This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مرغ همسایه غاز نیست!
شاید بهتره جای دیگهای باشم...
شاید بهتره کار دیگهای انجام بدم...
شاید بهتره با شخص دیگهای باشم...
#خوشبختی
#فضای_مجازی
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
شاید بهتره جای دیگهای باشم...
شاید بهتره کار دیگهای انجام بدم...
شاید بهتره با شخص دیگهای باشم...
#خوشبختی
#فضای_مجازی
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍29👏6❤4🍓1
انتظار از زندگی
استیون هاوکینگ، دانشمند و نویسندهی کتابهای پرفروش علمی در زمینهی نجوم است. او در سن حدود ۲۱ سالگی دچار بیماری ALS شد. این بیماری به مرور زمان، به ناتوانی حرکتی و نقص تنفسی او منجر شد و توانایی حرکتی او را به حداقل رساند.
از او پرسیدند: «چطور با چنین وضعیتی کنار میای؟»
او گفت: «وقتی ۲۱ سالم بود، انتظارم به صفر کاهش پیدا کرد. تاثیر تصادف در اتفاقات را دیدم و از آن به بعد هرچیزی برایم مثل یک پاداش بود.»
آلن دوباتن میگوید: «بخشی از رنجی که بسیاری از ما انسانها میبریم، ناشی از انتظارات عصر جدید است که در ساختار ژنی ما وجود ندارد. انتظارهایی مثل «میل به شاد بودن همیشگی»، «تفریحات خاص»، «شهرت»، «رابطه با نیمهی گمشده»، «چهره و اندام بینقص» و «ثروت بسیار زیاد»، انتظارهایی هستند که کمتر از دویست سال است که پدید آمدهاند. در حالی که انسان، بیش از ۶ میلیون سال بدون این انتظارات زیسته است.
#انتظار_غیرضروری
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
استیون هاوکینگ، دانشمند و نویسندهی کتابهای پرفروش علمی در زمینهی نجوم است. او در سن حدود ۲۱ سالگی دچار بیماری ALS شد. این بیماری به مرور زمان، به ناتوانی حرکتی و نقص تنفسی او منجر شد و توانایی حرکتی او را به حداقل رساند.
از او پرسیدند: «چطور با چنین وضعیتی کنار میای؟»
او گفت: «وقتی ۲۱ سالم بود، انتظارم به صفر کاهش پیدا کرد. تاثیر تصادف در اتفاقات را دیدم و از آن به بعد هرچیزی برایم مثل یک پاداش بود.»
آلن دوباتن میگوید: «بخشی از رنجی که بسیاری از ما انسانها میبریم، ناشی از انتظارات عصر جدید است که در ساختار ژنی ما وجود ندارد. انتظارهایی مثل «میل به شاد بودن همیشگی»، «تفریحات خاص»، «شهرت»، «رابطه با نیمهی گمشده»، «چهره و اندام بینقص» و «ثروت بسیار زیاد»، انتظارهایی هستند که کمتر از دویست سال است که پدید آمدهاند. در حالی که انسان، بیش از ۶ میلیون سال بدون این انتظارات زیسته است.
#انتظار_غیرضروری
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍41❤10👏9🤷♂1👎1
چای رو بذار اومدم!
وقتی دلم تنگ میشود، یاد سال ۲۰۱۷ میافتم که گَری اولدمَن، بابت فیلم «سیاهترین ساعت» اُسکار گرفت. رفت بالا جایزهی اسکارش را گرفت و یک نطق جذاب کرد.
ته حرفهاش از مادر ۸۹ سالهاش تشکر کرد که مشوقش بوده و آخرش گفت:
«مامان، کتری رو بذار که دارم اسکار رو میارم»
او اینگونه ادامه داد:
هیچ جملهای به اندازهی این جمله، مرا به زندگی امیدوارم نمیکند. اینکه یکی زنگ بزند و بگوید که «کتری رو بذار ، دارم میام» یا من زنگ بزنم و بگویم «چای رو بذار، دارم میام».
او گفت:
چکیدهی زندگی برای من همین جمله است، بقیه چیزها همه حاشیهاند!
قدیمها محل کارم تا خانهی پدرم چهار قدم بیشتر راه نبود. بعضی غروبها که مثل نمد مالانده میشدم، زنگ میزدم خانهشان، مادرم میگفت «چای رو میذارم، یه سر بیا» .
کدام کلاغ خیسِ گرفتار در طوفان، پیشنهادِ کرسی گرم را رد میکند؟
هنوز هم مثال دارم:
همین ده سال پیش، پدرومادرم قصد کردند بیایند پیشم. رفتند سفارت چهار ساعت مثل قرصجوشانِ ته لیوانِ آب، حرصوجوش خوردم و بالا و پائین پریدم تا بالاخره پدرم زنگ زد و گفت: «ویزا رو گرفتیم، کتری رو بذار اومدیم»
انگار سِرُمِ امید به حیات را بزنند توی ساعدِ دست آدم! کلاً این جملهی «چای رو بذار اومدم»، عاشقانهترین جملهای است که تا حالا بشر خلق کرده است. مثل این چاقوهای همهکاره است که به هر کاری میآید؛ پرتقال پوست میکند، در نوشابه باز میکند، در کنسرو لوبیا باز میکند و...
این جمله همهفنحریف است!
"امید" دارد،
"دوستت دارم" دارد،
"گورِ بابای دنیا" دارد،
"دلم برایت تنگ شده" دارد،
"همه چیز" دارد!
"چای گذاشتم، همه بیایید".
مهم نیست آدم اسکار گرفته باشد یا ویزا، از سر عملیاتِ حفاریِ گودترین چالهیِ تهران آمده باشد یا بخواهد مزخرفترین پایاننامهی جهان را به سرانجام برساند...
این جمله جادو میکند.
بدجوری دلمون برای گفتن این جمله گرفته؛ تمام دید و بازدیدها، احوالپرسیها، جوک گفتنها و میهمانیهای ما رفته تو قاب یک گوشی ...!
کاش بتونیم بدون ترس، بدون تعارف، بدون هیچ نگرانی، با دلی پر از مهربانی و آرامش، بیغل و غش به هم دیگه بگیم: «چای رو بذار اومدم...»
#رابطه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
وقتی دلم تنگ میشود، یاد سال ۲۰۱۷ میافتم که گَری اولدمَن، بابت فیلم «سیاهترین ساعت» اُسکار گرفت. رفت بالا جایزهی اسکارش را گرفت و یک نطق جذاب کرد.
ته حرفهاش از مادر ۸۹ سالهاش تشکر کرد که مشوقش بوده و آخرش گفت:
«مامان، کتری رو بذار که دارم اسکار رو میارم»
او اینگونه ادامه داد:
هیچ جملهای به اندازهی این جمله، مرا به زندگی امیدوارم نمیکند. اینکه یکی زنگ بزند و بگوید که «کتری رو بذار ، دارم میام» یا من زنگ بزنم و بگویم «چای رو بذار، دارم میام».
او گفت:
چکیدهی زندگی برای من همین جمله است، بقیه چیزها همه حاشیهاند!
قدیمها محل کارم تا خانهی پدرم چهار قدم بیشتر راه نبود. بعضی غروبها که مثل نمد مالانده میشدم، زنگ میزدم خانهشان، مادرم میگفت «چای رو میذارم، یه سر بیا» .
کدام کلاغ خیسِ گرفتار در طوفان، پیشنهادِ کرسی گرم را رد میکند؟
هنوز هم مثال دارم:
همین ده سال پیش، پدرومادرم قصد کردند بیایند پیشم. رفتند سفارت چهار ساعت مثل قرصجوشانِ ته لیوانِ آب، حرصوجوش خوردم و بالا و پائین پریدم تا بالاخره پدرم زنگ زد و گفت: «ویزا رو گرفتیم، کتری رو بذار اومدیم»
انگار سِرُمِ امید به حیات را بزنند توی ساعدِ دست آدم! کلاً این جملهی «چای رو بذار اومدم»، عاشقانهترین جملهای است که تا حالا بشر خلق کرده است. مثل این چاقوهای همهکاره است که به هر کاری میآید؛ پرتقال پوست میکند، در نوشابه باز میکند، در کنسرو لوبیا باز میکند و...
این جمله همهفنحریف است!
"امید" دارد،
"دوستت دارم" دارد،
"گورِ بابای دنیا" دارد،
"دلم برایت تنگ شده" دارد،
"همه چیز" دارد!
"چای گذاشتم، همه بیایید".
مهم نیست آدم اسکار گرفته باشد یا ویزا، از سر عملیاتِ حفاریِ گودترین چالهیِ تهران آمده باشد یا بخواهد مزخرفترین پایاننامهی جهان را به سرانجام برساند...
این جمله جادو میکند.
بدجوری دلمون برای گفتن این جمله گرفته؛ تمام دید و بازدیدها، احوالپرسیها، جوک گفتنها و میهمانیهای ما رفته تو قاب یک گوشی ...!
کاش بتونیم بدون ترس، بدون تعارف، بدون هیچ نگرانی، با دلی پر از مهربانی و آرامش، بیغل و غش به هم دیگه بگیم: «چای رو بذار اومدم...»
#رابطه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
❤73👍20👏7😢4🕊3
قصههای غلط زندگی
#مجتبی_شکوری🎤
🎧 لطفا فایل صوتی پیوست را بشنوید!
هر کدام از ما در زندگی هر لحظه ممکن است یکی از قصههای غلط زندگی را باور کنیم. این که:
✔️ اگه وقت بیشتری داشتم، فلان کار را میکردم.
✔️ من مرکز جهان هستم. اتفاقات خوب یا بد زندگی فقط برای من رخ میده.
✔️ اتفاقات بد قراره پشت سر هم تکرار بشن. قراره تمام زندگی من رنجآلود باشه.
✔️ همه چیز عالیه.
✔️ همه چیز افتضاحه.
✔️ من نمیتونم بدون فلان چیز زندگی کنم.
✔️ من میدونم دارم چکار میکنم.
هیچکدام از اینها قصهی همیشگی زندگی هیچ انسانی نیست.
#واقعبینی
زمان= ۲:۲۸
حجم= ۳ مگابایت
#آوای_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#مجتبی_شکوری🎤
🎧 لطفا فایل صوتی پیوست را بشنوید!
هر کدام از ما در زندگی هر لحظه ممکن است یکی از قصههای غلط زندگی را باور کنیم. این که:
✔️ اگه وقت بیشتری داشتم، فلان کار را میکردم.
✔️ من مرکز جهان هستم. اتفاقات خوب یا بد زندگی فقط برای من رخ میده.
✔️ اتفاقات بد قراره پشت سر هم تکرار بشن. قراره تمام زندگی من رنجآلود باشه.
✔️ همه چیز عالیه.
✔️ همه چیز افتضاحه.
✔️ من نمیتونم بدون فلان چیز زندگی کنم.
✔️ من میدونم دارم چکار میکنم.
هیچکدام از اینها قصهی همیشگی زندگی هیچ انسانی نیست.
#واقعبینی
زمان= ۲:۲۸
حجم= ۳ مگابایت
#آوای_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
Telegram
attach 📎
👍21👏7❤5
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شاهکلید زندگی
مهربانی، شاید تنها خصلتی باشد که در هیچ شرایطی کارایی خود را از دست نمیدهد.
#مهربانی
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
مهربانی، شاید تنها خصلتی باشد که در هیچ شرایطی کارایی خود را از دست نمیدهد.
#مهربانی
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍45❤15👏3😢2😍2😭1
چرا دوستیها صمیمانهتر از ازدواجهاست؟
پاسخ در تمایل به کنترل کردن ماست. ما در روابط دوستانه نیازی به کنترل و تغییر دیگری نمیبینیم. او را میپذیریم و سعی میکنیم با عیب و حسن او کنار بیاییم و از بودن در کنارش لذت ببریم. ولی در زندگی مشترک، اغلب افراد به شدت تمایل به کنترل و تغییر دیگری دارند، تا به خواستهها و ایدهآلهایشان نزدیکتر شود. غافل از اینکه ما قادر به کنترل و تغییر دیگران نیستیم.
همین تلاش دائمی برای کنترل و تغییر دیگری باعث میشود ما نتوانیم حقیقتا از بودن در کنار یکدیگر لذت ببریم. روزی که متوجه بشویم این موضوع از توان ما خارج است و دست از کنترل دیگری برداریم، صمیمت به رابطهی ما برمیگردد.
#رابطه
@metaphortherapy
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
پاسخ در تمایل به کنترل کردن ماست. ما در روابط دوستانه نیازی به کنترل و تغییر دیگری نمیبینیم. او را میپذیریم و سعی میکنیم با عیب و حسن او کنار بیاییم و از بودن در کنارش لذت ببریم. ولی در زندگی مشترک، اغلب افراد به شدت تمایل به کنترل و تغییر دیگری دارند، تا به خواستهها و ایدهآلهایشان نزدیکتر شود. غافل از اینکه ما قادر به کنترل و تغییر دیگران نیستیم.
همین تلاش دائمی برای کنترل و تغییر دیگری باعث میشود ما نتوانیم حقیقتا از بودن در کنار یکدیگر لذت ببریم. روزی که متوجه بشویم این موضوع از توان ما خارج است و دست از کنترل دیگری برداریم، صمیمت به رابطهی ما برمیگردد.
#رابطه
@metaphortherapy
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍50👏9❤8😢1😍1
چاله و بيمارستان
#محمد_فاضلی
حکايت کردهاند که چالهای در بزرگراهی ايجاد شده بود و هر شب و روز موتورسواران و خودروها در آن افتاده و کشته و زخمی میشدند.
سه مدير را برای حل مشکل فراخواندند:
اولی گفت: «بهتر است بيمارستاني در حاشيه بزرگراه بسازيم تا زخمیهای حوادث، زودتر به بيمارستان برسند و قربانيان کمتر شوند.»
دومی دغدغه هزينههای ساخت بيمارستان داشت و پيشنهاد کرد: «دو تيم اورژانس در شيفتهای شب و روز در محل مستقر شوند و حادثهديدگان را به نزديکترين بيمارستان منتقل کنند تا هزينه ساخت بيمارستان بر بيتالمال بار نشود.»
سومی خواستار بهترين استفاده از امکانات موجود بود و از اينرو پيشنهاد داد: «اين چاله را پر کرده و چاله ديگری جلوی يکی از بيمارستانهای موجود حفر کنند تا هزينهی ساخت بيمارستان يا استقرار اورژانس در محل چالهی موجود بر دوش خلقالله تحميل نشود.»
تفکرات قهرمانان اين داستان بسيار احمقانه به نظر ميرسند. اما واقعيت اين است که مديران سازمانها، سياستگذاران و سياستمداران همواره در معرض اين سبک از تصميمسازی و تصميمگيری قرار دارند.
سبک چاله و بيمارستان، محصول چند چيز است:
خو گرفتن با چالهها، تصور بزرگراه بدون چاله را برای بخشی از مديران ناممکن کرده است. چاله به بخشی از طبيعت سازمان، کشور و پيش از همه، ذهن مدير و تصميمگير بدل شده است. (مانع ذهنی)
وجود چاله برای افراد و گروههايی منفعت دارد. چاله براي کسب و کار بيمارستان، آمبولانسهای اورژانس، و حتی رسانهها نفع دارد. پزشکی را تصور کنيد که در تلويزيون گزارش میدهد: در ماه گذشته به هزار مصدوم رسيدگی شده و بيمارستان در ارائهی خدمات بسيار فعال بوده است. او هرگز نخواهد گفت اينها مصدومان چالهای بودهاند که از اساس میتوانست وجود نداشته باشد. رانندهی آمبولانس راضی، بيمارستان راضی، پزشک راضی، رسانه و مجری پوشش خبری راضي، مقام سياسی راضی؛ و گور پدر ناراضی.
جامعهی قدرتمند و مطالبهگری وجود ندارد يا رسانههای آزادی نيستند که بزرگراههایی در دنيا را به تصوير بکشند که در آنها چاله وجود ندارد؛ و آيندهپژوهانی نيستند که آيندهی بزرگراه بدون چاله را تصوير کنند.
نظام درست و حسابی انتخاب مديران و کارگزاران بخش عمومی وجود ندارد تا جمعی را در سمتهای مديريتی قرار دهد که شايستگی مديريت داشته باشند و بتوانند بزرگراه بدون چاله را تصور کنند.
ما در انبوهی از چالهها افتادهايم که به عوض پرکردن آنها، بيمارستان میسازيم، اورژانس نزديک به چاله مستقر میکنيم يا چالههای جديد نزديک بيمارستانهای موجود احداث مینماييم. بگذاريد نمونههایی از آنها را برای شما يادآوری کنم:
✔️ ايجاد دانشگاههای جديد و افزودن بر شمار پذيرش دانشجو در نظام دانشگاهی که از شدت گسترش کمی و تلنبار شدن دانشجو، کيفيتش از دست رفته؛ ساخت بيمارستان کنار چالهای در بزرگراه است.
✔️ تأمين مالی بيشتر برای نظام بهداشت و درمانی که از فقدان نظام کنترل هزينهها رنج ميبرد، استقرار تيم اورژانس در کنار چاله موجود است.
✔️ انتقال آب بينحوضهای از نقطهی الف به ب، مثل درپوش گذاشتن موقت روی چالهی کمآبی ناشی از بدمصرفی در ب و حفر چالهی جديد در الف است.
✔️ ايجاد يک شبکه تلويزيونی يا خبرگزاری در بزرگراه اطلاعرسانی موجود که مردم به آن اعتماد ندارند، مثل حفر يک چاله جديد است، حتی بدون آنکه چاله قبلی پر شود.
بدترين حالت، بهکار گرفتن چندباره مديرانی است که وقتی دفتر خاطراتشان را بخوانيد، چند چاله در هر برگ از آن خودنمايی میکند و بيل و کلنگشان را برای حفر چالههای جديد آماده کردهاند.
کافی است به دنيای بدون چاله فکر کنید!
#مدیریت
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#محمد_فاضلی
حکايت کردهاند که چالهای در بزرگراهی ايجاد شده بود و هر شب و روز موتورسواران و خودروها در آن افتاده و کشته و زخمی میشدند.
سه مدير را برای حل مشکل فراخواندند:
اولی گفت: «بهتر است بيمارستاني در حاشيه بزرگراه بسازيم تا زخمیهای حوادث، زودتر به بيمارستان برسند و قربانيان کمتر شوند.»
دومی دغدغه هزينههای ساخت بيمارستان داشت و پيشنهاد کرد: «دو تيم اورژانس در شيفتهای شب و روز در محل مستقر شوند و حادثهديدگان را به نزديکترين بيمارستان منتقل کنند تا هزينه ساخت بيمارستان بر بيتالمال بار نشود.»
سومی خواستار بهترين استفاده از امکانات موجود بود و از اينرو پيشنهاد داد: «اين چاله را پر کرده و چاله ديگری جلوی يکی از بيمارستانهای موجود حفر کنند تا هزينهی ساخت بيمارستان يا استقرار اورژانس در محل چالهی موجود بر دوش خلقالله تحميل نشود.»
تفکرات قهرمانان اين داستان بسيار احمقانه به نظر ميرسند. اما واقعيت اين است که مديران سازمانها، سياستگذاران و سياستمداران همواره در معرض اين سبک از تصميمسازی و تصميمگيری قرار دارند.
سبک چاله و بيمارستان، محصول چند چيز است:
خو گرفتن با چالهها، تصور بزرگراه بدون چاله را برای بخشی از مديران ناممکن کرده است. چاله به بخشی از طبيعت سازمان، کشور و پيش از همه، ذهن مدير و تصميمگير بدل شده است. (مانع ذهنی)
وجود چاله برای افراد و گروههايی منفعت دارد. چاله براي کسب و کار بيمارستان، آمبولانسهای اورژانس، و حتی رسانهها نفع دارد. پزشکی را تصور کنيد که در تلويزيون گزارش میدهد: در ماه گذشته به هزار مصدوم رسيدگی شده و بيمارستان در ارائهی خدمات بسيار فعال بوده است. او هرگز نخواهد گفت اينها مصدومان چالهای بودهاند که از اساس میتوانست وجود نداشته باشد. رانندهی آمبولانس راضی، بيمارستان راضی، پزشک راضی، رسانه و مجری پوشش خبری راضي، مقام سياسی راضی؛ و گور پدر ناراضی.
جامعهی قدرتمند و مطالبهگری وجود ندارد يا رسانههای آزادی نيستند که بزرگراههایی در دنيا را به تصوير بکشند که در آنها چاله وجود ندارد؛ و آيندهپژوهانی نيستند که آيندهی بزرگراه بدون چاله را تصوير کنند.
نظام درست و حسابی انتخاب مديران و کارگزاران بخش عمومی وجود ندارد تا جمعی را در سمتهای مديريتی قرار دهد که شايستگی مديريت داشته باشند و بتوانند بزرگراه بدون چاله را تصور کنند.
ما در انبوهی از چالهها افتادهايم که به عوض پرکردن آنها، بيمارستان میسازيم، اورژانس نزديک به چاله مستقر میکنيم يا چالههای جديد نزديک بيمارستانهای موجود احداث مینماييم. بگذاريد نمونههایی از آنها را برای شما يادآوری کنم:
✔️ ايجاد دانشگاههای جديد و افزودن بر شمار پذيرش دانشجو در نظام دانشگاهی که از شدت گسترش کمی و تلنبار شدن دانشجو، کيفيتش از دست رفته؛ ساخت بيمارستان کنار چالهای در بزرگراه است.
✔️ تأمين مالی بيشتر برای نظام بهداشت و درمانی که از فقدان نظام کنترل هزينهها رنج ميبرد، استقرار تيم اورژانس در کنار چاله موجود است.
✔️ انتقال آب بينحوضهای از نقطهی الف به ب، مثل درپوش گذاشتن موقت روی چالهی کمآبی ناشی از بدمصرفی در ب و حفر چالهی جديد در الف است.
✔️ ايجاد يک شبکه تلويزيونی يا خبرگزاری در بزرگراه اطلاعرسانی موجود که مردم به آن اعتماد ندارند، مثل حفر يک چاله جديد است، حتی بدون آنکه چاله قبلی پر شود.
بدترين حالت، بهکار گرفتن چندباره مديرانی است که وقتی دفتر خاطراتشان را بخوانيد، چند چاله در هر برگ از آن خودنمايی میکند و بيل و کلنگشان را برای حفر چالههای جديد آماده کردهاند.
کافی است به دنيای بدون چاله فکر کنید!
#مدیریت
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍63👏13❤1😁1🙏1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
درک و پذیرش رنج
#جردن_پیترسون
موضوعی که از آن رنج میبریم را درک کنیم و آن را بپذیریم. اگر راهی برای تغییر هم باشد، گام اول آن پذیرش است.
#پذیرش
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#جردن_پیترسون
موضوعی که از آن رنج میبریم را درک کنیم و آن را بپذیریم. اگر راهی برای تغییر هم باشد، گام اول آن پذیرش است.
#پذیرش
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍23❤5🙏2🕊2😢1
شغل رویایی
#آلن_دوباتن🎤
🎧 لطفا فایل صوتی پیوست را بشنوید!
✔️ آیا مقصر من هستم که در شغل مورد علاقهی خود شکست می خورم؟
✔️ چقدر احتمال دارد که به شغل رویایی خود دست یابم؟
✔️ آیا ارزیابی درستی از رویایی بودن شغل دیگران دارم؟
✔️ آیا تصور درستی از شغل و زندگی دیگران دارم؟
✔️ آیا ناامیدی و دلسردی فقط برای من رخ میدهد؟
از کتاب «شغل مورد علاقه»
اثر «آلن دوباتن»
فایل کامل در «فیدبو»
#شغل
زمان= ۱۳:۳۳
حجم= ۳ مگابایت
#آوای_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#آلن_دوباتن🎤
🎧 لطفا فایل صوتی پیوست را بشنوید!
✔️ آیا مقصر من هستم که در شغل مورد علاقهی خود شکست می خورم؟
✔️ چقدر احتمال دارد که به شغل رویایی خود دست یابم؟
✔️ آیا ارزیابی درستی از رویایی بودن شغل دیگران دارم؟
✔️ آیا تصور درستی از شغل و زندگی دیگران دارم؟
✔️ آیا ناامیدی و دلسردی فقط برای من رخ میدهد؟
از کتاب «شغل مورد علاقه»
اثر «آلن دوباتن»
فایل کامل در «فیدبو»
#شغل
زمان= ۱۳:۳۳
حجم= ۳ مگابایت
#آوای_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
Telegram
attach 📎
❤11👍7🤷♂1👎1
راز زندگی خوب
روزی هزار بار، راز زندگی را با خودم تکرار میکنم:
دست از کنترل کردن دیگران بردار
دست از کنترل کردن دیگران بردار
دست از کنترل کردن دیگران بردار
دست از کنترل کردن دیگران بردار
دست از کنترل کردن دیگران بردار
دست از کنترل کردن دیگران بردار
دست از کنترل کردن دیگران بردار
دست از کنترل کردن دیگران بردار...
تلاش برای کنترل دیگران، به مرور ما را از پا در میآورد و دیگران را از ما دور میکند. و هرروز احساس تنهایی بیشتری میکنیم.
کنترل دیگران یعنی چه؟
یعنی مدام به همسرت، فرزندت، اعضای خانوادهات و دوست و همسایهات بگویی:
✔️ این کار به نفع تو نیست.
✔️ اون کار رو بکن.
✔️ وقتی رفتیم پیش مامان، از جانب خودت بهش فلان چیز رو بگو.
✔️ زنگ بزن به دایی و تولدش رو بهش تبریک بگو.
✔️ باباجون تنهاست. بلند شو برو پیشش و باهاش وقت بگذرون.
✔️ برو یه کار پیدا کن.
✔️ پولت رو اینجوری خرج نکن.
✔️ یه مسافرت برو.
✔️ ماشین رو دست زنت نده.
✔️ وقتی عمه اومد خونتون، براش فلان غذا رو درست کن.
✔️ برای پسرخالت که معلمه، روز معلم فلان چیز رو بخر.
✔️ زنگ بزن به بابابزرگ و بابت فلان موضوع ازش عذرخواهی کن.
✔️ به شوهرت بگو من اینجوری نمیتونم ادامه بدم.
✔️ برای بچهت تعریف کن که چقدر عموی خوبی داره.
✔️ به فلانی سر بزن. خیلی وقته که ندیدیش.
✔️ درس خوندن به درد تو نمیخوره.
✔️ به جای رهن خونه، پولهاتو جمع کن و خونه بخر.
✔️ امشب خونهی دوستت نرو و بمون پیش ما که مامانجون ناراحت نشه.
✔️ به زنت بگو وقتی میاد فلان لباس رو بپوشه.
✔️ یه کاری کن فلانی باهاتون نیاد سفر.
✔️ شما که میخواید برید خرید، این بچه رو هم با خودتون ببرید.
✔️ این جمله رو بهش بگو که بفهمه فامیلای مامانتو بیشتر از فامیلای بابات دوس داری.
✔️ وقتی میری خونهی داداش، شوهرت رو هم ببر که ناراحت نشه.
✔️ برای خواهرت غذا درست کن و براش ببر.
راز زندگی، دست برداشتن از کنترل کردن دیگران و تمرکز روی زندگی خود است. دیگران، بردهی ما نیستند. هیچکس تا ابد در کنترل کسی نمیماند و اگر در حال کنترل کردن عزیزانمان هستیم، بدانیم که دیر یا زود آنها ما را برای همیشه ترک خواهند کرد. اگر هم دور نشوند، دیگر احساسی به ما نخواهند داشت.
آدمها زمانی ما را دوست خواهند داشت که برای شخصیت، استقلال و انتخابها و تصمیمهایشان، احترام قائل باشیم و آنها را همانطور که هستند دوست داشته باشیم.
#رابطه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
روزی هزار بار، راز زندگی را با خودم تکرار میکنم:
دست از کنترل کردن دیگران بردار
دست از کنترل کردن دیگران بردار
دست از کنترل کردن دیگران بردار
دست از کنترل کردن دیگران بردار
دست از کنترل کردن دیگران بردار
دست از کنترل کردن دیگران بردار
دست از کنترل کردن دیگران بردار
دست از کنترل کردن دیگران بردار...
تلاش برای کنترل دیگران، به مرور ما را از پا در میآورد و دیگران را از ما دور میکند. و هرروز احساس تنهایی بیشتری میکنیم.
کنترل دیگران یعنی چه؟
یعنی مدام به همسرت، فرزندت، اعضای خانوادهات و دوست و همسایهات بگویی:
✔️ این کار به نفع تو نیست.
✔️ اون کار رو بکن.
✔️ وقتی رفتیم پیش مامان، از جانب خودت بهش فلان چیز رو بگو.
✔️ زنگ بزن به دایی و تولدش رو بهش تبریک بگو.
✔️ باباجون تنهاست. بلند شو برو پیشش و باهاش وقت بگذرون.
✔️ برو یه کار پیدا کن.
✔️ پولت رو اینجوری خرج نکن.
✔️ یه مسافرت برو.
✔️ ماشین رو دست زنت نده.
✔️ وقتی عمه اومد خونتون، براش فلان غذا رو درست کن.
✔️ برای پسرخالت که معلمه، روز معلم فلان چیز رو بخر.
✔️ زنگ بزن به بابابزرگ و بابت فلان موضوع ازش عذرخواهی کن.
✔️ به شوهرت بگو من اینجوری نمیتونم ادامه بدم.
✔️ برای بچهت تعریف کن که چقدر عموی خوبی داره.
✔️ به فلانی سر بزن. خیلی وقته که ندیدیش.
✔️ درس خوندن به درد تو نمیخوره.
✔️ به جای رهن خونه، پولهاتو جمع کن و خونه بخر.
✔️ امشب خونهی دوستت نرو و بمون پیش ما که مامانجون ناراحت نشه.
✔️ به زنت بگو وقتی میاد فلان لباس رو بپوشه.
✔️ یه کاری کن فلانی باهاتون نیاد سفر.
✔️ شما که میخواید برید خرید، این بچه رو هم با خودتون ببرید.
✔️ این جمله رو بهش بگو که بفهمه فامیلای مامانتو بیشتر از فامیلای بابات دوس داری.
✔️ وقتی میری خونهی داداش، شوهرت رو هم ببر که ناراحت نشه.
✔️ برای خواهرت غذا درست کن و براش ببر.
راز زندگی، دست برداشتن از کنترل کردن دیگران و تمرکز روی زندگی خود است. دیگران، بردهی ما نیستند. هیچکس تا ابد در کنترل کسی نمیماند و اگر در حال کنترل کردن عزیزانمان هستیم، بدانیم که دیر یا زود آنها ما را برای همیشه ترک خواهند کرد. اگر هم دور نشوند، دیگر احساسی به ما نخواهند داشت.
آدمها زمانی ما را دوست خواهند داشت که برای شخصیت، استقلال و انتخابها و تصمیمهایشان، احترام قائل باشیم و آنها را همانطور که هستند دوست داشته باشیم.
#رابطه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍55❤9👏6👎2🙏2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خودمان را هم ببینیم!
خوب است که تصویر بعضی از رفتارهای خودمان را از دور ببینیم. شاید متوجه شویم که بیقانونی، چه چهرهی منفور و ناپسندی از ما میسازد.
وقتی رفتار غیرقانونی انجام میدهیم، چنین وصلهی ناجوری در جامعه هستیم!
#رانندگی
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
خوب است که تصویر بعضی از رفتارهای خودمان را از دور ببینیم. شاید متوجه شویم که بیقانونی، چه چهرهی منفور و ناپسندی از ما میسازد.
وقتی رفتار غیرقانونی انجام میدهیم، چنین وصلهی ناجوری در جامعه هستیم!
#رانندگی
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍34😡5🙊2🤷♀1
بدن ما به ۶ گروه غذایی نیاز دارد!
#منصور_رضایی
بدن انسان همانند یک ساختمان است؛ وقتی ساختمان میسازیم مصالح نیاز دارد که هیچکدام جای همدیگر را نمیگیرند؛ به ویژه وقتی پایههای خانه یعنی کودکی ما در حال ساخت است به یک سری مصالح نیاز دارد که بعد از کودکی دیر است. استخوانبندی و عضلات و مغز نیاز به یک سری اقلامی شامل گروههای غذایی دارد. این گروههای غذایی در تمام جهان یکسان است. شش گروه میوه، سبری، غلات، لبنیات گوشت و حبوبات نیازهای غذایی خود را شامل درشتمغذی و ریزمغذی تامین میکند. پروتیین و قند و چربی و ویتامین و املاح و آنتیاکسیدان، بخشی از این نیازها هستند. زمانی سفره خانواده سالم است که این ۶ گروه به تنوع در آن وجود داشته باشد. شعار تغذیه تنوع است.
من منکر مسائل اقتصادی نیستم و فقدانهای غذایی مالی وجود دارد، اما رفتار غذایی ما هم اشتباه است. مشکل فعلی ما از نظر تغذیه فقط هم بحث کمیت نیست. برخی از افراد هم کالری مازاد مصرف میکنند. قند و شکر و مربا و شربت و دنبه و چربی، خیلی کاربرد ندارند. ایرانیان برنج میخورند، اما جو نمیخورند، ممکن است هر روز مرغ بخوریم، اما سال به سال ماهی نخوریم. در واقع، بزرگترین ایراد ما فقط فقدان گوشت نیست، مشکل عدم سواد تغذیه است. ما غذاهای تکراری میخوریم و سیری شکمی داریم. در نتیجه سلولهای ما گرسنهاند. در جهان، سلامت اولویت نیست. پول برای همه چیز میدهند، اما برای غذا نمیدهند. جامعهی ما دو مشکل دارد، اول اقتصاد و دوم غذا!
فقدان این ۶ گروه، اختلال خلق و خو، ضعف حافظه و ضعف مغز و کارکرد ایمنی را به دنبال دارد. این فقدان در چهل سالگی خود را در بیماریهای قلبی و گوارشی نشان میدهد. به جای اینکه یک فرد در نود سالگی دچار فشار خون و دیابت و سرطان شود، سن بروز آن خیلی پایین میآید. الان علت اختلالها در سنین پایین همین است که مرگهای ناگهانی هم زیاد شده است. مثلا یک فرد در اوج موفقیت خودکشی میکند، چون از لحاظ روحی و روانی افسرده است. آدم سالم باید زندگی متنوع داشته باشد و مواد غذایی لازم و متنوع را در سن درست مصرف کند.
