
و اما حزب اسلامی؛
Azərbaycan İslam Partiyası ( AİP).
حزب اسلامی جمهوری آذربایجان، تنها حزبی است که فعالیت سیاسی را با گرایشات اسلامی آغاز کرد. حزب در سال ۱۹۹۲ به رهبری حاج علیاکرام علیاف تأسیس شد. رهبری حزب، خواهان ایجاد حکومت اسلامی در جمهوری آذربایجان بود و هرگونه گرایش ناسیونالیستی قومی را رد کرده، گسترش وتوسعه فرهنگ اسلامی را خواستار بود. و در نسلهای بعدی نیز بر این اصول اصرار دارد.
فعالیت حزب اسلامی در سال ۱۹۹۶ در دوره حیدر علیاف، توسط حکومت متوقف و تمام رهبران آن زندانی شدند. در سال ۲۰۰۶ رهبری حزب از حاجعلیاکرام علیاف به دکتر موسم صمداف منتقل شد. صمداف در پی اعتراض به تصویب قانون منع حجاب برای دانشآموزان دختر در جمهوری آذربایجان در سال ۲۰۱۰ دستگیر و زندانی شد. جانشین حزب، حجتالاسلام الهام علیاف هدایت حزب در غیاب دکتر صمداف را عهدهدار بود که او هم در در ۲۹ فوریه ۲۰۲۰ برابر با دهم اسفند ۹۸ از سوی سرویس امنیت دولت، احضار و به ۴ ماه حبس موقت محکوم شد و مقرر گردید بر اساس ماده ۲۷۴ قانون کیفری آذربایجان به اتهام خیانت به دولت، کمک به دولتها یا تشکیلاتهایی که علیه آذربایجان دشمنی می کنند و امثال آن، محاکمه شود. حجتالاسلام الهام علیاف هنوز در زندان است و رهبری حزب به عهده جانشین او عاکف حیدرلی است.
احیای اسلام و فرهنگ ملی وحدت مسلمین، کوشش در حفظ استقلال و وحدت جمهوری و گسترش مساجد و مراکز فرهنگی اسلامی، شکلگیری حکومت اسلامی در آذربایجان، رد پانترکیسم، حل مناقشه قرهباغ حتی از طریق نظامی، گرایشات ضد آمریکایی و ضد اسرائیلی و ضد غربی از مواضع اصلی حزب اسلامی جمهوری آذربایجان است.
از شخصیت های تراز اول و چهرههای شاخص حزب میتوان ابتدا به حاجعلیاکرام علیاف ، حجتالاسلام دکتر موسم صمداف، شهید حاج واقف عبداللهاف و سپس به عاکف حیدرلی، حجتالاسلام الهام علیاف، خانم نورسته ابراهیماوا و حاجی حاجآقا نوری اشاره کرد.
هفتهنامه "نبض" ارگان غیررسمی حزب بود و توسط قربان حبرییل اداره میشد که با جدا شدن او از حزب، انتشار آن متوقف گردید.
از شاهکارهای حاج علیاکرام به عنوان بنیانگذار جریان خمینیچیلر و بنیانگدار و نخستین دبیر کل حزب اسلامی، تربیت جانشین و سعه صدر در انتقال رهبریت حزب به جوانان است. حرکت حزب اسلامی در سالهای بعد موجب تولد جریانات دیگری شد که هنوز هم در سپهر سیاسی قفقاز فعالند.
وقتی تمام رهبران جریان اسلامگرایی شیعی در جمهوری آذربایجان از حزب اسلام تا سایر تشکلهای آن در زندانند یا تجربه زندان دارند یک معنا بیشتر ندارد و آن معنا ایت است که جریان خمینیچیلر بسیار قدرتمند است و رقیب جدی حاکمیت در صحنه سیاسی است.
نسل متاخر خمینیچیلر نه تنها در جمهوری آذربایجان و قفقاز، که در غرب آسیا و جهان اسلام حضور فعال دارند و نقشآفرینی میکنند.
باقی روایت بماند برای بعد. یا حق.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ ۱۱ اسفند ۹۹
@mehdinalbandie
https://www.anaj.ir/?p=7703
@Nardaran313
پایگاه اطلاع رسانی آناج
حزب اسلامی وصله ناجور برای جبهه خلق آذربایجان - خمینی چیلر قسمت پنجم % حاج علی اکرام
خمینیچیلر وصلهای تمام ناجور در بین احزاب آذربایجان بودند که بعدها مجبور به انشعاب شدند و حزب خود را تشکیل دادند.
✅ مراسم بزرگداشت ابوذر قفقاز مرحوم حاجی علی اکرام علیزاده ناردانی مؤسس و رهبر حزب اسلام جمهوری آذربایجان در مصلای امام خمینی اردبیل
#خمینیچیلر
#حسینچیلر
@Nardaran313
#خمینیچیلر
#حسینچیلر
@Nardaran313
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خاطره طغرل میرزایف زائر اربعینی از شهید مهدی فرض الله زاده از شهدای جبهه قره باغ و از اهالی مسجد امام امت باکو
#خمینیچیلر
#حسینچیلر
✅@Nardaran313
#خمینیچیلر
#حسینچیلر
✅@Nardaran313