شرم درآمدزا
در پژوهشی از زنان آمریکا پرسیدهاند که «چقدر از بدن خود راضی هستند؟»
حدود 90 درصد از شرکتکنندگان در پژوهش، خود را «چاق و زشت» توصیف کردهاند و از این بابت، احساس شرم میکنند.
به راستی چرا؟ دلیلش آن است که احساس شرم زنان نسبت به خود، منبع درآمد است. ارقام بازارهای آمریکا در این زمینه به خوبی نشان میدهد که چرا این احساس شرم باید در زنان وجود داشته باشد:
بازار آرایش مو: 38 میلیارد دلار
بازار رژیم غذایی: 33 میلیارد دلار
بازار مراقبت از پوست: 24 میلیارد دلار
بازار لوازم آرایشی: 18 میلیارد دلار
بازار جراحی زیبایی: 13 میلیارد دلار
کاملاً واضح است که بدن و اندامهای جنسی مردان و زنان در واقعیت، تفاوت بسیاری با باربی و بازیگران پورن دارد. به همین علت فیلمهای پورن، امروزه کم و بیش به صورت رایگان در دسترس عموم مردم جهان است.
چه کسی از شرم ما سود میبرد؟
#زن
#شرم
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
در پژوهشی از زنان آمریکا پرسیدهاند که «چقدر از بدن خود راضی هستند؟»
حدود 90 درصد از شرکتکنندگان در پژوهش، خود را «چاق و زشت» توصیف کردهاند و از این بابت، احساس شرم میکنند.
به راستی چرا؟ دلیلش آن است که احساس شرم زنان نسبت به خود، منبع درآمد است. ارقام بازارهای آمریکا در این زمینه به خوبی نشان میدهد که چرا این احساس شرم باید در زنان وجود داشته باشد:
بازار آرایش مو: 38 میلیارد دلار
بازار رژیم غذایی: 33 میلیارد دلار
بازار مراقبت از پوست: 24 میلیارد دلار
بازار لوازم آرایشی: 18 میلیارد دلار
بازار جراحی زیبایی: 13 میلیارد دلار
کاملاً واضح است که بدن و اندامهای جنسی مردان و زنان در واقعیت، تفاوت بسیاری با باربی و بازیگران پورن دارد. به همین علت فیلمهای پورن، امروزه کم و بیش به صورت رایگان در دسترس عموم مردم جهان است.
چه کسی از شرم ما سود میبرد؟
#زن
#شرم
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍40👏8❤1🙏1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به احترام قانون
قانون را چه کسانی بیحرمت میکنند؟ مردم یا حاکمان؟
#قانون
#حسن_محدثی
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
قانون را چه کسانی بیحرمت میکنند؟ مردم یا حاکمان؟
#قانون
#حسن_محدثی
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍16💔1
شاید هنوز تیغ رد نشده باشد!
در کتابفروشی مشغول تماشا و ورق زدن کتابها بودم که مردی حدوداً پنجاه ساله وارد شد. به سمتم آمد و گفت: «پسرم! کتاب *ایران بر لبهی تیغ* نوشتهی محمد فاضلی کجاست؟» گفتم: «میآورم برایتان»
کتاب را آوردم و تقدیمش کردم. تشکر کرد و با لحنی جدی و محترمانه پرسید: «هنوز هم لبهی تیغ است یا تیغ رد شده؟»
مردم معمولاً اینگونه سؤالها را با کنایه و پوزخند میپرسند؛ با لحنی که انگار خودشان میدانند کار تمام است و فقط میخواهند تنفری کوتاه اما عمیق را ابراز کنند. او اما با لحنی جدی و چشمی نگران، سؤالش را پرسید. واقعاً دنبال پاسخ بود.
سؤال سختی بود. اگر کتاب را قبلاً نخوانده بودم و اگر آنقدر مشتاق و مضطرب نپرسیده بود، شاید راحتتر میتوانستم پاسخ بدهم. دلم نیامد حرف ناامیدکنندهای بزنم. با لبخندی مصنوعی گفتم: «نمیدانم! اگر همه این کتاب را بخوانیم، شاید هنوز امیدی باشد.» شوق کودکانهای در چشمهایش دیدم.
گفت: پس یکی را هم خودم برمیدارم. همانطور که به سمت قفسه میرفت تا کتاب دیگری را نیز بردارد، گفت: «من رانندهی تاکسی هستم و کتاب را برای کسی میخواستم که سفارش داده است. ولی خودم هم میخوانم. شاید هنوز تیغ رد نشده باشد»
فضای کتابفروشی را پر از زندگی کرده بود. نمیشد ناامید بود. گفتم: «اجازه دهید این کتاب را من حساب کنم. حالم را خوب کردید. دلم میخواهد به شما هدیه بدهم.» قبول کرد.
وقتی داشت از کتابفروشی بیرون میرفت، حالم آنقدر خوب بود که صدایش زدم و گفتم: «آقا راستی! حالا دیگر مطمئنم که هنوز تیغ رد نشده است.» لبخند قشنگی زد و رفت. چند دقیقهی دیگر نیز با لذت، کتابها را تماشا کردم. مدتی بود پولهایم را پسانداز کرده بودم تا چند کتاب بخرم. همهی پولم را دادم و چند کتابِ «ایران بر لبهی تیغ» خریدم و همان روز به چند نفر از دوستانی که همان روز دیدمشان، هدیه دادم.
نمیدانم آن رانندهی نگران و امیدوار، کتاب را بخواند یا نه! نمیدانم دوستانم کتاب را بخوانند یا نه! نمیدانم تیغ عبور کرده است یا نه! ولی میخواهم ادامه دهم...
#امید
#محمد_فاضلی
#داستان_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
در کتابفروشی مشغول تماشا و ورق زدن کتابها بودم که مردی حدوداً پنجاه ساله وارد شد. به سمتم آمد و گفت: «پسرم! کتاب *ایران بر لبهی تیغ* نوشتهی محمد فاضلی کجاست؟» گفتم: «میآورم برایتان»
کتاب را آوردم و تقدیمش کردم. تشکر کرد و با لحنی جدی و محترمانه پرسید: «هنوز هم لبهی تیغ است یا تیغ رد شده؟»
مردم معمولاً اینگونه سؤالها را با کنایه و پوزخند میپرسند؛ با لحنی که انگار خودشان میدانند کار تمام است و فقط میخواهند تنفری کوتاه اما عمیق را ابراز کنند. او اما با لحنی جدی و چشمی نگران، سؤالش را پرسید. واقعاً دنبال پاسخ بود.
سؤال سختی بود. اگر کتاب را قبلاً نخوانده بودم و اگر آنقدر مشتاق و مضطرب نپرسیده بود، شاید راحتتر میتوانستم پاسخ بدهم. دلم نیامد حرف ناامیدکنندهای بزنم. با لبخندی مصنوعی گفتم: «نمیدانم! اگر همه این کتاب را بخوانیم، شاید هنوز امیدی باشد.» شوق کودکانهای در چشمهایش دیدم.
گفت: پس یکی را هم خودم برمیدارم. همانطور که به سمت قفسه میرفت تا کتاب دیگری را نیز بردارد، گفت: «من رانندهی تاکسی هستم و کتاب را برای کسی میخواستم که سفارش داده است. ولی خودم هم میخوانم. شاید هنوز تیغ رد نشده باشد»
فضای کتابفروشی را پر از زندگی کرده بود. نمیشد ناامید بود. گفتم: «اجازه دهید این کتاب را من حساب کنم. حالم را خوب کردید. دلم میخواهد به شما هدیه بدهم.» قبول کرد.
وقتی داشت از کتابفروشی بیرون میرفت، حالم آنقدر خوب بود که صدایش زدم و گفتم: «آقا راستی! حالا دیگر مطمئنم که هنوز تیغ رد نشده است.» لبخند قشنگی زد و رفت. چند دقیقهی دیگر نیز با لذت، کتابها را تماشا کردم. مدتی بود پولهایم را پسانداز کرده بودم تا چند کتاب بخرم. همهی پولم را دادم و چند کتابِ «ایران بر لبهی تیغ» خریدم و همان روز به چند نفر از دوستانی که همان روز دیدمشان، هدیه دادم.
نمیدانم آن رانندهی نگران و امیدوار، کتاب را بخواند یا نه! نمیدانم دوستانم کتاب را بخوانند یا نه! نمیدانم تیغ عبور کرده است یا نه! ولی میخواهم ادامه دهم...
#امید
#محمد_فاضلی
#داستان_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
Telegram
attach 📎
👍36❤17👏8
در ستایش معمولی بودن
#مجتبی_شکوری🎤
🎧فایل صوتی ضمیمه شده است🎧
اگر قرار باشد روزی به گوشهای از جهان بروید و مدتی تنها باشید و قرار باشد یک صدا را نیز با خود ببرید، چه صدایی را انتخاب میکنید؟
امید واقعبینانه، یعنی ما جهان را همانگونه که هست میپذیریم و با این پذیرندگی، دست به عمل میزنیم.
تصویر ایدهآل رسانهها از انسان، اسباب رنج است. آنها فقط بهترینها و بدترینها را نمایش میدهند. ما دائماً با «ترینها» بمباران میشویم، در حالی که ۹۹ درصد از ما انسانها «معمولی» هستیم؛ نه آنقدر فوقالعاده و نه آنقدر افتضاح!
نمایش افراطی رسانهها برای ما رنج تولید میکند و مدام ما را به این نقطه میرساند که «به اندازهی کافی خوب نیستیم!». کنار بمباران رسانهها، شاخهای غیرعلمی از روانشناسی، مدام ما را به «خاص بودن»، «متفاوت بودن» و «برنده شدن در مسابقهی زندگی» دعوت میکند.
اولین گام در راهِ زیست خوب و آرامشبخش، پذیرش «معمولی بودن» است. در جهان ما، اصالت انسان به معمولی بودن اوست.
معمولی بودن، به معنای بیارزش بودن نیست. برعکس، اگر دقیقتر ببینیم، معمولی بودن بسیار ارزشمند است. مثلاً برداشت ما از عشق، تحت تأثیر رسانهها، داستانی باشکوه از عاشق و معشوقی رؤیایی است.
مقایسهی عشق در خیالپردازیهای رسانهای با زندگی واقعی، زندگی را به کام ما تلخ میکند و فکر میکنیم عشق ما دچار نقص است.
در زندگی واقعی، عشق، چیزهای معمولی و درخشان است. عشق، لباس کهنهی پدری است که به لباس نو فرزندانش مالیده میشود. عشق، زنی است که ترک موتور، کلاه پشمی شوهرش را مرتب میکند تا سینوزیت اذیتش نکند.
صدایی که با خود به گوشهی خلوت بردهایم نیز احتمالاً صدایی معمولی است که بیش از تمام جهان ارزش دارد.
انسان برای ادامه دادن، به معنا نیاز دارد. اما برای یافتن آن لازم نیست جهان را زیر و رو کند. معنا در چیزهای به ظاهر کوچک زندگی وجود دارد.
زندگی شستن یک بشقاب است...
#پذیرش
#معمولی_بودن
#امید_واقعبینانه
زمان= ۱۶:۰۷
حجم= ۱۶ مگابایت
#آوای_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#مجتبی_شکوری🎤
🎧فایل صوتی ضمیمه شده است🎧
اگر قرار باشد روزی به گوشهای از جهان بروید و مدتی تنها باشید و قرار باشد یک صدا را نیز با خود ببرید، چه صدایی را انتخاب میکنید؟
امید واقعبینانه، یعنی ما جهان را همانگونه که هست میپذیریم و با این پذیرندگی، دست به عمل میزنیم.
تصویر ایدهآل رسانهها از انسان، اسباب رنج است. آنها فقط بهترینها و بدترینها را نمایش میدهند. ما دائماً با «ترینها» بمباران میشویم، در حالی که ۹۹ درصد از ما انسانها «معمولی» هستیم؛ نه آنقدر فوقالعاده و نه آنقدر افتضاح!
نمایش افراطی رسانهها برای ما رنج تولید میکند و مدام ما را به این نقطه میرساند که «به اندازهی کافی خوب نیستیم!». کنار بمباران رسانهها، شاخهای غیرعلمی از روانشناسی، مدام ما را به «خاص بودن»، «متفاوت بودن» و «برنده شدن در مسابقهی زندگی» دعوت میکند.
اولین گام در راهِ زیست خوب و آرامشبخش، پذیرش «معمولی بودن» است. در جهان ما، اصالت انسان به معمولی بودن اوست.
معمولی بودن، به معنای بیارزش بودن نیست. برعکس، اگر دقیقتر ببینیم، معمولی بودن بسیار ارزشمند است. مثلاً برداشت ما از عشق، تحت تأثیر رسانهها، داستانی باشکوه از عاشق و معشوقی رؤیایی است.
مقایسهی عشق در خیالپردازیهای رسانهای با زندگی واقعی، زندگی را به کام ما تلخ میکند و فکر میکنیم عشق ما دچار نقص است.
در زندگی واقعی، عشق، چیزهای معمولی و درخشان است. عشق، لباس کهنهی پدری است که به لباس نو فرزندانش مالیده میشود. عشق، زنی است که ترک موتور، کلاه پشمی شوهرش را مرتب میکند تا سینوزیت اذیتش نکند.
صدایی که با خود به گوشهی خلوت بردهایم نیز احتمالاً صدایی معمولی است که بیش از تمام جهان ارزش دارد.
انسان برای ادامه دادن، به معنا نیاز دارد. اما برای یافتن آن لازم نیست جهان را زیر و رو کند. معنا در چیزهای به ظاهر کوچک زندگی وجود دارد.
زندگی شستن یک بشقاب است...
#پذیرش
#معمولی_بودن
#امید_واقعبینانه
زمان= ۱۶:۰۷
حجم= ۱۶ مگابایت
#آوای_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
Telegram
attach 📎
❤26👍9👏2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
توضیح ورشکستگی آبی با موسیقی ایرانی!
#کاوه_مدنی
ورشکستگی وقتی رخ میدهد که خرجمان (مصرف آب) بیشتر از دخلمان (میزان آب تجدید پذیر) است و زمانی که کم میآوریم از پساندازمان (آب زیرزمینی) میخوریم.
ایران اکنون در موضوع آب، ورشکسته است.
#آب
#ورشکستگی_آبی
@kavehmadani
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#کاوه_مدنی
ورشکستگی وقتی رخ میدهد که خرجمان (مصرف آب) بیشتر از دخلمان (میزان آب تجدید پذیر) است و زمانی که کم میآوریم از پساندازمان (آب زیرزمینی) میخوریم.
ایران اکنون در موضوع آب، ورشکسته است.
#آب
#ورشکستگی_آبی
@kavehmadani
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍24😁4😢2❤1🤔1
یادگیری اسمُزی
پنج سال پیش برای کنفرانسی به شهر بوستون رفته بودم. به همراه یکی از دوستان قدیمی که دورهی پسادکترای خودش را در آنجا میگذارند، داشتیم در خیابانهای اطراف دانشگاه امآیتی دنبال یک آدرس میگشتیم.
یک نفر از آن طرف خیابان رد میشد و متوجه ما شد که داریم به شکلی سرگردان، اطراف خودمان را نگاه میکنیم. آمد سمت ما این طرف خیابان و پرسید: دنبال جایی میگردید؟ میتوانم کمکی بکنم؟ ما هم آدرس را پرسیدیم.
دقیق گوش داد، خیلی آرام و به صورت شمرده مراحل رسیدن به آدرس را به ما گفت. حتی با حرکت دست، دقیقاً شکل مسیر را برای ما رسم کرد و بعد هم چند قدمی به همراه ما آمد تا مطمئن شود درست میرویم.
هنوز چند قدمی دور نشده بودیم که دوستم گفت «یک امآیتیایِ تیپیکال بود». گفتم منظورت چیه؟ گفت جالب است که خیلی از آدمهایی که در محیط دانشگاه امآیتی تحصیل یا کار میکنند، ناخودآگاه آدمهایی متواضع، دقیق، با نگاه خیلی سیستماتیک و کاربردی میشوند. هیچکدام از این موضوعات را به صورت رسمی نه مطالعه میکنند و نه دورهای برای آن میگذارنند.
این مثالی از تکنیک یادگیری اسمزی (Osmosis) است. بیش از نیمی از یادگیریهای ما به صورت ناخودآگاه و در اثر نوعی الگوبرداری عمیق و درونیسازی آن از محیط اطرافمان شکل میگیرد.
وقتی یک اسفنج در یک مایع قرار گیرد، به دلیل خاصیت اسمزی، مایع را به خودش میکشد. ما نیز وقتی با آدمهای مؤدب، معاشرت میکنیم ناخودآگاه مودب میشویم. وقتی با همکارانی که تفکرات عمیقتر دارند تعامل میکنیم ناخودآگاه دیدگاهمان به مسائل، عمیقتر میشود و زمانی که با آدمهای پرتلاش و عملگرا حشر و نشر داریم ناخودآگاه پرتلاشتر میشویم.
از کتاب «ذهن بیحصار» اثر دکتر مجتبی لشکربلوکی
#مجتبی_لشکربلوکی
#یادگیری_اسمزی
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
پنج سال پیش برای کنفرانسی به شهر بوستون رفته بودم. به همراه یکی از دوستان قدیمی که دورهی پسادکترای خودش را در آنجا میگذارند، داشتیم در خیابانهای اطراف دانشگاه امآیتی دنبال یک آدرس میگشتیم.
یک نفر از آن طرف خیابان رد میشد و متوجه ما شد که داریم به شکلی سرگردان، اطراف خودمان را نگاه میکنیم. آمد سمت ما این طرف خیابان و پرسید: دنبال جایی میگردید؟ میتوانم کمکی بکنم؟ ما هم آدرس را پرسیدیم.
دقیق گوش داد، خیلی آرام و به صورت شمرده مراحل رسیدن به آدرس را به ما گفت. حتی با حرکت دست، دقیقاً شکل مسیر را برای ما رسم کرد و بعد هم چند قدمی به همراه ما آمد تا مطمئن شود درست میرویم.
هنوز چند قدمی دور نشده بودیم که دوستم گفت «یک امآیتیایِ تیپیکال بود». گفتم منظورت چیه؟ گفت جالب است که خیلی از آدمهایی که در محیط دانشگاه امآیتی تحصیل یا کار میکنند، ناخودآگاه آدمهایی متواضع، دقیق، با نگاه خیلی سیستماتیک و کاربردی میشوند. هیچکدام از این موضوعات را به صورت رسمی نه مطالعه میکنند و نه دورهای برای آن میگذارنند.
این مثالی از تکنیک یادگیری اسمزی (Osmosis) است. بیش از نیمی از یادگیریهای ما به صورت ناخودآگاه و در اثر نوعی الگوبرداری عمیق و درونیسازی آن از محیط اطرافمان شکل میگیرد.
وقتی یک اسفنج در یک مایع قرار گیرد، به دلیل خاصیت اسمزی، مایع را به خودش میکشد. ما نیز وقتی با آدمهای مؤدب، معاشرت میکنیم ناخودآگاه مودب میشویم. وقتی با همکارانی که تفکرات عمیقتر دارند تعامل میکنیم ناخودآگاه دیدگاهمان به مسائل، عمیقتر میشود و زمانی که با آدمهای پرتلاش و عملگرا حشر و نشر داریم ناخودآگاه پرتلاشتر میشویم.
از کتاب «ذهن بیحصار» اثر دکتر مجتبی لشکربلوکی
#مجتبی_لشکربلوکی
#یادگیری_اسمزی
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍47👏7❤2
زندگی در لحظه
تنها یک نفر در تصویر، موبایل در دست ندارد و به جای ثبت و ذخیرهی یک لحظه، در آن لحظه زندگی میکند.
خوش باش دَمی که زندگانی اینست...
#زندگی
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
تنها یک نفر در تصویر، موبایل در دست ندارد و به جای ثبت و ذخیرهی یک لحظه، در آن لحظه زندگی میکند.
خوش باش دَمی که زندگانی اینست...
#زندگی
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
❤31👍8😍3👏2🍓1
به جای تخریب، ترمیم کنیم!
🎥 لطفاً ویدئوی پیوست را ببینید.
ویلیام گلاسر معتقد است که روابط انسانی ما به ارزش طلاست. باید مراقب باشیم به سادگی آنها را خراب نکنیم. نباید با هر مسئلهی سادهای روابط را قیچی کرد. بیشتر با هم کنار بیاییم.
اصل دوم تئوری انتخاب این است که مشکلات روانشناختی انسانها، عمدتاً از مشکلات ارتباطی سرچشمه میگیرد. شبکهی ارتباطی عاطفی (emotionship network) از مجموعهی روابط دوستانه، خانوادگی یا عاشقانهی یک فرد تشکیل میشود که به وسیلهی آن ارتباطات میتواند نیازهای عاطفی (دوست داشتن، دوست داشته شدن، احترام، کمک کردن، کمک گرفتن و ...) خود را تأمین کند.
یکی از آسیبهای مهمی که غرب در فرآیند توسعه، تجربه کرده است مسئلهی روابط میباشد؛ که امروز به دنبال ترمیم آن هستند. ما که در ابتدای این فرآیند هستیم، نباید چرخ را دوباره اختراع کنیم. لازم نیست که سالها بگذرد تا بفهمیم در فرآیند توسعه، نباید روابط خود را قربانی میکردیم.
هرچند به شکل سنتی نیز روابط ما به شدت در هم تنیده است و آسیبهایی در پی دارد، اما برای کاهش آسیبها، بهتر است تا حد ممکن روابط را از بین نبریم، بلکه مدیریت کنیم.
سالها پیش از گلاسر، بزرگان ما نیز اهمیت روابط را به زیبایی بیان کردهاند:
مقدار یار همنفس، چون من نداند هیچکس
ماهی چو بر خشک اوفتد، قیمت بداند آب را
(سعدی)
هرچه گفتیم جز حکایت دوست، در همه عمر از آن پشیمانیم
سعدیا بی حضور صحبت یار، همه عالم به هیچ نستانیم
(سعدی)
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد
باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود
(حافظ)
#علی_صاحبی
#تئوری_انتخاب
#رابطه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
🎥 لطفاً ویدئوی پیوست را ببینید.
ویلیام گلاسر معتقد است که روابط انسانی ما به ارزش طلاست. باید مراقب باشیم به سادگی آنها را خراب نکنیم. نباید با هر مسئلهی سادهای روابط را قیچی کرد. بیشتر با هم کنار بیاییم.
اصل دوم تئوری انتخاب این است که مشکلات روانشناختی انسانها، عمدتاً از مشکلات ارتباطی سرچشمه میگیرد. شبکهی ارتباطی عاطفی (emotionship network) از مجموعهی روابط دوستانه، خانوادگی یا عاشقانهی یک فرد تشکیل میشود که به وسیلهی آن ارتباطات میتواند نیازهای عاطفی (دوست داشتن، دوست داشته شدن، احترام، کمک کردن، کمک گرفتن و ...) خود را تأمین کند.
یکی از آسیبهای مهمی که غرب در فرآیند توسعه، تجربه کرده است مسئلهی روابط میباشد؛ که امروز به دنبال ترمیم آن هستند. ما که در ابتدای این فرآیند هستیم، نباید چرخ را دوباره اختراع کنیم. لازم نیست که سالها بگذرد تا بفهمیم در فرآیند توسعه، نباید روابط خود را قربانی میکردیم.
هرچند به شکل سنتی نیز روابط ما به شدت در هم تنیده است و آسیبهایی در پی دارد، اما برای کاهش آسیبها، بهتر است تا حد ممکن روابط را از بین نبریم، بلکه مدیریت کنیم.
سالها پیش از گلاسر، بزرگان ما نیز اهمیت روابط را به زیبایی بیان کردهاند:
مقدار یار همنفس، چون من نداند هیچکس
ماهی چو بر خشک اوفتد، قیمت بداند آب را
(سعدی)
هرچه گفتیم جز حکایت دوست، در همه عمر از آن پشیمانیم
سعدیا بی حضور صحبت یار، همه عالم به هیچ نستانیم
(سعدی)
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد
باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود
(حافظ)
#علی_صاحبی
#تئوری_انتخاب
#رابطه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
Telegram
attach 📎
👍22❤6👏3
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
برای جادوگر دوستداشتنی...
این شعر قبلاً در کانال «مدرسه توسعه» بارگزاری شده بوده، اما با روایت مفصلتر استاد رنانی از «صبر شادمانه»، شاید مرور دوبارهی آن خالی از لطف نباشد.
اجابت دعوت استاد به 👈صبر، گفتگو و رقص شادمانه
رقص شادمانه
#احسان_معصومی
با شور و شوق و شادباشِ حضرت استاد میرقصیم
با نام ایرانِ عزیز و روشن و آباد میرقصیم
ما را اگر زار و ضعیف و خسته و دربند میخواهند
امیدوار و باشکوه و عاشق و آزاد میرقصیم
با خونِ دل، با درد، آرام و صبور و ساکت و غمگین
با ناله و اندوه و اشک و حسرت و فریاد میرقصیم
غمگینترین حال جهان با دست خود در حال پایان است
شادیم و پیش پای آغازِ جهانِ شاد میرقصیم
حتی اگر نامردمان صد بیستون در راه بگذارند
شیرین و شورانگیز با انگیزهی فرهاد میرقصیم
مرد و زن و پیر و جوان و کودک و بیدین و با ایمان
با روسری و چادر و موی رها در باد میرقصیم
از شهر خون تا سیستان و تربت و تبریز و کرمانشاه
تا ساحل و تا بندر و تا هرکجاآباد میرقصیم
با آسمانیهای جاویدانِ ایران دست در دستیم
با دوستان عاشق و در بندمان، آزاد میرقصیم
#صبر_شادمانه
#شعر
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
این شعر قبلاً در کانال «مدرسه توسعه» بارگزاری شده بوده، اما با روایت مفصلتر استاد رنانی از «صبر شادمانه»، شاید مرور دوبارهی آن خالی از لطف نباشد.
اجابت دعوت استاد به 👈صبر، گفتگو و رقص شادمانه
رقص شادمانه
#احسان_معصومی
با شور و شوق و شادباشِ حضرت استاد میرقصیم
با نام ایرانِ عزیز و روشن و آباد میرقصیم
ما را اگر زار و ضعیف و خسته و دربند میخواهند
امیدوار و باشکوه و عاشق و آزاد میرقصیم
با خونِ دل، با درد، آرام و صبور و ساکت و غمگین
با ناله و اندوه و اشک و حسرت و فریاد میرقصیم
غمگینترین حال جهان با دست خود در حال پایان است
شادیم و پیش پای آغازِ جهانِ شاد میرقصیم
حتی اگر نامردمان صد بیستون در راه بگذارند
شیرین و شورانگیز با انگیزهی فرهاد میرقصیم
مرد و زن و پیر و جوان و کودک و بیدین و با ایمان
با روسری و چادر و موی رها در باد میرقصیم
از شهر خون تا سیستان و تربت و تبریز و کرمانشاه
تا ساحل و تا بندر و تا هرکجاآباد میرقصیم
با آسمانیهای جاویدانِ ایران دست در دستیم
با دوستان عاشق و در بندمان، آزاد میرقصیم
#صبر_شادمانه
#شعر
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
❤19👏11👍3🙏2
حق با شماست ولی...
روزی شخصی به من مراجعه کرد و معتقد بود که مرده است. مدت زیادی با هم بحث کردیم و متقاعد نشد. به او گفتم: "اگر به طور منطقی ثابت کنم که زنده هستی، میپذیری؟" گفت: "بله! من معلم بودهام و انسانی منطقی هستم."
دستش را روی میزم قرار دادم و گفتم: "اگر معلم هستی، باید بدانی که وقتی انسان زنده است، قلبش میتپد و خون در بدنش گردش میکند. پس وقتی جایی از بدنش زخم شود، باید خون از آن بیرون بیاید. درست است؟" گفت: "کاملاً موافقم". بلافاصله پس از تأییدش، سوزنی را در انگشتش فرو کردم. با تعجب به خونی که از انگشتش بیرون میزد نگاه کرد و گفت: "عجب! حق با شماست، ولی من تا الان فکر میکردم که خون در بدن مردهها گردش نمیکند!"
این داستان از آبراهام مزلو (از بزرگان روانشناسی) نقل شده است و برای مفهوم توسعه نیز کاربرد دارد. توسعه، یعنی تغییر! تغییر از طریق آزمون فرضیههای ما رخ میدهد. اگر در مقابل استدلال منطقی، مقاومت کنیم، یعنی نمیخواهیم فرضیههایمان را تغییر دهیم؛ چون آنها را پذیرفتهایم و به باورهایمان تبدیلشان کردهایم. بنابراین، بدون آزمون فرضیهها، تغییر رخ نخواهد داد؛ توسعه نیز!
#تغییر
#آبراهام_مازلو
#داستان_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
روزی شخصی به من مراجعه کرد و معتقد بود که مرده است. مدت زیادی با هم بحث کردیم و متقاعد نشد. به او گفتم: "اگر به طور منطقی ثابت کنم که زنده هستی، میپذیری؟" گفت: "بله! من معلم بودهام و انسانی منطقی هستم."
دستش را روی میزم قرار دادم و گفتم: "اگر معلم هستی، باید بدانی که وقتی انسان زنده است، قلبش میتپد و خون در بدنش گردش میکند. پس وقتی جایی از بدنش زخم شود، باید خون از آن بیرون بیاید. درست است؟" گفت: "کاملاً موافقم". بلافاصله پس از تأییدش، سوزنی را در انگشتش فرو کردم. با تعجب به خونی که از انگشتش بیرون میزد نگاه کرد و گفت: "عجب! حق با شماست، ولی من تا الان فکر میکردم که خون در بدن مردهها گردش نمیکند!"
این داستان از آبراهام مزلو (از بزرگان روانشناسی) نقل شده است و برای مفهوم توسعه نیز کاربرد دارد. توسعه، یعنی تغییر! تغییر از طریق آزمون فرضیههای ما رخ میدهد. اگر در مقابل استدلال منطقی، مقاومت کنیم، یعنی نمیخواهیم فرضیههایمان را تغییر دهیم؛ چون آنها را پذیرفتهایم و به باورهایمان تبدیلشان کردهایم. بنابراین، بدون آزمون فرضیهها، تغییر رخ نخواهد داد؛ توسعه نیز!
#تغییر
#آبراهام_مازلو
#داستان_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍33❤5
میشه به خاطر من سیگار نکشی؟
#سروش_صحت🎤
🎧فایل صوتی ضمیمه شده است🎧
چند روز پیش روایتی از ترک سیگار در کانال محمد درویش خواندم (لینک). ماجرا از آن قرار است که صحبتهای محمد درویش (فعال محیط زیست) و دوستانش، آنچنان کاک عارف ادوایی (راننده) را جذب کرده بود که برای اولین بار در عمرش به مدت دو ساعت فراموش کرده بود سیگار بکشد. پس از آن تصمیم میگیرد که سیگار را ترک کند.
برای ترک سیگار یا هر اتفاق مهم دیگری در زندگی، گاهی رویدادهای معمولی میتوانند کمکهای بزرگی باشند. من سیگار را با کمک همین رویدادهای معمولی ترک کردم. رویدادهای معمولی مثل ضربههای چاقویی کند، به یک غول بزرگ است. در ابتدا بیاثر به نظر میرسند. اما روزی که فکرش را نمیکنیم، ناگهان غول به زمین میافتد.
یکی از دوستانم چند سال پیش، داستانی از سروش صحت با عنوان:"میشه به خاطر من سیگار نکشی؟" برایم فرستاد که شاید اولین رویداد معمولی بود که مرا وارد فرآیند ترک سیگار کرد.
کاک عارف ممکن است همین الان در ترک سیگار موفق نشود، همانطور که من نیز پس از شنیدن قصهی سروش صحت، باز هم سیگار کشیدم و همانطور که خود او نیز بعد از درخواست مادرش و دیدن چشمان عاجز و ملتمس «یول براینر»، باز هم سیگار کشید. اما بالاخره ترک کردیم.
رویدادهای معمولی مانند "امید دادن"، "حرف زدن"، "دادن هدیه" یا گفتن عبارتِ "میشه به خاطر من سیگار نکشی؟" شاید تأثیری نداشته باشند، شاید هم آغازگر فرآیندی باشند که روزی بالاخره به ترک سیگار منجر خواهد شد و غول سیگار را زمین خواهند زد.
#ترک_سیگار
#محمد_درویش
زمان= ۱۵:۳۵
حجم= ۱۵ مگابایت
#آوای_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#سروش_صحت🎤
🎧فایل صوتی ضمیمه شده است🎧
چند روز پیش روایتی از ترک سیگار در کانال محمد درویش خواندم (لینک). ماجرا از آن قرار است که صحبتهای محمد درویش (فعال محیط زیست) و دوستانش، آنچنان کاک عارف ادوایی (راننده) را جذب کرده بود که برای اولین بار در عمرش به مدت دو ساعت فراموش کرده بود سیگار بکشد. پس از آن تصمیم میگیرد که سیگار را ترک کند.
برای ترک سیگار یا هر اتفاق مهم دیگری در زندگی، گاهی رویدادهای معمولی میتوانند کمکهای بزرگی باشند. من سیگار را با کمک همین رویدادهای معمولی ترک کردم. رویدادهای معمولی مثل ضربههای چاقویی کند، به یک غول بزرگ است. در ابتدا بیاثر به نظر میرسند. اما روزی که فکرش را نمیکنیم، ناگهان غول به زمین میافتد.
یکی از دوستانم چند سال پیش، داستانی از سروش صحت با عنوان:"میشه به خاطر من سیگار نکشی؟" برایم فرستاد که شاید اولین رویداد معمولی بود که مرا وارد فرآیند ترک سیگار کرد.
کاک عارف ممکن است همین الان در ترک سیگار موفق نشود، همانطور که من نیز پس از شنیدن قصهی سروش صحت، باز هم سیگار کشیدم و همانطور که خود او نیز بعد از درخواست مادرش و دیدن چشمان عاجز و ملتمس «یول براینر»، باز هم سیگار کشید. اما بالاخره ترک کردیم.
رویدادهای معمولی مانند "امید دادن"، "حرف زدن"، "دادن هدیه" یا گفتن عبارتِ "میشه به خاطر من سیگار نکشی؟" شاید تأثیری نداشته باشند، شاید هم آغازگر فرآیندی باشند که روزی بالاخره به ترک سیگار منجر خواهد شد و غول سیگار را زمین خواهند زد.
#ترک_سیگار
#محمد_درویش
زمان= ۱۵:۳۵
حجم= ۱۵ مگابایت
#آوای_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
Telegram
attach 📎
❤18👍8👏8
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این جهان ماست؟
در مسیری که میرویم، همهچیز را گم کردهایم...
خودمان را...
همدیگر را...
عشق را...
دوست را...
کودک را...
زندگی را...
همهچیز را...
#فضای_مجازی
#معضل_اجتماعی
#انیمیشن
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
در مسیری که میرویم، همهچیز را گم کردهایم...
خودمان را...
همدیگر را...
عشق را...
دوست را...
کودک را...
زندگی را...
همهچیز را...
#فضای_مجازی
#معضل_اجتماعی
#انیمیشن
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍20💔13👏5😢2
فریادرسی را طلب است...
#محمدباقر_بهاردار
📷 لطفاً تصویر پیوست را ببینید.
آیا جادهکشی در کوهستان کار درستی است؟
این فریاد درختان در پارک کوهستانی جنوب و غرب زیباشهر (در شیراز) است. سالها پیش برای ایجاد پارک دوچرخه سواری، در کوهستان جادهکشی کردند.
علائم جادهای نصب کردند. گاهی با ماشینآلات جاده را تسطیح میکنند. ولی هدف اصلی (که وجود یک پارک در طبیعت با درختان بومی خودرو بود) از یاد رفته است.
در فصلهایی، گلههای بز و گوسفند، گیاهان را خورده و خاک کوه را آمادهی سیلاب میکنند و موجب از بین رفتن خاک کمیاب و با ارزش کوه میشوند. علائم جادهای که دور از دید مردم بود را با دستگاههای موتوری بریده و بردهاند.
حالا به جان درختان افتادهاند و هر روز چند درخت بادام وحشی (که رشد چندسالهی آنها تنههای با ارزش تولید کرده) را بریده و با خود میبرند. این کار در روز ممکن نیست. چون رفت و آمد و پیادهروی ساکنان زیاد است.
همهی مشکلات و هزینههای ایجادشده در این قسمت، با اتومبیل ایجاد میشود. واقعا اگر آمادگی ایجاد پارک کوهستانی و توان حفاظت حداقلی از طبیعت موجود را نداریم، جادهکشی هیچ ضرورتی ندارد.
در این چند سال، این جادهها باعث افزایش سرسامآور زباله شده است. گاهی کامیونهای زباله، به دلیل پرت بودن جادهها، بار زباله را در کوه تخلیه میکنند. خلوت بودن جادهها منجر به سوءاستفادههای دیگر از جمله قتل شده است. هدف این جادههای کوهستانی، ایجاد پارک دوچرخه سواری ذکر شد. ولی در عمل به تجاوز به طبیعت انجامید. اگر این تجاوزها به طبیعت قرار است به علت بیتوجهی ادامه یابد، بایستی عطایش را به لقایش بخشید.
بستن دسترسیهای جادهای برای اتومبیلها تا زمان توانایی در مدیریت آنها، حداقل کاری است که میتوان برای حفاظت از منابع پر ارزش طبیعت کوهسار انجام داد.
منبع: فارس امروز
#زیباشهر
#محیط_زیست
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#محمدباقر_بهاردار
📷 لطفاً تصویر پیوست را ببینید.
آیا جادهکشی در کوهستان کار درستی است؟
این فریاد درختان در پارک کوهستانی جنوب و غرب زیباشهر (در شیراز) است. سالها پیش برای ایجاد پارک دوچرخه سواری، در کوهستان جادهکشی کردند.
علائم جادهای نصب کردند. گاهی با ماشینآلات جاده را تسطیح میکنند. ولی هدف اصلی (که وجود یک پارک در طبیعت با درختان بومی خودرو بود) از یاد رفته است.
در فصلهایی، گلههای بز و گوسفند، گیاهان را خورده و خاک کوه را آمادهی سیلاب میکنند و موجب از بین رفتن خاک کمیاب و با ارزش کوه میشوند. علائم جادهای که دور از دید مردم بود را با دستگاههای موتوری بریده و بردهاند.
حالا به جان درختان افتادهاند و هر روز چند درخت بادام وحشی (که رشد چندسالهی آنها تنههای با ارزش تولید کرده) را بریده و با خود میبرند. این کار در روز ممکن نیست. چون رفت و آمد و پیادهروی ساکنان زیاد است.
همهی مشکلات و هزینههای ایجادشده در این قسمت، با اتومبیل ایجاد میشود. واقعا اگر آمادگی ایجاد پارک کوهستانی و توان حفاظت حداقلی از طبیعت موجود را نداریم، جادهکشی هیچ ضرورتی ندارد.
در این چند سال، این جادهها باعث افزایش سرسامآور زباله شده است. گاهی کامیونهای زباله، به دلیل پرت بودن جادهها، بار زباله را در کوه تخلیه میکنند. خلوت بودن جادهها منجر به سوءاستفادههای دیگر از جمله قتل شده است. هدف این جادههای کوهستانی، ایجاد پارک دوچرخه سواری ذکر شد. ولی در عمل به تجاوز به طبیعت انجامید. اگر این تجاوزها به طبیعت قرار است به علت بیتوجهی ادامه یابد، بایستی عطایش را به لقایش بخشید.
بستن دسترسیهای جادهای برای اتومبیلها تا زمان توانایی در مدیریت آنها، حداقل کاری است که میتوان برای حفاظت از منابع پر ارزش طبیعت کوهسار انجام داد.
منبع: فارس امروز
#زیباشهر
#محیط_زیست
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
Telegram
attach 📎
👍16😐7😡5
تو به این چرخه پایان بده!
اگر تغییر را فقط به زمان بسپاریم، چندین نسل آسیب خواهند دید. بسیاری از رفتارها را میتوان از طریق آموزش، اصلاح کرد و هزینهی تغییر را کاهش داد.
#کودک
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
اگر تغییر را فقط به زمان بسپاریم، چندین نسل آسیب خواهند دید. بسیاری از رفتارها را میتوان از طریق آموزش، اصلاح کرد و هزینهی تغییر را کاهش داد.
#کودک
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍49❤8🤷♀1👏1🍓1
ریشهی تعارف
ناپلئون بناپارت امپراتور دو قرن پیش فرانسه، در فوریهی سال ۱۸۰۵ نامهای برای فتحعلیشاه به شرح زیر مینویسد:
«سلام بر تو! آوازهی شهرت من تو را معلوم داشته که من که هستم و چه کردهام و چگونه فرانسه را برتر از ملل غرب قرار دادم. میل دارم به من بگویی که چه کردهای و برای تأمین بقای سلطنت خود چه نظری داری؟»
فتحعلی شاه در آغاز نامهی خود، ناپلئون را با القاب زیر خطاب میکند:
«شهریارِ بختیارِ کامکارِ تاجدارِ خدیو ملکآرایِ کشورگشایِ فیلسوفعزمِ اسکندررزمِ تیقوقحقوقِ عیوقمنجوقِ دانیالدانشِ مسیحبینشِ ظفرمندعدوبندِ بختسمندِ جرهکمندِ موسسِ اساسِ دشمنشکنی و جهانستانی مهندسبنای مردانگی و مرزبانی شیرازهبندِ توراتالفتِ زینتبخشِ صلیب مواهدت، پادشاهِ سپهرگاهبلندِ جاهقویِ دستگاهِ برادرِ محبتپرورِ مودتشمع، امپراتورِ اعظمِ ملکِ ایطالیه و ممالک فرانسهی عالیه که پیوسته دوستانش را نصرت و فیروزی روزی باد!»
شدت تعارف و تملق در پاسخ فتحعلیشاه، موج میزند. برخی معتقدند ریشهی تعارف را باید در تاریخ ایران (به ویژه از دورهی صفویه به بعد) بررسی کرد. این فرهنگ، تحت تأثیر سلسلهمراتب قدرت ایجاد شده است. روند عمودی و از بالا به پایین قدرت، منجر به نوعی برخورد دوگانه و غیرواقعی در سطوح پایین شده است.
اما چنین روندهایی از قدرت در تاریخ کشورهای توسعهیافته نیز وجود داشته، اما چرا این فرهنگ در آنجا شکل نگرفته است؟
به هر حال، تعارف، ارتباط عمیقی با مفاهیمی همچون «بیاعتمادی»، «چانهزنی»، «تظاهر» و «دروغ» دارد و در سطوح اجتماعی و حتی سیاسی یک کشور میتواند آسیبهای بالقوهی فراوانی از جمله «عدم شفافیت» و «فساد» را به دنبال داشته باشد.
#تعارف
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
ناپلئون بناپارت امپراتور دو قرن پیش فرانسه، در فوریهی سال ۱۸۰۵ نامهای برای فتحعلیشاه به شرح زیر مینویسد:
«سلام بر تو! آوازهی شهرت من تو را معلوم داشته که من که هستم و چه کردهام و چگونه فرانسه را برتر از ملل غرب قرار دادم. میل دارم به من بگویی که چه کردهای و برای تأمین بقای سلطنت خود چه نظری داری؟»
فتحعلی شاه در آغاز نامهی خود، ناپلئون را با القاب زیر خطاب میکند:
«شهریارِ بختیارِ کامکارِ تاجدارِ خدیو ملکآرایِ کشورگشایِ فیلسوفعزمِ اسکندررزمِ تیقوقحقوقِ عیوقمنجوقِ دانیالدانشِ مسیحبینشِ ظفرمندعدوبندِ بختسمندِ جرهکمندِ موسسِ اساسِ دشمنشکنی و جهانستانی مهندسبنای مردانگی و مرزبانی شیرازهبندِ توراتالفتِ زینتبخشِ صلیب مواهدت، پادشاهِ سپهرگاهبلندِ جاهقویِ دستگاهِ برادرِ محبتپرورِ مودتشمع، امپراتورِ اعظمِ ملکِ ایطالیه و ممالک فرانسهی عالیه که پیوسته دوستانش را نصرت و فیروزی روزی باد!»
شدت تعارف و تملق در پاسخ فتحعلیشاه، موج میزند. برخی معتقدند ریشهی تعارف را باید در تاریخ ایران (به ویژه از دورهی صفویه به بعد) بررسی کرد. این فرهنگ، تحت تأثیر سلسلهمراتب قدرت ایجاد شده است. روند عمودی و از بالا به پایین قدرت، منجر به نوعی برخورد دوگانه و غیرواقعی در سطوح پایین شده است.
اما چنین روندهایی از قدرت در تاریخ کشورهای توسعهیافته نیز وجود داشته، اما چرا این فرهنگ در آنجا شکل نگرفته است؟
به هر حال، تعارف، ارتباط عمیقی با مفاهیمی همچون «بیاعتمادی»، «چانهزنی»، «تظاهر» و «دروغ» دارد و در سطوح اجتماعی و حتی سیاسی یک کشور میتواند آسیبهای بالقوهی فراوانی از جمله «عدم شفافیت» و «فساد» را به دنبال داشته باشد.
#تعارف
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍42❤2😁2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حماسههای امروز
حماسههای تاریخ با «شمشیر کشیدن»، «تاختن» و «فتح جهان» تعریف میشدند. امروز اما «سلام کردن»، «همصحبتی»، «آب دادن به گلها»، «کمک کردن»، «آشپزی» و «سر زدن به دوست» حماسه هستند.
دیروز، حماسه دشوار بود و امروز، درک حماسه دشوار است. نیک اگر بنگریم، خانههایمان پر از حماسه است.
نه اسبی مانده است
نه میدانی
و نه سوارکاری
دلبندم مرا ببخش که اینگونه به انگشتان تو خیره شده ام
که در حال دوختن دکمههای کت من هستند
#معمولی_بودن
#ریتسوس
#شعر_و_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
حماسههای تاریخ با «شمشیر کشیدن»، «تاختن» و «فتح جهان» تعریف میشدند. امروز اما «سلام کردن»، «همصحبتی»، «آب دادن به گلها»، «کمک کردن»، «آشپزی» و «سر زدن به دوست» حماسه هستند.
دیروز، حماسه دشوار بود و امروز، درک حماسه دشوار است. نیک اگر بنگریم، خانههایمان پر از حماسه است.
نه اسبی مانده است
نه میدانی
و نه سوارکاری
دلبندم مرا ببخش که اینگونه به انگشتان تو خیره شده ام
که در حال دوختن دکمههای کت من هستند
#معمولی_بودن
#ریتسوس
#شعر_و_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍24❤9👏2😍1
نگرانیهای جنسیتزده
#مسعود_ناظمی
در فامیل ما همیشه دو نگرانی بزرگ وجود داشت؛ یکی شغل پسرها و دیگری ازدواج دخترها. من پسری دوازدهساله و دختری هشتساله با نامهای «آرش» و «آوا» دارم. دیروز با همسرم در مورد آیندهی شغلی بچهها حرف میزدیم و من گفتم: «باید از همین الان به فکر آیندهی بچهها باشیم. من نگرانم! آنها زیاد دل به درس نمیدهند.» همسرم گفت: « آرش عاشق ورزش و آوا شیفتهی موسیقی است. بهتر نیست برای درس خواندن آنها سخت نگیریم؟ شاید آیندهی شغلی آنها هم در همین زمینهها باشد.»
بعد از این جملهی همسرم، ما ساعتها در مورد این بحث کردیم که آیا ورزش میتواند آیندهی شغلی را تضمین کند یا نه؟ مهم نیست که ما به چه نتیجهای رسیدیم. مسئله آنجاست که همین نگرانی و بحث باید در مورد موسیقی نیز مطرح میشد. اما نشد!
اینگونه نبود که ما نسبت به آیندهی شغلی موسیقی مطمئن باشیم، بلکه ما ناخودآگاه در مورد آیندهی شغلی آوا نگران نبودیم. این یعنی، چیزی در ژنهای ما آیندهی او را در شغل نمیدید. بعد دوباره به آیندهی آنها فکر کردم و متوجه شدم که ازدواج نکردن آرش، مانند ازدواج نکردن آوا مرا نگران نمیکند.
شاید برابری جنسیتی، همان برابری نگرانیهاست. این یعنی همانقدر که نگران بیکاری مردها هستیم، برای بیکاری زنها نیز نگران باشیم و همانقدر که نگران ازدواج نکردن دخترها هستیم، نگران مجرد بودن پسرها نیز باشیم. تا زمانی که میگوییم «او دختر است و اگر شغل نداشته باشد هم اشکالی ندارد!» یا «او پسر است و اگر ازدواج نکند هم اشکالی ندارد!» باید با احتیاط در مورد «توسعه» حرف بزنیم.
تازه این قدم اول است. بعد از آن باید بپذیریم که ما (به عنوان پدر یا مادر یا هر نقش یا شغلی مانند معلم، نانوا، پزشک، خانهدار، مغازهدار و ...) فقط میتوانیم برای ساختن دنیایی بهتر تلاش کنیم و زمینهی زندگی بهتری را فراهم آوریم. اینکه بچهها در آینده چه تصمیمهایی بگیرند (چه شغلی داشته باشند، ازدواج کنند یا مجرد باشند یا به چه شیوهای زندگی کنند) اساساً انتخاب خودشان است و ما نباید مداخلهای داشته باشیم.
#جنسیت
#داستان_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#مسعود_ناظمی
در فامیل ما همیشه دو نگرانی بزرگ وجود داشت؛ یکی شغل پسرها و دیگری ازدواج دخترها. من پسری دوازدهساله و دختری هشتساله با نامهای «آرش» و «آوا» دارم. دیروز با همسرم در مورد آیندهی شغلی بچهها حرف میزدیم و من گفتم: «باید از همین الان به فکر آیندهی بچهها باشیم. من نگرانم! آنها زیاد دل به درس نمیدهند.» همسرم گفت: « آرش عاشق ورزش و آوا شیفتهی موسیقی است. بهتر نیست برای درس خواندن آنها سخت نگیریم؟ شاید آیندهی شغلی آنها هم در همین زمینهها باشد.»
بعد از این جملهی همسرم، ما ساعتها در مورد این بحث کردیم که آیا ورزش میتواند آیندهی شغلی را تضمین کند یا نه؟ مهم نیست که ما به چه نتیجهای رسیدیم. مسئله آنجاست که همین نگرانی و بحث باید در مورد موسیقی نیز مطرح میشد. اما نشد!
اینگونه نبود که ما نسبت به آیندهی شغلی موسیقی مطمئن باشیم، بلکه ما ناخودآگاه در مورد آیندهی شغلی آوا نگران نبودیم. این یعنی، چیزی در ژنهای ما آیندهی او را در شغل نمیدید. بعد دوباره به آیندهی آنها فکر کردم و متوجه شدم که ازدواج نکردن آرش، مانند ازدواج نکردن آوا مرا نگران نمیکند.
شاید برابری جنسیتی، همان برابری نگرانیهاست. این یعنی همانقدر که نگران بیکاری مردها هستیم، برای بیکاری زنها نیز نگران باشیم و همانقدر که نگران ازدواج نکردن دخترها هستیم، نگران مجرد بودن پسرها نیز باشیم. تا زمانی که میگوییم «او دختر است و اگر شغل نداشته باشد هم اشکالی ندارد!» یا «او پسر است و اگر ازدواج نکند هم اشکالی ندارد!» باید با احتیاط در مورد «توسعه» حرف بزنیم.
تازه این قدم اول است. بعد از آن باید بپذیریم که ما (به عنوان پدر یا مادر یا هر نقش یا شغلی مانند معلم، نانوا، پزشک، خانهدار، مغازهدار و ...) فقط میتوانیم برای ساختن دنیایی بهتر تلاش کنیم و زمینهی زندگی بهتری را فراهم آوریم. اینکه بچهها در آینده چه تصمیمهایی بگیرند (چه شغلی داشته باشند، ازدواج کنند یا مجرد باشند یا به چه شیوهای زندگی کنند) اساساً انتخاب خودشان است و ما نباید مداخلهای داشته باشیم.
#جنسیت
#داستان_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍48❤5👎2
خوشبختی
#علی_صاحبی🎤
🎧فایل صوتی ضمیمه شده است🎧
چرا آدمهای موفق، لزوماً خوشحال نیستند؟ و چگونه برخی آدمها در شرایط بد و موقعیتهای ناپایدار، احساس خوشبختی میکنند؟
بسیاری از ما فکر میکنیم به واسطهی تغییر محیط، به خوشبختی خواهیم رسید. من و همسرم در سه کشور ایران، استرالیا و کانادا زندگی کردهایم. مشاهدات ما نشان میدهد که مهاجرت افراد، کمکی به احساس خوشبختی آنها نکرده است. در آمریکا که دارای یکی از مطلوبترین شرایط به لحاظ اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و محیطی است، روزانه ۲۰۰ میلیون قرص ضد افسردگی مصرف میشود. نسبت افسردگی در کشورهای توسعهیافتهی اسکاندیناوی نیز بالاست.
آدم هایی که احساس خوشبختی نمیکنند، محیط را مقصر میدانند، خود را قربانی میپندارند و منتظر منجی هستند. آنها که خود را خوشبخت میدانند معمولاً محیط را چالشگر (و نه مخرب) میبینند و به جای منجی به دنبال مربی (مثل کتاب، علم، الگو) میگردند.
آدمهای خوشبخت سه ویژگی دارند:
اول: نسبت به هستی، نگرش و طرز تفکر پویا دارند.
دوم: بیشتر از آنکه از جهان بخواهند، به آن میبخشند و فعالیتهای مهربانانه و بدون چشمداشت انجام میدهند.
سوم: قدردان داشتهها هستند و آنها را مدام به خود یادآوری میکنند.
این سه ویژگی را در هر نقطه از کرهی زمین داشته باشیم، خوشبخت خواهیم بود. باید توجه داشت این ویژگیها در مورد آدمهایی نیست که به نان شب محتاج هستند؛ آنها موضوع بحث جداگانهای دارند. بحث بر سر افرادی است که شرایط زیست معمولی دارند و قادر به رفع نیازهای اولیهی خود هستند، اما از زندگی رضایت ندارند.
متغیرهایی هستند که ما هیچ کنترلی روی آنها نداریم (مثل بخش قابلتوجهی از رفتار دیگران، ژنتیک، وضعیت بازار و دو سوم وضعیت سلامتمان). بعضی متغیرها هستند که ما روی آنها تا حدی نفوذ داریم (مثل یک سوم سلامت، بخشی جزئی از رفتار دیگران و مسائل مالی) و بعضی از متغیرها نیز هستند که ما تقریباً به طور کامل روی آنها نفوذ داریم (مثل اهداف و طرز فکر). افراد خوشبخت، عمدهی تمرکز خود را روی بخش سوم متغیرها میگذارند.
#خوشبختی
زمان= ۲۳:۴۷
حجم= ۷ مگابایت
#آوای_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#علی_صاحبی🎤
🎧فایل صوتی ضمیمه شده است🎧
چرا آدمهای موفق، لزوماً خوشحال نیستند؟ و چگونه برخی آدمها در شرایط بد و موقعیتهای ناپایدار، احساس خوشبختی میکنند؟
بسیاری از ما فکر میکنیم به واسطهی تغییر محیط، به خوشبختی خواهیم رسید. من و همسرم در سه کشور ایران، استرالیا و کانادا زندگی کردهایم. مشاهدات ما نشان میدهد که مهاجرت افراد، کمکی به احساس خوشبختی آنها نکرده است. در آمریکا که دارای یکی از مطلوبترین شرایط به لحاظ اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و محیطی است، روزانه ۲۰۰ میلیون قرص ضد افسردگی مصرف میشود. نسبت افسردگی در کشورهای توسعهیافتهی اسکاندیناوی نیز بالاست.
آدم هایی که احساس خوشبختی نمیکنند، محیط را مقصر میدانند، خود را قربانی میپندارند و منتظر منجی هستند. آنها که خود را خوشبخت میدانند معمولاً محیط را چالشگر (و نه مخرب) میبینند و به جای منجی به دنبال مربی (مثل کتاب، علم، الگو) میگردند.
آدمهای خوشبخت سه ویژگی دارند:
اول: نسبت به هستی، نگرش و طرز تفکر پویا دارند.
دوم: بیشتر از آنکه از جهان بخواهند، به آن میبخشند و فعالیتهای مهربانانه و بدون چشمداشت انجام میدهند.
سوم: قدردان داشتهها هستند و آنها را مدام به خود یادآوری میکنند.
این سه ویژگی را در هر نقطه از کرهی زمین داشته باشیم، خوشبخت خواهیم بود. باید توجه داشت این ویژگیها در مورد آدمهایی نیست که به نان شب محتاج هستند؛ آنها موضوع بحث جداگانهای دارند. بحث بر سر افرادی است که شرایط زیست معمولی دارند و قادر به رفع نیازهای اولیهی خود هستند، اما از زندگی رضایت ندارند.
متغیرهایی هستند که ما هیچ کنترلی روی آنها نداریم (مثل بخش قابلتوجهی از رفتار دیگران، ژنتیک، وضعیت بازار و دو سوم وضعیت سلامتمان). بعضی متغیرها هستند که ما روی آنها تا حدی نفوذ داریم (مثل یک سوم سلامت، بخشی جزئی از رفتار دیگران و مسائل مالی) و بعضی از متغیرها نیز هستند که ما تقریباً به طور کامل روی آنها نفوذ داریم (مثل اهداف و طرز فکر). افراد خوشبخت، عمدهی تمرکز خود را روی بخش سوم متغیرها میگذارند.
#خوشبختی
زمان= ۲۳:۴۷
حجم= ۷ مگابایت
#آوای_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
Telegram
attach 📎
👍21❤11👏1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اولینهای تکراری
امروز درون خودروی بدون راننده چه حسی داریم؟ پنجاه سال بعد چطور؟
تصور کنیم سالها بعد یک نفر این ویدئو را ببیند. در مؤدبانهترین حالت، احتمالا پوزخندی میزند و با ترحم میگوید: «طفلکیها!» و شاید هم برای دوستانش ارسال کند و یک دل سیر بخندند.
در حالی که وقتی ویدئو را رد میکند، ویدئوی بعدی پیشرفتی حیرتانگیز از عصر خودش هست و او نیز با دوستانش به اندازهی امروز ما از دیدن آن ویدئو شگفتزده خواهند شد.
گذشتگان ما نیز حتما با دیدن اولین خودرو، اولین کمباین، اولین هواپیما، اولین گوشی همراه و بسیاری «اولین»های دیگر، شگفتزده شدهاند. اگر از آن شگفتزدگی، تصویری بود احتمالا با حس اولین بار سفر کردن با تاکسی بدون راننده، تفاوتی نداشت.
#جهان_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
امروز درون خودروی بدون راننده چه حسی داریم؟ پنجاه سال بعد چطور؟
تصور کنیم سالها بعد یک نفر این ویدئو را ببیند. در مؤدبانهترین حالت، احتمالا پوزخندی میزند و با ترحم میگوید: «طفلکیها!» و شاید هم برای دوستانش ارسال کند و یک دل سیر بخندند.
در حالی که وقتی ویدئو را رد میکند، ویدئوی بعدی پیشرفتی حیرتانگیز از عصر خودش هست و او نیز با دوستانش به اندازهی امروز ما از دیدن آن ویدئو شگفتزده خواهند شد.
گذشتگان ما نیز حتما با دیدن اولین خودرو، اولین کمباین، اولین هواپیما، اولین گوشی همراه و بسیاری «اولین»های دیگر، شگفتزده شدهاند. اگر از آن شگفتزدگی، تصویری بود احتمالا با حس اولین بار سفر کردن با تاکسی بدون راننده، تفاوتی نداشت.
#جهان_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍26👎1
تنهایی، مطلق نیست...
ما به تنهایی محکومیم؟
از نظر برنه براون (نویسندهی آمریکایی)، تنهایی حاصل میل شدید انسانها به شباهتها است. بنا به اعتقاد او، به تناسبی که ما تفاوتهای دیگران با خودمان را تحمل نمیکنیم، آنها را از دایرهی دوستی خارج میکنیم و بالاخره روزی میرسد که فقط خودمان در آن دایره میمانیم؛ چون هر انسان فقط خودش میتواند کاملا شبیه به خودش باشد.
چارلز بوکوفسکی، تنهایی را ناشی از مطلق دانستن مفهوم آزادی میداند. او میگوید حالتی از زندگی خود را تصور کنید که در آن شما هر ساعتی که دلتان بخواهد بیدار میشوید، با هرکسی به هرجایی که دلتان میخواهد میروید، هر زمان که بخواهید برمیگردید و هر کاری که دوست دارید انجام میدهید و هیچ محدودیتی ندارید. نام این حالت را چه میگذارید؟ آزادی یا تنهایی؟
تنهایی، محصول نگاه مطلق به سایر پدیدههاست. برای تنها نبودن، باید مفاهیم را به طور نسبی تعریف کرد. درست است که ما شباهتها را دوست داریم، اما اگر تفاوتها را نپذیریم، در جهان تفاوتها باید تنها باشیم. کنار دیگران بودن، حتما برای ما محدودیتهایی ایجاد میکند. اگر محدودیتها را مدیریت کنیم به آزادی میرسیم و اگر آنها را حذف کنیم، به تنهایی!
جالب است که خود تنهایی نیز مفهومی نسبی است. اگر بخواهیم برای همیشه به طور مطلق تنها باشیم یا برای همیشه به طور مطلق از تنهایی فرار کنیم، باز هم مفهوم تنهایی را نفهمیدهایم. ما گاهی به تنهایی نیاز داریم و گاهی باید از آن دوری کنیم. مدیریت تنهایی نیز نسبی است. بخشی از تنهایی به ما تحمیل میشود و در کنترل ما نیست. اما بخشی از آن، در کنترل ماست و میتوانیم با نگاه درست و نسبی به ماهیت پدیدهها، آن را مدیریت کنیم.
#رابطه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
ما به تنهایی محکومیم؟
از نظر برنه براون (نویسندهی آمریکایی)، تنهایی حاصل میل شدید انسانها به شباهتها است. بنا به اعتقاد او، به تناسبی که ما تفاوتهای دیگران با خودمان را تحمل نمیکنیم، آنها را از دایرهی دوستی خارج میکنیم و بالاخره روزی میرسد که فقط خودمان در آن دایره میمانیم؛ چون هر انسان فقط خودش میتواند کاملا شبیه به خودش باشد.
چارلز بوکوفسکی، تنهایی را ناشی از مطلق دانستن مفهوم آزادی میداند. او میگوید حالتی از زندگی خود را تصور کنید که در آن شما هر ساعتی که دلتان بخواهد بیدار میشوید، با هرکسی به هرجایی که دلتان میخواهد میروید، هر زمان که بخواهید برمیگردید و هر کاری که دوست دارید انجام میدهید و هیچ محدودیتی ندارید. نام این حالت را چه میگذارید؟ آزادی یا تنهایی؟
تنهایی، محصول نگاه مطلق به سایر پدیدههاست. برای تنها نبودن، باید مفاهیم را به طور نسبی تعریف کرد. درست است که ما شباهتها را دوست داریم، اما اگر تفاوتها را نپذیریم، در جهان تفاوتها باید تنها باشیم. کنار دیگران بودن، حتما برای ما محدودیتهایی ایجاد میکند. اگر محدودیتها را مدیریت کنیم به آزادی میرسیم و اگر آنها را حذف کنیم، به تنهایی!
جالب است که خود تنهایی نیز مفهومی نسبی است. اگر بخواهیم برای همیشه به طور مطلق تنها باشیم یا برای همیشه به طور مطلق از تنهایی فرار کنیم، باز هم مفهوم تنهایی را نفهمیدهایم. ما گاهی به تنهایی نیاز داریم و گاهی باید از آن دوری کنیم. مدیریت تنهایی نیز نسبی است. بخشی از تنهایی به ما تحمیل میشود و در کنترل ما نیست. اما بخشی از آن، در کنترل ماست و میتوانیم با نگاه درست و نسبی به ماهیت پدیدهها، آن را مدیریت کنیم.
#رابطه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
👍32❤5👏2👎1
با مادر چه بد میکنی؟
#محمدباقر_بهاردار
سالها قبل در کتابهای ابتدایی، مادری به فرزندش که با او بد رفتاری میکرد میگفت:
مگر خردی فراموش کردی؟
و دیدم که افرادی با مادرشان، مادر همهی مادرها چقدر جفا میکنند! همهچیزمان از طبیعت است؛ هوای پاک، آب، غذا و سلامتمان.
به دامان طبیعت میروی و از همه چیزش لذت میبری. سپاسگزاریت این است؟ درختش را میبُری، ذغال میکنی و آنچه جا میگذاری محلی سوخته و مقداری زباله است.
هیچ فکر کردهای اگر فردایی، خواستی باز از طبیعت لذت ببری و یا همین لذت را فرزندانت تجربه کنند، چه برایشان گذاشتهای؟ زباله؟
طبیعت خشک منطقهی ما بسیار آسیبپذیر است و جبران اشتباهات، بسیار دشوار. قدرش را بدانیم. تخریبش نکنیم.
#محیط_زیست
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#محمدباقر_بهاردار
سالها قبل در کتابهای ابتدایی، مادری به فرزندش که با او بد رفتاری میکرد میگفت:
مگر خردی فراموش کردی؟
و دیدم که افرادی با مادرشان، مادر همهی مادرها چقدر جفا میکنند! همهچیزمان از طبیعت است؛ هوای پاک، آب، غذا و سلامتمان.
به دامان طبیعت میروی و از همه چیزش لذت میبری. سپاسگزاریت این است؟ درختش را میبُری، ذغال میکنی و آنچه جا میگذاری محلی سوخته و مقداری زباله است.
هیچ فکر کردهای اگر فردایی، خواستی باز از طبیعت لذت ببری و یا همین لذت را فرزندانت تجربه کنند، چه برایشان گذاشتهای؟ زباله؟
طبیعت خشک منطقهی ما بسیار آسیبپذیر است و جبران اشتباهات، بسیار دشوار. قدرش را بدانیم. تخریبش نکنیم.
#محیط_زیست
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
😢32👍17❤2