مدرسه توسعه
4.5K subscribers
103 photos
158 videos
1 file
234 links
همه، «یک زندگی بهتر داشتن» را می‌خواهند. تعداد بسیار کمی از ما به دنبال «یک انسان بهتر بودن» هستیم.
(آلن دوباتن)

ادمین
@EMdevelopment
Download Telegram
بدن ما به ۶ گروه غذایی نیاز دارد!

#منصور_رضایی

بدن انسان همانند یک ساختمان است؛ وقتی ساختمان می‌سازیم مصالح نیاز دارد که هیچکدام جای همدیگر را نمی‌گیرند؛ به ویژه وقتی پایه‌های خانه یعنی کودکی ما در حال ساخت است به یک سری مصالح نیاز دارد که بعد از کودکی دیر است. استخوان‌بندی و عضلات و مغز نیاز به یک سری اقلامی شامل گروه‌های غذایی دارد. این گروه‌های غذایی در تمام جهان یکسان است. شش گروه میوه، سبری، غلات، لبنیات گوشت و حبوبات نیاز‌های غذایی خود را شامل درشت‌مغذی و ریزمغذی تامین می‌کند. پروتیین و قند و چربی و ویتامین و املاح و آنتی‌اکسیدان، بخشی از این نیاز‌ها هستند. زمانی سفره خانواده سالم است که این ۶ گروه به تنوع در آن وجود داشته باشد. شعار تغذیه تنوع است.

من منکر مسائل اقتصادی نیستم و فقدان‌های غذایی مالی وجود دارد، اما رفتار غذایی ما هم اشتباه است. مشکل فعلی ما از نظر تغذیه فقط هم بحث کمیت نیست. برخی از افراد هم کالری مازاد مصرف می‌کنند. قند و شکر و مربا و شربت و دنبه و چربی، خیلی کاربرد ندارند. ایرانیان برنج می‌خورند، اما جو نمی‌خورند، ممکن است هر روز مرغ بخوریم، اما سال به سال ماهی نخوریم. در واقع، بزرگترین ایراد ما فقط فقدان گوشت نیست، مشکل عدم سواد تغذیه است. ما غذا‌های تکراری می‌خوریم و سیری شکمی داریم. در نتیجه سلول‌های ما گرسنه‌اند. در جهان، سلامت اولویت نیست. پول برای همه چیز می‌دهند، اما برای غذا نمی‌دهند. جامعه‌ی ما دو مشکل دارد، اول اقتصاد و دوم غذا!

 فقدان این ۶ گروه، اختلال خلق و خو، ضعف حافظه و ضعف مغز و کارکرد ایمنی را به دنبال دارد. این فقدان در چهل سالگی خود را در بیماری‌های قلبی و گوارشی نشان می‌دهد. به جای اینکه یک فرد در نود سالگی دچار فشار خون و دیابت و سرطان شود، سن بروز آن خیلی پایین می‌آید. الان علت اختلال‌ها در سنین پایین همین است که مرگ‌های ناگهانی هم زیاد شده است. مثلا یک فرد در اوج موفقیت خودکشی می‌کند، چون از لحاظ روحی و روانی افسرده است. آدم سالم باید زندگی متنوع داشته باشد و مواد غذایی لازم و متنوع را در سن درست مصرف کند.

پروتیین فقط در گوشت نیست و در مرغ و لوبیا و نخود هم هست؛ ماهی می‌تواند سفید باشد می‌تواند ازون برون باشد، اما خاصیتشان ده برابر همدیگر نیست. زندگی سه کلمه است تولد، مرگ و انتخاب؛ رسانه‌ها باید به مردم آموزش دهند که برنج با وجود رنج بسیار و خرج گران الزاما ماده غذایی ارزشمندی نیست. رسانه در ایران باید منصفانه مردم را در حوزه‌ی غذا آموزش دهد. القا احساس نیاز باید در جامعه صورت بگیرد. وظیفه رسانه در جامعه این است که به مردم نیاز‌های واقعی را نشان دهد. مثلا درباره بارداری باید زنان بدانند چه چیزی مصرف کنند تا بچه‌های بیش فعال و تندخو و بی‌حوصله نداشته باشند.

#سلامت

@Entekhab_ir
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍51🍓41👎1
آموزش: آینه یا پنجره؟

اگر هدف «آموزش» را به درستی درک نکنیم، از آن فقط برای تأیید خود یا تقویت باورهای موجود استفاده خواهیم کرد. در حالی که آموزش باید ابزار و دانشی برای نگاه کردن به بیرون، به دست آوردن درک وسیع‌تری از جهان و همچنین درک و پذیرش دیدگاه‌های متفاوت فراهم کند.

