This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
انتظارات غیرواقعی و ناکامی
این جوجه انتظار دارد طبیعت همان رفتاری داشته باشد که پدر و مادرش با او داشتهاند. او انتظار دارد چون دهانش را باز کرده است خوراک (کرم) در دهانش قرار گیرد.
برای ما انسانها نیز بسیاری از ناکامیهایی که در دوستی، ازدواج، کار و تربیت فرزندان و ... تجربه میکنیم میتواند برخاسته از باورها و انتظاراتی غیرواقعی باشد که در کودکی آموختهایم.
@metaphortherapy
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
این جوجه انتظار دارد طبیعت همان رفتاری داشته باشد که پدر و مادرش با او داشتهاند. او انتظار دارد چون دهانش را باز کرده است خوراک (کرم) در دهانش قرار گیرد.
برای ما انسانها نیز بسیاری از ناکامیهایی که در دوستی، ازدواج، کار و تربیت فرزندان و ... تجربه میکنیم میتواند برخاسته از باورها و انتظاراتی غیرواقعی باشد که در کودکی آموختهایم.
@metaphortherapy
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍45❤4😁4👏3🍓3😍2🕊1
زندگی مقتضی زیستن است!
نامهی «منکن» نویسنده آمریکایی به «ویلدورانت» در پاسخ به پرسش «معنای زندگی شما چیست؟»
از من پرسیدهاید که مایه تسلی و خرسندی من در زندگی چیست و چرا به کار و زندگی ادامه میدهم. من به کار و زندگی ادامه میدهم به همان دلیلی که یک مرغ به نشستن بر روی تخممرغها ادامه میدهد. در هر موجود زندهای، انگیزهای مبهم ولی قدرتمند برای کار و فعالیت وجود دارد. زندگی، مقتضی زیستن است. عدم فعالیت برای موجود سالم، امری دردناک، خطرناک و غیرممکن است (مگر به عنوان استراحتی برای تجدید قوا در میان امواج کار و فعالیت).
البته شکل دقیق فعالیت یک فرد، با قوا و قابلیتهایی که با آنها به دنیا میآید، مشخص است. به عبارت دیگر، تواناییهایش را وراثت تعیین میکند. من مثل مرغها تخم نمیگذارم، چون بدون قوا و قابلیتهای آنها به دنیا آمدهام. به همین دلیل، دنبال انتخابات کنگره هم نمیروم. یا ویولن نمیزنم، یا در دانشگاه، متافیزیک درس نمیدهم و یا در کارخانه ذوبآهن کار نمیکنم. تنها کاری را انجام میدهم که برای دستانم سادهتر و راحتتر است. در نتیجه، من نویسندهام.
اراده آگاهانه خیلی کمی در همه اینها وجود دارد. آنچه من انجام میدهم به دست تقدیری غیرقابل درک جهت پیدا میکند، نه لزوماً با انتخاب خودم. من در بچگی میخواستم شیمیدان بشوم، ولی در عین حال پدر فقیرم سعی میکرد از من یک کاسب بسازد. با همه این احوال، نویسنده شدم و احتمالا تا پایان عمر هم نویسنده باقی خواهم ماند. درست مثل گاوی که همه عمرش شیر میدهد، گرچه نفع شخصیاش اقتضا میکند که مشروب جین بدهد. دلم میخواهد فکر کنم که نوشتههایم ایدههای صحیحی بودهاند و بر مردم اثر گذاشته است. دنیا ممکن است آنها را دوست داشته باشد یا به آنها حتی دست هم نزند. برایم چندان مهم نیست چون خودم با آنها خوش بودهام. هرچقدر هم که خوب باشند، روزی در گذر زمان و در تاریخ دنیا محو خواهند شد.
در کنار کارم، ابزاری هم برای کسب سعادت در نظر گرفتهام به اسم "معاشرت". وقتی کارهایم تمام میشود به خانواده و دوستانم روی میآورم. با آنها معمولاً حالم خوب است. هرچند، خانه من غم و جر و بحث هم زیاد دیده است. اما بودنشان در کل به من حس خوشبختی میدهد.
این که زندگی چه معنایی میتواند داشته باشد را نمیدانم؛ ولی تمایل دارم گمان کنم که هیچ معنایی ندارد. فقط میدانم زندگی برای من در حالی که طول کشید، سرگرمکننده بود. دردسرهای زندگی هم گاهی سرگرمکننده هستند و باعث پرورش برخی اوصاف انسانی جذاب مانند شجاعت و غیره میشوند که البته آنها هم سرگرمکننده هستند. هرچند سرگرمی هم پایدار نیست. هیچ تئاتری، هر چقدر هم که خوب باشد نمیتواند برای همیشه خوب بماند.
از کتاب «درباره معنی زندگی»
اثر «ویل دورانت»
#معنای_زندگی
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
نامهی «منکن» نویسنده آمریکایی به «ویلدورانت» در پاسخ به پرسش «معنای زندگی شما چیست؟»
از من پرسیدهاید که مایه تسلی و خرسندی من در زندگی چیست و چرا به کار و زندگی ادامه میدهم. من به کار و زندگی ادامه میدهم به همان دلیلی که یک مرغ به نشستن بر روی تخممرغها ادامه میدهد. در هر موجود زندهای، انگیزهای مبهم ولی قدرتمند برای کار و فعالیت وجود دارد. زندگی، مقتضی زیستن است. عدم فعالیت برای موجود سالم، امری دردناک، خطرناک و غیرممکن است (مگر به عنوان استراحتی برای تجدید قوا در میان امواج کار و فعالیت).
البته شکل دقیق فعالیت یک فرد، با قوا و قابلیتهایی که با آنها به دنیا میآید، مشخص است. به عبارت دیگر، تواناییهایش را وراثت تعیین میکند. من مثل مرغها تخم نمیگذارم، چون بدون قوا و قابلیتهای آنها به دنیا آمدهام. به همین دلیل، دنبال انتخابات کنگره هم نمیروم. یا ویولن نمیزنم، یا در دانشگاه، متافیزیک درس نمیدهم و یا در کارخانه ذوبآهن کار نمیکنم. تنها کاری را انجام میدهم که برای دستانم سادهتر و راحتتر است. در نتیجه، من نویسندهام.
اراده آگاهانه خیلی کمی در همه اینها وجود دارد. آنچه من انجام میدهم به دست تقدیری غیرقابل درک جهت پیدا میکند، نه لزوماً با انتخاب خودم. من در بچگی میخواستم شیمیدان بشوم، ولی در عین حال پدر فقیرم سعی میکرد از من یک کاسب بسازد. با همه این احوال، نویسنده شدم و احتمالا تا پایان عمر هم نویسنده باقی خواهم ماند. درست مثل گاوی که همه عمرش شیر میدهد، گرچه نفع شخصیاش اقتضا میکند که مشروب جین بدهد. دلم میخواهد فکر کنم که نوشتههایم ایدههای صحیحی بودهاند و بر مردم اثر گذاشته است. دنیا ممکن است آنها را دوست داشته باشد یا به آنها حتی دست هم نزند. برایم چندان مهم نیست چون خودم با آنها خوش بودهام. هرچقدر هم که خوب باشند، روزی در گذر زمان و در تاریخ دنیا محو خواهند شد.
در کنار کارم، ابزاری هم برای کسب سعادت در نظر گرفتهام به اسم "معاشرت". وقتی کارهایم تمام میشود به خانواده و دوستانم روی میآورم. با آنها معمولاً حالم خوب است. هرچند، خانه من غم و جر و بحث هم زیاد دیده است. اما بودنشان در کل به من حس خوشبختی میدهد.
این که زندگی چه معنایی میتواند داشته باشد را نمیدانم؛ ولی تمایل دارم گمان کنم که هیچ معنایی ندارد. فقط میدانم زندگی برای من در حالی که طول کشید، سرگرمکننده بود. دردسرهای زندگی هم گاهی سرگرمکننده هستند و باعث پرورش برخی اوصاف انسانی جذاب مانند شجاعت و غیره میشوند که البته آنها هم سرگرمکننده هستند. هرچند سرگرمی هم پایدار نیست. هیچ تئاتری، هر چقدر هم که خوب باشد نمیتواند برای همیشه خوب بماند.
از کتاب «درباره معنی زندگی»
اثر «ویل دورانت»
#معنای_زندگی
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
❤29👍15👏10🕊1🍓1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
خِرد در سادگیست!
هیجان همیشه در زندگی کمککننده نیست. این سادگی است که ناجی جاودانه ما خواهد بود.
مشهور بودن یا شماره یک بودن، خوشایند است، اما «عاقل و مهربان» ماندن، دستاورد بزرگتری خواهد بود. شاید تصمیم بگیریم دنیا را فتح نکنیم، اما به جای آن زندگی آرامتر و سالمتری داشته باشیم. شاید نیاز داشته باشیم خیلی بیشتر استراحت کنیم.
اضطراب، التماس منطقی و خشمآلود ذهن ماست برای اینکه به طور مداوم و تا حد خستگی مفرط، مغزمان را تحریک نکنیم.
#اضطراب
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
هیجان همیشه در زندگی کمککننده نیست. این سادگی است که ناجی جاودانه ما خواهد بود.
مشهور بودن یا شماره یک بودن، خوشایند است، اما «عاقل و مهربان» ماندن، دستاورد بزرگتری خواهد بود. شاید تصمیم بگیریم دنیا را فتح نکنیم، اما به جای آن زندگی آرامتر و سالمتری داشته باشیم. شاید نیاز داشته باشیم خیلی بیشتر استراحت کنیم.
اضطراب، التماس منطقی و خشمآلود ذهن ماست برای اینکه به طور مداوم و تا حد خستگی مفرط، مغزمان را تحریک نکنیم.
#اضطراب
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👏32❤13👍12🤷♂1🙏1😐1😡1
رژیم اطلاعاتی
#یوال_نوح_هراری
هزاران سال پیش، انسانها هرچه میتوانستند غذا میخوردند و اگر چیزی سرشار از چربی و قند پیدا میکردند مجبور بودند تا جای ممکن از آن بخورند. دلیلش آن بود که آنها نیاز به حفظ انرژی داشتند و غذا کم بود.
امروزه ما با مقدار زیاد و متنوع غذاها غرق شدهایم؛ غذاهایی که بیشتر آنها سرشار از چربی و قند هستند. بنابراین، به این فکر کردیم که دیگر نیازی نیست مقدار زیادی از غذاها بخوریم. ما همیشه به غذا دسترسی داریم. پس به فکر تنظیم رژیم غذایی و خوردن غذا بر اساس نیاز بدن افتادیم.
این دقیقا داستان «اطلاعات» است. در گذشته اطلاعات، کمیاب بودند. بنابراین، ما به هر نوع اطلاعاتی دست پیدا مییافتیم، آن را کامل مصرف (مطالعه) میکردیم. امروزه ما به وسیله مقدار زیاد و متنوع از اطلاعات غرق شدهایم؛ اطلاعاتی که بیشتر آن بیمصرف و غیرضروری است و به طور مصنوعی احساساتی مانند غم، خشم، حسادت، اضطراب و وحشت درون ما ایجاد میکند.
ما خیلی اضطراریتر از رژیم غذایی، به یک «رژیم اطلاعاتی» احتیاج داریم.
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#یوال_نوح_هراری
هزاران سال پیش، انسانها هرچه میتوانستند غذا میخوردند و اگر چیزی سرشار از چربی و قند پیدا میکردند مجبور بودند تا جای ممکن از آن بخورند. دلیلش آن بود که آنها نیاز به حفظ انرژی داشتند و غذا کم بود.
امروزه ما با مقدار زیاد و متنوع غذاها غرق شدهایم؛ غذاهایی که بیشتر آنها سرشار از چربی و قند هستند. بنابراین، به این فکر کردیم که دیگر نیازی نیست مقدار زیادی از غذاها بخوریم. ما همیشه به غذا دسترسی داریم. پس به فکر تنظیم رژیم غذایی و خوردن غذا بر اساس نیاز بدن افتادیم.
این دقیقا داستان «اطلاعات» است. در گذشته اطلاعات، کمیاب بودند. بنابراین، ما به هر نوع اطلاعاتی دست پیدا مییافتیم، آن را کامل مصرف (مطالعه) میکردیم. امروزه ما به وسیله مقدار زیاد و متنوع از اطلاعات غرق شدهایم؛ اطلاعاتی که بیشتر آن بیمصرف و غیرضروری است و به طور مصنوعی احساساتی مانند غم، خشم، حسادت، اضطراب و وحشت درون ما ایجاد میکند.
ما خیلی اضطراریتر از رژیم غذایی، به یک «رژیم اطلاعاتی» احتیاج داریم.
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍61👏7❤5🙏1
خشم و افسردگی
حفظ نفرت در درونتان، احساس بیحاصلی است؛ مثل این است که برای تنبیه عقربی که شما را نیش زده، آن را بخورید. بخشی از ریشههای افسردگی در همین خشم و نفرت است.
از کتاب «دلایلی برای زنده ماندن»
اثر «مت هیگ»
#خشم
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
حفظ نفرت در درونتان، احساس بیحاصلی است؛ مثل این است که برای تنبیه عقربی که شما را نیش زده، آن را بخورید. بخشی از ریشههای افسردگی در همین خشم و نفرت است.
از کتاب «دلایلی برای زنده ماندن»
اثر «مت هیگ»
#خشم
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍34👏7🕊5
در زندگی حیوانات دخالت نکنیم!
#محمد_درویش
اگر شاهدیم که شهروندان موافق و مخالف حمایت از سگ و گربه خیابانی به جان هم افتادهاند، این وضع تقصیر سازمان شهرداریهاست. سازمان شهرداریها وقتی به افراد بابت تحویل لاشه یک سگ خیابانی پول میدهد، در واقع چراغ سبز برای توله کشی و کسب درآمد از محل تحویل لاشه سگ خیابانی نشان داده است.
شاهد افزایش چشمگیر جمعیت سگ و گربههای خیابانی هستیم آن هم به این دلیل که شهرداریها در این زمینه کمکاری میکنند. در مقابل این کمکاریها و البته به دلیل ضعف اطلاعرسانی، مردم نیکوکار هم با تصور یک کار مفید، به حیوانات خیابانی غذا میدهند که البته غذا دادن مردم در برابر ۳۵ تن دور ریز سالانه مواد غذایی در سطلهای زباله، عددی نیست.
متاسفانه امروز، حامیان سگ و گربههای خیابانی و فعالان محیطزیست و افراد نگران از افزایش جمعیت سگ و گربههای خیابانی و نگران از بین رفتن تراز اکولوِژیکی، با هم درگیر شدهاند در حالی که امروز، گزارشهای متعددی از حملات سگهای خیابانی در طبیعت داریم.
وقتی به یک گربه خیابانی غذا میدهید، باعث تغییر رفتار اکولوژیکی گربه میشوید. وقتی غذا در دسترس گربه خیابانی باشد؛ چه غذایی که مردم به او میدهند و چه غذایی که در سطل زباله خیابان پیدا میشود، این گربه انگیزهای برای یافتن غذا و تحرک جستوجوی غذا نخواهد داشت. چرا جمعیت موشها در شهرهای ما زیاد شده؟ چون گربهها غذای کافی دارند.
چند نفر از دوستان دامپزشک من از موارد متعدد گربههای خیابانی میگویند که دچار بیتحرکی و دیابت شدهاند. آمارها میگوید تعداد سگهای خیابانی در کل کشور، نسبت به دهه ۱۳۵۰ حدود ۳۰۰ تا ۴۰۰ درصد افزایش یافته و امروز به بیش از سه میلیون قلاده رسیده در حالی که اخبار حمله سگهای ولگرد به روستاها و موارد سگ گزیدگی هم رو به افزایش است. حتی افزایش جمعیت انسانها هم اگر بیش از ظرفیت زیستی باشد، برای انسانها خطرناک میشود.
اصل علمی این است که اجازه بدهیم حیاتوحش، حیاتوحش بماند. اصل علمی این است که در زندگی حیوانات دخالت نکنیم. اگر میخواهیم در زندگی یک سگ یا گربه خیابانی دخالت کنیم، باید سرپرستیاش را به عهده بگیریم و او را به خانهمان بیاوریم تا در منزل ما و کنار ما و با رعایت همه هنجارهای اخلاقی و بهداشتی زندگی کند ولی اگر حیوانی در خانه ما نیست و در کوچه و خیابان زندگی میکند، به هیچ عنوان نباید در زندگی این حیوان دخالت کنیم. غذا دادن به پرنده و سگ و گربه خیابانی، دوستی کاذب است و دنیا سالهاست که به شدت با این دوستیهای کاذب مقابله میکند.
متن کامل
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#محمد_درویش
اگر شاهدیم که شهروندان موافق و مخالف حمایت از سگ و گربه خیابانی به جان هم افتادهاند، این وضع تقصیر سازمان شهرداریهاست. سازمان شهرداریها وقتی به افراد بابت تحویل لاشه یک سگ خیابانی پول میدهد، در واقع چراغ سبز برای توله کشی و کسب درآمد از محل تحویل لاشه سگ خیابانی نشان داده است.
شاهد افزایش چشمگیر جمعیت سگ و گربههای خیابانی هستیم آن هم به این دلیل که شهرداریها در این زمینه کمکاری میکنند. در مقابل این کمکاریها و البته به دلیل ضعف اطلاعرسانی، مردم نیکوکار هم با تصور یک کار مفید، به حیوانات خیابانی غذا میدهند که البته غذا دادن مردم در برابر ۳۵ تن دور ریز سالانه مواد غذایی در سطلهای زباله، عددی نیست.
متاسفانه امروز، حامیان سگ و گربههای خیابانی و فعالان محیطزیست و افراد نگران از افزایش جمعیت سگ و گربههای خیابانی و نگران از بین رفتن تراز اکولوِژیکی، با هم درگیر شدهاند در حالی که امروز، گزارشهای متعددی از حملات سگهای خیابانی در طبیعت داریم.
وقتی به یک گربه خیابانی غذا میدهید، باعث تغییر رفتار اکولوژیکی گربه میشوید. وقتی غذا در دسترس گربه خیابانی باشد؛ چه غذایی که مردم به او میدهند و چه غذایی که در سطل زباله خیابان پیدا میشود، این گربه انگیزهای برای یافتن غذا و تحرک جستوجوی غذا نخواهد داشت. چرا جمعیت موشها در شهرهای ما زیاد شده؟ چون گربهها غذای کافی دارند.
چند نفر از دوستان دامپزشک من از موارد متعدد گربههای خیابانی میگویند که دچار بیتحرکی و دیابت شدهاند. آمارها میگوید تعداد سگهای خیابانی در کل کشور، نسبت به دهه ۱۳۵۰ حدود ۳۰۰ تا ۴۰۰ درصد افزایش یافته و امروز به بیش از سه میلیون قلاده رسیده در حالی که اخبار حمله سگهای ولگرد به روستاها و موارد سگ گزیدگی هم رو به افزایش است. حتی افزایش جمعیت انسانها هم اگر بیش از ظرفیت زیستی باشد، برای انسانها خطرناک میشود.
اصل علمی این است که اجازه بدهیم حیاتوحش، حیاتوحش بماند. اصل علمی این است که در زندگی حیوانات دخالت نکنیم. اگر میخواهیم در زندگی یک سگ یا گربه خیابانی دخالت کنیم، باید سرپرستیاش را به عهده بگیریم و او را به خانهمان بیاوریم تا در منزل ما و کنار ما و با رعایت همه هنجارهای اخلاقی و بهداشتی زندگی کند ولی اگر حیوانی در خانه ما نیست و در کوچه و خیابان زندگی میکند، به هیچ عنوان نباید در زندگی این حیوان دخالت کنیم. غذا دادن به پرنده و سگ و گربه خیابانی، دوستی کاذب است و دنیا سالهاست که به شدت با این دوستیهای کاذب مقابله میکند.
متن کامل
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍69👏15🤷♀4😡2🕊1
بزرگترها را هم بچه فرض کنید!
با استرس و نگرانی از سر کار برمیگردیم و در حالی که بسیار خسته هستیم، میخواهیم به فرزندمان شام بدهیم. غذای لذیذی را با حوصله برای او آماده میکنیم و پیش روی او می گذاریم و میگوییم: «نوش جان عزیز دلم!»
بچه سینی غذا را روی زمین میریزد و با گریه و فریاد میگوید: «اینا دیگه چیه؟»
پاسخ ما معمولا چیست؟
آیا جملههای زیر را به او میگوییم؟
✔️ باورم نمیشه همچین کاری کردی
✔️ زندگی من همینجوریش هم سخته و تو برام سختترش میکنی. حالا باید این رو هم جمع کنم
✔️ دیگه نمیتونم این وضع رو تحمل کنم
✔️ نمیفهمی منم خستهام، فقط خودت رو میبینی
یا موارد زیر را میگوییم؟
✔️ اوه دختر کوچولوی من! حتما دندونت درد میکنه
✔️ شاید خوابت میاد عزیزم
✔️ چی شده قربونت برم؟
✔️ بیا تو بغلم یه کم آروم بشی اشکالی نداره اونو بعدا خودم جمع میکنم
قطعا با جملات دوم با رفتار آنها مواجه میشویم. ما تمام تلاشمان را میکنیم تا با بهترین رفتار ممکن، پاسخ رفتار ناخوشایند فرزندمان را بدهیم تا مشکلی که او را آزار میدهد را کشف کنیم. و این دقیقا تعریف عشق است.
با خودمان تمام احتمالات را مرور میکنیم. با خود میگوییم شاید خسته است، شاید به برادر کوچکتر خود حسادت میکند، شاید جایی از بدن او درد میکند، شاید از چیزی ترسیده است. این رفتاری عاشقانه است که در برابر بچهها نشان میدهیم ولی با هم سن و سالهای خودمان انجام نمیدهیم.
ما بزرگترها هم ممکن است گاهی به همین دلایل، بهانهگیر شویم. گاهی ممکن است خسته باشیم. گاهی کسی بیرون از خانه با ما بدرفتاری کرده است و حس بدی داریم. گاهی فشار کارهای روزمره و یکنواخت خانه ما را کلافه کرده است. گاهی در یک مهمانی به کسی حسادت کردهایم و همه این اتفاقات ممکن است ما را بهانهگیر کند؛ بیآنکه حتی خودمان بدانیم مشکل چیست.
رفتار عاشقانه آن است که به جای پاسخ فوری و لحظهای، یکدیگر را مانند بچهها درک کنیم و سعی کنیم به همدیگر آرامش دهیم تا بتوانیم مشکل را با هم کشف کنیم.
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
با استرس و نگرانی از سر کار برمیگردیم و در حالی که بسیار خسته هستیم، میخواهیم به فرزندمان شام بدهیم. غذای لذیذی را با حوصله برای او آماده میکنیم و پیش روی او می گذاریم و میگوییم: «نوش جان عزیز دلم!»
بچه سینی غذا را روی زمین میریزد و با گریه و فریاد میگوید: «اینا دیگه چیه؟»
پاسخ ما معمولا چیست؟
آیا جملههای زیر را به او میگوییم؟
✔️ باورم نمیشه همچین کاری کردی
✔️ زندگی من همینجوریش هم سخته و تو برام سختترش میکنی. حالا باید این رو هم جمع کنم
✔️ دیگه نمیتونم این وضع رو تحمل کنم
✔️ نمیفهمی منم خستهام، فقط خودت رو میبینی
یا موارد زیر را میگوییم؟
✔️ اوه دختر کوچولوی من! حتما دندونت درد میکنه
✔️ شاید خوابت میاد عزیزم
✔️ چی شده قربونت برم؟
✔️ بیا تو بغلم یه کم آروم بشی اشکالی نداره اونو بعدا خودم جمع میکنم
قطعا با جملات دوم با رفتار آنها مواجه میشویم. ما تمام تلاشمان را میکنیم تا با بهترین رفتار ممکن، پاسخ رفتار ناخوشایند فرزندمان را بدهیم تا مشکلی که او را آزار میدهد را کشف کنیم. و این دقیقا تعریف عشق است.
با خودمان تمام احتمالات را مرور میکنیم. با خود میگوییم شاید خسته است، شاید به برادر کوچکتر خود حسادت میکند، شاید جایی از بدن او درد میکند، شاید از چیزی ترسیده است. این رفتاری عاشقانه است که در برابر بچهها نشان میدهیم ولی با هم سن و سالهای خودمان انجام نمیدهیم.
ما بزرگترها هم ممکن است گاهی به همین دلایل، بهانهگیر شویم. گاهی ممکن است خسته باشیم. گاهی کسی بیرون از خانه با ما بدرفتاری کرده است و حس بدی داریم. گاهی فشار کارهای روزمره و یکنواخت خانه ما را کلافه کرده است. گاهی در یک مهمانی به کسی حسادت کردهایم و همه این اتفاقات ممکن است ما را بهانهگیر کند؛ بیآنکه حتی خودمان بدانیم مشکل چیست.
رفتار عاشقانه آن است که به جای پاسخ فوری و لحظهای، یکدیگر را مانند بچهها درک کنیم و سعی کنیم به همدیگر آرامش دهیم تا بتوانیم مشکل را با هم کشف کنیم.
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍47❤21😍2👏1🍓1
از اینکه همیشه شاد نیستم، غمگینم!
افسردهترین افراد آنهایی هستند که میخواهند همیشه شاد باشند. کسانی که اوقات تلخ زندگی را تحمل نمیکنند؛ آنها که زندگی را بدون غمهایش میخواهند.
زندگی مجموعهای پیچیده است که بخش بزرگی از آن برای هر انسانی در هر جایگاهی، تلخ و کسالتبار است. بسیاری امور در اختیار ما نیستند و لحظات بسیاری بیحوصله و سردرگم هستیم.
هیچکس در زندگی به طور کامل درک نمیشود. هیچکس در تمام ثانیههای زندگی شاد نیست. هیچکس دنیا را بدون تجربه رنج، ترک نمیکند. و اینها واقعیتهای زندگی هستند.
باور به این اشتباه رایج در بین مردم که «باید از تکتک لحظات زندگی لذت برد» باعث افسردهتر شدن ما میشود. هیچ انسانی هرگز نمیتواند از تمام لحظههای خود لذت ببرد.
شادی، بخش بسیار کوچکی از زندگی انسان است. اگر به دنبال همیشه شاد بودن باشیم، همان بخش کوچک را هم از دست خواهیم داد.
انسانی که زندگی خوب را زندگی بینقص و بیغصه درک کرده است، در لحظات تلخ زندگی بسیار بیتاب میشود، مدارا نمیکند، دنبال راهکار منطقی نمیگردد، خشم خارج از کنترل دارد، کام خود و دیگران را تلختر میکند و دست و پای بیهوده میزند. او در هنگام شادیها نیز هرگز لذت نمیبرد. چون دائم مضطرب است که این شادی بالاخره تمام میشود.
انسان خردمند، این واقعیت را میپذیرد که شادی بخشی از زندگی ماست. او رنج را فضیلت نمیداند و برای زندگی بهتر تلاش میکند اما واقعیتهای جهان را درک میکند و میپذیرد که رنج نیز بخشی از زندگیست. او با تلخیها مدارا میکند و در لحظههای کوتاه شادی نیز نهایت لذت را میبرد. این انسانها همان سرد و گرم چشیدههای روزگار هستند که مانند «نظامی» میگویند:
شاد بر آنم که در این دیر تنگ
شادی و غم هر دو ندارد درنگ
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
افسردهترین افراد آنهایی هستند که میخواهند همیشه شاد باشند. کسانی که اوقات تلخ زندگی را تحمل نمیکنند؛ آنها که زندگی را بدون غمهایش میخواهند.
زندگی مجموعهای پیچیده است که بخش بزرگی از آن برای هر انسانی در هر جایگاهی، تلخ و کسالتبار است. بسیاری امور در اختیار ما نیستند و لحظات بسیاری بیحوصله و سردرگم هستیم.
هیچکس در زندگی به طور کامل درک نمیشود. هیچکس در تمام ثانیههای زندگی شاد نیست. هیچکس دنیا را بدون تجربه رنج، ترک نمیکند. و اینها واقعیتهای زندگی هستند.
باور به این اشتباه رایج در بین مردم که «باید از تکتک لحظات زندگی لذت برد» باعث افسردهتر شدن ما میشود. هیچ انسانی هرگز نمیتواند از تمام لحظههای خود لذت ببرد.
شادی، بخش بسیار کوچکی از زندگی انسان است. اگر به دنبال همیشه شاد بودن باشیم، همان بخش کوچک را هم از دست خواهیم داد.
انسانی که زندگی خوب را زندگی بینقص و بیغصه درک کرده است، در لحظات تلخ زندگی بسیار بیتاب میشود، مدارا نمیکند، دنبال راهکار منطقی نمیگردد، خشم خارج از کنترل دارد، کام خود و دیگران را تلختر میکند و دست و پای بیهوده میزند. او در هنگام شادیها نیز هرگز لذت نمیبرد. چون دائم مضطرب است که این شادی بالاخره تمام میشود.
انسان خردمند، این واقعیت را میپذیرد که شادی بخشی از زندگی ماست. او رنج را فضیلت نمیداند و برای زندگی بهتر تلاش میکند اما واقعیتهای جهان را درک میکند و میپذیرد که رنج نیز بخشی از زندگیست. او با تلخیها مدارا میکند و در لحظههای کوتاه شادی نیز نهایت لذت را میبرد. این انسانها همان سرد و گرم چشیدههای روزگار هستند که مانند «نظامی» میگویند:
شاد بر آنم که در این دیر تنگ
شادی و غم هر دو ندارد درنگ
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍56👏10❤7😍2🕊1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نگران نسل ما نباشید!
ما شاید ندونیم:
✔️ لاستیک ماشین رو چطور عوض کنیم
✔️ چطور یک برگه چک بنویسیم
✔️ چطور از مالیات سر در بیاریم
✔️ چجوری باید یه خونه بخریم
✔️ چجوری رزومه کاری بنویسیم
اما نگران نباشید، چون به خوبی میدونیم:
✔️ کریستف کلمب در چه سالی دریانوردی کرده
✔️ چطور عدد X رو در معادله پیدا کنیم
✔️ چطور یک انشا در ۴۰ دقیقه بنویسیم
چون شما به ما به خوبی یاد دادید که:
✔️ همه چیز رو حفظ کنیم، بازگو کنیم و بعدش فراموش کنیم
✔️ درسهای مدرسه از سلامت روان ما مهمتر هست
✔️ فقط دو ساعت بخوابیم تا بتونیم سه ساعت تکلیف رو انجام بدیم (تکالیفی که حتی قرار نیست نگاهشون کنید)
اصلا جای نگرانی نیست، چون ما خوب یاد گرفتیم که چطور از چیزهایی که بیشترین علاقه رو بهشون داریم متنفر باشیم!
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
ما شاید ندونیم:
✔️ لاستیک ماشین رو چطور عوض کنیم
✔️ چطور یک برگه چک بنویسیم
✔️ چطور از مالیات سر در بیاریم
✔️ چجوری باید یه خونه بخریم
✔️ چجوری رزومه کاری بنویسیم
اما نگران نباشید، چون به خوبی میدونیم:
✔️ کریستف کلمب در چه سالی دریانوردی کرده
✔️ چطور عدد X رو در معادله پیدا کنیم
✔️ چطور یک انشا در ۴۰ دقیقه بنویسیم
چون شما به ما به خوبی یاد دادید که:
✔️ همه چیز رو حفظ کنیم، بازگو کنیم و بعدش فراموش کنیم
✔️ درسهای مدرسه از سلامت روان ما مهمتر هست
✔️ فقط دو ساعت بخوابیم تا بتونیم سه ساعت تکلیف رو انجام بدیم (تکالیفی که حتی قرار نیست نگاهشون کنید)
اصلا جای نگرانی نیست، چون ما خوب یاد گرفتیم که چطور از چیزهایی که بیشترین علاقه رو بهشون داریم متنفر باشیم!
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
😢41💔20👍16👏8👎5😡1
تفاوت زیباست
برای جامعهای که قرنها بر مبنای سنت زیسته است، شباهتها نه تنها مقدس، بلکه حیاتی هستند.
در اجتماع سنتی، فردی با دین، زبان، فرهنگ، سبک زندگی یا حتی ظاهر و پوشش متفاوت، یک تهدید به حساب میآمد. اگر فردی در یک اجتماع سنتی، خلاف رسوم و استانداردهای سنتی عمل میکرد، کمترین مجازاتش طرد شدن بود.
جامعه ما سالهای زیادی در حال تکامل در فرهنگی بوده است که تفاوتها سرکوب میشدند و اگر کسی متفاوت بود، برچسب میخورد و طرد میشد. مبنای ضربالمثلهایمان نیز شباهتها بودند: «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو».
دلیل سادهاش آن بود که ما به جای جامعه، اجتماعهای کوچک داشتیم. یک اجتماع کوچک، ظرفیت هضم تفاوتها را ندارد و هرچه شباهتها بیشتر شود، قدرت بیشتری خواهد داشت. پس ما حق داشتیم و کار درستی هم میکردیم.
تا اینکه تکامل تدریجی ما به یکباره در مواجهه با تحولی بزرگ، ناقص شد. اجتماعهای کوچک ما در زمان بسیار کوتاهی، ناگهان خود را جزئی از یک جامعه بسیار بزرگ دیدند؛ نه جامعهی ایران، بلکه جامعهی جهان. حالا قطرههای کوچک باید خود را با قانون دریایی که به آن پیوسته بودند، سازگار میکردند.
ناگهان، مبنای بقا از «ضرورت شباهتها» به «حرمت تفاوتها» تغییر کرد. کارها تخصصی شد و حالا دیگر برای سازگاری بیشتر، باید سراغ تفاوتها میرفتیم. ما دیگر جزئی از سیستم بودیم و برای بقا باید اجزاء دیگر سیستم را هم دوست میداشتیم. جهان جدید، ظرفیت یک دنیا انسان منحصر به فرد را در خود داشت. جهانی که شباهتها را در چند صفحه کاغذ تحت عنوان «قانون» خلاصه میکرد. مابقی هرچه بود، تفاوت بود و محترم.
ما ناگهان به جهان تفاوتها خوردیم. جهانی که برای خودش به مرور تغییر کرده بود، اما برای ما همه چیز ناگهان رخ داد. این شد که ما نتوانستیم با همان سرعت، با جهان جدید سازگار شویم. اما ژنتیک انسان به این سرعت تغییر نمیکند. تهماندهی ژنهای اجدادمان هنوز روشن است و میل به شباهتها به این سادگی در درونمان از بین نمیرود.
ما در جهان جدید و دنیای تفاوتها هستیم، اما هنوز دنبال شباهتهای گمشده میگردیم. از هیچ فرصتی برای احیا کردن شباهتها دریغ نمیکنیم. دست برنمیداریم. دست خودمان هم نیست.
هنوز اصرار داریم فرزندمان دقیقاً چیزی باشد که ما میخواهیم. هنوز همسرمان را زمانی دوست داریم که به آنچه ما میخواهیم تبدیل شده است نه آنچه که خودش میخواهد باشد. خواهرمان باید شغلی را انتخاب کند که ما فکر میکنیم به دردش میخورد. برادرمان باید خانهای بخرد که ما فکر میکنیم برایش مناسب است. دوستمان باید با کسی ازدواج کند که ما فکر میکنیم مرد یا زن زندگی است.
برای ما هنوز حرف مردم اهمیت دارد. چون مردم بر مبنای شباهتها استاندارد میسازند و ما نیز باید خود را به همان استانداردها برسانیم. ما همدیگر را آنگونه که میخواهیم دوست داریم نه آنگونه که هستیم. برای همین است که ما هنوز تلاش میکنیم همه را شبیه خودمان کنیم.
با این کار احساس امنیت میکنیم. چون اجداد ما اینگونه احساس امنیت میکردند. اما امروز که دیگر شباهت عامل امنیت نیست، پس چرا هنوز هم ما برای چیزی که دیگر وجود ندارد هزینههای سنگین میدهیم؟ چرا ژنهای شباهتدوست ما در جهان تفاوتها هنوز فعالند؟ به همان دلیل که ما هنوز هم موقع ترس، موهایمان سیخ میشود، چون این کار از اجداد پشمالوی ما هنگام خطر مراقبت میکرده است.
اگر بخواهیم خاموش شدن ژنهایمان را به زمان بسپریم، چندین نسل هزینههای سنگینی پرداخت خواهند کرد. با این سرعت تحولات جهان، عاقلانه هم نیست که تغییرات را به زمان بسپریم. میتوانیم به خودمان بیاییم، آموزش ببینیم و فکر کنیم، جهانمان را درک کنیم و با آن سازگار شویم، ریشهی رفتارهایمان را بشناسیم و آنها را تغییر دهیم.
جهان از سر دشمنی یا نافهمی به دنبال تفاوتها نرفته است. ما هم اگر با جهان مواجه نمیشدیم، در راه چندهزارسالهمان آخر به ارزش همین تفاوتها پی میبردیم. امروز، خوشاقبالیم که راهمان چنین کوتاه شد؛ البته به شرط این که فکر کنیم و ارزش آن را دریابیم.
بیایید جهان شباهتها را تصور کنیم. بیایید جنگلی را تصور کنیم که فقط یک نوع درخت دارد. حیات وحش را با وجود فقط یک نوع حیوان مجسم کنیم. جهانی را تصور کنیم که در آن، تمام انسانها، چهره، رنگ پوست، مدل مو، غذا، ورزش مورد علاقه، سبک زندگی و همه چیز دقیقاً یکسانی دارند. جهان زیبایی به نظر نمیرسد.
جهان برای پذیرش تفاوتها مجبور نبوده است. جهان، مجذوب زیبایی تفاوتهاست. اینگونه است که امروز این همه تنوع در همه ابعاد زندگی بشر و طبیعت وجود دارد. سعی نکنیم همه چیز را به سمت استانداردهای یکسان نزدیک کنیم. همه آدمها و همه چیزها را همانگونه که هستند دوست بداریم. چون «تفاوت زیباست».
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
برای جامعهای که قرنها بر مبنای سنت زیسته است، شباهتها نه تنها مقدس، بلکه حیاتی هستند.
در اجتماع سنتی، فردی با دین، زبان، فرهنگ، سبک زندگی یا حتی ظاهر و پوشش متفاوت، یک تهدید به حساب میآمد. اگر فردی در یک اجتماع سنتی، خلاف رسوم و استانداردهای سنتی عمل میکرد، کمترین مجازاتش طرد شدن بود.
جامعه ما سالهای زیادی در حال تکامل در فرهنگی بوده است که تفاوتها سرکوب میشدند و اگر کسی متفاوت بود، برچسب میخورد و طرد میشد. مبنای ضربالمثلهایمان نیز شباهتها بودند: «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو».
دلیل سادهاش آن بود که ما به جای جامعه، اجتماعهای کوچک داشتیم. یک اجتماع کوچک، ظرفیت هضم تفاوتها را ندارد و هرچه شباهتها بیشتر شود، قدرت بیشتری خواهد داشت. پس ما حق داشتیم و کار درستی هم میکردیم.
تا اینکه تکامل تدریجی ما به یکباره در مواجهه با تحولی بزرگ، ناقص شد. اجتماعهای کوچک ما در زمان بسیار کوتاهی، ناگهان خود را جزئی از یک جامعه بسیار بزرگ دیدند؛ نه جامعهی ایران، بلکه جامعهی جهان. حالا قطرههای کوچک باید خود را با قانون دریایی که به آن پیوسته بودند، سازگار میکردند.
ناگهان، مبنای بقا از «ضرورت شباهتها» به «حرمت تفاوتها» تغییر کرد. کارها تخصصی شد و حالا دیگر برای سازگاری بیشتر، باید سراغ تفاوتها میرفتیم. ما دیگر جزئی از سیستم بودیم و برای بقا باید اجزاء دیگر سیستم را هم دوست میداشتیم. جهان جدید، ظرفیت یک دنیا انسان منحصر به فرد را در خود داشت. جهانی که شباهتها را در چند صفحه کاغذ تحت عنوان «قانون» خلاصه میکرد. مابقی هرچه بود، تفاوت بود و محترم.
ما ناگهان به جهان تفاوتها خوردیم. جهانی که برای خودش به مرور تغییر کرده بود، اما برای ما همه چیز ناگهان رخ داد. این شد که ما نتوانستیم با همان سرعت، با جهان جدید سازگار شویم. اما ژنتیک انسان به این سرعت تغییر نمیکند. تهماندهی ژنهای اجدادمان هنوز روشن است و میل به شباهتها به این سادگی در درونمان از بین نمیرود.
ما در جهان جدید و دنیای تفاوتها هستیم، اما هنوز دنبال شباهتهای گمشده میگردیم. از هیچ فرصتی برای احیا کردن شباهتها دریغ نمیکنیم. دست برنمیداریم. دست خودمان هم نیست.
هنوز اصرار داریم فرزندمان دقیقاً چیزی باشد که ما میخواهیم. هنوز همسرمان را زمانی دوست داریم که به آنچه ما میخواهیم تبدیل شده است نه آنچه که خودش میخواهد باشد. خواهرمان باید شغلی را انتخاب کند که ما فکر میکنیم به دردش میخورد. برادرمان باید خانهای بخرد که ما فکر میکنیم برایش مناسب است. دوستمان باید با کسی ازدواج کند که ما فکر میکنیم مرد یا زن زندگی است.
برای ما هنوز حرف مردم اهمیت دارد. چون مردم بر مبنای شباهتها استاندارد میسازند و ما نیز باید خود را به همان استانداردها برسانیم. ما همدیگر را آنگونه که میخواهیم دوست داریم نه آنگونه که هستیم. برای همین است که ما هنوز تلاش میکنیم همه را شبیه خودمان کنیم.
با این کار احساس امنیت میکنیم. چون اجداد ما اینگونه احساس امنیت میکردند. اما امروز که دیگر شباهت عامل امنیت نیست، پس چرا هنوز هم ما برای چیزی که دیگر وجود ندارد هزینههای سنگین میدهیم؟ چرا ژنهای شباهتدوست ما در جهان تفاوتها هنوز فعالند؟ به همان دلیل که ما هنوز هم موقع ترس، موهایمان سیخ میشود، چون این کار از اجداد پشمالوی ما هنگام خطر مراقبت میکرده است.
اگر بخواهیم خاموش شدن ژنهایمان را به زمان بسپریم، چندین نسل هزینههای سنگینی پرداخت خواهند کرد. با این سرعت تحولات جهان، عاقلانه هم نیست که تغییرات را به زمان بسپریم. میتوانیم به خودمان بیاییم، آموزش ببینیم و فکر کنیم، جهانمان را درک کنیم و با آن سازگار شویم، ریشهی رفتارهایمان را بشناسیم و آنها را تغییر دهیم.
جهان از سر دشمنی یا نافهمی به دنبال تفاوتها نرفته است. ما هم اگر با جهان مواجه نمیشدیم، در راه چندهزارسالهمان آخر به ارزش همین تفاوتها پی میبردیم. امروز، خوشاقبالیم که راهمان چنین کوتاه شد؛ البته به شرط این که فکر کنیم و ارزش آن را دریابیم.
بیایید جهان شباهتها را تصور کنیم. بیایید جنگلی را تصور کنیم که فقط یک نوع درخت دارد. حیات وحش را با وجود فقط یک نوع حیوان مجسم کنیم. جهانی را تصور کنیم که در آن، تمام انسانها، چهره، رنگ پوست، مدل مو، غذا، ورزش مورد علاقه، سبک زندگی و همه چیز دقیقاً یکسانی دارند. جهان زیبایی به نظر نمیرسد.
جهان برای پذیرش تفاوتها مجبور نبوده است. جهان، مجذوب زیبایی تفاوتهاست. اینگونه است که امروز این همه تنوع در همه ابعاد زندگی بشر و طبیعت وجود دارد. سعی نکنیم همه چیز را به سمت استانداردهای یکسان نزدیک کنیم. همه آدمها و همه چیزها را همانگونه که هستند دوست بداریم. چون «تفاوت زیباست».
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍51👏8❤6👎4😍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تمرکز جهان روی ما نیست!
هرکسی در جهان ما دارد به مسائل خودش فکر میکند و ذهنش درگیر موضوعات روزمرهایست که با آنها سر و کار دارد.
بسیاری از ما با فکر اینکه همه دارند به ما توجه میکنند، انرژی و توان خود را هدر میدهیم. این خطای شناختی، یکی از اصلیترین ریشههای اضطراب ماست.
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
هرکسی در جهان ما دارد به مسائل خودش فکر میکند و ذهنش درگیر موضوعات روزمرهایست که با آنها سر و کار دارد.
بسیاری از ما با فکر اینکه همه دارند به ما توجه میکنند، انرژی و توان خود را هدر میدهیم. این خطای شناختی، یکی از اصلیترین ریشههای اضطراب ماست.
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍47👏9😢2❤1
تلخ است اما... بگذریم!
اتفاقات و رویدادهای بد در زندگی اجتنابناپذیر هستند. بسیاری از آنها نیز قابل پیشبینی و قابل کنترل نیستند.
✔️ با وجود شایستگیهای بسیار، برای شغلی انتخاب نمیشوید.
✔️ کتابی مینویسید و هیچ ناشری حاضر به چاپ آن نیست.
✔️ علیرغم تمام تلاشها، رابطهای از هم میپاشد.
این لحظههای تلخ و اتفاقات بد نیستند که زندگی ما را جهت میدهند. آنها بیشک مؤثرند. موضوعی که بسیاری از ما به آن بیتوجهیم، نوع واکنشی است که به این رویدادها نشان میدهیم. واکنش ما به رویدادهای تلخ، به مراتب تعیینکنندهتر از اثر این رویدادها هستند.
✔️ در شغلی انتخاب نمیشوید و به جای فراموش کردن آن موقعیت و تلاش برای شغلی دیگر، سالها زمان میگذارید تا به همه توضیح بدهید و اثبات کنید که شما برای آن شغل از همه شایستهتر بودهاید.
✔️ سالها زمان میگذارید تا بگویید کتابم بهترین کتاب دنیاست.
✔️ زمین و زمان را به هم میبافید تا ثابت کنید در این رابطه مقصر نیستید.
لحظههای تلخ، بالاخره رقم میخورند و زندگی هیچ انسانی خالی از آنها نیست. اگر واقعبینانه، منطقی و با صبوری با آنها مواجه شویم، زودتر و بهتر عبور میکنیم و شاید از آنها درسهای خوبی بگیریم و به وقتش آنها را درست کنیم. اما اگر شتابزده، بیحوصله و غیرمسئولانه رفتار کنیم، آنها ماندگارتر و مخربتر خواهند بود.
برای بهبود مشکلات تلخ یا حتی حل کردن آنها باید بسیار تلاش کنیم. اما جایی هست که میفهمیم وقت پذیرش و عبور کردن است. زندگی تا زنده هستیم ادامه دارد. آن لحظه بسیار تلخ است اما... بگذریم!
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
اتفاقات و رویدادهای بد در زندگی اجتنابناپذیر هستند. بسیاری از آنها نیز قابل پیشبینی و قابل کنترل نیستند.
✔️ با وجود شایستگیهای بسیار، برای شغلی انتخاب نمیشوید.
✔️ کتابی مینویسید و هیچ ناشری حاضر به چاپ آن نیست.
✔️ علیرغم تمام تلاشها، رابطهای از هم میپاشد.
این لحظههای تلخ و اتفاقات بد نیستند که زندگی ما را جهت میدهند. آنها بیشک مؤثرند. موضوعی که بسیاری از ما به آن بیتوجهیم، نوع واکنشی است که به این رویدادها نشان میدهیم. واکنش ما به رویدادهای تلخ، به مراتب تعیینکنندهتر از اثر این رویدادها هستند.
✔️ در شغلی انتخاب نمیشوید و به جای فراموش کردن آن موقعیت و تلاش برای شغلی دیگر، سالها زمان میگذارید تا به همه توضیح بدهید و اثبات کنید که شما برای آن شغل از همه شایستهتر بودهاید.
✔️ سالها زمان میگذارید تا بگویید کتابم بهترین کتاب دنیاست.
✔️ زمین و زمان را به هم میبافید تا ثابت کنید در این رابطه مقصر نیستید.
لحظههای تلخ، بالاخره رقم میخورند و زندگی هیچ انسانی خالی از آنها نیست. اگر واقعبینانه، منطقی و با صبوری با آنها مواجه شویم، زودتر و بهتر عبور میکنیم و شاید از آنها درسهای خوبی بگیریم و به وقتش آنها را درست کنیم. اما اگر شتابزده، بیحوصله و غیرمسئولانه رفتار کنیم، آنها ماندگارتر و مخربتر خواهند بود.
برای بهبود مشکلات تلخ یا حتی حل کردن آنها باید بسیار تلاش کنیم. اما جایی هست که میفهمیم وقت پذیرش و عبور کردن است. زندگی تا زنده هستیم ادامه دارد. آن لحظه بسیار تلخ است اما... بگذریم!
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
❤45👍18👏6🙏2🍓1
حس ناامیدی، بخشی از یادگیری است!
#رابرت_گرین
اگر در فرآیند یادگیری، احساس ناامیدی به سراغتان نیامد، شما در حال یاد گرفتن نیستید.
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#رابرت_گرین
اگر در فرآیند یادگیری، احساس ناامیدی به سراغتان نیامد، شما در حال یاد گرفتن نیستید.
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
❤43👍16👏6🤔3🍓2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فقط همین نکتهی ساده!
بخش قابلتوجهی از شیوع بیماریهای ویروسی با رعایت نکتهای ساده در مورد عطسه کردن، به سادگی قابل پیشگیری است.
برای عطسه کردن، خوب است که همیشه دستمال به همراه داشته باشیم. اما اگر دستمال نبود، در کف دستان خود عطسه نکنید. چون این کار تبدیل به عادت میشود و ما همیشه به آب، برای شستشوی دستها دسترسی نداریم و دستهایمان میتوانند منبع جدی انتقال ویروس باشند. به جای آن بهتر است در ناحیهی بین بازو و ساعد، عطسه کنیم. چون این ناحیه محل تماس با دیگران و سایر سطوح نیست.
این نکتهی ساده را با مهربانی و بدون تحقیر، به بچهها آموزش دهیم. و البته، بهترین شیوهی یادگیری هر چیزی، یادگیری از رفتار است. اگر میخواهیم به بچهها یاد دهیم که از دستمال یا ناحیهی بین ساعد و بازوی خود برای عطسه استفاده کنند، حتما باید خودمان هم این کارها را هنگام عطسه انجام دهیم.
یادمان نرود که این روشها فقط برای زمان زمان بیماری نیستند. همیشه باید آنها را رعایت کنیم.
#سلامت
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
بخش قابلتوجهی از شیوع بیماریهای ویروسی با رعایت نکتهای ساده در مورد عطسه کردن، به سادگی قابل پیشگیری است.
برای عطسه کردن، خوب است که همیشه دستمال به همراه داشته باشیم. اما اگر دستمال نبود، در کف دستان خود عطسه نکنید. چون این کار تبدیل به عادت میشود و ما همیشه به آب، برای شستشوی دستها دسترسی نداریم و دستهایمان میتوانند منبع جدی انتقال ویروس باشند. به جای آن بهتر است در ناحیهی بین بازو و ساعد، عطسه کنیم. چون این ناحیه محل تماس با دیگران و سایر سطوح نیست.
این نکتهی ساده را با مهربانی و بدون تحقیر، به بچهها آموزش دهیم. و البته، بهترین شیوهی یادگیری هر چیزی، یادگیری از رفتار است. اگر میخواهیم به بچهها یاد دهیم که از دستمال یا ناحیهی بین ساعد و بازوی خود برای عطسه استفاده کنند، حتما باید خودمان هم این کارها را هنگام عطسه انجام دهیم.
یادمان نرود که این روشها فقط برای زمان زمان بیماری نیستند. همیشه باید آنها را رعایت کنیم.
#سلامت
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍50🙏5❤3
واقعیتها آناند که هستند!
#مصطفی_ملکیان
مور همیشه این جملهی بسیار عمیق باتلر را در ابتدای کتابهایش مینوشت:
واقعیتها آناند که هستند، چه بخواهی چه نخواهی! تو باید به دنبال واقعیتها بدوی؛ واقعیتها به دنبال تو نخواهند دوید.
@mostafamalekian
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#مصطفی_ملکیان
مور همیشه این جملهی بسیار عمیق باتلر را در ابتدای کتابهایش مینوشت:
واقعیتها آناند که هستند، چه بخواهی چه نخواهی! تو باید به دنبال واقعیتها بدوی؛ واقعیتها به دنبال تو نخواهند دوید.
@mostafamalekian
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍36👏7❤2💔1
فشار را از روی دانشآموزان بردارید!
دلایل خودکشی دانش آموزان در ایران با دیگر کشورها چه مشابهتها و چه تفاوتهایی دارد؟
یکی از عوامل اصلی خودکشی در میان دانشآموزان فشارهای تحصیلی و رقابتهای شدید است. در کشورهای مختلف از جمله ایران، رقابت برای ورود به دانشگاهها و رشتههای خاص بهشدت بالاست. در این راستا، دانشآموزان به دلیل فشار خانوادهها، معلمان و حتی جامعه برای دستیابی به نتایج عالی، دچار استرس و اضطراب شدید میشوند.
علاوه بر فشارهای تحصیلی، مشکلات خانوادگی یکی دیگر از عواملی است که میتواند به خودکشی دانشآموزان منجر شود. در بسیاری از خانوادهها، مشکلات اقتصادی، خشونتهای خانگی، طلاق و دیگر مشکلات اجتماعی میتواند موجب احساس بیارزشی و ناامیدی در نوجوانان شود.
در ایران تحقیقات نشان دادهاند درصد درخور توجهی از نوجوانان در سنین ۱۵ تا ۱۹ سال با مشکلات روانی نظیر افسردگی، اضطراب و فشارهای روانی دستوپنجه نرم میکنند.
متن کامل
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
دلایل خودکشی دانش آموزان در ایران با دیگر کشورها چه مشابهتها و چه تفاوتهایی دارد؟
یکی از عوامل اصلی خودکشی در میان دانشآموزان فشارهای تحصیلی و رقابتهای شدید است. در کشورهای مختلف از جمله ایران، رقابت برای ورود به دانشگاهها و رشتههای خاص بهشدت بالاست. در این راستا، دانشآموزان به دلیل فشار خانوادهها، معلمان و حتی جامعه برای دستیابی به نتایج عالی، دچار استرس و اضطراب شدید میشوند.
علاوه بر فشارهای تحصیلی، مشکلات خانوادگی یکی دیگر از عواملی است که میتواند به خودکشی دانشآموزان منجر شود. در بسیاری از خانوادهها، مشکلات اقتصادی، خشونتهای خانگی، طلاق و دیگر مشکلات اجتماعی میتواند موجب احساس بیارزشی و ناامیدی در نوجوانان شود.
در ایران تحقیقات نشان دادهاند درصد درخور توجهی از نوجوانان در سنین ۱۵ تا ۱۹ سال با مشکلات روانی نظیر افسردگی، اضطراب و فشارهای روانی دستوپنجه نرم میکنند.
متن کامل
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍36😢9👎1💔1🙊1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خطا در پیشبینی
رویدادهای اجتماعی چندان قابل پیشبینی نیستند. دلیلش هم آن است که این رویدادها تحت تأثیر عوامل بسیار متعددی هستند که به طور دقیق قابل سنجش نیستند.
معنی این حرف آن نیست که تحلیلهای اجتماعی کاربردی ندارند؛ بلکه روندها را میتوان به طور علمی تحلیل کرد. به عنوان مثال، با بررسی عوامل مختلف، میتوان رشد قیمت یک کالا را انتظار داشت؛ اما اینکه بگوییم سه سال بعد در چنین روزی قیمت این کالا دقیقا x خواهد بود، غیرواقعی است. چون در این فاصله، اتفاقاتی رخ خواهد داد که امکان بررسی آنها وجود ندارد؛ اتفاقاتی که ممکن است حتی قیمت آن را کاهش دهد.
یوال نوح هراری میگوید: «بخش زیادی از پیشبینیهای انسانها در گذشته، امروز درست درآمده است. دلیلش هم صرفا تصادف است. چون به هر حال، در میان انبوه پیشبینیها مواردی هم به طور تصادفی با پیشبینیها همسو میشوند. یک مثال واضح که نشان میدهد چقدر پیشبینیها غیرواقعی هستند، اینترنت است. هیچکس هرگز در تاریخ، پدیدهای به نام اینترنت را پیشبینی نکرده است. در حالی که این مفهوم امروز در تار و پود زندگی ما تنیده است.»
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
رویدادهای اجتماعی چندان قابل پیشبینی نیستند. دلیلش هم آن است که این رویدادها تحت تأثیر عوامل بسیار متعددی هستند که به طور دقیق قابل سنجش نیستند.
معنی این حرف آن نیست که تحلیلهای اجتماعی کاربردی ندارند؛ بلکه روندها را میتوان به طور علمی تحلیل کرد. به عنوان مثال، با بررسی عوامل مختلف، میتوان رشد قیمت یک کالا را انتظار داشت؛ اما اینکه بگوییم سه سال بعد در چنین روزی قیمت این کالا دقیقا x خواهد بود، غیرواقعی است. چون در این فاصله، اتفاقاتی رخ خواهد داد که امکان بررسی آنها وجود ندارد؛ اتفاقاتی که ممکن است حتی قیمت آن را کاهش دهد.
یوال نوح هراری میگوید: «بخش زیادی از پیشبینیهای انسانها در گذشته، امروز درست درآمده است. دلیلش هم صرفا تصادف است. چون به هر حال، در میان انبوه پیشبینیها مواردی هم به طور تصادفی با پیشبینیها همسو میشوند. یک مثال واضح که نشان میدهد چقدر پیشبینیها غیرواقعی هستند، اینترنت است. هیچکس هرگز در تاریخ، پدیدهای به نام اینترنت را پیشبینی نکرده است. در حالی که این مفهوم امروز در تار و پود زندگی ما تنیده است.»
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍19👏3👎2😍2🤷♂1
دوپامین از گذشته تا امروز
زمانی که ما کاری انجام میدهیم که برایمان خوشایند است یا پاداشی به دست میآوریم، مغز دوپامین ترشح میکند. مثلاً وقتی چیزی خوشمزه میخوریم، موفقیتی به دست میآوریم، یا وقتی کسی به ما توجه میکند، دوپامین ترشح میشود و باعث میشود احساس خوبی داشته باشیم.
دوپامین همچنین در تنظیم انگیزه و یادگیری نقش دارد. به این معنا که وقتی مغز از چیزی لذت میبرد، به طور ناخودآگاه تمایل پیدا میکنیم که دوباره آن کار را انجام دهیم تا دوباره همان احساس خوب را تجربه کنیم. در واقع، دوپامین به نوعی سیستم پاداش طبیعی بدن است که به ما انگیزه میدهد تا کارهایی را انجام دهیم که به نفع بقا و زندگی خوب است.
مغز ما در مواردی مثل دستیابی به هدف، موفقیت در کاری، فعالیتهای بدنی مثل کشاورزی و ورزشی مثل پیادهروی، یادگیری موضوعی جدید، تماشای صحنه های زیبا مثل طلوع یا غروب خورشید، تعاملات اجتماعی مثل وقت گذراندن با دوست، دوپامین ترشح میکند. بنابراین، در گذشتهای نه چندان دور، برای ترشح دوپامین باید فعالیتی نسبتا طولانی مدت انجام میشد.
امروز اما پژوهش ها نشان میدهند که شبکههای اجتماعی در سریعترین زمان ممکن، همان احساس پاداش را به طور مسمتر در افراد ایجاد میکنند؛ اما تفاوت اینجاست که تغییری در زندگی واقعی ما رخ نمیدهد. مغز ما مدام احساس رسیدن به دستاورد میکند، بدون آنکه در واقعیت، دستاوردی فیزیکی، روانی، عاطفی، جسمی، مالی و ... داشته باشیم.
نکتهی تلختر آن است که در گذشته، حس خوب دوپامین به ما انگیزه میداد که دوباره دستاورد را تکرار کنیم. مثلا هفتهی بعد هم به دیدن دوستمان برویم، فردا هم پیادهروی کنیم، هدف دیگری را نیز محقق کنیم، یا دوباره به کوه برویم. پس باید دوباره برنامهریزی میکردیم، دوباره تلاش میکردیم و از این رو، زندگی جریان داشت.
امروز اما برای به دست آوردن مجدد آن دستاورد، فقط کافیست دوباره صفحهی گوشی خود را لمس کنیم. و از آنجا که این کار دشوار نیست، ما مدام آن را تکرار میکنیم. به همین دلیل است که در کمتر از چند دقیقه، بدون اینکه پیام یا تماسی دریافت کرده باشیم، ناخودآگاه دوباره گوشی خود را چک میکنیم. از طرف دیگر، به فعالیتهایی مثل دیدار دوستان، طبیعتگردی، پیادهروی، هدفگذاری و تلاش، احساس نیاز نمیکنیم.
امروز بخش زیادی از مدیریت زندگی دست خود ماست و این، شاید زندگی را سختتر کرده باشد. ما باید برای ایجاد دنیایی تلاش کنیم که در آن مردم از تکنولوژی برای رفاه خودشان استفاده کنند، نه برای رفاه کسانی که تکنولوژی را کنترل میکنند.
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
زمانی که ما کاری انجام میدهیم که برایمان خوشایند است یا پاداشی به دست میآوریم، مغز دوپامین ترشح میکند. مثلاً وقتی چیزی خوشمزه میخوریم، موفقیتی به دست میآوریم، یا وقتی کسی به ما توجه میکند، دوپامین ترشح میشود و باعث میشود احساس خوبی داشته باشیم.
دوپامین همچنین در تنظیم انگیزه و یادگیری نقش دارد. به این معنا که وقتی مغز از چیزی لذت میبرد، به طور ناخودآگاه تمایل پیدا میکنیم که دوباره آن کار را انجام دهیم تا دوباره همان احساس خوب را تجربه کنیم. در واقع، دوپامین به نوعی سیستم پاداش طبیعی بدن است که به ما انگیزه میدهد تا کارهایی را انجام دهیم که به نفع بقا و زندگی خوب است.
مغز ما در مواردی مثل دستیابی به هدف، موفقیت در کاری، فعالیتهای بدنی مثل کشاورزی و ورزشی مثل پیادهروی، یادگیری موضوعی جدید، تماشای صحنه های زیبا مثل طلوع یا غروب خورشید، تعاملات اجتماعی مثل وقت گذراندن با دوست، دوپامین ترشح میکند. بنابراین، در گذشتهای نه چندان دور، برای ترشح دوپامین باید فعالیتی نسبتا طولانی مدت انجام میشد.
امروز اما پژوهش ها نشان میدهند که شبکههای اجتماعی در سریعترین زمان ممکن، همان احساس پاداش را به طور مسمتر در افراد ایجاد میکنند؛ اما تفاوت اینجاست که تغییری در زندگی واقعی ما رخ نمیدهد. مغز ما مدام احساس رسیدن به دستاورد میکند، بدون آنکه در واقعیت، دستاوردی فیزیکی، روانی، عاطفی، جسمی، مالی و ... داشته باشیم.
نکتهی تلختر آن است که در گذشته، حس خوب دوپامین به ما انگیزه میداد که دوباره دستاورد را تکرار کنیم. مثلا هفتهی بعد هم به دیدن دوستمان برویم، فردا هم پیادهروی کنیم، هدف دیگری را نیز محقق کنیم، یا دوباره به کوه برویم. پس باید دوباره برنامهریزی میکردیم، دوباره تلاش میکردیم و از این رو، زندگی جریان داشت.
امروز اما برای به دست آوردن مجدد آن دستاورد، فقط کافیست دوباره صفحهی گوشی خود را لمس کنیم. و از آنجا که این کار دشوار نیست، ما مدام آن را تکرار میکنیم. به همین دلیل است که در کمتر از چند دقیقه، بدون اینکه پیام یا تماسی دریافت کرده باشیم، ناخودآگاه دوباره گوشی خود را چک میکنیم. از طرف دیگر، به فعالیتهایی مثل دیدار دوستان، طبیعتگردی، پیادهروی، هدفگذاری و تلاش، احساس نیاز نمیکنیم.
امروز بخش زیادی از مدیریت زندگی دست خود ماست و این، شاید زندگی را سختتر کرده باشد. ما باید برای ایجاد دنیایی تلاش کنیم که در آن مردم از تکنولوژی برای رفاه خودشان استفاده کنند، نه برای رفاه کسانی که تکنولوژی را کنترل میکنند.
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍44❤8👏4
سندروم ارضای فوری
#مجتبی_لشکربلوکی
ما از نسل مایکرو ویو هستیم و نسل های قبلی ما از نسل بار گذاشتن آبگوشت برای درست کردن یک غذای سنتی مانند آبگوشت از روز قبل برخی مواد را خیس می دادند تازه دو سه بار آبش را هم عوض می کردند و سپس از صبح یا شب قبل غذا را بار می گذاشتند تا به خوبی پخته شود و سپس سفره ای انداخته می شد با هم و سر فرصت آرام آرام غذا خورده می شد.
اما الان یک غذای آماده یا نیمه آماده را می گذاریم در مایکرو ویو و سه دقیقه بعد، تمام!
ما همه چیز را سریع می خواهیم. نسل های قبلی ما در روابط عاطفی، سال ها نامه نگاری و هدیه و رفت و برگشت تا دل معشوقی را نرم کنند (چه فرهادها مرده در کوه ها).
اما اکنون می خواهیم کمتر از یک هفته کار به نتیجه برسد و گرنه کات می کنیم! لاغری در ۱۰ روز و یادگیری زبان فرانسه در ۳ روز و افزایش قد در ۱ماه، همه چیز مایکروویوی شده است!
این نگرش زندگی ما را تخریب کرده است. به همین خاطر جنبشی در دنیا راه افتاده به نام زندگی آهسته.
این جنبش از کجا شروع شد؟ ۱۹۸۶، در مشهورترین میدان شهر رُم، رستوران جدیدی افتتاح شد. هجوم فستفود آمریکایی به قلب شهر رُم حساسیتهایی ایجاد کرده بود.
یکی از معترضان یک ژورنالیست ایتالیایی، جنبشی را آغاز کرد به نام غذای آهسته. او بر محصولات محلی، آرامش در پختن و آرامش در خوردن و بیش از همه بر لذت بردن از مزۀ اصیل ایتالیایی تأکید میکرد.
این حرکت از غذا آغاز شد. اما هیچکس فکرش را نمی کرد که این قدر توسعه پیدا کند.غذای آهسته با استقبال گستردهای همراه شد و جالب است بدانید اکنون حدود بیست شاخه از آن در کشورهای مختلف ایجاد شده مثل مدیریت آهسته، تفکر آهسته،آموزش آهسته، علم آهسته، سفر آهسته، گردشگری آهسته، شهر آهسته، طراحی آهسته و خواندن آهسته یا کندخوانی.نهضت آهستگی مخالف سرعت و مدرنیته و بازگشت به گذشته نیست بلکه مخالف شتاب زدگی است.
سرعت تضادی با طمانینه ندارد. آنچه ایراد دارد شتاب زدگی است. هر گونه شتاب زدگی باعث می شود که عمق کم شود: لذت عمیق از رابطه، فهم عمیق از یک کتاب، درک عمیق از یک منطقه ای که برای گردشگری انتخاب کرده ایم. ما امروزه با لذت های سطحی، فهم سطحی و درک سطحی و تصمیمات سطحی روبرو هستیم.
تحلیل و تجویز راهبردی:
مهم ترین ریشه زندگی شتاب زده، رویکرد ویندوزی-مایکروویوی است. یعنی چه؟ یعنی چند کار را همزمان و با شتاب زدگی انجام می دهیم. قبل از ویندوز از کامپیوترها فقط یک کار را انتظار داشتیم. اما وقتی ویندوز آمد چند پنجره را با هم باز می کنیم و همه را هم همزمان اجرا می کنیم و انتظار داریم که همه را سریع به جمع بندی برسانیم. ترکیبی از چندکارگی (ویندوزی) و شتابزدگی (جستجوی ارضای فوری).
در زندگی جدید یکی از بزرگترین مشکلات این است که طمانینه از همه ما گرفته شده، یعنی ما چند کار را در آنِ واحد انجام میدهیم. در حالیکه دارید صبحانه میخورید ساعت مچیتان را میبندید تلویزیون هم روشن است. موبایل تان را هم چک می کنید. با همسرتان هم صحبت می کنید و لیست خرید روزانه تان را هم تکمیل می کنید.
در یکی از داستان ها، فرد مقدسی بود که معشوقه ای هم داشت. مشکل او در زندگی این بود که وقتی به عبادتگاه می رفت تا خدا را عبادت کند به فکر معشوقه اش رهایش نمی کرد و وقتی پیش معشوقه اش بود مدام وجدانش او را به یاد خدا می انداخت. نه عبادت عمیق داشت و نه لذت عمیق هم آمیزی با معشوقه اش.
برای رهایی از زندگی شتابزده، مدیریت شتابزده، غذای شتابزده چاره ای نداریم جز «مثلث تمرکز، عمق و تامل». از این شاخه به آن شاخه پریدن چه در امور روزانه و چه در مدیریت یک سازمان یا کشور، باعث می شود که تمرکز رخ ندهد. زمانی که به هر دلیلی یک کار متوقف می شود و به کار دیگری می پردازیم. آهنگ آن کار را از دست می دهیم و مسیر انجام کار را گم می کنیم و وقتی دوباره سراغ آن می رویم، زمان و انرژی باید بگذاریم برای دستیابی به آهنگ قبلی. بیشترین انرژی ما در رفت و برگشت بین کارهای مختلف صرف می کنیم. این رفت و برگشت ها و قطع شدن ها در مقایسه با زمانی که از ابتدا تا انتها روی یک کار متمرکز هستیم، زمان انجام آن کار را تا ۵ برابر بیشتر می کند. به بیان ساده، تک کاری می تواند زمان لازم را برای انجام کارهای مهم تا ۸۰ درصد کاهش داده و کیفیت و عمق کار را به شدت افزایش دهد.
پس به زبان ساده:
● تمرکز: به جای چندکار در آنِ واحد،روی یک کار متمرکز شویم.
● عمق: عمیق به یک کار بپردازیم. توجه کامل به آن تخصیص دهیم و نگذاریم چیزهای دیگر به آن هجوم بیاورند(مثال: وقتی با همسرمان صحبت می کنیم موبایل مان را کناربگذاریم).
● تامل: حرص و ولع این که یک کار را به هر نحوی که شده به اتمام ببریم در خود کنترل کنیم و تا زمانی که لازم است به کار فعلی ادامه بدهیم و کار جدید را شروع نکنیم.
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#مجتبی_لشکربلوکی
ما از نسل مایکرو ویو هستیم و نسل های قبلی ما از نسل بار گذاشتن آبگوشت برای درست کردن یک غذای سنتی مانند آبگوشت از روز قبل برخی مواد را خیس می دادند تازه دو سه بار آبش را هم عوض می کردند و سپس از صبح یا شب قبل غذا را بار می گذاشتند تا به خوبی پخته شود و سپس سفره ای انداخته می شد با هم و سر فرصت آرام آرام غذا خورده می شد.
اما الان یک غذای آماده یا نیمه آماده را می گذاریم در مایکرو ویو و سه دقیقه بعد، تمام!
ما همه چیز را سریع می خواهیم. نسل های قبلی ما در روابط عاطفی، سال ها نامه نگاری و هدیه و رفت و برگشت تا دل معشوقی را نرم کنند (چه فرهادها مرده در کوه ها).
اما اکنون می خواهیم کمتر از یک هفته کار به نتیجه برسد و گرنه کات می کنیم! لاغری در ۱۰ روز و یادگیری زبان فرانسه در ۳ روز و افزایش قد در ۱ماه، همه چیز مایکروویوی شده است!
این نگرش زندگی ما را تخریب کرده است. به همین خاطر جنبشی در دنیا راه افتاده به نام زندگی آهسته.
این جنبش از کجا شروع شد؟ ۱۹۸۶، در مشهورترین میدان شهر رُم، رستوران جدیدی افتتاح شد. هجوم فستفود آمریکایی به قلب شهر رُم حساسیتهایی ایجاد کرده بود.
یکی از معترضان یک ژورنالیست ایتالیایی، جنبشی را آغاز کرد به نام غذای آهسته. او بر محصولات محلی، آرامش در پختن و آرامش در خوردن و بیش از همه بر لذت بردن از مزۀ اصیل ایتالیایی تأکید میکرد.
این حرکت از غذا آغاز شد. اما هیچکس فکرش را نمی کرد که این قدر توسعه پیدا کند.غذای آهسته با استقبال گستردهای همراه شد و جالب است بدانید اکنون حدود بیست شاخه از آن در کشورهای مختلف ایجاد شده مثل مدیریت آهسته، تفکر آهسته،آموزش آهسته، علم آهسته، سفر آهسته، گردشگری آهسته، شهر آهسته، طراحی آهسته و خواندن آهسته یا کندخوانی.نهضت آهستگی مخالف سرعت و مدرنیته و بازگشت به گذشته نیست بلکه مخالف شتاب زدگی است.
سرعت تضادی با طمانینه ندارد. آنچه ایراد دارد شتاب زدگی است. هر گونه شتاب زدگی باعث می شود که عمق کم شود: لذت عمیق از رابطه، فهم عمیق از یک کتاب، درک عمیق از یک منطقه ای که برای گردشگری انتخاب کرده ایم. ما امروزه با لذت های سطحی، فهم سطحی و درک سطحی و تصمیمات سطحی روبرو هستیم.
تحلیل و تجویز راهبردی:
مهم ترین ریشه زندگی شتاب زده، رویکرد ویندوزی-مایکروویوی است. یعنی چه؟ یعنی چند کار را همزمان و با شتاب زدگی انجام می دهیم. قبل از ویندوز از کامپیوترها فقط یک کار را انتظار داشتیم. اما وقتی ویندوز آمد چند پنجره را با هم باز می کنیم و همه را هم همزمان اجرا می کنیم و انتظار داریم که همه را سریع به جمع بندی برسانیم. ترکیبی از چندکارگی (ویندوزی) و شتابزدگی (جستجوی ارضای فوری).
در زندگی جدید یکی از بزرگترین مشکلات این است که طمانینه از همه ما گرفته شده، یعنی ما چند کار را در آنِ واحد انجام میدهیم. در حالیکه دارید صبحانه میخورید ساعت مچیتان را میبندید تلویزیون هم روشن است. موبایل تان را هم چک می کنید. با همسرتان هم صحبت می کنید و لیست خرید روزانه تان را هم تکمیل می کنید.
در یکی از داستان ها، فرد مقدسی بود که معشوقه ای هم داشت. مشکل او در زندگی این بود که وقتی به عبادتگاه می رفت تا خدا را عبادت کند به فکر معشوقه اش رهایش نمی کرد و وقتی پیش معشوقه اش بود مدام وجدانش او را به یاد خدا می انداخت. نه عبادت عمیق داشت و نه لذت عمیق هم آمیزی با معشوقه اش.
برای رهایی از زندگی شتابزده، مدیریت شتابزده، غذای شتابزده چاره ای نداریم جز «مثلث تمرکز، عمق و تامل». از این شاخه به آن شاخه پریدن چه در امور روزانه و چه در مدیریت یک سازمان یا کشور، باعث می شود که تمرکز رخ ندهد. زمانی که به هر دلیلی یک کار متوقف می شود و به کار دیگری می پردازیم. آهنگ آن کار را از دست می دهیم و مسیر انجام کار را گم می کنیم و وقتی دوباره سراغ آن می رویم، زمان و انرژی باید بگذاریم برای دستیابی به آهنگ قبلی. بیشترین انرژی ما در رفت و برگشت بین کارهای مختلف صرف می کنیم. این رفت و برگشت ها و قطع شدن ها در مقایسه با زمانی که از ابتدا تا انتها روی یک کار متمرکز هستیم، زمان انجام آن کار را تا ۵ برابر بیشتر می کند. به بیان ساده، تک کاری می تواند زمان لازم را برای انجام کارهای مهم تا ۸۰ درصد کاهش داده و کیفیت و عمق کار را به شدت افزایش دهد.
پس به زبان ساده:
● تمرکز: به جای چندکار در آنِ واحد،روی یک کار متمرکز شویم.
● عمق: عمیق به یک کار بپردازیم. توجه کامل به آن تخصیص دهیم و نگذاریم چیزهای دیگر به آن هجوم بیاورند(مثال: وقتی با همسرمان صحبت می کنیم موبایل مان را کناربگذاریم).
● تامل: حرص و ولع این که یک کار را به هر نحوی که شده به اتمام ببریم در خود کنترل کنیم و تا زمانی که لازم است به کار فعلی ادامه بدهیم و کار جدید را شروع نکنیم.
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍76👏10❤6🤷♂2
سه انتظار فرسایشی
انتظار سه چیز از دیگران، شما را از نظر روانی فرسوده میکند و با داشتن آنها هرگز زندگی راحتی را تجربه نخواهید کرد. آنها را متوقف کنید تا زندگی آسانتر شود.
✔️ انتظار اینکه دیگران با پیروی از استانداردهای شما زندگی کنند.
✔️ انتظار اینکه دیگران بتوانند ذهن شما را بخوانند، بدون اینکه منظور و حرف مورد نظر خود را بیان کرده باشید.
✔️ انتظار اینکه دیگران کامل و بدون نقص باشند و در برابر شما هیچ اشتباهی مرتکب نشوند.
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
انتظار سه چیز از دیگران، شما را از نظر روانی فرسوده میکند و با داشتن آنها هرگز زندگی راحتی را تجربه نخواهید کرد. آنها را متوقف کنید تا زندگی آسانتر شود.
✔️ انتظار اینکه دیگران با پیروی از استانداردهای شما زندگی کنند.
✔️ انتظار اینکه دیگران بتوانند ذهن شما را بخوانند، بدون اینکه منظور و حرف مورد نظر خود را بیان کرده باشید.
✔️ انتظار اینکه دیگران کامل و بدون نقص باشند و در برابر شما هیچ اشتباهی مرتکب نشوند.
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍83👏20❤8😢3🙏2😭2💔1
قویتر از همیشه...
پسرک پرسید: «کی از همیشه قویتر بودی؟»
اسب گفت: «وقتی جرئت کردم ضعفهامو نشون بدم»
از کتاب «پسرک، موش کور، روباه و اسب»
اثر «چارلی مکسی»
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
پسرک پرسید: «کی از همیشه قویتر بودی؟»
اسب گفت: «وقتی جرئت کردم ضعفهامو نشون بدم»
از کتاب «پسرک، موش کور، روباه و اسب»
اثر «چارلی مکسی»
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
❤36👍17👏3