This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مزرعهی خورشیدی روی آب
مزایای نصب پنلهای خورشیدی روی آب:
✔️ جلوگیری از افزایش دمای رودخانه (ناشی از تغییرات اقلیمی) و کاهش تبخیر آب آن؛
✔️ افزایش بازدهی تولید برق (تا ۱۲/۵٪)؛
✔️ افزایش عمر پنل؛
✔️ استفاده از فضاهای غیرقابل کشت و نزدیکتر به شهر؛
#انرژی
#جهان_توسعه
@iran_weather
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
مزایای نصب پنلهای خورشیدی روی آب:
✔️ جلوگیری از افزایش دمای رودخانه (ناشی از تغییرات اقلیمی) و کاهش تبخیر آب آن؛
✔️ افزایش بازدهی تولید برق (تا ۱۲/۵٪)؛
✔️ افزایش عمر پنل؛
✔️ استفاده از فضاهای غیرقابل کشت و نزدیکتر به شهر؛
#انرژی
#جهان_توسعه
@iran_weather
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍13👏4😍1
نامه را از زیر در بِنداز تو!
#مجتبی_لشکربلوکی
جوان بودم و در رشته مدیریت صنعتی درس میخواندم، اما به مباحث ملی و توسعه کشور علاقهمند بودم. پرس و جو کردم، گفتند استادی تازه از آمریکا آمده، جوان است و با سواد و حرفهای نو دارد؛ برو پیش او. کلاسش را پیدا کردم، بعد از کلاس، پیش او رفتم. به او گفتم که من نیازمند راهنمایی هستم و به این موضوعات علاقهمند. به من گفت: «برای آنکه با تو ملاقات کنم برو برنامهات برای ۲۵ سال آینده خودت را بنویس و از زیر در نامه را بنداز داخل اتاق. من برنامه ۲۵ سالهات را میخوانم و سپس وقت ملاقات میدهم.»
برایم بسیار تکاندهنده بود! ۲۵ ساله آینده!؟ تا حالا اصلا به چنین چیزی فکر نکرده بودم، اما این شرط باعث شد که چنین کنم. نوشتم و زیر در انداختم. خواند و وقت ملاقات داد و راهنماییام کرد. مسیر تحصیلات من به گونهای پیش رفت که در دوره دکتری، مدیریت توسعه خواندم.
آنچه خواندیم، خاطرهای بود از دکتر ابراهیم شیخ، که بعدها شد معاون شهردار تهران و اما آن استاد که بود؟ دکتر محمود سریع القلم.
تحلیل و تجویز راهبردی:
این نحوه کُنش دکتر سریع القلم سه درس و پیام برای همه ما دارد:
۱) کسانی که به فکر توسعه ایران هستند، اول باید خودشان توسعه یافته باشند. به تعبیر خود او، برای توسعه ایران نیازمند یک مجموعه قابلقبول از الیت (elite: نخبگان فکری و ابزاری) هستیم. کسانی که قدرت محاسباتی و تعاملاتی بالایی دارند، میتوانند تصمیمسازی و تصمیمگیری درست انجام دهند، به مناسبات جهانی مسلط هستند و در کل توانمندیهای شخصی بالایی دارند. او یکی از دلایل توسعهنیافتگی ایران را عدم وجود الیتهای متشکل، منسجم و موثر میداند.
۲) کسانی که به صورت بلندمدت به فکر ایران هستند، اول باید خودشان نگاه و افق بلندمدت داشته باشند. نمیشود برای ۱۰ تا ۳۰ سال آینده ایران سخن بگویی اما افق فکری خودت از یک هفته تجاوز نکند. او از دیرباز، «شخصیت ایرانی» را یکی از دلایل توسعهنیافتگی میداند. او در یکی از مقالههایش نوشته است: «توسعه، انسان ویژه میخواهد. نمیتوان هم توسعه را خواست و هم نامنظم بود. توسعهیافتگی؛ ذهن علمی، شخصیت کاری و انسان مسئولیتپذیر و قاعدهمند میخواهد.»
ایشان نوشتهای دارد به نام سی ویژگی ایران مطلوب. او مینویسد: «انسان ایرانی مطلوب، کسی است که مسئولیت کوتاهیها و اشتباهات خود را با صراحت میپذیرد، آنقدر قابل پیشبینی است که دیگران به او اعتماد میکنند، آنقدر نیازهای خود را معقول کرده که از دروغ گفتن بینیاز شده است، اگر در قراری یک دقیقه دیر کند از میزبان عذرخواهی میکند و محال است آشغالی به زمین بریزد یا به بیرون پرت کند.» در همین چند ویژگی تاکید بر نظم، مسئولیتپذیری، قاعدهمندی و انتقادپذیری را میتوانید ببیند.
۳) و آموزه سوم و البته مهمترین آموزه: برای معلم بودن، نیازی نیست که شما کلاسِ درس داشته باشید. هر رفتار شما میتواند یک درس یا یک کلاسِ درس باشد. او با چنین رفتاری نشان داد که میتوان و باید «معلم بیکلاس» بود. معلمی که برای تربیت روح و اندیشه و شخصیت، دیگر معطل کلاس و تدریس رسمی نیست.
من از معلمان بی کلاس بسیار آموخته ام:
از راننده ای که به من انصاف را آموخت. همکاری که به من یاد داد دقیق باشم. مدیری که باعث شد منظم شوم. پاکبانی که وجدان کاری را به من آموزاند. تعمیرکاری که صداقت را برایم برجسته کرد. سیاستمداری که معذرت خواهی کرد و مدرسی که به نادانی اش اعتراف می کرد و یاد گرفتم که اشکال ندارد ندانم و خطا کنم، اشکال اینجاست که به خطا و نادانی خود اعتراف نکنم. معلمان بی کلاس تسهیل گر و کنشگر توسعه اند.
@Dr_Lashkarbolouki
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#مجتبی_لشکربلوکی
جوان بودم و در رشته مدیریت صنعتی درس میخواندم، اما به مباحث ملی و توسعه کشور علاقهمند بودم. پرس و جو کردم، گفتند استادی تازه از آمریکا آمده، جوان است و با سواد و حرفهای نو دارد؛ برو پیش او. کلاسش را پیدا کردم، بعد از کلاس، پیش او رفتم. به او گفتم که من نیازمند راهنمایی هستم و به این موضوعات علاقهمند. به من گفت: «برای آنکه با تو ملاقات کنم برو برنامهات برای ۲۵ سال آینده خودت را بنویس و از زیر در نامه را بنداز داخل اتاق. من برنامه ۲۵ سالهات را میخوانم و سپس وقت ملاقات میدهم.»
برایم بسیار تکاندهنده بود! ۲۵ ساله آینده!؟ تا حالا اصلا به چنین چیزی فکر نکرده بودم، اما این شرط باعث شد که چنین کنم. نوشتم و زیر در انداختم. خواند و وقت ملاقات داد و راهنماییام کرد. مسیر تحصیلات من به گونهای پیش رفت که در دوره دکتری، مدیریت توسعه خواندم.
آنچه خواندیم، خاطرهای بود از دکتر ابراهیم شیخ، که بعدها شد معاون شهردار تهران و اما آن استاد که بود؟ دکتر محمود سریع القلم.
تحلیل و تجویز راهبردی:
این نحوه کُنش دکتر سریع القلم سه درس و پیام برای همه ما دارد:
۱) کسانی که به فکر توسعه ایران هستند، اول باید خودشان توسعه یافته باشند. به تعبیر خود او، برای توسعه ایران نیازمند یک مجموعه قابلقبول از الیت (elite: نخبگان فکری و ابزاری) هستیم. کسانی که قدرت محاسباتی و تعاملاتی بالایی دارند، میتوانند تصمیمسازی و تصمیمگیری درست انجام دهند، به مناسبات جهانی مسلط هستند و در کل توانمندیهای شخصی بالایی دارند. او یکی از دلایل توسعهنیافتگی ایران را عدم وجود الیتهای متشکل، منسجم و موثر میداند.
