معمولیِ دوستداشتنی!
پسربچه گفت: «بعضی وقتا نگران اینم که همتون بفهمین من یه آدم معمولیام.»
موش کور گفت: «دوست داشتن نیازی به این نداره که تو آدم خارقالعادهای باشی.»
از کتاب «پسرک، موش کور، روباه و اسب»
اثر «چارلی مکسی»
#معمولی_بودن
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
پسربچه گفت: «بعضی وقتا نگران اینم که همتون بفهمین من یه آدم معمولیام.»
موش کور گفت: «دوست داشتن نیازی به این نداره که تو آدم خارقالعادهای باشی.»
از کتاب «پسرک، موش کور، روباه و اسب»
اثر «چارلی مکسی»
#معمولی_بودن
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍28❤9🕊1
چه زمانی باید احساس را تابع عقل کرد؟
#مصطفی_ملکیان
شک نیست که احساسات، عموماً، آدمی را به عمل برمیانگیزند. به تعبیر روانشناسان، عمومِ احساسات کارکردِ انگیزشی (motivational) دارند. مثلاً انزجار یا خشم یا ترس، به شخصِ منزجر یا خشمگین یا ترسیده گویی امر میکند که: «کاری بکن!»
احساس، اگرچه القا میکند که دست به عمل بزنیم، اما نباید بگوید که دست به چه عملی بزنیم. ماهیّت و چندوچون عمل را باید به حکمِ عقلِ عملی وانهاد. یعنی ماهیّت و نوعِ عمل را باید از عقلِ عملی پرسید، نه از خودِ احساس.
به تعبیر دیگر، باید احساس را، از این جهت، تابع و منقادِ عقل عملی کرد و ضبط و مهارش را به دستِ عقلِ عملی سپرد. از این کار به «مدیریت عقلانیِ احساسات» تعبیر میکنیم.
عملی که میکنیم باید دو ویژگی داشته باشد:
اول) اینکه نسبت به همهی اعمالِ جایگزینش و در قیاس با آنها، بیشترین احتمال موفقیت را داشته باشد.
دوم) اینکه قواعد و احکام اخلاقی را نقض نکند و زیرِپا نگذارد.
#تصمیمگیری
@Mostafamalekian
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#مصطفی_ملکیان
شک نیست که احساسات، عموماً، آدمی را به عمل برمیانگیزند. به تعبیر روانشناسان، عمومِ احساسات کارکردِ انگیزشی (motivational) دارند. مثلاً انزجار یا خشم یا ترس، به شخصِ منزجر یا خشمگین یا ترسیده گویی امر میکند که: «کاری بکن!»
احساس، اگرچه القا میکند که دست به عمل بزنیم، اما نباید بگوید که دست به چه عملی بزنیم. ماهیّت و چندوچون عمل را باید به حکمِ عقلِ عملی وانهاد. یعنی ماهیّت و نوعِ عمل را باید از عقلِ عملی پرسید، نه از خودِ احساس.
به تعبیر دیگر، باید احساس را، از این جهت، تابع و منقادِ عقل عملی کرد و ضبط و مهارش را به دستِ عقلِ عملی سپرد. از این کار به «مدیریت عقلانیِ احساسات» تعبیر میکنیم.
عملی که میکنیم باید دو ویژگی داشته باشد:
اول) اینکه نسبت به همهی اعمالِ جایگزینش و در قیاس با آنها، بیشترین احتمال موفقیت را داشته باشد.
دوم) اینکه قواعد و احکام اخلاقی را نقض نکند و زیرِپا نگذارد.
#تصمیمگیری
@Mostafamalekian
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍32👏1
زیبایی یعنی تو!
🎥 لطفاً ویدئوی پیوست را ببینید.
پژوهشی در آمریکا نشان داد که ۹۰ درصد زنان، خود را «چاق و زشت» توصیف کردهاند. پژوهشی دیگر نشان میدهد که ۸۰ درصد از دخترها، چهرهای کاملا متفاوت از خود را در شبکههای مجازی نمایش میدهند؛ عکسها و فیلمهایی ویرایششده که با چهرهی واقعی آنها کاملا تفاوت دارد.
این پژوهش نشان میدهد که عزت نفس و حرمت نفس دخترها تحت فشار شبکههای اجتماعی، به شدت آسیب دیده است. آنها از نظر روانی تحت فشارهای بسیار شدیدی قرار دارند تا یک «تصویر بینقص و کامل» از خود به نمایش بگذارند.
فشار شبکههای اجتماعی دارد به زنان آسیب میزند و آنها احساس میکنند که هرگز کافی نیستند. دورهی کرونا نیز این وضعیت را تشدید کرد.
همچنان که چشم از زیباییهای واقعی اطرافمان برداشتهایم و زیباییهای غیرواقعی فضای مجازی را لایک میکنیم، به این هم فکر کنیم که شاید در حال افزودن رنجی بیرحمانه به عزیزانمان هستیم که سزاوارش نیستند.
زیبایی، یک مفهوم ذهنی است. فرهنگ بیمار، افراد سودجو، شرکتهای بزرگ و البته خطاهای شناختی در ذهن خود ما، به آن عینیت میبخشند. به قول حسین پناهی: «درک زیبایی، درک زیباست!» یعنی کسی زیبایی را درک خواهد کرد که درک زیبا داشته باشد. وگرنه زیبایی به چیزی بیرون از ذهن ما تعلق ندارد.
زیبایی، استاندارد ندارد. استاندارد، یعنی همه باید شبیه به هم شوند. در حالی که زیبایی در تفاوتهاست. نگذاریم استاندارد زیبایی را فضای مجازی برایمان تعیین کند. اجازه ندهیم چیزی برای ما زیبا تعریف شود که در ذهن ما زیبا نیست؛ که این خود، بدترین نوع بردگیست!
بیایید زیبایی واقعی را جشن بگیریم و مدام به عزیزانمان این حس واقعی را منتقل کنیم که همسرم! دخترم! دوستم! مادرم! خواهرم! و ... تو همانگونه که هستی، زیبایی و من تو را همانطور که هستی، دوستت دارم. تو هرطور که باشی، همانگونه زیباست. زیبایی یعنی تو!
#زن
#زیبایی
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
🎥 لطفاً ویدئوی پیوست را ببینید.
پژوهشی در آمریکا نشان داد که ۹۰ درصد زنان، خود را «چاق و زشت» توصیف کردهاند. پژوهشی دیگر نشان میدهد که ۸۰ درصد از دخترها، چهرهای کاملا متفاوت از خود را در شبکههای مجازی نمایش میدهند؛ عکسها و فیلمهایی ویرایششده که با چهرهی واقعی آنها کاملا تفاوت دارد.
این پژوهش نشان میدهد که عزت نفس و حرمت نفس دخترها تحت فشار شبکههای اجتماعی، به شدت آسیب دیده است. آنها از نظر روانی تحت فشارهای بسیار شدیدی قرار دارند تا یک «تصویر بینقص و کامل» از خود به نمایش بگذارند.
فشار شبکههای اجتماعی دارد به زنان آسیب میزند و آنها احساس میکنند که هرگز کافی نیستند. دورهی کرونا نیز این وضعیت را تشدید کرد.
همچنان که چشم از زیباییهای واقعی اطرافمان برداشتهایم و زیباییهای غیرواقعی فضای مجازی را لایک میکنیم، به این هم فکر کنیم که شاید در حال افزودن رنجی بیرحمانه به عزیزانمان هستیم که سزاوارش نیستند.
زیبایی، یک مفهوم ذهنی است. فرهنگ بیمار، افراد سودجو، شرکتهای بزرگ و البته خطاهای شناختی در ذهن خود ما، به آن عینیت میبخشند. به قول حسین پناهی: «درک زیبایی، درک زیباست!» یعنی کسی زیبایی را درک خواهد کرد که درک زیبا داشته باشد. وگرنه زیبایی به چیزی بیرون از ذهن ما تعلق ندارد.
زیبایی، استاندارد ندارد. استاندارد، یعنی همه باید شبیه به هم شوند. در حالی که زیبایی در تفاوتهاست. نگذاریم استاندارد زیبایی را فضای مجازی برایمان تعیین کند. اجازه ندهیم چیزی برای ما زیبا تعریف شود که در ذهن ما زیبا نیست؛ که این خود، بدترین نوع بردگیست!
بیایید زیبایی واقعی را جشن بگیریم و مدام به عزیزانمان این حس واقعی را منتقل کنیم که همسرم! دخترم! دوستم! مادرم! خواهرم! و ... تو همانگونه که هستی، زیبایی و من تو را همانطور که هستی، دوستت دارم. تو هرطور که باشی، همانگونه زیباست. زیبایی یعنی تو!
#زن
#زیبایی
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
Telegram
attach 📎
👍32👏8❤6😢3🕊3😡2😐1
چرا این همه از معمولی بودن بیزار شدهایم؟
#جاش_کوهن
بیست سال پیش که استاد جوانی بودم، کلاسی داشتم دربارۀ ادبیات قرن نوزدهم آمریکا. بااینکه خودم آن درس را خیلی دوست داشتم، دانشجویانم چندان شیفتهاش نبودند. بیشترشان همینکه چند صفحهای از موبی دیک یا جستارهای رالف والدو امرسون میخواندند خسته میشدند، بعد ساکت در بحثهای کلاسی کز میکردند و خداخدا میکردند صدایشان نکنم.
اما روی فرق داشت. بیاندازه اهل کتاب بود و با جدیتی آتشین دربارۀ متون کلاس بحث میکرد، و همکلاسیهایش با ترکیبی از گیجی و حیرتی توأم با تحسین نگاهش میکردند. در پایان ترم، بیشتر دانشجویان مقالههای معمولی و قابلقبولی تحویل دادند اما روی، دو روز قبل از پایان مهلت تحویل مقاله، به دفترم آمد و خواهش کرد که وقت بیشتری به او بدهم.
به او توضیح دادم که نمیتوانم بدون گواهی پزشک به او مهلت اضافی بدهم و اگر کارش را دیر تحویل دهد نمرهاش کم میشود. مجبورش کردم برود خانه و مقالهاش را بنویسد. قبلاً نشان داده بود که کلی چیز جالب برای گفتن دارد.
روی گفت درحقیقت مقاله را نوشته است. پرسیدم پس چرا تحویلش نداده است؟ با ناراحتی چهره در هم کشید و جواب داد «چون افتضاح است». او التماس کرد چند روز دیگر به او فرصت بدهم و من اصرار داشتم که این کار در حیطۀ اختیار من نیست.
مقالۀ او یک روز دیرتر به دستم رسید. بااینکه پنج نمره از او کم شد، باز هم نمرۀ بالایی گرفت.
روی در باقی مدت تحصیلش نیز همچنان کارهایش را دیر تحویل میداد و با همۀ اینها آن سال، با اختلاف زیادی از بقیه، دانشجوی نمونه میشد. سال بعد در دورۀ کارشناسی ارشدی ثبتنام کرد که هدایتش به عهدۀ من بود. کار او از قبل هم خیرهکنندهتر و تأخیرهایش در تحویل تکالیف طولانیتر شده بود. وقتی یک هفته قبل از اتمام مهلت پایاننامۀ نهاییاش به دیدن من آمد، رد قرمزی را روی پیشانیاش دیدم. با احتیاط از او پرسیدم که حالش خوب است یا نه.
با تندی و شتاب گفت «خوبم، وقتی اضطراب دارم با دستم محکم روی پیشانیام میکشم، همین». متوجه شدم که ناخنهایش را تا ته جویده و نوک انگشتهایش قرمز و متورم شده بود.
روی را به دفتر مشاورۀ دانشجویان فرستادم. در ابتدا زیر بار نمیرفت، اما خیلی زود متوجه شد که شرکت در آن جلسات میتواند مؤیدی بر درخواستهایش برای تمدید مهلت باشد. از مهلت رسمیاش در ماه سپتامبر گذشته بود، اما مشاور روی به او کمک کرد که مهلتش را تا ژانویۀ سال بعد تمدید کند.
درست کمی پیش از کریسمس، روی به دیدنم آمد، درحالیکه ژولیده و نامرتب بود و با نگاهی بیحالت به نقطهای نهچندان دور زل زده بود. گفت که هیچ امکان ندارد پایاننامهاش بهموقع تمام شود. تا آن موقع دیگر هنر اعتراض ملایم را یاد گرفته بودم، به او تذکر دادم که این فقط پایاننامۀ ارشد اوست، نه ثمرۀ تمام عمرش. پس نیازی نیست کامل و بینقص باشد.
با خندۀ بیروحی گفت «باور کنید یک دنیا با کاملبودن فاصله دارد، حتی با آن در یک کهکشان هم نیست». حدس زدم که باید پایاننامه را نوشته باشد، که تأیید کرد همینطور است. بعد اضافه کرد «حتی خواندنش را هم تمام کردم و دیدم چارهای جز پاککردنش ندارم». با دهان باز از او پرسیدم آیا از پایاننامه کپی گرفته یا نه.
نگرفته بود. چیزی حدود بیستهزار کلمه را پاک کرده بود. به من گفت «بیشتر از اینها برایتان احترام قائلم که یک چنین چیزی تحویلتان بدهم».
این آخرین باری بود که روی را دیدم. تا یکسالونیم بعد، بهخاطر اضطراب همیشگیاش، بارها و بارها مهلتش را تمدید کرده بودند. وقتی مهلت آخرین تمدید هم گذشت، نه پایاننامهای تحویل داد، نه بهانهای آورد. به او پیام دادم و خواستم اگر نسخۀ اولیهای از کارش دارد نشانم بدهد. جواب داد «شرمنده، نمیخواهم به شما تحمیلش کنم». بعد از آن دیگری خبری از او نشنیدم.
#معمولی_بودن
#داستان_توسعه
@Sigmund_freudd1939
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#جاش_کوهن
بیست سال پیش که استاد جوانی بودم، کلاسی داشتم دربارۀ ادبیات قرن نوزدهم آمریکا. بااینکه خودم آن درس را خیلی دوست داشتم، دانشجویانم چندان شیفتهاش نبودند. بیشترشان همینکه چند صفحهای از موبی دیک یا جستارهای رالف والدو امرسون میخواندند خسته میشدند، بعد ساکت در بحثهای کلاسی کز میکردند و خداخدا میکردند صدایشان نکنم.
اما روی فرق داشت. بیاندازه اهل کتاب بود و با جدیتی آتشین دربارۀ متون کلاس بحث میکرد، و همکلاسیهایش با ترکیبی از گیجی و حیرتی توأم با تحسین نگاهش میکردند. در پایان ترم، بیشتر دانشجویان مقالههای معمولی و قابلقبولی تحویل دادند اما روی، دو روز قبل از پایان مهلت تحویل مقاله، به دفترم آمد و خواهش کرد که وقت بیشتری به او بدهم.
به او توضیح دادم که نمیتوانم بدون گواهی پزشک به او مهلت اضافی بدهم و اگر کارش را دیر تحویل دهد نمرهاش کم میشود. مجبورش کردم برود خانه و مقالهاش را بنویسد. قبلاً نشان داده بود که کلی چیز جالب برای گفتن دارد.
روی گفت درحقیقت مقاله را نوشته است. پرسیدم پس چرا تحویلش نداده است؟ با ناراحتی چهره در هم کشید و جواب داد «چون افتضاح است». او التماس کرد چند روز دیگر به او فرصت بدهم و من اصرار داشتم که این کار در حیطۀ اختیار من نیست.
مقالۀ او یک روز دیرتر به دستم رسید. بااینکه پنج نمره از او کم شد، باز هم نمرۀ بالایی گرفت.
روی در باقی مدت تحصیلش نیز همچنان کارهایش را دیر تحویل میداد و با همۀ اینها آن سال، با اختلاف زیادی از بقیه، دانشجوی نمونه میشد. سال بعد در دورۀ کارشناسی ارشدی ثبتنام کرد که هدایتش به عهدۀ من بود. کار او از قبل هم خیرهکنندهتر و تأخیرهایش در تحویل تکالیف طولانیتر شده بود. وقتی یک هفته قبل از اتمام مهلت پایاننامۀ نهاییاش به دیدن من آمد، رد قرمزی را روی پیشانیاش دیدم. با احتیاط از او پرسیدم که حالش خوب است یا نه.
با تندی و شتاب گفت «خوبم، وقتی اضطراب دارم با دستم محکم روی پیشانیام میکشم، همین». متوجه شدم که ناخنهایش را تا ته جویده و نوک انگشتهایش قرمز و متورم شده بود.
روی را به دفتر مشاورۀ دانشجویان فرستادم. در ابتدا زیر بار نمیرفت، اما خیلی زود متوجه شد که شرکت در آن جلسات میتواند مؤیدی بر درخواستهایش برای تمدید مهلت باشد. از مهلت رسمیاش در ماه سپتامبر گذشته بود، اما مشاور روی به او کمک کرد که مهلتش را تا ژانویۀ سال بعد تمدید کند.
درست کمی پیش از کریسمس، روی به دیدنم آمد، درحالیکه ژولیده و نامرتب بود و با نگاهی بیحالت به نقطهای نهچندان دور زل زده بود. گفت که هیچ امکان ندارد پایاننامهاش بهموقع تمام شود. تا آن موقع دیگر هنر اعتراض ملایم را یاد گرفته بودم، به او تذکر دادم که این فقط پایاننامۀ ارشد اوست، نه ثمرۀ تمام عمرش. پس نیازی نیست کامل و بینقص باشد.
با خندۀ بیروحی گفت «باور کنید یک دنیا با کاملبودن فاصله دارد، حتی با آن در یک کهکشان هم نیست». حدس زدم که باید پایاننامه را نوشته باشد، که تأیید کرد همینطور است. بعد اضافه کرد «حتی خواندنش را هم تمام کردم و دیدم چارهای جز پاککردنش ندارم». با دهان باز از او پرسیدم آیا از پایاننامه کپی گرفته یا نه.
نگرفته بود. چیزی حدود بیستهزار کلمه را پاک کرده بود. به من گفت «بیشتر از اینها برایتان احترام قائلم که یک چنین چیزی تحویلتان بدهم».
این آخرین باری بود که روی را دیدم. تا یکسالونیم بعد، بهخاطر اضطراب همیشگیاش، بارها و بارها مهلتش را تمدید کرده بودند. وقتی مهلت آخرین تمدید هم گذشت، نه پایاننامهای تحویل داد، نه بهانهای آورد. به او پیام دادم و خواستم اگر نسخۀ اولیهای از کارش دارد نشانم بدهد. جواب داد «شرمنده، نمیخواهم به شما تحمیلش کنم». بعد از آن دیگری خبری از او نشنیدم.
#معمولی_بودن
#داستان_توسعه
@Sigmund_freudd1939
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍34❤5😢4🙏2😐1
اقتصاد عرفان
#محسن_رنانی
🎧فایل صوتی ضمیمه شده است🎧
در شرایط نااطمینانی و پر از ابهام چه باید کرد؟
مرد خردمند هنرپیشه را، عمر دو بایست در این روزگار
تا به یکی تجربه آموختن، با دگری تجربه بردن به کار
استاد رنانی، در جلسهای تحت عنوان «اقتصاد عرفان»، نکاتی را مطرح کردهاند که شاید چند بار باید زیست تا به آنها پی برد. فایل پیوست کمی طولانی (دو ساعت) است، اما اگر فرصت داشتید شنیدن آن بسیار ارزشمند است.
هرچند، مخاطب این جلسه، کارآفرینان و سهامداران بودهاند، اما هر ثانیه از آن برای هر انسانی در هر شرایطی کاربرد دارد. در این فایل، نکاتی بسیار ارزشمند در باب چگونگی زیستن و تعیین اهداف در مقاطع مختلف سنی مطرح میشود که بر مبنای آن میتوان زیست معنادار را با عمق جان درک و در زندگی جاری کرد.
ارائهی دلنشین استاد رنانی، لذت شنیدن این مطالب عالی را دوچندان کرده است.
#معنای_زندگی
زمان= ۲:۰۰:۲۳
حجم= ۲۹ مگابایت
#آوای_توسعه
@Renani_Mohsen
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#محسن_رنانی
🎧فایل صوتی ضمیمه شده است🎧
در شرایط نااطمینانی و پر از ابهام چه باید کرد؟
مرد خردمند هنرپیشه را، عمر دو بایست در این روزگار
تا به یکی تجربه آموختن، با دگری تجربه بردن به کار
استاد رنانی، در جلسهای تحت عنوان «اقتصاد عرفان»، نکاتی را مطرح کردهاند که شاید چند بار باید زیست تا به آنها پی برد. فایل پیوست کمی طولانی (دو ساعت) است، اما اگر فرصت داشتید شنیدن آن بسیار ارزشمند است.
هرچند، مخاطب این جلسه، کارآفرینان و سهامداران بودهاند، اما هر ثانیه از آن برای هر انسانی در هر شرایطی کاربرد دارد. در این فایل، نکاتی بسیار ارزشمند در باب چگونگی زیستن و تعیین اهداف در مقاطع مختلف سنی مطرح میشود که بر مبنای آن میتوان زیست معنادار را با عمق جان درک و در زندگی جاری کرد.
ارائهی دلنشین استاد رنانی، لذت شنیدن این مطالب عالی را دوچندان کرده است.
#معنای_زندگی
زمان= ۲:۰۰:۲۳
حجم= ۲۹ مگابایت
#آوای_توسعه
@Renani_Mohsen
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
Telegram
attach 📎
😍9👍8❤4🙏3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تسلط تکنولوژی بر انسان
میگویند عصری خواهد آمد که تکنولوژی بر انسان، مسلط میشود. شاید در ذهن ما این دوره با فرمانرواهای ماشینی و رباتها تصور شود. اما اینگونه نیست. ما مدتهاست که در عصر «تسلط تکنولوژی بر انسان» زندگی میکنیم.
آنجا که تکنولوژی به جای ابزار، به هدف ما تبدیل شد، بر ما تسلط یافت.
#تکنولوژی
#معضل_اجتماعی
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
میگویند عصری خواهد آمد که تکنولوژی بر انسان، مسلط میشود. شاید در ذهن ما این دوره با فرمانرواهای ماشینی و رباتها تصور شود. اما اینگونه نیست. ما مدتهاست که در عصر «تسلط تکنولوژی بر انسان» زندگی میکنیم.
آنجا که تکنولوژی به جای ابزار، به هدف ما تبدیل شد، بر ما تسلط یافت.
#تکنولوژی
#معضل_اجتماعی
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍21😢6
تلاش کنیم حواسمان را پرت کنیم!
#مجتبی_لشکربلوکی
مقدمه:
روانشناسان و عصبپژوهان به یک یافته عجیب رسیده اند: آنها میگویند، وقت تلفکردن میتواند کمک کند انسان مسایل را بهتر حل کند و خلاقتر شود. فعالیتهای بیمعنایی مثل تماشای فیلم چند گربه در یوتیوب شاید کمک کنند مسالههای ریاضی را حل کنید!
بررسی یافتههای چند پژوهش :
روانشناسی در دانشگاه ردبوند هلند دریافت افرادی که وظیفه دارند تصمیمی پیچیده بگیرند، وقتی پیش از تصمیمگیری، فضایی برایشان فراهم می شود که حواس شان را پرت کنند عملکرد بهتری دارند!
روانپژوهان دیگری با تصویرسازی مغز دریافتند که تفکر ناخودآگاه و تفکر خودآگاه مدام اطلاعات از پیش ثبتشده را پردازش میکنند که به تصمیمگیری ناخودآگاه میانجامد و در زمان نیاز میتوان آنرا به تفکر خودآگاه فراخواند. به زبان ساده تر این یعنی ما قادریم در ظاهر به چیزی (فیلم گربه) توجه کنیم و همزمان چیز دیگری (مسايل پیچیدۀ ریاضی) را واکاوی کنیم.
پژوهشگری در دانشگاه ملبورن استرالیا دریافت بازدهیِ افرادی که به «گشت و گذار اینترنتی در اوقات فراغت» میپردازند، حدود ۹ درصد بیش از دیگران است.
تجویز راهبردی:
آزاد کردن ذهن و فاصله گرفتن از موضوع کمک میکند که فرصت دهیم بخش ناخودآگاه مساله مان را پردازش کند و در نتیجه باعث افزایش توان فکری ما شود. اما آیا هر کار حواس پرت کنی، خوب است؟ در این زمینه ۴ توصیه بسیار مهم است:
✔️ چیزی را برای حواسپرتی خود انتخاب کنید که کاملاً دور از موضوعی باشد که میخواهید ناخودآگاه آن را پردازش کنید. مثلا اگر می خواهید در مورد انتخاب ماشین فکر کنید به مجلات ماشین و یا مسابقات رالی نپردازید.
✔️ به امور آزاد یا حواس پرت کن عادت نکنید. حواس پرتی باید یک بخش کوتاه از روز شما باشد نه اینکه کلاً در حال گشت و گذار آزاد باشید و حالا بخواهید دو دقیقه هم کار کنید.
✔️ به مواردی بپردازید که کمک میکنند دربارۀ آینده بیندیشید یا حس جستوجوگری را در شما بیدار میکنند.
✔️ در طول زمان میزان خلاقیت و موفقیت خود را در نظر بگیرید و ببینید چه اموری بیشترین تاثیر مثبت را در شما دارند؟ آشپزی، مطالعه، فیلم دیدن و یا... بدین صورت می توانید به اموری بپردازید که بیشترین تأثیر را دارند.
نتیجه گیری:
میتوانیم از این به بعد بجای اینکه تلاش کنیم حواس مان جمع باشد، تلاش کنیم حواس مان پرت باشد البته به شیوه ای هوشمندانه و کاملا هدف دار!
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#مجتبی_لشکربلوکی
مقدمه:
روانشناسان و عصبپژوهان به یک یافته عجیب رسیده اند: آنها میگویند، وقت تلفکردن میتواند کمک کند انسان مسایل را بهتر حل کند و خلاقتر شود. فعالیتهای بیمعنایی مثل تماشای فیلم چند گربه در یوتیوب شاید کمک کنند مسالههای ریاضی را حل کنید!
بررسی یافتههای چند پژوهش :
روانشناسی در دانشگاه ردبوند هلند دریافت افرادی که وظیفه دارند تصمیمی پیچیده بگیرند، وقتی پیش از تصمیمگیری، فضایی برایشان فراهم می شود که حواس شان را پرت کنند عملکرد بهتری دارند!
روانپژوهان دیگری با تصویرسازی مغز دریافتند که تفکر ناخودآگاه و تفکر خودآگاه مدام اطلاعات از پیش ثبتشده را پردازش میکنند که به تصمیمگیری ناخودآگاه میانجامد و در زمان نیاز میتوان آنرا به تفکر خودآگاه فراخواند. به زبان ساده تر این یعنی ما قادریم در ظاهر به چیزی (فیلم گربه) توجه کنیم و همزمان چیز دیگری (مسايل پیچیدۀ ریاضی) را واکاوی کنیم.
پژوهشگری در دانشگاه ملبورن استرالیا دریافت بازدهیِ افرادی که به «گشت و گذار اینترنتی در اوقات فراغت» میپردازند، حدود ۹ درصد بیش از دیگران است.
تجویز راهبردی:
آزاد کردن ذهن و فاصله گرفتن از موضوع کمک میکند که فرصت دهیم بخش ناخودآگاه مساله مان را پردازش کند و در نتیجه باعث افزایش توان فکری ما شود. اما آیا هر کار حواس پرت کنی، خوب است؟ در این زمینه ۴ توصیه بسیار مهم است:
✔️ چیزی را برای حواسپرتی خود انتخاب کنید که کاملاً دور از موضوعی باشد که میخواهید ناخودآگاه آن را پردازش کنید. مثلا اگر می خواهید در مورد انتخاب ماشین فکر کنید به مجلات ماشین و یا مسابقات رالی نپردازید.
✔️ به امور آزاد یا حواس پرت کن عادت نکنید. حواس پرتی باید یک بخش کوتاه از روز شما باشد نه اینکه کلاً در حال گشت و گذار آزاد باشید و حالا بخواهید دو دقیقه هم کار کنید.
✔️ به مواردی بپردازید که کمک میکنند دربارۀ آینده بیندیشید یا حس جستوجوگری را در شما بیدار میکنند.
✔️ در طول زمان میزان خلاقیت و موفقیت خود را در نظر بگیرید و ببینید چه اموری بیشترین تاثیر مثبت را در شما دارند؟ آشپزی، مطالعه، فیلم دیدن و یا... بدین صورت می توانید به اموری بپردازید که بیشترین تأثیر را دارند.
نتیجه گیری:
میتوانیم از این به بعد بجای اینکه تلاش کنیم حواس مان جمع باشد، تلاش کنیم حواس مان پرت باشد البته به شیوه ای هوشمندانه و کاملا هدف دار!
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍29❤2
مارتین لوترکینگ یا رزا پارکس؟
#رحیم_قمیشی
📷 لطفاً تصویر پیوست را ببینید.
دو نفر در تصویر دیده میشوند:
رزا پارِکس، و مارتین لوترکینگ (قهرمان مبارزه علیه تبعیض نژادی در آمریکا)
مارتین لوترکینگ بعدها و در ۳۹ سالگی ترور شد.
کدامیک از این دو، نقش مهمتری در جنبش سیاهان داشتند؟
جالب است که بدانید "خانم رزا"
او وقتی در اتوبوس شهری، با شجاعت، حاضر نمیشود جایش را به یک سفیدپوست بدهد
و وقتی همه سیاهپوستانِ سوار بر اتوبوس، سرزنشش میکنند، تصمیمش را تغییر نمیدهد
دستگیر، انگشت نگاری و زندان میرود، اما از حق خود کوتاه نمیآید
از همان موقع است که مارتین ۲۶ ساله ظهور میکند، در دفاع از حقوق قانونی رزا و همه سیاهپوستان!
آنها که فکر میکنند اگر مارتین لوترکینگ نبود امروز سیاهان هنوز حق رأی نداشتند، مدارس جداگانه داشتند، کافههای جداگانه، شهروندانی درجه دو بودند، اشتباه میکنند!
اگر رزا پارکس نبود و سیاهپوستانی که حقوق مدنی خود را مطالبه کردند، مارتین هیچ کاری نمیتوانست بکند.
امروز یاد دختری افتادم که دو سال پیش در خیابان انقلاب، مقابل شیرینی فرانسه، رفت روی سکو
و فریاد زد:
من حق زندگی دارم
حق انتخاب دارم
و ایران متعلق به همه مردم است
نه فقط عدهای حاکم
به زور سرنیزه!
#آزادی
@ghomeishi3
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#رحیم_قمیشی
📷 لطفاً تصویر پیوست را ببینید.
دو نفر در تصویر دیده میشوند:
رزا پارِکس، و مارتین لوترکینگ (قهرمان مبارزه علیه تبعیض نژادی در آمریکا)
مارتین لوترکینگ بعدها و در ۳۹ سالگی ترور شد.
کدامیک از این دو، نقش مهمتری در جنبش سیاهان داشتند؟
جالب است که بدانید "خانم رزا"
او وقتی در اتوبوس شهری، با شجاعت، حاضر نمیشود جایش را به یک سفیدپوست بدهد
و وقتی همه سیاهپوستانِ سوار بر اتوبوس، سرزنشش میکنند، تصمیمش را تغییر نمیدهد
دستگیر، انگشت نگاری و زندان میرود، اما از حق خود کوتاه نمیآید
از همان موقع است که مارتین ۲۶ ساله ظهور میکند، در دفاع از حقوق قانونی رزا و همه سیاهپوستان!
آنها که فکر میکنند اگر مارتین لوترکینگ نبود امروز سیاهان هنوز حق رأی نداشتند، مدارس جداگانه داشتند، کافههای جداگانه، شهروندانی درجه دو بودند، اشتباه میکنند!
اگر رزا پارکس نبود و سیاهپوستانی که حقوق مدنی خود را مطالبه کردند، مارتین هیچ کاری نمیتوانست بکند.
امروز یاد دختری افتادم که دو سال پیش در خیابان انقلاب، مقابل شیرینی فرانسه، رفت روی سکو
و فریاد زد:
من حق زندگی دارم
حق انتخاب دارم
و ایران متعلق به همه مردم است
نه فقط عدهای حاکم
به زور سرنیزه!
#آزادی
@ghomeishi3
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
Telegram
attach 📎
❤37👍15🕊6👏3
الفبای مسئولیتپذیری!
وقتی سعی میکنیم به بچهها حرف زدن بیاموزیم، آواها را با حوصله، بارها و بارها برایش تکرار میکنیم (آآآآآآآآآآآب). اولین بار که میخواهیم خواندن و نوشتن یاد بگیریم، حرفها را یکی یکی در طول یک سال تمرین میکنیم تا بتوانیم کلمه و نهایتاً جمله بنویسیم.
آموزش مسئولیتپذیری هم همینطور است؛ با کارها و مسئولیتهای ساده و روزمره به کودک آموزش داده میشود. ما اگر حرف زدن بلد نباشیم، یا سواد نداشته باشیم، نمیتوانیم به کسی حرف زدن یا خواندن و نوشتن یاد بدهیم. اگر مسئولیتپذیر نباشیم نیز هرگز نمیتوانیم مسئولیتپذیری را آموزش دهیم.
کودک از ما مسئولیتپذیری را خواهد آموخت، اگر:
✔️ دو بار در روز مسواک میزنیم؛
✔️ چراغ قرمز را رد نمیکنیم؛
✔️ صبور و با حوصله در صف میایستیم؛
✔️ هنگام عطسه کردن، از دستمال یا بازوی خود استفاده میکنیم؛
✔️ کفشهای خود را جفت میکنیم؛
✔️ درب آسانسور را نگه میداریم تا محکم بسته نشود؛
✔️ وقتی از جای خود بلند میشویم صندلی خود را سر جای خود برمیگردانیم؛
✔️ آراسته و خوشبو هستیم و لباس تمیز میپوشیم؛
✔️ فاصلهی بین دوش گرفتنهایمان طولانی نمیشود؛
✔️ شیر آب را بدون استفاده، باز نمیگذاریم و اسراف نمیکنیم؛
✔️ آب را برای نظافت وسواسی هدر نمیدهیم؛
✔️ زبالهی خشک و تر را جدا میکنیم؛
✔️ اگر گل کاشتهایم، آن را بهموقع آب میدهیم و از آن مراقبت میکنیم؛
✔️ چیزی که به آن نیاز نداریم را بیدلیل نمیخریم؛
✔️ از دیگران تشکر میکنیم؛
✔️ اگر چیزی قرض گرفتیم از آن مراقبت میکنیم؛
✔️ وقتی مقصریم عذرخواهی میکنیم؛
✔️ برای دیگران تصمیم نمیگیریم؛
✔️ برای وقت دیگران ارزش قائلیم؛
✔️ در کارهای خانه همکاری میکنیم؛
✔️ در جمعهای خانوادگی و دوستانه، وظیفهای را به عهده میگیریم؛
✔️ با دهان پر حرف نمیزنیم؛
✔️ سبک زندگی را با میزان درآمد خود تنظیم میکنیم؛
✔️ لامپهای اضافی را خاموش میکنیم؛
✔️ برنامهی غذایی سالم داریم؛
✔️ در ترافیک عصبانی نمیشویم و دست روی بوق نمیگذاریم؛
✔️ وقتی سرما میخوریم، فاصله با دیگران را رعایت میکنیم؛
✔️ منظم ورزش میکنیم؛
✔️ وقتی لامپی سوخت آن را در اولین فرصت تعویض میکنیم؛
✔️ هنگام تصادف، عصبانی نمیشویم و فحاشی نمیکنیم. با آرامش، منتظر پلیس میمانیم؛
✔️ پنجرهی شکسته را به مدت طولانی در همان حالت رها نمیکنیم؛
✔️ جورابهایمان را سر جایشان قرار میدهیم؛
✔️ ساعت خواب و بیداری مشخصی داریم؛
✔️ لباسهایمان را خودمان در ماشین لباسشویی میاندازیم و خودمان روی بند رخت، پهن میکنیم و خودمان اتو میزنیم؛
✔️ کاری که از دست خودمان بر میآید را از دیگران انتظار نداریم؛
✔️ وقتی چیزی از دیگران میخواهیم، واژهی «لطفا» را به کار میبریم.
اگر همین کارهای به ظاهر کوچک و ساده را انجام دهیم، کودک در آینده مسئولیت کارهای بزرگ را به عهده خواهد گرفت. همانطور که یک شاعر بزرگ، حرف زدن، خواندن و نوشتن را از حرف های ساده در دوران کودکی آغاز کرده است.
کودکان به سخنرانیهای ما گوش نمیدهند، بلکه از سبک زندگی ما یاد میگیرند.
#مسئولیتپذیری
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
وقتی سعی میکنیم به بچهها حرف زدن بیاموزیم، آواها را با حوصله، بارها و بارها برایش تکرار میکنیم (آآآآآآآآآآآب). اولین بار که میخواهیم خواندن و نوشتن یاد بگیریم، حرفها را یکی یکی در طول یک سال تمرین میکنیم تا بتوانیم کلمه و نهایتاً جمله بنویسیم.
آموزش مسئولیتپذیری هم همینطور است؛ با کارها و مسئولیتهای ساده و روزمره به کودک آموزش داده میشود. ما اگر حرف زدن بلد نباشیم، یا سواد نداشته باشیم، نمیتوانیم به کسی حرف زدن یا خواندن و نوشتن یاد بدهیم. اگر مسئولیتپذیر نباشیم نیز هرگز نمیتوانیم مسئولیتپذیری را آموزش دهیم.
کودک از ما مسئولیتپذیری را خواهد آموخت، اگر:
✔️ دو بار در روز مسواک میزنیم؛
✔️ چراغ قرمز را رد نمیکنیم؛
✔️ صبور و با حوصله در صف میایستیم؛
✔️ هنگام عطسه کردن، از دستمال یا بازوی خود استفاده میکنیم؛
✔️ کفشهای خود را جفت میکنیم؛
✔️ درب آسانسور را نگه میداریم تا محکم بسته نشود؛
✔️ وقتی از جای خود بلند میشویم صندلی خود را سر جای خود برمیگردانیم؛
✔️ آراسته و خوشبو هستیم و لباس تمیز میپوشیم؛
✔️ فاصلهی بین دوش گرفتنهایمان طولانی نمیشود؛
✔️ شیر آب را بدون استفاده، باز نمیگذاریم و اسراف نمیکنیم؛
✔️ آب را برای نظافت وسواسی هدر نمیدهیم؛
✔️ زبالهی خشک و تر را جدا میکنیم؛
✔️ اگر گل کاشتهایم، آن را بهموقع آب میدهیم و از آن مراقبت میکنیم؛
✔️ چیزی که به آن نیاز نداریم را بیدلیل نمیخریم؛
✔️ از دیگران تشکر میکنیم؛
✔️ اگر چیزی قرض گرفتیم از آن مراقبت میکنیم؛
✔️ وقتی مقصریم عذرخواهی میکنیم؛
✔️ برای دیگران تصمیم نمیگیریم؛
✔️ برای وقت دیگران ارزش قائلیم؛
✔️ در کارهای خانه همکاری میکنیم؛
✔️ در جمعهای خانوادگی و دوستانه، وظیفهای را به عهده میگیریم؛
✔️ با دهان پر حرف نمیزنیم؛
✔️ سبک زندگی را با میزان درآمد خود تنظیم میکنیم؛
✔️ لامپهای اضافی را خاموش میکنیم؛
✔️ برنامهی غذایی سالم داریم؛
✔️ در ترافیک عصبانی نمیشویم و دست روی بوق نمیگذاریم؛
✔️ وقتی سرما میخوریم، فاصله با دیگران را رعایت میکنیم؛
✔️ منظم ورزش میکنیم؛
✔️ وقتی لامپی سوخت آن را در اولین فرصت تعویض میکنیم؛
✔️ هنگام تصادف، عصبانی نمیشویم و فحاشی نمیکنیم. با آرامش، منتظر پلیس میمانیم؛
✔️ پنجرهی شکسته را به مدت طولانی در همان حالت رها نمیکنیم؛
✔️ جورابهایمان را سر جایشان قرار میدهیم؛
✔️ ساعت خواب و بیداری مشخصی داریم؛
✔️ لباسهایمان را خودمان در ماشین لباسشویی میاندازیم و خودمان روی بند رخت، پهن میکنیم و خودمان اتو میزنیم؛
✔️ کاری که از دست خودمان بر میآید را از دیگران انتظار نداریم؛
✔️ وقتی چیزی از دیگران میخواهیم، واژهی «لطفا» را به کار میبریم.
اگر همین کارهای به ظاهر کوچک و ساده را انجام دهیم، کودک در آینده مسئولیت کارهای بزرگ را به عهده خواهد گرفت. همانطور که یک شاعر بزرگ، حرف زدن، خواندن و نوشتن را از حرف های ساده در دوران کودکی آغاز کرده است.
کودکان به سخنرانیهای ما گوش نمیدهند، بلکه از سبک زندگی ما یاد میگیرند.
#مسئولیتپذیری
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
❤36👍26👏6👎1🍓1
رقصی چنان!
#احمد_زیدآبادی
در یکی از روزهای دههٔ شصت، بلقیس سلیمانی از دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران به دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی آمده بود تا در بارهٔ مزاحمتهایی که دانشگاه برای استاد دکتر رضا رئیس توسی ایجاد میکرد، با من صحبت کند. خانم سلیمانی در آن زمان مثل تمام دانشجویان دختر نه فقط حجابش اصطلاحاً کامل بود که چادری مشکی هم به سر داشت.
برای صحبت با او، همان راهرو اصلی دانشکده را مناسبتر دیدم. مشغول صحبت که شدیم نگاه حیرتانگیز دانشجویان حزباللهی به تدریج متوجهمان شد. گویی در حال ارتکاب جنایت هستیم! در همان لحظات، فیروز اصلانی که خود را مسئول رصد عموم تحرکات دانشجویان و استادان میدانست و به واقع در نقش محتسب و عسس دانشکده انجام وظیفه میکرد، از راه رسید و با مشاهدهٔ ما نیشخندی از سرِ شیطنت به لب آورد و با چنان سرعتی از پلهها بالا رفت که گمان کردم برای افزودن برگی بر پروندهٔ انضباطیام بیتاب شده است!
در واقع با این نگاه دانشگاه را اداره میکردند و اکنون هم ظاهراً در صدد احیای همین نوع نظارت بر رفتار و تعامل دانشجویان با یکدیگرند!
اگر جز این است، پس نامهنگاری با رئیس دانشگاه تهران برای بستن کافهها و پاتوقهای دانشجویی اطراف دانشگاه جز تلاش به قصد بازگشت به فضای آن روزها چه معنای دیگری دارد؟
آن روزها قطعاً بازگشتپذیر نیست. هر کس خواب آن را دیده، قاعدتاً پیش از خواب غذای پرچرب و سنگینی خورده است!
عدهای با روحیهٔ بیمار خود، زندگی مؤمنانه را سیاه و مرده و تاریک و غمزده و کرخت و راکد و یکنواخت میدانند و با هر نوع عشق و شادی و نشاط و تحرک و سرزندگی و زیبایی دشمنی میورزند!
ایمان اما همان است که مولانا داشت. عاشق و سرخوش و دستافشان و پایکوبان بود. نوشته بودم رقص، معنویترین احساس آدمی است. در مواجهه با ترشرویان و عبوسان و ظاهرگرایان و تندخویان و سیاهاندیشان و شادیستیزان، "رقصی چنان" میانهٔ میدانم آرزوست!
#تغییر
#داستان_توسعه
@ahmadzeidabad
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#احمد_زیدآبادی
در یکی از روزهای دههٔ شصت، بلقیس سلیمانی از دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران به دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی آمده بود تا در بارهٔ مزاحمتهایی که دانشگاه برای استاد دکتر رضا رئیس توسی ایجاد میکرد، با من صحبت کند. خانم سلیمانی در آن زمان مثل تمام دانشجویان دختر نه فقط حجابش اصطلاحاً کامل بود که چادری مشکی هم به سر داشت.
برای صحبت با او، همان راهرو اصلی دانشکده را مناسبتر دیدم. مشغول صحبت که شدیم نگاه حیرتانگیز دانشجویان حزباللهی به تدریج متوجهمان شد. گویی در حال ارتکاب جنایت هستیم! در همان لحظات، فیروز اصلانی که خود را مسئول رصد عموم تحرکات دانشجویان و استادان میدانست و به واقع در نقش محتسب و عسس دانشکده انجام وظیفه میکرد، از راه رسید و با مشاهدهٔ ما نیشخندی از سرِ شیطنت به لب آورد و با چنان سرعتی از پلهها بالا رفت که گمان کردم برای افزودن برگی بر پروندهٔ انضباطیام بیتاب شده است!
در واقع با این نگاه دانشگاه را اداره میکردند و اکنون هم ظاهراً در صدد احیای همین نوع نظارت بر رفتار و تعامل دانشجویان با یکدیگرند!
اگر جز این است، پس نامهنگاری با رئیس دانشگاه تهران برای بستن کافهها و پاتوقهای دانشجویی اطراف دانشگاه جز تلاش به قصد بازگشت به فضای آن روزها چه معنای دیگری دارد؟
آن روزها قطعاً بازگشتپذیر نیست. هر کس خواب آن را دیده، قاعدتاً پیش از خواب غذای پرچرب و سنگینی خورده است!
عدهای با روحیهٔ بیمار خود، زندگی مؤمنانه را سیاه و مرده و تاریک و غمزده و کرخت و راکد و یکنواخت میدانند و با هر نوع عشق و شادی و نشاط و تحرک و سرزندگی و زیبایی دشمنی میورزند!
ایمان اما همان است که مولانا داشت. عاشق و سرخوش و دستافشان و پایکوبان بود. نوشته بودم رقص، معنویترین احساس آدمی است. در مواجهه با ترشرویان و عبوسان و ظاهرگرایان و تندخویان و سیاهاندیشان و شادیستیزان، "رقصی چنان" میانهٔ میدانم آرزوست!
#تغییر
#داستان_توسعه
@ahmadzeidabad
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍40❤7
توهم کمال
#مصطفی_ملکیان
🎧فایل صوتی ضمیمه شده است🎧
استادی که یک جزوه را به مدت ۳۰ سال در دانشگاه تدریس میکند، دچار «توهم کمال» شده است. تنها عاملی که مانع میشود تا ما انسان بهتری شویم، «توهم کمال» است.
علتی بدتر ز پندار کمال
نیست اندر جان تو ای ذو دلال
مولانا میگوید: «من غلام کسی هستم که به هر کاروانسرایی رسید، بگوید این مقصد من نبود و به سمت کاروانسرایی دیگر حرکت کند.»
من غلام آنکه او در هر رباط
خویش را واصل نداند بر سماط
مولانا این را در حوزهی معنویت و اخلاق میگوید. اما این مسئله در تمام حوزههای زندگی وجود دارد و انسان پس از رسیدن به سطحی بالاتر، ممکن است دچار توهم کمال شود.
چرا ما دچار توهم کمال می شویم؟
✔️ در جامعه ما نقد، بسیار کمرنگ است.
اطرافیان ما (خویشاوندان، همکاران، دوستان و ...) هر کدام با در نظر گرفتن ملاحظهای، نقدی به زبان نمیآورند و رأی، قول و فعل ما را همواره تأیید میکنند. این به مرور باعث میشود که ما فکر کنیم انسان بدون خطا و اشتباهی هستیم و در تمامی زمینهها خود را به حق تصور می کنیم.
✔️ در جامعه ما ظریف بینی و ژرف اندیشی کم است.
بسیاری اوقات، آن کسی که مبلساز هست، بهترین مبلی که در توانش هست را درست نمیکند. چرا؟ چون مشتریهای او متوجه ظرایف و لطایف یک مبل نشدهاند. او هم احساس نیاز نمیکند که مبل بهتری بسازد.
#کمال
زمان= ۸:۵۳
حجم= ۲ مگابایت
#آوای_توسعه
@sokhanranihaa
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#مصطفی_ملکیان
🎧فایل صوتی ضمیمه شده است🎧
استادی که یک جزوه را به مدت ۳۰ سال در دانشگاه تدریس میکند، دچار «توهم کمال» شده است. تنها عاملی که مانع میشود تا ما انسان بهتری شویم، «توهم کمال» است.
علتی بدتر ز پندار کمال
نیست اندر جان تو ای ذو دلال
مولانا میگوید: «من غلام کسی هستم که به هر کاروانسرایی رسید، بگوید این مقصد من نبود و به سمت کاروانسرایی دیگر حرکت کند.»
من غلام آنکه او در هر رباط
خویش را واصل نداند بر سماط
مولانا این را در حوزهی معنویت و اخلاق میگوید. اما این مسئله در تمام حوزههای زندگی وجود دارد و انسان پس از رسیدن به سطحی بالاتر، ممکن است دچار توهم کمال شود.
چرا ما دچار توهم کمال می شویم؟
✔️ در جامعه ما نقد، بسیار کمرنگ است.
اطرافیان ما (خویشاوندان، همکاران، دوستان و ...) هر کدام با در نظر گرفتن ملاحظهای، نقدی به زبان نمیآورند و رأی، قول و فعل ما را همواره تأیید میکنند. این به مرور باعث میشود که ما فکر کنیم انسان بدون خطا و اشتباهی هستیم و در تمامی زمینهها خود را به حق تصور می کنیم.
✔️ در جامعه ما ظریف بینی و ژرف اندیشی کم است.
بسیاری اوقات، آن کسی که مبلساز هست، بهترین مبلی که در توانش هست را درست نمیکند. چرا؟ چون مشتریهای او متوجه ظرایف و لطایف یک مبل نشدهاند. او هم احساس نیاز نمیکند که مبل بهتری بسازد.
#کمال
زمان= ۸:۵۳
حجم= ۲ مگابایت
#آوای_توسعه
@sokhanranihaa
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
Telegram
attach 📎
👍27👏4❤2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اهداف یا ارزشها؟
انسان بدون معنا به بحران خواهد رسید. برای معنادار کردن زندگی، تمرکز بر اهداف مهمتر است یا ارزشها؟
اگر مبنای زندگی خود را اهداف در نظر بگیریم، چند هدف باید محقق شود تا زندگی ما معنادار شود و از زیست خود راضی باشیم؟
اگر بخواهیم به ارزشها توجه کنیم، آنگاه آن ارزشها کدامند؟
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
انسان بدون معنا به بحران خواهد رسید. برای معنادار کردن زندگی، تمرکز بر اهداف مهمتر است یا ارزشها؟
اگر مبنای زندگی خود را اهداف در نظر بگیریم، چند هدف باید محقق شود تا زندگی ما معنادار شود و از زیست خود راضی باشیم؟
اگر بخواهیم به ارزشها توجه کنیم، آنگاه آن ارزشها کدامند؟
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍25❤4👏1
مادامیکه که ایرانیان خلق و خوی دیکتاتوری دارند محال است از شر حکام دیکتاتور رهایی یابند!
#محسن_رنانی
نوروز گذشته توانستم خواندن کتاب «نقد و تحلیل دیکتاتوری» نوشته «مانس اشپربر» را به پایان برسانم.
این روانشناس آلمانی، کتاب را در ۳۲ سالگی و در دهه ۳۰ میلادی پیش از آنکه هیتلر جهان را به کام جنگ جهانی دوم بکشاند، نگاشته است. او در کتاب خود از روی تحلیل روانی رفتار دیکتاتورها، پیشبینی کرده که کسی مانند هیتلر سرانجام خودکشی خواهد کرد. این کتاب که منتشر شد، نویسندهاش نه تنها ناچار شد برای مصون ماندن از خشم نازیها به زندگی پنهانی روی آورد که کمونیستهای پیرو استالین نیز خواندن این کتاب را ممنوع کردند.
این کتاب توسط کریم قصیم به فارسی ترجمه و درسال۱۳۶۳ توسط انتشارات دماوند به چاپ رسیده است، انتشارات دماوند در سال ۶۴ تعطیل شد.
اشپربر در این کتاب که متنی بسیار روان و گیرا دارد، با تحلیل *روانشناختی شخصیت و رفتار دیکتاتورها نشان میدهد که آنها به خودی خود دیکتاتور نمیشوند، آنها پیامد رفتار تودههایی هستند که خوی دیکتاتوری بخشی از آنهاست.*
*برای آن که دیکتاتوری برای همیشه از جامعهای رخت بربندد، باید روحیه دیکتاتوری تودهها از میان برود.*
*یادمان نرود که ما ایرانیها رابطه خوبی با ضعیفتر از خودمان نداریم.* ببینید بچههایمان به سوی گربهها و سگها سنگ میاندازند، سوارهها به پیادهها رحم نمیکنند، همهمان در کار خودمان فرمانروایی میکنیم. بقال حاکم است، نانوا حاکم است، راننده تاکسی حاکم است. مامور پلیس و قاضی و همه و همه در کار خود میخواهیم حکومت کنیم. وقتی در خیابان دزد را میگیریم به جای آن که تحویل پلیساش بدهیم اول به او کتک مفصلی میزنیم، پلیسمان وقتی خطاکاری را دستگیر میکند اول او را میزند.
هر جای خیابان که دوست داشتیم پارک میکنیم.
وقتی کسی با ما تصادف کرد با چماق پیاده میشویم.
وقتی داخل کوچهای باریک رانندگی میکنیم، حتما باید راننده مقابل دنده عقب بگیرد تا ما رد شویم چون کوچه ارث پدرمان بوده!
*اینها همه نشانههای خوی دیکتاتوری نهفتهای است که در همه ما وجود دارد.*
اشپربر نشان میدهد که چگونه شخصیت روانی یک دیکتاتور در گذر زمان تحول مییابد و او را از یک زندگی معمولی محروم میکند. به گونهای که دیکتاتور رفته رفته دچار سادیسم (دیگر آزاری) و سپس مازوخیسم (خود آزاری) میشود.
اشپربر با دستهبندی انواع ترس نشان میدهد که *دیکتاتورها دچار «ترس تهاجمی» هستند* و در واقع بخش بزرگی از رفتار آنها ناشی از این نوع ترس است. اشپربر معتقد است *اعتیاد به دشمنتراشی و ایده «دشمنانگاری هر کس با ما نیست»* از سوی دیکتاتورها رهاورد ترس عمیقی است که در آنها نهفته است. او از قول افلاطون مینویسد «هر کس میتواند شایستهدلیری باشد بجز دیکتاتور» و بعد خودش به زیبایی و با تحلیل روانشناختی نشان میدهد که این سخن افلاطون چقدر دقیق است. در واقع نشان میدهد که دیکتاتوری ویژگی است که در نبود شجاعت پیدا میشود. و *این رفتار در همه سطوح قدرت (پدر، معلم، رئیس اداره، پلیس محله و ...) نمود دارد.* ولی وقتی تودههای دارای خوی دیکتاتوری با یکی از دیکتاتورها همراهی میکنند و از او پشتیبانی میکنند، از او یک فرمانروای به تمام معنی دیکتاتور میسازند.
اشپربر نشان میدهد که چگونه ترس در گذر زمان به نفرت تبدیل میشود و آنگاه تودهها برای ارضای نفرتشان از عدهای، دیکتاتوری را یاری میکنند تا آنان را نابود کند و بعد دوباره زمانی میرسد که تودهها به علت نفرت از همین دیکتاتور، او را به کمک دیکتاتور دیگری به چوبهدار میسپارند.
او به زیبایی نشان میدهد که چگونه *دیکتاتورها با ساده کردن مسائل پیچیده زندگی، راه حلهای عامه پسندــ اما غیر قابل اجراــ میدهند و اصلا هم نگران عدم قابلیت اجرای این ایدههای خود نیستند، چرا که آموختهاند وقتی راه حلشان به نتیجه نرسید به راحتی میتوانند با انداختن مسئولیت این ناکامی به گردن دیگران (دشمنان فرضی)، این ناکامی را تبدیل به فرصتی کنند تا نشان دهند که دشمنانشان چقدر قدرتمند هستنند و نمیگذارند تا آنها به اهدافشان برسند.*
اشپربر البته تحلیلاش را معطوف به شخصیت سیاسی خاصی نمیکند ولی برخی مثالهایش را از رفتار دیکتاتورهای زمانهاش (استالین و هیتلر) میآورد.
با این حال، زیبایی این کتاب به این است که وقتی نام هیتلر و استالین را بر میداریم و نام هر دیکتاتور دیگری را میگذاریم میبینیم چقدر تحلیل تازه است. گویا اشپربر آن را همین دیروز و برای تحلیل رفتار دیکتاتورهای این زمانه نوشته است.
#دیکتاتوری
@virayeshe_zehn
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#محسن_رنانی
نوروز گذشته توانستم خواندن کتاب «نقد و تحلیل دیکتاتوری» نوشته «مانس اشپربر» را به پایان برسانم.
این روانشناس آلمانی، کتاب را در ۳۲ سالگی و در دهه ۳۰ میلادی پیش از آنکه هیتلر جهان را به کام جنگ جهانی دوم بکشاند، نگاشته است. او در کتاب خود از روی تحلیل روانی رفتار دیکتاتورها، پیشبینی کرده که کسی مانند هیتلر سرانجام خودکشی خواهد کرد. این کتاب که منتشر شد، نویسندهاش نه تنها ناچار شد برای مصون ماندن از خشم نازیها به زندگی پنهانی روی آورد که کمونیستهای پیرو استالین نیز خواندن این کتاب را ممنوع کردند.
این کتاب توسط کریم قصیم به فارسی ترجمه و درسال۱۳۶۳ توسط انتشارات دماوند به چاپ رسیده است، انتشارات دماوند در سال ۶۴ تعطیل شد.
اشپربر در این کتاب که متنی بسیار روان و گیرا دارد، با تحلیل *روانشناختی شخصیت و رفتار دیکتاتورها نشان میدهد که آنها به خودی خود دیکتاتور نمیشوند، آنها پیامد رفتار تودههایی هستند که خوی دیکتاتوری بخشی از آنهاست.*
*برای آن که دیکتاتوری برای همیشه از جامعهای رخت بربندد، باید روحیه دیکتاتوری تودهها از میان برود.*
*یادمان نرود که ما ایرانیها رابطه خوبی با ضعیفتر از خودمان نداریم.* ببینید بچههایمان به سوی گربهها و سگها سنگ میاندازند، سوارهها به پیادهها رحم نمیکنند، همهمان در کار خودمان فرمانروایی میکنیم. بقال حاکم است، نانوا حاکم است، راننده تاکسی حاکم است. مامور پلیس و قاضی و همه و همه در کار خود میخواهیم حکومت کنیم. وقتی در خیابان دزد را میگیریم به جای آن که تحویل پلیساش بدهیم اول به او کتک مفصلی میزنیم، پلیسمان وقتی خطاکاری را دستگیر میکند اول او را میزند.
هر جای خیابان که دوست داشتیم پارک میکنیم.
وقتی کسی با ما تصادف کرد با چماق پیاده میشویم.
وقتی داخل کوچهای باریک رانندگی میکنیم، حتما باید راننده مقابل دنده عقب بگیرد تا ما رد شویم چون کوچه ارث پدرمان بوده!
*اینها همه نشانههای خوی دیکتاتوری نهفتهای است که در همه ما وجود دارد.*
اشپربر نشان میدهد که چگونه شخصیت روانی یک دیکتاتور در گذر زمان تحول مییابد و او را از یک زندگی معمولی محروم میکند. به گونهای که دیکتاتور رفته رفته دچار سادیسم (دیگر آزاری) و سپس مازوخیسم (خود آزاری) میشود.
اشپربر با دستهبندی انواع ترس نشان میدهد که *دیکتاتورها دچار «ترس تهاجمی» هستند* و در واقع بخش بزرگی از رفتار آنها ناشی از این نوع ترس است. اشپربر معتقد است *اعتیاد به دشمنتراشی و ایده «دشمنانگاری هر کس با ما نیست»* از سوی دیکتاتورها رهاورد ترس عمیقی است که در آنها نهفته است. او از قول افلاطون مینویسد «هر کس میتواند شایستهدلیری باشد بجز دیکتاتور» و بعد خودش به زیبایی و با تحلیل روانشناختی نشان میدهد که این سخن افلاطون چقدر دقیق است. در واقع نشان میدهد که دیکتاتوری ویژگی است که در نبود شجاعت پیدا میشود. و *این رفتار در همه سطوح قدرت (پدر، معلم، رئیس اداره، پلیس محله و ...) نمود دارد.* ولی وقتی تودههای دارای خوی دیکتاتوری با یکی از دیکتاتورها همراهی میکنند و از او پشتیبانی میکنند، از او یک فرمانروای به تمام معنی دیکتاتور میسازند.
اشپربر نشان میدهد که چگونه ترس در گذر زمان به نفرت تبدیل میشود و آنگاه تودهها برای ارضای نفرتشان از عدهای، دیکتاتوری را یاری میکنند تا آنان را نابود کند و بعد دوباره زمانی میرسد که تودهها به علت نفرت از همین دیکتاتور، او را به کمک دیکتاتور دیگری به چوبهدار میسپارند.
او به زیبایی نشان میدهد که چگونه *دیکتاتورها با ساده کردن مسائل پیچیده زندگی، راه حلهای عامه پسندــ اما غیر قابل اجراــ میدهند و اصلا هم نگران عدم قابلیت اجرای این ایدههای خود نیستند، چرا که آموختهاند وقتی راه حلشان به نتیجه نرسید به راحتی میتوانند با انداختن مسئولیت این ناکامی به گردن دیگران (دشمنان فرضی)، این ناکامی را تبدیل به فرصتی کنند تا نشان دهند که دشمنانشان چقدر قدرتمند هستنند و نمیگذارند تا آنها به اهدافشان برسند.*
اشپربر البته تحلیلاش را معطوف به شخصیت سیاسی خاصی نمیکند ولی برخی مثالهایش را از رفتار دیکتاتورهای زمانهاش (استالین و هیتلر) میآورد.
با این حال، زیبایی این کتاب به این است که وقتی نام هیتلر و استالین را بر میداریم و نام هر دیکتاتور دیگری را میگذاریم میبینیم چقدر تحلیل تازه است. گویا اشپربر آن را همین دیروز و برای تحلیل رفتار دیکتاتورهای این زمانه نوشته است.
#دیکتاتوری
@virayeshe_zehn
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍48👏6❤2
تحول در امر خیر
#یاسر_عرب
📷 لطفاً تصویر پیوست را ببینید.
امر خیر در کشور ما اساسا بر پلتفرمی هیبریدی از عاطفه و هیجان بنا شده. تا جایی که فرمهای عاقلانهاش هم (چون مدرسه سازی) باز به شکل تیپیکال در بستر《فشار هنجاری》قرار دارد. یعنی امر خیر تسلیم فهمی عوامانه از صورت بندی مظاهر توسعه یافتگی در ذهنیت جمعی جامعه میشود (البته نگاه سطحی و اصرارهای خود خیرین نیز در این کجکارکردی بیتاثیر نیست).
و الا به عنوان مثال کیست که از حجم قابل توجه مدارس ساخته شده در مناطق کوهستانی ولی خالی از سکنه و دانش آموز مانده بیخبر باشد؟ مگر ما امروز بیش از مدرسه کمبود مربی و معلم نداشته و بیش از کمبود نیروی انسانی دچار فقدان نرمافزار دانشی و پکیج مهارتهای زندگی برای دانشآموزان نیستیم (مواردی که دولت ملیتار وتمامیت خواه فعلی ما اجازه ورود و تغییر در آن را نمیدهد)؟
به هر حال ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا امر خیر در اکثر شئوناش سانتیمانتال، بدون پژوهش، و همچنین فاقد نگاه آیندهپژوهانه بماند.
پ.ن:
شخصا گربهها را بسیار دوست دارم. البته که آنها در وضعیت توسعه نامتوازن شهری ما بیتقصیرند و البتهتر عکس هم کمی تا قسمتی تزئینی است.
#کار_خیر
#کار_علمی
@yaser_arab57
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#یاسر_عرب
📷 لطفاً تصویر پیوست را ببینید.
امر خیر در کشور ما اساسا بر پلتفرمی هیبریدی از عاطفه و هیجان بنا شده. تا جایی که فرمهای عاقلانهاش هم (چون مدرسه سازی) باز به شکل تیپیکال در بستر《فشار هنجاری》قرار دارد. یعنی امر خیر تسلیم فهمی عوامانه از صورت بندی مظاهر توسعه یافتگی در ذهنیت جمعی جامعه میشود (البته نگاه سطحی و اصرارهای خود خیرین نیز در این کجکارکردی بیتاثیر نیست).
و الا به عنوان مثال کیست که از حجم قابل توجه مدارس ساخته شده در مناطق کوهستانی ولی خالی از سکنه و دانش آموز مانده بیخبر باشد؟ مگر ما امروز بیش از مدرسه کمبود مربی و معلم نداشته و بیش از کمبود نیروی انسانی دچار فقدان نرمافزار دانشی و پکیج مهارتهای زندگی برای دانشآموزان نیستیم (مواردی که دولت ملیتار وتمامیت خواه فعلی ما اجازه ورود و تغییر در آن را نمیدهد)؟
به هر حال ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا امر خیر در اکثر شئوناش سانتیمانتال، بدون پژوهش، و همچنین فاقد نگاه آیندهپژوهانه بماند.
پ.ن:
شخصا گربهها را بسیار دوست دارم. البته که آنها در وضعیت توسعه نامتوازن شهری ما بیتقصیرند و البتهتر عکس هم کمی تا قسمتی تزئینی است.
#کار_خیر
#کار_علمی
@yaser_arab57
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
Telegram
attach 📎
👍29❤2👏1
چشمان مست تو
محمدرضا شجریان
نماد ایران
یکی از سرمایههای مهم کشورها در فرآیند توسعه، «سرمایه نمادی» است. جهانیان، هر کشور را به سرمایههای نمادی آن کشور میشناسند. استاد محمدرضا شجریان، علاوه بر آنکه محتوای زیبای اشعار خاص فارسی را هنرمندانه در نهاد ایرانیان ثبت کرد، نامش تا همیشه نمادی جاودان برای ایران خواهد بود.
یادش گرامی
۱۷ مهر، سالروز درگذشت استاد شجریان
چه خوش صید دلم کردی، بنازم چشم مستت را
که کس آهوی وحشی را، از این خوشتر نمیگیرد
خدا را رحمی ای منعم، که درویش سر کویت
دری دیگر نمیداند، رهی دیگر نمیگیرد
بیا ای ساقی گلرخ، بیاور باده رنگین
که فکری در درون ما، از این بهتر نمیگیرد
میانِ گریه میخندم، که چون شمع اندر این مجلس
زبانِ آتشینم هست، لیکن در نمیگیرد
#خسرو_آواز_ایران
@mahoor_avaz_sheer
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
یکی از سرمایههای مهم کشورها در فرآیند توسعه، «سرمایه نمادی» است. جهانیان، هر کشور را به سرمایههای نمادی آن کشور میشناسند. استاد محمدرضا شجریان، علاوه بر آنکه محتوای زیبای اشعار خاص فارسی را هنرمندانه در نهاد ایرانیان ثبت کرد، نامش تا همیشه نمادی جاودان برای ایران خواهد بود.
یادش گرامی
۱۷ مهر، سالروز درگذشت استاد شجریان
چه خوش صید دلم کردی، بنازم چشم مستت را
که کس آهوی وحشی را، از این خوشتر نمیگیرد
خدا را رحمی ای منعم، که درویش سر کویت
دری دیگر نمیداند، رهی دیگر نمیگیرد
بیا ای ساقی گلرخ، بیاور باده رنگین
که فکری در درون ما، از این بهتر نمیگیرد
میانِ گریه میخندم، که چون شمع اندر این مجلس
زبانِ آتشینم هست، لیکن در نمیگیرد
#خسرو_آواز_ایران
@mahoor_avaz_sheer
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
❤31🕊9👍4👎1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این ما هستیم!
این ما هستیم که با عدم رعایت نکاتی ساده (مثل نریختن زباله در دریا و ساحل)، چنین تصاویر تلخی را خلق میکنیم.
ولی از انسان ناامید نمیشویم. چون باز هم این ما هستیم که جان طبیعت برایمان هنوز اهمیت دارد و با نجات سایر جانداران، چنین تصاویر زیبایی را خلق میکنیم.
ما انسانها برای تغییر لازم است گاهی تلخی و زیبایی رفتارهای خود را ببینیم.
#محیط_زیست
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
این ما هستیم که با عدم رعایت نکاتی ساده (مثل نریختن زباله در دریا و ساحل)، چنین تصاویر تلخی را خلق میکنیم.
ولی از انسان ناامید نمیشویم. چون باز هم این ما هستیم که جان طبیعت برایمان هنوز اهمیت دارد و با نجات سایر جانداران، چنین تصاویر زیبایی را خلق میکنیم.
ما انسانها برای تغییر لازم است گاهی تلخی و زیبایی رفتارهای خود را ببینیم.
#محیط_زیست
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
❤31👍16👏4🙏3😢1
لطفا ارزشش را داشته باش!
حدود ده سال پیش، از همهجا ناامید شده بودم و نمیتوانستم زندگیام را جمع کنم. دوره دانشگاه را تازه تمام کرده بودم و کار پیدا نمیکردم. پدرم بیمار بود. وضعیت اقتصادی به شدت دشواری داشتیم و صاحبخانه مهلتی را تعیین کرده بود تا خانه را تخلیه کنیم. هیچ چیز برای از دست دادن نداشتم.
روزی از دانشگاه تماس گرفتند و گفتند: «کتابی که امانت بردهای را باید برگردانی!» رفتم کتاب را تحویل دهم. در راه کتابخانه، توجهم به مکالمهی یکی از اساتید با شخصی دیگر جلب شد. از مکالمه فهمیدم که آن شخص، صاحب کارخانهای است که با رشتهی تحصیلی من مرتبط بود.
آرام پشت سرشان حرکت کردم. بلافاصله که از هم خداحافظی کردند، به سمت آن شخص رفتم. بیمقدمه به او گفتم: «لطفا کمکم کنید!» با آرامش در چشمانم خیره شد. تعجب نکرده بود. ظاهرا این نگاه برایش آشنا بود. با حوصله به حرفهایم گوش داد و در نهایت گفت: «از فردا بیا سر کار!»
فردای آن روز رفتم و در کارخانه مشغول به کار شدم. مشخص بود که به نیرویی احتیاج نداشت و صرفا به خاطر کمک به من، راضی شد سر کار بروم. مرا دید و گفت: «این فرصت در اختیار تو! امیدوارم بتوانی از آن استفاده کنی!» من از همان روز، بیوقفه کار کردم. چندبرابر بیشتر از آنچه از من انتظار داشتند، کار میکردم. آنچنان تلاش کردم که پس از ده سال، کارخانهی خودم را احداث کردم و اکنون با آن مرد بزرگ، پروژههای مشترک زیادی داریم.
دیروز پس از پایان یک جلسه به او گفتم: «بعید میدانم لطفی که به من کردید را هرگز بتوانم جبران کنم!» گفت: «میتوانی جبران کنی!» گفتم: «هر کاری که باشد حاضرم برای شما انجام دهم!» در پاسخ گفت: «برای من نیازی نیست کاری بکنی! برای جبران، دست هرکسی که شجاعانه از تو کمک خواست را بگیر!» این را گفت و رفت. در حالی که من عمیقا در حال لذت بردن از این پاسخ و فکر کردن به آن، میخکوب شده بودم، برگشت و گفت: «البته فراموش نکن که او نیز شایستهی این کمک باشد» پرسیدم: «چه کسی شایستهی کمک هست؟» گفت: «کسی که چندین برابر کمکی که تو به او میکنی، خودش به خودش کمک میکند»
سه درس مهمی که من از داستان زندگی خودم گرفتم:
درس اول: هر وقت که زمین خوردیم، کمک بخواهیم. در کتاب «پسرک، موش کور، روباه و اسب»، پسرک از اسب میپرسد: «شجاعانهترین حرفی که تا حالا زدی چه بوده است؟» اسب پاسخ میدهد: «کمک!»
درس دوم: وقتی از زمین بلند شدیم و شرایط بحرانی را پشت سر گذاشتیم، نقش ما تغییر میکند. این بار ما هستیم که باید به کسی که زمین خورده است کمک کنیم.
درس سوم (و شاید مهمترین درس): وقتی کمک گرفتیم، با تمام وجود برای بهبود وضع خودمان تلاش کنیم. یادمان باشد که اگر زمین خوردیم و کسی دستمان را گرفت، خود را روی شانهی او نیندازیم. ما هم تمام تلاشمان را بکنیم تا از زمین بلند شویم. آن کسی که به ما کمک میکند، خودش ممکن است در شرایط ایدهآلی قرار نداشته باشد. پس باید حواسمان باشد که به او آسیب نزنیم. برخی از ما وقتی کسی به کمک میآید، خود را کنار میکشیم، تمام مسئولیت زندگی خود را به او تحمیل میکنیم و او را از پا در میآوریم. درست است که ما انسانها نباید همدیگر را تنها بگذاریم، اما این را هم نباید فراموش کنیم که در هر شرایطی هم که باشیم، «هیچکس مسئول زندگی ما نیست!»
در فیلم بینظیرِ «نجات سرباز رایان»، افراد زیادی به خاطر «سرباز رایان» کشته میشوند تا او را نجات دهند. در پایان فیلم، فرمانده به «سرباز رایان» میگوید: «یادت باشه همیشه طوری زندگی کنی که ارزش کاری که برات انجام شد را داشته باشی!»
#کمک
#داستان_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
حدود ده سال پیش، از همهجا ناامید شده بودم و نمیتوانستم زندگیام را جمع کنم. دوره دانشگاه را تازه تمام کرده بودم و کار پیدا نمیکردم. پدرم بیمار بود. وضعیت اقتصادی به شدت دشواری داشتیم و صاحبخانه مهلتی را تعیین کرده بود تا خانه را تخلیه کنیم. هیچ چیز برای از دست دادن نداشتم.
روزی از دانشگاه تماس گرفتند و گفتند: «کتابی که امانت بردهای را باید برگردانی!» رفتم کتاب را تحویل دهم. در راه کتابخانه، توجهم به مکالمهی یکی از اساتید با شخصی دیگر جلب شد. از مکالمه فهمیدم که آن شخص، صاحب کارخانهای است که با رشتهی تحصیلی من مرتبط بود.
آرام پشت سرشان حرکت کردم. بلافاصله که از هم خداحافظی کردند، به سمت آن شخص رفتم. بیمقدمه به او گفتم: «لطفا کمکم کنید!» با آرامش در چشمانم خیره شد. تعجب نکرده بود. ظاهرا این نگاه برایش آشنا بود. با حوصله به حرفهایم گوش داد و در نهایت گفت: «از فردا بیا سر کار!»
فردای آن روز رفتم و در کارخانه مشغول به کار شدم. مشخص بود که به نیرویی احتیاج نداشت و صرفا به خاطر کمک به من، راضی شد سر کار بروم. مرا دید و گفت: «این فرصت در اختیار تو! امیدوارم بتوانی از آن استفاده کنی!» من از همان روز، بیوقفه کار کردم. چندبرابر بیشتر از آنچه از من انتظار داشتند، کار میکردم. آنچنان تلاش کردم که پس از ده سال، کارخانهی خودم را احداث کردم و اکنون با آن مرد بزرگ، پروژههای مشترک زیادی داریم.
دیروز پس از پایان یک جلسه به او گفتم: «بعید میدانم لطفی که به من کردید را هرگز بتوانم جبران کنم!» گفت: «میتوانی جبران کنی!» گفتم: «هر کاری که باشد حاضرم برای شما انجام دهم!» در پاسخ گفت: «برای من نیازی نیست کاری بکنی! برای جبران، دست هرکسی که شجاعانه از تو کمک خواست را بگیر!» این را گفت و رفت. در حالی که من عمیقا در حال لذت بردن از این پاسخ و فکر کردن به آن، میخکوب شده بودم، برگشت و گفت: «البته فراموش نکن که او نیز شایستهی این کمک باشد» پرسیدم: «چه کسی شایستهی کمک هست؟» گفت: «کسی که چندین برابر کمکی که تو به او میکنی، خودش به خودش کمک میکند»
سه درس مهمی که من از داستان زندگی خودم گرفتم:
درس اول: هر وقت که زمین خوردیم، کمک بخواهیم. در کتاب «پسرک، موش کور، روباه و اسب»، پسرک از اسب میپرسد: «شجاعانهترین حرفی که تا حالا زدی چه بوده است؟» اسب پاسخ میدهد: «کمک!»
درس دوم: وقتی از زمین بلند شدیم و شرایط بحرانی را پشت سر گذاشتیم، نقش ما تغییر میکند. این بار ما هستیم که باید به کسی که زمین خورده است کمک کنیم.
درس سوم (و شاید مهمترین درس): وقتی کمک گرفتیم، با تمام وجود برای بهبود وضع خودمان تلاش کنیم. یادمان باشد که اگر زمین خوردیم و کسی دستمان را گرفت، خود را روی شانهی او نیندازیم. ما هم تمام تلاشمان را بکنیم تا از زمین بلند شویم. آن کسی که به ما کمک میکند، خودش ممکن است در شرایط ایدهآلی قرار نداشته باشد. پس باید حواسمان باشد که به او آسیب نزنیم. برخی از ما وقتی کسی به کمک میآید، خود را کنار میکشیم، تمام مسئولیت زندگی خود را به او تحمیل میکنیم و او را از پا در میآوریم. درست است که ما انسانها نباید همدیگر را تنها بگذاریم، اما این را هم نباید فراموش کنیم که در هر شرایطی هم که باشیم، «هیچکس مسئول زندگی ما نیست!»
در فیلم بینظیرِ «نجات سرباز رایان»، افراد زیادی به خاطر «سرباز رایان» کشته میشوند تا او را نجات دهند. در پایان فیلم، فرمانده به «سرباز رایان» میگوید: «یادت باشه همیشه طوری زندگی کنی که ارزش کاری که برات انجام شد را داشته باشی!»
#کمک
#داستان_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👏90👍27❤17🕊1
فتواهای عاطفی
#احسان_عبدیپور🎤
🎧فایل صوتی ضمیمه شده است🎧
کماکان از خود میپرسم
کدام یک از زمین دورتر است؟
سیارهی مشتری؟
یا راهحل دو کشور؟
کدام به قلب من نزدیکتر است؟
سربازی از کشورم؟
یا شاعری از سرزمین دشمن؟
بدترین یادگار آلفرد نوبل چیست؟
دینامیت؟
یا جایزهاش؟
#صلح
#شعر
#غیاث_المدهون
زمان= ۲۷:۴۱
حجم= ۲۱ مگابایت
#آوای_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#احسان_عبدیپور🎤
🎧فایل صوتی ضمیمه شده است🎧
کماکان از خود میپرسم
کدام یک از زمین دورتر است؟
سیارهی مشتری؟
یا راهحل دو کشور؟
کدام به قلب من نزدیکتر است؟
سربازی از کشورم؟
یا شاعری از سرزمین دشمن؟
بدترین یادگار آلفرد نوبل چیست؟
دینامیت؟
یا جایزهاش؟
#صلح
#شعر
#غیاث_المدهون
زمان= ۲۷:۴۱
حجم= ۲۱ مگابایت
#آوای_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
Telegram
attach 📎
💔24👍13❤4👏1🙏1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مهاجرت به زبان ساده
#محمد_فاضلی
اگر ظرف و مظروف با هم بزرگ نشوند، مظروف، ظرف را ترک خواهد کرد. وقتی سه لیتر آب را در ظرفی با گنجایش دو لیتر بریزیم، یک لیتر سرریز میشود.
#مهاجرت
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#محمد_فاضلی
اگر ظرف و مظروف با هم بزرگ نشوند، مظروف، ظرف را ترک خواهد کرد. وقتی سه لیتر آب را در ظرفی با گنجایش دو لیتر بریزیم، یک لیتر سرریز میشود.
#مهاجرت
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍47❤6💔4👏3😭1
سندرم «عطش مجازات»
در حال رانندگی هستید. ماشین کناری به اشتباه انحراف به چپ می کند و شما را در موقعیت خطرناکی قرار میدهد. در چنین موقعیتی کار درست این است که شما بهترین تصمیم را در کمترین زمان بگیرید و به بهترین شکل ممکن این اتفاق را مدیریت کنید. اما معمولا چه اتفاقی میافتد؟
شما قبل از اینکه حادثه را به خوبی پشت سر گذاشته باشید، یعنی حین دست و پنجه زدن برای حل مشکل، با عصبانیت شروع به بوق زدن های ممتد و فریاد کشیدن بر سر راننده خاطی میکنید. بدون شک مهمترین کار در آن زمان این است که کسی آسیب و صدمه ای نبیند، ولی حس نیاز به تنبیه طرف مقابل به ما اجازه منطقی فکر کردن نمیدهد. در این گونه موارد تمام فکر و ذکر ما این است که اشتباه طرف مقابل را با شدیدترین درجه ممکن و در کمترین زمان مجازات کنیم؛ حتی اگر به قیمت سلامتی خود ما تمام شود.
مادری، فرزند کوچک خودش را به پارک برده است. در حین پیاده روی کودک به زمین میخورد و گریه میکند. مادر بدون در نظر گرفتن این نکته که طبیعت کودک در این سن و سال زمین خوردن و گریه کردن است، برای اینکه حس نیاز به مجازات خودش را ارضا کند، بلافاصله بدون هیچ تحلیلی شروع به فریاد زدن بر سر طفل کوچک میکند.
در حال گفتگو با کارمندتان هستید. او در حال توضیح دلیل کاهش عملکرد کاریاش میباشد. با توجه به اینکه شما میل شدید و فوری به تنبیه این کارمند دارید، در همان دقایق اولیه گفتگو به جمعبندی و نتیجه مورد نظر خودتان رسیدهاید و سایر توضیحات آن کارمند فایدهای برای او نخواهد داشت، چون شما از آن به بعد توجهی به دلایل شاید منطقی وی نخواهید کرد.
این مثالها و مثالهای بسیار زیاد دیگری که میتوان مطرح نمود، بیانگر این است که خیلی از ما انسانها در برابر اشتباهات افراد دیگر احساس نیاز شدید و فوری برای مجازات آنها داریم که به آن "سندرم عطش مجازات" گفته میشود.
بسیاری از روانشناسان معتقدند در کنار پاداش، بایستی از ابزار تنبیه نیز در زمان مناسب استفاده نمود. بهترین زمان تنبیه نیز فاصله کمی بعد از انجام کار اشتباه عنوان شده است تا تاثیر بیشتری در جلوگیری از بروز آن اشتباه در آینده داشته باشد. مفهوم عطش مجازات اما بسیار متفاوت است. در عطش مجازات ما به دنبال اصلاح رفتار فرد مقابل نیستیم، بلکه به دنبال ارضای حس نیاز خودمان به تنبیه و مجازات طرف مقابل هستیم.
#تصمیمگیری
@zistboommedia
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
در حال رانندگی هستید. ماشین کناری به اشتباه انحراف به چپ می کند و شما را در موقعیت خطرناکی قرار میدهد. در چنین موقعیتی کار درست این است که شما بهترین تصمیم را در کمترین زمان بگیرید و به بهترین شکل ممکن این اتفاق را مدیریت کنید. اما معمولا چه اتفاقی میافتد؟
شما قبل از اینکه حادثه را به خوبی پشت سر گذاشته باشید، یعنی حین دست و پنجه زدن برای حل مشکل، با عصبانیت شروع به بوق زدن های ممتد و فریاد کشیدن بر سر راننده خاطی میکنید. بدون شک مهمترین کار در آن زمان این است که کسی آسیب و صدمه ای نبیند، ولی حس نیاز به تنبیه طرف مقابل به ما اجازه منطقی فکر کردن نمیدهد. در این گونه موارد تمام فکر و ذکر ما این است که اشتباه طرف مقابل را با شدیدترین درجه ممکن و در کمترین زمان مجازات کنیم؛ حتی اگر به قیمت سلامتی خود ما تمام شود.
مادری، فرزند کوچک خودش را به پارک برده است. در حین پیاده روی کودک به زمین میخورد و گریه میکند. مادر بدون در نظر گرفتن این نکته که طبیعت کودک در این سن و سال زمین خوردن و گریه کردن است، برای اینکه حس نیاز به مجازات خودش را ارضا کند، بلافاصله بدون هیچ تحلیلی شروع به فریاد زدن بر سر طفل کوچک میکند.
در حال گفتگو با کارمندتان هستید. او در حال توضیح دلیل کاهش عملکرد کاریاش میباشد. با توجه به اینکه شما میل شدید و فوری به تنبیه این کارمند دارید، در همان دقایق اولیه گفتگو به جمعبندی و نتیجه مورد نظر خودتان رسیدهاید و سایر توضیحات آن کارمند فایدهای برای او نخواهد داشت، چون شما از آن به بعد توجهی به دلایل شاید منطقی وی نخواهید کرد.
این مثالها و مثالهای بسیار زیاد دیگری که میتوان مطرح نمود، بیانگر این است که خیلی از ما انسانها در برابر اشتباهات افراد دیگر احساس نیاز شدید و فوری برای مجازات آنها داریم که به آن "سندرم عطش مجازات" گفته میشود.
بسیاری از روانشناسان معتقدند در کنار پاداش، بایستی از ابزار تنبیه نیز در زمان مناسب استفاده نمود. بهترین زمان تنبیه نیز فاصله کمی بعد از انجام کار اشتباه عنوان شده است تا تاثیر بیشتری در جلوگیری از بروز آن اشتباه در آینده داشته باشد. مفهوم عطش مجازات اما بسیار متفاوت است. در عطش مجازات ما به دنبال اصلاح رفتار فرد مقابل نیستیم، بلکه به دنبال ارضای حس نیاز خودمان به تنبیه و مجازات طرف مقابل هستیم.
#تصمیمگیری
@zistboommedia
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍59🤔6❤5😁1