سیدنی هریس (روزنامه‌نگار آمریکایی) به زیبایی بیان می‌کند:

تمام هدف آموزش، تبدیل کردن آینه‌ها به پنجره‌هاست.

#آموزش

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍36👏5
تضادهای زندگی

🎥 لطفا ویدئوی پیوست را ببینید!

زندگی پر از مفاهیم متضاد است. این تضاد از ابتدای تولد با دوگانه‌ی "مرگ و زندگی" آغاز شده و با دوگانه‌های ساده‌ی دیگر مثل "گرسنگی و سیری" و "خواب و بیداری" ادامه می‌یابد و به دوگانه‌های پیچیده‌تری مثل "معنا و پوچی"، "غم و شادی" و "امنیت و آزادی" می‌رسد.

انسان نمی‌تواند با انتخاب یکی از گزینه‌های این تضادها، خود را از این درگیری همیشگی رها کند. مثلا هرگز نمی‌توان بین گزینه‌های "خواب و بیداری"، برای همیشه بیداری را انتخاب کرد. در تضاد "امنیت و آزادی"، امکان ندارد بتوانیم برای رسیدن به امنیت، آزادی خود را از دست بدهیم. تمرکز کامل بر یک بخش و نادیده گرفتن کامل بخش دیگر، تلاش ساده‌انگارانه و شکست‌خورده‌ای است که بسیاری از ما انسان‌ها از آن دست بر نمی‌داریم.

راهکار چیست؟ برای مواجهه‌ی درست با این تضادها ابتدا باید یک اصل را بپذیریم که "هرگز قادر نخواهیم بود که این تضادها را به طور مطلق، مدیریت کنیم و تلاش برای مواجهه‌ی درست‌تر با این تضادها، یک امر کاملا نسبی است." اگر به دنبال حل مطلق تضادها رفتیم، پایان راه به یکی از اجزای دوگانه‌ی آنها خواهیم رسید. اصلا همین تلاش برای یافتن راهکار مطلق بوده است که انسان را از مدیریت تضادها ناتوان کرده و او را ناگزیر به افتادن در یکی از دو طیف کرده است.

بسیاری از تضادها در زندگی، ساده هستند و می‌توان با ایجاد تعادل، آنها را حل کرد (مثل "خواب و بیداری"، "گرسنگی و سیری" و "کار و استراحت"). اینها تضادهایی هستند که می‌توان با کمک گرفتن از معیارهایی مثل "زمان" و "احساسات مشخص"، نقطه‌ی تعادل بین آنها را پیدا کرد. مثلا احساساتی مثل احساس ضعف یا خستگی، نقطه‌ی تعادل بین تضادهای "کار و استراحت" و "گرسنگی و سیری" را تعیین می‌کنند. همینطور برای تعادل بین "خواب و بیداری" و "کار و استراحت" می‌توان از معیار زمان استفاده کرد. بنابراین، با تنظیم یک روتین و برنامه‌ی مشخص، می‌توان بین بسیاری از تضادهای زندگی، تعادل ایجاد کرد.

اما تضادهای پیچیده‌ای هم در زندگی وجود دارند که به سادگی نمی‌توان بین آنها تعادل ایجاد کرد (تضادهایی مثل "امنیت و آزادی"؛ "معنای زندگی و پوچی"). ممکن نیست بتوانیم برنامه‌ریزی کنیم که یک ساعت احساس معنادار بودن داشته باشیم و یک ساعت دیگر فکر کنیم زندگی پوچ است. ما نمی‌توانیم در روابط خود، یک روز در میان به همدیگر امنیت و آزادی بدهیم. مواجهه‌ی با اینگونه تضادها، هنری ظریف می‌خواهد. این تضادها را نمی‌توان با معیارهایی مثل "زمان" و "احساسات"، مدیریت کرد. آنها را نمی‌توان از هم تفکیک کرد. بلکه باید وجود و حضور همزمان آنها را پذیرفت و نسبت بین آنها را درک کرد. زندگی، هنر درک تناسب بین تضادهای پیچیده است.

تنها راهکار، درک و پذیرش این موضوع است که گزینه‌های تضادهای پیچیده، همزمان حضور دارند. مثلا در تضاد "معنا و پوچی"، ما می‌توانیم فرض را بر آن بگذاریم که جهان پوچ است (یا دست کم فعلا درک معنای آن، خارج از توان ماست)، اما همزمان بدانیم که بدون معنا هم نمی‌توانیم زندگی کنیم. این درک همزمان، ما را به این نقطه می‌رساند که به جای «کشف» معنی زندگی، باید آن را «خلق» کنیم. در تضاد امنیت و آزادی، به جای آنکه آزادی را سلب کنیم تا امنیت ایجاد شود، می‌فهمیم که گاهی آزادی بیشتر، منجر به امنیت بیشتر می‌شود. در تضاد "مرگ و زندگی"، باید درک کنیم که مرگ، قطعا رخ می‌دهد. اما با وجود این درک، ما در حال زندگی کردن هستیم؛ یعنی هنر درک این نسبت پیچیده که "زندگی بسیار باارزش است، اما جدی نیست."

مثال بسیار خوب برای رویارویی با تضادهای پیچیده را می‌توان در ویدئوی زیر مشاهده کرد.

#معنای_زندگی

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍317👏3🙏1
رهایی از دیگران، نه از همه!

آزادی، یعنی رهایی از قید دیگران؛ اما نه از قید همه. ژن‌های ما اجازه نمی‌دهند از آزادی مطلق لذت ببریم. اگر چیزهایی که یاد می‌گیریم یا به دست می‌آوریم را با دیگران سهیم نشویم، به مرور لذتشان از بین می‌رود. یکی از دوستانم که به تنهایی گلف بازی می‌کرده، با یک شوت تک‌ضرب به هدف زده بود. به نظرم بازی‌اش چندان لطفی نداشته است.

#آزادی

از کتاب «تئوری انتخاب»
اثر «ویلیام گلاسر»

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👏32👍74👎1
دریا و ماهی‌ها

من دامپزشک هستم. یک ماه پیش، درکلینیک ما یک پروژه‌ی تحقیقاتی بزرگ معرفی شد و از ما خواستند که برای مدیریت آن پروژه ثبت نام کنیم. بین همکاران، من تنها کسی بودم که تمام شرایط لازم برای دریافت آن پروژه را داشتم. اما ثبت نام نکردم و به ناچار پروژه را به همکار دیگری دادند و من اکنون به عنوان زیردست او در همان پروژه کار می‌کنم. او دانشجو است و من دوره دکترایم را تمام کرده‌ام. او هنوز تحقیقی انجام نداده و من در رزومه‌ی خود بیش از بیست مقاله‌ی معتبر دارم. چرا من ثبت نام نکردم؟

از بچگی، برای جلب رضایت پدر و مادرم هر کاری می‌کردم. بچه‌ی خوبی بودم، درس می‌خواندم، در کارهای خانه کمک می‌کردم و مراقبت از خواهر و برادرها به عهده‌ی من بود. هر روز صبح با صدای دعوای پدر و مادرم از خواب بیدار می‌شدم. وقتی سلام می‌کردم، پاسخ پدرم این‌گونه بود: «بابا چقدر می‌خوابی؟ این مادرت منو دیوانه کرد. کی بالاخره درس تو تموم میشه؟ یه نوبت دکتر واسه عمو بگیر و ...» جواب مادرم هم چیزهایی مثل اینها بود: «بابات روانیه. همه‌ش به فکر دیگرانه. تو چرا اینقدر دیر بیدار میشی؟ هزار بار گفتم اول همه‌ی ظرف‌ها رو بشور بعد بخواب، هنوز یه بشقاب توی سینکه. دیشب برادر مریضت تا صبح نخوابید تو اصلا فهمیدی؟»

آنها مهمانی‌های شلوغ می‌گرفتند و بعد از اینکه من ساعت‌ها مشغول پختن سه نوع غذا و ظرف شستن بودم، مادرم می‌گفت: «سالاد که توی سفره نبود انگار هیچی!» و پدرم می‌گفت: «حالا اگه فامیلای من اومده بودن که یه جور غذا بیشتر درست نمی‌کردی!»

تمام بچگی و جوانی من به این گذشت که آنها را راضی نگه دارم و به آنها ثابت کنم که من آدم خوبی هستم. هرکاری می‌کردم، برایشان آن کاری مهم بود که نکرده بودم. با خودشان هم همین رفتار را داشتند. پدرم خیلی در کار خانه کمک می‌کرد و آدم دست و دلبازی بود. اما مادرم همیشه به او می‌گفت: «تو همیشه سرت توی زندگی مردم هست و به ما توجه نداری.» مادرم هم آشپز معرکه‌ای بود. سلیقه‌ای عالی در همه چیز داشت و پدرم همیشه به او میگفت: «تو حواست به بچه‌ها نیست. همه‌ش نشستی سریال می‌بینی»

الان پدر و مادرم پیر شده‌اند. من چهل و سه سالم است. خواهر و برادرهایم همه رفته‌اند. کارهای خانه را من انجام می‌دهم، از پدر و مادرم پرستاری می‌کنم و خرج خانه با من است. پدر و مادرم هنوز هم هر روز دعوا دارند. با لبخند پا به خانه می‌گذارم و سلام می‌گویم. پدرم می‌گوید: «دخترم کسی از همکارات مجرد نیست؟» و مادرم می‌گوید: «اگه چهارتا عروسی و مراسم فامیلی میومدی، حداقل چندنفر می‌دیدنت.»

تمام کودکی، نوجوانی و جوانی‌ام وقف آنها شده است. اما، هنوز هم برای آنها کافی نیستم. مشکل فقط این نیست. من بعد از چهل و سه سال، همچنان حس می‌کنم نه فقط برای پدر و مادرم، بلکه برای هیچکس و برای هیچ‌چیز، کافی نیستم. دستاوردهای زندگی‌ام از تمام هم‌نسلی‌های خودم بیشتر است، اما همچنان فکر می‌کنم من شایسته‌ی زندگی خوب نیستم. من عاشق آن پروژه بودم، اما خودم را شایسته‌ی مدیریت آن نمی‌دیدم. مثل همیشه حس می‌کردم که کافی نیستم.

پدر و مادرم هم همین حس را دارند. آنها هم همیشه حس کرده‌اند کافی نیستند. فکر می‌کنند باید با کسی دیگر ازدواج می‌کردند، باید بچه‌های دیگری می‌داشتند و از نظر آنها هیچ‌وقت، هیچ‌چیز کافی نیست. پدر و مادرم، مثل ماشین‌هایی عمل می‌کنند که با دقت فراوان، کمبودهای آدم‌ها را شناسایی می‌کنند و خوبی‌هایش را حذف می‌کنند. به همین دلیل هم آنها بسیار تنها هستند. بچه‌ها از سر اجبار، گاهی یکی دو ساعت به آنها سر می‌زنند. چون اگر بیشتر شود، ماشین‌های کمبود، اوج می‌گیرند. نوه‌ها را تا جای ممکن از آنها دور نگه می‌دارند. داستان پدر و مادر من، حکایت پدر و مادرهای بسیاری در این سرزمین است. آنها نیز قربانی ناآگاهی بوده‌اند. اگر مراقب نباشیم و برای تغییر، تلاش نکنیم، ما نیز مثل آنها اعتماد به نفس بچه‌هایمان را پودر خواهیم کرد.

اگر یاد نگیریم که با وجود کمبودها و نقص‌ها، همدیگر را دوست داشته باشیم، اگر یاد نگیریم که روی خوبی‌ها تمرکز کنیم، اگر مثل پدر و مادر من، منتظر روزی هستیم که زندگی کامل شود، نیمه‌ی گمشده‌ی بدون نقص از راه برسد و بچه‌هایمان در همه‌چیز بهترین باشند، این حقیقت تلخ را بدانیم که بدون چشیدن طعم زندگی از دنیا خواهیم رفت و آدم‌هایی پر از رنج و بدون عزت نفس را از خود به یادگار خواهیم گذاشت. زندگی بدون کمبود، در تاریخ کره‌ی زمین وجود نداشته و نخواهد داشت.

زندگی، دریایی از کمبودهاست. دریایی که در آن، خوبی‌ها مثل ماهی‌ها اندک هستند. دریا را همه می‌بینند. آدم‌های شگفت‌انگیز و دوست‌داشتنی، آنهایی هستند که ماهی‌ها را به هم نشان می‌دهند.

#عزت_نفس
#داستان_توسعه

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍5520👏10😢9💔7🤔2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ایده‌ی زیبا ولی خطرناک

#آلن_دوباتن

هر انسانی که در جهان به دنیا می‌آید، به احتمال ۹۹ درصد، یک زندگی معمولی خواهد داشت.

ما انسان‌های عصر حاضر، چگونه به اینجا رسیدیم که زندگی معمولی (با این احتمال بالا) در نگاهمان، اشتباه و تحقیرآمیز است؟

#هنر_معمولی_بودن

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍3515🤷‍♂2
تله‌ی پیشرفت

تنها پس از آنکه آخرین درخت افتاد، آخرین رودخانه سمی شد و آخرین ماهی به دام افتاد، آنگاه در می‌یابیم که نمی‌توانیم پول بخوریم.