۲) کسانی که به صورت بلندمدت به فکر ایران هستند، اول باید خودشان نگاه و افق بلندمدت داشته باشند. نمیشود برای ۱۰ تا ۳۰ سال آینده ایران سخن بگویی اما افق فکری خودت از یک هفته تجاوز نکند. او از دیرباز، «شخصیت ایرانی» را یکی از دلایل توسعهنیافتگی میداند. او در یکی از مقالههایش نوشته است: «توسعه، انسان ویژه میخواهد. نمیتوان هم توسعه را خواست و هم نامنظم بود. توسعهیافتگی؛ ذهن علمی، شخصیت کاری و انسان مسئولیتپذیر و قاعدهمند میخواهد.»
ایشان نوشتهای دارد به نام سی ویژگی ایران مطلوب. او مینویسد: «انسان ایرانی مطلوب، کسی است که مسئولیت کوتاهیها و اشتباهات خود را با صراحت میپذیرد، آنقدر قابل پیشبینی است که دیگران به او اعتماد میکنند، آنقدر نیازهای خود را معقول کرده که از دروغ گفتن بینیاز شده است، اگر در قراری یک دقیقه دیر کند از میزبان عذرخواهی میکند و محال است آشغالی به زمین بریزد یا به بیرون پرت کند.» در همین چند ویژگی تاکید بر نظم، مسئولیتپذیری، قاعدهمندی و انتقادپذیری را میتوانید ببیند.
۳) و آموزه سوم و البته مهمترین آموزه: برای معلم بودن، نیازی نیست که شما کلاسِ درس داشته باشید. هر رفتار شما میتواند یک درس یا یک کلاسِ درس باشد. او با چنین رفتاری نشان داد که میتوان و باید «معلم بیکلاس» بود. معلمی که برای تربیت روح و اندیشه و شخصیت، دیگر معطل کلاس و تدریس رسمی نیست.
من از معلمان بی کلاس بسیار آموخته ام:
از راننده ای که به من انصاف را آموخت. همکاری که به من یاد داد دقیق باشم. مدیری که باعث شد منظم شوم. پاکبانی که وجدان کاری را به من آموزاند. تعمیرکاری که صداقت را برایم برجسته کرد. سیاستمداری که معذرت خواهی کرد و مدرسی که به نادانی اش اعتراف می کرد و یاد گرفتم که اشکال ندارد ندانم و خطا کنم، اشکال اینجاست که به خطا و نادانی خود اعتراف نکنم. معلمان بی کلاس تسهیل گر و کنشگر توسعه اند.
@Dr_Lashkarbolouki
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍19👏6❤3
خارج از کنترل
طرح روزنامهی فرانسوی «لوموند» با موضوع غرق شدن والدین در فضای مجازی و بیتوجهی آنها به فرزندانشان!
#پدر_مادر
#فضای_مجازی
@EtudesFrancaisesetEuropeennes
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
طرح روزنامهی فرانسوی «لوموند» با موضوع غرق شدن والدین در فضای مجازی و بیتوجهی آنها به فرزندانشان!
#پدر_مادر
#فضای_مجازی
@EtudesFrancaisesetEuropeennes
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
💔6👍4👎1👀1
تمام آن را با چرم بپوشانید!
#پما_چودرون
#Pema_Chödrön
این دنیای کثیف، این مردم کثیف، این دولت کثیف، همهی چیزهای کثیف... هوای کثیف... فلان فلان و فلان كثيف. ما اندوهگینیم. اینجا خیلی گرم است. خیلی سرد است. این بو را دوست ندارم. قد فردی که جلوی ماست خیلی بلند است و فرد کناریام خیلی چاق است. آن یکی عطر زده و مــن بــه آن آلرژی دارم... و فلان و فلان!
مثل این است که با پای برهنه از روی شن داغ یا شیشههای شکسته رد میشویم یا در دشتی پر از خار هستیم. پاهای شما عریان است و میگویید: «خیلی سخته. واقعاً دردناکه! وحشتناکه! خیلی تیزه! خیلی درد داره! خیلی داغه!» اما یک ایدهی عالی دارید. میخواهید هرجا میروید، آنجا را با چرم بپوشانید تا پاهای شما دیگر زخمی نشود.
اینکه هرجا میروید چرم پهن میکنید تا از درد در امان باشید، مثل این است که بگویید: «میخوام از دست اون زن و اون مرد خلاص شم. میخوام دمای درست رو تعیین کنم و استفاده از عطر رو تو دنیا ممنوع کنم. با این روش، دیگه هیچ چی تو هیچ جای دنیا نیست که آزارم بده. میخوام از شــر همــه چــی از جمله حشرات موذی تو همه جای دنیا خلاص شم. بعدش میشم یه فرد خیلی خوشحال و راضی.»
ما میخندیم! ولی این کاری است که همهمان انجام میدهیم. ما با این شیوه به مسائل نزدیک میشویم. فکر میکنیم اگر بتوانم از شر هر چیزی خلاص شویم یا آن را با چرم بپوشانیم، درد ما هم از بین خواهد رفت. خب مطمئناً همین طور میشود؛ چراکه دیگر چیزی پاهایمان را خراش نمیدهد. این منطقی است؛ مگر نه؟ در واقعیت اصلاً منطقی به نظر نمیآید.
اما چه میشود اگر چرم را دور پای خود بپیچید؟ به بیان دیگر، اگر کفش بپوشید پس میتوانید از روی شن داغ و شیشهی شکسته و تیغها رد شوید و اذیت هم نشوید. پس قیاس بـه ایــن صورت است که اگر به جای تلاش برای تغییر هر چیزی در دنیای خارج، روی ذهن خودتان کار کنید، غضب شما فروخواهد نشست.
از کتاب «شجاعت در برهوت» اثر «برنه براون»
#تفاوت
#پذیرش
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#پما_چودرون
#Pema_Chödrön
این دنیای کثیف، این مردم کثیف، این دولت کثیف، همهی چیزهای کثیف... هوای کثیف... فلان فلان و فلان كثيف. ما اندوهگینیم. اینجا خیلی گرم است. خیلی سرد است. این بو را دوست ندارم. قد فردی که جلوی ماست خیلی بلند است و فرد کناریام خیلی چاق است. آن یکی عطر زده و مــن بــه آن آلرژی دارم... و فلان و فلان!
مثل این است که با پای برهنه از روی شن داغ یا شیشههای شکسته رد میشویم یا در دشتی پر از خار هستیم. پاهای شما عریان است و میگویید: «خیلی سخته. واقعاً دردناکه! وحشتناکه! خیلی تیزه! خیلی درد داره! خیلی داغه!» اما یک ایدهی عالی دارید. میخواهید هرجا میروید، آنجا را با چرم بپوشانید تا پاهای شما دیگر زخمی نشود.
اینکه هرجا میروید چرم پهن میکنید تا از درد در امان باشید، مثل این است که بگویید: «میخوام از دست اون زن و اون مرد خلاص شم. میخوام دمای درست رو تعیین کنم و استفاده از عطر رو تو دنیا ممنوع کنم. با این روش، دیگه هیچ چی تو هیچ جای دنیا نیست که آزارم بده. میخوام از شــر همــه چــی از جمله حشرات موذی تو همه جای دنیا خلاص شم. بعدش میشم یه فرد خیلی خوشحال و راضی.»
ما میخندیم! ولی این کاری است که همهمان انجام میدهیم. ما با این شیوه به مسائل نزدیک میشویم. فکر میکنیم اگر بتوانم از شر هر چیزی خلاص شویم یا آن را با چرم بپوشانیم، درد ما هم از بین خواهد رفت. خب مطمئناً همین طور میشود؛ چراکه دیگر چیزی پاهایمان را خراش نمیدهد. این منطقی است؛ مگر نه؟ در واقعیت اصلاً منطقی به نظر نمیآید.
اما چه میشود اگر چرم را دور پای خود بپیچید؟ به بیان دیگر، اگر کفش بپوشید پس میتوانید از روی شن داغ و شیشهی شکسته و تیغها رد شوید و اذیت هم نشوید. پس قیاس بـه ایــن صورت است که اگر به جای تلاش برای تغییر هر چیزی در دنیای خارج، روی ذهن خودتان کار کنید، غضب شما فروخواهد نشست.
از کتاب «شجاعت در برهوت» اثر «برنه براون»
#تفاوت
#پذیرش
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍24👏2👎1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
آیا پایان بشریت نزدیک است؟
در این ویدئو، با داستان زندگی «بِن» آشنا میشویم که در حال آمادهسازی مکانی برای نجات انسان در آخرالزمان است.
تغییر اقلیم، اساسیترین مسئلهی پیش روی کل جهان است. در برخی از نقاط جهان، شکلی از رویدادهای آخرالزمانی مانند ذوب شدن یخهای گرینلند، تغییر جریانهای اقیانوسی و ... در حال وقوع هستند.
نظرسنجی میان دهها هزار کودک در سال گذشته نشان داد نیمی معتقدند انسان محکوم به نابودی است.
نظر دانشمندان چیست؟
گزارشی از DW، ترجمه و زیرنویس شده در «انتخاب»
@EntekhabTV_channel
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
در این ویدئو، با داستان زندگی «بِن» آشنا میشویم که در حال آمادهسازی مکانی برای نجات انسان در آخرالزمان است.
تغییر اقلیم، اساسیترین مسئلهی پیش روی کل جهان است. در برخی از نقاط جهان، شکلی از رویدادهای آخرالزمانی مانند ذوب شدن یخهای گرینلند، تغییر جریانهای اقیانوسی و ... در حال وقوع هستند.
نظرسنجی میان دهها هزار کودک در سال گذشته نشان داد نیمی معتقدند انسان محکوم به نابودی است.
نظر دانشمندان چیست؟
گزارشی از DW، ترجمه و زیرنویس شده در «انتخاب»
@EntekhabTV_channel
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍8😢3❤1
نگرش متفاوت
استاد هاکوئین (فرزانهی بزرگ ژاپنی)، معبدی داشت که در آن صدها نفر مشغول تحصیل درس و حکمت بودند. یکی از شاگردان، دزد بود و از همه دزدی میکرد. دزدیهای او به حدی زیاد شده بود که بالاخره شاگردان به استاد هاکوئین شکایت کردند و از او خواستند که آن شاگردِ دزد را اخراج کند.
استاد هاکوئین نپذیرفت. شاگردان به استاد گفتند: «ما از دست شما دلخوریم. چگونه یک نفر را به صدها نفر ترجیح میدهید؟ اینجا دیگر جای ما نیست.»
استاد، درِ معبد را باز کرد و گفت: «بفرمایید بروید! شما را همه خواهند پذیرفت. همهجا برای شما جا هست. اینجا برای او ساخته شده است!»
#هاکوئین
#نگرش
#داستان_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
استاد هاکوئین (فرزانهی بزرگ ژاپنی)، معبدی داشت که در آن صدها نفر مشغول تحصیل درس و حکمت بودند. یکی از شاگردان، دزد بود و از همه دزدی میکرد. دزدیهای او به حدی زیاد شده بود که بالاخره شاگردان به استاد هاکوئین شکایت کردند و از او خواستند که آن شاگردِ دزد را اخراج کند.
استاد هاکوئین نپذیرفت. شاگردان به استاد گفتند: «ما از دست شما دلخوریم. چگونه یک نفر را به صدها نفر ترجیح میدهید؟ اینجا دیگر جای ما نیست.»
استاد، درِ معبد را باز کرد و گفت: «بفرمایید بروید! شما را همه خواهند پذیرفت. همهجا برای شما جا هست. اینجا برای او ساخته شده است!»
#هاکوئین
#نگرش
#داستان_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍12❤5👎4🤔3🙏3
نظام تصمیمگیری و توسعهی ایران
#محمود_سریعالقلم🎤
🎧فایل صوتی ضمیمه شده است🎧
توسعه، اصول مشخصی دارد و بدون شناخت و رعایت این اصول، نمیتوان به آن دست یافت.
ژاپنیها فرآیند توسعه را با سیستمسازی آغاز کردند و ایرانیها به سراغ دموکراسی و آزادی سیاسی رفتند. زیربنای ساختمان توسعه، نهادسازی، سیستمسازی و تولید ثروت است. دموکراسی در طبقهی چهارم قرار میگیرد. سلسله مراتب توسعه بر مبنای تجربهی بشری به دست آمده و تمام کشورهای توسعهیافته آن را طی کردهاند اما ما به آن اهمیتی ندادیم.
بهترین نظریه در مورد اقتصاد سیاسی در زمینه توسعه به «تصمیمگیری» مربوط میشود که نویسندهی آن برندهی جایزهی نوبل شد.
اصول تصمیمگیری که ما در هر کدام از این اصول بحران داریم:
۱) آماده بودن برای پذیرش اطلاعات جدید
۲) در نظر گرفتن و استفاده از تمام دیدگاههای متنوع
۳) در نظر گرفتن همهی گزینهها و مسیرهای قابل تصور و موجود
۴) اهمیت برابر قائل شدن برای بررسی همهی گزینهها و مسیرها و نه فقط مسیر و گزینهی دلخواهمان
۵) بررسی پیامدها و نقاط مثبت و منفی هر کدام از گزینهها و مسیرها از منظر دیدگاههای متنوع
۶) باز گذاشتن فضا برای مفهوم مقدس «نقد»
۷) لحاظ کردن استدلال به جای اقتدار
۸) تصمیمگیری «گروهی» به جای تصمیمگیری «فردی» و «کاریزماتیک»
تشکل اقتصادی بر نظام حزبی مقدم است و آزادی «اقتصادی» و آزادی «فکری» از آزادی «سیاسی» اهمیت بیشتری دارند:
حق رأی زنان در سوئیس: حدود ۵۰ سال سابقه
تجربهی دموکراتیک بشری: کمتر از ۱۰۰ سال سابقه
دانشگاههای انگلستان: حدود ۴۰۰ سال سابقه
سندیکاهای کارگری: حدود ۲۰۰ سال سابقه
روزنامهها: حدود ۱۸۰ سال سابقه
موانع فرهنگی تصمیمگیری در سطوح خرد و کلان:
۱) خیلی زیاد اهل قضاوت (بر مبنای اطلاعات محدود) هستیم.
۲) تمایل بسیار زیاد به یکسانسازی داریم و تفاوت و تنوع را برنمیتابیم.
۳) تمایل به انطباق با شرایط، همرنگ شدن و تغییر لحظهای تفکرمان داریم.
۴) به جای تصمیمگیری با «سیستمها» به دنبال تصمیمگیری با «افراد» هستیم.
۵) قدرت را متمرکز میکنیم و به گردش قدرت، تن نمیدهیم.
۶) به جای «توانایی» و «کارآیی»، بر مبنای «ارادت» کارها را پیش میبریم.
۷) شخصیتهایی دارای نظام فکری چندوجهی، مبهم و غیرشفاف هستیم.
۸) انتقادپذیر نیستیم و نقد «فکر» را با نقد «شخص» اشتباه میگیریم.
#تصمیمگیری
زمان= ۴۱:۱۵
حجم= ۴۰ مگابایت
#آوای_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#محمود_سریعالقلم🎤
🎧فایل صوتی ضمیمه شده است🎧
توسعه، اصول مشخصی دارد و بدون شناخت و رعایت این اصول، نمیتوان به آن دست یافت.