پروتیین فقط در گوشت نیست و در مرغ و لوبیا و نخود هم هست؛ ماهی میتواند سفید باشد میتواند ازون برون باشد، اما خاصیتشان ده برابر همدیگر نیست. زندگی سه کلمه است تولد، مرگ و انتخاب؛ رسانهها باید به مردم آموزش دهند که برنج با وجود رنج بسیار و خرج گران الزاما ماده غذایی ارزشمندی نیست. رسانه در ایران باید منصفانه مردم را در حوزهی غذا آموزش دهد. القا احساس نیاز باید در جامعه صورت بگیرد. وظیفه رسانه در جامعه این است که به مردم نیازهای واقعی را نشان دهد. مثلا درباره بارداری باید زنان بدانند چه چیزی مصرف کنند تا بچههای بیش فعال و تندخو و بیحوصله نداشته باشند.
#سلامت
@Entekhab_ir
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#منصور_رضایی
بدن انسان همانند یک ساختمان است؛ وقتی ساختمان میسازیم مصالح نیاز دارد که هیچکدام جای همدیگر را نمیگیرند؛ به ویژه وقتی پایههای خانه یعنی کودکی ما در حال ساخت است به یک سری مصالح نیاز دارد که بعد از کودکی دیر است. استخوانبندی و عضلات و مغز نیاز به یک سری اقلامی شامل گروههای غذایی دارد. این گروههای غذایی در تمام جهان یکسان است. شش گروه میوه، سبری، غلات، لبنیات گوشت و حبوبات نیازهای غذایی خود را شامل درشتمغذی و ریزمغذی تامین میکند. پروتیین و قند و چربی و ویتامین و املاح و آنتیاکسیدان، بخشی از این نیازها هستند. زمانی سفره خانواده سالم است که این ۶ گروه به تنوع در آن وجود داشته باشد. شعار تغذیه تنوع است.
من منکر مسائل اقتصادی نیستم و فقدانهای غذایی مالی وجود دارد، اما رفتار غذایی ما هم اشتباه است. مشکل فعلی ما از نظر تغذیه فقط هم بحث کمیت نیست. برخی از افراد هم کالری مازاد مصرف میکنند. قند و شکر و مربا و شربت و دنبه و چربی، خیلی کاربرد ندارند. ایرانیان برنج میخورند، اما جو نمیخورند، ممکن است هر روز مرغ بخوریم، اما سال به سال ماهی نخوریم. در واقع، بزرگترین ایراد ما فقط فقدان گوشت نیست، مشکل عدم سواد تغذیه است. ما غذاهای تکراری میخوریم و سیری شکمی داریم. در نتیجه سلولهای ما گرسنهاند. در جهان، سلامت اولویت نیست. پول برای همه چیز میدهند، اما برای غذا نمیدهند. جامعهی ما دو مشکل دارد، اول اقتصاد و دوم غذا!
فقدان این ۶ گروه، اختلال خلق و خو، ضعف حافظه و ضعف مغز و کارکرد ایمنی را به دنبال دارد. این فقدان در چهل سالگی خود را در بیماریهای قلبی و گوارشی نشان میدهد. به جای اینکه یک فرد در نود سالگی دچار فشار خون و دیابت و سرطان شود، سن بروز آن خیلی پایین میآید. الان علت اختلالها در سنین پایین همین است که مرگهای ناگهانی هم زیاد شده است. مثلا یک فرد در اوج موفقیت خودکشی میکند، چون از لحاظ روحی و روانی افسرده است. آدم سالم باید زندگی متنوع داشته باشد و مواد غذایی لازم و متنوع را در سن درست مصرف کند.
پروتیین فقط در گوشت نیست و در مرغ و لوبیا و نخود هم هست؛ ماهی میتواند سفید باشد میتواند ازون برون باشد، اما خاصیتشان ده برابر همدیگر نیست. زندگی سه کلمه است تولد، مرگ و انتخاب؛ رسانهها باید به مردم آموزش دهند که برنج با وجود رنج بسیار و خرج گران الزاما ماده غذایی ارزشمندی نیست. رسانه در ایران باید منصفانه مردم را در حوزهی غذا آموزش دهد. القا احساس نیاز باید در جامعه صورت بگیرد. وظیفه رسانه در جامعه این است که به مردم نیازهای واقعی را نشان دهد. مثلا درباره بارداری باید زنان بدانند چه چیزی مصرف کنند تا بچههای بیش فعال و تندخو و بیحوصله نداشته باشند.
#سلامت
@Entekhab_ir
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍51🍓4❤1👎1
آموزش: آینه یا پنجره؟
اگر هدف «آموزش» را به درستی درک نکنیم، از آن فقط برای تأیید خود یا تقویت باورهای موجود استفاده خواهیم کرد. در حالی که آموزش باید ابزار و دانشی برای نگاه کردن به بیرون، به دست آوردن درک وسیعتری از جهان و همچنین درک و پذیرش دیدگاههای متفاوت فراهم کند.
سیدنی هریس (روزنامهنگار آمریکایی) به زیبایی بیان میکند:
تمام هدف آموزش، تبدیل کردن آینهها به پنجرههاست.
#آموزش
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
اگر هدف «آموزش» را به درستی درک نکنیم، از آن فقط برای تأیید خود یا تقویت باورهای موجود استفاده خواهیم کرد. در حالی که آموزش باید ابزار و دانشی برای نگاه کردن به بیرون، به دست آوردن درک وسیعتری از جهان و همچنین درک و پذیرش دیدگاههای متفاوت فراهم کند.
سیدنی هریس (روزنامهنگار آمریکایی) به زیبایی بیان میکند:
تمام هدف آموزش، تبدیل کردن آینهها به پنجرههاست.
#آموزش
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍36👏5
تضادهای زندگی
🎥 لطفا ویدئوی پیوست را ببینید!
زندگی پر از مفاهیم متضاد است. این تضاد از ابتدای تولد با دوگانهی "مرگ و زندگی" آغاز شده و با دوگانههای سادهی دیگر مثل "گرسنگی و سیری" و "خواب و بیداری" ادامه مییابد و به دوگانههای پیچیدهتری مثل "معنا و پوچی"، "غم و شادی" و "امنیت و آزادی" میرسد.
انسان نمیتواند با انتخاب یکی از گزینههای این تضادها، خود را از این درگیری همیشگی رها کند. مثلا هرگز نمیتوان بین گزینههای "خواب و بیداری"، برای همیشه بیداری را انتخاب کرد. در تضاد "امنیت و آزادی"، امکان ندارد بتوانیم برای رسیدن به امنیت، آزادی خود را از دست بدهیم. تمرکز کامل بر یک بخش و نادیده گرفتن کامل بخش دیگر، تلاش سادهانگارانه و شکستخوردهای است که بسیاری از ما انسانها از آن دست بر نمیداریم.
راهکار چیست؟ برای مواجههی درست با این تضادها ابتدا باید یک اصل را بپذیریم که "هرگز قادر نخواهیم بود که این تضادها را به طور مطلق، مدیریت کنیم و تلاش برای مواجههی درستتر با این تضادها، یک امر کاملا نسبی است." اگر به دنبال حل مطلق تضادها رفتیم، پایان راه به یکی از اجزای دوگانهی آنها خواهیم رسید. اصلا همین تلاش برای یافتن راهکار مطلق بوده است که انسان را از مدیریت تضادها ناتوان کرده و او را ناگزیر به افتادن در یکی از دو طیف کرده است.
بسیاری از تضادها در زندگی، ساده هستند و میتوان با ایجاد تعادل، آنها را حل کرد (مثل "خواب و بیداری"، "گرسنگی و سیری" و "کار و استراحت"). اینها تضادهایی هستند که میتوان با کمک گرفتن از معیارهایی مثل "زمان" و "احساسات مشخص"، نقطهی تعادل بین آنها را پیدا کرد. مثلا احساساتی مثل احساس ضعف یا خستگی، نقطهی تعادل بین تضادهای "کار و استراحت" و "گرسنگی و سیری" را تعیین میکنند. همینطور برای تعادل بین "خواب و بیداری" و "کار و استراحت" میتوان از معیار زمان استفاده کرد. بنابراین، با تنظیم یک روتین و برنامهی مشخص، میتوان بین بسیاری از تضادهای زندگی، تعادل ایجاد کرد.
اما تضادهای پیچیدهای هم در زندگی وجود دارند که به سادگی نمیتوان بین آنها تعادل ایجاد کرد (تضادهایی مثل "امنیت و آزادی"؛ "معنای زندگی و پوچی"). ممکن نیست بتوانیم برنامهریزی کنیم که یک ساعت احساس معنادار بودن داشته باشیم و یک ساعت دیگر فکر کنیم زندگی پوچ است. ما نمیتوانیم در روابط خود، یک روز در میان به همدیگر امنیت و آزادی بدهیم. مواجههی با اینگونه تضادها، هنری ظریف میخواهد. این تضادها را نمیتوان با معیارهایی مثل "زمان" و "احساسات"، مدیریت کرد. آنها را نمیتوان از هم تفکیک کرد. بلکه باید وجود و حضور همزمان آنها را پذیرفت و نسبت بین آنها را درک کرد. زندگی، هنر درک تناسب بین تضادهای پیچیده است.
تنها راهکار، درک و پذیرش این موضوع است که گزینههای تضادهای پیچیده، همزمان حضور دارند. مثلا در تضاد "معنا و پوچی"، ما میتوانیم فرض را بر آن بگذاریم که جهان پوچ است (یا دست کم فعلا درک معنای آن، خارج از توان ماست)، اما همزمان بدانیم که بدون معنا هم نمیتوانیم زندگی کنیم. این درک همزمان، ما را به این نقطه میرساند که به جای «کشف» معنی زندگی، باید آن را «خلق» کنیم. در تضاد امنیت و آزادی، به جای آنکه آزادی را سلب کنیم تا امنیت ایجاد شود، میفهمیم که گاهی آزادی بیشتر، منجر به امنیت بیشتر میشود. در تضاد "مرگ و زندگی"، باید درک کنیم که مرگ، قطعا رخ میدهد. اما با وجود این درک، ما در حال زندگی کردن هستیم؛ یعنی هنر درک این نسبت پیچیده که "زندگی بسیار باارزش است، اما جدی نیست."
مثال بسیار خوب برای رویارویی با تضادهای پیچیده را میتوان در ویدئوی زیر مشاهده کرد.
#معنای_زندگی
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
🎥 لطفا ویدئوی پیوست را ببینید!
زندگی پر از مفاهیم متضاد است. این تضاد از ابتدای تولد با دوگانهی "مرگ و زندگی" آغاز شده و با دوگانههای سادهی دیگر مثل "گرسنگی و سیری" و "خواب و بیداری" ادامه مییابد و به دوگانههای پیچیدهتری مثل "معنا و پوچی"، "غم و شادی" و "امنیت و آزادی" میرسد.
انسان نمیتواند با انتخاب یکی از گزینههای این تضادها، خود را از این درگیری همیشگی رها کند. مثلا هرگز نمیتوان بین گزینههای "خواب و بیداری"، برای همیشه بیداری را انتخاب کرد. در تضاد "امنیت و آزادی"، امکان ندارد بتوانیم برای رسیدن به امنیت، آزادی خود را از دست بدهیم. تمرکز کامل بر یک بخش و نادیده گرفتن کامل بخش دیگر، تلاش سادهانگارانه و شکستخوردهای است که بسیاری از ما انسانها از آن دست بر نمیداریم.
راهکار چیست؟ برای مواجههی درست با این تضادها ابتدا باید یک اصل را بپذیریم که "هرگز قادر نخواهیم بود که این تضادها را به طور مطلق، مدیریت کنیم و تلاش برای مواجههی درستتر با این تضادها، یک امر کاملا نسبی است." اگر به دنبال حل مطلق تضادها رفتیم، پایان راه به یکی از اجزای دوگانهی آنها خواهیم رسید. اصلا همین تلاش برای یافتن راهکار مطلق بوده است که انسان را از مدیریت تضادها ناتوان کرده و او را ناگزیر به افتادن در یکی از دو طیف کرده است.
بسیاری از تضادها در زندگی، ساده هستند و میتوان با ایجاد تعادل، آنها را حل کرد (مثل "خواب و بیداری"، "گرسنگی و سیری" و "کار و استراحت"). اینها تضادهایی هستند که میتوان با کمک گرفتن از معیارهایی مثل "زمان" و "احساسات مشخص"، نقطهی تعادل بین آنها را پیدا کرد. مثلا احساساتی مثل احساس ضعف یا خستگی، نقطهی تعادل بین تضادهای "کار و استراحت" و "گرسنگی و سیری" را تعیین میکنند. همینطور برای تعادل بین "خواب و بیداری" و "کار و استراحت" میتوان از معیار زمان استفاده کرد. بنابراین، با تنظیم یک روتین و برنامهی مشخص، میتوان بین بسیاری از تضادهای زندگی، تعادل ایجاد کرد.
اما تضادهای پیچیدهای هم در زندگی وجود دارند که به سادگی نمیتوان بین آنها تعادل ایجاد کرد (تضادهایی مثل "امنیت و آزادی"؛ "معنای زندگی و پوچی"). ممکن نیست بتوانیم برنامهریزی کنیم که یک ساعت احساس معنادار بودن داشته باشیم و یک ساعت دیگر فکر کنیم زندگی پوچ است. ما نمیتوانیم در روابط خود، یک روز در میان به همدیگر امنیت و آزادی بدهیم. مواجههی با اینگونه تضادها، هنری ظریف میخواهد. این تضادها را نمیتوان با معیارهایی مثل "زمان" و "احساسات"، مدیریت کرد. آنها را نمیتوان از هم تفکیک کرد. بلکه باید وجود و حضور همزمان آنها را پذیرفت و نسبت بین آنها را درک کرد. زندگی، هنر درک تناسب بین تضادهای پیچیده است.
تنها راهکار، درک و پذیرش این موضوع است که گزینههای تضادهای پیچیده، همزمان حضور دارند. مثلا در تضاد "معنا و پوچی"، ما میتوانیم فرض را بر آن بگذاریم که جهان پوچ است (یا دست کم فعلا درک معنای آن، خارج از توان ماست)، اما همزمان بدانیم که بدون معنا هم نمیتوانیم زندگی کنیم. این درک همزمان، ما را به این نقطه میرساند که به جای «کشف» معنی زندگی، باید آن را «خلق» کنیم. در تضاد امنیت و آزادی، به جای آنکه آزادی را سلب کنیم تا امنیت ایجاد شود، میفهمیم که گاهی آزادی بیشتر، منجر به امنیت بیشتر میشود. در تضاد "مرگ و زندگی"، باید درک کنیم که مرگ، قطعا رخ میدهد. اما با وجود این درک، ما در حال زندگی کردن هستیم؛ یعنی هنر درک این نسبت پیچیده که "زندگی بسیار باارزش است، اما جدی نیست."
مثال بسیار خوب برای رویارویی با تضادهای پیچیده را میتوان در ویدئوی زیر مشاهده کرد.
#معنای_زندگی
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
Telegram
attach 📎
👍31❤7👏3🙏1
رهایی از دیگران، نه از همه!
آزادی، یعنی رهایی از قید دیگران؛ اما نه از قید همه. ژنهای ما اجازه نمیدهند از آزادی مطلق لذت ببریم. اگر چیزهایی که یاد میگیریم یا به دست میآوریم را با دیگران سهیم نشویم، به مرور لذتشان از بین میرود. یکی از دوستانم که به تنهایی گلف بازی میکرده، با یک شوت تکضرب به هدف زده بود. به نظرم بازیاش چندان لطفی نداشته است.
#آزادی
از کتاب «تئوری انتخاب»
اثر «ویلیام گلاسر»
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
آزادی، یعنی رهایی از قید دیگران؛ اما نه از قید همه. ژنهای ما اجازه نمیدهند از آزادی مطلق لذت ببریم. اگر چیزهایی که یاد میگیریم یا به دست میآوریم را با دیگران سهیم نشویم، به مرور لذتشان از بین میرود. یکی از دوستانم که به تنهایی گلف بازی میکرده، با یک شوت تکضرب به هدف زده بود. به نظرم بازیاش چندان لطفی نداشته است.
#آزادی
از کتاب «تئوری انتخاب»
اثر «ویلیام گلاسر»
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👏32👍7❤4👎1
دریا و ماهیها
من دامپزشک هستم. یک ماه پیش، درکلینیک ما یک پروژهی تحقیقاتی بزرگ معرفی شد و از ما خواستند که برای مدیریت آن پروژه ثبت نام کنیم. بین همکاران، من تنها کسی بودم که تمام شرایط لازم برای دریافت آن پروژه را داشتم. اما ثبت نام نکردم و به ناچار پروژه را به همکار دیگری دادند و من اکنون به عنوان زیردست او در همان پروژه کار میکنم. او دانشجو است و من دوره دکترایم را تمام کردهام. او هنوز تحقیقی انجام نداده و من در رزومهی خود بیش از بیست مقالهی معتبر دارم. چرا من ثبت نام نکردم؟
از بچگی، برای جلب رضایت پدر و مادرم هر کاری میکردم. بچهی خوبی بودم، درس میخواندم، در کارهای خانه کمک میکردم و مراقبت از خواهر و برادرها به عهدهی من بود. هر روز صبح با صدای دعوای پدر و مادرم از خواب بیدار میشدم. وقتی سلام میکردم، پاسخ پدرم اینگونه بود: «بابا چقدر میخوابی؟ این مادرت منو دیوانه کرد. کی بالاخره درس تو تموم میشه؟ یه نوبت دکتر واسه عمو بگیر و ...» جواب مادرم هم چیزهایی مثل اینها بود: «بابات روانیه. همهش به فکر دیگرانه. تو چرا اینقدر دیر بیدار میشی؟ هزار بار گفتم اول همهی ظرفها رو بشور بعد بخواب، هنوز یه بشقاب توی سینکه. دیشب برادر مریضت تا صبح نخوابید تو اصلا فهمیدی؟»
آنها مهمانیهای شلوغ میگرفتند و بعد از اینکه من ساعتها مشغول پختن سه نوع غذا و ظرف شستن بودم، مادرم میگفت: «سالاد که توی سفره نبود انگار هیچی!» و پدرم میگفت: «حالا اگه فامیلای من اومده بودن که یه جور غذا بیشتر درست نمیکردی!»
تمام بچگی و جوانی من به این گذشت که آنها را راضی نگه دارم و به آنها ثابت کنم که من آدم خوبی هستم. هرکاری میکردم، برایشان آن کاری مهم بود که نکرده بودم. با خودشان هم همین رفتار را داشتند. پدرم خیلی در کار خانه کمک میکرد و آدم دست و دلبازی بود. اما مادرم همیشه به او میگفت: «تو همیشه سرت توی زندگی مردم هست و به ما توجه نداری.» مادرم هم آشپز معرکهای بود. سلیقهای عالی در همه چیز داشت و پدرم همیشه به او میگفت: «تو حواست به بچهها نیست. همهش نشستی سریال میبینی»
الان پدر و مادرم پیر شدهاند. من چهل و سه سالم است. خواهر و برادرهایم همه رفتهاند. کارهای خانه را من انجام میدهم، از پدر و مادرم پرستاری میکنم و خرج خانه با من است. پدر و مادرم هنوز هم هر روز دعوا دارند. با لبخند پا به خانه میگذارم و سلام میگویم. پدرم میگوید: «دخترم کسی از همکارات مجرد نیست؟» و مادرم میگوید: «اگه چهارتا عروسی و مراسم فامیلی میومدی، حداقل چندنفر میدیدنت.»
تمام کودکی، نوجوانی و جوانیام وقف آنها شده است. اما، هنوز هم برای آنها کافی نیستم. مشکل فقط این نیست. من بعد از چهل و سه سال، همچنان حس میکنم نه فقط برای پدر و مادرم، بلکه برای هیچکس و برای هیچچیز، کافی نیستم. دستاوردهای زندگیام از تمام همنسلیهای خودم بیشتر است، اما همچنان فکر میکنم من شایستهی زندگی خوب نیستم. من عاشق آن پروژه بودم، اما خودم را شایستهی مدیریت آن نمیدیدم. مثل همیشه حس میکردم که کافی نیستم.
پدر و مادرم هم همین حس را دارند. آنها هم همیشه حس کردهاند کافی نیستند. فکر میکنند باید با کسی دیگر ازدواج میکردند، باید بچههای دیگری میداشتند و از نظر آنها هیچوقت، هیچچیز کافی نیست. پدر و مادرم، مثل ماشینهایی عمل میکنند که با دقت فراوان، کمبودهای آدمها را شناسایی میکنند و خوبیهایش را حذف میکنند. به همین دلیل هم آنها بسیار تنها هستند. بچهها از سر اجبار، گاهی یکی دو ساعت به آنها سر میزنند. چون اگر بیشتر شود، ماشینهای کمبود، اوج میگیرند. نوهها را تا جای ممکن از آنها دور نگه میدارند. داستان پدر و مادر من، حکایت پدر و مادرهای بسیاری در این سرزمین است. آنها نیز قربانی ناآگاهی بودهاند. اگر مراقب نباشیم و برای تغییر، تلاش نکنیم، ما نیز مثل آنها اعتماد به نفس بچههایمان را پودر خواهیم کرد.
اگر یاد نگیریم که با وجود کمبودها و نقصها، همدیگر را دوست داشته باشیم، اگر یاد نگیریم که روی خوبیها تمرکز کنیم، اگر مثل پدر و مادر من، منتظر روزی هستیم که زندگی کامل شود، نیمهی گمشدهی بدون نقص از راه برسد و بچههایمان در همهچیز بهترین باشند، این حقیقت تلخ را بدانیم که بدون چشیدن طعم زندگی از دنیا خواهیم رفت و آدمهایی پر از رنج و بدون عزت نفس را از خود به یادگار خواهیم گذاشت. زندگی بدون کمبود، در تاریخ کرهی زمین وجود نداشته و نخواهد داشت.
زندگی، دریایی از کمبودهاست. دریایی که در آن، خوبیها مثل ماهیها اندک هستند. دریا را همه میبینند. آدمهای شگفتانگیز و دوستداشتنی، آنهایی هستند که ماهیها را به هم نشان میدهند.
#عزت_نفس
#داستان_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
من دامپزشک هستم. یک ماه پیش، درکلینیک ما یک پروژهی تحقیقاتی بزرگ معرفی شد و از ما خواستند که برای مدیریت آن پروژه ثبت نام کنیم. بین همکاران، من تنها کسی بودم که تمام شرایط لازم برای دریافت آن پروژه را داشتم. اما ثبت نام نکردم و به ناچار پروژه را به همکار دیگری دادند و من اکنون به عنوان زیردست او در همان پروژه کار میکنم. او دانشجو است و من دوره دکترایم را تمام کردهام. او هنوز تحقیقی انجام نداده و من در رزومهی خود بیش از بیست مقالهی معتبر دارم. چرا من ثبت نام نکردم؟
از بچگی، برای جلب رضایت پدر و مادرم هر کاری میکردم. بچهی خوبی بودم، درس میخواندم، در کارهای خانه کمک میکردم و مراقبت از خواهر و برادرها به عهدهی من بود. هر روز صبح با صدای دعوای پدر و مادرم از خواب بیدار میشدم. وقتی سلام میکردم، پاسخ پدرم اینگونه بود: «بابا چقدر میخوابی؟ این مادرت منو دیوانه کرد. کی بالاخره درس تو تموم میشه؟ یه نوبت دکتر واسه عمو بگیر و ...» جواب مادرم هم چیزهایی مثل اینها بود: «بابات روانیه. همهش به فکر دیگرانه. تو چرا اینقدر دیر بیدار میشی؟ هزار بار گفتم اول همهی ظرفها رو بشور بعد بخواب، هنوز یه بشقاب توی سینکه. دیشب برادر مریضت تا صبح نخوابید تو اصلا فهمیدی؟»
آنها مهمانیهای شلوغ میگرفتند و بعد از اینکه من ساعتها مشغول پختن سه نوع غذا و ظرف شستن بودم، مادرم میگفت: «سالاد که توی سفره نبود انگار هیچی!» و پدرم میگفت: «حالا اگه فامیلای من اومده بودن که یه جور غذا بیشتر درست نمیکردی!»
تمام بچگی و جوانی من به این گذشت که آنها را راضی نگه دارم و به آنها ثابت کنم که من آدم خوبی هستم. هرکاری میکردم، برایشان آن کاری مهم بود که نکرده بودم. با خودشان هم همین رفتار را داشتند. پدرم خیلی در کار خانه کمک میکرد و آدم دست و دلبازی بود. اما مادرم همیشه به او میگفت: «تو همیشه سرت توی زندگی مردم هست و به ما توجه نداری.» مادرم هم آشپز معرکهای بود. سلیقهای عالی در همه چیز داشت و پدرم همیشه به او میگفت: «تو حواست به بچهها نیست. همهش نشستی سریال میبینی»
الان پدر و مادرم پیر شدهاند. من چهل و سه سالم است. خواهر و برادرهایم همه رفتهاند. کارهای خانه را من انجام میدهم، از پدر و مادرم پرستاری میکنم و خرج خانه با من است. پدر و مادرم هنوز هم هر روز دعوا دارند. با لبخند پا به خانه میگذارم و سلام میگویم. پدرم میگوید: «دخترم کسی از همکارات مجرد نیست؟» و مادرم میگوید: «اگه چهارتا عروسی و مراسم فامیلی میومدی، حداقل چندنفر میدیدنت.»
تمام کودکی، نوجوانی و جوانیام وقف آنها شده است. اما، هنوز هم برای آنها کافی نیستم. مشکل فقط این نیست. من بعد از چهل و سه سال، همچنان حس میکنم نه فقط برای پدر و مادرم، بلکه برای هیچکس و برای هیچچیز، کافی نیستم. دستاوردهای زندگیام از تمام همنسلیهای خودم بیشتر است، اما همچنان فکر میکنم من شایستهی زندگی خوب نیستم. من عاشق آن پروژه بودم، اما خودم را شایستهی مدیریت آن نمیدیدم. مثل همیشه حس میکردم که کافی نیستم.
پدر و مادرم هم همین حس را دارند. آنها هم همیشه حس کردهاند کافی نیستند. فکر میکنند باید با کسی دیگر ازدواج میکردند، باید بچههای دیگری میداشتند و از نظر آنها هیچوقت، هیچچیز کافی نیست. پدر و مادرم، مثل ماشینهایی عمل میکنند که با دقت فراوان، کمبودهای آدمها را شناسایی میکنند و خوبیهایش را حذف میکنند. به همین دلیل هم آنها بسیار تنها هستند. بچهها از سر اجبار، گاهی یکی دو ساعت به آنها سر میزنند. چون اگر بیشتر شود، ماشینهای کمبود، اوج میگیرند. نوهها را تا جای ممکن از آنها دور نگه میدارند. داستان پدر و مادر من، حکایت پدر و مادرهای بسیاری در این سرزمین است. آنها نیز قربانی ناآگاهی بودهاند. اگر مراقب نباشیم و برای تغییر، تلاش نکنیم، ما نیز مثل آنها اعتماد به نفس بچههایمان را پودر خواهیم کرد.
اگر یاد نگیریم که با وجود کمبودها و نقصها، همدیگر را دوست داشته باشیم، اگر یاد نگیریم که روی خوبیها تمرکز کنیم، اگر مثل پدر و مادر من، منتظر روزی هستیم که زندگی کامل شود، نیمهی گمشدهی بدون نقص از راه برسد و بچههایمان در همهچیز بهترین باشند، این حقیقت تلخ را بدانیم که بدون چشیدن طعم زندگی از دنیا خواهیم رفت و آدمهایی پر از رنج و بدون عزت نفس را از خود به یادگار خواهیم گذاشت. زندگی بدون کمبود، در تاریخ کرهی زمین وجود نداشته و نخواهد داشت.
زندگی، دریایی از کمبودهاست. دریایی که در آن، خوبیها مثل ماهیها اندک هستند. دریا را همه میبینند. آدمهای شگفتانگیز و دوستداشتنی، آنهایی هستند که ماهیها را به هم نشان میدهند.
#عزت_نفس
#داستان_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍55❤20👏10😢9💔7🤔2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ایدهی زیبا ولی خطرناک
#آلن_دوباتن
هر انسانی که در جهان به دنیا میآید، به احتمال ۹۹ درصد، یک زندگی معمولی خواهد داشت.
ما انسانهای عصر حاضر، چگونه به اینجا رسیدیم که زندگی معمولی (با این احتمال بالا) در نگاهمان، اشتباه و تحقیرآمیز است؟
#هنر_معمولی_بودن
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#آلن_دوباتن
هر انسانی که در جهان به دنیا میآید، به احتمال ۹۹ درصد، یک زندگی معمولی خواهد داشت.
ما انسانهای عصر حاضر، چگونه به اینجا رسیدیم که زندگی معمولی (با این احتمال بالا) در نگاهمان، اشتباه و تحقیرآمیز است؟
#هنر_معمولی_بودن
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍35❤15🤷♂2
تلهی پیشرفت
تنها پس از آنکه آخرین درخت افتاد، آخرین رودخانه سمی شد و آخرین ماهی به دام افتاد، آنگاه در مییابیم که نمیتوانیم پول بخوریم.
از کتاب «تلهی پیشرفت»
اثر «رونالد رایت»
#محیط_زیست
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
تنها پس از آنکه آخرین درخت افتاد، آخرین رودخانه سمی شد و آخرین ماهی به دام افتاد، آنگاه در مییابیم که نمیتوانیم پول بخوریم.
از کتاب «تلهی پیشرفت»
اثر «رونالد رایت»
#محیط_زیست
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍50😢8❤3👏3
کارهای کوچک و مهم
#اردشیر_رستمی🎤
🎧 لطفا فایل صوتی پیوست را بشنوید!
وقتی قرار است لامپ سوخته عوض شود یا گلدانها آب داده شود یا شیشهی شیر کودک پر شود، یا خیلی از همین کارهای کوچک که خودمان بهتر میدانیم چه کارهایی هستند، نباید تنبلی کنیم.
تنبلی بخشی از لطمهای است که به خودمان میزنیم. لطمهی بزرگتر این است که ما با عمل نکردن به همین کارهای کوچک، کیفیت انسانی خود را از دست میدهیم.
وقتی چیزهای کوچک مهم نشوند، رفته رفته چیزهای بزرگ هم مهم نمیشوند و بعد، خودمان هم مهم نمیشویم.
#کوچک_زیباست
زمان= ۰۰:۳۱
حجم= ۱ مگابایت
#آوای_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#اردشیر_رستمی🎤
🎧 لطفا فایل صوتی پیوست را بشنوید!
وقتی قرار است لامپ سوخته عوض شود یا گلدانها آب داده شود یا شیشهی شیر کودک پر شود، یا خیلی از همین کارهای کوچک که خودمان بهتر میدانیم چه کارهایی هستند، نباید تنبلی کنیم.
تنبلی بخشی از لطمهای است که به خودمان میزنیم. لطمهی بزرگتر این است که ما با عمل نکردن به همین کارهای کوچک، کیفیت انسانی خود را از دست میدهیم.
وقتی چیزهای کوچک مهم نشوند، رفته رفته چیزهای بزرگ هم مهم نمیشوند و بعد، خودمان هم مهم نمیشویم.
#کوچک_زیباست
زمان= ۰۰:۳۱
حجم= ۱ مگابایت
#آوای_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
Telegram
attach 📎
👍49❤12
شاد باشیم
#گابور_ماته
بزرگترین هدیهای که پدر و مادر میتوانند به فرزندانشان بدهند، خوشحال بودن خودشان است. مراقب سلامت روان خود باشیم، چون بچهها تمام احساسات ما را دریافت میکنند و آنها را به احساسات خود تبدیل میکنند.
اگر استرس داریم، ناراحت هستیم، افسرده یا معتاد هستیم، بچهها همهی اینها را جذب میکنند و فکر میکنند مشکل از خودشان است. پس مراقب خود باشیم، زیاد سخت نگیریم و طوری زندگی کنیم که فشار در زندگی به حداقل برسد.
فشارهای اقتصادی و تنشهای اجتماعی تا حد زیادی قابل درک هستند. اما گاهی ما بی هیچ دلیلی به تنشهای غیرضروری و قابل پیشگیری دامن میزنیم. تا جایی که میتوانیم، شاد باشیم و گذشت داشته باشیم.
فرزند در هر سن و وضعیتی که باشد، با دیدن شادی پدر و مادری که با هم رابطهی خوبی دارند، به پرواز در میآید و غم و غصه را مدیریت میکند. همینطور، در هر سن و وضعیتی نیز با دیدن غم و تنشهای بین پدر و مادر، از پا در میآید.
#تربیت
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#گابور_ماته
بزرگترین هدیهای که پدر و مادر میتوانند به فرزندانشان بدهند، خوشحال بودن خودشان است. مراقب سلامت روان خود باشیم، چون بچهها تمام احساسات ما را دریافت میکنند و آنها را به احساسات خود تبدیل میکنند.
اگر استرس داریم، ناراحت هستیم، افسرده یا معتاد هستیم، بچهها همهی اینها را جذب میکنند و فکر میکنند مشکل از خودشان است. پس مراقب خود باشیم، زیاد سخت نگیریم و طوری زندگی کنیم که فشار در زندگی به حداقل برسد.
فشارهای اقتصادی و تنشهای اجتماعی تا حد زیادی قابل درک هستند. اما گاهی ما بی هیچ دلیلی به تنشهای غیرضروری و قابل پیشگیری دامن میزنیم. تا جایی که میتوانیم، شاد باشیم و گذشت داشته باشیم.
فرزند در هر سن و وضعیتی که باشد، با دیدن شادی پدر و مادری که با هم رابطهی خوبی دارند، به پرواز در میآید و غم و غصه را مدیریت میکند. همینطور، در هر سن و وضعیتی نیز با دیدن غم و تنشهای بین پدر و مادر، از پا در میآید.
#تربیت
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍49❤11👏6😢1