از کتاب «تله‌ی پیشرفت»
اثر «رونالد رایت»

#محیط_زیست

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍50😢83👏3
کارهای کوچک و مهم

#اردشیر_رستمی🎤

🎧‌ لطفا فایل صوتی پیوست را بشنوید!

وقتی قرار است لامپ سوخته عوض شود یا گلدان‌ها آب داده شود یا شیشه‌ی شیر کودک پر شود، یا خیلی از همین کارهای کوچک که خودمان بهتر می‌دانیم چه کارهایی هستند، نباید تنبلی کنیم.

تنبلی بخشی از لطمه‌ای است که به خودمان می‌زنیم. لطمه‌ی بزرگتر این است که ما با عمل نکردن به همین کارهای کوچک، کیفیت انسانی خود را از دست می‌دهیم.

وقتی چیزهای کوچک مهم نشوند، رفته رفته چیزهای بزرگ هم مهم نمی‌شوند و بعد، خودمان هم مهم نمی‌شویم.

#کوچک_زیباست

زمان= ۰۰:۳۱
حجم= ۱ مگابایت

#آوای_توسعه

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍4912
شاد باشیم

#گابور_ماته

بزرگترین هدیه‌ای که پدر و مادر می‌توانند به فرزندانشان بدهند، خوشحال بودن خودشان است. مراقب سلامت روان خود باشیم، چون بچه‌ها تمام احساسات ما را دریافت می‌کنند و آنها را به احساسات خود تبدیل می‌کنند.

اگر استرس داریم، ناراحت هستیم، افسرده یا معتاد هستیم، بچه‌ها همه‌ی اینها را جذب می‌کنند و فکر می‌کنند مشکل از خودشان است. پس مراقب خود باشیم، زیاد سخت نگیریم و طوری زندگی کنیم که فشار در زندگی به حداقل برسد.

فشارهای اقتصادی و تنش‌های اجتماعی تا حد زیادی قابل درک هستند. اما گاهی ما بی هیچ دلیلی به تنش‌های غیرضروری و قابل پیشگیری دامن می‌زنیم. تا جایی که می‌توانیم، شاد باشیم و گذشت داشته باشیم.

فرزند در هر سن و وضعیتی که باشد، با دیدن شادی پدر و مادری که با هم رابطه‌ی خوبی دارند، به پرواز در می‌آید و غم و غصه را مدیریت می‌کند. همینطور، در هر سن و وضعیتی نیز با دیدن غم و تنش‌های بین پدر و مادر، از پا در می‌آید.

#تربیت

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍4911👏6😢1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آموزش زندگی

نمونه‌ای از آموزش زندگی در جهان توسعه‌یافته را در این ویدئو می‌بینیم. کودکی که در این کلاس حضور دارد، هم خودش زندگی را یاد می‌گیرد و هم به دیگران فرصت زندگی می‌دهد.

او خواهد آموخت که دیگران حق دارند هرطور دوست دارند زندگی کنند، هرچند او آن سبک زندگی را دوست نداشته باشد. یاد می‌گیرد به تفاوت‌ها احترام بگذارد. او می‌آموزد که دیگران را بپذیرد و از حق خود و آنها مراقبت می‌کند.

#آموزش

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍4217👏4🕊4
کاری بکن!

زمانی که دبیرستان بودم، معلم ریاضی‌مان، آقای «پک وود» همیشه می‌گفت: "اگر در مسئله‌ای گیر کردید، بنشینید به آن فکر کنید. شروع کنید روی آن کار کنید، حتی اگر نمی‌دانید چه کار دارید می‌کنید. خودِ این کار کردن، در نهایت باعث می‌شود افکار درستی در ذهن شما پیدا بشود."

اگر می‌خواهید کاری انجام دهید اما احساس می‌کنید انگیزه یا الهامی برای آن ندارید، آنگاه پیش خودتان فکر می‌کنید دخل‌تان آمده است. کاری نیست که بتوانید برایش انجام دهید مگر اینکه یک رویداد مهم اساسی در زندگی‌تان رخ دهد که باعث شود انگیزه پیدا کنید، از روی کاناپه بلند شوید و کاری کنید.

اگر برای ایجاد یک تغییر بزرگ در زندگی‌تان انگیزه کافی ندارید کاری بکنید، هرکاری. سپس از پیامدهای ناشی از آن کار به عنوان عاملی برای ایجاد انگیزه در خودتان استفاده کنید. من به این می‌گویم اصل "کاری بکن".

تیم فریس، نویسنده آمریکایی، داستانی را نقل می کرد درباره نویسنده‌ای که بیش از ۷۰ رمان نوشته بود. کسی از آن رمان‌نویس پرسیده بود چگونه توانسته این‌قدر پیگیر و مداوم بنویسد و همچنان انگیزه و خلاقیتش را حفظ کند. او در پاسخ گفته بود: "روزی ۲۰۰ کلمه ناقابل، همین!".

نکته این بود که اگر خودش را وادار می کرد روزی ۲۰۰ کلمه بنویسد در مقایسه با حالتی که هیچ چیز نمی‌نوشت، انگیزه و الهام خیلی بیشتری داشت و سپس یک روز چشم باز می کرد و می‌دید هزاران کلمه روی کاغذ دارد.

اگر از اصل "کاری بکن" پیروی کنیم، آنگاه شکست، بی‌اهمیت جلوه می‌کند. وقتی معیار موفقیت صرفاً «عمل کردن» باشد، وقتی هر نتیجه‌ای نوعی پیشرفت به حساب آید و مهم باشد، وقتی الهام را نوعی پاداش بدانیم و نه پیش‌نیاز، خود را به جلو رانده‌ایم؛ ما با شکست مشکلی نخواهیم داشت زیرا شکست ما را پیش خواهد برد.

از کتاب «هنر ظریف بی‌خیالی»
اثر «مارک منسون»

#امید

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍3913
عجب سیرکی!

#چارلز_بوکوفسکی

ما همه خواهیم مرد؛ همه‌ی ما. عجب سیرکی! همین به تنهایی باید کافی باشد تا همدیگر را دوست داشته باشیم.

#مهربانی

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
49👍10🕊3😍3
دوره‌های زندگی

محققان دانشگاه میشیگان، زندگی انسان در سنین مختلف بر اساس تجارب زندگی در کشورهای مختلف را به شکل زیر طبقه‌بندی کرده‌اند:

✔️ بیست سال اول زندگی (آموزش)

در این دوره ما فقط آموزش می‌بینیم.

✔️ بیست‌سالگی تا چهل‌سالگی (تحقیق و تجربه)

در این بیست سال، ما در مورد ابعاد مختلف زندگی مثل روابط، شغل و سبک زندگی، تحقیق می‌کنیم. این دوره، با تحقیق، مشاهده، تفکر، تجربه و آموختن از تجربه‌ها سپری می‌شود. ما بیشترین اشتباهات را در این دوره انجام می‌دهیم و در زمینه‌های مختلف زندگی مثل شغل و روابط، شکست می‌خوریم و مدام در حال فکر کردن یا پریدن به شاخه‌های مختلف هستیم. ممکن است بازه‌ای طولانی‌مدت از این دوره را منفعل باشیم و فقط جهان و تحولات آن را مشاهده کنیم و به آنها فکر کنیم. سردرگمی، بی‌قراری، ترس، تنش‌، هیجان و پاسخ فوری به احساسات، در این دوره از زندگی نسبت به سایر دوره‌ها بسیار بیشتر است. ما جهان را در این دوره، سیاه و سفید می‌بینیم و رفتار ما الگوی افراط و تفریط دارد.


✔️ چهل‌سالگی تا شصت‌سالگی (ساختن)

ما در این دوره از زندگی، به ساختن زندگی بر اساس آموخته‌ها، تحقیقات و تجربه‌های قبلی می‌پردازیم. منظور از ساختن، ایجاد ثبات در شغل، روابط، احساسات، رفتار و سبک زندگی است. در این دوره، به مرور معنای زندگی خود را می‌سازیم و جهان‌بینی ما شکل می‌گیرد. به تدریج، نقش و جایگاه خودمان در جهان را درک خواهیم کرد. نسبت خود با محیط را می‌فهمیم و آرامش ما هر روز بیشتر می‌شود. در این دوره‌، درک بسیار بهتری از جهان پیدا می‌کنیم و واقعیت‌ها را بهتر تشخیص داده و می‌پذیریم. در این دوره، جهان در نگاه ما خاکستری هست و رفتار ما متعادل می‌شود.

✔️ شصت‌سالگی به بعد (لذت بردن و بهره بردن)

بسیاری از ما به اشتباه، لذت بردن از زندگی را مختص دوران بیست تا شصت‌سالگی می‌دانیم. اما لذت بردن از هر چیز، نیازمند درک حقیقت آن چیز است. لذت بردن از زندگی، نیازمند درک حقیقتی از زندگی است که معمولا تا قبل از شصت سالگی فاقد آن هستیم. در دوران بیست تا شصت سالگی، لذت‌ها ناپایدار، لحظه‌ای و سطحی هستند. ضمن اینکه در این دوره، لذت‌ها معمولا با نوعی حس پوچی همراه می‌شوند. دلیلش هم درک ناقص ما از حقیقت زندگی است.

از شصت‌سالگی به بعد، لذت‌ها برای فرار از حقایق و فراموشی رنج‌ها نیست. ما درک درستی از حقایق خواهیم داشت، نسبت لذت و رنج را درک می‌کنیم و یاد می‌گیریم چطور بدون احساس پوچی، لذت ببریم.

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍38🤷‍♂4🙏42👎2🤔1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عشق: احساس یا مهارت؟

#آلن_دوباتن

آموزش دیدن برای عشق، رمانتیک به نظر نمی‌رسد. نکته همینجاست. نگاه رمانتیک به عشق، از آن یک تصویر غیرواقعی می‌سازد؛ تصویری که مهارت عشق ورزیدن را نابود می‌کند.

عشق، پیش از آنکه احساس باشد، مهارتی است که باید آن را فراگرفت.

#عشق

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍327👏4👎2
به دایره‌ی ذهن خود اعتماد نکنید!

#رابرت_گرین

مشکلی که امروزه بسیاری از مردم با آن مواجه هستند، قفل بودن ذهن است. به این معنی که آنها فقط یک راه را برای فکر کردن به همه چیز در نظر گرفته‌اند. قصد سرزنش و قضاوت کردن ندارم. خودم هم همین مشکل را دارم.

ما تکلیف همه‌چیز را در ذهن خود برای همیشه روشن کرده‌ایم. در مورد چگونگی جهان، درست و غلط، معنا و هدف، عشق، روابط، سبک زندگی، ارزش‌ها و همه‌ی امور زندگی، افکار خود را به طور دقیق کدگذاری کرده‌ایم.

ذهن ما مثل دایره‌ای محدود شده است که اجازه‌ی ورود و خروج هیچ چیز را به آن نمی‌دهیم. نتیجه آن است که مدام در زندگی با اتفاقات و رفتارهایی مواجه می‌شویم که با دایره‌ی ذهنی ما همخوانی ندارند و در نتیجه، مدام پریشان، مضطرب و افسرده می‌شویم.

اگر دایره را باز کنیم، خواهیم دید که جهان فقط آنچه ما می‌بینیم، نیست. اگر شهامت شکستن قفل ذهن خود را داشته باشیم، آنگاه درمی‌یابیم که قرار نیست همه‌چیز در جهان با ذهن ما سازگار باشد.

اگر دایره را باز کنیم، خواهیم فهمید که بیش از آنکه انتظار داشته باشیم جهان با ما سازگار باشد، این ما هستیم که باید با جهان سازگار شویم. این ماییم که حق داریم بسیاری از امور پیچیده‌ی جهان را اصلا درک نکنیم.

#واقع‌بینی_رهایی‌بخش

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍42🕊4🤷‍♂2🤔21
هدیه‌ی شگفت‌انگیز

کتاب، تنها هدیه‌ای است که می‌توانیم بارها آن را باز کنیم و هر بار، شگفت‌زده شویم!

#کتاب

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
32👍5😍3🤷‍♂2
ما بزرگترها باید تغییر کنیم!

#محسن_رنانی🎤

🎧‌ لطفا فایل صوتی پیوست را بشنوید!

اگر به دنبال تنش‌های خانوادگی و اجتماعی کمتری در فرآیند توسعه هستیم، بزرگترها باید خود را برای تغییر آماده کنند. تا الان می‌توانستیم بچه‌ها را مجبور کنیم خود را با ما سازگار کنند، دیگر نمی‌توانیم. اگر می‌خواهیم گفتگو، همکاری، مدارا، رواداری، صبر و گذشت را به کودکانمان بیاموزیم، باید این‌ها را ابتدا خودمان یاد بگیریم. اگر در خانه با همسرمان گفتگو نکنیم، تقسیم کار نکنیم، احترام اعضای خانواده را حفظ نکنیم و در مقابل افکار مخالف خود، نقدپذیر و صبور نباشیم، بچه‌های ما در آینده افرادی خواهند بود که ابزار قدرت دارند ولی اخلاق نخواهند داشت.

ما چون در خانه قدرت داشتیم و به میل خود رفتار کردیم، امروز هم فرزندمان وقتی سوار ماشین است، نسبت به عابر پیاده احساس قدرت می‌کند و حقوق او را نادیده می‌گیرد. ما بلد نبودیم که بزرگی انسان در این است که وقتی قدرت دارد، ظلم نکند. چون در خانه قدرت داشتیم، داد زدیم. حالا فرزندمان هم وقتی قدرت پیدا می‌کند، داد می‌زند و ظلم می‌کند. ما توانایی گفتگو نداشتیم. امروز هم می‌بینیم که فرزندمان، دارد در فضای مجازی تباه می‌شود، اما حاضر نیست که در مورد موبایل و آسیب‌های آن با ما گفتگو کند.

باید خود را تغییر دهیم، چون با دوره‌ای طولانی از تنش‌ها و بی‌ثباتی اخلاقی روبرو هستیم و نسل جدید، ما را قبول ندارد. چاره‌ای نیست جز اینکه خودمان را تغییر دهیم و گفتگو، مدارا و صبر را تمرین کنیم.

#تغییر

زمان= ۰۴:۵۶
حجم= ۵ مگابایت

#آوای_توسعه

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👏34👍142
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ظرف را درست پر کنید!

چه چیزهایی در زندگی اولویت دارند؟

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👏288👍5😍2
اگر کمال‌گرا هستید...

کمال‌گرایی به عنوان یک ضعف شخصیتی، باعث می‌شود که ما کارهایمان را انجام ندهیم، چون از ناقص انجام دادن آن می‌ترسیم.

متخصصان شناخت‌درمانی معتقدند که اگر از چیزی می‌ترسید، خود را مدام در معرض آن قرار دهید. در این صورت، متوجه می‌شوید که هیچ اتفاق بدی رخ نخواهد داد و در نهایت، ذهنتان درک می‌کند که موقعیت خطرناکی وجود ندارد و همه چیز امن است.

در واقع، با این روش خود را در مقابل درد کاذب، بی.حس خواهید کرد و به مرور درمی‌یابید که اصلا دردی وجود نداشته است.

بنابراین، اگر کمال‌گرا هستید، خود را مدام در معرض نقص قرار دهید:

✔️ برای ارسال پیام، آن را بیش از یک بار چک نکنید.

✔️ فقط با یک نگاه ساده به آینه، از خانه بیرون بزنید.

✔️ بگذارید مدتی قاب یا ساعت روی دیوار دقیقا صاف نباشند.

✔️ اجازه دهید مدتی لبه‌های دو قالی نسبت به هم دقیقا موازی نباشند.

✔️ بگذارید مدتی دو مبل، دقیقا رو به روی هم نباشند.

✔️ پس از فقط یک بار بازبینی پروژه، آن را برای همکارتان ارسال کنید.

✔️ یک بار، بدون دوربین به سفر بروید تا مجبور نشوید از تمام ثانیه‌ها عکس بگیرید.

✔️ برای مهمانی فقط یک بار برنامه‌ریزی کنید و جزئیات آن را ننویسید. 

✔️ وقت مشخصی را برای کار بگذارید و پس از آن مدت، با هر کیفیتی آن کار را تمام کنید.

✔️ بدون چک کردن تمام جزئیاتِ دستور پخت، آشپزی کنید.

✔️ بدون آمادگی، دعوت دوست خود را قبول کنید.

✔️ در مهمانی، چند لیوان متفاوت با لیوان‌های یکدست را سر سفره بگذارید.

✔️ در جمع، شروع کنید بی‌مقدمه در مورد موضوعی حرف بزنید.

وقتی مواردی مثل این کارها را مدام انجام دهیم، متوجه می‌شویم که اتفاق بدی نمی‌افتد و زندگی همچنان جریان دارد.

زندگی کامل وجود ندارد. همه‌چیز در جهان، از جمله ما و کارهایمان، نقص و ضعف دارند. باید یاد بگیریم که با وجود نقص‌ها چطور زندگی کنیم و عمر خود را در انتظار روزی که همه چیز کامل خواهد شد، تلف نکنیم.

#کمال‌گرایی

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍43👏87
این تمام تو نیست...

شاید اصرار به دیدن از همان نگاه همیشگی هست که نمی‌گذارد تمام خودمان را ببینیم.

#عزت_نفس

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍3710👏7👀1