ژاپنیها فرآیند توسعه را با سیستمسازی آغاز کردند و ایرانیها به سراغ دموکراسی و آزادی سیاسی رفتند. زیربنای ساختمان توسعه، نهادسازی، سیستمسازی و تولید ثروت است. دموکراسی در طبقهی چهارم قرار میگیرد. سلسله مراتب توسعه بر مبنای تجربهی بشری به دست آمده و تمام کشورهای توسعهیافته آن را طی کردهاند اما ما به آن اهمیتی ندادیم.
بهترین نظریه در مورد اقتصاد سیاسی در زمینه توسعه به «تصمیمگیری» مربوط میشود که نویسندهی آن برندهی جایزهی نوبل شد.
اصول تصمیمگیری که ما در هر کدام از این اصول بحران داریم:
۱) آماده بودن برای پذیرش اطلاعات جدید
۲) در نظر گرفتن و استفاده از تمام دیدگاههای متنوع
۳) در نظر گرفتن همهی گزینهها و مسیرهای قابل تصور و موجود
۴) اهمیت برابر قائل شدن برای بررسی همهی گزینهها و مسیرها و نه فقط مسیر و گزینهی دلخواهمان
۵) بررسی پیامدها و نقاط مثبت و منفی هر کدام از گزینهها و مسیرها از منظر دیدگاههای متنوع
۶) باز گذاشتن فضا برای مفهوم مقدس «نقد»
۷) لحاظ کردن استدلال به جای اقتدار
۸) تصمیمگیری «گروهی» به جای تصمیمگیری «فردی» و «کاریزماتیک»
تشکل اقتصادی بر نظام حزبی مقدم است و آزادی «اقتصادی» و آزادی «فکری» از آزادی «سیاسی» اهمیت بیشتری دارند:
حق رأی زنان در سوئیس: حدود ۵۰ سال سابقه
تجربهی دموکراتیک بشری: کمتر از ۱۰۰ سال سابقه
دانشگاههای انگلستان: حدود ۴۰۰ سال سابقه
سندیکاهای کارگری: حدود ۲۰۰ سال سابقه
روزنامهها: حدود ۱۸۰ سال سابقه
موانع فرهنگی تصمیمگیری در سطوح خرد و کلان:
۱) خیلی زیاد اهل قضاوت (بر مبنای اطلاعات محدود) هستیم.
۲) تمایل بسیار زیاد به یکسانسازی داریم و تفاوت و تنوع را برنمیتابیم.
۳) تمایل به انطباق با شرایط، همرنگ شدن و تغییر لحظهای تفکرمان داریم.
۴) به جای تصمیمگیری با «سیستمها» به دنبال تصمیمگیری با «افراد» هستیم.
۵) قدرت را متمرکز میکنیم و به گردش قدرت، تن نمیدهیم.
۶) به جای «توانایی» و «کارآیی»، بر مبنای «ارادت» کارها را پیش میبریم.
۷) شخصیتهایی دارای نظام فکری چندوجهی، مبهم و غیرشفاف هستیم.
۸) انتقادپذیر نیستیم و نقد «فکر» را با نقد «شخص» اشتباه میگیریم.
#تصمیمگیری
زمان= ۴۱:۱۵
حجم= ۴۰ مگابایت
#آوای_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
Telegram
attach 📎
👍17👏3❤1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شادی زیبای بعد از پیروزی
فرزاد صفوی، عضو تیم ملی پاراکاراتهی ایران، در چارچوب مسابقات پاراکاراته قهرمانی آسیا در مالزی، بعد از پیروزی مقابل رقیب عربستانی به سوی او رفت و دست او را بالا گرفت.
فرزاد صفوی در رشته پاراکاراته در دسته سندروم داون در این رقابتها حضور داشت. حرکت زیبای این ورزشکار ایرانی مورد توجه بسیاری از کاربران شبکههای اجتماعی قرار گرفته است.
#انسانیت
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
فرزاد صفوی، عضو تیم ملی پاراکاراتهی ایران، در چارچوب مسابقات پاراکاراته قهرمانی آسیا در مالزی، بعد از پیروزی مقابل رقیب عربستانی به سوی او رفت و دست او را بالا گرفت.
فرزاد صفوی در رشته پاراکاراته در دسته سندروم داون در این رقابتها حضور داشت. حرکت زیبای این ورزشکار ایرانی مورد توجه بسیاری از کاربران شبکههای اجتماعی قرار گرفته است.
#انسانیت
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
❤21😍5👏4🍓3👍1
کوتاه کردن پاچهی شلوار، وقت دارد!
#محمد_فاضلی
مردی شلواری خریده بود که پاچههای آن برایش بلند بود. به خانه که رسید به همسرش گفت شلوار را ده سانت کوتاه کند. همسرش مشغول کاری بود و گفت بگذار انجام میدهم. مرد دید امیدی به زن نیست، سراغ دخترش رفت و گفت دخترم این شلوار را ده سانت کوتاه کن. دختر نیز گفت حالا درس دارم، بگذار انجام میدهم.
مرد دید از تنور این دو آبی گرم نمیشود، خودش دست به کار شد و ده سانت از طول شلوار برید. نیمهشب همسرش هم به یاد افتاد و بلند شد ده سانت دیگر کوتاه کرد. دختر بیچاره هم بیخبر از همه جا صبح زود، قبل از سر کار رفتن پدر بلند شد و ده سانت هم او کوتاه کرد. مرد که موقع رفتن شلوار را پوشید، شلواری شده بود!
سیاست و سیاستگذاری هم عین شلواری میماند که باید به موقع، ده سانت از طولش کم کرد. این که هر کسی هر وقت یادش افتاد، بیخبر از سابقه، ده سانت کوتاه کند، نه سیاست است نه سیاستگذاری.
نتیجه
اول: در سیاست، شلوار بلندتر از قد خودتان نخرید.
دوم: اگر به هر دلیل خریدید، به موقع کوتاهش کنید.
سوم: سیاست و سیاستگذاری ماهی نیست که هر وقت از آب بگیرید تازه باشد، وقت دارد.
چهارم: کوتاه و بلند کردنش را فقط به یک عامل مشخص مسئول بسپارید.
پنجم: اهمیت زمان در سیاست را جدی بگیرید؛ فرقی نمیکند سیاست اجتماعی، خارجی، داخلی، پولی، ارزی، بورسی، آبی، خاکی، بادی، سازی، شادی، هادی و... باشد. سیاست در بستر زمان معنا دارد.
#سیاست
@fazeli_mohammad
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#محمد_فاضلی
مردی شلواری خریده بود که پاچههای آن برایش بلند بود. به خانه که رسید به همسرش گفت شلوار را ده سانت کوتاه کند. همسرش مشغول کاری بود و گفت بگذار انجام میدهم. مرد دید امیدی به زن نیست، سراغ دخترش رفت و گفت دخترم این شلوار را ده سانت کوتاه کن. دختر نیز گفت حالا درس دارم، بگذار انجام میدهم.
مرد دید از تنور این دو آبی گرم نمیشود، خودش دست به کار شد و ده سانت از طول شلوار برید. نیمهشب همسرش هم به یاد افتاد و بلند شد ده سانت دیگر کوتاه کرد. دختر بیچاره هم بیخبر از همه جا صبح زود، قبل از سر کار رفتن پدر بلند شد و ده سانت هم او کوتاه کرد. مرد که موقع رفتن شلوار را پوشید، شلواری شده بود!
سیاست و سیاستگذاری هم عین شلواری میماند که باید به موقع، ده سانت از طولش کم کرد. این که هر کسی هر وقت یادش افتاد، بیخبر از سابقه، ده سانت کوتاه کند، نه سیاست است نه سیاستگذاری.
نتیجه
اول: در سیاست، شلوار بلندتر از قد خودتان نخرید.
دوم: اگر به هر دلیل خریدید، به موقع کوتاهش کنید.
سوم: سیاست و سیاستگذاری ماهی نیست که هر وقت از آب بگیرید تازه باشد، وقت دارد.
چهارم: کوتاه و بلند کردنش را فقط به یک عامل مشخص مسئول بسپارید.
پنجم: اهمیت زمان در سیاست را جدی بگیرید؛ فرقی نمیکند سیاست اجتماعی، خارجی، داخلی، پولی، ارزی، بورسی، آبی، خاکی، بادی، سازی، شادی، هادی و... باشد. سیاست در بستر زمان معنا دارد.
#سیاست
@fazeli_mohammad
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍38👏8
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بیماری «کی بهترینه!»
با مبتلا شدن به این بیماری، مدام در هر زمینهای سؤالهای زیر را از خود و دیگران میپرسیم:
کی باخت؟ کی برد؟ کی خوبه؟ کی بده؟ کی بهتره؟ کی بدتره؟ کی بهترینه؟ کی بدترینه؟
وقتی بهبود یافتیم، این سؤالات از ذهنمان حذف میشوند و متوجه میشویم هر انسان، وجودی منحصر به فرد بوده و برای خودش ارزشمند است.
#تفاوت
#پذیرش
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
با مبتلا شدن به این بیماری، مدام در هر زمینهای سؤالهای زیر را از خود و دیگران میپرسیم:
کی باخت؟ کی برد؟ کی خوبه؟ کی بده؟ کی بهتره؟ کی بدتره؟ کی بهترینه؟ کی بدترینه؟
وقتی بهبود یافتیم، این سؤالات از ذهنمان حذف میشوند و متوجه میشویم هر انسان، وجودی منحصر به فرد بوده و برای خودش ارزشمند است.
#تفاوت
#پذیرش
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍19❤5👏4🍓2👎1
بسازید!
گر شد از جور شما خانهی موری ویران
خانهی خویش محال است که آباد کنید...
#اینترنت
#کسبوکار
#محمد_فاضلی
@fazeli_mohammad
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
گر شد از جور شما خانهی موری ویران
خانهی خویش محال است که آباد کنید...
#اینترنت
#کسبوکار
#محمد_فاضلی
@fazeli_mohammad
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍30❤3
چهار توصیهی گوته
گوته برای توسعهی فردی، توصیه میکند که هر فرد چهار کار را هر روز انجام دهد:
✔️ شنیدن یک موسیقی خوب!
✔️ تماشای یک معماری زیبا!
✔️ خواندن یک شعر خوب!
✔️ انجام یک کار خوب، بیتوجه به پاداش آن!
#گوته
#توسعه_فردی
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
گوته برای توسعهی فردی، توصیه میکند که هر فرد چهار کار را هر روز انجام دهد:
✔️ شنیدن یک موسیقی خوب!
✔️ تماشای یک معماری زیبا!
✔️ خواندن یک شعر خوب!
✔️ انجام یک کار خوب، بیتوجه به پاداش آن!
#گوته
#توسعه_فردی
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍28❤7👏2
آغاز خوشبختی
#ویولا_دیویس
#Viola_Davis
سهچهارم از زندگیام، اینگونه طی شد که حس میکردم وصلهی ناجورم. از نظر فیزیکی، همرنگ جماعت نبودم. در ناحیهی کاتولیک ایرلندی و در جزیرهی راد با دخترهای سفیدپوست با موی بلند زندگی میکردم.
دختری موفرفری و چاق با پوست تیره بودم که متفاوت صحبت میکرد. خوشکل نبودم. با فقری تحقیرکننده بزرگ شده بودم و از نظر روحی آسیبهای زیادی داشتم. پدرم مردی الکلی و خشن بود. تا سیزده سالگی رختخوابم را خیس میکردم و همیشه بو میدادم. معلمها بوی مرا تحمل نمیکردند. اشتباه بودم!
تا سی و هشت سالگی، زندگی فاجعهای داشتم. با این حال، همیشه حسی درونم بود که یک زن قوی هستم، اما دنبال خوشیهای فستفودی بودم؛ یکجور رضایت سریع و آسان. همیشه در ذهنم این بود که «هیچی خوب نیس، هیچی کافی نیس، هیچی خوب نیس»
تا اینکه درمانگرم پرسید: «چی میشه اگه هیچی تغییر نکنه؟ نه دیدگاهت، نه وزنت، نه موفقیتت، نه شکستت، ....
سؤال عجیبی بود. بالاخره رها شدم. برای اولین بار فکر کردم که «میدونی چیه؟ آره! خوبه. واقعاً همینجوری خوبه» و خوشبختی من از همانجا آغاز شد؛ جایی که خودم را همانطور که بودم و زندگیام را همانطور که بود پذیرفتم و آن را دوست داشتم. از همان نقطه بود که اتفاقاً تغییر هم آغاز شد.
خوشبختی جایی آغاز شد که من بیقید و شرط، عاشق خودم و زندگیام شدم. حتی وقتی که داشتم جایزهی اسکار را دریافت میکردم، احساس نمیکردم در آن لحظه خودم را بیشتر دوست دارم و حس خوشبختی بیشتری نداشتم. چون من به هر حال (چه با اسکار و چه بیاسکار) آدم خوشبختی بودم؛ اسکار فقط خوشحالترم کرده بود.
«ویولا دیویس»، اولین بازیگر زن سیاهپوستی است که تاج سهگانهی بازیگری را برنده شد، اسکار بهترین بازیگر زن نقش مکمل را گرفت و مجلهی تایم، در سال ۲۰۱۷ او را یکی از صد چهرهی اثرگذار دنیا معرفی کرد.
داستان زندگی «ویولا دیویس» نمونهای از شجاعت در مواجهه با درد و آسیبپذیری با وجود ترس است.
#پذیرش
#داستان_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#ویولا_دیویس
#Viola_Davis
سهچهارم از زندگیام، اینگونه طی شد که حس میکردم وصلهی ناجورم. از نظر فیزیکی، همرنگ جماعت نبودم. در ناحیهی کاتولیک ایرلندی و در جزیرهی راد با دخترهای سفیدپوست با موی بلند زندگی میکردم.
دختری موفرفری و چاق با پوست تیره بودم که متفاوت صحبت میکرد. خوشکل نبودم. با فقری تحقیرکننده بزرگ شده بودم و از نظر روحی آسیبهای زیادی داشتم. پدرم مردی الکلی و خشن بود. تا سیزده سالگی رختخوابم را خیس میکردم و همیشه بو میدادم. معلمها بوی مرا تحمل نمیکردند. اشتباه بودم!
تا سی و هشت سالگی، زندگی فاجعهای داشتم. با این حال، همیشه حسی درونم بود که یک زن قوی هستم، اما دنبال خوشیهای فستفودی بودم؛ یکجور رضایت سریع و آسان. همیشه در ذهنم این بود که «هیچی خوب نیس، هیچی کافی نیس، هیچی خوب نیس»
تا اینکه درمانگرم پرسید: «چی میشه اگه هیچی تغییر نکنه؟ نه دیدگاهت، نه وزنت، نه موفقیتت، نه شکستت، ....
سؤال عجیبی بود. بالاخره رها شدم. برای اولین بار فکر کردم که «میدونی چیه؟ آره! خوبه. واقعاً همینجوری خوبه» و خوشبختی من از همانجا آغاز شد؛ جایی که خودم را همانطور که بودم و زندگیام را همانطور که بود پذیرفتم و آن را دوست داشتم. از همان نقطه بود که اتفاقاً تغییر هم آغاز شد.
خوشبختی جایی آغاز شد که من بیقید و شرط، عاشق خودم و زندگیام شدم. حتی وقتی که داشتم جایزهی اسکار را دریافت میکردم، احساس نمیکردم در آن لحظه خودم را بیشتر دوست دارم و حس خوشبختی بیشتری نداشتم. چون من به هر حال (چه با اسکار و چه بیاسکار) آدم خوشبختی بودم؛ اسکار فقط خوشحالترم کرده بود.
«ویولا دیویس»، اولین بازیگر زن سیاهپوستی است که تاج سهگانهی بازیگری را برنده شد، اسکار بهترین بازیگر زن نقش مکمل را گرفت و مجلهی تایم، در سال ۲۰۱۷ او را یکی از صد چهرهی اثرگذار دنیا معرفی کرد.
داستان زندگی «ویولا دیویس» نمونهای از شجاعت در مواجهه با درد و آسیبپذیری با وجود ترس است.
#پذیرش
#داستان_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
Telegram
attach 📎
👍24❤7👏4🕊1😍1
دو ملت در یک سرزمین
#بیژن_عبدالکریمی🎤
🎧فایل صوتی ضمیمه شده است🎧
از زمانی که با مدرنیته مواجه شدهایم، ما دو ملت در یک سرزمین هستیم. بخشی از ما به عالم سنت عشق میورزد و بخشی دیگر به جهان مدرن تعلق دارد.
چرا نهضت مشروطه شکست خورد؟ چون مشروطهخواه در برابر مشروعهخواه قرار گرفت و از دل آن استبداد بیرون آمد. چرا نهضت ملی شکست خورد؟ چون مصدق و کاشانی در مقابل هم قرار گرفتند و از دل آن کودتای ۲۸ مرداد بیرون آمد.
شاه، برنامههای توسعهی مدرن را پیش گرفت و سنت را ندید و از همانجا ضربه خورد. همین اشتباه را جمهوری اسلامی تکرار کرد. سنتیها را شهروند خود حساب کرد و نوگرایان را نادیده گرفت.
مشکل اساسی ما، «ندیدن دیگری» است. گفتمان انقلاب اسلامی اساساً درکی از سوبژهی مدرن ندارد. حاکمیت، درک تاریخی ندارد و نمیتواند بپذیرد که عقلانیت جدید با عقلانیت دوران گذشته متفاوت است. سوبژهی مدرن با سوبژهی ماقبل مدرن متفاوت است. دختر امروز با دختر هزار سال پیش متفاوت است.
گفتمان انقلاب اسلامی که از سنت و حوزهی علمیه تغذیه میشد، سوبژهی مدرن را درک نکرد. پاشنهی آشیل حوزههای علمیه و تفکر سنتی و به تبع آن گفتمان انقلاب، داشتن نگاه ابزارگرایانه و نداشتن درک تاریخی است و در نتیجه، فکر میکنند فقط ابزارها عوض شده است. از این رو، برایش مشکل است که بپذیرد، آنچه عوض شده است، مفاهیم است نه ابزارها.
در نتیجه، سوبژهی مدرن درک نمیشود. این موضوع مهم، درک نمیشود که برای سوبژهی مدرن، آزادی جایگاهی دارد که برای سوبژهی ماقبل مدرن ندارد. این درک وجود ندارد که اساساً مدرنیته یعنی آزادی!
عصر روشنگری به معنی طغیان علیه سنت و آزادی سوبژه از سنت است. ما میخواهیم با این سوبژهی مدرن، سنتگرایانه برخورد کنیم؛ جهتهایی که کاملاً با هم مخالف هستند.
#پذیرش
#تفاوت
#سیاست
زمان= ۱۳:۱۵
حجم= ۱۳ مگابایت
#آوای_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#بیژن_عبدالکریمی🎤
🎧فایل صوتی ضمیمه شده است🎧
از زمانی که با مدرنیته مواجه شدهایم، ما دو ملت در یک سرزمین هستیم. بخشی از ما به عالم سنت عشق میورزد و بخشی دیگر به جهان مدرن تعلق دارد.
چرا نهضت مشروطه شکست خورد؟ چون مشروطهخواه در برابر مشروعهخواه قرار گرفت و از دل آن استبداد بیرون آمد. چرا نهضت ملی شکست خورد؟ چون مصدق و کاشانی در مقابل هم قرار گرفتند و از دل آن کودتای ۲۸ مرداد بیرون آمد.
شاه، برنامههای توسعهی مدرن را پیش گرفت و سنت را ندید و از همانجا ضربه خورد. همین اشتباه را جمهوری اسلامی تکرار کرد. سنتیها را شهروند خود حساب کرد و نوگرایان را نادیده گرفت.
مشکل اساسی ما، «ندیدن دیگری» است. گفتمان انقلاب اسلامی اساساً درکی از سوبژهی مدرن ندارد. حاکمیت، درک تاریخی ندارد و نمیتواند بپذیرد که عقلانیت جدید با عقلانیت دوران گذشته متفاوت است. سوبژهی مدرن با سوبژهی ماقبل مدرن متفاوت است. دختر امروز با دختر هزار سال پیش متفاوت است.
گفتمان انقلاب اسلامی که از سنت و حوزهی علمیه تغذیه میشد، سوبژهی مدرن را درک نکرد. پاشنهی آشیل حوزههای علمیه و تفکر سنتی و به تبع آن گفتمان انقلاب، داشتن نگاه ابزارگرایانه و نداشتن درک تاریخی است و در نتیجه، فکر میکنند فقط ابزارها عوض شده است. از این رو، برایش مشکل است که بپذیرد، آنچه عوض شده است، مفاهیم است نه ابزارها.
در نتیجه، سوبژهی مدرن درک نمیشود. این موضوع مهم، درک نمیشود که برای سوبژهی مدرن، آزادی جایگاهی دارد که برای سوبژهی ماقبل مدرن ندارد. این درک وجود ندارد که اساساً مدرنیته یعنی آزادی!
عصر روشنگری به معنی طغیان علیه سنت و آزادی سوبژه از سنت است. ما میخواهیم با این سوبژهی مدرن، سنتگرایانه برخورد کنیم؛ جهتهایی که کاملاً با هم مخالف هستند.
#پذیرش
#تفاوت
#سیاست
زمان= ۱۳:۱۵
حجم= ۱۳ مگابایت
#آوای_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
Telegram
attach 📎
👍10👏4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
لایک و فالو
لایک و فالو دارد جهان زیبای کودکی را از فرزندانمان میگیرد. انسان بدون کودکی، فردایی بدون جهانبینی خواهد داشت.
#فضای_مجازی
#معضل_اجتماعی
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
لایک و فالو دارد جهان زیبای کودکی را از فرزندانمان میگیرد. انسان بدون کودکی، فردایی بدون جهانبینی خواهد داشت.
#فضای_مجازی
#معضل_اجتماعی
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍18❤5
«کارآفرینی روستایی» در خدمت یا بر علیه توسعه؟
#احسان_معصومی
کسبوکاری را میتوان کارآفرینی روستایی دانست که از طریق سودرسانی به روستا، سودآوری میکند و مادامی که این سودرسانی متوقف شود، این کسبوکار کاملاً بیمعنی خواهد شد. جزئیات این تعاریف را میتوان در مقالات «مقالهی اول» و «مقالهی دوم» و «مقالهی سوم» و «مقالهی چهارم»، مطالعه کرد.
یک کارگاه خیاطی را تصور کنیم که در یک روستا احداث شده است. چند نیروی کار روستایی را استخدام میکند و به آنها خیاطی را آموزش میدهد و سپس با کمک همین افراد آموزشدیده به تولید میرسد. این کارگاه، هم در روستا اشتغالزایی کرده، هم به افزایش درآمد روستا کمک میکند و هم به طور غیرمستقیم در کاهش فقر و معضلات اجتماعی روستا نقش داشته است. ازاینرو، این کارگاه خیاطی، نوعی کارآفرینی روستایی است. اما اگر صاحب این کارگاه، کارکنان روستایی خود را اخراج کند و کارکنانی از شهر بیاورد، دیگر نمیتوان آن را کارآفرینی روستایی دانست.
حالا کارخانهی سیمانی را تصور کنیم که در محیطی روستایی احداث میشود. این کارخانه برای نیروی کار خود به روستا وابسته نیست. منابع خود را از دل کوههای اطراف روستا تأمین میکند، منابع آبی ارزشمند روستا را مصرف میکند و با ایجاد آلودگی و همچنین تولید صداهای مزاحم، سلامت و آرامش روستاییان را به خطر میاندازد. آیا صرفاً به این دلیل که این کارخانه در یک ناحیهی روستایی احداث شده است، میتوان آن را کارآفرینی روستایی به حساب آورد؟ قطعاً خیر!
امروز، در کشور ما طرحهای زیادی تحت عنوان کارآفرینی روستایی تصویب میشوند و حمایتهای دولتی میگیرند. این طرحها را حرکت در مسیر توسعهی روستایی میخوانند. حال آنکه اتفاقاً ضد توسعه هستند و برای روستاها آسیبهای فراوانی به دنبال خواهند داشت. درک امروز مسئولین از کارآفرینی روستایی، ناقص است. آنها کارآفرینی روستایی را ایجاد کسبوکار در محیط روستایی میدانند. این تعریف، بسیار خطرناک بوده و منجر به مساعد شدن زمینه برای هرگونه بهرهکشی از منابع طبیعی و انسانی روستا خواهد شد.
نمونهی چنین طرح ضد توسعهای اکنون در حال انجام است که جزئیات آن در لینک زیر مشاهده میشود:
ساخت سومین کارخانهی سیمان در روستای ویدر
و ما میتوانیم به سهم خودمان بهسادگی و با یک امضای الکترونیک، از طریق لینک زیر با آن مبارزه کنیم:
لینک مبارزه علیه غارت با نام «کارآفرینی روستایی»
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#احسان_معصومی
کسبوکاری را میتوان کارآفرینی روستایی دانست که از طریق سودرسانی به روستا، سودآوری میکند و مادامی که این سودرسانی متوقف شود، این کسبوکار کاملاً بیمعنی خواهد شد. جزئیات این تعاریف را میتوان در مقالات «مقالهی اول» و «مقالهی دوم» و «مقالهی سوم» و «مقالهی چهارم»، مطالعه کرد.
یک کارگاه خیاطی را تصور کنیم که در یک روستا احداث شده است. چند نیروی کار روستایی را استخدام میکند و به آنها خیاطی را آموزش میدهد و سپس با کمک همین افراد آموزشدیده به تولید میرسد. این کارگاه، هم در روستا اشتغالزایی کرده، هم به افزایش درآمد روستا کمک میکند و هم به طور غیرمستقیم در کاهش فقر و معضلات اجتماعی روستا نقش داشته است. ازاینرو، این کارگاه خیاطی، نوعی کارآفرینی روستایی است. اما اگر صاحب این کارگاه، کارکنان روستایی خود را اخراج کند و کارکنانی از شهر بیاورد، دیگر نمیتوان آن را کارآفرینی روستایی دانست.
حالا کارخانهی سیمانی را تصور کنیم که در محیطی روستایی احداث میشود. این کارخانه برای نیروی کار خود به روستا وابسته نیست. منابع خود را از دل کوههای اطراف روستا تأمین میکند، منابع آبی ارزشمند روستا را مصرف میکند و با ایجاد آلودگی و همچنین تولید صداهای مزاحم، سلامت و آرامش روستاییان را به خطر میاندازد. آیا صرفاً به این دلیل که این کارخانه در یک ناحیهی روستایی احداث شده است، میتوان آن را کارآفرینی روستایی به حساب آورد؟ قطعاً خیر!
امروز، در کشور ما طرحهای زیادی تحت عنوان کارآفرینی روستایی تصویب میشوند و حمایتهای دولتی میگیرند. این طرحها را حرکت در مسیر توسعهی روستایی میخوانند. حال آنکه اتفاقاً ضد توسعه هستند و برای روستاها آسیبهای فراوانی به دنبال خواهند داشت. درک امروز مسئولین از کارآفرینی روستایی، ناقص است. آنها کارآفرینی روستایی را ایجاد کسبوکار در محیط روستایی میدانند. این تعریف، بسیار خطرناک بوده و منجر به مساعد شدن زمینه برای هرگونه بهرهکشی از منابع طبیعی و انسانی روستا خواهد شد.
نمونهی چنین طرح ضد توسعهای اکنون در حال انجام است که جزئیات آن در لینک زیر مشاهده میشود:
ساخت سومین کارخانهی سیمان در روستای ویدر
و ما میتوانیم به سهم خودمان بهسادگی و با یک امضای الکترونیک، از طریق لینک زیر با آن مبارزه کنیم:
لینک مبارزه علیه غارت با نام «کارآفرینی روستایی»
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍16❤4👏3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دموکراسی و شش پرسش مهم
#مهدی_نصیری
✔️ پرسش: تا کجا حق اظهار نظر داریم؟
پاسخ: تا جایی که به دنبال تحمیل سبک زندگی و عقیدهای بر شهروندان نباشیم.
✔️ پرسش: شهروندان تا کجا در عقیده و سبک زندگی خود آزادند؟
پاسخ: تا جایی که حقوق دیگران، ضایع نشود.
✔️ پرسش: چه چیزی تعیین میکند که حق دیگران ضایع میشود یا نه؟
پاسخ: قانون.
✔️ پرسش: مبنای قانون چیست؟
پاسخ: چارچوب دموکراتیک (نظر اکثریت)
✔️ پرسش: مسئول فرآیند تصویب و اجرای قانون کیست؟
پاسخ: حاکمیت عرفی
✔️ پرسش: چه کسی باید قانون را رعایت کند؟
پاسخ: همه (مردم و حاکمیت عرفی)
#قانون
#دموکراسی
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#مهدی_نصیری
✔️ پرسش: تا کجا حق اظهار نظر داریم؟
پاسخ: تا جایی که به دنبال تحمیل سبک زندگی و عقیدهای بر شهروندان نباشیم.
✔️ پرسش: شهروندان تا کجا در عقیده و سبک زندگی خود آزادند؟
پاسخ: تا جایی که حقوق دیگران، ضایع نشود.
✔️ پرسش: چه چیزی تعیین میکند که حق دیگران ضایع میشود یا نه؟
پاسخ: قانون.
✔️ پرسش: مبنای قانون چیست؟
پاسخ: چارچوب دموکراتیک (نظر اکثریت)
✔️ پرسش: مسئول فرآیند تصویب و اجرای قانون کیست؟
پاسخ: حاکمیت عرفی
✔️ پرسش: چه کسی باید قانون را رعایت کند؟
پاسخ: همه (مردم و حاکمیت عرفی)
#قانون
#دموکراسی
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍26👏3
شرم درآمدزا
در پژوهشی از زنان آمریکا پرسیدهاند که «چقدر از بدن خود راضی هستند؟»
حدود 90 درصد از شرکتکنندگان در پژوهش، خود را «چاق و زشت» توصیف کردهاند و از این بابت، احساس شرم میکنند.
به راستی چرا؟ دلیلش آن است که احساس شرم زنان نسبت به خود، منبع درآمد است. ارقام بازارهای آمریکا در این زمینه به خوبی نشان میدهد که چرا این احساس شرم باید در زنان وجود داشته باشد:
بازار آرایش مو: 38 میلیارد دلار
بازار رژیم غذایی: 33 میلیارد دلار
بازار مراقبت از پوست: 24 میلیارد دلار
بازار لوازم آرایشی: 18 میلیارد دلار
بازار جراحی زیبایی: 13 میلیارد دلار
کاملاً واضح است که بدن و اندامهای جنسی مردان و زنان در واقعیت، تفاوت بسیاری با باربی و بازیگران پورن دارد. به همین علت فیلمهای پورن، امروزه کم و بیش به صورت رایگان در دسترس عموم مردم جهان است.
چه کسی از شرم ما سود میبرد؟
#زن
#شرم
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
در پژوهشی از زنان آمریکا پرسیدهاند که «چقدر از بدن خود راضی هستند؟»
حدود 90 درصد از شرکتکنندگان در پژوهش، خود را «چاق و زشت» توصیف کردهاند و از این بابت، احساس شرم میکنند.
به راستی چرا؟ دلیلش آن است که احساس شرم زنان نسبت به خود، منبع درآمد است. ارقام بازارهای آمریکا در این زمینه به خوبی نشان میدهد که چرا این احساس شرم باید در زنان وجود داشته باشد:
بازار آرایش مو: 38 میلیارد دلار
بازار رژیم غذایی: 33 میلیارد دلار
بازار مراقبت از پوست: 24 میلیارد دلار
بازار لوازم آرایشی: 18 میلیارد دلار
بازار جراحی زیبایی: 13 میلیارد دلار
کاملاً واضح است که بدن و اندامهای جنسی مردان و زنان در واقعیت، تفاوت بسیاری با باربی و بازیگران پورن دارد. به همین علت فیلمهای پورن، امروزه کم و بیش به صورت رایگان در دسترس عموم مردم جهان است.
چه کسی از شرم ما سود میبرد؟
#زن
#شرم
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍40👏8❤1🙏1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به احترام قانون
قانون را چه کسانی بیحرمت میکنند؟ مردم یا حاکمان؟
#قانون
#حسن_محدثی
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
قانون را چه کسانی بیحرمت میکنند؟ مردم یا حاکمان؟
#قانون
#حسن_محدثی
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍16💔1
شاید هنوز تیغ رد نشده باشد!
در کتابفروشی مشغول تماشا و ورق زدن کتابها بودم که مردی حدوداً پنجاه ساله وارد شد. به سمتم آمد و گفت: «پسرم! کتاب *ایران بر لبهی تیغ* نوشتهی محمد فاضلی کجاست؟» گفتم: «میآورم برایتان»
کتاب را آوردم و تقدیمش کردم. تشکر کرد و با لحنی جدی و محترمانه پرسید: «هنوز هم لبهی تیغ است یا تیغ رد شده؟»
مردم معمولاً اینگونه سؤالها را با کنایه و پوزخند میپرسند؛ با لحنی که انگار خودشان میدانند کار تمام است و فقط میخواهند تنفری کوتاه اما عمیق را ابراز کنند. او اما با لحنی جدی و چشمی نگران، سؤالش را پرسید. واقعاً دنبال پاسخ بود.
سؤال سختی بود. اگر کتاب را قبلاً نخوانده بودم و اگر آنقدر مشتاق و مضطرب نپرسیده بود، شاید راحتتر میتوانستم پاسخ بدهم. دلم نیامد حرف ناامیدکنندهای بزنم. با لبخندی مصنوعی گفتم: «نمیدانم! اگر همه این کتاب را بخوانیم، شاید هنوز امیدی باشد.» شوق کودکانهای در چشمهایش دیدم.
گفت: پس یکی را هم خودم برمیدارم. همانطور که به سمت قفسه میرفت تا کتاب دیگری را نیز بردارد، گفت: «من رانندهی تاکسی هستم و کتاب را برای کسی میخواستم که سفارش داده است. ولی خودم هم میخوانم. شاید هنوز تیغ رد نشده باشد»
فضای کتابفروشی را پر از زندگی کرده بود. نمیشد ناامید بود. گفتم: «اجازه دهید این کتاب را من حساب کنم. حالم را خوب کردید. دلم میخواهد به شما هدیه بدهم.» قبول کرد.
وقتی داشت از کتابفروشی بیرون میرفت، حالم آنقدر خوب بود که صدایش زدم و گفتم: «آقا راستی! حالا دیگر مطمئنم که هنوز تیغ رد نشده است.» لبخند قشنگی زد و رفت. چند دقیقهی دیگر نیز با لذت، کتابها را تماشا کردم. مدتی بود پولهایم را پسانداز کرده بودم تا چند کتاب بخرم. همهی پولم را دادم و چند کتابِ «ایران بر لبهی تیغ» خریدم و همان روز به چند نفر از دوستانی که همان روز دیدمشان، هدیه دادم.
نمیدانم آن رانندهی نگران و امیدوار، کتاب را بخواند یا نه! نمیدانم دوستانم کتاب را بخوانند یا نه! نمیدانم تیغ عبور کرده است یا نه! ولی میخواهم ادامه دهم...
#امید
#محمد_فاضلی
#داستان_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
در کتابفروشی مشغول تماشا و ورق زدن کتابها بودم که مردی حدوداً پنجاه ساله وارد شد. به سمتم آمد و گفت: «پسرم! کتاب *ایران بر لبهی تیغ* نوشتهی محمد فاضلی کجاست؟» گفتم: «میآورم برایتان»
کتاب را آوردم و تقدیمش کردم. تشکر کرد و با لحنی جدی و محترمانه پرسید: «هنوز هم لبهی تیغ است یا تیغ رد شده؟»
مردم معمولاً اینگونه سؤالها را با کنایه و پوزخند میپرسند؛ با لحنی که انگار خودشان میدانند کار تمام است و فقط میخواهند تنفری کوتاه اما عمیق را ابراز کنند. او اما با لحنی جدی و چشمی نگران، سؤالش را پرسید. واقعاً دنبال پاسخ بود.
سؤال سختی بود. اگر کتاب را قبلاً نخوانده بودم و اگر آنقدر مشتاق و مضطرب نپرسیده بود، شاید راحتتر میتوانستم پاسخ بدهم. دلم نیامد حرف ناامیدکنندهای بزنم. با لبخندی مصنوعی گفتم: «نمیدانم! اگر همه این کتاب را بخوانیم، شاید هنوز امیدی باشد.» شوق کودکانهای در چشمهایش دیدم.
گفت: پس یکی را هم خودم برمیدارم. همانطور که به سمت قفسه میرفت تا کتاب دیگری را نیز بردارد، گفت: «من رانندهی تاکسی هستم و کتاب را برای کسی میخواستم که سفارش داده است. ولی خودم هم میخوانم. شاید هنوز تیغ رد نشده باشد»
فضای کتابفروشی را پر از زندگی کرده بود. نمیشد ناامید بود. گفتم: «اجازه دهید این کتاب را من حساب کنم. حالم را خوب کردید. دلم میخواهد به شما هدیه بدهم.» قبول کرد.
وقتی داشت از کتابفروشی بیرون میرفت، حالم آنقدر خوب بود که صدایش زدم و گفتم: «آقا راستی! حالا دیگر مطمئنم که هنوز تیغ رد نشده است.» لبخند قشنگی زد و رفت. چند دقیقهی دیگر نیز با لذت، کتابها را تماشا کردم. مدتی بود پولهایم را پسانداز کرده بودم تا چند کتاب بخرم. همهی پولم را دادم و چند کتابِ «ایران بر لبهی تیغ» خریدم و همان روز به چند نفر از دوستانی که همان روز دیدمشان، هدیه دادم.
نمیدانم آن رانندهی نگران و امیدوار، کتاب را بخواند یا نه! نمیدانم دوستانم کتاب را بخوانند یا نه! نمیدانم تیغ عبور کرده است یا نه! ولی میخواهم ادامه دهم...
#امید
#محمد_فاضلی
#داستان_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
Telegram
attach 📎
👍36❤17👏8