✅سوگیری لنگراندازی:
ذهن مردم به تصمیمات و اطّلاعات اوّلیه گره میخورد.
کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
ذهن مردم به تصمیمات و اطّلاعات اوّلیه گره میخورد.
کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
✅توضیح بیشتر راجع به سوگیری لنگراندازی و تعامل آن با سوگیری «محافظه کاری»:
نام سوگیری: لنگراندازی(که به نامهای «لنگر» و «اثر تکیه گاهی» هم ترجمه شده است) Anchoring
نوع سوگیری: شناختی.
🔴توصیف:
اطّلاعات اوّلیه (حتی اگر کاملا بی پایه و یا تصادفی بوده باشند)، در ذهن مردم وزن زیادی را میگیرند و در تصمیم گیریها مدام به آن اطّلاعات اتکا(anchor) میکنند و سپس سعی میکنند اطّلاعات قبلی را با استفاده از اطّلاعات جدید تعدیل کنند(anchor and adjust).
مطالعات متعددی نشان می دهد که افراد بدون توجه به کیفیت و نحوه انتخاب نقاط اتکاء (نقاط لنگر اندازی) خود، دست به اين كار مي زنند، بنابراين قادر نیستند تعدیل لازم (اعم از مثبت و یا منفی) را به اندازه کافی انجام دهند، این تعدیل غالبا ناقص بوده و نتیجه آن سوگیرانه است.
این پدیده تعدیل ناقص را در اقتصادو مالی رفتاری «محافظه کاری» یا conservatism مینامند. به عبارتی، لنگراندازی و محافظه کاری دو روی یک سکه هستند. معمولا وقتی که لنگر اندازی اتفاق افتاد(یا به عبارتی، تصویر ذهنی اوّلیه شکل گرفت)، تعدیلها ناقص هستند(و به عبارتی سوگیری محافظه کاری اتفاق می افتد)، مگر اینکه سوگیری «نمایندگی» به وقوع بپیوندد.
دینامیک جذابی بین لنگراندازی، تصویرذهنی اولیه، نقطه مرجع و محافظه کاری وجود دارد.
#لنگراندازی
#تصویرذهنی_اولیه
#نقطه_مرجع_ذهنی
#محافظه_کاری_conservatism
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
نام سوگیری: لنگراندازی(که به نامهای «لنگر» و «اثر تکیه گاهی» هم ترجمه شده است) Anchoring
نوع سوگیری: شناختی.
🔴توصیف:
اطّلاعات اوّلیه (حتی اگر کاملا بی پایه و یا تصادفی بوده باشند)، در ذهن مردم وزن زیادی را میگیرند و در تصمیم گیریها مدام به آن اطّلاعات اتکا(anchor) میکنند و سپس سعی میکنند اطّلاعات قبلی را با استفاده از اطّلاعات جدید تعدیل کنند(anchor and adjust).
مطالعات متعددی نشان می دهد که افراد بدون توجه به کیفیت و نحوه انتخاب نقاط اتکاء (نقاط لنگر اندازی) خود، دست به اين كار مي زنند، بنابراين قادر نیستند تعدیل لازم (اعم از مثبت و یا منفی) را به اندازه کافی انجام دهند، این تعدیل غالبا ناقص بوده و نتیجه آن سوگیرانه است.
این پدیده تعدیل ناقص را در اقتصادو مالی رفتاری «محافظه کاری» یا conservatism مینامند. به عبارتی، لنگراندازی و محافظه کاری دو روی یک سکه هستند. معمولا وقتی که لنگر اندازی اتفاق افتاد(یا به عبارتی، تصویر ذهنی اوّلیه شکل گرفت)، تعدیلها ناقص هستند(و به عبارتی سوگیری محافظه کاری اتفاق می افتد)، مگر اینکه سوگیری «نمایندگی» به وقوع بپیوندد.
دینامیک جذابی بین لنگراندازی، تصویرذهنی اولیه، نقطه مرجع و محافظه کاری وجود دارد.
#لنگراندازی
#تصویرذهنی_اولیه
#نقطه_مرجع_ذهنی
#محافظه_کاری_conservatism
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
کمیل قاسمی، برنده مدال نقره المپیک چندان خوشحال به نظر نمیرسد! علّت، ویژگی روانی تأخر گرائی است. (از کانال تفکرسیستمی:@Systemsthinking@)
✔️کانال اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
✔️کانال اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
✅مقاله واشنگتن پست در تحلیل احساسات ورزشکاران المپیک ریو با عنوان: «چرا برندگان مدال برنز شادتر از برندگان مدال نقره هستند؟»
https://www.washingtonpost.com/news/wonk/wp/2016/08/12/why-bronze-medalists-are-happier-than-silver-medalists-and-other-things-the-olympics-teaches-us-about-human-emotion/
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
https://www.washingtonpost.com/news/wonk/wp/2016/08/12/why-bronze-medalists-are-happier-than-silver-medalists-and-other-things-the-olympics-teaches-us-about-human-emotion/
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
Washington Post
Why bronze medalists are happier than silver medalists, and other things the Olympics teaches us about human emotions
A researcher explains what the agony and ecstasy of Olympic athletes teaches scientists about human nature.
✅🔴✅سوگیری تأخرگرائی و مدالهای مسابقات ورزشی:
یکی از ویژگیهای ذهنی ما آدمها سوگیری روانی تأخرگرائی(recency bias) می باشد. تأخر گرائی یعنی در احساسات (و نتیجتا تصمیمات) ما، وقایع «متأخر» وزن زیادی به خود اختصاص میدهند(در آینده بیشتر در مورد این سوگیری بحث خواهیم کرد).
در مورد مسابقات ورزشی هم تقریبا همیشه برندگان مدال برنز شادتر از برندگان مدال نقره هستند چرا که برنده مدال نقره آخرین بازی را باخته است. مسلّما زمانی که احساسات به سمتی برود، رفتارها و تصمیمات هم متأثر خواهد شد.
✅پویائی های روانی:
پیش از مسابقه، «نقطه مرجع ذهنی» ورزشکار روی بهترین نتیجه ممکن شکل میگیرد. در واقع هیج ورزشکاری برای باخت به مسابقه نمیرود! لذا وقتی که بازی را واگذار میکند احساس بازنده بودن میکند! نتیجه یک تحقیق علمی نشان میدهد که بلافاصله بعد از مسابقه، شاخص شادی برندگان مدال نقره 4.8 و برنز 7.1 است در حالیکه این شاخص در زمان جشن به اعداد 4.3 و 5.7 تغییر میکند! به عبارتی برنده نقره و برنز هر دو کاهش شادی را تجربه میکنند امّا کاهش برنده برنز بیشتر است و این هم باز به این علّت است که نقطه مرجع برنده مدال برنز جابجا میشود(اینبار خودش را با طلا و نقره مقایسه میکند). امّا این تعدیل کامل نیست!یعنی سوگیری محافظه کاری conservatism اتّفاق می افتد!
تحقیقات علمی متعددی بر میزان شادی و دیگر پویائی های روانی مدال آوران المپیک انجام شده است و انتخاب المپیک هم انتخاب بجائی است چرا که در واقع، مهمترین آوردگاه یک ورزشکار به حساب می آید و شدت احساسات در آن بالاست. برای اطّلاع بیشتر در مورد این پژوهشها به لینک زیر سری بزنید:
https://blogs.scientificamerican.com/thoughtful-animal/why-bronze-medalists-are-happier-than-silver-winners/
✔️کانال تخصصی اقتصادو مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
یکی از ویژگیهای ذهنی ما آدمها سوگیری روانی تأخرگرائی(recency bias) می باشد. تأخر گرائی یعنی در احساسات (و نتیجتا تصمیمات) ما، وقایع «متأخر» وزن زیادی به خود اختصاص میدهند(در آینده بیشتر در مورد این سوگیری بحث خواهیم کرد).
در مورد مسابقات ورزشی هم تقریبا همیشه برندگان مدال برنز شادتر از برندگان مدال نقره هستند چرا که برنده مدال نقره آخرین بازی را باخته است. مسلّما زمانی که احساسات به سمتی برود، رفتارها و تصمیمات هم متأثر خواهد شد.
✅پویائی های روانی:
پیش از مسابقه، «نقطه مرجع ذهنی» ورزشکار روی بهترین نتیجه ممکن شکل میگیرد. در واقع هیج ورزشکاری برای باخت به مسابقه نمیرود! لذا وقتی که بازی را واگذار میکند احساس بازنده بودن میکند! نتیجه یک تحقیق علمی نشان میدهد که بلافاصله بعد از مسابقه، شاخص شادی برندگان مدال نقره 4.8 و برنز 7.1 است در حالیکه این شاخص در زمان جشن به اعداد 4.3 و 5.7 تغییر میکند! به عبارتی برنده نقره و برنز هر دو کاهش شادی را تجربه میکنند امّا کاهش برنده برنز بیشتر است و این هم باز به این علّت است که نقطه مرجع برنده مدال برنز جابجا میشود(اینبار خودش را با طلا و نقره مقایسه میکند). امّا این تعدیل کامل نیست!یعنی سوگیری محافظه کاری conservatism اتّفاق می افتد!
تحقیقات علمی متعددی بر میزان شادی و دیگر پویائی های روانی مدال آوران المپیک انجام شده است و انتخاب المپیک هم انتخاب بجائی است چرا که در واقع، مهمترین آوردگاه یک ورزشکار به حساب می آید و شدت احساسات در آن بالاست. برای اطّلاع بیشتر در مورد این پژوهشها به لینک زیر سری بزنید:
https://blogs.scientificamerican.com/thoughtful-animal/why-bronze-medalists-are-happier-than-silver-winners/
✔️کانال تخصصی اقتصادو مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
Scientific American Blog Network
Why Bronze Medalists Are Happier Than Silver Winners
In 1892, psychologist William James wrote these words in this foundational book, The Principles of Psychology.
👍1
✅اعتیاد مدرن
چگونه به گوشی های هوشمند دچار شده ایم؟
وقتی در تلفن هوشمند خود غرق میشویم و حواسمان از دنیای اطراف پرت میشود فکر میکنیم این فقط یک اتفاق یا مسوولیت ماست. اما اینگونه نیست. دلیل دیگر آن است که تلفنهای هوشمند و اَپها جهتگیریهای روانی و نقاط آسیبپذیر ما را سرقت میکنند. من هنگامی که شعبدهباز بودم درباره نقاط آسیبپذیر ذهن مطالب زیادی آموختم. شعبدهبازان کار خود را با جستوجو برای نقاط کور، آسیبپذیر و متعصب در ذهن مردم آغاز میکنند. بنابراین میتوانند بدون اینکه مردم بفهمند بر آنها تاثیر بگذارند. وقتی فهمیدید کدام دکمههای افراد را فشار دهید آنگاه میتوانید آنها را همانند یک پیانو بنوازید. و این دقیقاً همان کاری است که فناوری با ذهن شما انجام میدهد. طراحان اَپ کلیدهای آسیبپذیری روانی شما را مینوازند تا بتوانند توجه شما را جلب کنند.
هر فرد بهطور متوسط 150 بار در روز تلفن خود را بررسی میکند، اما چرا؟ آیا ما 150 انتخاب آگاهانه انجام میدهیم؟ دلیل اصلی وجود مولفه روانی شماره یک در دستگاههاست: پاداشهای متغیر و پراکنده.
طراحان فناوری برای افزایش درجه وابستگی فقط لازم است اقدامات کاربر (مانند کشیدن یک دسته) را به یک پاداش متغیر ربط دهند. شما یک اهرم را میکشید و بلافاصله یک پاداش هیجانآور (یک مسابقه و جایزه) دریافت میکنید یا هیچ چیز نمیگیرید. هرگاه درجه متغیر بودن پاداش بالاتر رود اعتیاد به حداکثر میرسد.
آیا این تاثیر واقعاً کار میکند؟ بله. دستگاههای سکهای در ایالات متحده بیش از مجموع درآمد بیسبال، فیلمها و شهربازیها درآمدزایی میکنند. طبق گفته پروفسور ناتاشا داوشول از دانشگاه نیویورک و مولف کتاب «اعتیاد با طراحی» در مقایسه با انواع مختلف قماربازی، مردم سه یا چهار برابر سریعتر درگیر دستگاههای سکهای میشوند.
اما واقعیت تلخ اینجاست: چندین میلیارد نفر یک دستگاه سکهای در جیب خود دارند. هرگاه ما تلفن را از جیب خود بیرون میآوریم با یک دستگاه سکهای بازی میکنیم تا ببینیم چه پیامهایی دریافت کردهایم. وقتی انگشت خود را روی صفحه اینستاگرام میکشیم با یک دستگاه سکهای بازی میکنیم تا ببینیم عکس بعدی چیست. وقتی صفحه را میکشیم تا ایمیل خود را تازه کنیم با یک دستگاه بازی میکنیم تا ببینیم ایمیل بعدی چیست و وقتی صفحه دوستیابی را لمس میکنیم با دستگاه بازی میکنیم تا ببینیم دوستی پیدا میکنیم یا خیر.
گاهی اوقات این کار عمدی است: اَپها و وبسایتها پاداشهای متغیر و پراکندهای را برای تمام محصولاتشان در نظر میگیرند چرا که این کار برای تجارت و کسبوکار مفید است.
گاهی اوقات نیز (همانند ایمیل) این کار فقط یک اتفاق است.
روش دیگری که فناوری برای دزدیدن اذهان به کار میبرد آن است که به ما القا میکند یک درصد احتمال وجود دارد که ما موضوعی مهم را از دست بدهیم. علاوه بر این، اَپها از نیاز فرد به تایید اجتماعی سوءاستفاده میکنند. وقتی ما این پیام را دریافت میکنیم «دوست شما شما را در یک عکس تگ کرده است»، بلافاصله حس تایید اجتماعی و تعلق به ما دست میدهد. اما همه این کارها در کنترل شرکتهای فناوری است.
فیسبوک و اینستاگرام بهطور خودکار پیشنهاد میکنند چه عکسهایی را باید تگ کنیم و به این ترتیب آنها باعث میشوند افراد در عکسها بیایند. بنابراین وقتی دوستم مرا تگ میکند او در واقع به پیشنهاد فیسبوک پاسخ میدهد و خود انتخاب مستقلی ندارد. اما فیسبوک با این روش تعداد دفعاتی را که میلیونها نفر احساس تایید اجتماعی دارند دستکاری میکند.
همین امر هنگامی اتفاق میافتد که ما عکس پروفایل خود را عوض میکنیم. فیسبوک میداند که آن همان زمانی است که ما در مقابل تایید اجتماعی آسیبپذیر هستیم: «دوستان من در مورد عکس جدیدم چه نظری دارند؟». فیسبوک رتبه این عکس را بالاتر میبرد و بنابراین عکس زمان طولانیتری در صفحه اخبار میماند و دوستان بیشتری آن را لایک میکنند یا در مورد آن نظر (کامنت) میدهند. هر لایک یا نظر یک بار دیگر ما را به فیسبوک میکشاند. همه افراد به طور ذاتی به تایید اجتماعی پاسخ میدهند اما برخی گروههای سنی به ویژه نوجوانان در مقابل آن آسیبپذیری بیشتری دارند. به همین دلیل میتوان میزان قدرت طراحان را هنگام سوءاستفاده از این آسیبپذیری درک کرد.
متن کامل این تحلیل را در شماره 187 هفته نامه تجارت فردا مطالعه کنید.
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
چگونه به گوشی های هوشمند دچار شده ایم؟
وقتی در تلفن هوشمند خود غرق میشویم و حواسمان از دنیای اطراف پرت میشود فکر میکنیم این فقط یک اتفاق یا مسوولیت ماست. اما اینگونه نیست. دلیل دیگر آن است که تلفنهای هوشمند و اَپها جهتگیریهای روانی و نقاط آسیبپذیر ما را سرقت میکنند. من هنگامی که شعبدهباز بودم درباره نقاط آسیبپذیر ذهن مطالب زیادی آموختم. شعبدهبازان کار خود را با جستوجو برای نقاط کور، آسیبپذیر و متعصب در ذهن مردم آغاز میکنند. بنابراین میتوانند بدون اینکه مردم بفهمند بر آنها تاثیر بگذارند. وقتی فهمیدید کدام دکمههای افراد را فشار دهید آنگاه میتوانید آنها را همانند یک پیانو بنوازید. و این دقیقاً همان کاری است که فناوری با ذهن شما انجام میدهد. طراحان اَپ کلیدهای آسیبپذیری روانی شما را مینوازند تا بتوانند توجه شما را جلب کنند.
هر فرد بهطور متوسط 150 بار در روز تلفن خود را بررسی میکند، اما چرا؟ آیا ما 150 انتخاب آگاهانه انجام میدهیم؟ دلیل اصلی وجود مولفه روانی شماره یک در دستگاههاست: پاداشهای متغیر و پراکنده.
طراحان فناوری برای افزایش درجه وابستگی فقط لازم است اقدامات کاربر (مانند کشیدن یک دسته) را به یک پاداش متغیر ربط دهند. شما یک اهرم را میکشید و بلافاصله یک پاداش هیجانآور (یک مسابقه و جایزه) دریافت میکنید یا هیچ چیز نمیگیرید. هرگاه درجه متغیر بودن پاداش بالاتر رود اعتیاد به حداکثر میرسد.
آیا این تاثیر واقعاً کار میکند؟ بله. دستگاههای سکهای در ایالات متحده بیش از مجموع درآمد بیسبال، فیلمها و شهربازیها درآمدزایی میکنند. طبق گفته پروفسور ناتاشا داوشول از دانشگاه نیویورک و مولف کتاب «اعتیاد با طراحی» در مقایسه با انواع مختلف قماربازی، مردم سه یا چهار برابر سریعتر درگیر دستگاههای سکهای میشوند.
اما واقعیت تلخ اینجاست: چندین میلیارد نفر یک دستگاه سکهای در جیب خود دارند. هرگاه ما تلفن را از جیب خود بیرون میآوریم با یک دستگاه سکهای بازی میکنیم تا ببینیم چه پیامهایی دریافت کردهایم. وقتی انگشت خود را روی صفحه اینستاگرام میکشیم با یک دستگاه سکهای بازی میکنیم تا ببینیم عکس بعدی چیست. وقتی صفحه را میکشیم تا ایمیل خود را تازه کنیم با یک دستگاه بازی میکنیم تا ببینیم ایمیل بعدی چیست و وقتی صفحه دوستیابی را لمس میکنیم با دستگاه بازی میکنیم تا ببینیم دوستی پیدا میکنیم یا خیر.
گاهی اوقات این کار عمدی است: اَپها و وبسایتها پاداشهای متغیر و پراکندهای را برای تمام محصولاتشان در نظر میگیرند چرا که این کار برای تجارت و کسبوکار مفید است.
گاهی اوقات نیز (همانند ایمیل) این کار فقط یک اتفاق است.
روش دیگری که فناوری برای دزدیدن اذهان به کار میبرد آن است که به ما القا میکند یک درصد احتمال وجود دارد که ما موضوعی مهم را از دست بدهیم. علاوه بر این، اَپها از نیاز فرد به تایید اجتماعی سوءاستفاده میکنند. وقتی ما این پیام را دریافت میکنیم «دوست شما شما را در یک عکس تگ کرده است»، بلافاصله حس تایید اجتماعی و تعلق به ما دست میدهد. اما همه این کارها در کنترل شرکتهای فناوری است.
فیسبوک و اینستاگرام بهطور خودکار پیشنهاد میکنند چه عکسهایی را باید تگ کنیم و به این ترتیب آنها باعث میشوند افراد در عکسها بیایند. بنابراین وقتی دوستم مرا تگ میکند او در واقع به پیشنهاد فیسبوک پاسخ میدهد و خود انتخاب مستقلی ندارد. اما فیسبوک با این روش تعداد دفعاتی را که میلیونها نفر احساس تایید اجتماعی دارند دستکاری میکند.
همین امر هنگامی اتفاق میافتد که ما عکس پروفایل خود را عوض میکنیم. فیسبوک میداند که آن همان زمانی است که ما در مقابل تایید اجتماعی آسیبپذیر هستیم: «دوستان من در مورد عکس جدیدم چه نظری دارند؟». فیسبوک رتبه این عکس را بالاتر میبرد و بنابراین عکس زمان طولانیتری در صفحه اخبار میماند و دوستان بیشتری آن را لایک میکنند یا در مورد آن نظر (کامنت) میدهند. هر لایک یا نظر یک بار دیگر ما را به فیسبوک میکشاند. همه افراد به طور ذاتی به تایید اجتماعی پاسخ میدهند اما برخی گروههای سنی به ویژه نوجوانان در مقابل آن آسیبپذیری بیشتری دارند. به همین دلیل میتوان میزان قدرت طراحان را هنگام سوءاستفاده از این آسیبپذیری درک کرد.
متن کامل این تحلیل را در شماره 187 هفته نامه تجارت فردا مطالعه کنید.
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
👍1
آزادی:
ما به جهانی پرت شدهایم که هیچ ساختاری ندارد ولی در ازای پرت شدن به این مکان بیساختار ما را آزاد گذاشتهاند تا آنطور که میخواهیم به آن معنا و ساختار بدهیم. آزادی به معنای فقدان ساختار خارجی است . بله درست فکر میکنید این موضوع اضطرابآور است و به همین دلیل آزادی یکی از دلواپسیهای اساسی زندگی است. البته نه تنها خود آزادی بلکه روی دیگر آن یعنی مسئولیت نیز اضطراب ما را بیشتر میکند.
به سبب اینکه آزاد هستیم تا ساختاری بسازیم و معنایی برای خود و جهانی که در آن زندگی میکنیم خلق کنیم پس باید مسئول آنچه میسازیم نیز باشیم. از این رو انتخابهای ما در طول زندگی انتخابهای سرنوشتسازی هستند و در تمام این جریان نباید فراموش کنیم که وقتمان محدود است زیرا مرگ در کمین ما است.
اضطراب ناشی از این آگاهی که اشتباهات جدی مرتکب خواهیم شد و این ناآگاهی که آیا تصمیم فعلی یکی از آن اشتباهات است یا نه از مسئولیت ما جدا نشدنی است . اینکه خواندن این سطور ممکن است شما را نیز دچار اضطراب کند به این سبب است که ماهیت انسانی شما موضوع را خوب درک میکند. شاید تعبیر دیگری از «گریز از آزادی» اریک فروم و «تلاش برای امنیتجویی» در نظریهی او همین دلهرهآور بودن آزادی است.
(از کانال روانشناسی@ravanhami)
کانال تخصصی اقتصادو مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
ما به جهانی پرت شدهایم که هیچ ساختاری ندارد ولی در ازای پرت شدن به این مکان بیساختار ما را آزاد گذاشتهاند تا آنطور که میخواهیم به آن معنا و ساختار بدهیم. آزادی به معنای فقدان ساختار خارجی است . بله درست فکر میکنید این موضوع اضطرابآور است و به همین دلیل آزادی یکی از دلواپسیهای اساسی زندگی است. البته نه تنها خود آزادی بلکه روی دیگر آن یعنی مسئولیت نیز اضطراب ما را بیشتر میکند.
به سبب اینکه آزاد هستیم تا ساختاری بسازیم و معنایی برای خود و جهانی که در آن زندگی میکنیم خلق کنیم پس باید مسئول آنچه میسازیم نیز باشیم. از این رو انتخابهای ما در طول زندگی انتخابهای سرنوشتسازی هستند و در تمام این جریان نباید فراموش کنیم که وقتمان محدود است زیرا مرگ در کمین ما است.
اضطراب ناشی از این آگاهی که اشتباهات جدی مرتکب خواهیم شد و این ناآگاهی که آیا تصمیم فعلی یکی از آن اشتباهات است یا نه از مسئولیت ما جدا نشدنی است . اینکه خواندن این سطور ممکن است شما را نیز دچار اضطراب کند به این سبب است که ماهیت انسانی شما موضوع را خوب درک میکند. شاید تعبیر دیگری از «گریز از آزادی» اریک فروم و «تلاش برای امنیتجویی» در نظریهی او همین دلهرهآور بودن آزادی است.
(از کانال روانشناسی@ravanhami)
کانال تخصصی اقتصادو مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
✅کتابخوانی اقتصادی 3:
عنوان كتاب:
"سرمایه گذاری رفتاری"
چطور بدترین دشمن خود نباشیم
اثر جیمز مونتیر
مترجم: مریم تقدیسی
زمان: سه شنبه 9 شهریور - ساعت 18-20
مکان: نشر آمه - تقاطع بلوار کشاورز و خیابان کارگر. ضلع جنوب غربی، پلاک ٣٠٨.
رتبه در سایت گودریدز: 4.04
https://goo.gl/0QLuby
رتبه در سایت آمازون: 4.3
https://goo.gl/nAkgxz
(از کانال "دگردیسی مشغولیتها")
کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
عنوان كتاب:
"سرمایه گذاری رفتاری"
چطور بدترین دشمن خود نباشیم
اثر جیمز مونتیر
مترجم: مریم تقدیسی
زمان: سه شنبه 9 شهریور - ساعت 18-20
مکان: نشر آمه - تقاطع بلوار کشاورز و خیابان کارگر. ضلع جنوب غربی، پلاک ٣٠٨.
رتبه در سایت گودریدز: 4.04
https://goo.gl/0QLuby
رتبه در سایت آمازون: 4.3
https://goo.gl/nAkgxz
(از کانال "دگردیسی مشغولیتها")
کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
Goodreads
The Little Book of Behavioral Investing: How Not to Be Your Own Worst Enemy by James Montier — Reviews, Discussion, Bookclubs,…
The Little Book of Behavioral Investing has 788 ratings and 58 reviews. Terry said: This book is not nearly as good or powerful as Trading in the Zone, b...
☘آنکه از جای خود نجنبد، متوجه زنجیرهایش نمیشود!
رزا لوکزامبورک
( از کانال جامعه شناسی)
✅اقتصادو مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
رزا لوکزامبورک
( از کانال جامعه شناسی)
✅اقتصادو مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
Forwarded from انتشارات بين المللي نويد مهر
ايده هاي جذاب در گفتگو با بزرگان اقتصادي و مالي
انتشارات بين المللي نويد مهر
Navidmehr.com
٧٧٦٤٠٢٦٥-٠٢١
٧٧٥٣٤٤٥٨-٠٢١
انتشارات بين المللي نويد مهر
Navidmehr.com
٧٧٦٤٠٢٦٥-٠٢١
٧٧٥٣٤٤٥٨-٠٢١
☘جنبه های رفتاری معامله گران سهام کنتورسازی ایران(آکنتور)
کنتورسازی ایران شرکتی است که با اعلام سودهر سهم بسیار بالا، افزایش قیمتی چندین صد درصدی را در اواخر سال 94 تجربه کرد. سپس با اعلام پیشبینی سود هرسهم 25070 ریالی برای هر سهم قیمتهای بالای 8000 تومان را هم در بهار ثبت کرد. این سهم در چندماه گذشته بطور پیوسته یکی از کمترین نسبتهای قیمت به سود (ارزش ذاتی بالا) در کل بازار را به خود اختصاص داده است. هم اکنون این نسبت 1.9 می باشد چرا که قیمت آن به حدود 4800 تومان رسیده است.
علت کاهش قیمت این سهم بدبینی معامله کنندگان به وضعیت شرکت است. شایعات و اخباری از سهام وثیقه گرفته تا واگذاری بلوکی بقیمت پایین تا حرف یک نماینده مجلس در تایید قانونی بودن قرارداد عمده شرکت و دیگر شایعات در بازی با انتظارات سهامداران موثر بوده است.
در چندماه اخیر در فرومها و گروههای مختلف سعی میکردم نگاه معامله گران به این سهم را رصد کنم.
نکته جالبی که متوجه شدم اینست که سوال اولیه جمعیت این بود: "آیا میتواند سود پیشبینی شده را محقق کند؟" و همه منتظر "گزارش حسابرس" بودند! همه معامله گران حرفه ای میگفتند اگر گزارش حسابرس به نفع شرکت باشد قیمتش اعداد 10 هزار و 13 هزار را هم تجربه خواهد کرد.
اما این روزها که گزارش حسابرس هم آمده است سوال دوم مطرح شده است: "آیا این سود را تقسیم و پرداخت خواهد کرد؟"
گویی تصویرذهنی معامله کنندگان راجع به این سهم تخریب شده است و بدنبال مدرک مویدی برای تایید این تصویرذهنی خود هستند!
به این دام روانی، confirming evidence trap یا دام "تصدیق" گفته میشود. متاسفانه وقتی یک تصویر ذهنی جاگیر شد دیگر عوض کردن آن خیلی سخت است.
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
کنتورسازی ایران شرکتی است که با اعلام سودهر سهم بسیار بالا، افزایش قیمتی چندین صد درصدی را در اواخر سال 94 تجربه کرد. سپس با اعلام پیشبینی سود هرسهم 25070 ریالی برای هر سهم قیمتهای بالای 8000 تومان را هم در بهار ثبت کرد. این سهم در چندماه گذشته بطور پیوسته یکی از کمترین نسبتهای قیمت به سود (ارزش ذاتی بالا) در کل بازار را به خود اختصاص داده است. هم اکنون این نسبت 1.9 می باشد چرا که قیمت آن به حدود 4800 تومان رسیده است.
علت کاهش قیمت این سهم بدبینی معامله کنندگان به وضعیت شرکت است. شایعات و اخباری از سهام وثیقه گرفته تا واگذاری بلوکی بقیمت پایین تا حرف یک نماینده مجلس در تایید قانونی بودن قرارداد عمده شرکت و دیگر شایعات در بازی با انتظارات سهامداران موثر بوده است.
در چندماه اخیر در فرومها و گروههای مختلف سعی میکردم نگاه معامله گران به این سهم را رصد کنم.
نکته جالبی که متوجه شدم اینست که سوال اولیه جمعیت این بود: "آیا میتواند سود پیشبینی شده را محقق کند؟" و همه منتظر "گزارش حسابرس" بودند! همه معامله گران حرفه ای میگفتند اگر گزارش حسابرس به نفع شرکت باشد قیمتش اعداد 10 هزار و 13 هزار را هم تجربه خواهد کرد.
اما این روزها که گزارش حسابرس هم آمده است سوال دوم مطرح شده است: "آیا این سود را تقسیم و پرداخت خواهد کرد؟"
گویی تصویرذهنی معامله کنندگان راجع به این سهم تخریب شده است و بدنبال مدرک مویدی برای تایید این تصویرذهنی خود هستند!
به این دام روانی، confirming evidence trap یا دام "تصدیق" گفته میشود. متاسفانه وقتی یک تصویر ذهنی جاگیر شد دیگر عوض کردن آن خیلی سخت است.
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
برخورد نامتقارن با ریسک را وقتی متوجه میشویم که بدانیم صعود بازار سهام بعد از توافقنامه لوزان با تغییری در سودآوری شرکتها همراه نبود! مردم یکجا از سوراخ سوزن رد شدند ولی در جایی دیگر از دروازه عبور نکردند!
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍀احساس رضایت ما بستگی به نقطه ای دارد که وضعیت خود را با آن مقایسه میکنیم.
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
✅کتابخوانی اقتصادي ٤(از کانال دگردیسی مشغولیتها@mfarhadpour)
عنوان كتاب:
"تفكر، سريع و كند"
اثر دانيل كانمن، برنده نوبل اقتصاد سال ٢٠٠٢ و پدر اقتصاد رفتاری.
👌این کتاب یکی از کتابهای بسیار قوی و بنیادی در اقتصاد رفتاری به حساب می آید( تقریبا هیچ نوشته ی رفتاری پیدا نمیکنید که ارجاعی به این کتاب نداشته باشد).
مترجم: فروغ تالو صمدي
ناشر: در دانش بهمن
قيمت: ٢٦ هزار تومان
زمان: سه شنبه ٢٣ شهریور - ساعت ١٨-٢٠
مکان: نشر آمه - تقاطع بلوار کشاورز و خیابان کارگر. ضلع جنوب غربی، پلاک ٣٠٨.
رتبه در سایت گودریدز: ٤.٠٤
https://www.goodreads.com/author/show/72401.Daniel_Kahneman
رتبه در سایت آمازون: ٤.٤
https://www.amazon.com/Thinking-Fast-Slow-Daniel-Kahneman/dp/0374533555
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
عنوان كتاب:
"تفكر، سريع و كند"
اثر دانيل كانمن، برنده نوبل اقتصاد سال ٢٠٠٢ و پدر اقتصاد رفتاری.
👌این کتاب یکی از کتابهای بسیار قوی و بنیادی در اقتصاد رفتاری به حساب می آید( تقریبا هیچ نوشته ی رفتاری پیدا نمیکنید که ارجاعی به این کتاب نداشته باشد).
مترجم: فروغ تالو صمدي
ناشر: در دانش بهمن
قيمت: ٢٦ هزار تومان
زمان: سه شنبه ٢٣ شهریور - ساعت ١٨-٢٠
مکان: نشر آمه - تقاطع بلوار کشاورز و خیابان کارگر. ضلع جنوب غربی، پلاک ٣٠٨.
رتبه در سایت گودریدز: ٤.٠٤
https://www.goodreads.com/author/show/72401.Daniel_Kahneman
رتبه در سایت آمازون: ٤.٤
https://www.amazon.com/Thinking-Fast-Slow-Daniel-Kahneman/dp/0374533555
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
Goodreads
Daniel Kahneman
Author of Thinking, Fast and Slow, Judgment Under Uncertainty, and Choices, Values, and Frames
🍃🍃اختلاف تاگور و گاندی ؛ مسئله نظام سیاسی یا فرهنگ و تعلیم و تربیت ؟!👇👇
به نظر میآید یکی از بزرگترین اشتباهات، سیاست زدگی است؛ یعنی کسی فکر کند که مشکل، نظام سیاسی حاکم است. «رابین رانات تاگور» و «گاندی» دو رفیق بسیار صمیمی بودند؛ در جریان مبارزات استعمارزدایی هند، راهشان از هم جدا شد. گاندی رهبری سیاسی این نهضت را بر عهده گرفت، ولی تاگور شروع کرد به تأسیس مدارس برای تعلیم و تربیت –مدارس او هماکنون نیز در هند هست؛ سیستم خاصّی را در تربیت و تعلیم القاء میکند، غیر ازآنچه در غرب متداول است... تاگور نامهای به گاندی نوشته است که میگوید اشتباه شما این است که فکر میکنید تمام مشکلات مردم هند ناشی از این است که فرمانداران، استانداران و امپراتورشان انگلیسی است و ارتش و اقتصادشان به دست انگلیسیها اداره میشود... و فکر میکنید اگر ما اینها را از کشورمان بیرون راندیم و بجای آنها از مردم اصلی هند بر سرکار آوردیم، مشکلمان حلّ میشود؛ این توهّم شماست. امّا من معتقدم یک سلسله امور هست که اگر در این مردم عوض شود و همین انگلیسیها حاکم باشند، مردم سعادتمند خواهند بود و فرهنگ اقتصاد و... مطلوب خواهند داشت؛ امّا اگر آن سلسله امور عوض نشوند هیچ تغییری در رفع مشکلات ایجاد نمیشود. مردم ما مختصّات فرهنگی-روانیای دارند که اگر اینها عوض نشود، هیچ تغییری در رفع مشکلات ایجاد نمیشود. مردم ما مختصّات فرهنگی-روانیای دارند که اگر اینها عوض نشود، مشکلات، هست و فرقی هم بین حاکم انگلیسی و هندی نیست و اگر آنها از بین رفت، مشکلات رفع میشود، چه انگلیسی حاکم باشد و چه هندی. پس بهجای اینکه به مردم بگوئید: «مردم! بهپیش» بگوئید: «مردم! به خود آئید، عیب شما در خود شماست» تلقّی تاگور خلاف سیاستزدگی است، تا ما اینطور هستیم نظام حاکم بر ما اینطور زائیده میشود، ماهیّت نظام حاکم با تغییر اسم و رسم عوض نمیشود.
🔴امّا روش برخورد با این ابهام چیست؟!
واقعیت این است که هر دو فاکتور فوق، از نظر تئوریک مکمل همدیگر هستند و در سیستم پیچیده ای مثل اجتماع، نیروهای مختلفی با همدیگر در تعامل هستند که این نیروها میتوانند تا حدی مکمل همدیگر باشند امّا هرگز نمیتوانند بطور کامل جانشین یکدیگر شوند. منطق علم اقتصاد به سادگی جواب سوال فوق را میدهد: « برای نیرو--روش یا در حالت کلی منبعی--صرف انرژی بیشتری بکن که بازدهی نهائی بیشتری دارد». ممکن است در زمانی، یکی از نیروها بیشترین اثر را داشته باشد و در زمانی دیگر نیروئی دیگر. اثر نهائی هر منبعِ تغییر، با استفاده بیشتر معمولا(البته نه در همه موارد) کاهش پیدا میکند و لذا معمولا باید توازنی بین منابع مختلفی که برای هر هدفی به کار گرفته میشود برقرار باشد. بنابراین میتوان گفت اختلاف بین گاندی و تاگور یک تقسیم کار زیرکانه بوده است!!
مسلّما جنبه های سیاسی مهم هستند، امّا «سیاست زدگی» (به معنای اصرار به تمرکز بر سیاست در حالیکه در سایر جنبه ها ممکن است بازدهی بهتری وجود داشته باشد)، اشتباه بزرگی است.
سختی کار در تشخیص «تجربی» مسأله است(اینکه الان در چه مرحله ای هستیم) و لازمه آن داشتن تصویر درست و شفاف از حالت ایده آل می باشد.
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری
(Ref of 1sf p:@MOSTAFAMALEKIAN)
@BehavioralEconomicsAndFinance
به نظر میآید یکی از بزرگترین اشتباهات، سیاست زدگی است؛ یعنی کسی فکر کند که مشکل، نظام سیاسی حاکم است. «رابین رانات تاگور» و «گاندی» دو رفیق بسیار صمیمی بودند؛ در جریان مبارزات استعمارزدایی هند، راهشان از هم جدا شد. گاندی رهبری سیاسی این نهضت را بر عهده گرفت، ولی تاگور شروع کرد به تأسیس مدارس برای تعلیم و تربیت –مدارس او هماکنون نیز در هند هست؛ سیستم خاصّی را در تربیت و تعلیم القاء میکند، غیر ازآنچه در غرب متداول است... تاگور نامهای به گاندی نوشته است که میگوید اشتباه شما این است که فکر میکنید تمام مشکلات مردم هند ناشی از این است که فرمانداران، استانداران و امپراتورشان انگلیسی است و ارتش و اقتصادشان به دست انگلیسیها اداره میشود... و فکر میکنید اگر ما اینها را از کشورمان بیرون راندیم و بجای آنها از مردم اصلی هند بر سرکار آوردیم، مشکلمان حلّ میشود؛ این توهّم شماست. امّا من معتقدم یک سلسله امور هست که اگر در این مردم عوض شود و همین انگلیسیها حاکم باشند، مردم سعادتمند خواهند بود و فرهنگ اقتصاد و... مطلوب خواهند داشت؛ امّا اگر آن سلسله امور عوض نشوند هیچ تغییری در رفع مشکلات ایجاد نمیشود. مردم ما مختصّات فرهنگی-روانیای دارند که اگر اینها عوض نشود، هیچ تغییری در رفع مشکلات ایجاد نمیشود. مردم ما مختصّات فرهنگی-روانیای دارند که اگر اینها عوض نشود، مشکلات، هست و فرقی هم بین حاکم انگلیسی و هندی نیست و اگر آنها از بین رفت، مشکلات رفع میشود، چه انگلیسی حاکم باشد و چه هندی. پس بهجای اینکه به مردم بگوئید: «مردم! بهپیش» بگوئید: «مردم! به خود آئید، عیب شما در خود شماست» تلقّی تاگور خلاف سیاستزدگی است، تا ما اینطور هستیم نظام حاکم بر ما اینطور زائیده میشود، ماهیّت نظام حاکم با تغییر اسم و رسم عوض نمیشود.
🔴امّا روش برخورد با این ابهام چیست؟!
واقعیت این است که هر دو فاکتور فوق، از نظر تئوریک مکمل همدیگر هستند و در سیستم پیچیده ای مثل اجتماع، نیروهای مختلفی با همدیگر در تعامل هستند که این نیروها میتوانند تا حدی مکمل همدیگر باشند امّا هرگز نمیتوانند بطور کامل جانشین یکدیگر شوند. منطق علم اقتصاد به سادگی جواب سوال فوق را میدهد: « برای نیرو--روش یا در حالت کلی منبعی--صرف انرژی بیشتری بکن که بازدهی نهائی بیشتری دارد». ممکن است در زمانی، یکی از نیروها بیشترین اثر را داشته باشد و در زمانی دیگر نیروئی دیگر. اثر نهائی هر منبعِ تغییر، با استفاده بیشتر معمولا(البته نه در همه موارد) کاهش پیدا میکند و لذا معمولا باید توازنی بین منابع مختلفی که برای هر هدفی به کار گرفته میشود برقرار باشد. بنابراین میتوان گفت اختلاف بین گاندی و تاگور یک تقسیم کار زیرکانه بوده است!!
مسلّما جنبه های سیاسی مهم هستند، امّا «سیاست زدگی» (به معنای اصرار به تمرکز بر سیاست در حالیکه در سایر جنبه ها ممکن است بازدهی بهتری وجود داشته باشد)، اشتباه بزرگی است.
سختی کار در تشخیص «تجربی» مسأله است(اینکه الان در چه مرحله ای هستیم) و لازمه آن داشتن تصویر درست و شفاف از حالت ایده آل می باشد.
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری
(Ref of 1sf p:@MOSTAFAMALEKIAN)
@BehavioralEconomicsAndFinance
✅در 3 دقیقه با تکنیکی شگفت انگیز آشنا شوید.
در بازاریابی عصبی بیان میشود باید با ذهن قدیم مشتری صحبت کنید.
هر فردی دارای سه بخش در مغز است
1. مغز جدید که بخش منطقی است
2. مغز میانی که بخش احساسی است
3. مغز قدیم که به دنبال حفظ بقا و دوری از خطر است.
95% تصمیمیات در سطح ناخودآگاه و مغز قدیم گرفته میشود.
پس برای تاثیر گذاری باید بر مغز قدیم اثر بگذارید.
مغز قدیم دارای قوانینی است که یکی از این قوانین "اثر تقدم و تأخر" است.
در واقع ذهن انسان به اتبدا و اتنهای هر بحث یا بیامی توجه دارد و انجه در این مبان است سریع فراموش میشود.
(دوباره پاراگراف قبل را بخوانید شما هم اشتباهات املایی بین مطالب را متوجه نشدید😄)
به همین دلیل وقتی صحبت خود را با کلمات و جملات مثبت شروع میکنید تاثیر اولیه مثبتی بر مخاطب ایجاد میکنید که بر ادامه روند بحث و تصمیم نهایی موثر است.
نتیجه گیری:
مثبت شروع کنید مثبت پایان دهید تا مثبت دیده شوید😉.
(مجید مجیدی)
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
https://telegram.me/BehavioralEconomicsAndFinance
در بازاریابی عصبی بیان میشود باید با ذهن قدیم مشتری صحبت کنید.
هر فردی دارای سه بخش در مغز است
1. مغز جدید که بخش منطقی است
2. مغز میانی که بخش احساسی است
3. مغز قدیم که به دنبال حفظ بقا و دوری از خطر است.
95% تصمیمیات در سطح ناخودآگاه و مغز قدیم گرفته میشود.
پس برای تاثیر گذاری باید بر مغز قدیم اثر بگذارید.
مغز قدیم دارای قوانینی است که یکی از این قوانین "اثر تقدم و تأخر" است.
در واقع ذهن انسان به اتبدا و اتنهای هر بحث یا بیامی توجه دارد و انجه در این مبان است سریع فراموش میشود.
(دوباره پاراگراف قبل را بخوانید شما هم اشتباهات املایی بین مطالب را متوجه نشدید😄)
به همین دلیل وقتی صحبت خود را با کلمات و جملات مثبت شروع میکنید تاثیر اولیه مثبتی بر مخاطب ایجاد میکنید که بر ادامه روند بحث و تصمیم نهایی موثر است.
نتیجه گیری:
مثبت شروع کنید مثبت پایان دهید تا مثبت دیده شوید😉.
(مجید مجیدی)
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
https://telegram.me/BehavioralEconomicsAndFinance
Telegram
اقتصاد رفتاری
کانال تلگرامی دکتر مصطفی نصراصفهانی|موسسه بینشهای رفتاری
مالیات ۷۰٪ برای پزشکان
از زاویه «بازتوزیع» درآمد و برقراری یک نظام امنیت اجتماعی گسترده، مالیات معقول جای دفاع دارد. ولی همان موقع که از بازتوزیع دفاع میکنیم باید متوجه اختلال (Distortion) ناشی از مالیات بستن روی منابع تولید هم باشیم. مهمترین نقد اقتصادی به مالیات پلکانی روی دستمزد این است که عرضه نیروی کار متخصص و بهرهور جامعه (که درآمد بالا دارند) را مایوس کرده و در نتیجه جامعه را از این منابع محروم میکند. (دقت کنید که معنی این حرف این نیست که هر کس درآمد بالا دارد لزوما بهرهور است، ولی عکس آن تا حد خوبی صادق است). در نتیجه یک سوال مهم در اقتصاد این است که از چه کسی و چهگونه مالیات بگیریم که این اثر اختلالی به حداقل برسد.
در خبرها بود که رییس کمیسیون بهداشت مجلس از مالیات ۷۰ درصدی پلکانی روی حقوق پزشکان پردرآمد خبر داده است. مالیات روی درآمد پزشکان موضوع پیچیدهای است. فرض کنیم مالیات ۷۰٪ ای عملی شود. چه نوع پزشکانی تحت تاثیر آن قرار خواهند گرفت؟ در پست «سوپراستار» به اقتصاد این نوع بازارها اشاره کردیم. پزشکان پردرآمدی که مشمول مالیات جدید میشوند، عمدتا متخصصان ویژه و درجه یک هستند که جامعه سخت به آنها نیاز دارد. حال اگر این پزشکان مجبور شوند ۷۰٪ از «آخرین واحد درآمد» خود را مالیات بدهند طبعا انگیزه آنها برای کار سنگین به شدت کم میشد. ترجیح میدهند به جای ساعتهای طولانی طبابت٬ فقط بخشی از آن را کار کنند (چون واحدهای اول درآمد مالیات سنگین ندارد) و بقیه روز را استراحت کنند یا به کسب و کارهای دیگر بپردازند. یعنی جامعه از دستیابی به خدمات یکی از متخصصترین و کمیابترین نوع سرمایه انسانیاش - که خدماتش هم واقعا مورد نیاز و مفید است - محروم میشود.
البته آن طرف قضیه میشود استدلال کرد که همین اثر مالیاتی شاید باعث شکستن مکانیسم «سوپراستار» شده و در نتیجه با کاهش انگیزه پزشکان خیلی مشهور برای کار سنگین، بار بیماران را به سمت پزشکان کمی غیر مشهورتر هدایت کند و توزیع بیمار بین پزشکان را بهتر کند. در نتیجه مثلا از صفهای طولانی برای پزشکان خیلی مشهور کم شده و میزان وقت صرف شده آنها در برخورد با بیماران هم بیشتر میشود. اینکه آیا جامعه از این بازتوزیع بیماران نفع میبرد به فاصله کیفیت پزشکان خیلی مشهور و بقیه همصنفانشان بر میگردد و یک سوال امپریکال است که پاسخ پیشینی و ذهنی ندارد.
شاید بشنویم که «خب همین پزشکان از این بعد به جای پول برای انگیزههای دیگر کار کنند». این استدلال اقتصادی نیست، چون آن انگیزهها الان هم وجود دارند و خروجی که الان هم مشاهده میکنیم ترکیبی از انگیزههای مادی و غیرمادی است. ما در واقع تحلیل Ceteris Paribus کردیم. یعنی با فرض اینکه چیزی در جامعه پزشکی عوض نشده فقط میزان مالیات را عوض کردیم و انگیزههای مادی را کاهش دادیم. (از کانال دکترحامد قدوسی)
✅⚠️اما نقدی رفتاری بر قسمت انگیزشها:
همواره اقتصاددانان برای ساده کردن مساله سعی کرده اند بسیاری واقعیات مهم و لازم را نادیده بگیرند. کارایی سیاست مالیاتی از "تغییر رفتار عاملها" متأثر میشود. رفتار هم از انگیزاننده های درونی و هم از انگیزاننده های بیرونی متأثر میشود. اقتصاد رفتاری سعی میکند "پاسخهای تجربی" بجای "پاسخهای از پشت میز" بدهد!
مطالعات متعدد رفتاری و روانشناختی از تاثیرپذیری شدید انگیزاننده های درونی از انگیزاننده های بیرونی حکایت میکنند.
معمولا افزایش مشوقهای بیرونی بیشتر از یک "آستانه" منجر به کاهش انگیزه های درونی میشود. تا آنجا که بنده اطلاع دارم آزمایشهای انجام شده اثر "افزایش" در مشوقهای بیرونی را روی "افراد معمولی" بررسی کرده اند. لذا باید "کاهش" درآمد "سوپراستارها" را جداگانه مورد تحقیق قرار داد.
مسلما "آستانه" ای که در بالا ذکر شد برای سوپراستارها متفاوت است و این یعنی بعید نیست که افزایش مالیات بطور خودکار باعث افزایش انگیزه های درونی بشود؛ بخصوص اگر مشوقهای نرم متناسب (nudges) درست طراحی شوند.
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری :
@BehavioralEconomicsAndFinance
از زاویه «بازتوزیع» درآمد و برقراری یک نظام امنیت اجتماعی گسترده، مالیات معقول جای دفاع دارد. ولی همان موقع که از بازتوزیع دفاع میکنیم باید متوجه اختلال (Distortion) ناشی از مالیات بستن روی منابع تولید هم باشیم. مهمترین نقد اقتصادی به مالیات پلکانی روی دستمزد این است که عرضه نیروی کار متخصص و بهرهور جامعه (که درآمد بالا دارند) را مایوس کرده و در نتیجه جامعه را از این منابع محروم میکند. (دقت کنید که معنی این حرف این نیست که هر کس درآمد بالا دارد لزوما بهرهور است، ولی عکس آن تا حد خوبی صادق است). در نتیجه یک سوال مهم در اقتصاد این است که از چه کسی و چهگونه مالیات بگیریم که این اثر اختلالی به حداقل برسد.
در خبرها بود که رییس کمیسیون بهداشت مجلس از مالیات ۷۰ درصدی پلکانی روی حقوق پزشکان پردرآمد خبر داده است. مالیات روی درآمد پزشکان موضوع پیچیدهای است. فرض کنیم مالیات ۷۰٪ ای عملی شود. چه نوع پزشکانی تحت تاثیر آن قرار خواهند گرفت؟ در پست «سوپراستار» به اقتصاد این نوع بازارها اشاره کردیم. پزشکان پردرآمدی که مشمول مالیات جدید میشوند، عمدتا متخصصان ویژه و درجه یک هستند که جامعه سخت به آنها نیاز دارد. حال اگر این پزشکان مجبور شوند ۷۰٪ از «آخرین واحد درآمد» خود را مالیات بدهند طبعا انگیزه آنها برای کار سنگین به شدت کم میشد. ترجیح میدهند به جای ساعتهای طولانی طبابت٬ فقط بخشی از آن را کار کنند (چون واحدهای اول درآمد مالیات سنگین ندارد) و بقیه روز را استراحت کنند یا به کسب و کارهای دیگر بپردازند. یعنی جامعه از دستیابی به خدمات یکی از متخصصترین و کمیابترین نوع سرمایه انسانیاش - که خدماتش هم واقعا مورد نیاز و مفید است - محروم میشود.
البته آن طرف قضیه میشود استدلال کرد که همین اثر مالیاتی شاید باعث شکستن مکانیسم «سوپراستار» شده و در نتیجه با کاهش انگیزه پزشکان خیلی مشهور برای کار سنگین، بار بیماران را به سمت پزشکان کمی غیر مشهورتر هدایت کند و توزیع بیمار بین پزشکان را بهتر کند. در نتیجه مثلا از صفهای طولانی برای پزشکان خیلی مشهور کم شده و میزان وقت صرف شده آنها در برخورد با بیماران هم بیشتر میشود. اینکه آیا جامعه از این بازتوزیع بیماران نفع میبرد به فاصله کیفیت پزشکان خیلی مشهور و بقیه همصنفانشان بر میگردد و یک سوال امپریکال است که پاسخ پیشینی و ذهنی ندارد.
شاید بشنویم که «خب همین پزشکان از این بعد به جای پول برای انگیزههای دیگر کار کنند». این استدلال اقتصادی نیست، چون آن انگیزهها الان هم وجود دارند و خروجی که الان هم مشاهده میکنیم ترکیبی از انگیزههای مادی و غیرمادی است. ما در واقع تحلیل Ceteris Paribus کردیم. یعنی با فرض اینکه چیزی در جامعه پزشکی عوض نشده فقط میزان مالیات را عوض کردیم و انگیزههای مادی را کاهش دادیم. (از کانال دکترحامد قدوسی)
✅⚠️اما نقدی رفتاری بر قسمت انگیزشها:
همواره اقتصاددانان برای ساده کردن مساله سعی کرده اند بسیاری واقعیات مهم و لازم را نادیده بگیرند. کارایی سیاست مالیاتی از "تغییر رفتار عاملها" متأثر میشود. رفتار هم از انگیزاننده های درونی و هم از انگیزاننده های بیرونی متأثر میشود. اقتصاد رفتاری سعی میکند "پاسخهای تجربی" بجای "پاسخهای از پشت میز" بدهد!
مطالعات متعدد رفتاری و روانشناختی از تاثیرپذیری شدید انگیزاننده های درونی از انگیزاننده های بیرونی حکایت میکنند.
معمولا افزایش مشوقهای بیرونی بیشتر از یک "آستانه" منجر به کاهش انگیزه های درونی میشود. تا آنجا که بنده اطلاع دارم آزمایشهای انجام شده اثر "افزایش" در مشوقهای بیرونی را روی "افراد معمولی" بررسی کرده اند. لذا باید "کاهش" درآمد "سوپراستارها" را جداگانه مورد تحقیق قرار داد.
مسلما "آستانه" ای که در بالا ذکر شد برای سوپراستارها متفاوت است و این یعنی بعید نیست که افزایش مالیات بطور خودکار باعث افزایش انگیزه های درونی بشود؛ بخصوص اگر مشوقهای نرم متناسب (nudges) درست طراحی شوند.
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری :
@BehavioralEconomicsAndFinance
🔴🔴🔴فایده بستن درها!
مردی را می شناسم که با سه زن قرار ملاقات میگذارد. او عاشق هر سه نفرشان است و می تواند تصور کند که با هر یک از آن ها تشکیل خانواده بدهد. با این حال او جرات انتخاب بین هیچ کدام از آن ها را ندارد. صرفا به این خاطر که انتخاب یکی به معنای کنار گذاشتن دو تای دیگر برای همیشه است.
دانشجویی بین ادامه دادن رشته کامپیوتر یا ادبیات مردد است او هر دوی آن ها را دوست دارد به همین خاطر در کلاس های هر دو شرکت می کند و وقتش را بین هر دو تقسیم می کند.او احساس می کند اینطوری هر دو گزینه را خواهد داشت و اینطور برایش بهتر است.
مادری فرزندش را به کلاس شنا، پیانو، نقاشی و زبان می فرستند. حتی خود مادر هم می داند که امکان ندارد فرزندش در همه موفق شود اما فکر می کند شاید روزی به کارش آمد.
همه ما سعی میکنیم تا جایی که ممکن است تمام گزینه ها را باز باقی بگذاریم. اما متاسفانه معمولا هیچ کدام را به نتیجه نمی رسانیم و مقدار زیادی وقت و انرژی هدر می دهیم. به همین خاطر است که امروزه با این همه گزینه های زیادی که داریم معمولا از قدیمی ها عقب تر هستیم.
روانشناسان رفتار شناسی اقتصادی Dan Ariely و Jiwoong Shin با اختراع بازی کامپیوتری که این شرایط را تقیلد می کند این رفتار غیر منطقی انسان ها را مطالعه کردند[1]. بازی به این صورت است که در ابتدای بازی با سه در مواجه می شوید. که با کلیک کردن در را باز و وارد اتاقی می شوید. در اتاق می توانید با کلیک کردن داخل اتاق امتیاز بدست بیاورید یا با کلیک کردن روی درِ داخل اتاق به اتاق دیگری بروید. باید حواستان باشد که تعداد محدودی می توانید کلیک کنید(زمان و انرژی محدود در زندگی). و اگر درِ اتاقی را باز کرده باشید و به آن نروید به تدریج درش بسته می شود(از دست دادن یک گزینه به تدریج با بی توجهی). در مجموع سه اتاق بیشتر وجود ندارد و بازی طوری طراحی شده که یکی از اتاق ها به طور متوسط امتیاز بیشتری نصیب شما می کند.
بهترین استراتژی (از لحاظ ریاضی) این است که پس از بررسی چند گزینه محدود، در اتاقی بمانیم و مابقی کلیک ها را مصرف کنیم که به طور متوسط بیشترین امتیاز را می دهد. اما رفتار کاربران متفاوت بود: آن ها سراسیمه تا جایی که می توانستند درهای بیشتری را باز می کردند و زمانی که دری در حال بسته شدن بودن سعی می کردند با صرف یک کلیک آن را باز نگه دارند. این رفتار حتی زمانی که جریمه باز نگه داشتن یک در بیش از یک کلیک شد، تغییری نکرد. وقتی از آن ها پرسیده شد که چرا اینکار را می کنند آن ها پاسخ می دادند:" ممکن است در آینده به دردم بخورد" در صورتی که آن ها هرگز به آن آینده نمی رسیدند و قبل از آن که بتوانند از آن اتاق آن طور که باید استفاده کنند کلیک هایشان تمام می شد. روانشناسان اما نتیجه گرفتند دلیل اصلی باز نگه داشتنِ در این است که افراد نمی خواهند سختی و دردِ بسته شدن یک در را تحمل کنند.
ما همواره می خواهیم در آنِ واحد کارهای زیادی را بکنیم، از هیچ امکانی نمی گذریم و می خواهیم همه گزینه ها را با هم داشته باشیم. این امر به سادگی می تواند موفقیت ما را نابود کند. باید یاد بگیریم درها را ببندیم حتی اگر اینکار برایمان سخت باشد. کارهایی که در زندگی نباید بکنی را بنویس. به بیان دیگر تصمیم های حساب شده ای بگیر تا برخی چیز ها را کلا نادیده بگیری. یک بار خوب فکر کن و تصمیمت را بگیر که سراغ چه چیزهایی، حتی اگر فرصتش بود، نروی. بیشتر درها ارزش وارد شدن ندارند، حتی اگر به نظر برسد چرخاندن دسته در بسیار ساده است.
[1] Shin, J., & Ariely, D. (2004). Keeping doors open: The effect of unavailability on incentives to keep options viable. Management Science, 50(5), 575-586.
(از کانال تفکر استراتژیک دکتر هرندی @ThinkingStrategically)
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance
مردی را می شناسم که با سه زن قرار ملاقات میگذارد. او عاشق هر سه نفرشان است و می تواند تصور کند که با هر یک از آن ها تشکیل خانواده بدهد. با این حال او جرات انتخاب بین هیچ کدام از آن ها را ندارد. صرفا به این خاطر که انتخاب یکی به معنای کنار گذاشتن دو تای دیگر برای همیشه است.
دانشجویی بین ادامه دادن رشته کامپیوتر یا ادبیات مردد است او هر دوی آن ها را دوست دارد به همین خاطر در کلاس های هر دو شرکت می کند و وقتش را بین هر دو تقسیم می کند.او احساس می کند اینطوری هر دو گزینه را خواهد داشت و اینطور برایش بهتر است.
مادری فرزندش را به کلاس شنا، پیانو، نقاشی و زبان می فرستند. حتی خود مادر هم می داند که امکان ندارد فرزندش در همه موفق شود اما فکر می کند شاید روزی به کارش آمد.
همه ما سعی میکنیم تا جایی که ممکن است تمام گزینه ها را باز باقی بگذاریم. اما متاسفانه معمولا هیچ کدام را به نتیجه نمی رسانیم و مقدار زیادی وقت و انرژی هدر می دهیم. به همین خاطر است که امروزه با این همه گزینه های زیادی که داریم معمولا از قدیمی ها عقب تر هستیم.
روانشناسان رفتار شناسی اقتصادی Dan Ariely و Jiwoong Shin با اختراع بازی کامپیوتری که این شرایط را تقیلد می کند این رفتار غیر منطقی انسان ها را مطالعه کردند[1]. بازی به این صورت است که در ابتدای بازی با سه در مواجه می شوید. که با کلیک کردن در را باز و وارد اتاقی می شوید. در اتاق می توانید با کلیک کردن داخل اتاق امتیاز بدست بیاورید یا با کلیک کردن روی درِ داخل اتاق به اتاق دیگری بروید. باید حواستان باشد که تعداد محدودی می توانید کلیک کنید(زمان و انرژی محدود در زندگی). و اگر درِ اتاقی را باز کرده باشید و به آن نروید به تدریج درش بسته می شود(از دست دادن یک گزینه به تدریج با بی توجهی). در مجموع سه اتاق بیشتر وجود ندارد و بازی طوری طراحی شده که یکی از اتاق ها به طور متوسط امتیاز بیشتری نصیب شما می کند.
بهترین استراتژی (از لحاظ ریاضی) این است که پس از بررسی چند گزینه محدود، در اتاقی بمانیم و مابقی کلیک ها را مصرف کنیم که به طور متوسط بیشترین امتیاز را می دهد. اما رفتار کاربران متفاوت بود: آن ها سراسیمه تا جایی که می توانستند درهای بیشتری را باز می کردند و زمانی که دری در حال بسته شدن بودن سعی می کردند با صرف یک کلیک آن را باز نگه دارند. این رفتار حتی زمانی که جریمه باز نگه داشتن یک در بیش از یک کلیک شد، تغییری نکرد. وقتی از آن ها پرسیده شد که چرا اینکار را می کنند آن ها پاسخ می دادند:" ممکن است در آینده به دردم بخورد" در صورتی که آن ها هرگز به آن آینده نمی رسیدند و قبل از آن که بتوانند از آن اتاق آن طور که باید استفاده کنند کلیک هایشان تمام می شد. روانشناسان اما نتیجه گرفتند دلیل اصلی باز نگه داشتنِ در این است که افراد نمی خواهند سختی و دردِ بسته شدن یک در را تحمل کنند.
ما همواره می خواهیم در آنِ واحد کارهای زیادی را بکنیم، از هیچ امکانی نمی گذریم و می خواهیم همه گزینه ها را با هم داشته باشیم. این امر به سادگی می تواند موفقیت ما را نابود کند. باید یاد بگیریم درها را ببندیم حتی اگر اینکار برایمان سخت باشد. کارهایی که در زندگی نباید بکنی را بنویس. به بیان دیگر تصمیم های حساب شده ای بگیر تا برخی چیز ها را کلا نادیده بگیری. یک بار خوب فکر کن و تصمیمت را بگیر که سراغ چه چیزهایی، حتی اگر فرصتش بود، نروی. بیشتر درها ارزش وارد شدن ندارند، حتی اگر به نظر برسد چرخاندن دسته در بسیار ساده است.
[1] Shin, J., & Ariely, D. (2004). Keeping doors open: The effect of unavailability on incentives to keep options viable. Management Science, 50(5), 575-586.
(از کانال تفکر استراتژیک دکتر هرندی @ThinkingStrategically)
✔️کانال تخصصی اقتصاد و مالی رفتاری:
@BehavioralEconomicsAndFinance