Forwarded from Deleted Account
هر روز با یک نکته از دیجیتال مارکتینگ و تبلیغات با شما هستیم.
عضویت در کانال
👇👇👇👇👇👇👇👇
@nimkatesabz_ir
@nimkatesabz_ir
@nimkatesabz_ir
عضویت در کانال
👇👇👇👇👇👇👇👇
@nimkatesabz_ir
@nimkatesabz_ir
@nimkatesabz_ir
Forwarded from N e
🦋🌈🦋🌈🦋🌈🦋🌈🦋🦋
رسالت خیریه یسنا🌹🌹
🔹اینجا یک گروه خیریه مردمی هستیم ...
ما در این گروه شهروندان عادی وخانواده کودکان بیمار هستیم که میخواهیم از کنار درد ورنج همنوع خود به راحتی عبور نکنیم🌹👌
🔸از طریق مدد خواهی جمعی برای کودکان بیمار کمک جمع میکنیم و در قبال درد ورنج همنوع خود بی تفاوت نباشیم....
🔹هدف ما برداشتن گام هایی در شادی کودکان حتی برای لحظه ای..... وبر گزاری جشن وبر اورده کردن ارزوهای این فرشته های زمینی......🤡🤡🎁🎈
کودکان فرشته های زمینی هستن که دیدن درد انها هر دلی را به درد می اورد وشادی انها ارزو ورسالت مااست.....🎉🎉🎉
🔶برای کمک به خیریه ما کمک نقدی به این حساب واریز کنید....👇👇👇
6104337845185824 بانک ملت بنام طاهره اسدیان
@Sadat_eigehei
اگر کودک بیمار و بی بضاعت میشناسید به ما معرفی کنید..🙏🙏🙏🙏
https://t.iss.one/joinchat/BaIr5EAaURQtSqUu8TzLwQ
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خوشحال میشیم شماهم درکنارمون باشید و با حضور گرم وپر مهرتون همراه ما باشید🌹🌹🌹
#خیریه_یسنا
@yasna_chairty
رسالت خیریه یسنا🌹🌹
🔹اینجا یک گروه خیریه مردمی هستیم ...
ما در این گروه شهروندان عادی وخانواده کودکان بیمار هستیم که میخواهیم از کنار درد ورنج همنوع خود به راحتی عبور نکنیم🌹👌
🔸از طریق مدد خواهی جمعی برای کودکان بیمار کمک جمع میکنیم و در قبال درد ورنج همنوع خود بی تفاوت نباشیم....
🔹هدف ما برداشتن گام هایی در شادی کودکان حتی برای لحظه ای..... وبر گزاری جشن وبر اورده کردن ارزوهای این فرشته های زمینی......🤡🤡🎁🎈
کودکان فرشته های زمینی هستن که دیدن درد انها هر دلی را به درد می اورد وشادی انها ارزو ورسالت مااست.....🎉🎉🎉
🔶برای کمک به خیریه ما کمک نقدی به این حساب واریز کنید....👇👇👇
6104337845185824 بانک ملت بنام طاهره اسدیان
@Sadat_eigehei
اگر کودک بیمار و بی بضاعت میشناسید به ما معرفی کنید..🙏🙏🙏🙏
https://t.iss.one/joinchat/BaIr5EAaURQtSqUu8TzLwQ
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خوشحال میشیم شماهم درکنارمون باشید و با حضور گرم وپر مهرتون همراه ما باشید🌹🌹🌹
#خیریه_یسنا
@yasna_chairty
ارسال ایمیل با پایتون با استفاده از گوگل
🌐 https://stackabuse.com/how-to-send-emails-with-gmail-using-python/
🆔 @ProgrammersFun
🌐 https://stackabuse.com/how-to-send-emails-with-gmail-using-python/
🆔 @ProgrammersFun
Stack Abuse
How to Send Emails with Gmail using Python
There are quite a few ways to send email with Python, whether it be through a 3rd party library like with boto and SES, or through an email protocol like SMTP....
Forwarded from Deleted Account
نوشته جالب یک رستوران☝️
هر چقدر ميتوانيد بخوريد برداريد، ولى آنچه را كه برميداريد واقعا بخوريد!
ديروز ٤٥ كيلو غذاى اضافه بشقاب ها را دور ريختيم كه ١٨٠ گرسنه را سير ميكرد.
@moallemshad
هر چقدر ميتوانيد بخوريد برداريد، ولى آنچه را كه برميداريد واقعا بخوريد!
ديروز ٤٥ كيلو غذاى اضافه بشقاب ها را دور ريختيم كه ١٨٠ گرسنه را سير ميكرد.
@moallemshad
CodeBaz.dev
https://www.linkedin.com/feed/update/urn:li:activity:6289883045004709888 🆔 @ProgrammersFun
خدارو شکر ما هم داریم از این نمونه ها
با تشکر از دوست خوبم سید محمد که این لینک رو برامون فرستاد
با تشکر از دوست خوبم سید محمد که این لینک رو برامون فرستاد
محمدرضا
Photo
مدرس این دوره همکارم بوده
ایشون به شدت در زمینه وردپرس تبحر دارن
اگر تمایل به آموختن در کلاس دارید شدیدا توصیه میکنم
ایشون به شدت در زمینه وردپرس تبحر دارن
اگر تمایل به آموختن در کلاس دارید شدیدا توصیه میکنم
ایدی جدید : @SecSchool
Message
دوستان لطفا به این مطلب دقت بفرمائید
این دوره کاملا رایگان منتشر شده بوده اما این کانال سودجو برای افزایش اعضا نوشته که این دوره تو سون لرن ۳۰۰۰۰ به فروش میرسه
ضمنا من تو سون لرن گشتم همچین چیزی رو اونا منتشر نکردن
این دوره کاملا رایگان منتشر شده بوده اما این کانال سودجو برای افزایش اعضا نوشته که این دوره تو سون لرن ۳۰۰۰۰ به فروش میرسه
ضمنا من تو سون لرن گشتم همچین چیزی رو اونا منتشر نکردن
Forwarded from صنف مجازی برنامه نویسان
این پیام رو به مدیران کانال های انجام پروژه برسونید، نظارتی بر کف هزینه پروژه ها داشته باشید که اینجوری مایه آبروریزی شغل مهندسین نرم افزار نشه!
صنف مجازی برنامه نویسان
@senfprogrammer
صنف مجازی برنامه نویسان
@senfprogrammer
توییتر فارسی
سکه ی بیتی یا ملکه ی بیت ها؟🤔 مسئله این است × مستر مرداک × @OfficialPersianTwitter
فقط امیدوارم جادی عزیز این کلیپ رو نبینه 😅😅
یکی از دوستان معرفی کردن منم به امید مفید بودن اینجا منتشر میکنم
🌐 https://socialranking.ir
🆔 @ProgrammersFun
🌐 https://socialranking.ir
🆔 @ProgrammersFun
Forwarded from جادی، کیبورد آزاد - Jadi
تعرفه های جدید اینترنت می تونه به شکل یک مکانیزم بسیار خشن سانسور هم عمل کنه
@jadinet
https://jadi.net/2017/12/sansoore-hajmi/
وزارت مخابرات [و بقیه چیزها] به شدت داره فشار میاره که تعرفه های به اصطلاح نامحدود** جدید رو به همه شرکت ها و مشتری ها اجبار کنه. این فشار تا جایی زیاده که وزیر شخصا در نقش روابط عمومی دو سه شرکت بزرگ، فهرست تعرفه هاشون رو توی صفحه اینستاگرامش منتشر می کنه در حالی که هنوز خود این شرکت دارن سعی می کنن به راه حل معقولی برای کنار اومدن با این اجبار برسن.
این تعرفه ها که مثلا قراره **نامحدود** باشن همه شون سقفی دارن که اتفاقا چندان هم بالا نیست و عملا فقط به درد کاربران خانگی مرسوم می خوره و مثلا اگر مشتری های وب باشین، در کل امکان داشتن اینترنتی بیشتر از ۱۶۰ گیگ در ماه رو ندارین، یعنی روزی حدود ۵ گیگ که اگر بذارینش مثلا کنار ۲۰ نفر آدم شرکت یا ۵ گیگ آپدیت های سیرا معلومه چه وضعی پیش میاد.
اما چرا؟ تقریبا مدت ها بود که همه بدون غر زدن داشتن سرویس های اینترنتشون رو استفاده می کردن و هر کسی کشف کرده بود چی براش مناسبه. این سرویس های جدید چی ممکنه داشته باشه که یکهو کل وزارت خونه بسیج شده تا اجبارش کنه؟ اگر قرار بود واقعا اینترنت نامحدود باشه که همه خوشحال می شدیم ولی الان چیزی که داره اجبار می شه، **اینترنت با سقف مصرف ماهیانه محدود** است که فقط تو سیستم های تحت ریاست می شه بهش گفت **نامحدود (:
این حجم محدود ماهیانه قراره بین ترافیک داخلی و ترافیک خارجی تقسیم بشه. یعنی مثلا اگر شما ایکس تومن پول بدی در ماه، حق داری آ گیگ ترافیک سایت های تایید شده توسط دوستان رو استفاده کنی و ب گیگ ترافیک بقیه اینترنت رو. و حالا غول نقض کننده شبکه بی طرف ظاهر می شه: وزارت خونه می گه اگر از سایت های مورد تایید ما استفاده کردی، ما برات نصف حساب می کنیم ولی اگر رفتی سراغ سایت هایی که ما شخصا تاییدشون نکرده ایم، دو برابر سهم ازت کم می کنیم.. اینطوری در واقع دارن به ما می گن که «پول ثابتی می دین ولی اگر شروع کردین به استفاده از اینترنت جهانی، زودتر اینترنت شمار و قطع می کنیم» و خب معلومه که من مجبورم برای رسوندن اینترنت به آخر ماه برم سراغ چیزی که دوستان تایید کردن که اتفاقا «سایت های داخلی» هم نیست و دقیقا «سایت های مورد تایید خودمون» است. فرض کنین دو ماه بعد بگن
> ایران خودرو و سایپا رو دیدین که محصولاتشون چقدر با کیفیت و ارزونه؟ برای رسوندن شرکت های آی تی ایرانی به همون سطح، لازمه ازشون *حمایت* بشه پس از این ماه نسبت ترافیک سایت های مورد تایید به نسبت اینترنت واقعی رو ۴ به یک می کنیم.
و این یعنی اگر کسی خبط کنه و از اینترنت واقعی استفاده کنه، سهم استفاده از اینترنتش خیلی خیلی زودتر از کسی تموم می شه که فقط از سایت های مورد تایید استفاده کرده و هیچ روشی هم برای دادن پول بیشتر و گرفتن سهم بیشتر وجود نداره. چه سانسوری کاراتر از این؟
@jadinet
https://jadi.net/2017/12/sansoore-hajmi/
وزارت مخابرات [و بقیه چیزها] به شدت داره فشار میاره که تعرفه های به اصطلاح نامحدود** جدید رو به همه شرکت ها و مشتری ها اجبار کنه. این فشار تا جایی زیاده که وزیر شخصا در نقش روابط عمومی دو سه شرکت بزرگ، فهرست تعرفه هاشون رو توی صفحه اینستاگرامش منتشر می کنه در حالی که هنوز خود این شرکت دارن سعی می کنن به راه حل معقولی برای کنار اومدن با این اجبار برسن.
این تعرفه ها که مثلا قراره **نامحدود** باشن همه شون سقفی دارن که اتفاقا چندان هم بالا نیست و عملا فقط به درد کاربران خانگی مرسوم می خوره و مثلا اگر مشتری های وب باشین، در کل امکان داشتن اینترنتی بیشتر از ۱۶۰ گیگ در ماه رو ندارین، یعنی روزی حدود ۵ گیگ که اگر بذارینش مثلا کنار ۲۰ نفر آدم شرکت یا ۵ گیگ آپدیت های سیرا معلومه چه وضعی پیش میاد.
اما چرا؟ تقریبا مدت ها بود که همه بدون غر زدن داشتن سرویس های اینترنتشون رو استفاده می کردن و هر کسی کشف کرده بود چی براش مناسبه. این سرویس های جدید چی ممکنه داشته باشه که یکهو کل وزارت خونه بسیج شده تا اجبارش کنه؟ اگر قرار بود واقعا اینترنت نامحدود باشه که همه خوشحال می شدیم ولی الان چیزی که داره اجبار می شه، **اینترنت با سقف مصرف ماهیانه محدود** است که فقط تو سیستم های تحت ریاست می شه بهش گفت **نامحدود (:
این حجم محدود ماهیانه قراره بین ترافیک داخلی و ترافیک خارجی تقسیم بشه. یعنی مثلا اگر شما ایکس تومن پول بدی در ماه، حق داری آ گیگ ترافیک سایت های تایید شده توسط دوستان رو استفاده کنی و ب گیگ ترافیک بقیه اینترنت رو. و حالا غول نقض کننده شبکه بی طرف ظاهر می شه: وزارت خونه می گه اگر از سایت های مورد تایید ما استفاده کردی، ما برات نصف حساب می کنیم ولی اگر رفتی سراغ سایت هایی که ما شخصا تاییدشون نکرده ایم، دو برابر سهم ازت کم می کنیم.. اینطوری در واقع دارن به ما می گن که «پول ثابتی می دین ولی اگر شروع کردین به استفاده از اینترنت جهانی، زودتر اینترنت شمار و قطع می کنیم» و خب معلومه که من مجبورم برای رسوندن اینترنت به آخر ماه برم سراغ چیزی که دوستان تایید کردن که اتفاقا «سایت های داخلی» هم نیست و دقیقا «سایت های مورد تایید خودمون» است. فرض کنین دو ماه بعد بگن
> ایران خودرو و سایپا رو دیدین که محصولاتشون چقدر با کیفیت و ارزونه؟ برای رسوندن شرکت های آی تی ایرانی به همون سطح، لازمه ازشون *حمایت* بشه پس از این ماه نسبت ترافیک سایت های مورد تایید به نسبت اینترنت واقعی رو ۴ به یک می کنیم.
و این یعنی اگر کسی خبط کنه و از اینترنت واقعی استفاده کنه، سهم استفاده از اینترنتش خیلی خیلی زودتر از کسی تموم می شه که فقط از سایت های مورد تایید استفاده کرده و هیچ روشی هم برای دادن پول بیشتر و گرفتن سهم بیشتر وجود نداره. چه سانسوری کاراتر از این؟
جادی دات نت | کیبرد آزاد
تعرفه های جدید اینترنت می تونه به شکل یک مکانیزم بسیار خشن سانسور هم عمل کنه
وزارت مخابرات [و بقیه چیزها] به شدت داره فشار میاره که تعرفه های به اصطلاح نامحدود جدید رو به همه شرکت ها و مشتری ها اجبار کنه. این فشار تا جایی زیاده که وزیر شخصا در نقش روابط عمومی دو سه شرکت بزرگ، فهرست تعرفه هاشون رو توی صفحه اینستاگرامش منتشر می کنه…
Forwarded from صنف مجازی برنامه نویسان
🚫صنف مجازی برنامه نویسان🚫
پیام یکی از همکاران: آینده ناخوشایندی که در پیش داریم درصورت ادامه این وضعیت
متاسفانه برنامهنویسی داره تبدیل به مدل کارگری میشه. شما فرض کنید یه کارخونه نیاز به 100 کارگر داره. آگهی استخدام میزنه. تعداد 1000 نفر کارگر متقاضی میشن. کارخونه برای اینکه تعداد رو کاهش بده میاد شروط مختلف میذاره. مثلن میگه مدرک تحصیلی بالای فوق دیپلم میخوام! مثلن 700 نفر باقی میمونن. بعدش میگه سابقه کار. بعد میگه فلان... این روند ادامه پیدا میکنه ولی باز تعداد میرسه به 200 بطور مثال! بعد فکر میکنید چیکار میکنن؟ میگن بهتون حقوق اداره کار میدیم! فکر کن یه نفر با لیسانس و ۵ سال سابقه کار باید کارگری کنه با حقوق پایه اداره کار یعنی 900 تومن!از این 200 نفر چون همشون بیکار هستند و احتیاج به کار دارند حاضرند سر همون 900 تومن هم با همدیگه رقابت کنند!
همین شده که امروز شاهد کارخونه هایی هستیم که با ساعت کار بالای 10 ساعت زیر اداره کار دارن میگیرن! زیاد هم اعتراض کنن میگن بفرما به سلامت، پشت در کلی آدم هست به کمتر از این هم قانعه!
همین رو تعمیم بدید به صنف برنامه نویسان. جامعه درک درستی از شغل برنامه نویسی نداره به کنار. خود تازه کارها (و در مواقعی با تجربه ها هم...) هستند که شان این شغل رو بخاطر کسب درآمد ناچیز پایین میارن. و باعث بی ارزش شدن این حرفه شده اند.
اگر واقعا تغییر جدی از سوی تک تک برنامه نویسان و شرکتهای نرم افزاری ایجاد نشود برنامه نویسان مجبور خواهند شد با حقوق وزارت کار، کار کنند. ارزش کار خود رو بدونید. پروژه های مفتی انجام ندید یا قیمت بسیار پایین. برای شرکتهای نرم افزاری هم با هر حقوقی کار نکنید. تا شرکت ها هم مجبور شوند که نرم افزارهای پایین قیمت نفروشند
🌹 شما نیز تجربیات و نکات مهم خودتون رو برای مدیر کانال بفرستید تا در کانال درج شود و مورد استفاده همه قرار گیرد @ununun1
https://t.iss.one/senfprogrammer
پیام یکی از همکاران: آینده ناخوشایندی که در پیش داریم درصورت ادامه این وضعیت
متاسفانه برنامهنویسی داره تبدیل به مدل کارگری میشه. شما فرض کنید یه کارخونه نیاز به 100 کارگر داره. آگهی استخدام میزنه. تعداد 1000 نفر کارگر متقاضی میشن. کارخونه برای اینکه تعداد رو کاهش بده میاد شروط مختلف میذاره. مثلن میگه مدرک تحصیلی بالای فوق دیپلم میخوام! مثلن 700 نفر باقی میمونن. بعدش میگه سابقه کار. بعد میگه فلان... این روند ادامه پیدا میکنه ولی باز تعداد میرسه به 200 بطور مثال! بعد فکر میکنید چیکار میکنن؟ میگن بهتون حقوق اداره کار میدیم! فکر کن یه نفر با لیسانس و ۵ سال سابقه کار باید کارگری کنه با حقوق پایه اداره کار یعنی 900 تومن!از این 200 نفر چون همشون بیکار هستند و احتیاج به کار دارند حاضرند سر همون 900 تومن هم با همدیگه رقابت کنند!
همین شده که امروز شاهد کارخونه هایی هستیم که با ساعت کار بالای 10 ساعت زیر اداره کار دارن میگیرن! زیاد هم اعتراض کنن میگن بفرما به سلامت، پشت در کلی آدم هست به کمتر از این هم قانعه!
همین رو تعمیم بدید به صنف برنامه نویسان. جامعه درک درستی از شغل برنامه نویسی نداره به کنار. خود تازه کارها (و در مواقعی با تجربه ها هم...) هستند که شان این شغل رو بخاطر کسب درآمد ناچیز پایین میارن. و باعث بی ارزش شدن این حرفه شده اند.
اگر واقعا تغییر جدی از سوی تک تک برنامه نویسان و شرکتهای نرم افزاری ایجاد نشود برنامه نویسان مجبور خواهند شد با حقوق وزارت کار، کار کنند. ارزش کار خود رو بدونید. پروژه های مفتی انجام ندید یا قیمت بسیار پایین. برای شرکتهای نرم افزاری هم با هر حقوقی کار نکنید. تا شرکت ها هم مجبور شوند که نرم افزارهای پایین قیمت نفروشند
🌹 شما نیز تجربیات و نکات مهم خودتون رو برای مدیر کانال بفرستید تا در کانال درج شود و مورد استفاده همه قرار گیرد @ununun1
https://t.iss.one/senfprogrammer
Telegram
صنف مجازی برنامه نویسان
هدف ما تحول و بهبود وضعیت برنامه نویسان و حفظ ارزش واقعی شغلمون و ارائه نکات مهم و فرهنگسازی در جهت اتحاد و هماهنگی است
📣 مشاره رایگان برای برآورد قیمت پروژه ها و حقوق کاری شما
نظروانتقادت رو برام بفرست و مطالب رو بین همکاران به اشتراک بذار
@ununun1
📣 مشاره رایگان برای برآورد قیمت پروژه ها و حقوق کاری شما
نظروانتقادت رو برام بفرست و مطالب رو بین همکاران به اشتراک بذار
@ununun1
Forwarded from Advanced Programming ❤ (Crypt3r 0f h3ll)
جهان سوم جاییست که درآمد یک دعانویس از یک برنامه نویس بیشتر است....
ارزش کارتونو بدونید .. و با هر قیمتی کار نکنید..
"لینوکس و اوپنسورس"
ارزش کارتونو بدونید .. و با هر قیمتی کار نکنید..
"لینوکس و اوپنسورس"
Forwarded from سفارش پروژه (Milad)
یک سورس اندروید دارم میخوام پیاده سازی بشه هم طرف اندروید هم طرف وب 🌹🌹🌹🌹🌹هزینه: حداکثر ۵۰. زمان:1روزه🌹🌹🌹🌹🌹آیدی:@delinaweb🌹🌹🌹🌹خواهشا افراد باتجربه بیان
Forwarded from Cafe Kant (M)
از : تهمینه میلانی
ارزش دوبار خواندن هم دارد...
ته پیازو رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشم و چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه ، برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند.
پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم.
بابام می گفت:
نون خوب خیلی مهمه ! من که بازنشسته ام، کاری ندارم ، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم میگیرم. در می زد و نون رو همون دم در می داد و می رفت. هیچ وقت هم بالا نمی اومد. هیچ وقت.
دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله.
پدرم را خیلی دوست داشت. کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند ، این البته زیاد شامل مادرم نمی شود .
صدای شوهرم از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت می کرد بالا.
برای یک لحظه خشکم زد.
ما خانواده ی سرد و نچسبی هستیم. همدیگه رو نمی بوسیم، بغل نمی کنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم.
اما خانواده ی شوهرم اینجوری نبودن، در می زدند ومیامدند تو،روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند؛ قربون صدقه هم می رفتند و قبیله ای بودند.
برای همین هم شوهرم نمی فهمید که کاری که داشت می کرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می کرد، اصرار می کرد.
آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند.
من اصلا خوشحال نشدم. خونه نا مرتب بود؛ خسته بودم.تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم...
چیزهایی که الان وقتی فکرش را می کنم خنده دار به نظر میاد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید!
شوهرم توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد و اخم های درهم رفته ی من رو دید.
پرسیدم:
برای چی این قدر اصرار کردی؟
گفت:
خوب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم.
گفتم:
ولی من این کتلت ها رو برای فردا هم درست می کردم.
گفت:
حالا مگه چی شده؟
گفتم:
چیزی نیست ؟؟؟ !!!
در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم.
پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت:
دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم. میخوای نونها رو برات ببرم؟
تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم !
پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند.
وقتی شام آماده شد،
پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت.
مادرم به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد.
خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت.
پدر و مادرم هردو فوت کردند.
چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم که فکرش مثل برق ازسرم گذشت:
نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبت های ما را شنیده بود؟
نکنه برای همین شام نخورد؟
از تصورش مهره های پشتم تیر می کشد و دردی مثل دشنه در دلم می نشیند.
راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟
آخرین کتلت رو از روی ماهیتابه بر می دارم. یک قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی می کند.
واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟!
حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد:
"من آدم زمختی هستم"
زمختی یعنی:
ندانستن قدر لحظه ها،
یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها،
یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها.
حالا دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانه ی خالی، چنگال به دست کنار ماهیتابه ای که بوی کتلت می داد، آه بکشم؟
آخ. لعنتی، چقدر دلم تنگ شده براشون؛
فقط… فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه...
میوه داشتیم یا نه...
همه چیز کافی بود:
من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک .
پدرم راست می گفت که:
نون خوب خیلی مهمه.
من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم،
اما کسی زنگ این در را نخواهد زد،
کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد.
اما دیگه چه اهمیتی دارد؟
چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیتشو می فهمی...!
زمخت نباشیم
📘📗📙📕
ارزش دوبار خواندن هم دارد...
ته پیازو رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشم و چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه ، برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند.
پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم.
بابام می گفت:
نون خوب خیلی مهمه ! من که بازنشسته ام، کاری ندارم ، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم میگیرم. در می زد و نون رو همون دم در می داد و می رفت. هیچ وقت هم بالا نمی اومد. هیچ وقت.
دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله.
پدرم را خیلی دوست داشت. کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند ، این البته زیاد شامل مادرم نمی شود .
صدای شوهرم از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت می کرد بالا.
برای یک لحظه خشکم زد.
ما خانواده ی سرد و نچسبی هستیم. همدیگه رو نمی بوسیم، بغل نمی کنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم.
اما خانواده ی شوهرم اینجوری نبودن، در می زدند ومیامدند تو،روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند؛ قربون صدقه هم می رفتند و قبیله ای بودند.
برای همین هم شوهرم نمی فهمید که کاری که داشت می کرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می کرد، اصرار می کرد.
آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند.
من اصلا خوشحال نشدم. خونه نا مرتب بود؛ خسته بودم.تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم...
چیزهایی که الان وقتی فکرش را می کنم خنده دار به نظر میاد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید!
شوهرم توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد و اخم های درهم رفته ی من رو دید.
پرسیدم:
برای چی این قدر اصرار کردی؟
گفت:
خوب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم.
گفتم:
ولی من این کتلت ها رو برای فردا هم درست می کردم.
گفت:
حالا مگه چی شده؟
گفتم:
چیزی نیست ؟؟؟ !!!
در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم.
پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت:
دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم. میخوای نونها رو برات ببرم؟
تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم !
پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند.
وقتی شام آماده شد،
پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت.
مادرم به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد.
خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت.
پدر و مادرم هردو فوت کردند.
چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم که فکرش مثل برق ازسرم گذشت:
نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبت های ما را شنیده بود؟
نکنه برای همین شام نخورد؟
از تصورش مهره های پشتم تیر می کشد و دردی مثل دشنه در دلم می نشیند.
راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟
آخرین کتلت رو از روی ماهیتابه بر می دارم. یک قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی می کند.
واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟!
حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد:
"من آدم زمختی هستم"
زمختی یعنی:
ندانستن قدر لحظه ها،
یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها،
یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها.
حالا دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانه ی خالی، چنگال به دست کنار ماهیتابه ای که بوی کتلت می داد، آه بکشم؟
آخ. لعنتی، چقدر دلم تنگ شده براشون؛
فقط… فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه...
میوه داشتیم یا نه...
همه چیز کافی بود:
من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک .
پدرم راست می گفت که:
نون خوب خیلی مهمه.
من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم،
اما کسی زنگ این در را نخواهد زد،
کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد.
اما دیگه چه اهمیتی دارد؟
چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیتشو می فهمی...!
زمخت نباشیم
📘📗📙📕
Forwarded from عجیب ترین ها
یک سیم ساده یا یک قوطی کنسرو که در طبیعت رها میکنیم، میتونه نتیجش این باشه
بفهمیم که طبیعت زبالهدان ما نیست، محل زندگی میلیونها جانداره...
@wonders
بفهمیم که طبیعت زبالهدان ما نیست، محل زندگی میلیونها جانداره...
@wonders