This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک اشتباه، فقط یه اشتباهه!
چقدر همهی ما انسانها در کودکی به شنیدن این جملهی ساده نیاز داریم!
#اشتباه
#فرزند
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
چقدر همهی ما انسانها در کودکی به شنیدن این جملهی ساده نیاز داریم!
#اشتباه
#فرزند
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
😍26❤20👏15👍4😢4🍓1
هیچ جای زخمی نداری؟
#متیو_پری
پطرس مقدس، موقع وارد شدن به بهشت از همه میپرسد: «هیچ جای زخمی نداری؟»
اکثر آدمها با افتخار جواب میدهند: «خب نه راستش ندارم!»
آنوقت پطرس میگوید: «چرا نداری؟ هیچ چیز در زندگی تو ارزش جنگیدن نداشت؟»
از کتاب «فرندز»
#کتاب
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#متیو_پری
پطرس مقدس، موقع وارد شدن به بهشت از همه میپرسد: «هیچ جای زخمی نداری؟»
اکثر آدمها با افتخار جواب میدهند: «خب نه راستش ندارم!»
آنوقت پطرس میگوید: «چرا نداری؟ هیچ چیز در زندگی تو ارزش جنگیدن نداشت؟»
از کتاب «فرندز»
#کتاب
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
❤47👍11🤷♂4👏2🤔2
تابوی دارو درمانی
#مجتبی_شکوری🎤
🎧 لطفا فایل صوتی پیوست را بشنوید!
در روند درمان اختلالها یا بیماریهای روانی و عصبی، ممکن است از «دارو درمانی» نیز استفاده شود.
دو برداشت رایج، ولی اشتباه در مورد «دارو درمانی» وجود دارد:
۱) دارو یعنی «قرص اعصاب» و کسی که دارو مصرف میکند دیگر نمیتوان امیدی به بهبودی او داشت. این برداشت، حاصل نگاه افرادی است که دارو درمانی را زشت میدانند.
۲) دارو، تنها راه مقابله با بیماریهای روانی و عصبی است و با مصرف آن، نیازی به هیچ فعالیت دیگری نیست.
تابوی دارو درمانی میتواند هم به خود ما برای درمان آسیب بزند و هم منجر به نگاه اشتباه ما به افرادی شود که دارو مصرف میکنند.
باید بدانیم که استفاده از دارو درمانی هرگز غیرعادی نیست و همچنین باید بدانیم که دارو فقط زمینه را برای بهتر نتیجه دادن تلاشهای ما فراهم میکند و بنا نیست تمام مسائل ما با استفاده از دارو حل شود.
#روان_درمانی
زمان= ۲:۳۹
حجم= ۱ مگابایت
#آوای_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#مجتبی_شکوری🎤
🎧 لطفا فایل صوتی پیوست را بشنوید!
در روند درمان اختلالها یا بیماریهای روانی و عصبی، ممکن است از «دارو درمانی» نیز استفاده شود.
دو برداشت رایج، ولی اشتباه در مورد «دارو درمانی» وجود دارد:
۱) دارو یعنی «قرص اعصاب» و کسی که دارو مصرف میکند دیگر نمیتوان امیدی به بهبودی او داشت. این برداشت، حاصل نگاه افرادی است که دارو درمانی را زشت میدانند.
۲) دارو، تنها راه مقابله با بیماریهای روانی و عصبی است و با مصرف آن، نیازی به هیچ فعالیت دیگری نیست.
تابوی دارو درمانی میتواند هم به خود ما برای درمان آسیب بزند و هم منجر به نگاه اشتباه ما به افرادی شود که دارو مصرف میکنند.
باید بدانیم که استفاده از دارو درمانی هرگز غیرعادی نیست و همچنین باید بدانیم که دارو فقط زمینه را برای بهتر نتیجه دادن تلاشهای ما فراهم میکند و بنا نیست تمام مسائل ما با استفاده از دارو حل شود.
#روان_درمانی
زمان= ۲:۳۹
حجم= ۱ مگابایت
#آوای_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
Telegram
attach 📎
👏21👍5❤3🙏1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رابطه فرهنگ و ژن
#داریوش_فرهود
اثر تغییرات محیطی به تدریج وارد اطلاعات ژنتیکی ما شده و ما در واکنش به آنها، به مرور عادتهایی پیدا میکنیم که در ساختار ژنتیک ما تعریف میشوند. به این ترتیب، رفتارهای ما به تدریج، تبدیل به غریزههای ما میشوند و در سطح جمعی، فرهنگ ما را شکل میدهند.
تصادف گربهها نسبت به گذشته، بسیار کمتر شده است. چون گربهها به مرور خطر خودروها را درک کردهاند و احتیاط در هنگام عبور از خیابان، جزئی از رفتار ژنتیک آنها (و در نتیجه غریزهی آنها) شده است. موجودات، رفتار را از یکدیگر میآموزند. مثلاً انسان سالها پیش، دفن کردن مرده را از سایر جانوران آموخته است.
تغییرات ژنتیکی را باید در رفتار (و نه گفتار) جستجو کرد. در صحبت کردن، همه اهل تعارف هستیم و با هم مهربان حرف میزنیم. اما برای اینکه بفهمیم آیا جامعهای واقعا مهربان است یا نه، باید به رفتارهای اجتماعی مثل رانندگی توجه کنیم. چون رانندگی حوزهی رفتار است و ممکن نیست بتوان رفتار را در سطح اجتماعی پنهان کرد.
فایل کامل ویدئو
#فرهنگ
@joreah_journal
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#داریوش_فرهود
اثر تغییرات محیطی به تدریج وارد اطلاعات ژنتیکی ما شده و ما در واکنش به آنها، به مرور عادتهایی پیدا میکنیم که در ساختار ژنتیک ما تعریف میشوند. به این ترتیب، رفتارهای ما به تدریج، تبدیل به غریزههای ما میشوند و در سطح جمعی، فرهنگ ما را شکل میدهند.
تصادف گربهها نسبت به گذشته، بسیار کمتر شده است. چون گربهها به مرور خطر خودروها را درک کردهاند و احتیاط در هنگام عبور از خیابان، جزئی از رفتار ژنتیک آنها (و در نتیجه غریزهی آنها) شده است. موجودات، رفتار را از یکدیگر میآموزند. مثلاً انسان سالها پیش، دفن کردن مرده را از سایر جانوران آموخته است.
تغییرات ژنتیکی را باید در رفتار (و نه گفتار) جستجو کرد. در صحبت کردن، همه اهل تعارف هستیم و با هم مهربان حرف میزنیم. اما برای اینکه بفهمیم آیا جامعهای واقعا مهربان است یا نه، باید به رفتارهای اجتماعی مثل رانندگی توجه کنیم. چون رانندگی حوزهی رفتار است و ممکن نیست بتوان رفتار را در سطح اجتماعی پنهان کرد.
فایل کامل ویدئو
#فرهنگ
@joreah_journal
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍39❤5👏3
جَلّاسانِ گِردگو
#محمد_فاضلی
واژههای طبّاخ، قصّاب و خبّاز را شنیدهاید. نام مشاغلاند. کسانی هم هستند که بر وزن همین مشاغل، میتوان آنها را «جَلّاس» نامید؛ اگرچه چنین واژهای وجود نداشته باشد. این آدمها را حتماً میشناسید. این دسته – که هر یک از ما هم میتوانیم یکی از آنها باشیم – کارشان این است که از این جلسه به آن جلسه در حرکت هستند. اگر طبّاخ یعنی «بسیار طبخکننده»، «جَلّاس» نیز «بسیار نشیننده در جلسه است، بسیار جلوسکننده!»
خصیصهی بارز دستگاه اداری این مملکت، انبوه جلسات است و «جَلّاسان»، بوروکراتهایی هستند که هر روز در چندین جلسه شرکت میکنند. تقصیر خودشان نیست. ساختار است که آنها را صبح تا شب دور میزهایی مینشاند تا فرسودهشان کند، تا فرصت نکنند چیزی بخوانند، فکر کنند و به کار و بارشان برسند. همه در جلسهاند.
«جَلّاسی» بیماری نظام اداری است. نظام اداری به دلیل ابهام در وظایف، کمبود دانشی که به مدیران جرأت تصمیمگیری بدهد، فقدان شفافیتی که اطلاعات را با سرعت و دقت به گردش درآورد و لازم نباشد در جلسه اطلاعات را رد و بدل کرد، و ساختار مستعد تخلف که مدیران را در معرض رسیدگی سازمانهای نظارتی قرار میدهد، به تدریج هر تصمیمی را موکول به جلسه میکند. اکثریت مدیران قادر به تصمیمگیری نیستند و بنابراین وقت گرانبها صرف جلوس در جلسات میشود و به تدریج «جَلّاسان» ظهور میکنند.
نظام اداری «جَلّاسپرور» به این حد نیز قناعت نمیکند. کثیری از «جَلّاسان» به تدریج خود را به خُلقی دیگر نیز میآرایند و آن «گِردگویی» است. «گِردگو» کسی است که ماهرانه درباره هر مسئلهی مهمی چنان سخن میگوید که نه سیخ بسوزد نه کباب! «گِردگو» میتواند چنان سخن بگوید که دل همه را به دست آورد. سخنش هیچ گوشهای ندارد و رئیس فعلی و رؤسای محتمل آتی را خرسند میسازد. گِردگو میتواند چنان سخن بگوید که هیچ مسئولیتی را متوجه اظهارنظرش نسازد.
«گِردگویان» طائفهای هستند که جز در مواردی که ناچار شوند، پای هیچ اظهارنظری را امضا نمیکنند تا مبادا امروز و فردایی گریبانش را بگیرند. این جماعت از مکتوب کردن بیزارند و ترجیح میدهند صدایشان در کنار صداهای همگان قرار گیرد و همواره مسئولیت تصمیمها میان همگان تقسیم شود. دیوار حاشا برای «جَلّاسان گِردگو» بلند است.
«گِردگویی» مهارتی است برای گفتن سخنانی که آنقدر گرد هستند که در هر زمینی میتوان آنها را غلطاند و به هر زمان و مکانی میتوان آنها را قِل داد. گویِ گِرد را از هر زاویه که نگاه کنید فرقی نمیکند و جهت خاصی ندارد.
«جَلّاسانِ گِردگو» محصول نظام اداریای هستند که بر سنت شفاهی بنا شده و گزارش کارشناسی مکتوب و امضاشده در آن جایگاهی ندارد. نظامی که در غوغای آمارهای متناقض آن، همواره میتوان هر اظهارنظری را توجیه کرد. اکثریت آدمها در چنین سیستمی آخر و عاقبت حرفهایشان «جَلّاسی» و «گِردگویی» است؛ حرفهای که در آن میآموزند چگونه سی سال بمانند و کسی را نرنجانند، روی حرفی نایستند، و مسئولیت هیچ مخاطرهی حرفهای را نپذیرند.
«جَلّاسی» و «گِردگویی» بسیار به هم مرتبط هستند، زیرا گردگویان بسیاری را دیدهاید که چون جلسه تمام میشود و بیرون از اتاق جلسه، ایستاده در کنار شما سخن میگویند، حرفهایی میگویند که از خود میپرسید چرا اینها را همانجا داخل جلسه نگفت؟ گویی وقتی مینشینند و آنگاه که ایستادهاند، متفاوتاند. گِردگویی در این نظام اداری، راهی برای ماندن است.
«جَلّاسان گِردگو» خود میمانند؛ بی هیچ صراحتی! سی سال یا بیشتر، اما سرمایههای بسیاری را به فنا میبرند.
#مدیریت
@fazeli_mohammad
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#محمد_فاضلی
واژههای طبّاخ، قصّاب و خبّاز را شنیدهاید. نام مشاغلاند. کسانی هم هستند که بر وزن همین مشاغل، میتوان آنها را «جَلّاس» نامید؛ اگرچه چنین واژهای وجود نداشته باشد. این آدمها را حتماً میشناسید. این دسته – که هر یک از ما هم میتوانیم یکی از آنها باشیم – کارشان این است که از این جلسه به آن جلسه در حرکت هستند. اگر طبّاخ یعنی «بسیار طبخکننده»، «جَلّاس» نیز «بسیار نشیننده در جلسه است، بسیار جلوسکننده!»
خصیصهی بارز دستگاه اداری این مملکت، انبوه جلسات است و «جَلّاسان»، بوروکراتهایی هستند که هر روز در چندین جلسه شرکت میکنند. تقصیر خودشان نیست. ساختار است که آنها را صبح تا شب دور میزهایی مینشاند تا فرسودهشان کند، تا فرصت نکنند چیزی بخوانند، فکر کنند و به کار و بارشان برسند. همه در جلسهاند.
«جَلّاسی» بیماری نظام اداری است. نظام اداری به دلیل ابهام در وظایف، کمبود دانشی که به مدیران جرأت تصمیمگیری بدهد، فقدان شفافیتی که اطلاعات را با سرعت و دقت به گردش درآورد و لازم نباشد در جلسه اطلاعات را رد و بدل کرد، و ساختار مستعد تخلف که مدیران را در معرض رسیدگی سازمانهای نظارتی قرار میدهد، به تدریج هر تصمیمی را موکول به جلسه میکند. اکثریت مدیران قادر به تصمیمگیری نیستند و بنابراین وقت گرانبها صرف جلوس در جلسات میشود و به تدریج «جَلّاسان» ظهور میکنند.
نظام اداری «جَلّاسپرور» به این حد نیز قناعت نمیکند. کثیری از «جَلّاسان» به تدریج خود را به خُلقی دیگر نیز میآرایند و آن «گِردگویی» است. «گِردگو» کسی است که ماهرانه درباره هر مسئلهی مهمی چنان سخن میگوید که نه سیخ بسوزد نه کباب! «گِردگو» میتواند چنان سخن بگوید که دل همه را به دست آورد. سخنش هیچ گوشهای ندارد و رئیس فعلی و رؤسای محتمل آتی را خرسند میسازد. گِردگو میتواند چنان سخن بگوید که هیچ مسئولیتی را متوجه اظهارنظرش نسازد.
«گِردگویان» طائفهای هستند که جز در مواردی که ناچار شوند، پای هیچ اظهارنظری را امضا نمیکنند تا مبادا امروز و فردایی گریبانش را بگیرند. این جماعت از مکتوب کردن بیزارند و ترجیح میدهند صدایشان در کنار صداهای همگان قرار گیرد و همواره مسئولیت تصمیمها میان همگان تقسیم شود. دیوار حاشا برای «جَلّاسان گِردگو» بلند است.
«گِردگویی» مهارتی است برای گفتن سخنانی که آنقدر گرد هستند که در هر زمینی میتوان آنها را غلطاند و به هر زمان و مکانی میتوان آنها را قِل داد. گویِ گِرد را از هر زاویه که نگاه کنید فرقی نمیکند و جهت خاصی ندارد.
«جَلّاسانِ گِردگو» محصول نظام اداریای هستند که بر سنت شفاهی بنا شده و گزارش کارشناسی مکتوب و امضاشده در آن جایگاهی ندارد. نظامی که در غوغای آمارهای متناقض آن، همواره میتوان هر اظهارنظری را توجیه کرد. اکثریت آدمها در چنین سیستمی آخر و عاقبت حرفهایشان «جَلّاسی» و «گِردگویی» است؛ حرفهای که در آن میآموزند چگونه سی سال بمانند و کسی را نرنجانند، روی حرفی نایستند، و مسئولیت هیچ مخاطرهی حرفهای را نپذیرند.
«جَلّاسی» و «گِردگویی» بسیار به هم مرتبط هستند، زیرا گردگویان بسیاری را دیدهاید که چون جلسه تمام میشود و بیرون از اتاق جلسه، ایستاده در کنار شما سخن میگویند، حرفهایی میگویند که از خود میپرسید چرا اینها را همانجا داخل جلسه نگفت؟ گویی وقتی مینشینند و آنگاه که ایستادهاند، متفاوتاند. گِردگویی در این نظام اداری، راهی برای ماندن است.
«جَلّاسان گِردگو» خود میمانند؛ بی هیچ صراحتی! سی سال یا بیشتر، اما سرمایههای بسیاری را به فنا میبرند.
#مدیریت
@fazeli_mohammad
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍33👏7❤3😭2💔1
بچهها میبینند و یاد میگیرند!
گاهی اوقات در کتابها و فیلمهای آموزشی دنبال راههایی برای تربیت فرزندانمان هستیم. غافل از اینکه آنها دارند با دیدن رفتارهای ما یاد میگیرند.
#فرزند
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
گاهی اوقات در کتابها و فیلمهای آموزشی دنبال راههایی برای تربیت فرزندانمان هستیم. غافل از اینکه آنها دارند با دیدن رفتارهای ما یاد میگیرند.
#فرزند
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍42❤4👏4
معنای زندگیِ من
آنقدر زمان نداریم که به پرسش «معنای زندگی چیست؟» فکر کنیم، اما زمان هر کدام از ما برای پاسخ دادن به پرسش «معنای زندگیِ من چیست؟» کافیست!
#معنا
#نقل_قول
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
آنقدر زمان نداریم که به پرسش «معنای زندگی چیست؟» فکر کنیم، اما زمان هر کدام از ما برای پاسخ دادن به پرسش «معنای زندگیِ من چیست؟» کافیست!
#معنا
#نقل_قول
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍30👏3❤2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چرا؟
در زمانهای زندگی میکنیم که با سرعت بالای تغییرات، مدام استانداردهای متنوع برای ابعاد مختلف زندگی تولید میشود.
شاید برای درک بهتر خود و جهان، بهتر باشد هر کدام از ما مثل یک کودک مدام از خود سؤال بپرسیم:
«چرا؟»
✔️ چرا یک رفتار خاص، در دنیا برجسته و مُد میشود؟
✔️ چرا برخی از مردم آن را میپذیرند؟
✔️ چرا برخی نمیپذیرند؟
✔️ چرا من باید به آن رفتار توجه کنم؟
✔️ چرا نباید توجه کنم؟
✔️ چرا من باید آن رفتار را بپذیرم؟
✔️ چرا نباید بپذیرم؟
هرآنچه در جهان رخ میدهد، هرآنچه تولید میشود، هر تغییری، هر تکنولوژی یا ابزاری، میتواند خوب یا بد باشد. تشخیص خوب و بد آن، با طرح پرسش و یافتن پاسخ مناسب امکانپذیر است.
#فلسفه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
در زمانهای زندگی میکنیم که با سرعت بالای تغییرات، مدام استانداردهای متنوع برای ابعاد مختلف زندگی تولید میشود.
شاید برای درک بهتر خود و جهان، بهتر باشد هر کدام از ما مثل یک کودک مدام از خود سؤال بپرسیم:
«چرا؟»
✔️ چرا یک رفتار خاص، در دنیا برجسته و مُد میشود؟
✔️ چرا برخی از مردم آن را میپذیرند؟
✔️ چرا برخی نمیپذیرند؟
✔️ چرا من باید به آن رفتار توجه کنم؟
✔️ چرا نباید توجه کنم؟
✔️ چرا من باید آن رفتار را بپذیرم؟
✔️ چرا نباید بپذیرم؟
هرآنچه در جهان رخ میدهد، هرآنچه تولید میشود، هر تغییری، هر تکنولوژی یا ابزاری، میتواند خوب یا بد باشد. تشخیص خوب و بد آن، با طرح پرسش و یافتن پاسخ مناسب امکانپذیر است.
#فلسفه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍38❤4😍3👏2
من آقای گاو هستم!
#مجتبی_لشکربلوکی
در یک مدرسهی راهنمایی دخترانه کار میکردم و چند سالی بود که مدیر شده بودم. چند دقیقه مانده به زنگ تفریح، مردی با ظاهری آراسته وارد دفتر مدرسه شد و گفت: با خانم... دبیر کلاس دوم کار دارم و میخواهم دربارهی درس و انضباط فرزندم از او سؤال کنم.
از او خواستم خودش را معرفی کند. گفت: «من گاو هستم!» خانم دبیر بنده را میشناسند. بفرمایید گاو آمده. ایشان متوجه میشوند چه کسی آمده. تعجب کردم و موضوع را به خانم دبیر گفتم.
یکه خورد و گفت: ممکن است این آقا اختلال رفتار داشته باشد. یعنی چه گاو؟ من که چیزی نمیفهمم! از او خواستم پیش پدر این دانشآموز برود. با اکراه پذیرفت. مرد آراسته، با احترام به خانم دبیر ما سلام داد و خودش را معرفی کرد: «من گاو هستم!»
معلم پاسخ داد: خواهش میکنم، ولی ...
مرد ادامه داد شما بنده را به خوبی میشناسید. من گاو هستم، پدر گوساله؛ همان دختر ۱۳ سالهای که شما دیروز در کلاس، او را به همین نام صدا زدید... دبیر ما به لکنت افتاد و گفت: آخه، میدونید ...
بله، ممکن است واقعاً فرزندم مشکلی داشته باشد و من هم در این مورد به شما حق میدهم. ولی بهتر بود مشکل انضباطی او را با من نیز در میان میگذاشتید. قطعاً من هم میتوانستم اندکی به شما کمک کنم. خانم دبیر و پدر دانشآموز، مدتی با هم گفتگو کردند.
آن آقا، در خاتمه کارتی را به خانم دبیر ما داد و رفت. وقتی او رفت، کارت را با هم خواندیم. روی آن نوشته شده بود: دکتر فلانی عضو هیأت علمی دانشکدهی روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه ... (نویسنده: ناشناس)
تحلیل و تجویز کاربردی:
خشونت، آن گونه كه ما فکر میکنیم فقط محدود به خشونت فيزيكي و بدنی نيست. عموما ما درگيریهای فيزيكی یا تعرض جنسی را خشونت میدانیم. ولی واقعیت آن است که دامنهی خشونت، حوزههای گسترده تری دارد؛ از جمله «خشونت زبانی»
وقتی توهین میکنیم، قومی را مسخره میکنیم. صاحبان یک عقیده را تحقیر میکنیم. وقتی تهمت یا برچسب میزنیم یا تهدید میکنیم، همهی اینها خشونت است. منتها خشونت زبانی، بدون خون و خونریزی است. خشونت زبانی از درون میکُشد. تا حالا هیچکس را دیدهاید که به دلیل اینکه مسخره شده و یا فحش خورده باشد به اورژانس مراجعه کند؟ یا به پلیس شکایت کند؟ قربانیان خشونت زبانی، اثری از جای زخم بر بدنشان یا مدرک دیگری ندارند.
خشونت ابتدا در ذهن شكل میگيرد. بعد خود را در زبان نشان میدهد و سپس زمینهساز خشونت فیزیکی میشود. وقتی رهبر یک گروه سیاسی در جامعه، افراد طرف مقابل را احمق، متعصب، متحجر، مغرض و فاسد معرفی میکند، ما به عنوان طرفداران او آمادگی لازم را پیدا میکنیم که در زمان مناسب با ماشین از روی او رد شویم. چرا؟ چون دیگر او را شایستهی زندگی نمیدانیم! وقتی در یک ورزشگاه صدهزار نفری، طرفداران تیم مقابل را با دهها فحش آبدار و ناموسی مینوازیم، زمینه را برای زد و خورد بعد از بازی فراهم میکنیم. وقتی ما جریان رقیب را فریبخورده و عامل دست دشمن معرفی میکنیم، آنگاه حذف سیاسی و فیزیکی رقیب، مشروعیت پیدا میکند.
وقتی دختر همسایه را داف خطاب میکنم، راننده کناری را یابو، مشتری را گاو، دانشآموزم را خنگ و فرد قانونمدار را اُسکُل، همهی اینها خشونتهای زبانی است. یعنی آمادگی برای خشونت رفتاری در آینده؛ از تعرض جنسی بگیرید تا صدمه فیزیکی.
چه باید کرد؟ اولین کار این است که مهارت گفتگو را بیاموزیم. فقدان مهارتهای گفتگو باعث میشود افراد نتوانند آنچه که مدنظر دارند را بهزبان روشن بیان کنند و ایده و احساس خود را در یک کلام خشن و تند تخلیه میکنند. تمرین گفتگو، تمرین تخلیه ذهن و قلب به شیوهای غیرخشونتآمیز است. آنانکه مسیر گفتگو را مسدود میکنند (چه برای خودشان چه برای دیگران) مسیر خشونت را هموار میکنند.
دومین کار این است که به خودمان بارها و بارها یادآوری کنیم که کشتن آدمها فقط به فرو کردن چاقو در سینهی آنان نیست. دختر یا پسر، زن یا مردی که شخصیتش تخریب شده، شرافتش لکهدار شده، عزت نفسش لگدمال شده، دیگر زندگی نرمال نخواهد داشت. به خودم یادآوری کنم که جریان رقیب من، طرفداران تیم مقابل، صاحبان دین و مذهب و اندیشه متفاوت از من، نه بیشعور هستند نه فاسد نه احمق نه هوس باز نه فریبخورده نه ... آنها فقط انسان هستند؛ درست و دقیقا مانند من! آنگاه یاد خواهم گرفت کلمهی گاو را فقط و فقط برای خود گاو بکار بگیرم؛ نه کمتر و نه بیشتر!
#خشونت_زبانی
#داستان_توسعه
@Dr_Lashkarbolouki
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#مجتبی_لشکربلوکی
در یک مدرسهی راهنمایی دخترانه کار میکردم و چند سالی بود که مدیر شده بودم. چند دقیقه مانده به زنگ تفریح، مردی با ظاهری آراسته وارد دفتر مدرسه شد و گفت: با خانم... دبیر کلاس دوم کار دارم و میخواهم دربارهی درس و انضباط فرزندم از او سؤال کنم.
از او خواستم خودش را معرفی کند. گفت: «من گاو هستم!» خانم دبیر بنده را میشناسند. بفرمایید گاو آمده. ایشان متوجه میشوند چه کسی آمده. تعجب کردم و موضوع را به خانم دبیر گفتم.
یکه خورد و گفت: ممکن است این آقا اختلال رفتار داشته باشد. یعنی چه گاو؟ من که چیزی نمیفهمم! از او خواستم پیش پدر این دانشآموز برود. با اکراه پذیرفت. مرد آراسته، با احترام به خانم دبیر ما سلام داد و خودش را معرفی کرد: «من گاو هستم!»
معلم پاسخ داد: خواهش میکنم، ولی ...
مرد ادامه داد شما بنده را به خوبی میشناسید. من گاو هستم، پدر گوساله؛ همان دختر ۱۳ سالهای که شما دیروز در کلاس، او را به همین نام صدا زدید... دبیر ما به لکنت افتاد و گفت: آخه، میدونید ...
بله، ممکن است واقعاً فرزندم مشکلی داشته باشد و من هم در این مورد به شما حق میدهم. ولی بهتر بود مشکل انضباطی او را با من نیز در میان میگذاشتید. قطعاً من هم میتوانستم اندکی به شما کمک کنم. خانم دبیر و پدر دانشآموز، مدتی با هم گفتگو کردند.
آن آقا، در خاتمه کارتی را به خانم دبیر ما داد و رفت. وقتی او رفت، کارت را با هم خواندیم. روی آن نوشته شده بود: دکتر فلانی عضو هیأت علمی دانشکدهی روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه ... (نویسنده: ناشناس)
تحلیل و تجویز کاربردی:
خشونت، آن گونه كه ما فکر میکنیم فقط محدود به خشونت فيزيكي و بدنی نيست. عموما ما درگيریهای فيزيكی یا تعرض جنسی را خشونت میدانیم. ولی واقعیت آن است که دامنهی خشونت، حوزههای گسترده تری دارد؛ از جمله «خشونت زبانی»
وقتی توهین میکنیم، قومی را مسخره میکنیم. صاحبان یک عقیده را تحقیر میکنیم. وقتی تهمت یا برچسب میزنیم یا تهدید میکنیم، همهی اینها خشونت است. منتها خشونت زبانی، بدون خون و خونریزی است. خشونت زبانی از درون میکُشد. تا حالا هیچکس را دیدهاید که به دلیل اینکه مسخره شده و یا فحش خورده باشد به اورژانس مراجعه کند؟ یا به پلیس شکایت کند؟ قربانیان خشونت زبانی، اثری از جای زخم بر بدنشان یا مدرک دیگری ندارند.
خشونت ابتدا در ذهن شكل میگيرد. بعد خود را در زبان نشان میدهد و سپس زمینهساز خشونت فیزیکی میشود. وقتی رهبر یک گروه سیاسی در جامعه، افراد طرف مقابل را احمق، متعصب، متحجر، مغرض و فاسد معرفی میکند، ما به عنوان طرفداران او آمادگی لازم را پیدا میکنیم که در زمان مناسب با ماشین از روی او رد شویم. چرا؟ چون دیگر او را شایستهی زندگی نمیدانیم! وقتی در یک ورزشگاه صدهزار نفری، طرفداران تیم مقابل را با دهها فحش آبدار و ناموسی مینوازیم، زمینه را برای زد و خورد بعد از بازی فراهم میکنیم. وقتی ما جریان رقیب را فریبخورده و عامل دست دشمن معرفی میکنیم، آنگاه حذف سیاسی و فیزیکی رقیب، مشروعیت پیدا میکند.
وقتی دختر همسایه را داف خطاب میکنم، راننده کناری را یابو، مشتری را گاو، دانشآموزم را خنگ و فرد قانونمدار را اُسکُل، همهی اینها خشونتهای زبانی است. یعنی آمادگی برای خشونت رفتاری در آینده؛ از تعرض جنسی بگیرید تا صدمه فیزیکی.
چه باید کرد؟ اولین کار این است که مهارت گفتگو را بیاموزیم. فقدان مهارتهای گفتگو باعث میشود افراد نتوانند آنچه که مدنظر دارند را بهزبان روشن بیان کنند و ایده و احساس خود را در یک کلام خشن و تند تخلیه میکنند. تمرین گفتگو، تمرین تخلیه ذهن و قلب به شیوهای غیرخشونتآمیز است. آنانکه مسیر گفتگو را مسدود میکنند (چه برای خودشان چه برای دیگران) مسیر خشونت را هموار میکنند.
دومین کار این است که به خودمان بارها و بارها یادآوری کنیم که کشتن آدمها فقط به فرو کردن چاقو در سینهی آنان نیست. دختر یا پسر، زن یا مردی که شخصیتش تخریب شده، شرافتش لکهدار شده، عزت نفسش لگدمال شده، دیگر زندگی نرمال نخواهد داشت. به خودم یادآوری کنم که جریان رقیب من، طرفداران تیم مقابل، صاحبان دین و مذهب و اندیشه متفاوت از من، نه بیشعور هستند نه فاسد نه احمق نه هوس باز نه فریبخورده نه ... آنها فقط انسان هستند؛ درست و دقیقا مانند من! آنگاه یاد خواهم گرفت کلمهی گاو را فقط و فقط برای خود گاو بکار بگیرم؛ نه کمتر و نه بیشتر!
#خشونت_زبانی
#داستان_توسعه
@Dr_Lashkarbolouki
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍48👏12❤6
آدمهای بالغ
#ایمان_فانی🎤
🎧 لطفا فایل صوتی پیوست را بشنوید!
آدمهایی که از نظر عاطفی بالغ هستند:
۱) میفهمند که بدرفتاری آدمها به ترس و اضطراب آنها مربوط است. پس آدمها را بد مطلق یا هیولا نمیبینند.
۲) یاد میگیرند که آدمها بهطور خودکار از محتویات مغز ما اطلاع ندارند. بنابراین با آرامش و شفاف، حرف میزنند و دیگران را سرزنش نمیکنند که درکشان نمیکنند.
۳) یاد میگیرند که آنها هم اشتباه میکنند. پس معذرتخواهی میکنند.
۴) اعتماد بهنفس را یاد میگیرند. نه اینکه فوقالعاده هستند! خیر. در واقع پی میبرند که همه ما نادان و سرگردان هستیم. همه ما با آزمون و خطا زندگی میکنیم؛ و این عیبی هم ندارد.
۵) والدین خود را میبخشند. درک میکنند که آنها هم درگیر ترس و اضطرابهای خودشان بودهاند.
۶) اثر نکات کوچک را بر خلقوخوی خود به خوبی درک میکنند. اثر زود خوابیدن، وضعیت قندخون، درجات استرس، مصرف الکل و موارد دیگر را میفهمند و با کسی که تحت تأثیر این موارد باشد، مدارا میکنند.
۷) قهر نمیکنند. حرف میزنند، نفرت در خودشان جمع نمیکنند و میبخشند.
۸) دست از کمالگرایی برمیدارند. هیچ چیزی بینقص نیست؛ از "به اندازه کافی خوب بودن" قدردانی میکنند.
۹) یاد میگیرند کمی بدبین بودن دربارهی نتایج امور، یک فضیلت است. در نتیجه، آرام تر، صبورتر و بخشندهتر هستند. چون همهچیز را فدای آرمانگرایی خود نمیکنند.
۱۰) میفهمند نقاط ضعف آدمها با نقاط قوتشان گره خورده است. مثلا دیگر از کسی که شلخته است ناراحت نمیشوند، چون میدانند در ازای آن ممکن است فردی خلاق باشد. واقعا درک میکنند که آدم کامل وجود ندارد.
۱۱) مدام عاشق نمیشوند. سختتر و دیرتر عاشق میشوند ولی بسیار وفادار میمانند.
۱۲) درک میکنند که زندگی کردن با آنها میتواند چندان هم آسان نباشد. چون آنها هم نقاط ضعف بسیاری دارند.
۱۳) یاد میگیرند خود را برای خطاهای خود ببخشند. بیشتر با خود رفاقت میکنند.
۱۴) با کلهشقیهای بچگانهی خود بیشتر کنار میآیند و تلاش نمیکنند که در هر شرایطی، بزرگسال باشند. میپذیرند که همهی ما گاهی رفتارهای بچگانه داریم.
۱۵) برای شادی درازمدت، صرفا به پروژههای بلندمدت دل نمیبندند. اگر دمی بی دردسر سپری بشود هم خوشحالشان میکند. طبع و مزاج آنها به سمت خوشیهای کوچک کشیده میشود.
۱۶) برایشان مهم نیست دیگران در مورد آنها چه فکر میکنند. می فهمند که دیگران درگیر زندگی خودشان هستند و لازم نیست تصویر ذهنی دیگران از خود را مدام ویرایش کنند. از آرزوی شهرت دست بر میدارند.
۱۷) بازخورد دیگران را راحتتر میپذیرند و در برابر انتقادها زره نمیپوشند.
۱۸) دید خود را در مقابل دردها وسیعتر میکنند. بیشتر در طبیعت مشغول پیادهروی هستند و با حیوانات مهربان هستند.
۱۹) میفهمند گذشتهای که داشتند، در پاسخ آنها به وقایع تاثیر دارد. میپذیرند بهدلیل وقایع کودکی، مستعد خطا و افراط هستند. بنابراین، بیشتر به احساسات خود فکر میکنند و به آنها پاسخ فوری و غیرمنطقی نمیدهند.
۲۰) دوست بهتری میشوند چون میدانند دوستی یعنی به اشتراک گذاشتن آسیبپذیریها.
#بلوغ
زمان= ۷:۵۰
حجم= ۲ مگابایت
#آوای_توسعه
@Sokhanranihaa
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#ایمان_فانی🎤
🎧 لطفا فایل صوتی پیوست را بشنوید!
آدمهایی که از نظر عاطفی بالغ هستند:
۱) میفهمند که بدرفتاری آدمها به ترس و اضطراب آنها مربوط است. پس آدمها را بد مطلق یا هیولا نمیبینند.
۲) یاد میگیرند که آدمها بهطور خودکار از محتویات مغز ما اطلاع ندارند. بنابراین با آرامش و شفاف، حرف میزنند و دیگران را سرزنش نمیکنند که درکشان نمیکنند.
۳) یاد میگیرند که آنها هم اشتباه میکنند. پس معذرتخواهی میکنند.
۴) اعتماد بهنفس را یاد میگیرند. نه اینکه فوقالعاده هستند! خیر. در واقع پی میبرند که همه ما نادان و سرگردان هستیم. همه ما با آزمون و خطا زندگی میکنیم؛ و این عیبی هم ندارد.
۵) والدین خود را میبخشند. درک میکنند که آنها هم درگیر ترس و اضطرابهای خودشان بودهاند.
۶) اثر نکات کوچک را بر خلقوخوی خود به خوبی درک میکنند. اثر زود خوابیدن، وضعیت قندخون، درجات استرس، مصرف الکل و موارد دیگر را میفهمند و با کسی که تحت تأثیر این موارد باشد، مدارا میکنند.
۷) قهر نمیکنند. حرف میزنند، نفرت در خودشان جمع نمیکنند و میبخشند.
۸) دست از کمالگرایی برمیدارند. هیچ چیزی بینقص نیست؛ از "به اندازه کافی خوب بودن" قدردانی میکنند.
۹) یاد میگیرند کمی بدبین بودن دربارهی نتایج امور، یک فضیلت است. در نتیجه، آرام تر، صبورتر و بخشندهتر هستند. چون همهچیز را فدای آرمانگرایی خود نمیکنند.
۱۰) میفهمند نقاط ضعف آدمها با نقاط قوتشان گره خورده است. مثلا دیگر از کسی که شلخته است ناراحت نمیشوند، چون میدانند در ازای آن ممکن است فردی خلاق باشد. واقعا درک میکنند که آدم کامل وجود ندارد.
۱۱) مدام عاشق نمیشوند. سختتر و دیرتر عاشق میشوند ولی بسیار وفادار میمانند.
۱۲) درک میکنند که زندگی کردن با آنها میتواند چندان هم آسان نباشد. چون آنها هم نقاط ضعف بسیاری دارند.
۱۳) یاد میگیرند خود را برای خطاهای خود ببخشند. بیشتر با خود رفاقت میکنند.
۱۴) با کلهشقیهای بچگانهی خود بیشتر کنار میآیند و تلاش نمیکنند که در هر شرایطی، بزرگسال باشند. میپذیرند که همهی ما گاهی رفتارهای بچگانه داریم.
۱۵) برای شادی درازمدت، صرفا به پروژههای بلندمدت دل نمیبندند. اگر دمی بی دردسر سپری بشود هم خوشحالشان میکند. طبع و مزاج آنها به سمت خوشیهای کوچک کشیده میشود.
۱۶) برایشان مهم نیست دیگران در مورد آنها چه فکر میکنند. می فهمند که دیگران درگیر زندگی خودشان هستند و لازم نیست تصویر ذهنی دیگران از خود را مدام ویرایش کنند. از آرزوی شهرت دست بر میدارند.
۱۷) بازخورد دیگران را راحتتر میپذیرند و در برابر انتقادها زره نمیپوشند.
۱۸) دید خود را در مقابل دردها وسیعتر میکنند. بیشتر در طبیعت مشغول پیادهروی هستند و با حیوانات مهربان هستند.
۱۹) میفهمند گذشتهای که داشتند، در پاسخ آنها به وقایع تاثیر دارد. میپذیرند بهدلیل وقایع کودکی، مستعد خطا و افراط هستند. بنابراین، بیشتر به احساسات خود فکر میکنند و به آنها پاسخ فوری و غیرمنطقی نمیدهند.
۲۰) دوست بهتری میشوند چون میدانند دوستی یعنی به اشتراک گذاشتن آسیبپذیریها.
#بلوغ
زمان= ۷:۵۰
حجم= ۲ مگابایت
#آوای_توسعه
@Sokhanranihaa
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
Telegram
attach 📎
👍26❤12👏7
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو خوب هستی!
#آلن_دوباتن
گوش ما پر است از صداهایی که میگویند: «بلند شو قهرمان شو!»
ما به صداهایی احتیاج داریم که بگویند:
«عیبی ندارد اگر شکست خوردی! اشکالی ندارد که معمولی باشی! عیبی ندارد که ندانی چهخبر هست! اشکالی ندارد که در دنیایی سردرگم باشی که بیشتر اجزای آن برای ما ناشناخته و تاریک است! تو خوب هستی!»
#در_ستایش_معمولی_بودن
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#آلن_دوباتن
گوش ما پر است از صداهایی که میگویند: «بلند شو قهرمان شو!»
ما به صداهایی احتیاج داریم که بگویند:
«عیبی ندارد اگر شکست خوردی! اشکالی ندارد که معمولی باشی! عیبی ندارد که ندانی چهخبر هست! اشکالی ندارد که در دنیایی سردرگم باشی که بیشتر اجزای آن برای ما ناشناخته و تاریک است! تو خوب هستی!»
#در_ستایش_معمولی_بودن
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
❤36👏8👍6
هنر رهایی
#مهراب_حیدری
هنر رها کردن بهموقع را بیاموزیم تا به خود و دیگران لطمه نزنیم. رها نکردن بهموقع، از وابستگی ناایمن خبر میدهد.
✔️ پسرتان را رها کنید اولویت او باید همسرش باشد.
✔️ دخترتان را رها کنید. اولویت او همسر و زندگیاش هست با شام و ناهار هر روزه او را پیش خود نگه ندارید.
✔️ نوهها شیرین هستند. اما آنها را رها کنید قرار نیست نقش فرزندان شما را بازی کنند. بگذارید در کنار پدر و مادرشان بزرگ شوند.
✔️ عشقتان را رها کنید، اگر دوستش دارید و او به کس دیگری علاقه دارد.
✔️ کارتان را رها کنید اگر دوستش ندارید و مدام در کارتان تحقیر میشوید و شما را در محل کار نمیخواهند.
✔️ لباسهایی که مدتیست نمیپوشید را رها کنید و به کسی هدیه بدهید.
✔️ کینه خواهر و برادر را رها کنید.
✔️ باورهای غلط را رها کنید تا جایی برای افکار و ایدههای خوب باز شود.
✔️ کسی را که دوستش دارید را رها کنید تا آزادانه در کنار شما بماند.
چسبیدن مدام شما به کسی یا چیزی که دوستش دارید، شما و رابطهتان را از بین خواهد برد.
@metaphortherapy
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#مهراب_حیدری
هنر رها کردن بهموقع را بیاموزیم تا به خود و دیگران لطمه نزنیم. رها نکردن بهموقع، از وابستگی ناایمن خبر میدهد.
✔️ پسرتان را رها کنید اولویت او باید همسرش باشد.
✔️ دخترتان را رها کنید. اولویت او همسر و زندگیاش هست با شام و ناهار هر روزه او را پیش خود نگه ندارید.
✔️ نوهها شیرین هستند. اما آنها را رها کنید قرار نیست نقش فرزندان شما را بازی کنند. بگذارید در کنار پدر و مادرشان بزرگ شوند.
✔️ عشقتان را رها کنید، اگر دوستش دارید و او به کس دیگری علاقه دارد.
✔️ کارتان را رها کنید اگر دوستش ندارید و مدام در کارتان تحقیر میشوید و شما را در محل کار نمیخواهند.
✔️ لباسهایی که مدتیست نمیپوشید را رها کنید و به کسی هدیه بدهید.
✔️ کینه خواهر و برادر را رها کنید.
✔️ باورهای غلط را رها کنید تا جایی برای افکار و ایدههای خوب باز شود.
✔️ کسی را که دوستش دارید را رها کنید تا آزادانه در کنار شما بماند.
چسبیدن مدام شما به کسی یا چیزی که دوستش دارید، شما و رابطهتان را از بین خواهد برد.
@metaphortherapy
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍63❤8👏5🤔4🍓2
زوال نهادی
#محمد_فاضلی
معیار عملکرد یک نهاد را باید بر اساس ماهیت همان نهاد مشخص کرد وگرنه پدیدهی «زوال نهادی» را شاهد خواهیم بود.
#زوال_نهادی
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#محمد_فاضلی
معیار عملکرد یک نهاد را باید بر اساس ماهیت همان نهاد مشخص کرد وگرنه پدیدهی «زوال نهادی» را شاهد خواهیم بود.
#زوال_نهادی
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍42👏6😡2❤1
چه چیزی یا چه کسی؟
«همانطور که طوفان سبب بهتر شدن هواست، انقلابها سبب بهتر شدن اوضاع میشوند.»
این جمله را به دانشجویان دانشگاه کمبریج در انگلستان دادند و به آنها گفته شد این سخن از توماس جفرسون است.
دانشجویان راستگرا گفتند چه حرف درستی زده است. دانشجویان مارکسیست گفتند مزخرف گفته است.
همین جمله را به دانشجویان دانشگاه آکسفورد دادند و گفتند این جمله از کارل مارکس است.
دانشجویان کمونیست این سخن را تحسین کردند و گفتند درست گفته است و دانشجویان طرفدار نظام سرمایهداری گفتند مزخرف گفته است.
برای ما گاهی مهم نیست چه چیز گفته میشود، مهم این است که چه کسی آن را میگوید.
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
«همانطور که طوفان سبب بهتر شدن هواست، انقلابها سبب بهتر شدن اوضاع میشوند.»
این جمله را به دانشجویان دانشگاه کمبریج در انگلستان دادند و به آنها گفته شد این سخن از توماس جفرسون است.
دانشجویان راستگرا گفتند چه حرف درستی زده است. دانشجویان مارکسیست گفتند مزخرف گفته است.
همین جمله را به دانشجویان دانشگاه آکسفورد دادند و گفتند این جمله از کارل مارکس است.
دانشجویان کمونیست این سخن را تحسین کردند و گفتند درست گفته است و دانشجویان طرفدار نظام سرمایهداری گفتند مزخرف گفته است.
برای ما گاهی مهم نیست چه چیز گفته میشود، مهم این است که چه کسی آن را میگوید.
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍54🤷♂3👎1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خودتان زندگی کنید!
#مجتبی_شکوری
سادهترین راه برای ارتباط برقرار کردن با بچهها این است که پدر و مادر، خودشان با هم رابطهی خوبی داشته و زندگی را دوست داشته باشند.
پدر و مادرهای غمگین، هرگز بچههای شاد نخواهند داشت!
#فرزند
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#مجتبی_شکوری
سادهترین راه برای ارتباط برقرار کردن با بچهها این است که پدر و مادر، خودشان با هم رابطهی خوبی داشته و زندگی را دوست داشته باشند.
پدر و مادرهای غمگین، هرگز بچههای شاد نخواهند داشت!
#فرزند
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍46❤3👏3
قلعه بالا-قلعه پایین و توسعه روانی!
#یاسر_عرب
من قلعه بالا را دیدهام. کوچه باغهایی دارد به غایت زیبا، درختانی سخاوتمند، سنگفرشهایی منظم، با چنارهایی بلند لابه لای خانه های کاهگلی جاندار. اینهمه زیبایی با هوای خوش و سرسبزی در میانهی کویر کافیست که گردشگران را مشتاق دیدار و اقامت در آنجا کند چه رسد به طعم غذاهای محلی و عطر ادویه روستاییاش.
قلعه بالا کمی فراتر از قلعه پایین است. برای همین از قلعه پایین به خوبی دیده میشود. اگر از زیبایی و جاذبه قلعه پایین بپرسی باید بنویسم من که یکبار میخواستم در آن خطه کار رسانهای کنم و باید بین زیبایی قلعه بالا و پایین یکی را انتخاب میکردم، در نهایت قلعه پایین را انتخاب کردم. به زبان ساده هر آنچه در مورد قلعه بالا نوشتم به توان دو زیبایی میشود قلعه پایین!
نوشتم که روستای قلعه بالا از روستای قلعه پایین (که حدود دو کیلومتر فاصله دارد) به خوبی دیده میشود. پس لابد حجمی از مسافر، اتوبوس و گردشگر که برای سفر و اقامت به آنجا میروند هم به وضوح در چشم مردم قلعه پایین نقش میبندد.
حال اگر بنویسم با اینهمه زیبایی قلعه پایین، حتی یک درصد از گردشگری که به روستای قلعه بالا میرود پا به قلعه پایین نمیگذارد، حتما شما هم میپرسید «خب چرا؟»
من هم یکبار این سوال را از منصور پرسیدم. منصور بچه قلعه پایین و مدیر تدارکات فیلم ما بود. غروبی پای آتش و چای دودی به او گفتم «منصور جان روستاهای این اطراف آب زیادی برای کشاورزی ندارند و با این وضعیت معیشت سخت خیلی عجیب است که شما برای جذب گردشگر و ارائه خدمات و درآمد زایی از طریق بوم گردی کاری نمیکنید! در صورتی که همین روستای کناری شما به اندازه یک شهر کوچک از گردشگر درآمد زایی دارد!»
منصور گفت «والا برادر قصهاش دراز است. اما بگذار یک خاطره برایت تعریف کنم. پارسال که ما دیدیم اینهمه استقبال از قلعه بالا میشود، من به عنوان عضو جوان ده و شورای روستا تصمیم گرفتم قلعه پایین را هم به گردشگران معرفی کنم. برای همین با چند مدیر سفر و تور لیدر صحبت کردم تا در اولین جمعه، در راه بردن مسافران به قلعه بالا سری هم (در حد صبحانه) به قلعه پایین بزنند و جاذبههای گردشگری اینجا را هم ببینند. میدانستم حتماً کیف میکنند و بعد میخواهند مدتی را هم اینجا بمانند و روستای ما هم در بوم گردی رونق میگیرد.
این شد که از چهارشنبه شب توی بلندگوی مسجد این خبر را اعلام کردم که جمعه مهمان داریم و بالاخره به روستای ما هم مسافر خواهد آمد. پنجشنبه هم سر صبحی با چندتا از بچههای ده، کوچه ها را رفت و روب، و بهترین خانه گلی روستا را آب و جارو کرده و رفتیم دنبال سرشیر محلی و عسل کوهی و هیزم برای نان تنوری. خلاصه تا غروب هرکار از دستمان برمیآمد کردیم تا در رقابت با خودمان و دیگران سرمان جلوی مسافران قلعه بالا دیده، بلند باشد.
بعدِ مغرب شام خوردیم و اعشا کردیم و شب را به هزار امید به صبح رساندیم. طلوع آفتاب در منقل آتش کرده، اسپند برداشتیم که برویم پیشواز گردشگران، که چشمت روز بد نبیند، دیدیم کف تمام کوچههایی که دیروز به هزار زحمت جارو کرده بودیم پر شده از پهن گاو و سرگین خر و پشگل گوسفند!
بلافاصله شستم خبر دار شد که کار، کار اهالی ده خودمان است و حالا که کار از کار گذشته مانده بودم در این فرصت کم چه کنم؟ دستپاچه به تور لیدرشان تماس گرفتم و دروغ مصلحتی گفتم که دیشب از بزرگان روستا فوتی داشتیم و با هزار شرمندگی باید عرض کنم شرایط برای حضور شما فراهم نیست!
بعد هم رد ماجرا را گرفتم و به اعتراض و شکایت رفتم در خانه چندتا از قدیمیهای ده. آنها هم در جواب من نه گذاشتند و نه برداشتند و یک کلام گفتند «قلعه بالاییها اگر دین و ناموس ندارند به ما چه ربطی دارد؟ ما اینجا توی این ده مسافر و گردشگر و توریست و این قرتی بازیها نمیخواهیم!» بعد آهی کشید و گفت اینطور شد که پشت دستم را داغ کردم که دیگر از این غلطها نکنم. به قول قدیمیها آن مرغهایی که انجیر میخورند پشت گردنشان خال دارد!
این روزها که به موضوع توسعه روانی میاندیشم بسیار یاد مردمان قلعه بالا و قلعه پایین میافتم. گاهی با خودم فکر میکنم آیا بهتر نبود منصور بجای پاک کردن کوچه و خانه، نوخواهی را از ذهنیت مردمان روستای خودش شروع میکرد؟ آیا کهنسالانی چنین ایستا امکان فهم و عبور از عادات زیسته خود را دارند؟ راستی آنها در رفتار گردشگران چه دیده بودند که چنین مقاومت میکردند؟ اصلا بزرگان قلعه بالا و قلعه پایین هر کدام چه رویا و افقی در سر داشتند؟ در سطح ملی، علی رغم فریادهای بلند ما مردم ایران در توسعه خواهی، روان جمعی جامعه ما آماده تحولی همگانی هست؟ ممکن است اقلیم بالادستِ قلعه بالا در بلند نظری مردمانش تاثیر گذاشته باشد؟ هر چه هست خاطره خوبی بود برای فهم تقدم توسعه روانی بر هر توسعه دیگر با دوکیلومتر اختلاف!
@yaser_arab57
#یاسر_عرب
من قلعه بالا را دیدهام. کوچه باغهایی دارد به غایت زیبا، درختانی سخاوتمند، سنگفرشهایی منظم، با چنارهایی بلند لابه لای خانه های کاهگلی جاندار. اینهمه زیبایی با هوای خوش و سرسبزی در میانهی کویر کافیست که گردشگران را مشتاق دیدار و اقامت در آنجا کند چه رسد به طعم غذاهای محلی و عطر ادویه روستاییاش.
قلعه بالا کمی فراتر از قلعه پایین است. برای همین از قلعه پایین به خوبی دیده میشود. اگر از زیبایی و جاذبه قلعه پایین بپرسی باید بنویسم من که یکبار میخواستم در آن خطه کار رسانهای کنم و باید بین زیبایی قلعه بالا و پایین یکی را انتخاب میکردم، در نهایت قلعه پایین را انتخاب کردم. به زبان ساده هر آنچه در مورد قلعه بالا نوشتم به توان دو زیبایی میشود قلعه پایین!
نوشتم که روستای قلعه بالا از روستای قلعه پایین (که حدود دو کیلومتر فاصله دارد) به خوبی دیده میشود. پس لابد حجمی از مسافر، اتوبوس و گردشگر که برای سفر و اقامت به آنجا میروند هم به وضوح در چشم مردم قلعه پایین نقش میبندد.
حال اگر بنویسم با اینهمه زیبایی قلعه پایین، حتی یک درصد از گردشگری که به روستای قلعه بالا میرود پا به قلعه پایین نمیگذارد، حتما شما هم میپرسید «خب چرا؟»
من هم یکبار این سوال را از منصور پرسیدم. منصور بچه قلعه پایین و مدیر تدارکات فیلم ما بود. غروبی پای آتش و چای دودی به او گفتم «منصور جان روستاهای این اطراف آب زیادی برای کشاورزی ندارند و با این وضعیت معیشت سخت خیلی عجیب است که شما برای جذب گردشگر و ارائه خدمات و درآمد زایی از طریق بوم گردی کاری نمیکنید! در صورتی که همین روستای کناری شما به اندازه یک شهر کوچک از گردشگر درآمد زایی دارد!»
منصور گفت «والا برادر قصهاش دراز است. اما بگذار یک خاطره برایت تعریف کنم. پارسال که ما دیدیم اینهمه استقبال از قلعه بالا میشود، من به عنوان عضو جوان ده و شورای روستا تصمیم گرفتم قلعه پایین را هم به گردشگران معرفی کنم. برای همین با چند مدیر سفر و تور لیدر صحبت کردم تا در اولین جمعه، در راه بردن مسافران به قلعه بالا سری هم (در حد صبحانه) به قلعه پایین بزنند و جاذبههای گردشگری اینجا را هم ببینند. میدانستم حتماً کیف میکنند و بعد میخواهند مدتی را هم اینجا بمانند و روستای ما هم در بوم گردی رونق میگیرد.
این شد که از چهارشنبه شب توی بلندگوی مسجد این خبر را اعلام کردم که جمعه مهمان داریم و بالاخره به روستای ما هم مسافر خواهد آمد. پنجشنبه هم سر صبحی با چندتا از بچههای ده، کوچه ها را رفت و روب، و بهترین خانه گلی روستا را آب و جارو کرده و رفتیم دنبال سرشیر محلی و عسل کوهی و هیزم برای نان تنوری. خلاصه تا غروب هرکار از دستمان برمیآمد کردیم تا در رقابت با خودمان و دیگران سرمان جلوی مسافران قلعه بالا دیده، بلند باشد.
بعدِ مغرب شام خوردیم و اعشا کردیم و شب را به هزار امید به صبح رساندیم. طلوع آفتاب در منقل آتش کرده، اسپند برداشتیم که برویم پیشواز گردشگران، که چشمت روز بد نبیند، دیدیم کف تمام کوچههایی که دیروز به هزار زحمت جارو کرده بودیم پر شده از پهن گاو و سرگین خر و پشگل گوسفند!
بلافاصله شستم خبر دار شد که کار، کار اهالی ده خودمان است و حالا که کار از کار گذشته مانده بودم در این فرصت کم چه کنم؟ دستپاچه به تور لیدرشان تماس گرفتم و دروغ مصلحتی گفتم که دیشب از بزرگان روستا فوتی داشتیم و با هزار شرمندگی باید عرض کنم شرایط برای حضور شما فراهم نیست!
بعد هم رد ماجرا را گرفتم و به اعتراض و شکایت رفتم در خانه چندتا از قدیمیهای ده. آنها هم در جواب من نه گذاشتند و نه برداشتند و یک کلام گفتند «قلعه بالاییها اگر دین و ناموس ندارند به ما چه ربطی دارد؟ ما اینجا توی این ده مسافر و گردشگر و توریست و این قرتی بازیها نمیخواهیم!» بعد آهی کشید و گفت اینطور شد که پشت دستم را داغ کردم که دیگر از این غلطها نکنم. به قول قدیمیها آن مرغهایی که انجیر میخورند پشت گردنشان خال دارد!
این روزها که به موضوع توسعه روانی میاندیشم بسیار یاد مردمان قلعه بالا و قلعه پایین میافتم. گاهی با خودم فکر میکنم آیا بهتر نبود منصور بجای پاک کردن کوچه و خانه، نوخواهی را از ذهنیت مردمان روستای خودش شروع میکرد؟ آیا کهنسالانی چنین ایستا امکان فهم و عبور از عادات زیسته خود را دارند؟ راستی آنها در رفتار گردشگران چه دیده بودند که چنین مقاومت میکردند؟ اصلا بزرگان قلعه بالا و قلعه پایین هر کدام چه رویا و افقی در سر داشتند؟ در سطح ملی، علی رغم فریادهای بلند ما مردم ایران در توسعه خواهی، روان جمعی جامعه ما آماده تحولی همگانی هست؟ ممکن است اقلیم بالادستِ قلعه بالا در بلند نظری مردمانش تاثیر گذاشته باشد؟ هر چه هست خاطره خوبی بود برای فهم تقدم توسعه روانی بر هر توسعه دیگر با دوکیلومتر اختلاف!
@yaser_arab57
👍32😢5👏4🙏1
«این بخشی از زندگیه»
#احسان_عبدیپور🎤
🎧 لطفا فایل صوتی پیوست را بشنوید!
"It's a part of life"
«این بخشی از زندگیه»
این عبارت را در کشورهای انگلیسیزبان بسیار میشنویم. کاربرد فراوان این عبارت در بخشهای مختلف زندگی، نماد انفعال نیست. نماد واقعبینی است. جامعهای توسعهیافته خواهد بود که اعضایش از یک سو، به دنبال اصلاح و تغییر همهچیز به طور کمالگرایانه نباشند و از سوی دیگر، خود را در حل تمام مشکلات ناتوان نبینند.
یک انسان سلامت و یک جامعهی سالم نگاهش به مسائل، مطلق نیست. پدیدهها را صفر یا صد نمیبیند. در زندگی شخصی و اجتماعی مسائلی وجود دارند که بنا به هر دلیلی، حل نمیشوند یا حل شدنشان بسیار زمانبر است. باید آنها را پذیرفت و گفت «این بخشی از زندگیه» و روی مسائلی تمرکز کرد که توانایی تلاش برای حل آنها را داریم.
#واقعبینی
زمان= ۲:۰۵
حجم= ۲ مگابایت
#آوای_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#احسان_عبدیپور🎤
🎧 لطفا فایل صوتی پیوست را بشنوید!
"It's a part of life"
«این بخشی از زندگیه»
این عبارت را در کشورهای انگلیسیزبان بسیار میشنویم. کاربرد فراوان این عبارت در بخشهای مختلف زندگی، نماد انفعال نیست. نماد واقعبینی است. جامعهای توسعهیافته خواهد بود که اعضایش از یک سو، به دنبال اصلاح و تغییر همهچیز به طور کمالگرایانه نباشند و از سوی دیگر، خود را در حل تمام مشکلات ناتوان نبینند.
یک انسان سلامت و یک جامعهی سالم نگاهش به مسائل، مطلق نیست. پدیدهها را صفر یا صد نمیبیند. در زندگی شخصی و اجتماعی مسائلی وجود دارند که بنا به هر دلیلی، حل نمیشوند یا حل شدنشان بسیار زمانبر است. باید آنها را پذیرفت و گفت «این بخشی از زندگیه» و روی مسائلی تمرکز کرد که توانایی تلاش برای حل آنها را داریم.
#واقعبینی
زمان= ۲:۰۵
حجم= ۲ مگابایت
#آوای_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
Telegram
attach 📎
👏19👍7❤6
گزارش دقیق تخلف چای
#محمد_فاضلی
کارزار درخواست #گزارش_دقیق_تخلف_چای به بیش از ۱۶۰۰۰ امضا رسید. شما را هم به مشارکت در این مطالبه دعوت میکنم.
https://www.karzar.net/95653
مطالبه مدنی، راهی برای بهبود.
@fazeli_mohammad
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#محمد_فاضلی
کارزار درخواست #گزارش_دقیق_تخلف_چای به بیش از ۱۶۰۰۰ امضا رسید. شما را هم به مشارکت در این مطالبه دعوت میکنم.
https://www.karzar.net/95653
مطالبه مدنی، راهی برای بهبود.
@fazeli_mohammad
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍30👎3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جامعهی رمزگشایی
#حمیدرضا_صدر
اتفاق عمیقی در قلب و روح و ذهن ما افتاده است. باید تلاش کنیم تا دروغگویی، ویژگی غالب و برجستهی جامعهی ما نباشد و برای هرچیز، به رمزگشایی احتیاج نداشته باشیم.
دروغ، میوهی باغ دروغه.
#دروغ
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#حمیدرضا_صدر
اتفاق عمیقی در قلب و روح و ذهن ما افتاده است. باید تلاش کنیم تا دروغگویی، ویژگی غالب و برجستهی جامعهی ما نباشد و برای هرچیز، به رمزگشایی احتیاج نداشته باشیم.
دروغ، میوهی باغ دروغه.
#دروغ
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
❤15👍12
پسماند توجه!
#امید_امانی
چرا اینقدر سخته که کارم رو انجام بدم؟
تو یه پژوهش پراستناد، پژوهشگری به نام سوفی لیروی(Leroy) از دانشگاه مینهسوتا دنبال این بود ببینه چرا برای یه تعداد از آدمها، ”شروع کردن آسونه، اما ادامه دادن و تمومش کردن اینقدر سخت!“. واسه رسیدن به جواب...
دکتر لیروی دو گروه از شرکت کنندهها رو انتخاب کرد و اونها رو تو دو مرحله مورد آزمایش قرار داد. روش انجام کار هم این مدلی بود که شرکت کنندهها باید دور هم مینشستن و شروع میکردن به حل یه مجموعه از جدول کلمات. منتهی در حین اجرا....
به گروه اول گفتن "لطفا تا همینجایی که انجام دادید کار رو نگه دارید، یه کار دیگه هم هست یه چند لحظه بیایید روی اون وایستیم!" و به گروه دوم اجازه دادن کارشون رو تموم کنن و بعد از اتمام کار گفتن بیایید بریم سراغ کار دوم...
تو مرحله دوم به هر دو گروه یه سری بازیهای تصمیمگیری دادن و دادههای بهدست اومده از هر دو گروه مورد بررسی قرار گرفت...
دیدن افراد گروه اول گرفتار اثر "پسماند توجه" (Attention residue) شده بودن و عملکردشون نسبت به گروهی که "کار اول رو تموم کردن و رفتن سراغ کار دوم" به مراتب ضعیفتر بود و مشخص شد که؛ هربار که ما وسط یه کاری یه سر به کار دیگه میزنیم، برگشتن به کار قبلی به سادگی اتفاق نمیفته...
"پسماند توجه" میگه؛ عادت معمول کار کردن تو حالت نیمه حواسپرتی، عملکرد مغز شما رو به طور بالقوهای پایین میاره و این یعنی؛ ممکنه به ظاهر چک کردن گوشی حین کار، نیم نگاهی به اینستا انداختن، سرک کشیدن به تلگرام، ایمیلها رو چک کردن و نگاه کردن به صفحه گوشی درست وسط کار...
یه سر رفتن و در مورد فلان چیز جذابی که همین الان باهاش مواجه شدی با همکار صحبت کردن و یه سر قیمت دلار و طلا رو چک کردن، ظاهرا خیلی اثرگذار و خطرناک به نظر نمیرسه اما، باعث میشه بخشی از توجهتون روی اون کار بمونه و شما با پسماند توجه به کار جدید برمیگردید و این یعنی افت عملکرد…
اگه میخوای خروجی بهتر و بیشتری داشته باشی، باید جلوی "نشتی توجهت" رو بگیری. چیزی که بهش میگن کار عمیق. پس موقع کار، هر عامل حواسپرت کنندهی غیر ضروری رو یه کم از خودت دور کن و بچسب به کارت که اون قراره آینده رو برات بسازه.
#تمرکز
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#امید_امانی
چرا اینقدر سخته که کارم رو انجام بدم؟
تو یه پژوهش پراستناد، پژوهشگری به نام سوفی لیروی(Leroy) از دانشگاه مینهسوتا دنبال این بود ببینه چرا برای یه تعداد از آدمها، ”شروع کردن آسونه، اما ادامه دادن و تمومش کردن اینقدر سخت!“. واسه رسیدن به جواب...
دکتر لیروی دو گروه از شرکت کنندهها رو انتخاب کرد و اونها رو تو دو مرحله مورد آزمایش قرار داد. روش انجام کار هم این مدلی بود که شرکت کنندهها باید دور هم مینشستن و شروع میکردن به حل یه مجموعه از جدول کلمات. منتهی در حین اجرا....
به گروه اول گفتن "لطفا تا همینجایی که انجام دادید کار رو نگه دارید، یه کار دیگه هم هست یه چند لحظه بیایید روی اون وایستیم!" و به گروه دوم اجازه دادن کارشون رو تموم کنن و بعد از اتمام کار گفتن بیایید بریم سراغ کار دوم...
تو مرحله دوم به هر دو گروه یه سری بازیهای تصمیمگیری دادن و دادههای بهدست اومده از هر دو گروه مورد بررسی قرار گرفت...
دیدن افراد گروه اول گرفتار اثر "پسماند توجه" (Attention residue) شده بودن و عملکردشون نسبت به گروهی که "کار اول رو تموم کردن و رفتن سراغ کار دوم" به مراتب ضعیفتر بود و مشخص شد که؛ هربار که ما وسط یه کاری یه سر به کار دیگه میزنیم، برگشتن به کار قبلی به سادگی اتفاق نمیفته...
"پسماند توجه" میگه؛ عادت معمول کار کردن تو حالت نیمه حواسپرتی، عملکرد مغز شما رو به طور بالقوهای پایین میاره و این یعنی؛ ممکنه به ظاهر چک کردن گوشی حین کار، نیم نگاهی به اینستا انداختن، سرک کشیدن به تلگرام، ایمیلها رو چک کردن و نگاه کردن به صفحه گوشی درست وسط کار...
یه سر رفتن و در مورد فلان چیز جذابی که همین الان باهاش مواجه شدی با همکار صحبت کردن و یه سر قیمت دلار و طلا رو چک کردن، ظاهرا خیلی اثرگذار و خطرناک به نظر نمیرسه اما، باعث میشه بخشی از توجهتون روی اون کار بمونه و شما با پسماند توجه به کار جدید برمیگردید و این یعنی افت عملکرد…
اگه میخوای خروجی بهتر و بیشتری داشته باشی، باید جلوی "نشتی توجهت" رو بگیری. چیزی که بهش میگن کار عمیق. پس موقع کار، هر عامل حواسپرت کنندهی غیر ضروری رو یه کم از خودت دور کن و بچسب به کارت که اون قراره آینده رو برات بسازه.
#تمرکز
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍38👏15