مدرسه تمدنی مصاف
2.22K subscribers
2.03K photos
269 videos
29 files
92 links
🎓 مدرسه تمدنی مصاف ایرانیان

نام شعبه اول: پویندگان خورشید

وبسایت
masafschool.com

ایتا
eitaa.com/Masaf_school

اینستاگرام
instagram.com/masafschool

توئیتر
twitter.com/masafschool

ارتباط با ما👇
🗣 my.masaf.ir/r/Telegram
Download Telegram
📸 #گزارش_تصویری

💠 بازدید دانش‌آموزان از نمایشگاه دائمی "پارک ملی هوافضا"

🔹این نمایشگاه به منظور آشنایی بیشتر دانش‌آموزان با توانمندی نیروی هوافضای سپاه در حوزه‌های مختلف موشکی، پدافند هوایی، پهپادی، عملیات هوایی و فضایی برگزار شد.

🗓۱۴ مرداد ۱۴۰۳

#واحد_فرهنگی
🏫 مدرسه تمدنی مصاف
☑️ @Masaf_school
📸 #گزارش_تصویری

◾️مراسم قرائت زیارت عاشورا

🗓۱۵ مرداد ۱۴۰۳

#مراسم
#واحد_فرهنگی
🏫 مدرسه تمدنی مصاف
☑️ @Masaf_school
👨‍🏫 #مشاوره

📚 تاثیر نگرش بر هوش

🔹می‌گویند شخصی سرکلاس ریاضی خوابش برد. وقتی که زنگ را زدند بیدار شد، باعجله دو مسأله را که روی تخته سیاه نوشته شده بود یادداشت کرد و به خیال اینکه استاد آنها را به عنوان تکلیف منزل داده است به منزل برد و تمام روز را برای حل آنها فکر کرد.

🔸هیچ یک را نتوانست حل کند، اما تمام آن هفته دست از کوشش برنداشت.سرانجام یکی را حل کرد و به کلاس آورد. استاد به کلی مبهوت شد، زیرا آن ها را بعنوان دو نمونه از مسائل غیر قابل حل ریاضی داده بود.

🔹اگر این دانشجو این موضوع را می دانست احتمالاً آن را حل نمی کرد، ولی چون به خود تلقین نکرده بود که مسأله غیر قابل حل است، بلکه برعکس فکر می کرد باید آن مسأله را حل کند و سرانجام راهی برای حل مسأله یافت.

حل نشدن مشکلات زندگی ما، به افکار خودمون بستگی داره.

🏫 مدرسه تمدنی مصاف
☑️ @Masaf_school
📸 #گزارش_تصویری

📝برگزاری آزمون قلم‌چی

🗓 جمعه ۱۹ مرداد ۱۴۰۳

#واحد_آموزشی
🏫 مدرسه تمدنی مصاف
☑️ @Masaf_school
📌 فینال کشتی شهید ابراهیم هادی

(بخش اول)

🔹مسابقات شروع شد. ابراهیم همه را یکی یکی از پیش رو برمیداشت. باچهار کشتی که برگزار کرد به نیمه نهایی رسید. کشتی‌ها را یا ضربه می کرد یا با امتیاز بالا می‌برد. دیدار نیمه نهایی با اینکه حریفش خیلی مطرح بود ولی ابراهیم برنده شد. با اقتدار به فینال رفت.

🔸مربی، آخرین توصیه ها را به ابراهیم گوشزد می‌کرد. در حالی که ابراهیم بندهای کفشش را می‌بست. بعد با هم به سمت تشک رفتند حریف ابراهیم هم وارد شد. هنوز داور نیامده بود. ابراهیم جلو رفت و با لبخند به حریفش سلام کرد و دست داد.حریف او چیزی گفت که متوجه نشدم. اما ابراهیم سرش را به علامت تایید تکان داد. بعد هم حریف او جایی را در بالای سالن بین تماشاگرها به او نشان داد!
من هم برگشتم و نگاه کردم. دیدم پیر زنی تنها تسبیح به دست، بالای سکوها نشسته.

🔹نفهمیدم چه گفتند و چه شد. اما ابراهیم خیلی بد کشتی را شروع کرد. همه اش دفاع می کرد. بیچاره مربی ابراهیم، اینقدر داد زد و راهنمایی کرد که صدایش گرفت. ابراهیم انگار چیزی از فریادهای مربی و حتی داد زدن های من را نمی‌شنید. فقط وقت را تلف می کرد.

🏫 مدرسه تمدنی مصاف
☑️ @Masaf_school
📌 فینال کشتی شهید ابراهیم هادی

(بخش دوم)

🔹حریف ابراهیم با اینکه در ابتدا خیلی ترسیده بود اما جرات پیدا کرد. مرتب حمله می کرد. ابراهیم هم با خونسردی مشغول دفاع بود.

🔸داور اولین اخطار و بعد هم دومین اخطار را به ابراهیم داد. در پایان هم ابراهیم سه اخطاره شد و باخت و حریف ابراهیم قهرمان ۷۴ کیلو شد.

🔹وقتی داور دست حریف را بالا می‌برد ابراهیم خوشحال بود! انگار که خودش قهرمان شده! بعد هر دو کشتی گیر یکدیگر را بغل کردند.حریف ابراهیم در حالی که از خوشحالی. گریه می‌کرد

🔸‏خم شد و دست ابراهیم را بوسید! دو کشتی‌گیر در حال خروج از سالن بودند. من از بالای سکوها پریدم پایین با عصبانیت رفتم سمتش داد زدم و گفتم: آدم عاقل، این چه وضع کشتی بود؟ بعد هم از زور عصبانیت با مشت زدم به بازوی ابراهیم و گفتم: آخه اگه نمیخوای کشتی بگیری بگو، ما رو هم معطل نکن

🔹ابراهیم خیلی آروم و با لبخند همیشگی گفت: اینقدر حرص نخور بعد سریع رفت تو رختکن، لباسهایش را پوشید. سرش را پایین انداخت و رفت. از زور عصبانیت به در و دیوار مشت می زدم. بعد یک گوشه نشستم.
نیم ساعتی گذشت. کمی آروم شدم.

🏫 مدرسه تمدنی مصاف
☑️ @Masaf_school
📌 فینال کشتی شهید ابراهیم هادی

(بخش سوم)

🔹راه افتادم که بروم.جلوی در ورزشگاه هنوز شلوغ بود. همان حریف، آمد به سمت منو گفت: شما رفیق آقا ابرام هستید، درسته؟ با عصبانیت گفتم: فرمایش؟ بی‌مقدمه گفت: آقا عجب رفیق با مرامی دارید.

🔸من قبل مسابقه به آقا ابرام گفتم، شک ندارم که از شما می خورم، اما هوای ما رو داشته باش، مادر و برادرام بالای سالن نشستند. کاری کن ما خیلی ضایع نشیم. بعد ادامه داد: رفیقتون سنگ تموم گذاشت. نمی‌دونی مادرم چقدر خوشحاله. بعد هم گریه اش گرفت.

🔹گفت: من تازه ازدواج کرده ام. به جایزه نقدی مسابقه هم خیلی احتیاج داشتم، نمی‌دونی چقدر خوشحالم مانده بودم که چه بگویم. کمی سکوت کردم و به چهره‌اش نگاه کردم. تازه فهمیدم ماجرا ازچه قرار بوده. بعد گفتم: رفیق، اگه من جای داش ابرام بودم، با این همه تمرین و سختی کشیدن این کارو نمی‌کردم. این کارا مخصوص آدمای بزرگی مثل آقا ابرامه

🏫 مدرسه تمدنی مصاف
☑️ @Masaf_school
📸 #گزارش_تصویری

📌 از ایران بریم یا نه؟

گفتمان آزاد دانش‌آموزان مدرسه تمدنی مصاف در خصوص مسئله مهاجرت

🗓 ۲۰ مرداد ۱۴۰۳

#واحد_فرهنگی
🏫 مدرسه تمدنی مصاف
☑️ @Masaf_school