☘آنکه از جای خود نجنبد، متوجه زنجیرهایش نمیشود!
رزا لوکزامبورک
( از کانال جامعه شناسی)
✅اقتصادو مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
رزا لوکزامبورک
( از کانال جامعه شناسی)
✅اقتصادو مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
Forwarded from انتشارات بين المللي نويد مهر
ايده هاي جذاب در گفتگو با بزرگان اقتصادي و مالي
انتشارات بين المللي نويد مهر
Navidmehr.com
٧٧٦٤٠٢٦٥-٠٢١
٧٧٥٣٤٤٥٨-٠٢١
انتشارات بين المللي نويد مهر
Navidmehr.com
٧٧٦٤٠٢٦٥-٠٢١
٧٧٥٣٤٤٥٨-٠٢١
☘جنبه های رفتاری معامله گران سهام کنتورسازی ایران(آکنتور)
کنتورسازی ایران شرکتی است که با اعلام سودهر سهم بسیار بالا، افزایش قیمتی چندین صد درصدی را در اواخر سال 94 تجربه کرد. سپس با اعلام پیشبینی سود هرسهم 25070 ریالی برای هر سهم قیمتهای بالای 8000 تومان را هم در بهار ثبت کرد. این سهم در چندماه گذشته بطور پیوسته یکی از کمترین نسبتهای قیمت به سود (ارزش ذاتی بالا) در کل بازار را به خود اختصاص داده است. هم اکنون این نسبت 1.9 می باشد چرا که قیمت آن به حدود 4800 تومان رسیده است.
علت کاهش قیمت این سهم بدبینی معامله کنندگان به وضعیت شرکت است. شایعات و اخباری از سهام وثیقه گرفته تا واگذاری بلوکی بقیمت پایین تا حرف یک نماینده مجلس در تایید قانونی بودن قرارداد عمده شرکت و دیگر شایعات در بازی با انتظارات سهامداران موثر بوده است.
در چندماه اخیر در فرومها و گروههای مختلف سعی میکردم نگاه معامله گران به این سهم را رصد کنم.
نکته جالبی که متوجه شدم اینست که سوال اولیه جمعیت این بود: "آیا میتواند سود پیشبینی شده را محقق کند؟" و همه منتظر "گزارش حسابرس" بودند! همه معامله گران حرفه ای میگفتند اگر گزارش حسابرس به نفع شرکت باشد قیمتش اعداد 10 هزار و 13 هزار را هم تجربه خواهد کرد.
اما این روزها که گزارش حسابرس هم آمده است سوال دوم مطرح شده است: "آیا این سود را تقسیم و پرداخت خواهد کرد؟"
گویی تصویرذهنی معامله کنندگان راجع به این سهم تخریب شده است و بدنبال مدرک مویدی برای تایید این تصویرذهنی خود هستند!
به این دام روانی، confirming evidence trap یا دام "تصدیق" گفته میشود. متاسفانه وقتی یک تصویر ذهنی جاگیر شد دیگر عوض کردن آن خیلی سخت است.
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
کنتورسازی ایران شرکتی است که با اعلام سودهر سهم بسیار بالا، افزایش قیمتی چندین صد درصدی را در اواخر سال 94 تجربه کرد. سپس با اعلام پیشبینی سود هرسهم 25070 ریالی برای هر سهم قیمتهای بالای 8000 تومان را هم در بهار ثبت کرد. این سهم در چندماه گذشته بطور پیوسته یکی از کمترین نسبتهای قیمت به سود (ارزش ذاتی بالا) در کل بازار را به خود اختصاص داده است. هم اکنون این نسبت 1.9 می باشد چرا که قیمت آن به حدود 4800 تومان رسیده است.
علت کاهش قیمت این سهم بدبینی معامله کنندگان به وضعیت شرکت است. شایعات و اخباری از سهام وثیقه گرفته تا واگذاری بلوکی بقیمت پایین تا حرف یک نماینده مجلس در تایید قانونی بودن قرارداد عمده شرکت و دیگر شایعات در بازی با انتظارات سهامداران موثر بوده است.
در چندماه اخیر در فرومها و گروههای مختلف سعی میکردم نگاه معامله گران به این سهم را رصد کنم.
نکته جالبی که متوجه شدم اینست که سوال اولیه جمعیت این بود: "آیا میتواند سود پیشبینی شده را محقق کند؟" و همه منتظر "گزارش حسابرس" بودند! همه معامله گران حرفه ای میگفتند اگر گزارش حسابرس به نفع شرکت باشد قیمتش اعداد 10 هزار و 13 هزار را هم تجربه خواهد کرد.
اما این روزها که گزارش حسابرس هم آمده است سوال دوم مطرح شده است: "آیا این سود را تقسیم و پرداخت خواهد کرد؟"
گویی تصویرذهنی معامله کنندگان راجع به این سهم تخریب شده است و بدنبال مدرک مویدی برای تایید این تصویرذهنی خود هستند!
به این دام روانی، confirming evidence trap یا دام "تصدیق" گفته میشود. متاسفانه وقتی یک تصویر ذهنی جاگیر شد دیگر عوض کردن آن خیلی سخت است.
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
برخورد نامتقارن با ریسک را وقتی متوجه میشویم که بدانیم صعود بازار سهام بعد از توافقنامه لوزان با تغییری در سودآوری شرکتها همراه نبود! مردم یکجا از سوراخ سوزن رد شدند ولی در جایی دیگر از دروازه عبور نکردند!
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍀احساس رضایت ما بستگی به نقطه ای دارد که وضعیت خود را با آن مقایسه میکنیم.
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
✅کتابخوانی اقتصادي ٤(از کانال دگردیسی مشغولیتها@mfarhadpour)
عنوان كتاب:
"تفكر، سريع و كند"
اثر دانيل كانمن، برنده نوبل اقتصاد سال ٢٠٠٢ و پدر اقتصاد رفتاری.
👌این کتاب یکی از کتابهای بسیار قوی و بنیادی در اقتصاد رفتاری به حساب می آید( تقریبا هیچ نوشته ی رفتاری پیدا نمیکنید که ارجاعی به این کتاب نداشته باشد).
مترجم: فروغ تالو صمدي
ناشر: در دانش بهمن
قيمت: ٢٦ هزار تومان
زمان: سه شنبه ٢٣ شهریور - ساعت ١٨-٢٠
مکان: نشر آمه - تقاطع بلوار کشاورز و خیابان کارگر. ضلع جنوب غربی، پلاک ٣٠٨.
رتبه در سایت گودریدز: ٤.٠٤
https://www.goodreads.com/author/show/72401.Daniel_Kahneman
رتبه در سایت آمازون: ٤.٤
https://www.amazon.com/Thinking-Fast-Slow-Daniel-Kahneman/dp/0374533555
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
عنوان كتاب:
"تفكر، سريع و كند"
اثر دانيل كانمن، برنده نوبل اقتصاد سال ٢٠٠٢ و پدر اقتصاد رفتاری.
👌این کتاب یکی از کتابهای بسیار قوی و بنیادی در اقتصاد رفتاری به حساب می آید( تقریبا هیچ نوشته ی رفتاری پیدا نمیکنید که ارجاعی به این کتاب نداشته باشد).
مترجم: فروغ تالو صمدي
ناشر: در دانش بهمن
قيمت: ٢٦ هزار تومان
زمان: سه شنبه ٢٣ شهریور - ساعت ١٨-٢٠
مکان: نشر آمه - تقاطع بلوار کشاورز و خیابان کارگر. ضلع جنوب غربی، پلاک ٣٠٨.
رتبه در سایت گودریدز: ٤.٠٤
https://www.goodreads.com/author/show/72401.Daniel_Kahneman
رتبه در سایت آمازون: ٤.٤
https://www.amazon.com/Thinking-Fast-Slow-Daniel-Kahneman/dp/0374533555
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
Goodreads
Daniel Kahneman
Author of Thinking, Fast and Slow, Judgment Under Uncertainty, and Choices, Values, and Frames
🍃🍃اختلاف تاگور و گاندی ؛ مسئله نظام سیاسی یا فرهنگ و تعلیم و تربیت ؟!👇👇
به نظر میآید یکی از بزرگترین اشتباهات، سیاست زدگی است؛ یعنی کسی فکر کند که مشکل، نظام سیاسی حاکم است. «رابین رانات تاگور» و «گاندی» دو رفیق بسیار صمیمی بودند؛ در جریان مبارزات استعمارزدایی هند، راهشان از هم جدا شد. گاندی رهبری سیاسی این نهضت را بر عهده گرفت، ولی تاگور شروع کرد به تأسیس مدارس برای تعلیم و تربیت –مدارس او هماکنون نیز در هند هست؛ سیستم خاصّی را در تربیت و تعلیم القاء میکند، غیر ازآنچه در غرب متداول است... تاگور نامهای به گاندی نوشته است که میگوید اشتباه شما این است که فکر میکنید تمام مشکلات مردم هند ناشی از این است که فرمانداران، استانداران و امپراتورشان انگلیسی است و ارتش و اقتصادشان به دست انگلیسیها اداره میشود... و فکر میکنید اگر ما اینها را از کشورمان بیرون راندیم و بجای آنها از مردم اصلی هند بر سرکار آوردیم، مشکلمان حلّ میشود؛ این توهّم شماست. امّا من معتقدم یک سلسله امور هست که اگر در این مردم عوض شود و همین انگلیسیها حاکم باشند، مردم سعادتمند خواهند بود و فرهنگ اقتصاد و... مطلوب خواهند داشت؛ امّا اگر آن سلسله امور عوض نشوند هیچ تغییری در رفع مشکلات ایجاد نمیشود. مردم ما مختصّات فرهنگی-روانیای دارند که اگر اینها عوض نشود، هیچ تغییری در رفع مشکلات ایجاد نمیشود. مردم ما مختصّات فرهنگی-روانیای دارند که اگر اینها عوض نشود، مشکلات، هست و فرقی هم بین حاکم انگلیسی و هندی نیست و اگر آنها از بین رفت، مشکلات رفع میشود، چه انگلیسی حاکم باشد و چه هندی. پس بهجای اینکه به مردم بگوئید: «مردم! بهپیش» بگوئید: «مردم! به خود آئید، عیب شما در خود شماست» تلقّی تاگور خلاف سیاستزدگی است، تا ما اینطور هستیم نظام حاکم بر ما اینطور زائیده میشود، ماهیّت نظام حاکم با تغییر اسم و رسم عوض نمیشود.
🔴امّا روش برخورد با این ابهام چیست؟!
واقعیت این است که هر دو فاکتور فوق، از نظر تئوریک مکمل همدیگر هستند و در سیستم پیچیده ای مثل اجتماع، نیروهای مختلفی با همدیگر در تعامل هستند که این نیروها میتوانند تا حدی مکمل همدیگر باشند امّا هرگز نمیتوانند بطور کامل جانشین یکدیگر شوند. منطق علم اقتصاد به سادگی جواب سوال فوق را میدهد: « برای نیرو--روش یا در حالت کلی منبعی--صرف انرژی بیشتری بکن که بازدهی نهائی بیشتری دارد». ممکن است در زمانی، یکی از نیروها بیشترین اثر را داشته باشد و در زمانی دیگر نیروئی دیگر. اثر نهائی هر منبعِ تغییر، با استفاده بیشتر معمولا(البته نه در همه موارد) کاهش پیدا میکند و لذا معمولا باید توازنی بین منابع مختلفی که برای هر هدفی به کار گرفته میشود برقرار باشد. بنابراین میتوان گفت اختلاف بین گاندی و تاگور یک تقسیم کار زیرکانه بوده است!!
مسلّما جنبه های سیاسی مهم هستند، امّا «سیاست زدگی» (به معنای اصرار به تمرکز بر سیاست در حالیکه در سایر جنبه ها ممکن است بازدهی بهتری وجود داشته باشد)، اشتباه بزرگی است.
سختی کار در تشخیص «تجربی» مسأله است(اینکه الان در چه مرحله ای هستیم) و لازمه آن داشتن تصویر درست و شفاف از حالت ایده آل می باشد.
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری
(Ref of 1sf p:@MOSTAFAMALEKIAN)
@BehavioralEconomicsAndFinance
به نظر میآید یکی از بزرگترین اشتباهات، سیاست زدگی است؛ یعنی کسی فکر کند که مشکل، نظام سیاسی حاکم است. «رابین رانات تاگور» و «گاندی» دو رفیق بسیار صمیمی بودند؛ در جریان مبارزات استعمارزدایی هند، راهشان از هم جدا شد. گاندی رهبری سیاسی این نهضت را بر عهده گرفت، ولی تاگور شروع کرد به تأسیس مدارس برای تعلیم و تربیت –مدارس او هماکنون نیز در هند هست؛ سیستم خاصّی را در تربیت و تعلیم القاء میکند، غیر ازآنچه در غرب متداول است... تاگور نامهای به گاندی نوشته است که میگوید اشتباه شما این است که فکر میکنید تمام مشکلات مردم هند ناشی از این است که فرمانداران، استانداران و امپراتورشان انگلیسی است و ارتش و اقتصادشان به دست انگلیسیها اداره میشود... و فکر میکنید اگر ما اینها را از کشورمان بیرون راندیم و بجای آنها از مردم اصلی هند بر سرکار آوردیم، مشکلمان حلّ میشود؛ این توهّم شماست. امّا من معتقدم یک سلسله امور هست که اگر در این مردم عوض شود و همین انگلیسیها حاکم باشند، مردم سعادتمند خواهند بود و فرهنگ اقتصاد و... مطلوب خواهند داشت؛ امّا اگر آن سلسله امور عوض نشوند هیچ تغییری در رفع مشکلات ایجاد نمیشود. مردم ما مختصّات فرهنگی-روانیای دارند که اگر اینها عوض نشود، هیچ تغییری در رفع مشکلات ایجاد نمیشود. مردم ما مختصّات فرهنگی-روانیای دارند که اگر اینها عوض نشود، مشکلات، هست و فرقی هم بین حاکم انگلیسی و هندی نیست و اگر آنها از بین رفت، مشکلات رفع میشود، چه انگلیسی حاکم باشد و چه هندی. پس بهجای اینکه به مردم بگوئید: «مردم! بهپیش» بگوئید: «مردم! به خود آئید، عیب شما در خود شماست» تلقّی تاگور خلاف سیاستزدگی است، تا ما اینطور هستیم نظام حاکم بر ما اینطور زائیده میشود، ماهیّت نظام حاکم با تغییر اسم و رسم عوض نمیشود.
🔴امّا روش برخورد با این ابهام چیست؟!
واقعیت این است که هر دو فاکتور فوق، از نظر تئوریک مکمل همدیگر هستند و در سیستم پیچیده ای مثل اجتماع، نیروهای مختلفی با همدیگر در تعامل هستند که این نیروها میتوانند تا حدی مکمل همدیگر باشند امّا هرگز نمیتوانند بطور کامل جانشین یکدیگر شوند. منطق علم اقتصاد به سادگی جواب سوال فوق را میدهد: « برای نیرو--روش یا در حالت کلی منبعی--صرف انرژی بیشتری بکن که بازدهی نهائی بیشتری دارد». ممکن است در زمانی، یکی از نیروها بیشترین اثر را داشته باشد و در زمانی دیگر نیروئی دیگر. اثر نهائی هر منبعِ تغییر، با استفاده بیشتر معمولا(البته نه در همه موارد) کاهش پیدا میکند و لذا معمولا باید توازنی بین منابع مختلفی که برای هر هدفی به کار گرفته میشود برقرار باشد. بنابراین میتوان گفت اختلاف بین گاندی و تاگور یک تقسیم کار زیرکانه بوده است!!
مسلّما جنبه های سیاسی مهم هستند، امّا «سیاست زدگی» (به معنای اصرار به تمرکز بر سیاست در حالیکه در سایر جنبه ها ممکن است بازدهی بهتری وجود داشته باشد)، اشتباه بزرگی است.
سختی کار در تشخیص «تجربی» مسأله است(اینکه الان در چه مرحله ای هستیم) و لازمه آن داشتن تصویر درست و شفاف از حالت ایده آل می باشد.
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری
(Ref of 1sf p:@MOSTAFAMALEKIAN)
@BehavioralEconomicsAndFinance
✅در 3 دقیقه با تکنیکی شگفت انگیز آشنا شوید.
در بازاریابی عصبی بیان میشود باید با ذهن قدیم مشتری صحبت کنید.
هر فردی دارای سه بخش در مغز است
1. مغز جدید که بخش منطقی است
2. مغز میانی که بخش احساسی است
3. مغز قدیم که به دنبال حفظ بقا و دوری از خطر است.
95% تصمیمیات در سطح ناخودآگاه و مغز قدیم گرفته میشود.
پس برای تاثیر گذاری باید بر مغز قدیم اثر بگذارید.
مغز قدیم دارای قوانینی است که یکی از این قوانین "اثر تقدم و تأخر" است.
در واقع ذهن انسان به اتبدا و اتنهای هر بحث یا بیامی توجه دارد و انجه در این مبان است سریع فراموش میشود.
(دوباره پاراگراف قبل را بخوانید شما هم اشتباهات املایی بین مطالب را متوجه نشدید😄)
به همین دلیل وقتی صحبت خود را با کلمات و جملات مثبت شروع میکنید تاثیر اولیه مثبتی بر مخاطب ایجاد میکنید که بر ادامه روند بحث و تصمیم نهایی موثر است.
نتیجه گیری:
مثبت شروع کنید مثبت پایان دهید تا مثبت دیده شوید😉.
(مجید مجیدی)
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
https://telegram.me/BehavioralEconomicsAndFinance
در بازاریابی عصبی بیان میشود باید با ذهن قدیم مشتری صحبت کنید.
هر فردی دارای سه بخش در مغز است
1. مغز جدید که بخش منطقی است
2. مغز میانی که بخش احساسی است
3. مغز قدیم که به دنبال حفظ بقا و دوری از خطر است.
95% تصمیمیات در سطح ناخودآگاه و مغز قدیم گرفته میشود.
پس برای تاثیر گذاری باید بر مغز قدیم اثر بگذارید.
مغز قدیم دارای قوانینی است که یکی از این قوانین "اثر تقدم و تأخر" است.
در واقع ذهن انسان به اتبدا و اتنهای هر بحث یا بیامی توجه دارد و انجه در این مبان است سریع فراموش میشود.
(دوباره پاراگراف قبل را بخوانید شما هم اشتباهات املایی بین مطالب را متوجه نشدید😄)
به همین دلیل وقتی صحبت خود را با کلمات و جملات مثبت شروع میکنید تاثیر اولیه مثبتی بر مخاطب ایجاد میکنید که بر ادامه روند بحث و تصمیم نهایی موثر است.
نتیجه گیری:
مثبت شروع کنید مثبت پایان دهید تا مثبت دیده شوید😉.
(مجید مجیدی)
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
https://telegram.me/BehavioralEconomicsAndFinance
Telegram
اقتصاد رفتاری
کانال تلگرامی دکتر مصطفی نصراصفهانی|موسسه بینشهای رفتاری
مالیات ۷۰٪ برای پزشکان
از زاویه «بازتوزیع» درآمد و برقراری یک نظام امنیت اجتماعی گسترده، مالیات معقول جای دفاع دارد. ولی همان موقع که از بازتوزیع دفاع میکنیم باید متوجه اختلال (Distortion) ناشی از مالیات بستن روی منابع تولید هم باشیم. مهمترین نقد اقتصادی به مالیات پلکانی روی دستمزد این است که عرضه نیروی کار متخصص و بهرهور جامعه (که درآمد بالا دارند) را مایوس کرده و در نتیجه جامعه را از این منابع محروم میکند. (دقت کنید که معنی این حرف این نیست که هر کس درآمد بالا دارد لزوما بهرهور است، ولی عکس آن تا حد خوبی صادق است). در نتیجه یک سوال مهم در اقتصاد این است که از چه کسی و چهگونه مالیات بگیریم که این اثر اختلالی به حداقل برسد.
در خبرها بود که رییس کمیسیون بهداشت مجلس از مالیات ۷۰ درصدی پلکانی روی حقوق پزشکان پردرآمد خبر داده است. مالیات روی درآمد پزشکان موضوع پیچیدهای است. فرض کنیم مالیات ۷۰٪ ای عملی شود. چه نوع پزشکانی تحت تاثیر آن قرار خواهند گرفت؟ در پست «سوپراستار» به اقتصاد این نوع بازارها اشاره کردیم. پزشکان پردرآمدی که مشمول مالیات جدید میشوند، عمدتا متخصصان ویژه و درجه یک هستند که جامعه سخت به آنها نیاز دارد. حال اگر این پزشکان مجبور شوند ۷۰٪ از «آخرین واحد درآمد» خود را مالیات بدهند طبعا انگیزه آنها برای کار سنگین به شدت کم میشد. ترجیح میدهند به جای ساعتهای طولانی طبابت٬ فقط بخشی از آن را کار کنند (چون واحدهای اول درآمد مالیات سنگین ندارد) و بقیه روز را استراحت کنند یا به کسب و کارهای دیگر بپردازند. یعنی جامعه از دستیابی به خدمات یکی از متخصصترین و کمیابترین نوع سرمایه انسانیاش - که خدماتش هم واقعا مورد نیاز و مفید است - محروم میشود.
البته آن طرف قضیه میشود استدلال کرد که همین اثر مالیاتی شاید باعث شکستن مکانیسم «سوپراستار» شده و در نتیجه با کاهش انگیزه پزشکان خیلی مشهور برای کار سنگین، بار بیماران را به سمت پزشکان کمی غیر مشهورتر هدایت کند و توزیع بیمار بین پزشکان را بهتر کند. در نتیجه مثلا از صفهای طولانی برای پزشکان خیلی مشهور کم شده و میزان وقت صرف شده آنها در برخورد با بیماران هم بیشتر میشود. اینکه آیا جامعه از این بازتوزیع بیماران نفع میبرد به فاصله کیفیت پزشکان خیلی مشهور و بقیه همصنفانشان بر میگردد و یک سوال امپریکال است که پاسخ پیشینی و ذهنی ندارد.
شاید بشنویم که «خب همین پزشکان از این بعد به جای پول برای انگیزههای دیگر کار کنند». این استدلال اقتصادی نیست، چون آن انگیزهها الان هم وجود دارند و خروجی که الان هم مشاهده میکنیم ترکیبی از انگیزههای مادی و غیرمادی است. ما در واقع تحلیل Ceteris Paribus کردیم. یعنی با فرض اینکه چیزی در جامعه پزشکی عوض نشده فقط میزان مالیات را عوض کردیم و انگیزههای مادی را کاهش دادیم. (از کانال دکترحامد قدوسی)
✅⚠️اما نقدی رفتاری بر قسمت انگیزشها:
همواره اقتصاددانان برای ساده کردن مساله سعی کرده اند بسیاری واقعیات مهم و لازم را نادیده بگیرند. کارایی سیاست مالیاتی از "تغییر رفتار عاملها" متأثر میشود. رفتار هم از انگیزاننده های درونی و هم از انگیزاننده های بیرونی متأثر میشود. اقتصاد رفتاری سعی میکند "پاسخهای تجربی" بجای "پاسخهای از پشت میز" بدهد!
مطالعات متعدد رفتاری و روانشناختی از تاثیرپذیری شدید انگیزاننده های درونی از انگیزاننده های بیرونی حکایت میکنند.
معمولا افزایش مشوقهای بیرونی بیشتر از یک "آستانه" منجر به کاهش انگیزه های درونی میشود. تا آنجا که بنده اطلاع دارم آزمایشهای انجام شده اثر "افزایش" در مشوقهای بیرونی را روی "افراد معمولی" بررسی کرده اند. لذا باید "کاهش" درآمد "سوپراستارها" را جداگانه مورد تحقیق قرار داد.
مسلما "آستانه" ای که در بالا ذکر شد برای سوپراستارها متفاوت است و این یعنی بعید نیست که افزایش مالیات بطور خودکار باعث افزایش انگیزه های درونی بشود؛ بخصوص اگر مشوقهای نرم متناسب (nudges) درست طراحی شوند.
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری :
@BehavioralEconomicsAndFinance
از زاویه «بازتوزیع» درآمد و برقراری یک نظام امنیت اجتماعی گسترده، مالیات معقول جای دفاع دارد. ولی همان موقع که از بازتوزیع دفاع میکنیم باید متوجه اختلال (Distortion) ناشی از مالیات بستن روی منابع تولید هم باشیم. مهمترین نقد اقتصادی به مالیات پلکانی روی دستمزد این است که عرضه نیروی کار متخصص و بهرهور جامعه (که درآمد بالا دارند) را مایوس کرده و در نتیجه جامعه را از این منابع محروم میکند. (دقت کنید که معنی این حرف این نیست که هر کس درآمد بالا دارد لزوما بهرهور است، ولی عکس آن تا حد خوبی صادق است). در نتیجه یک سوال مهم در اقتصاد این است که از چه کسی و چهگونه مالیات بگیریم که این اثر اختلالی به حداقل برسد.
در خبرها بود که رییس کمیسیون بهداشت مجلس از مالیات ۷۰ درصدی پلکانی روی حقوق پزشکان پردرآمد خبر داده است. مالیات روی درآمد پزشکان موضوع پیچیدهای است. فرض کنیم مالیات ۷۰٪ ای عملی شود. چه نوع پزشکانی تحت تاثیر آن قرار خواهند گرفت؟ در پست «سوپراستار» به اقتصاد این نوع بازارها اشاره کردیم. پزشکان پردرآمدی که مشمول مالیات جدید میشوند، عمدتا متخصصان ویژه و درجه یک هستند که جامعه سخت به آنها نیاز دارد. حال اگر این پزشکان مجبور شوند ۷۰٪ از «آخرین واحد درآمد» خود را مالیات بدهند طبعا انگیزه آنها برای کار سنگین به شدت کم میشد. ترجیح میدهند به جای ساعتهای طولانی طبابت٬ فقط بخشی از آن را کار کنند (چون واحدهای اول درآمد مالیات سنگین ندارد) و بقیه روز را استراحت کنند یا به کسب و کارهای دیگر بپردازند. یعنی جامعه از دستیابی به خدمات یکی از متخصصترین و کمیابترین نوع سرمایه انسانیاش - که خدماتش هم واقعا مورد نیاز و مفید است - محروم میشود.
البته آن طرف قضیه میشود استدلال کرد که همین اثر مالیاتی شاید باعث شکستن مکانیسم «سوپراستار» شده و در نتیجه با کاهش انگیزه پزشکان خیلی مشهور برای کار سنگین، بار بیماران را به سمت پزشکان کمی غیر مشهورتر هدایت کند و توزیع بیمار بین پزشکان را بهتر کند. در نتیجه مثلا از صفهای طولانی برای پزشکان خیلی مشهور کم شده و میزان وقت صرف شده آنها در برخورد با بیماران هم بیشتر میشود. اینکه آیا جامعه از این بازتوزیع بیماران نفع میبرد به فاصله کیفیت پزشکان خیلی مشهور و بقیه همصنفانشان بر میگردد و یک سوال امپریکال است که پاسخ پیشینی و ذهنی ندارد.
شاید بشنویم که «خب همین پزشکان از این بعد به جای پول برای انگیزههای دیگر کار کنند». این استدلال اقتصادی نیست، چون آن انگیزهها الان هم وجود دارند و خروجی که الان هم مشاهده میکنیم ترکیبی از انگیزههای مادی و غیرمادی است. ما در واقع تحلیل Ceteris Paribus کردیم. یعنی با فرض اینکه چیزی در جامعه پزشکی عوض نشده فقط میزان مالیات را عوض کردیم و انگیزههای مادی را کاهش دادیم. (از کانال دکترحامد قدوسی)
✅⚠️اما نقدی رفتاری بر قسمت انگیزشها:
همواره اقتصاددانان برای ساده کردن مساله سعی کرده اند بسیاری واقعیات مهم و لازم را نادیده بگیرند. کارایی سیاست مالیاتی از "تغییر رفتار عاملها" متأثر میشود. رفتار هم از انگیزاننده های درونی و هم از انگیزاننده های بیرونی متأثر میشود. اقتصاد رفتاری سعی میکند "پاسخهای تجربی" بجای "پاسخهای از پشت میز" بدهد!
مطالعات متعدد رفتاری و روانشناختی از تاثیرپذیری شدید انگیزاننده های درونی از انگیزاننده های بیرونی حکایت میکنند.
معمولا افزایش مشوقهای بیرونی بیشتر از یک "آستانه" منجر به کاهش انگیزه های درونی میشود. تا آنجا که بنده اطلاع دارم آزمایشهای انجام شده اثر "افزایش" در مشوقهای بیرونی را روی "افراد معمولی" بررسی کرده اند. لذا باید "کاهش" درآمد "سوپراستارها" را جداگانه مورد تحقیق قرار داد.
مسلما "آستانه" ای که در بالا ذکر شد برای سوپراستارها متفاوت است و این یعنی بعید نیست که افزایش مالیات بطور خودکار باعث افزایش انگیزه های درونی بشود؛ بخصوص اگر مشوقهای نرم متناسب (nudges) درست طراحی شوند.
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری :
@BehavioralEconomicsAndFinance
🔴🔴🔴فایده بستن درها!
مردی را می شناسم که با سه زن قرار ملاقات میگذارد. او عاشق هر سه نفرشان است و می تواند تصور کند که با هر یک از آن ها تشکیل خانواده بدهد. با این حال او جرات انتخاب بین هیچ کدام از آن ها را ندارد. صرفا به این خاطر که انتخاب یکی به معنای کنار گذاشتن دو تای دیگر برای همیشه است.
دانشجویی بین ادامه دادن رشته کامپیوتر یا ادبیات مردد است او هر دوی آن ها را دوست دارد به همین خاطر در کلاس های هر دو شرکت می کند و وقتش را بین هر دو تقسیم می کند.او احساس می کند اینطوری هر دو گزینه را خواهد داشت و اینطور برایش بهتر است.
مادری فرزندش را به کلاس شنا، پیانو، نقاشی و زبان می فرستند. حتی خود مادر هم می داند که امکان ندارد فرزندش در همه موفق شود اما فکر می کند شاید روزی به کارش آمد.
همه ما سعی میکنیم تا جایی که ممکن است تمام گزینه ها را باز باقی بگذاریم. اما متاسفانه معمولا هیچ کدام را به نتیجه نمی رسانیم و مقدار زیادی وقت و انرژی هدر می دهیم. به همین خاطر است که امروزه با این همه گزینه های زیادی که داریم معمولا از قدیمی ها عقب تر هستیم.
روانشناسان رفتار شناسی اقتصادی Dan Ariely و Jiwoong Shin با اختراع بازی کامپیوتری که این شرایط را تقیلد می کند این رفتار غیر منطقی انسان ها را مطالعه کردند[1]. بازی به این صورت است که در ابتدای بازی با سه در مواجه می شوید. که با کلیک کردن در را باز و وارد اتاقی می شوید. در اتاق می توانید با کلیک کردن داخل اتاق امتیاز بدست بیاورید یا با کلیک کردن روی درِ داخل اتاق به اتاق دیگری بروید. باید حواستان باشد که تعداد محدودی می توانید کلیک کنید(زمان و انرژی محدود در زندگی). و اگر درِ اتاقی را باز کرده باشید و به آن نروید به تدریج درش بسته می شود(از دست دادن یک گزینه به تدریج با بی توجهی). در مجموع سه اتاق بیشتر وجود ندارد و بازی طوری طراحی شده که یکی از اتاق ها به طور متوسط امتیاز بیشتری نصیب شما می کند.
بهترین استراتژی (از لحاظ ریاضی) این است که پس از بررسی چند گزینه محدود، در اتاقی بمانیم و مابقی کلیک ها را مصرف کنیم که به طور متوسط بیشترین امتیاز را می دهد. اما رفتار کاربران متفاوت بود: آن ها سراسیمه تا جایی که می توانستند درهای بیشتری را باز می کردند و زمانی که دری در حال بسته شدن بودن سعی می کردند با صرف یک کلیک آن را باز نگه دارند. این رفتار حتی زمانی که جریمه باز نگه داشتن یک در بیش از یک کلیک شد، تغییری نکرد. وقتی از آن ها پرسیده شد که چرا اینکار را می کنند آن ها پاسخ می دادند:" ممکن است در آینده به دردم بخورد" در صورتی که آن ها هرگز به آن آینده نمی رسیدند و قبل از آن که بتوانند از آن اتاق آن طور که باید استفاده کنند کلیک هایشان تمام می شد. روانشناسان اما نتیجه گرفتند دلیل اصلی باز نگه داشتنِ در این است که افراد نمی خواهند سختی و دردِ بسته شدن یک در را تحمل کنند.
ما همواره می خواهیم در آنِ واحد کارهای زیادی را بکنیم، از هیچ امکانی نمی گذریم و می خواهیم همه گزینه ها را با هم داشته باشیم. این امر به سادگی می تواند موفقیت ما را نابود کند. باید یاد بگیریم درها را ببندیم حتی اگر اینکار برایمان سخت باشد. کارهایی که در زندگی نباید بکنی را بنویس. به بیان دیگر تصمیم های حساب شده ای بگیر تا برخی چیز ها را کلا نادیده بگیری. یک بار خوب فکر کن و تصمیمت را بگیر که سراغ چه چیزهایی، حتی اگر فرصتش بود، نروی. بیشتر درها ارزش وارد شدن ندارند، حتی اگر به نظر برسد چرخاندن دسته در بسیار ساده است.
[1] Shin, J., & Ariely, D. (2004). Keeping doors open: The effect of unavailability on incentives to keep options viable. Management Science, 50(5), 575-586.
(از کانال تفکر استراتژیک دکتر هرندی @ThinkingStrategically)
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
مردی را می شناسم که با سه زن قرار ملاقات میگذارد. او عاشق هر سه نفرشان است و می تواند تصور کند که با هر یک از آن ها تشکیل خانواده بدهد. با این حال او جرات انتخاب بین هیچ کدام از آن ها را ندارد. صرفا به این خاطر که انتخاب یکی به معنای کنار گذاشتن دو تای دیگر برای همیشه است.
دانشجویی بین ادامه دادن رشته کامپیوتر یا ادبیات مردد است او هر دوی آن ها را دوست دارد به همین خاطر در کلاس های هر دو شرکت می کند و وقتش را بین هر دو تقسیم می کند.او احساس می کند اینطوری هر دو گزینه را خواهد داشت و اینطور برایش بهتر است.
مادری فرزندش را به کلاس شنا، پیانو، نقاشی و زبان می فرستند. حتی خود مادر هم می داند که امکان ندارد فرزندش در همه موفق شود اما فکر می کند شاید روزی به کارش آمد.
همه ما سعی میکنیم تا جایی که ممکن است تمام گزینه ها را باز باقی بگذاریم. اما متاسفانه معمولا هیچ کدام را به نتیجه نمی رسانیم و مقدار زیادی وقت و انرژی هدر می دهیم. به همین خاطر است که امروزه با این همه گزینه های زیادی که داریم معمولا از قدیمی ها عقب تر هستیم.
روانشناسان رفتار شناسی اقتصادی Dan Ariely و Jiwoong Shin با اختراع بازی کامپیوتری که این شرایط را تقیلد می کند این رفتار غیر منطقی انسان ها را مطالعه کردند[1]. بازی به این صورت است که در ابتدای بازی با سه در مواجه می شوید. که با کلیک کردن در را باز و وارد اتاقی می شوید. در اتاق می توانید با کلیک کردن داخل اتاق امتیاز بدست بیاورید یا با کلیک کردن روی درِ داخل اتاق به اتاق دیگری بروید. باید حواستان باشد که تعداد محدودی می توانید کلیک کنید(زمان و انرژی محدود در زندگی). و اگر درِ اتاقی را باز کرده باشید و به آن نروید به تدریج درش بسته می شود(از دست دادن یک گزینه به تدریج با بی توجهی). در مجموع سه اتاق بیشتر وجود ندارد و بازی طوری طراحی شده که یکی از اتاق ها به طور متوسط امتیاز بیشتری نصیب شما می کند.
بهترین استراتژی (از لحاظ ریاضی) این است که پس از بررسی چند گزینه محدود، در اتاقی بمانیم و مابقی کلیک ها را مصرف کنیم که به طور متوسط بیشترین امتیاز را می دهد. اما رفتار کاربران متفاوت بود: آن ها سراسیمه تا جایی که می توانستند درهای بیشتری را باز می کردند و زمانی که دری در حال بسته شدن بودن سعی می کردند با صرف یک کلیک آن را باز نگه دارند. این رفتار حتی زمانی که جریمه باز نگه داشتن یک در بیش از یک کلیک شد، تغییری نکرد. وقتی از آن ها پرسیده شد که چرا اینکار را می کنند آن ها پاسخ می دادند:" ممکن است در آینده به دردم بخورد" در صورتی که آن ها هرگز به آن آینده نمی رسیدند و قبل از آن که بتوانند از آن اتاق آن طور که باید استفاده کنند کلیک هایشان تمام می شد. روانشناسان اما نتیجه گرفتند دلیل اصلی باز نگه داشتنِ در این است که افراد نمی خواهند سختی و دردِ بسته شدن یک در را تحمل کنند.
ما همواره می خواهیم در آنِ واحد کارهای زیادی را بکنیم، از هیچ امکانی نمی گذریم و می خواهیم همه گزینه ها را با هم داشته باشیم. این امر به سادگی می تواند موفقیت ما را نابود کند. باید یاد بگیریم درها را ببندیم حتی اگر اینکار برایمان سخت باشد. کارهایی که در زندگی نباید بکنی را بنویس. به بیان دیگر تصمیم های حساب شده ای بگیر تا برخی چیز ها را کلا نادیده بگیری. یک بار خوب فکر کن و تصمیمت را بگیر که سراغ چه چیزهایی، حتی اگر فرصتش بود، نروی. بیشتر درها ارزش وارد شدن ندارند، حتی اگر به نظر برسد چرخاندن دسته در بسیار ساده است.
[1] Shin, J., & Ariely, D. (2004). Keeping doors open: The effect of unavailability on incentives to keep options viable. Management Science, 50(5), 575-586.
(از کانال تفکر استراتژیک دکتر هرندی @ThinkingStrategically)
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✅شناسائی و کاهش اشتباهات روانی پرتکرار.
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
معرفی کتاب و نویسنده "ذهنهای برنده": کاری از ماهنامه "ره آورد مدیریت": @rahavardjournal
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
اقتصاد رفتاری
معرفی کتاب و نویسنده "ذهنهای برنده": کاری از ماهنامه "ره آورد مدیریت": @rahavardjournal ✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری: @BehavioralEconomicsAndFinance
✅به زعم سایمون لانکستر اکثر ارتباطات در دنیای مدرن به این دلیل شکست می خورند که با منطق آغاز می شوند و با منطق پایان می یابند؛ در صورتیکه به عنوان رهبر، نخست باید مغز غریزی و مغز احساسی را مجذوب کنید و سپس منطق را وارد بحث نمایید.
🔮 به یاد داشته باشید :
* دغدغه های سطح غریزی ذهن دو عنصر "امنیت" و "پاداش" هستند.
* فرایند انتقال پیام به مغز غریزی مخاطب، حتی قبل از اینکه حرفی بزنید شروع می شود. ظاهر خود را توانمند (به شکل فردی که توانایی برقراری امنیت و پاداش دهی دارد) نشان دهید.
* با استفاده از ابزارها و روش های زبانی مانند استعاره- که در آن تصاویر واضح، جانشین مفاهیم کلی می شوند- مغز غریزی را هدف قرار دهید.
*داستان تعریف کردن احساسات مخاطب را درگیر می کند.
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
🔮 به یاد داشته باشید :
* دغدغه های سطح غریزی ذهن دو عنصر "امنیت" و "پاداش" هستند.
* فرایند انتقال پیام به مغز غریزی مخاطب، حتی قبل از اینکه حرفی بزنید شروع می شود. ظاهر خود را توانمند (به شکل فردی که توانایی برقراری امنیت و پاداش دهی دارد) نشان دهید.
* با استفاده از ابزارها و روش های زبانی مانند استعاره- که در آن تصاویر واضح، جانشین مفاهیم کلی می شوند- مغز غریزی را هدف قرار دهید.
*داستان تعریف کردن احساسات مخاطب را درگیر می کند.
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
🔲⭕️پدیده مسخ شدگی در تصمیم گیری
شما به یک بازارچه فروش محصولات خانگی رفته اید. دو مغازه فروش مربا وجود دارد.
مغازه اول چهار مدل مربا دارد: مربای هویج، سیب و به و مربای آلبالو
مغازه دوم مرباها را ردیف کرده است. مربای هویچ، آلبالو، بهارنارنج، پرتقال، پرتقال-لیمو، سیب-نارنج و و و و ... (بیش از بیست مدل)
فکر می کنید مردم از کدام یک خرید بیشتری خواهند کرد؟ پژوهش های میدانی در این زمینه بارها انجام شده است و نتیجه این بود: افرادی که از مغازه اول خرید کردند به مراتب بیشتر از افرادی بودند که از دومی که اتفاقا تنوع محصولات بیشتری هم داشت خرید کردند.
این مساله در دنیای مدیریت استراتژيک، سرمایه گذاری و بازاریابی بسیار کلیدی است. بگذارید سه مثال دیگر بزنم.
زمانی می خواهید تصمیم گیری کنید که وارد حوزه بیمه گری شوید یا اینکه وارد حوزه معدن داری. اما زمانی هم ممکن است بین 40 رشته صنعتی مختلف باید دست به انتخاب بزنید. در حالت دوم، هم هزینه روانی شما بالا می رود هم زمان انتخاب افزایش پیدا می کند و هم اینکه احتمال اشتباه افزایش پیدا می کند.
می خواهید موبایل/خودرو/لب تاپ بخرید، وقتی تعداد گزینه ها زیاد است، پس از مدتی گشتوگذار احساس میکنند که دیگر مغز آنها کشش و توانایی تجزیهوتحلیل گزینهها را ندارد و در اغلب موارد به خرید همان مدل قبلی یا توصیه شده اکتفا میکنید.
یا مثلا می خواهید برای بیمه عمر و بازنشستگی تصمیم گیری کنید، اگر با تعداد خیلی زیادی گزینه نزدیک به هم روبرو باشید اصلا ممکن است تصمیم گیری را به تعویق بیاندازید.
🔎⭕️علل مسخ شدگی در برابر گزینه های زیاد چیست؟
1- تعدد گزینه ها، زمان بررسی را افزایش می دهد و مغز ما برای پردازش انرژی زیادی می طلبد.
2- مقایسه بین دو یا سه گزینه کاملاً متفاوت با یکدیگر کار بسیار سادهای است. اما زمانی که تعداد گزینهها افزایش پیدا میکند، تفاوت موجود بین گزینهها بسیار کاهش پیدا میکند.
3- وقتی ما گزینه های مختلف را می بینیم، علاقه پیدا می کنیم که گزینه کامل را پیدا کنیم. مثلا در سرمایه گذاری گزینه ای که هم نقدینگی پیوسته تولید کند، هم خوشنام باشد، هم کم ریسک باشد، هم پر استرس نباشد و هم درآمد بالا ایجاد کند، که البته تا آنجا که اطلاع داریم خداوند چنین گزینه ای را خلق نکرده است.
🖊⭕️تجویز راهبردی:
این مساله ای است که من به عنوان یک شهروند، پدر/مادر، کارمند، مدیر ارشد سازمان یا کشور حتی دبیر کل سازمان ملل با آن روبرو هستم. چه باید بکنم؟ سه پیشنهاد وجود دارد:
1- افسانه گزینه کامل را رها کنید. هیچ گزینه ای نیست که همه مختصات آن عالی باشد اگر هم باشد حتما هزینه بدست آوردنش بالاست بنابراین باز هم ناقص است. رها کردن این افسانه باعث می شود مغز شما یک نفس راحت بکشد.
2- قبل از اینکه در معرض گزینه های متعدد قرار بگیرید، اهداف و معیارهای خود را مشخص کنید. وقتی شما با معیارهای روشن به بازار مراجعه می کنید دست کم می دانید چه نمی خواهید!
3- از معیارهای قطعی برای حذف استفاده کنید. یعنی با استفاده از چند معیار روشن از لیست بلند گزینه ها، گزینه ها را حذف کنید و به لیست کوتاه برسید. اینگونه می توانید با تمرکز روی گزینه های کمتر و صرف زمان و انرژی کمتر، این کار را آسان تر و سریع تر انجام دهید. به عنوان مثال وقتی می دانید که برای خرید موبایل نمی خواهید بیشتر از 500 هزار تومان خرج کنید و همچنین باید دو سیم کارته باشد تعداد گزینه های شما از هزار تا به 5 گزینه تقلیل پیدا می کند.
تجربه نشان داده است که ما مجبوریم که تصمیم گیری کنیم. بنابراین از تصمیم گیری فرار نکنید. مغز انسان هر چه قدر بیشتر تصمیم گیری کند، پیچیده تر، توانمندتر و بهتر خواهد شد. از عضلات مغز خود کار بکشید.
(منبع: شبکه استراتریست:@Dr_Lashkarbolouki)
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
شما به یک بازارچه فروش محصولات خانگی رفته اید. دو مغازه فروش مربا وجود دارد.
مغازه اول چهار مدل مربا دارد: مربای هویج، سیب و به و مربای آلبالو
مغازه دوم مرباها را ردیف کرده است. مربای هویچ، آلبالو، بهارنارنج، پرتقال، پرتقال-لیمو، سیب-نارنج و و و و ... (بیش از بیست مدل)
فکر می کنید مردم از کدام یک خرید بیشتری خواهند کرد؟ پژوهش های میدانی در این زمینه بارها انجام شده است و نتیجه این بود: افرادی که از مغازه اول خرید کردند به مراتب بیشتر از افرادی بودند که از دومی که اتفاقا تنوع محصولات بیشتری هم داشت خرید کردند.
این مساله در دنیای مدیریت استراتژيک، سرمایه گذاری و بازاریابی بسیار کلیدی است. بگذارید سه مثال دیگر بزنم.
زمانی می خواهید تصمیم گیری کنید که وارد حوزه بیمه گری شوید یا اینکه وارد حوزه معدن داری. اما زمانی هم ممکن است بین 40 رشته صنعتی مختلف باید دست به انتخاب بزنید. در حالت دوم، هم هزینه روانی شما بالا می رود هم زمان انتخاب افزایش پیدا می کند و هم اینکه احتمال اشتباه افزایش پیدا می کند.
می خواهید موبایل/خودرو/لب تاپ بخرید، وقتی تعداد گزینه ها زیاد است، پس از مدتی گشتوگذار احساس میکنند که دیگر مغز آنها کشش و توانایی تجزیهوتحلیل گزینهها را ندارد و در اغلب موارد به خرید همان مدل قبلی یا توصیه شده اکتفا میکنید.
یا مثلا می خواهید برای بیمه عمر و بازنشستگی تصمیم گیری کنید، اگر با تعداد خیلی زیادی گزینه نزدیک به هم روبرو باشید اصلا ممکن است تصمیم گیری را به تعویق بیاندازید.
🔎⭕️علل مسخ شدگی در برابر گزینه های زیاد چیست؟
1- تعدد گزینه ها، زمان بررسی را افزایش می دهد و مغز ما برای پردازش انرژی زیادی می طلبد.
2- مقایسه بین دو یا سه گزینه کاملاً متفاوت با یکدیگر کار بسیار سادهای است. اما زمانی که تعداد گزینهها افزایش پیدا میکند، تفاوت موجود بین گزینهها بسیار کاهش پیدا میکند.
3- وقتی ما گزینه های مختلف را می بینیم، علاقه پیدا می کنیم که گزینه کامل را پیدا کنیم. مثلا در سرمایه گذاری گزینه ای که هم نقدینگی پیوسته تولید کند، هم خوشنام باشد، هم کم ریسک باشد، هم پر استرس نباشد و هم درآمد بالا ایجاد کند، که البته تا آنجا که اطلاع داریم خداوند چنین گزینه ای را خلق نکرده است.
🖊⭕️تجویز راهبردی:
این مساله ای است که من به عنوان یک شهروند، پدر/مادر، کارمند، مدیر ارشد سازمان یا کشور حتی دبیر کل سازمان ملل با آن روبرو هستم. چه باید بکنم؟ سه پیشنهاد وجود دارد:
1- افسانه گزینه کامل را رها کنید. هیچ گزینه ای نیست که همه مختصات آن عالی باشد اگر هم باشد حتما هزینه بدست آوردنش بالاست بنابراین باز هم ناقص است. رها کردن این افسانه باعث می شود مغز شما یک نفس راحت بکشد.
2- قبل از اینکه در معرض گزینه های متعدد قرار بگیرید، اهداف و معیارهای خود را مشخص کنید. وقتی شما با معیارهای روشن به بازار مراجعه می کنید دست کم می دانید چه نمی خواهید!
3- از معیارهای قطعی برای حذف استفاده کنید. یعنی با استفاده از چند معیار روشن از لیست بلند گزینه ها، گزینه ها را حذف کنید و به لیست کوتاه برسید. اینگونه می توانید با تمرکز روی گزینه های کمتر و صرف زمان و انرژی کمتر، این کار را آسان تر و سریع تر انجام دهید. به عنوان مثال وقتی می دانید که برای خرید موبایل نمی خواهید بیشتر از 500 هزار تومان خرج کنید و همچنین باید دو سیم کارته باشد تعداد گزینه های شما از هزار تا به 5 گزینه تقلیل پیدا می کند.
تجربه نشان داده است که ما مجبوریم که تصمیم گیری کنیم. بنابراین از تصمیم گیری فرار نکنید. مغز انسان هر چه قدر بیشتر تصمیم گیری کند، پیچیده تر، توانمندتر و بهتر خواهد شد. از عضلات مغز خود کار بکشید.
(منبع: شبکه استراتریست:@Dr_Lashkarbolouki)
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
✅مطالعات متعدد نشان داده اند که یادگیری انسانها برخلاف آنچه در اقتصاد و آمار بیزی بحث میشود بصورت "اضافه کردن" اطلاعات جدید نیست، بلکه با "حذف گزینه ها" انجام میشود.
این نوع یادگیری انسانها، اگرچه سرعت تصمیم گیری را افزایش میدهد اما خودش منبع دسته ای از خطاها و دلالتهای متعدد میشود که در آینده آنها را مورد بحث قرار خواهیم داد.
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
این نوع یادگیری انسانها، اگرچه سرعت تصمیم گیری را افزایش میدهد اما خودش منبع دسته ای از خطاها و دلالتهای متعدد میشود که در آینده آنها را مورد بحث قرار خواهیم داد.
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری سالروز شهادت امام محمد باقر (ع) را خدمت تمامی اعضاء تسلیت عرض میکند.
@BehavioralEconomicsAndFinance
@BehavioralEconomicsAndFinance
✅با سلام خدمت اعضای محترم؛
لینک زیر مربوط به پرسشنامه پایان نامه کارشناسی ارشد یکی از دوستان عضو کانال میباشد.
https://goo.gl/forms/9mAvpQmLfboelNt63
با پر کردن پرسشنامه آنلاین مذکور هم به تکمیل پژوهش ایشان کمک خواهید کرد و هم به خودآگاهیتان نسبت به مدیریت مالی در زندگی شخصی افزوده خواهد شد.
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
لینک زیر مربوط به پرسشنامه پایان نامه کارشناسی ارشد یکی از دوستان عضو کانال میباشد.
https://goo.gl/forms/9mAvpQmLfboelNt63
با پر کردن پرسشنامه آنلاین مذکور هم به تکمیل پژوهش ایشان کمک خواهید کرد و هم به خودآگاهیتان نسبت به مدیریت مالی در زندگی شخصی افزوده خواهد شد.
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
Google Docs
عوامل تأثیرگذار بررفتار مدیریت مالی شخصی
بسمه تعالی
باسلام
من سمانه خادمی دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت مالی دانشگاه خوارزمی در نظر دارم پایان نامه ای با موضوع "عوامل تأثیرگذار بر رفتار مدیریت مالی شخصی" انجام دهم، لذا از شما تقاضا دارم با تکمیل پرسشنامه ی زیر مرا در انجام این تحقیق یاری نمایید.…
باسلام
من سمانه خادمی دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت مالی دانشگاه خوارزمی در نظر دارم پایان نامه ای با موضوع "عوامل تأثیرگذار بر رفتار مدیریت مالی شخصی" انجام دهم، لذا از شما تقاضا دارم با تکمیل پرسشنامه ی زیر مرا در انجام این تحقیق یاری نمایید.…
✅چرخه خود-تقویت کننده فقر:
فقر به یکی از مشکلات جدایی ناپذیر دنیای ما تبدیل شده است. شاید بتوان عوامل بیرونی را علت فقر فقرا دانست اما دردناکتر از همه اینست که خود فقرا با دست خودشان هم به تقویت فقرشان کمک میکنند! تا امروز مکانیزمی که طی آن فقر ادامه مییابد و یا خود را تقویت میکند هنوز کاملا درک نشده است.
"الاین کوهن" و همکاران در مقاله ای که چند هفته پیش به چاپ رساندند مستنداتی را آورده اند که ثابت میکند فقر دارای اثراتی روانی است که میتواند تصمیمگیریهای اقتصادی افراد را هدف قرار دهد. شواهد نشان میدهد فقر باعث ایجاد استرس و اثراتی منفی میشود که در اثر آن فرد در تصمیمگیریها افق زمانی کوتاهتری را مدنظر قرار میدهد و کمتر ریسک میکند. بدین معنی که توجه فرد را به فعالیت های عادی به قیمت از دست دادن یک هدف بلند مدت ارزشمند، محدود میکند. در مجموع، این اثرات ممکن است باعث به وجود آمدن یک حلقه شود که فقر خود را طی آن تقویت میکند.
(با تشکر از آقای حکمت طاهری نژاد برای تهیه این متن و عکس پست بعدی)
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
فقر به یکی از مشکلات جدایی ناپذیر دنیای ما تبدیل شده است. شاید بتوان عوامل بیرونی را علت فقر فقرا دانست اما دردناکتر از همه اینست که خود فقرا با دست خودشان هم به تقویت فقرشان کمک میکنند! تا امروز مکانیزمی که طی آن فقر ادامه مییابد و یا خود را تقویت میکند هنوز کاملا درک نشده است.
"الاین کوهن" و همکاران در مقاله ای که چند هفته پیش به چاپ رساندند مستنداتی را آورده اند که ثابت میکند فقر دارای اثراتی روانی است که میتواند تصمیمگیریهای اقتصادی افراد را هدف قرار دهد. شواهد نشان میدهد فقر باعث ایجاد استرس و اثراتی منفی میشود که در اثر آن فرد در تصمیمگیریها افق زمانی کوتاهتری را مدنظر قرار میدهد و کمتر ریسک میکند. بدین معنی که توجه فرد را به فعالیت های عادی به قیمت از دست دادن یک هدف بلند مدت ارزشمند، محدود میکند. در مجموع، این اثرات ممکن است باعث به وجود آمدن یک حلقه شود که فقر خود را طی آن تقویت میکند.
(با تشکر از آقای حکمت طاهری نژاد برای تهیه این متن و عکس پست بعدی)
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
🔴چرخه خود-تقویت کننده فقر و اثرات روانی در تصمیمگیری
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance