مدرسه توسعه
4.51K subscribers
103 photos
158 videos
1 file
234 links
همه، «یک زندگی بهتر داشتن» را می‌خواهند. تعداد بسیار کمی از ما به دنبال «یک انسان بهتر بودن» هستیم.
(آلن دوباتن)

ادمین
@EMdevelopment
Download Telegram
تنهایی، مطلق نیست...

ما به تنهایی محکومیم؟

از نظر برنه براون (نویسنده‌ی آمریکایی)، تنهایی حاصل میل شدید انسان‌ها به شباهت‌ها است. بنا به اعتقاد او، به تناسبی که ما تفاوت‌های دیگران با خودمان را تحمل نمی‌کنیم، آنها را از دایره‌ی دوستی خارج می‌کنیم و بالاخره روزی می‌رسد که فقط خودمان در آن دایره می‌مانیم؛ چون هر انسان فقط خودش می‌تواند کاملا شبیه به خودش باشد.

چارلز بوکوفسکی، تنهایی را ناشی از مطلق دانستن مفهوم آزادی می‌داند. او می‌گوید حالتی از زندگی خود را تصور کنید که در آن شما هر ساعتی که دلتان بخواهد بیدار می‌شوید، با هرکسی به هرجایی که دلتان می‌خواهد می‌روید، هر زمان که بخواهید برمی‌گردید و هر کاری که دوست دارید انجام می‌دهید و هیچ محدودیتی ندارید. نام این حالت را چه می‌گذارید؟ آزادی یا تنهایی؟

تنهایی، محصول نگاه مطلق به سایر پدیده‌هاست. برای تنها نبودن، باید مفاهیم را به طور نسبی تعریف کرد. درست است که ما شباهت‌ها را دوست داریم، اما اگر تفاوت‌ها را نپذیریم، در جهان تفاوت‌ها باید تنها باشیم. کنار دیگران بودن، حتما برای ما محدودیت‌هایی ایجاد می‌کند. اگر محدودیت‌ها را مدیریت کنیم به آزادی می‌رسیم و اگر آنها را حذف کنیم، به تنهایی!

جالب است که خود تنهایی نیز مفهومی نسبی است. اگر بخواهیم برای همیشه به طور مطلق تنها باشیم یا برای همیشه به طور مطلق از تنهایی فرار کنیم، باز هم مفهوم تنهایی را نفهمیده‌ایم. ما گاهی به تنهایی نیاز داریم و گاهی باید از آن دوری کنیم. مدیریت تنهایی نیز نسبی است. بخشی از تنهایی به ما تحمیل می‌شود و در کنترل ما نیست. اما بخشی از آن، در کنترل ماست و می‌توانیم با نگاه درست و نسبی به ماهیت پدیده‌ها، آن را مدیریت کنیم. 

#رابطه

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍325👏2👎1
با مادر چه بد میکنی؟

#محمدباقر_بهاردار

سال‌ها قبل در کتاب‌های ابتدایی، مادری به فرزندش که با او بد رفتاری می‌کرد می‌گفت:

مگر خردی فراموش کردی؟

و دیدم که افرادی با مادرشان، مادر همه‌ی مادرها چقدر جفا می‌کنند! همه‌چیزمان از طبیعت است؛ هوای پاک، آب، غذا و سلامتمان.

به دامان طبیعت می‌روی و از همه چیزش لذت می‌بری. سپاسگزاریت این است؟ درختش را می‌بُری، ذغال می‌کنی و آنچه جا می‌گذاری محلی سوخته و مقداری زباله است.

هیچ فکر کرده‌ای اگر فردایی، خواستی باز از طبیعت لذت ببری و یا همین لذت را فرزندانت تجربه کنند، چه برایشان گذاشته‌ای؟ زباله؟

طبیعت خشک منطقه‌ی ما بسیار آسیب‌پذیر است و جبران اشتباهات، بسیار دشوار. قدرش را بدانیم. تخریبش نکنیم.

#محیط_زیست

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
😢32👍172
مغالطه‌ی احترام به عقاید دیگران

آیا در هر شرایطی باید به عقاید دیگران احترام گذاشت؟

من نسبت به عقیده‌ی شما می‌توانم بی‌تفاوت باشم، اگر عقیده‌ی شما هیچ تأثیری در زندگی من نگذارد و مرا از حقی محروم نکند. اگر همسایه‌ی من به پانزده خدا باور داشته باشد، ولی این باور او باعث نمی‌شود زباله‌هایش را جلوی خانه‌ی من بریزد و مزاحمت صوتی و روانی برای من ایجاد کند، من به عقیده‌ی او درباره‌ی خدایان احترام می‌گذارم؛ یعنی به آن اهمیتی نمی‌دهم.

ولی اگر عقاید دیگری بر زندگی من اثر بگذارد، دیگر احترام بی‌معناست. من باید به آن عقیده اهمیت بدهم. باید با شما وارد گفت‌وگو شوم. اگر اهل گفت‌وگو نیستید باید برای کاهش تأثیر عقاید شما بر زندگی خودم، دست به اقدام عملی و عقلانی بزنم. باید بتوانم از تحمیل عقاید شما بر زندگی خودم پیشگیری کنم.

این سخن درباره‌ی جمله‌ی «عقاید مردم محترم است» هم صادق است. عقاید مردم محترم نیست، اگر زندگی خصوصی و حقوق اساسی دیگران را نقض کند.

@zistboommedia
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍57👏41
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مسئول خوشبختی!

آسیبِ روابط از جایی آغاز می‌شود که ما شریک عاطفی یا دوست یا اعضای خانواده‌ی خود را مسئول خوشبختی خود بدانیم. در دنیای واقعی، کسی قادر نیست چنین مسئولیتی را به مدت طولانی بپذیرد.

بهترین و واقعی‌ترین شکل یک رابطه آن است که به جای وابستگی، سرشار از رفاقت، صمیمیت و احترام باشد.

#رابطه

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👏27👍93
سفسطه‌ی جهان عادل
 
در دبیرستان، معلمی داشتیم که به طور تصادفی نمره می‌داد. نمره‌ها بدون تصحیح برگه‌های امتحانی، وارد کارنامه شدند. به مدیر اعتراض کردیم و او هم به تصمیم معلم احترام گذاشت. سراغ معلم رفتیم و با عصبانیت گفتیم: «این نمره‌ها غیرمنصفانه است!» او با خونسردی پاسخ داد: «زندگی غیرمنصفانه است! به نفع شماست که هرچه سریع‌تر این اصل را بپذیرید.» آن روز می‌خواستیم گردن او را بشکنیم. اما الان که نگاه می‌کنم، این یکی از مهمترین درس‌هایی بود که در کل دوران دبیرستان آموختم.
 
میل ما به عدالت، بسیار شدید است و به سختی می‌توانیم بی‌عدالتی را تحمل کنیم. همواره در گوشه‌ی قلب هر انسانی این امید وجود دارد که بالاخره روزی عدالت در جهان برپا خواهد شد. انسان‌ها به طور عمده باور دارند که دنیا ذاتا عادل است و اعمال نیک و بد، بالاخره روزی پاداش و سزای درخور خواهند یافت.
 
متأسفانه اینطور نیست. جهان هرگز عادل نیست. اگر با این حقیقت تلخ روبرو شویم و آن را بپذیریم، زندگی بهتری خواهیم داشت. این به آن معنا نیست که برای عدالت تلاش نکنیم؛ بلکه به آن معناست که نباید زندگی خود را معطل سفسطه‌ی جهان عادل کنیم. بالغانه بپذیریم که جهان ما عادل نیست و زندگی خود را با پذیرش این واقعیت، پیش ببریم.
 
از کتاب «هنر خوب زندگی کردن»
اثر «رولف دوبلی»

#عدالت
#پذیرش
#داستان_توسعه

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍39👎3🤷‍♂2👏2💔1
معنی عزت نفس
 
#مصطفی_ملکیان🎤

🎧فایل صوتی ضمیمه شده است🎧

معنی ساده‌ی عزت نفس آن است که انسان پیش خودش عزیز باشد.

اگر من حداقل یکی از سه ویژگی زیر را داشته باشم، عزت نفس خواهم داشت:
 
۱) به طور جدی خواستار آن باشم که دیگران حقوق مرا محترم بشمارند.
مگر کسی هم هست که این را نخواهد؟ بله! بسیاری از ما در عمل، دیگران را به رعایت نکردن حقوقمان دعوت می‌کنیم. مثلاً اگر من یک شوخی را دوست ندارم، به شخصی که با من آن شوخی را کرده است لبخند می‌زنم و حتی به او می‌گویم چقدر آدم بامزه‌ای است. در واقع، با این کار به او می‌گویم که این پنجره برای ورود به حریم من باز است.
 
۲) معتقدم که می‌توانم از آنچه که هستم بهتر بشوم.
اگر این مورد را بپذیرم، در واقع دو فرض را پذیرفته‌ام. اول اینکه پذیرفته‌ام که وضع من، بهترین نیست و نقص‌هایی در من وجود دارند و دوم اینکه آنقدر حقیر نیستم که نتوانم وضعم را بهبود دهم و به سمت وضعیت مطلوب حرکت کنم.
 
۳) معتقدم که «حق دارم» و «وظیفه دارم» که به خودم تکیه کنم.
به عبارت دیگر، «می‌توانم» و «باید» به خودم تکیه کنم. من فقط وقتی می‌توانم به خودم تکیه کنم که برای خود، عقلانیت و آزادی قائل باشم. به وسیله‌ی عقلانیت، درست و غلط و مصلحت خویش را تشخیص می‌دهم و همچنین، آزادی دارم که به تشخیص خود عمل کنم. برای تکیه بر خود، باید اهداف، ابزارهای رسیدن به اهداف، برنامه‌ریزی و توان من عقلانی باشد.
 
واضح است که ما نیازهای فراوانی به انسان‌های غیر از خودمان داریم، اما به آنها تکیه نمی‌کنیم، بلکه با آنها «داد و ستد» داریم. تکیه با داد و ستد دو تفاوت مهم دارد. اول اینکه، وقتی ما تکیه می‌کنیم، فقط گیرنده هستیم. اما در داد و ستد، ما هم گیرنده و هم دهنده هستیم. دوم اینکه، در داد و ستد، ابزار جابه‌جا می‌شوند (مثلاً در ازای گرفتن کالا، پول می‌دهیم). اما در تکیه، داد و ستد در ناحیه‌ی هدف انجام می‌شود (مثلاً از کسی درس فیزیک یاد می‌گیریم و او در ازای آن از ما بخواهد نماز بخوانیم یا به پدر و مادرمان احترام بگذاریم).

#عزت_نفس

زمان= ۳۴:۵۳
حجم= ۲۶ مگابایت

#آوای_توسعه

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍273👎1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
انسان هستم، یک معتاد!

اعتیاد یک بیماری است و ما بدون هیچ مقاومتی باید بپذیریم که معتاد شده‌ایم. زن و مرد و کودک و پیر و جوان، همه دچاریم. ما یک جهانِ معتادیم. انسان، معتاد شده است. بیایید مقایسه کنیم:

✔️ به تعداد دفعاتی که ما گوشی‌هایمان را از جیبمان در می‌آوریم، کدام فرد سیگاری پاکت سیگارش را از جیبش بیرون می‌آورد؟

✔️ کدام ماده‌ی مخدر به اندازه‌ی موبایل ما را به دنیای دیگر می‌برد؟

✔️ کدام معتاد با نداشتن مواد مخدر، بیشتر از هنگامی که گوشیمان کنارمان نیست، خشمگین و پرخاشگر می‌شود؟

بر هرکه بنگری به همین درد مبتلاست!

قبول کنیم که معتاد شده‌ایم. باید فکری کنیم. پیش از آنکه لبخندها، کودکی‌ها، اشک‌ها، آغوش‌ها، کنار هم بودن‌ها، دوستی‌ها، خاطره‌ها و زیبایی‌های بیشتری را از دست بدهیم، باید فکری کنیم.

#فضای_مجازی
#معضل_اجتماعی

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍277😢4👏2🕊2
دروغ «خشکسالی سی ساله»

#کاوه_مدنی

«ایران وارد یک دوره خشکسالی ۳۰ ساله شده»!

همان‌طور که سال‌ها تکرار کرده‌ام، موضوع خشکسالی سی ساله  از لحاظ علمی و تخصصی مردود است. یک زمانی کسانی این دروغ عجیب را به ناسا نسبت می‌دادند!

حتی اگر بپذیریم که در بیست سال گذشته دچار خشکسالی بوده‌ایم (که در این نقطه از تاریخ ادعایی غیر علمی‌ست)، هیچ عالم و متخصصی نمی‌تواند به شما بگوید که این دوره فقط سی سال طول می‌کشد و ده سال دیگر پایان می‌یابد.

کشور ما دچار ورشکستگی آبی‌ست. چه ببارد، چه نبارد، ما آب کم می‌آوریم. چرا؟ چون خرجمان (مصرف آب) بیشتر از دخلمان (میزان آب تجدید پذیر) است. وقتی کم می‌آوریم از پس‌اتدازمان (آب زیرزمینی) می‌خوریم.

چگونه می‌توان آثار گسترده ورشکستگی آبی (سدهای خالی، تالاب‌های خشک، رود‌های بی‌رمق، افت شدید آب‌های زیرزمینی، فرونشست، گرد و غبار، بیابان‌زایی، آتش سوزی و مرگ جانداران) را ندید؟

اما با کمال تعجب برخی هنوز این مشکلات را موقت دانسته و منتظر معجزه و سخاوت ابرهای آسمانند. تا زمانی که همه‌ی مشکلات بخش آب را بر گردن خشکسالی و تغییر اقلیم و دشمن و نفوذی و جاسوس و ابردزد بیفتد، فقط و فقط فرصت‌سوزی می‌شود و هزینه‌ی تغییر بالا می‌رود. متاسفانه طبیعت برای انسان صبر نخواهد کرد تا عقلش سر جایش بیاید. هر چه جلوتر برویم، خساراتی که به محیط زیست می‌زنیم، جبران‌ناپذیرتر خواهند شد!

کشور ما به طور ذاتی کم آب است اما فقر آبی ندارد.  همین حالا هم می‌توان این وضعیت را پایان بخشید. با آب کمتر، محصول بیشتر و بهتر تولید کرد و وضعیت محیط زیست را بهبود بخشید. اما تاجر ورشکسته، قبل از دادن وعده‌ی دیگری به طلبکاران باید بپذیرد که شکست خورده است، روش تجارتش جوابگو نیست و هرچه بیشتر دست و پا برند، بیشتر در باتلاقی که خود ساخته، فرو می‌رود.

#ورشکستگی_آبی

@KavehMadani
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍50👏8
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مهارت پذیرش غم

غم و پذیرش، کنار هم دوام نمی‌آورند. جنگیدن، همیشه تنها راهکار نیست. پذیرش یکی از مهارت‌های بسیار مهم زندگی است. همانگونه که مولانا می‌گوید:

جمله‌ی بی‌قراریت از طلب قرار توست
طالب بی‌قرار شو تا که قرار آیدت...


#پذیرش

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍216👏2
داستان علم

#یوال_نوح_هراری

مبنای علم چیست؟

علم بر اساس جهل ایجاد شده است. مبنای علم را نباید در جغرافی، نجوم، کوپرنیک و داروین جستجو کرد.

انقلاب بزرگ علمی که سبب ایجاد علم مدرن شد، کشف جهل بود. به مدت هزاران سال، مردم فکر می‌کردند همه چیز را می‌دانند. آنها فکر می‌کردند که با یک کتاب مقدس یا به کمک یک انسان خاص، موفق شده‌اند جهان را بشناسند. آنها فکر می‌کردند دیگر نیازی به کشف جدیدی نیست و همه چیز را می‌دانند.

علم، آنجا آغاز شد که برخی انسان‌ها اعتراف کردند که همه چیز را نمی‌دانند. آنها پی بردند که هیچ کتاب یا انسانی تمام پاسخ‌های جهان را در خود ندارد.

حالا انسان جرأت و صداقت آن را یافت که به جهل خود اعتراف کند و حالا می‌توانست تحقیقات خود را آغاز کند. این، داستان علم است.

#علم

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍463
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آب یا اقیانوس؟

بسیاری از ما انسان‌ها، ماهی‌های اقیانوس هستیم و تمام عمر در رویای دیدن اقیانوس به سر می‌بریم. زندگی را معطل زندگی کرده‌ایم. ماهیانی خوشبختند که می‌دانند اقیانوس همین است و هر لحظه زندگی را می‌بوسند.

صخره‌ها منتظر فانوسند
دشت‌ها تشنه‌ی اقیانوسند
ماهیان از همه خوشبخت‌ترند
هرچه نزدیک شود می‌بوسند...


#معنی_زندگی

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
28👍7👏3
حماقت بشر انتها ندارد!

"سینوهه" شبی را به مستی کنار نیل به خواب می‌رود و صبح روز بعد یکی از برده‌های مصر که گوش‌ها و بینی‌اش به نشانه‌ی بردگی بریده بودند را بالای سر خودش می‌بیند. در ابتدا می‌ترسد. اما وقتی به بی‌آزار بودن آن برده پی می‌برد، با او هم‌کلام می‌شود.

برده از سینوهه خواهش می‌کند او را سر قبر یکی از اشراف ظالم و معروف مصر ببرد و چون سینوهه باسواد بود، جملاتی که خدایان روی قبر آن شخص ظالم نوشته‌اند را برای او بخواند. سینوهه از برده سوال می‌کند که چرا می‌خواهد سرنوشت قبر این شخص را بداند؟

برده می‌گوید: سال‌ها قبل، من انسان خوشبخت و آزادی بودم. همسر زیبا و دختر جوانی داشتم. مزرعه‌ی پر برکت اما کوچک من در کنار زمین‌های بیکران یکی از اشراف بود. روزی صاحب این قبر با پرداخت رشوه به ماموران فرعون، زمین‌های مرا به نام خودش ثبت کرد، مقابل چشمانم به همسر و دخترم تجاوز کرد و بعد از اینکه گوش‌ها و بینی مرا برید و مرا برای کار اجباری به معدن فرستاد، همسر و دخترم را به عنوان خدمتکار فروخت و الان از سرنوشت آنها اطلاعی ندارم. اکنون از کار معدن رها شده‌ام و شنیده‌ام آن شخص مرده است. برای همین آمده‌ام ببینم خدایان روی قبر او چه نوشته‌اند.

سینوهه با برده به شهر مردگان (قبرستان) می‌رود و قبرنوشته‌ی آن مرد را اینگونه می‌خواند:

"او انسان شریف و درستکاری بود که همواره در زندگی‌اش به مستمندان کمک می‌کرد و ناموس مردم در کنار او آرامش داشت. او زمین‌های خود را به فقرا می‌بخشید و هر گاه کسی مالی را مفقود می‌نمود، او از مال خودش ضرر آن شخص را جبران می‌کرد. او اکنون نزد خدای بزرگ مصر (آمون) است و به سعادت ابدی رسیده است..."

در این هنگام، برده شروع به گریه می‌کند و می‌گوید: "آیا او انقدر انسان درستکار و شریفی بود و من نمی‌دانستم؟ درود خدایان بر او باد... ای خدای بزرگ! ای آمون! مرا به خاطر افکار پلیدی که در مورد این مرد داشتم ببخش..."

سینوهه با تعجب از برده می‌پرسد که چرا علیرغم این همه ظلم و ستمی که بر تو روا شده، باز هم فکر می‌کنی او انسان خوب و درستکاری بوده است؟

برده می گوید: "وقتی خدایان بر قبر او اینگونه نوشته‌اند، من حقیر چگونه می‌توانم خلاف این را بگویم؟"

سینوهه بعدها در یادداشت‌هایش وقتی به این داستان اشاره می‌کند، می‌نویسد:

"آنجا بود که پی بردم حماقت نوع بشر انتها ندارد و در هر دوره می‌توان از نادانی و خرافه‌پرستی مردم استفاده کرد"

از کتاب «سینوهه پزشک مخصوص فرعون»
اثر «میکا والتاری»

#جهل
#داستان_توسعه

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍586😢4👏2
رنجی به نام معمولی بودن

#فردین_علیخواه🎤

🎧فایل صوتی ضمیمه شده است🎧

من یک فمینیست هستم/ شعر، کتاب و قهوه اصل ترک/ سفر، دورهمی‌های دوستانه و مکاشفه‌ی فردی/ نوشتن، ورزش و کافه/ طراحی داخلی، عکاسی و گاهی هم شعر/ می‌نویسم پس هستم/ عکاسی، طبیعت، طراحی/ مجسمه‌سازی، طراحی جواهر، عکاسی/ خیره به جهان می‌نگرم/

این‌ها ویژگی‌هایی است که برخی از کاربران شبکه‌های اجتماعی در توصیف خود آورده‌اند. هدف این نوشته، نه تحقیر، بلکه تحلیل این موضوع است.

زیمل، جامعه‌شناس آلمانی، یکی از ویژگی‌های زندگی در شهرهای بزرگ را فشار بر فرد برای رفتار عقلانی و حسابگرانه می‌دانست. درواقع شرایط زندگی در شهرهای بزرگ به‌گونه‌ای است که افراد چاره‌ای جز رفتار عقلانی ندارند. فرد به‌جای آنکه با قلب به جهان اطراف اش نگاه کند با سر (مغز) نگاه می‌کند. کیفیت در روابط اجتماعی تبدیل به کمیت می‌شود و این جریانِ آبی است که همه را همراه خود می‌برد.

به همین دلیل یکی از کارکردهای شهرهای بزرگ «یکسان‌سازی» است. ساکنان شهرها عمدتاً شبیه یکدیگرند. کمتر عاطفی و بیشتر حسابگرند. دیسیپلین (نظم و آداب) در همه‌جا حرف نخست را می‌زند. البته زیمل معتقد بود که افراد معمولاً در مقابل «قدرت یکسان‌ساز» شهرِ مدرن مقاومت می‌کنند. آن‌ها نمی‌گذارند تا «فردیتشان» زیر چرخ‌دنده‌های «یکسان‌ساز» شهر نابود شود.

به همین دلیل زیمل به بررسی «مد» در شهر پرداخت. او مد را یکی از شکل‌های مقاومت افراد در برابر قدرت یکسان‌ساز شهر می‌دانست. فرد با مد سعی می‌کند تا وجود متفاوت خود را در دل این شهر بزرگ حفظ کند.

در جهان مدرن، رنجی به نام «معمولی بودن» وجود دارد. افراد اصرار دارند تا بگویند که من شبیه آن دیگرانِ انبوه نیستم. من مانند مردم نیستم. من مانند مادر یا پدر سنتی‌ام نیستم. من چیزی دارم که مرا از دیگران متمایز می‌کند. شبکه‌های اجتماعی این رنج را پررنگ‌تر کرده‌اند. افراد باید در معرفی خودشان چیزی بنویسند. «فردیت» باید در صفحات شخصی برجسته باشد. من، خودم هستم و شخصیت متمایز خودم را دارم.

در ایران، نهادهای رسمی هم از منظری ایدئولوژیک تمام تلاش خود را برای «یکسان‌سازی» اعمال می‌نمایند. بنابراین، کاربران ایرانی، هم تلاش می‌کنند بگویند که من آدم متفاوتی هستم و هم اصرار دارند بگویند که من آنی نیستم که سیستم ایدئولوژیک تلاش می‌کند بسازد.

#معمولی_بودن

زمان= ۸:۴۳
حجم= ۳ مگابایت

#آوای_توسعه

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍323🍓1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در ستایش آنچه نمی‌دانیم!

#محمد_درویش

از چه چیز خورشید باید حیرت کرد؟

می‌گویند: خورشید، ستاره‌ی مشهور و بی‌رقیب منظومه‌ی ما در هر ثانیه همانقدر انرژی تولید می‌‌کند که بشریت در طول یک‌میلیون سال!

می‌گویم: اما حیرت‌انگیزتر آنکه تعداد ستاره‌هایی چون خورشید که تاکنون توسط بشر در جهان پیرامونی کشف شده، میلیاردها برابر بیشتر از مجموع ماسه‌های موجود در سواحل و مناطق بیابانی جهان است!

و بشر هر روز که می‌گذرد، بیشتر به حقارت ژرفای نادانی خویش پی می‌برد؛ چرا که تعداد ستاره‌ها در واقعیت، قابل مقایسه با آنچه تاکنون کشف شده‌اند، نیست!

عیار دانایی، در اشراف بیشتر به ژرفای نادانی محک می‌خورد!

#علم

@darvishnameh
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍353👏2🍓1
به خرس سفید فکر نکن!

آیا می‌توانید به مدت پنج دقیقه، به هیچ وجه درباره‌ی خرس سفید فکر نکنید؟


۲۸ سال پیش پروفسور دنیل واگنر، روان‌شناسی از دانشگاه هاروارد، برای نخستین بار این آزمایش را انجام داد و نتیجه شگفت‌انگیز بود.

او به شرکت‌کننده‌ها گفت پنج دقیقه اکیدا به خرس سفید فکر نکنند و اگر در این مدت فکر خرس، ناخواسته وارد ذهنشان شد، زنگی را به صدا درآورند! شرکت‌کننده‌ها چشم‌های‌ خود را بستند و همه سعی‌شان را کردند که هوش و حواس‌شان پی خرس سفید نرود، اما به طور متوسط در هر دقیقه، یک بار زنگ را به صدا درمی‌آوردند که یعنی خرس سفید راهی برای فتح ذهن‌شان پیدا کرده بود!

واگنر سپس به شرکت‌کنندگان در آزمایش گفت در پنج دقیقه‌ی دوم، مجازند به خرس سفید فکر کنند! آن‌وقت بود که زنگ، بارها و بارها در هر دقیقه به صدا درآمد که ثابت می‌کرد شرکت‌کننده‌ها دم‌ به‌دقیقه یاد خرس سفید می‌افتند و از خیالش رهایی نداشتند!

پروفسور آن‌ قدر از نتایج آزمایش ذوق کرد که با حاصل کارش یک مقاله علمی نوشت؛ مقاله‌ای که طرفداران زیادی پیدا کرد و گوشه‌ی دل خیلی از روان‌شناس‌های بزرگ دنیا نشست و حالا هنوز هم خیلی وقت‌ها در مشاوره‌ها به آن استناد می‌کنند!

واگنر در مقاله‌اش توضیح داد که تلاش برای اجتناب از فکر کردن به یک موضوع و سرکوبش در پنج دقیقه‌ی اول، باعث می‌شود بعدها بسیار بیشتر به آن فکر کنیم! نفرات بعدی هم همین آزمایش را با سوژه‌های فکر نکردنی دیگر تکرار کردند و نتیجه همان شد که واگنر می‌گفت، اما چرا آزمایش خرس سفید این همه محبوب دل روان‌شناس‌ها شده و سبک زندگی خیلی‌ها را در دنیا عوض کرده است؟

آیا تا به حال برایتان پیش آمده است که وقتی با مشکلی بزرگ مواجه می‌شوید، دوستی به شما بگوید: «فکرش را نکن»! یا خودتان تصمیم بگیرید به ماجرا فکر نکنید تا بعد؟
گاهی هم همین جمله‌ی «فعلا به آن فکر نکن» را، به عنوان توصیه‌ای برای دوستانی که با شما مشورت کرده‌اند به کار برده‌اید، چون وقتی مشکلشان را شنیده‌اید، احساس کرده‌اید فکر نکردن به موضوع تنها راه‌ خلاصی از آن است!

اما حالا واگنر به شما می‌گوید دست نگه دارید!این روش را کنار بگذارید! چون مشکلی که دائم سعی کنید به آن فکر نکنید یا تلاش می‌کنید نادیده‌اش بگیرید، همان خرس سفید یا فیل صورتی است که سرانجام شکارتان می‌کند!

گرچه امکان دارد در نخستین تلاش برای سرکوب افکار مربوط به آن موفق شوید و کمتر یادش بیفتید اما در آینده بیشتر و بیشتر اندیشه‌ی آن، شما را درگیر می‌کند! در حقیقت، تلاش برای فکر نکردن به یک مشکل به جای حل آن، مثل مرهمی سطحی است روی دملی چرکی که تا وقتی درمان نشود هر‌از گاه سر باز می‌کند!

راه چاره چیست؟ ما دقیقاً وقتی از فکر کردن به مشکلی اجتناب می‌کنیم که در ناخودآگاه، نگران‌مان می‌کند و از آن می ‌ترسیم! پس برای حل موضوع، ابتدا باید یاد بگیریم شجاعانه درباره‌ی مسئله بیندیشیم و سپس یا آن را همانگونه که هست بپذیریم و با آن کنار بیاییم یا به طور منطقی حلش کنیم.

@sokhanranihaa
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍344🍓4🙏3👏2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زندگی اینستاگرامی

فضای مجازی، ابزاری برای زندگی بهتر است.

ولی گاهی برای ما به هدفی برای نمایش یک زندگی بی‌نقص، ایده‌آل و خاص تبدیل می‌شود؛ چیزی که در دنیای واقعی وجود خارجی ندارد.

#فضای_مجازی
#معضل_اجتماعی

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍163💔3🙊1
فرزندان ما ناجیان ما نیستند!

اغلب می‌پنداریم فرزندی که خیلی به والدینش توجه دارد فرزندی نمونه و وفادار است. ولی چنین نیست. واقعیت این است که وقتی فرزندی همیشه نگران شماست یعنی خودش یک آسیب دیده‌ی واقعی است که مسئول آسیبش شمایید!

والد خوب، والدی است که ذهن فرزندش از او آسوده باشد و به فرزند، توانایی و قدرت آسوده فاصله گرفتن را بدهد.

وقتی فرزندتان از شما دور نمی‌شود، وقتی همیشه نگران شماست، وقتی تمام برنامه‌هایش  را با شما تنظیم می‌کند... نه نشانه‌ی وفاداری او، بلکه نشانه‌ی آسیب‌خوردگی اوست.

توجه کنید وقتی مرتب با فرزندتان صحبت می‌کنید و در گفتگوها گوشزد می‌کنید که در این زندگی، چقدر سختی و عذاب کشیده‌اید چقدر رنج دیده‌اید و….در واقع مرتب به فرزندتان القا می‌کنید که من قربانی این زندگی هستم و تو تنها چشم امید و ناجی من هستی. حالا او خودش را نجات دهنده شما تصور می‌کند و هیچ لحظه‌ای را برای نجات شما از دست نمی‌دهد، غافل از این‌که خودش تمام زندگیش را با نگرانی برای شما از دست می‌دهد.

در قبال رسیدگی و عشقی که به فرزندانمان می‌دهیم آنها را مدیون و بدهکار و ناامن نکنیم، به آنها کمک کنیم زندگی‌های مستقل و ذهن‌های آرام داشته باشند.

#فرزند

@sazotabiat
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍51💔75👏1
عاقبت ادامه وضع موجود چیست؟

#محمد_فاضلی

این مهم‌ترین پرسشی است که عموم ایرانیان، نخبگان و حکومت باید بر آن تمرکز کنند و برایش پاسخ داشته باشند.

تدوین راهبردهای بیرون رفتن به سمت بهبود، از دل پاسخ به این سؤال، حاصل می‌شود.

باید همگان را به تمرکز بر این سؤال، و دادن پاسخ‌های جزئی، دقیق و تحلیلی فراخواند. پاسخ‌های کلی، یک خطی، بدون عدد و رقم، بدون سناریونویسی و الهام گرفته از چیزی غیر از واقع‌بینی علمی، کلیات به‌دردنخور گمراه‌کننده است.

#دغدغه_ایران

@fazeli_mohammad
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍262
فرار از یک خودِ «منحصر به فرد»

چند سال پیش، کلاس موسیقی می‌رفتم و خیلی خوب پیشرفت کرده بودم. از آن لذت می‌بردم و کافی بود درس هر جلسه را دو یا سه روز تمرین کنم تا یک کار بی‌نقص به استادم تحویل دهم. اما الان مدت‌هاست که ساز خود را برای مدت طولانی کنار گذاشته‌ام.
 
وقتی استادم و اطرافیان، پیشرفت بسیار خوبم را دیدند، توقع خود را بالا بردند. به تمرین‌های سختی رسیده بودم که نیاز به فرصت زیاد داشت. اما آنها انتظار داشتند من تمرین‌ها را با همان سرعت همیشگی انجام دهم. در واقع، داشتم خیلی بالاتر از توانم تمرین می‌کردم. همزمان، از من درخواست شد که به بچه‌هایی با سطح پایین‌تر از خودم نیز درس بدهم، به آموزشگاه‌های دیگر بروم، صفحه‌ای در شبکه‌ی مجازی داشته باشم و از خودم ویدئو بگیرم و منتشر کنم. هر روز فشارها از جانب استاد و اطرافیان، بیشتر می‌شد؛ در حالی که من برای هیچکدام آمادگی نداشتم.
 
بعد از مدتی، خودم را با دیگران مقایسه می‌کردم؛ با کسانی که صفحه‌ای در اینستاگرام داشتند و حتی با کیفیتی پایین تر از مهارت من، تدریس می‌کردند. احساس کم بودن و عقب ماندن، دست و دلم را سرد کرد. کلاس‌ها به مرور کمتر شد. به هر بهانه‌ای تمرین را تعطیل می‌کردم و بالاخره نفهمیدم آخرین بار چه زمانی سازم را دست گرفتم.
 
در درس خواندن، کار کردن و ارتباط با سایر آدم‌ها، اسیر خواست دیگران بودم. می‌خواستم در همه چیز تأییدم کنند. در هر کاری که وارد شدم، به هر قیمتی آنقدر خودم را با دیگران مقایسه کردم که بهترین تلاش‌هایم نادیده گرفته شدند؛ آن هم توسط خودم.
 
همه‌ی ما موبایل داریم. هر کسی ممکن است حتی بدون آموزش دیدن و نظارت، هرچیزی را که بخواهد در شبکه های اجتماعی منتشر کند. ما نباید به سادگی آن را برای خود در زمینه‌های مختلف مانند موسیقی، امور هنری، رابطه، سبک زندگی و ... الگو و ملاک قرار دهیم.
 
هر کدام از ما یک وجود منحصر به فرد هستیم و فرمولی خاص برای زندگی خود داریم. پدر، مادر، خانواده، سطح اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، وضعیت روانی، جسمی، آرزوهایی که داریم و آسیب‌هایی که دیده‌ایم، هرگز شبیه به هم نبوده است. شاید درگیر مسائل مشابه باشیم، اما این به آن معنا نیست که لزوماً راهکار مشترک و مشابهی نیز برای این مسائل وجود دارد.
 
دو درس مهمی که من از ماجرای موسیقی گرفتم:

اول) برای حل کردن مشکلاتمان و پیشرفت کردنمان، به خودمان نگاه کنیم، نه به کسی که صرفاً در مسیر مشابه ما حرکت می‌کند.

دوم) برای هیچکس نسخه نپیچیم. با باز کردن بی‌هنگام پیله‌ها، فرصت پروانه شدن را از هم نگیریم و به حریم هم احترام بگذاریم. 

#احترام_به_تفاوت
#داستان_توسعه

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍489👏4
سر خاک جوانان
سهیلا خواجه
به احترام ایران

کانال «مدرسه توسعه» به مدت سه شب، سکوت می‌کند.

به احترام شما
به احترام توسعه
به احترام مدرسه
به احترام سواد
به احترام تخصص
به احترام قلم
به احترام درد
به احترام بغض
به احترام اشک
به احترام لبخند
به احترام امید
به احترام فریاد
به احترام سکوت
به احترام فردا
به احترام زن
به احترام زندگی
به احترام آزادی
به احترام آبادی
به احترام ایران...

سلیمونی که حکم باد می‌داد
خودش می‌دید که تختش می‌برد باد...

#ایران

@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
67👍15💔8🙏2👏1😢1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خرد جمعی

دقت گروه، خیلی بیشتر از دقت فرد است.

نظر هر کدام از افراد یک جامعه ممکن است غلط باشد، اما میانگین نظرات همه‌ی افراد، بسیار نزدیک به واقعیت خواهد بود.

تعداد کمی از افراد هستند که در شناخت خود دچار خطاهای بسیار بزرگ می‌شوند. اما مهم نیست. اگر از تعداد کافی سوال پرسیده شود، اشتباهات یکدیگر را خنثی می‌کنند.

#خرد_جمعی
#دموکراسی

@nasiri1342238
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍453