مدرسه توسعه
4.51K subscribers
103 photos
158 videos
1 file
234 links
همه، «یک زندگی بهتر داشتن» را می‌خواهند. تعداد بسیار کمی از ما به دنبال «یک انسان بهتر بودن» هستیم.
(آلن دوباتن)

ادمین
@EMdevelopment
Download Telegram
رنجی به نام معمولی بودن

#فردین_علیخواه🎤

🎧فایل صوتی ضمیمه شده است🎧

من یک فمینیست هستم/ شعر، کتاب و قهوه اصل ترک/ سفر، دورهمی‌های دوستانه و مکاشفه‌ی فردی/ نوشتن، ورزش و کافه/ طراحی داخلی، عکاسی و گاهی هم شعر/ می‌نویسم پس هستم/ عکاسی، طبیعت، طراحی/ مجسمه‌سازی، طراحی جواهر، عکاسی/ خیره به جهان می‌نگرم/

این‌ها ویژگی‌هایی است که برخی از کاربران شبکه‌های اجتماعی در توصیف خود آورده‌اند. هدف این نوشته، نه تحقیر، بلکه تحلیل این موضوع است.

زیمل، جامعه‌شناس آلمانی، یکی از ویژگی‌های زندگی در شهرهای بزرگ را فشار بر فرد برای رفتار عقلانی و حسابگرانه می‌دانست. درواقع شرایط زندگی در شهرهای بزرگ به‌گونه‌ای است که افراد چاره‌ای جز رفتار عقلانی ندارند. فرد به‌جای آنکه با قلب به جهان اطراف اش نگاه کند با سر (مغز) نگاه می‌کند. کیفیت در روابط اجتماعی تبدیل به کمیت می‌شود و این جریانِ آبی است که همه را همراه خود می‌برد.

به همین دلیل یکی از کارکردهای شهرهای بزرگ «یکسان‌سازی» است. ساکنان شهرها عمدتاً شبیه یکدیگرند. کمتر عاطفی و بیشتر حسابگرند. دیسیپلین (نظم و آداب) در همه‌جا حرف نخست را می‌زند. البته زیمل معتقد بود که افراد معمولاً در مقابل «قدرت یکسان‌ساز» شهرِ مدرن مقاومت می‌کنند. آن‌ها نمی‌گذارند تا «فردیتشان» زیر چرخ‌دنده‌های «یکسان‌ساز» شهر نابود شود.

به همین دلیل زیمل به بررسی «مد» در شهر پرداخت. او مد را یکی از شکل‌های مقاومت افراد در برابر قدرت یکسان‌ساز شهر می‌دانست. فرد با مد سعی می‌کند تا وجود متفاوت خود را در دل این شهر بزرگ حفظ کند.

در جهان مدرن، رنجی به نام «معمولی بودن» وجود دارد. افراد اصرار دارند تا بگویند که من شبیه آن دیگرانِ انبوه نیستم. من مانند مردم نیستم. من مانند مادر یا پدر سنتی‌ام نیستم. من چیزی دارم که مرا از دیگران متمایز می‌کند. شبکه‌های اجتماعی این رنج را پررنگ‌تر کرده‌اند. افراد باید در معرفی خودشان چیزی بنویسند. «فردیت» باید در صفحات شخصی برجسته باشد. من، خودم هستم و شخصیت متمایز خودم را دارم.

در ایران، نهادهای رسمی هم از منظری ایدئولوژیک تمام تلاش خود را برای «یکسان‌سازی» اعمال می‌نمایند. بنابراین، کاربران ایرانی، هم تلاش می‌کنند بگویند که من آدم متفاوتی هستم و هم اصرار دارند بگویند که من آنی نیستم که سیستم ایدئولوژیک تلاش می‌کند بسازد.

#معمولی_بودن

زمان= ۸:۴۳
حجم= ۳ مگابایت

#آوای_توسعه

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍323🍓1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در ستایش آنچه نمی‌دانیم!

#محمد_درویش

از چه چیز خورشید باید حیرت کرد؟

می‌گویند: خورشید، ستاره‌ی مشهور و بی‌رقیب منظومه‌ی ما در هر ثانیه همانقدر انرژی تولید می‌‌کند که بشریت در طول یک‌میلیون سال!

می‌گویم: اما حیرت‌انگیزتر آنکه تعداد ستاره‌هایی چون خورشید که تاکنون توسط بشر در جهان پیرامونی کشف شده، میلیاردها برابر بیشتر از مجموع ماسه‌های موجود در سواحل و مناطق بیابانی جهان است!

و بشر هر روز که می‌گذرد، بیشتر به حقارت ژرفای نادانی خویش پی می‌برد؛ چرا که تعداد ستاره‌ها در واقعیت، قابل مقایسه با آنچه تاکنون کشف شده‌اند، نیست!

عیار دانایی، در اشراف بیشتر به ژرفای نادانی محک می‌خورد!

#علم

@darvishnameh
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍353👏2🍓1
به خرس سفید فکر نکن!

آیا می‌توانید به مدت پنج دقیقه، به هیچ وجه درباره‌ی خرس سفید فکر نکنید؟


۲۸ سال پیش پروفسور دنیل واگنر، روان‌شناسی از دانشگاه هاروارد، برای نخستین بار این آزمایش را انجام داد و نتیجه شگفت‌انگیز بود.

او به شرکت‌کننده‌ها گفت پنج دقیقه اکیدا به خرس سفید فکر نکنند و اگر در این مدت فکر خرس، ناخواسته وارد ذهنشان شد، زنگی را به صدا درآورند! شرکت‌کننده‌ها چشم‌های‌ خود را بستند و همه سعی‌شان را کردند که هوش و حواس‌شان پی خرس سفید نرود، اما به طور متوسط در هر دقیقه، یک بار زنگ را به صدا درمی‌آوردند که یعنی خرس سفید راهی برای فتح ذهن‌شان پیدا کرده بود!

واگنر سپس به شرکت‌کنندگان در آزمایش گفت در پنج دقیقه‌ی دوم، مجازند به خرس سفید فکر کنند! آن‌وقت بود که زنگ، بارها و بارها در هر دقیقه به صدا درآمد که ثابت می‌کرد شرکت‌کننده‌ها دم‌ به‌دقیقه یاد خرس سفید می‌افتند و از خیالش رهایی نداشتند!

پروفسور آن‌ قدر از نتایج آزمایش ذوق کرد که با حاصل کارش یک مقاله علمی نوشت؛ مقاله‌ای که طرفداران زیادی پیدا کرد و گوشه‌ی دل خیلی از روان‌شناس‌های بزرگ دنیا نشست و حالا هنوز هم خیلی وقت‌ها در مشاوره‌ها به آن استناد می‌کنند!

واگنر در مقاله‌اش توضیح داد که تلاش برای اجتناب از فکر کردن به یک موضوع و سرکوبش در پنج دقیقه‌ی اول، باعث می‌شود بعدها بسیار بیشتر به آن فکر کنیم! نفرات بعدی هم همین آزمایش را با سوژه‌های فکر نکردنی دیگر تکرار کردند و نتیجه همان شد که واگنر می‌گفت، اما چرا آزمایش خرس سفید این همه محبوب دل روان‌شناس‌ها شده و سبک زندگی خیلی‌ها را در دنیا عوض کرده است؟

آیا تا به حال برایتان پیش آمده است که وقتی با مشکلی بزرگ مواجه می‌شوید، دوستی به شما بگوید: «فکرش را نکن»! یا خودتان تصمیم بگیرید به ماجرا فکر نکنید تا بعد؟
گاهی هم همین جمله‌ی «فعلا به آن فکر نکن» را، به عنوان توصیه‌ای برای دوستانی که با شما مشورت کرده‌اند به کار برده‌اید، چون وقتی مشکلشان را شنیده‌اید، احساس کرده‌اید فکر نکردن به موضوع تنها راه‌ خلاصی از آن است!

اما حالا واگنر به شما می‌گوید دست نگه دارید!این روش را کنار بگذارید! چون مشکلی که دائم سعی کنید به آن فکر نکنید یا تلاش می‌کنید نادیده‌اش بگیرید، همان خرس سفید یا فیل صورتی است که سرانجام شکارتان می‌کند!

گرچه امکان دارد در نخستین تلاش برای سرکوب افکار مربوط به آن موفق شوید و کمتر یادش بیفتید اما در آینده بیشتر و بیشتر اندیشه‌ی آن، شما را درگیر می‌کند! در حقیقت، تلاش برای فکر نکردن به یک مشکل به جای حل آن، مثل مرهمی سطحی است روی دملی چرکی که تا وقتی درمان نشود هر‌از گاه سر باز می‌کند!

راه چاره چیست؟ ما دقیقاً وقتی از فکر کردن به مشکلی اجتناب می‌کنیم که در ناخودآگاه، نگران‌مان می‌کند و از آن می ‌ترسیم! پس برای حل موضوع، ابتدا باید یاد بگیریم شجاعانه درباره‌ی مسئله بیندیشیم و سپس یا آن را همانگونه که هست بپذیریم و با آن کنار بیاییم یا به طور منطقی حلش کنیم.

@sokhanranihaa
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍344🍓4🙏3👏2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زندگی اینستاگرامی

فضای مجازی، ابزاری برای زندگی بهتر است.

ولی گاهی برای ما به هدفی برای نمایش یک زندگی بی‌نقص، ایده‌آل و خاص تبدیل می‌شود؛ چیزی که در دنیای واقعی وجود خارجی ندارد.

#فضای_مجازی
#معضل_اجتماعی

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍163💔3🙊1
فرزندان ما ناجیان ما نیستند!

اغلب می‌پنداریم فرزندی که خیلی به والدینش توجه دارد فرزندی نمونه و وفادار است. ولی چنین نیست. واقعیت این است که وقتی فرزندی همیشه نگران شماست یعنی خودش یک آسیب دیده‌ی واقعی است که مسئول آسیبش شمایید!

والد خوب، والدی است که ذهن فرزندش از او آسوده باشد و به فرزند، توانایی و قدرت آسوده فاصله گرفتن را بدهد.

وقتی فرزندتان از شما دور نمی‌شود، وقتی همیشه نگران شماست، وقتی تمام برنامه‌هایش  را با شما تنظیم می‌کند... نه نشانه‌ی وفاداری او، بلکه نشانه‌ی آسیب‌خوردگی اوست.

توجه کنید وقتی مرتب با فرزندتان صحبت می‌کنید و در گفتگوها گوشزد می‌کنید که در این زندگی، چقدر سختی و عذاب کشیده‌اید چقدر رنج دیده‌اید و….در واقع مرتب به فرزندتان القا می‌کنید که من قربانی این زندگی هستم و تو تنها چشم امید و ناجی من هستی. حالا او خودش را نجات دهنده شما تصور می‌کند و هیچ لحظه‌ای را برای نجات شما از دست نمی‌دهد، غافل از این‌که خودش تمام زندگیش را با نگرانی برای شما از دست می‌دهد.

در قبال رسیدگی و عشقی که به فرزندانمان می‌دهیم آنها را مدیون و بدهکار و ناامن نکنیم، به آنها کمک کنیم زندگی‌های مستقل و ذهن‌های آرام داشته باشند.

#فرزند

@sazotabiat
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍51💔75👏1
عاقبت ادامه وضع موجود چیست؟

#محمد_فاضلی

این مهم‌ترین پرسشی است که عموم ایرانیان، نخبگان و حکومت باید بر آن تمرکز کنند و برایش پاسخ داشته باشند.

تدوین راهبردهای بیرون رفتن به سمت بهبود، از دل پاسخ به این سؤال، حاصل می‌شود.

باید همگان را به تمرکز بر این سؤال، و دادن پاسخ‌های جزئی، دقیق و تحلیلی فراخواند. پاسخ‌های کلی، یک خطی، بدون عدد و رقم، بدون سناریونویسی و الهام گرفته از چیزی غیر از واقع‌بینی علمی، کلیات به‌دردنخور گمراه‌کننده است.

#دغدغه_ایران

@fazeli_mohammad
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍262
فرار از یک خودِ «منحصر به فرد»

چند سال پیش، کلاس موسیقی می‌رفتم و خیلی خوب پیشرفت کرده بودم. از آن لذت می‌بردم و کافی بود درس هر جلسه را دو یا سه روز تمرین کنم تا یک کار بی‌نقص به استادم تحویل دهم. اما الان مدت‌هاست که ساز خود را برای مدت طولانی کنار گذاشته‌ام.
 
وقتی استادم و اطرافیان، پیشرفت بسیار خوبم را دیدند، توقع خود را بالا بردند. به تمرین‌های سختی رسیده بودم که نیاز به فرصت زیاد داشت. اما آنها انتظار داشتند من تمرین‌ها را با همان سرعت همیشگی انجام دهم. در واقع، داشتم خیلی بالاتر از توانم تمرین می‌کردم. همزمان، از من درخواست شد که به بچه‌هایی با سطح پایین‌تر از خودم نیز درس بدهم، به آموزشگاه‌های دیگر بروم، صفحه‌ای در شبکه‌ی مجازی داشته باشم و از خودم ویدئو بگیرم و منتشر کنم. هر روز فشارها از جانب استاد و اطرافیان، بیشتر می‌شد؛ در حالی که من برای هیچکدام آمادگی نداشتم.
 
بعد از مدتی، خودم را با دیگران مقایسه می‌کردم؛ با کسانی که صفحه‌ای در اینستاگرام داشتند و حتی با کیفیتی پایین تر از مهارت من، تدریس می‌کردند. احساس کم بودن و عقب ماندن، دست و دلم را سرد کرد. کلاس‌ها به مرور کمتر شد. به هر بهانه‌ای تمرین را تعطیل می‌کردم و بالاخره نفهمیدم آخرین بار چه زمانی سازم را دست گرفتم.
 
در درس خواندن، کار کردن و ارتباط با سایر آدم‌ها، اسیر خواست دیگران بودم. می‌خواستم در همه چیز تأییدم کنند. در هر کاری که وارد شدم، به هر قیمتی آنقدر خودم را با دیگران مقایسه کردم که بهترین تلاش‌هایم نادیده گرفته شدند؛ آن هم توسط خودم.
 
همه‌ی ما موبایل داریم. هر کسی ممکن است حتی بدون آموزش دیدن و نظارت، هرچیزی را که بخواهد در شبکه های اجتماعی منتشر کند. ما نباید به سادگی آن را برای خود در زمینه‌های مختلف مانند موسیقی، امور هنری، رابطه، سبک زندگی و ... الگو و ملاک قرار دهیم.
 
هر کدام از ما یک وجود منحصر به فرد هستیم و فرمولی خاص برای زندگی خود داریم. پدر، مادر، خانواده، سطح اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، وضعیت روانی، جسمی، آرزوهایی که داریم و آسیب‌هایی که دیده‌ایم، هرگز شبیه به هم نبوده است. شاید درگیر مسائل مشابه باشیم، اما این به آن معنا نیست که لزوماً راهکار مشترک و مشابهی نیز برای این مسائل وجود دارد.
 
دو درس مهمی که من از ماجرای موسیقی گرفتم:

اول) برای حل کردن مشکلاتمان و پیشرفت کردنمان، به خودمان نگاه کنیم، نه به کسی که صرفاً در مسیر مشابه ما حرکت می‌کند.

دوم) برای هیچکس نسخه نپیچیم. با باز کردن بی‌هنگام پیله‌ها، فرصت پروانه شدن را از هم نگیریم و به حریم هم احترام بگذاریم. 

#احترام_به_تفاوت
#داستان_توسعه

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍489👏4
سر خاک جوانان
سهیلا خواجه
به احترام ایران

کانال «مدرسه توسعه» به مدت سه شب، سکوت می‌کند.

به احترام شما
به احترام توسعه
به احترام مدرسه
به احترام سواد
به احترام تخصص
به احترام قلم
به احترام درد
به احترام بغض
به احترام اشک
به احترام لبخند
به احترام امید
به احترام فریاد
به احترام سکوت
به احترام فردا
به احترام زن
به احترام زندگی
به احترام آزادی
به احترام آبادی
به احترام ایران...

سلیمونی که حکم باد می‌داد
خودش می‌دید که تختش می‌برد باد...

#ایران

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
67👍15💔8🙏2👏1😢1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خرد جمعی

دقت گروه، خیلی بیشتر از دقت فرد است.

نظر هر کدام از افراد یک جامعه ممکن است غلط باشد، اما میانگین نظرات همه‌ی افراد، بسیار نزدیک به واقعیت خواهد بود.

تعداد کمی از افراد هستند که در شناخت خود دچار خطاهای بسیار بزرگ می‌شوند. اما مهم نیست. اگر از تعداد کافی سوال پرسیده شود، اشتباهات یکدیگر را خنثی می‌کنند.

#خرد_جمعی
#دموکراسی

@nasiri1342238
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍453
بدترین کار دنیا

اگر به دنبال سنگ صبور می‌گردید، بهترین گزینه «شریک عاطفی» است. باید به حرف زدن با شریک عاطفی عادت کنیم و تمام تلاش خود را برای گفتگو انجام دهیم.

اگر به هر دلیلی درددل با شریک عاطفی میسر نیست، بهترین گزینه «دوست» است. باید در روابط خود با شریک عاطفی و دوست، گذشت و تحمل داشته باشیم تا بتوانیم گفتگو کنیم.

اگر به سراغ درددل با فرزند رفتیم، از اضطراب، افسردگی و رنج مداوم او در آینده‌ای نزدیک، تعجب نکنیم.

#فرزند

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
26👍8👏3😢1
شادی تقسیم‌ نشده، اندوه بزک شده است!

#برتولت_برشت

🎥 لطفاً ویدئوی پیوست را ببینید.

یکی از نوکیسه‌هایی که با دزدی از مردم، ثروتمند (سرقتمند) شده بود، این جمله را شنید که «شادی تقسیم‌نشده، اندوه بزک‌شده است!»

ایام عید بود و سرقتمند به همسرش گفت: «تا تو غذا را حاضر می‌کنی، من بروم بیرون و یک نفر را شاد کنم.» از خانه بیرون آمد و یک نفر را دید که تازه از معدن زغال‌سنگ بیرون آمده و غمگین به زمین خیره شده است. سرقتمند به او گفت: «چرا اینگونه نگاه می‌کنی؟ گل‌ها را ببین! آواز پرنده‌ها را گوش کن که چقدر زیباست!» کارگر معدن گفت: «من همین الان، آن پایین داشتم خفه می‌شدم. برو!»

سرقتمند به راه خود ادامه داد. به پیرزن غمگینی رسید. همان حرف‌ها را تکرار کرد و گفت: «مادر من می‌خواهم شادی‌ام را با تو تقسیم کنم.» پیرزن گفت: «پسرم در معدن خفه شد. نوه‌هایم سرما خورده‌اند و باید برایشان سوپ درست کنم. برو!».

سرقتمند به راهش ادامه داد و مردی را دید که عمیقا به فکر فرو رفته است. با خود گفت: «این را دیگر باید شاد کنم.» حرف‌هایش را برای او تکرار کرد. مرد متفکر گفت: «دارم فکر می‌کنم. برو!» سرقتمند پرسید: «به چه فکر می‌کنی؟» مرد متفکر گفت: «به اینکه چطور شد حق ما را دزدیدی؟ می‌دانی ما چه زمانی شاد می‌شویم؟ زمانی که تو نباشی!»

#شادی
#حسن_عشایری
#داستان_توسعه

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍38👏9😢31
زنده باد اشتباه!

#سروش_صحت

🎧فایل صوتی ضمیمه شده است🎧

در کتابخانه ملی مشغول نوشتن بودم. آقای مهندسی که در زمینه‌ی هوش مصنوعی فعالیت می‌کرد، آمد و پرسید: «چه می‌نویسی؟» گفتم: «فیلمنامه!» گفت: «زود بنویس! چون هوش مصنوعی دارد می‌آید و از تو خیلی بهتر خواهد نوشت.»

ابتدا ناراحت شدم. اما بعد فکر کردم که «جهان بدون اشتباه» برای ما آدم‌ها چگونه جهانی خواهد بود؟ هوش مصنوعی و تکنولوژی برای جاهایی که باید خطاها و اشتباه‌ها را کاهش دهیم خیلی خوب است.

ولی ما انسان‌ها با بعضی اشتباهات و نقطه‌ضعف‌هایمان، دوست‌داشتنی‌تر هستیم.

آیا هوش مصنوعی به ما خواهد گفت که از خودگذشتگی در یک رابطه تا کجا ارزشمند است؟

آیا برای انسان بدون اشتباه، مفاهیمی مثل گذشت و بخشش، معنی خواهد داشت؟

در فایل پیوست‌شده، چند داستان نقل شده است که نشان می‌دهد نقطه‌ضعف‌های انسانی چقدر می‌توانند معنادار باشند.

#اشتباه
#معمولی_بودن

زمان= ۶:۰۹
حجم= ۶ مگابایت

#آوای_توسعه

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍3311👏2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تمام ماجرا

هرچه ابعاد دقیق‌تری از واقعیت داشته باشیم، کمتر قضاوت می‌کنیم، از تحلیل‌های سطحی دور می‌شویم، تصمیم‌های درست‌تری می‌گیریم، نتایج بهتری حاصل می‌شود و جهان زیباتر خواهد شد.

#تصمیم‌گیری
#انیمیشن

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
31👍4😍2
امروز اول خلقت است!

#محسن_رنانی

امروز اول مهر است. و برای من از وقتی مطالعاتم را به سوی «کودکی و توسعه» برده‌ام، دیگر اولِ مهر، اولِ مهر نیست، اول خلقت است. همه چیز از اول مهر آغاز می‌شود. سرنوشت یک ملت، اقتدار یک ملت، رفاه یک ملت، دین یک ملت، دموکراسی یک ملت، آزادی یک ملت و عدالت یک ملت، از اول مهر آغاز می‌شود.

نظام آموزشی ما یک نظام مکانیکی فرسوده و زنگ زده است که هی پیچ و مهره‌هایش را روغن می‌زنیم بلکه چند گام دیگر دوام بیاورد. آن هم در عصری که نظام‌های آموزشی ارگانیک به پایان خود می‌رسند و عصر نظام‌های آموزشی کاتالیک فرا رسیده است.

آی معلم‌های عزیز، ما می‌دانیم که شما در این زنگ زدگی بی تقصیرید. شما هم در دام یک نظام تدبیر زنگ زده، گرفتار شدید و زنگ زدید، اما شما مراقب کودکان ما باشید. مبادا آنان زنگ بزنند. باور کنید مشق شب شیوه ای زنگ زده است، باور کنید املا مغز کودکان ما را زنگ زده می‌کند، باور کنید ارزیابی کودکان بر اساس نمره، سمی است که شخصیت کودکان ما را زنگ نمی‌زند بلکه متلاشی می‌کند، باور کنید رقابت‌هایی که بر سر نمره ایجاد می‌کنید از ترکش‌های جنگی مخرب‌تر است.

لطف کنید دیگر به کودکان ما درس ندهید. ما چهل سال است بخش اعظم جوانانمان را درس دادیم و به دانشگاه فرستادیم، اما همه چیز بدتر شد. تصادفات رانندگی‌مان بیشتر شد، ضایعات نان‌مان بیشتر شد، آلودگی‌ هوای‌‌مان بیشتر شد، شکاف طبقاتی‌مان بیشتر شد، پرونده‌های دادگستری‌مان بیشتر شد، تعداد زندانیان‌مان بیشتر شد و مهاجرت نخبگانمان بیشتر شد.

پس دیگر دست از درس دادن بردارید. آموزش کودکان ما ساده است. ما دیگر به دانشمند نیازی نداریم. ما اکنون دچار کمبود مفرط آدم‌های توانمند هستیم. پس لطفاً به کودکان ما فقط زندگی کردن را یاد بدهید. به آن‌ها گفت‌وگو کردن را، تخیل را، خلاقیت را، مدارا را، صبر را، گذشت را، دوستی با طبیعت را، دوست داشتن حیوان را، لذت بردن از برگ درخت را، دویدن و بازی کردن را، رقصیدن و شاد بودن را، از موسیقی لذت بردن را، آواز خواندن را، بوییدن گل را، سکوت کردن را، شنیدن و گوش دادن را، اعتماد کردن را، دوست داشتن را، راست گفتن را و راست بودن را بیاموزید.

باور کنید اگر بچه‌های ما ندانند که فلان سلسله پادشاهی کی آمد و کی رفت، و ندانند که حاصل ضرب ۱۱۴ در ۱۱۴ چه می شود، و ندانند که با پای چپ وارد دستشویی شوند یا با پای راست، هیچ چیزی از خلقت کم نمی‌شود؛ اما اگر آن‌ها زندگی کردن را و عشق ورزیدن را و عزت نفس را و تاب آوری را تمرین نکنند، زندگی شان خالیِ خالی خواهد بود و بعد برای پر کردن جای این خالی‌ها، خیلی به خودشان و دیگران و طبیعت خسارت خواهند زد.

لطفاً برای بچه‌های ما شعر بخوانید، به آن‌ها موسیقی بیاموزید، بگذارید با هم آواز بخوانند، اجازه بدهید همه با هم فقط یک نقاشی بکشند تا همکاری را بیاموزند، بگذارید وقتی خوابشان می آید بخوابند و وقتی مغزشان نمی‌کشد یاد نگیرند. لطفاً بچگی را از کودکان ما نگیرید. اجازه بدهید خودشان ایمان بیاورند، دین را در مغز آنان تزریق نکنید، فرصت ایمان آزادنه و آگاهانه را از آنان نگیرید، زبان‌شان را برای نقد آزاد بگذارید، آنان را از وحشت آنچه شما مقدس می‌پندارید به لکنت زبان نیندازید. بگذارید خودشان باشند و از اکنون نفاق را و ریا را در آن‌ها نهادینه نکنید.

اکنون که شما و ما و فرزندان ما همگی اسیر یک نظام آموزشی فرسوده هستیم، دستکم هوای هم را داشته باشیم، نداشته‌ها و تنگناها و غم‌ها و عقده‌های خود را به کلاس‌ها نبرید. ترا به خدا در کلاس‌های‌تان خدایی کنید نه ناخدایی. شاید خدا به شما و ما رحم کند و از این زندان‌ خودساخته رهایمان سازد.

#معلم
#کودک
#آموزش

@gahname_modir
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍6713👏4😢3
معمولیِ دوست‌داشتنی!

پسربچه گفت: «بعضی وقتا نگران اینم که همتون بفهمین من یه آدم معمولی‌ام.»

موش کور گفت: «دوست داشتن نیازی به این نداره که تو آدم خارق‌العاده‌ای باشی.»

از کتاب «پسرک، موش کور، روباه و اسب»
اثر «چارلی مکسی»

#معمولی_بودن

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍289🕊1
چه زمانی باید احساس را تابع عقل کرد؟

#مصطفی_ملکیان

شک نیست که احساسات، عموماً، آدمی را به عمل برمی‌انگیزند. به تعبیر روان‌شناسان، عمومِ احساسات کارکردِ انگیزشی (motivational) دارند. مثلاً انزجار یا خشم یا ترس، به شخصِ منزجر یا خشمگین یا ترسیده گویی امر می‌کند که: «کاری بکن!»

احساس، اگرچه القا می‌کند که دست به عمل بزنیم، اما نباید بگوید که دست به چه عملی بزنیم. ماهیّت و چندوچون عمل را باید به حکمِ عقلِ عملی وانهاد‌. یعنی ماهیّت و نوعِ عمل را باید از عقلِ عملی پرسید، نه از خودِ احساس.

به تعبیر دیگر، باید احساس را، از این جهت، تابع و منقادِ عقل عملی کرد و ضبط و مهارش را به دستِ عقلِ عملی سپرد. از این کار به «مدیریت عقلانیِ احساسات» تعبیر می‌کنیم.

عملی که می‌کنیم باید دو ویژگی داشته باشد:

اول) این‌که نسبت به همه‌ی اعمالِ جایگزینش و در قیاس با آن‌ها، بیشترین احتمال موفقیت را داشته باشد.

دوم) این‌که قواعد و احکام اخلاقی را نقض نکند و زیرِپا نگذارد.

#تصمیم‌گیری

@Mostafamalekian
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍32👏1
زیبایی یعنی تو!

🎥 لطفاً ویدئوی پیوست را ببینید.

پژوهشی در آمریکا نشان داد که ۹۰ درصد زنان، خود را «چاق و زشت» توصیف کرده‌اند. پژوهشی دیگر نشان می‌دهد که ۸۰ درصد از دخترها، چهره‌ای کاملا متفاوت از خود را در شبکه‌های مجازی نمایش می‌دهند؛ عکس‌ها و فیلم‌هایی ویرایش‌شده که با چهره‌ی واقعی آنها کاملا تفاوت دارد.

این پژوهش نشان می‌دهد که عزت نفس و حرمت نفس دخترها تحت فشار شبکه‌های اجتماعی، به شدت آسیب دیده است. آنها از نظر روانی تحت فشارهای بسیار شدیدی قرار دارند تا یک «تصویر بی‌نقص و کامل» از خود به نمایش بگذارند.

فشار شبکه‌های اجتماعی دارد به زنان آسیب می‌زند و آنها احساس می‌کنند که هرگز کافی نیستند. دوره‌ی کرونا نیز این وضعیت را تشدید کرد.

همچنان که چشم از زیبایی‌های واقعی اطرافمان برداشته‌ایم و زیبایی‌های غیرواقعی فضای مجازی را لایک می‌کنیم، به این هم فکر کنیم که شاید در حال افزودن رنجی بی‌رحمانه‌ به عزیزانمان هستیم که سزاوارش نیستند. 

زیبایی، یک مفهوم ذهنی است. فرهنگ بیمار، افراد سودجو، شرکت‌های بزرگ و البته خطاهای شناختی در ذهن خود ما، به آن عینیت می‌بخشند. به قول حسین پناهی: «درک زیبایی، درک زیباست!» یعنی کسی زیبایی را درک خواهد کرد که درک زیبا داشته باشد. وگرنه زیبایی به چیزی بیرون از ذهن ما تعلق ندارد.

زیبایی، استاندارد ندارد. استاندارد، یعنی همه باید شبیه به هم شوند. در حالی که زیبایی در تفاوت‌هاست. نگذاریم استاندارد زیبایی را فضای مجازی برایمان تعیین کند. اجازه ندهیم چیزی برای ما زیبا تعریف شود که در ذهن ما زیبا نیست؛ که این خود، بدترین نوع بردگیست!

بیایید زیبایی واقعی را جشن بگیریم و مدام به عزیزانمان این حس واقعی را منتقل کنیم که همسرم! دخترم! دوستم! مادرم! خواهرم! و ... تو همانگونه که هستی، زیبایی و من تو را همانطور که هستی، دوستت دارم. تو هرطور که باشی، همانگونه زیباست. زیبایی یعنی تو!

#زن
#زیبایی

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍32👏86😢3🕊3😡2😐1
چرا این همه از معمولی بودن بیزار شده‌ایم؟

#جاش_کوهن

بیست سال پیش که استاد جوانی بودم، کلاسی داشتم دربارۀ ادبیات قرن نوزدهم آمریکا. بااینکه خودم آن درس را خیلی دوست داشتم، دانشجویانم چندان شیفته‌اش نبودند. بیشترشان همین‌که چند صفحه‌ای از موبی دیک یا جستارهای رالف والدو امرسون می‌خواندند خسته می‌شدند، بعد ساکت در بحث‌های کلاسی کز می‌کردند و خداخدا می‌کردند صدایشان نکنم.

اما روی فرق داشت. بی‌اندازه اهل کتاب بود و با جدیتی آتشین دربارۀ متون کلاس بحث می‌کرد، و همکلاسی‌هایش با ترکیبی از گیجی و حیرتی توأم با تحسین نگاهش می‌کردند. در پایان ترم، بیشتر دانشجویان مقاله‌های معمولی و قابل‌قبولی تحویل دادند اما روی، دو روز قبل از پایان مهلت تحویل مقاله، به دفترم آمد و خواهش کرد که وقت بیشتری به او بدهم.

به او توضیح دادم که نمی‌توانم بدون گواهی پزشک به او مهلت اضافی بدهم و اگر کارش را دیر تحویل دهد نمره‌اش کم می‌شود. مجبورش کردم برود خانه و مقاله‌اش را بنویسد. قبلاً نشان داده بود که کلی چیز جالب برای گفتن دارد.

روی گفت درحقیقت مقاله را نوشته است. پرسیدم پس چرا تحویلش نداده است؟ با ناراحتی چهره در هم کشید و جواب داد «چون افتضاح است». او التماس کرد چند روز دیگر به او فرصت بدهم و من اصرار داشتم که این کار در حیطۀ اختیار من نیست.

مقالۀ او یک روز دیرتر به دستم رسید. بااینکه پنج نمره از او کم شد، باز هم نمرۀ بالایی گرفت.

روی در باقی مدت تحصیلش نیز همچنان کارهایش را دیر تحویل می‌داد و با همۀ این‌ها آن سال، با اختلاف زیادی از بقیه، دانشجوی نمونه می‌شد. سال بعد در دورۀ کارشناسی ارشدی ثبت‌نام کرد که هدایتش به عهدۀ من بود. کار او از قبل هم خیره‌کننده‌تر و تأخیرهایش در تحویل تکالیف طولانی‌تر شده بود. وقتی یک هفته قبل از اتمام مهلت پایان‌نامۀ نهایی‌اش به دیدن من آمد، رد قرمزی را روی پیشانی‌اش دیدم. با احتیاط از او پرسیدم که حالش خوب است یا نه.

با تندی و شتاب گفت «خوبم، وقتی اضطراب دارم با دستم محکم روی پیشانی‌ام می‌کشم، همین». متوجه شدم که ناخن‌هایش را تا ته جویده و نوک انگشت‌هایش قرمز و متورم شده بود.

روی را به دفتر مشاورۀ دانشجویان فرستادم. در ابتدا زیر بار نمی‌رفت، اما خیلی زود متوجه شد که شرکت در آن جلسات می‌تواند مؤیدی بر درخواست‌هایش برای تمدید مهلت باشد. از مهلت رسمی‌اش در ماه سپتامبر گذشته بود، اما مشاور روی به او کمک کرد که مهلتش را تا ژانویۀ سال بعد تمدید کند.

درست کمی پیش از کریسمس، روی به دیدنم آمد، درحالی‌که ژولیده و نامرتب بود و با نگاهی بی‌حالت به نقطه‌ای نه‌چندان دور زل زده بود. گفت که هیچ امکان ندارد پایان‌نامه‌اش به‌موقع تمام شود. تا آن موقع دیگر هنر اعتراض ملایم را یاد گرفته بودم، به او تذکر دادم که این فقط پایان‌نامۀ ارشد اوست، نه ثمرۀ تمام عمرش. پس نیازی نیست کامل و بی‌نقص باشد.

با خندۀ بی‌روحی گفت «باور کنید یک دنیا با کامل‌بودن فاصله دارد، حتی با آن در یک کهکشان هم نیست». حدس زدم که باید پایان‌نامه را نوشته باشد، که تأیید کرد همین‌طور است. بعد اضافه کرد «حتی خواندنش را هم تمام کردم و دیدم چاره‌ای جز پاک‌کردنش ندارم». با دهان باز از او پرسیدم آیا از پایان‌نامه کپی گرفته یا نه.

نگرفته بود. چیزی حدود بیست‌هزار کلمه را پاک کرده بود. به من گفت «بیشتر از این‌ها برایتان احترام قائلم که یک چنین چیزی تحویلتان بدهم».

این آخرین باری بود که روی را دیدم. تا یک‌سال‌ونیم بعد، به‌خاطر اضطراب همیشگی‌اش، بارها و بارها مهلتش را تمدید کرده بودند. وقتی مهلت آخرین تمدید هم گذشت، نه پایان‌نامه‌ای تحویل داد، نه بهانه‌ای آورد. به او پیام دادم و خواستم اگر نسخۀ اولیه‌ای از کارش دارد نشانم بدهد. جواب داد «شرمنده، نمی‌خواهم به شما تحمیلش کنم». بعد از آن دیگری خبری از او نشنیدم.

#معمولی_بودن
#داستان_توسعه

@Sigmund_freudd1939
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍345😢4🙏2😐1
اقتصاد عرفان

#محسن_رنانی

🎧فایل صوتی ضمیمه شده است🎧

در شرایط نااطمینانی و پر از ابهام چه باید کرد؟

مرد خردمند هنرپیشه را، عمر دو بایست در این روزگار
تا به یکی تجربه آموختن، با دگری تجربه بردن به کار

استاد رنانی، در جلسه‌ای تحت عنوان «اقتصاد عرفان»، نکاتی را مطرح کرده‌اند که شاید چند بار باید زیست تا به آنها پی برد. فایل پیوست کمی طولانی (دو ساعت) است، اما اگر فرصت داشتید شنیدن آن بسیار ارزشمند است.

هرچند، مخاطب این جلسه، کارآفرینان و سهام‌داران بوده‌اند، اما هر ثانیه از آن برای هر انسانی در هر شرایطی کاربرد دارد. در این فایل، نکاتی بسیار ارزشمند در باب چگونگی زیستن و تعیین اهداف در مقاطع مختلف سنی مطرح می‌شود که بر مبنای آن می‌توان زیست معنادار را با عمق جان درک و در زندگی جاری کرد.

ارائه‌ی دلنشین استاد رنانی، لذت شنیدن این مطالب عالی را دوچندان کرده است.

#معنای_زندگی

زمان= ۲:۰۰:۲۳
حجم= ۲۹ مگابایت

#آوای_توسعه

@Renani_Mohsen
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
😍9👍84🙏3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تسلط تکنولوژی بر انسان

می‌گویند عصری خواهد آمد که تکنولوژی بر انسان، مسلط می‌شود. شاید در ذهن ما این دوره با فرمانرواهای ماشینی و ربات‌ها تصور شود. اما اینگونه نیست. ما مدت‌هاست که در عصر «تسلط تکنولوژی بر انسان» زندگی می‌کنیم.

آنجا که تکنولوژی به جای ابزار، به هدف ما تبدیل شد، بر ما تسلط یافت.

#تکنولوژی
#معضل_اجتماعی

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍21😢6
تلاش کنیم حواسمان را پرت کنیم!

#مجتبی_لشکربلوکی

مقدمه:
روان‌شناسان و عصب‌پژوهان به یک یافته عجیب رسیده اند: آن‌ها می‌گویند، وقت تلف‌کردن می‌تواند کمک کند انسان مسایل را بهتر حل کند و خلاق‌تر شود. فعالیت‌های بی‌معنایی مثل تماشای فیلم چند گربه در یوتیوب شاید کمک کنند مساله‌های ریاضی را حل کنید!

بررسی یافته‌های چند پژوهش :
روان‌شناسی در دانشگاه ردبوند هلند دریافت افرادی که وظیفه دارند تصمیمی پیچیده بگیرند، وقتی پیش از تصمیم‌گیری، فضایی برایشان فراهم می شود که حواس شان را ‌پرت کنند عملکرد بهتری دارند!

روان‌پژوهان دیگری با تصویرسازی مغز دریافتند که تفکر ناخودآگاه و تفکر خودآگاه مدام اطلاعات از پیش ثبت‌شده را پردازش می‌کنند که به تصمیم‌گیری ناخودآگاه می‌انجامد و در زمان نیاز می‌توان آنرا به تفکر خودآگاه فراخواند. به زبان ساده تر این یعنی ما قادریم در ظاهر به چیزی (فیلم گربه) توجه کنیم و همزمان چیز دیگری (مسايل پیچیدۀ ریاضی) را واکاوی کنیم.

پژوهشگری در دانشگاه ملبورن استرالیا دریافت بازدهیِ افرادی که به «گشت‌ و گذار اینترنتی در اوقات فراغت» می‌پردازند، حدود ۹ درصد بیش از دیگران است.


تجویز راهبردی:
آزاد کردن ذهن و فاصله گرفتن از موضوع کمک می‌کند که فرصت دهیم بخش ناخودآگاه مساله مان را پردازش کند و در نتیجه باعث افزایش توان فکری ما شود. اما آیا هر کار حواس پرت کنی، خوب است؟ در این زمینه ۴ توصیه بسیار مهم است:

✔️ چیزی را برای حواس‌پرتی خود انتخاب کنید که کاملاً دور از موضوعی باشد که می‌خواهید ناخودآگاه آن را پردازش کنید. مثلا اگر می خواهید در مورد انتخاب ماشین فکر کنید به مجلات ماشین و یا مسابقات رالی نپردازید.

✔️ به امور آزاد یا حواس پرت کن عادت نکنید. حواس پرتی باید یک بخش کوتاه از روز شما باشد نه اینکه کلاً در حال گشت و گذار آزاد باشید و حالا بخواهید دو دقیقه هم کار کنید.

✔️ به مواردی بپردازید که کمک می‌کنند دربارۀ آینده بیندیشید یا حس جست‌وجوگری را در شما بیدار می‌کنند.

✔️ در طول زمان میزان خلاقیت و موفقیت خود را در نظر بگیرید و ببینید چه اموری بیشترین تاثیر مثبت را در شما دارند؟ آشپزی، مطالعه، فیلم دیدن و یا... بدین صورت می توانید به اموری بپردازید که بیشترین تأثیر را دارند.

نتیجه گیری:
می‌‌توانیم از این به بعد بجای اینکه تلاش کنیم حواس مان جمع باشد، تلاش کنیم حواس مان پرت باشد البته به شیوه ای هوشمندانه و کاملا هدف دار!

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍292